بسم الله الرحمن الرحیم
"الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی"
عزیزان بحث را زمانی گوش می دهند که در آستانه ی رمضان 93 هستیم. ماه رمضان هم ماه قرآن است. مطالبی را می خواهم بگویم، به امید اینکه اگر خدا نظر کند لطف خدا شامل حال ما شود، موضوع تبلیغات ما قرآنی، نهج البلاغه ای و روایی شود و اگر هم بناست سخنرانی کنیم، حداقل یک آیه را توضیح بدهیم.
اول اینکه عظمت رمضان به روزه است یا قرآن؟ به قرآن. چون در قرآن داریم: "شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآن" (بقره/185) نمی گوید: "شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی کتب علیکم الصیام". می گوید: ماه رمضانی که قرآن آمد. نمی گوید: ماه رمضانی که روزه آمد. پیداست که اهمیت رمضان به قرآن است. به ما هم گفتند: هروقت در فتنه ها و اختلافات گیج شدید، از قرآن نور بگیرید. قرآن نور است و این نور خیلی برای ما مهم است.
در قرآن یک آیه داریم، این آیه را برای شما معنا کنم به نظرم برای شما شیرین باشد. می فرماید:"کَظُلُماتٍ" یعنی تاریکی، "فی بَحْرٍ" دریا، "لُجِّی" چرا گفته "کَظُلُماتٍ فی بَحْر" تاریکی در دریا با تاریکی در زمین فرق می کند. تاریکی در زمین فقط چراغ می خواهیم. تاریکی در دریا هم چراغ می خواهیم، هم کشتی می خواهیم. حالا با نورافکن در دریا نور انداختیم، باز کافی نیست. در دریا آدم هم نور می خواهد، هم کشتی می خواهد. لذا حدیث داریم "ان الحسین مصباح الهدی" امام حسین چراغ است. بعد می گوید: "و سفینه النجاه" سفینه نجات است. "کَظُلُماتٍ فی بَحْر" تاریکی در دریا نور کافی نیست، هم نور می خواهیم، هم کشتی. نور می خواهید، امام حسین، کشتی هم می خواهید امام حسین."مصباح الهدی" یعنی امام حسین هم نور است، هم کشتی است.
اولیای خدا مردم را شفاعت می کنند، اما این شفاعت شامل حال همه نمی شود. قرآن می گوید: "فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَهُ الشَّافِعینَ" (مدثر/48) شفاعت بود، اما شامل حال ما نشد. امام صادق فرمود: اگر کسی نماز را ضایع کند و سبک شمرد، ما شفاعتش را نمی کنیم. یک جایی می گویند: ما شفاعت نمی کنیم، اما راجع به قرآن حضرت امیر در نهج البلاغه می فرماید: "شَافِعٌ مُشَفَّع" (شرح نهج البلاغه/ج10/ص18)یعنی شفاعت قرآن حتمی است. شفاعت اهل بیت شاید کسی را گرفت و شاید کسی را نگرفت.
آیه ای هست اخیراً نکاتی از این آیه به چشم من رسیده که من تقاضا می کنم این نکات را اگر کسی بنویسد، چیزهای مهمی در این آیه است. من سالها این آیه را خواندم و تفسیرش را هم نوشتم. اما برخورد نکردم که چه خبر است! آدم گاهی وقت ها از کنار یک چیزی رد می شود فکر می کند این ساده است. یک پله است، بعد می بیند اوه! خیلی عمقش زیاد است.
آیه ای که در آستانه ماه رمضان باید بگویم و تقاضا هم می کنم که همه به خصوص عزیزان طلبه و معلمین و مسؤولین هم گوش بدهند، این آیه است. "وَ قالَ الرَّسُولُ" رسول می گوید. "یا رَبِّ"پروردگار، ای خدا! "إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً" (فرقان/30) یعنی پیغمبر روز قیامت شکایت می کند که این مردم قرآن را رها کردند. اول اینکه "قال" فعل ماضی است، باید بگوید: "یقول" روز قیامت هنوز نیامده است. باید بگوید: روز قیامت پیغمبر شکایت خواهد کرد. اما می گوید: شکایت کرد! این به دلیل این است که یک چیزی که برای آینده است، اگر صد در صد قطعی باشد، دیگر به آینده نمی گویند. به گذشته می گویند. مثل بچه ای که همینطور دارد پشت پشت می رود. مادرش می گوید: افتاد! این هنوز نیافتاده است، اما چون اینطور که می رود افتادنش قطعی است، نمی گویند: می افتد، می گویند: افتاد!
یک آدم مال مردم خور می آید نسیه می کند، می گویند: به ایشان نسیه دادی؟ خورد و یک آب هم رویش! ممکن است نخورده، ولی چون این از هرکس نسیه کرده خورده است، دیگر می گوید: خورده است. پس از "قال" یک نکته می فهمیم. شکایت قطعی است. این برای "قال" است. شوخی نیست و صد در صد شکایت است. بعد هم می گوید: "وَ قالَ الرَّسُولُ" رسول یک آدم عادی نیست که عصبانی شود و جوش بیاورد. رسول رحمه للعالمین است. آن کسی که رحمتش شامل همه هستی می شود، شکایت می کند. یکوقت یک کسی آدم عادی است، می گوییم: این خلقش تنگ می شود، جوش می آورد. رسول است یعنی منبع رحمت است. منشأ رحمت است. منبع رحمت شکایت می کند. نزد چه کسی؟ نزد خدا شکایت می کند. چه وقت شکایت می کند؟ روز خطر، روز قیامت شکایت می کند. چطور شکایت می کند. می گوید: "یا رَبِّ" با کلمه "یا ربّ". چون داریم اگر کسی "یا ربّ" بگوید، حتی اگر ده تا "یا ربّ" بگوید، خدا لبیک می گوید. دعا با کلمه ی "یا ربّ" استجابت می شود. بعد می گوید: "إِنَّ" قطعی است. شک نکنید، شکایت قطعی است. "قَوْمِی" بعد می گوید: "اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ" یکوقت می گویند: قرآن زیر پایت رفت. می گویی: نفهمیدم، پایم را روی کلمه ای گذاشتم که روزنامه بود و آیه قرآن در آن بود. نفهمیدم. یکوقت می گویند: قرآن زیر پایت رفت. یکوقت می گویم: پایت را با توجه روی قرآن گذاشتی. "اتخاذ" یعنی تو فهمیدی و به قرآن بی اعتنایی کردی. نمی گوید: "کان القرآن عندهم مَهْجُوراً" نمی گوید: قرآن نزد امت من مهجور بود. می گوید: "اتخذوا".
کشورهای عرب همسایه ی ما، قارون ها و مزدورها، اینها نمی دانند که رابطه با اسرائیل نهی قرآن است و با اسرائیل گپ می زنند. می فهمد اسرائیل است، می فهمد دشمن مسلمان ها است. می فهمد باز هم با او رفیق می شود. مگر ما مسلمان نیستیم؟ قرآن می گوید: به کسی که می گوید: مسلمان هستم، حق نداری بگویی: دروغ می گویی. "وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنا" (نساء/94) کسی که می گوید: من مسلمان هستم، حق نداری بگویی: مسلمان نیستی. خوب بالاخره شیعه می گوید: "اشهد ان لا اله الا الله" و "اشهد ان محمداً رسول الله" (صلوات حضار)
کسی که "اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله" می گوید، این مسلمان است. قرآن هم گفته کسی که "اشهد ان لا اله الا الله" می گوید، حق نداری بگویی مسلمان نیستی. پس چرا تکفیری ها شیعه کشتن را لازم و واجب می دانند. می فهمند که ما "اشهد ان لا اله الا الله" می گوییم. صدای اذان ما پخش می شود. یکوقت می گفتند: قرآن شیعه ها با قرآن سنی ها فرق می کند. اینقدر این قاری ها رفتند و آمدند و در مجالس عمومی قرآن خواندند، گفتند: نخیر! قرآن شیعه و سنی یک نقطه و واوش فرق نمی کند. اول می گفتند: قرآن!
بعد گفتند: شما نماز که می خوانید، بعد از "السلام علیکم و رحمه الله و برکاته" که سه بار الله اکبر می گوییم. گفتند: شیعه ها می گویند: "خان الامین، خان الامین، خان الامین"! یعنی جبرئیل امین خیانت کرد. باید وحی را به علی بدهد، دروغی و دزدکی به پیغمبر داد. ما چه وقت چنین حرفی زدیم. ما بعد از"السلام علیکم" می گوییم: الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر! خیلی به ما تهمت زدند. آخرین تهمتشان هم تکفیر است. اینها مسلمان نیستند و فقط خودشان مسلمان هستند. "اتخذوا" یعنی می فهمند، لج می کنند. خواست آمریکا است. خواست یهود است. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
بعد هم می گوید: "مهجورا" نمی گوید: "متروکا". فرق بین متروک و مهجور چیست؟ متروک می گویند: زمین متروکه است. یعنی از گردونه خارج شده است. مثل سماور زغالی که دیگر الآن متروک است. هرکس دارد در انبار گذاشته است. اما مهجور یعنی هست، به آن بی احترامی می کنیم. مثل گربه که الآن در خانه ها هست، در کوچه ها هست، اما مورد عنایت نیست. این خیلی مهم است. شکایت قطعی است. کسی شکایت می کند که محبوب ترین فرد هستی است. کسی شکایت می کند که رحمتش به همه هستی گسترده شده است. با کلمه "یا ربّ" شکایت می کند. با کلمه "انّ" شکایت می کند. "اتخذوا" یعنی می فهمند، لج می کنند. نه اینکه غافل هستند و حواسشان پرت است. "مهجورا" یعنی قرآن می خواند ولی به آن عنایت نمی شود. ما سر سفره هفت سینمان قرآن است. روی کیف عروسمان هست. بالای سر مسافرمان هست. خانه نو قرآن و آینه می بریم. قرآن در بورس است. قسم می خوریم. شب قدر قرآن سر می گیریم و "بک یا الله" می گوییم. قرآن را جایی پرت نکردیم. هست، اما به آن توجه نمی شود مگر قرآن نمی گوید: کسی که ربا بخورد با خدا جنگ کرده است؟ متن قرآن است. "فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ"(بقره/279) یعنی رباخوار با خدا می جنگد. پس چرا شما می گویی: اینقدر می دهم، میلیونی اینقدر بده! می خوانیم، عمل نمی کنیم. در همسرداری، در بچه داری، در اقتصاد، در سیاست، در موضع گیری.
ماشین هایی که هوا گرفته است، راننده ها در سرازیری هُل می دهند، روشن می شود. سرازیری قرآن ماه رمضان است. الحمدلله تلاوت قرآن و حفظ قرآن و تجوید قرآن تکان خوبی خورده است. ولی تدبر در قرآن، فهم قرآن، هنوز ... سر سفره قرآن ننشسته ایم و ببینیم قرآن برای ما چه می گوید؟
حالا برای اینکه من نمونه برای شما بگویم و خیلی هم لفت ندهیم، ظرف چند دقیقه یک قصه ای را برای شما بگویم. در سوره بقره آیه ... یک صلوات بفرستید. (صلوات حضار)
این یک ورق قرآن است. پانزده سطر این طرف است، پانزده سطر آن طرف است. ما می توانیم سی سطر قرآن را در ده دقیقه تفسیر بگوییم. برای مردم، خودمان ممکن است تحقیق کنیم، مثل مادر، مادر خودش انواع غذاها را می خورد، اما آنچه به بچه اش می دهد شیر است. ما نباید هرچه در کتاب ها است بیاییم به مردم بگوییم. خودت مطالعه عمیق کن اما یک تفسیر روان بگوییم.
بسم الله الرحمن الرحیم، قصه این است، حضرت موسی با فرعون درگیر شدند، خداوند فرعون را غرق کرد. بعد یک فرعون دیگر، یک طاغوت دیگر پیدا شد. آن شاه رفت و یک شاه دیگر آمد. مردم راهپیمایی کردند، در خانه پیغمبرشان رفتند، منتهی او پیغمبر بعد از موسی بود. گفتند: موسی با فرعون درگیر شد، فرعون غرق شد. یک طاغوت دیگر پیدا شده، شما یک فرمانده نظامی برای ما تعیین کن، ما به رهبری او برویم با این طاغوت نو بجنگیم. پیغمبر گفت: شما مرد جنگ نیستید. گفتند: اِ... چرا شما سوء ظن دارید. جنگ، جنگ تا پیروزی، جنگ جنگ تا... اینها در چهار مرحله ریزش کردند. من برای اینکه این آیه را به ذهن شما نزدیک کنم، فرض می کنیم ده هزار نفر راهپیمایی کردند، در خانه پیغمبر آمدند، فرمانده نظامی خواستند، که به دستور فرمانده نظامی با طاغوت جدید بجنگند. تا دستور جهاد آمد، از این ده هزار تا اکثرشان ریختند و گفتند: ما نیستیم. اکثر ده هزار تا شش هزار تا می شود. فرمان جبهه که آمد شش هزار تا ریزش کردند. چقدر ماند؟ چهار هزار نفر. گفت: خیلی خوب چه می خواهید؟ گفتند: فرمانده! گفت: بسم الله جناب آقای طالوت تو از امروز فرمانده هستی. گفتند: این فرمانده ما شد؟ فرمانده نظامی باید مخ داشته باشد برای طراحی، مغز داشته باشد، بازویش هم قوی باشد. "وَ زادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْم" (بقره/247) گفتند: نه، جیب این خالی است. گفت: خدا گفته، گفتند: نخیر، ما این رهبری را قبول نداریم. پیغمبر گفت: می خواهید یک دلیلی بباورم که خدا گفته: این رهبر و فرمانده نظامی باشد. "وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَهَ مُلْکِهِ" (بقره/248) علامتی که خدا گفت: این فرمانده باشد، این است که آن تابوتی که مدت هاست گم شده امروز برای شما می آید.
حضرت موسی وقتی متولد شد، چون فرعون پسرها را می کشت، گفته بودند: امسال پسری به دنیا می آید، کاخ تو را زیر و رو می کند، دستور داد هر زنی پسر زایید بکشید. مادر موسی پسر زایید وحشت کرد. خدا به او وحی کرد، این را شیر بدهد در جعبه بگذارد و در دریا بیاندازد. آن جعبه چون جان موسی را نجات داده بود، به آن جعبه تابوت می گویند. تابوت به معنی صندوق چوبی است. این جعبه نزد یهودی ها عزیز بود. هرجا می رفتند با خودشان جعبه را می بردند. مثل هیأت های ما که علامت می بریم. این جعبه را یک نفر دزدیده بود. پیغمبر گفت: آن جعبه ای که فرض کنید دهها سال است دزدیدند، امروز فرشته ها این جعبه را می آورند و اینجا می گذارند. این علامت این است که خدا گفته است آقای طالوت فرمانده باشد. حالا این تابوت چیست؟ قرآن می گوید: "فیهِ سَکینَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ" در این تابوت یک آرامشی است. تابوت که کنار شماست، شما دلتان آرام است. "وَ بَقِیَّهٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ"یادگارهای موسی و هارون در آن است. ما اینجا جواب وهابی ها را هم می دهیم. وهابی ها دستشان برسد، قبر امام حسین را هم خراب می کنند، قبر پیغمبر را هم خراب می کنند، ما می گوییم: مگر شما نمی گویید مسلمان هستیم؟ قرآن می گوید: اگر یک جعبه ای یادگار موسی و هارون در آن باشد، آرام بخش است. "فیهِ سَکینَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ" سکینه به معنی آرامش است. "وَ بَقِیَّهٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ"اگر یک صندوقی یادگار موسی و هارون در آن بود، آرام بخش است. خوب حضرت معصومه یادگار موسی بن جعفر است. امام حسین یادگار پیغمبر است، چطور شد اگر در صندوق یادگار موسی و هارون باشد، ارزش دارد. در صندوق و ضریحی یادگار محمد و علی باشد، ارزش ندارد؟ (صلوات حضار)
از ده هزار تا، فرمان جنگ که آمد، شش هزار تا ریختند. فرض کنید هزار نفر هم به رهبری طالوت نق زدند. برای اینکه این رهبر در جیبش پول ندارد، گفتند: ما نمی خواهیم. هرچه پیغمبر گفت: رهبری مغز و بازو می خواهد، گفتند: نه، جیبش خالی است. چند نفر ماندند؟ سه هزار نفر! این سه هزار نفر گفتند: ما جبهه می رویم. منتهی در راه که می روید، یک نهر آب است، نخورید. خدا می خواهد یک امتحان اقتصادی کند، نخورید. البته اگر خیلی تشنه هستید، با مشت بخورید. اما سر به آب نگذارید. باز به آب رسیدند، دیدند نمی شود از این آب گذشت. قرآن می گوید: از این سه هزار تا هم اکثرشان خوردند. اکثر سه هزار تا، دو هزار نفر خوردند. هزار نفر گفتند: جنگ جنگ تا پیروزی! "لا طاقَهَ لَنَا" (بقره/249)ما طاقت این جمعیت را نداریم، اینها خیلی هستند. باز از این هزار نفر، نهصد نفرشان رفت، صد نفر ماند. آن صد نفر گفتند: "کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثیرَه" (بقره/249) گاهی صد نفر جلوی ده هزار نفر می ایستد. حمله کردند، در این صد نفر یک پسر شانزده، هفده ساله به نام داود بود که بعد پیغمبر شد. این پسر شانزده ساله مثل حسین فهمیده ما در انقلاب، رهبر کفر را کشت. خدا می گوید: ناز شصتت! من هم به تو حکومت می دهم، هم علم می دهم، هم حکمت می دهم. این ماجرایش است. "أَ لَمْ تَرَ إِلَی الْمَلَإِ مِنْ بَنی إِسْرائیلَ" (آل عمران/49) نمی بینی جمعیتی از بنی اسرائیل بعد از موسی "مِنْ بَعْدِ مُوسی إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ" به پیغمبرشان گفتند: یک طاغوت پیدا شده، "ابْعَثْ لَنا مَلِکاً" یک فرمانده نظامی برای ما تعیین کن، که به رهبری او "نُقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ" بجنگیم. پیغمبرشان فرمود: "هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا" من نگرانم فرمان جهاد بیاید، شما مرد جنگ نباشید. "قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ" چرا مرد جنگ نباشیم؟ "أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا" این طاغوت خانه های ما را گرفته است."أَبْنائِنا" بچه های ما را گرفته است. حتماً جنگ جنگ تا پیروزی! تا خون در رگ ماست، تو هستی رهبر ما! می گوید: خیلی خوب حالا معلوم می شود. "فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ" تا فرمان جنگ آمد، "تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلیلاً" از این ده هزار نفر، شش هزار نفر پایین آمدند. "وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِالظَّالِمینَ" خدا ظالمان را می شناسد. ظالم کیست؟ کسی که شعار می دهد، عمل نمی کند. "وَ قَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ" پیغمبرشان گفت: خیلی خوب، شما چهار هزار نفر می خواهید جنگ کنید، بسم الله! "إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکاً" خداوند جناب طالوت را برای شما فرمانده تعیین کرده است. گفتند: "قَالُواْ أَنیَ یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ" این به درد فرماندهی نمی خورد. "وَ نحَْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ" خودمان بهتر هستیم. "وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِّنَ الْمَالِ" این از نظر مالی جیبش پر نیست. گفت: چه کار به جیبش دارید؟ "إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَئهُ" خدا انتخابش کرده است."وَ زَادَهُ بَسْطَهً فیِ الْعِلْمِ" از نظر علمی بالا است، علمش زیاد است. "وَ الْجِسْمِ" بازویش خوب است. فرمانده نظامی باید مغز و بازو داشته باشد. شما می گویید: این چوپان است. "وَ اللَّهُ یُؤْتیِ مُلْکَهُ مَن یَشَاءُ" خدا خواسته یک نفر گمنام بیاید فرمانده نظامی شود، مگر طوری است؟ "وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ" خدا که لطفش را در انحصار یک قبیله خاصی نگذاشته است. "وَ قَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ ءَایَهَ مُلْکِهِ" (بقره/249)نشانه اینکه طالوت فرمانده است، "أَن یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ" آن تابوتی که دهها سال پیش دزدیدند و شما ناراحت هستید، آن تابوت امروز می آید. در این تابوت چیست؟ "فِیهِ سَکِینَهٌ مِّن رَّبِّکُمْ" از طرف خدا یک آرام بخشی است "وَ بَقِیَّهٌ مِّمَّا تَرَکَ ءَالُ مُوسیَ وَ ءَالُ هَرُونَ" یادگارهای موسی و هارون در آن است. آن تابوتی که آرام بخش است و یادگار موسی و هارون در آن است، "تحَْمِلُهُ الْمَلَئکَهُ" امروز فرشته ها این تابوت را می آورند و اینجا می گذارند. این هم علامت است.
"فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ" این سه چهار هزار نفری که ماندند، رهبرشان طالوت گفت: جبهه برویم. از شهر فاصله بگیرید. "قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُم بِنَهَرٍ" خدا شما را با نهر ابی آزمایش می کند. "فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنیّ" کسی بخورد از ما نیست. "وَ مَن لَّمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنیّ" اگر نخورید از ما است. یک تحریم اقتصادی، ببینیم چه کسی شکمو است و چه کسی شکمو نیست. البته اگر خیلی به شما فشار آمد، ِ"إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَهَ بِیَدِهِ" با مشت بخورید اما سر به آب نگذارید. قرآن می گوید: تا آب را دیدند، "فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا" باز از این سه هزار نفر، دو هزار نفر سراغ آب رفتند. این هزار نفری که ماندند، گفتند: ما از امتحان مکتبی قبول شدیم، فرمان جبهه آمد، پذیرفتیم، رهبری طالوت و آب نخوردن را هم پذیرفتیم. در هر امتحانی روی سفید برگشتند. جبهه رفتند، تا جمعیت را دیدند، گفتند: "لَا طَاقَهَ لَنَا" ما کم هستیم. فرار کنیم. چند نفری باقی ماندند، اینها گفتند: "کَم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهَ" بیست بر دویست پیروز است. قرآن یک آیه دارد، می گوید: بیست، بر دویست پیروز است. "عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْن" (انفال/65) وقتی به امام گفتند: آمریکا دویست میلیون جمعیت دارد، فرمود: ما یک لشگر بیست میلیونی بسیج درست می کنیم، بیست بر دویست پیروز است. اینها گفتند: ما، مرد جنگ هستیم. حمله کردند. تا حمله کردند،، قرآن می فرماید: یک دعا هم کردند. "رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْرا"(بقره/250) پس معلوم می شود دعا در جبهه هم هست. نمی شود در خانه نشست و دعا کرد. در جبهه امتحان مکتبی، "فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ" بجنگید، چشم! رهبر را قبول کنید، چشم! آب نخورید، چشم! در امتحان مکتبی، در امتحان سیاسی، قبول رهبری، در امتحان اقتصادی، نخوردن آب همه قبول شدند. در امتحان روانی ترسیدند. خودشان را باختند. ولی یک عده دعا کردند و رفتند تار و مار کردند.
یک چیزی می گویم، خوب گوش بدهید. چیزی که تا به حال شاید نشنیده باشید. من خودم تازه شنیدم. قرآن می گوید: "وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوت" (بقره/251) در این ده، بیست نفری که ماندند، پسر و جوانی به نام داود بود. "وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوت" این پسر شانزده، هفده ساله جالوت رهبر کفر را کشت. خدا می گوید:بارک الله! سه چیز به تو می دهم، 1- "وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْک" حکومت برای توست. حکومت برای کسی است که رهبر کفر را بکشد. حکمت هم برای توست. بینش و بصیرت، "وَ الْحِکْمَهَ وَ عَلَّمَه" علم هم برای توست. در جنگ خندق علی بن ابی طالب، عمروبن عبدود را کشت. همانطور که در آن ماجرا داود، جالوت را کشت. خدا به او گفت: سه چیز به تو می دهم. علم، حکمت، حکومت! در خندق هم که حضرت علی دشمن را کشت، باید علم به حضرت علی داده شود. حکومت به حضرت علی داده شود، حکمت هم به حضرت علی داده شود. مگر خدا پارتی بازی می کند؟ در یک ماجرا که داود شیرین کاری کرده، این حکومت و حکمت و علم، این کار را حضرت علی هم کرد. پس به همان دلیلی که حکومت حق داود است، حکومت حق علی است. حکمت حق داود است، حکمت حق علی است. علم حق داود است، علم حق علی است. اینها مثل هم هستند.
من دو صفحه از قرآن گفتم، تو را به حضرت عباس، یک خرده از خواب و شعر و قصه کم کنید، از منبری ها بخواهید، قرآن را باز کنیم و بخوانیم، ببینیم خدا چه می گوید؟ یا روایات و نهج البلاغه و حدیث چه می گوید. اگر جلسات ما پربار باشد، مردم جای دیگر نمی روند. می گویند: نیم ساعت می نشینیم، پنج مطلب یاد می گیریم، اما اگر روی منبر چیزی گیر ما نیاید، فیلم ها و سریال ها نمی گذارند مردم مسجد بیایند. باید بجنبیم. یکوقتی رقیب ما مرشدها بودند. با پرده کنار خیابان می خواندند. الآن رقیب شما فیلم ها و سریال هاست. مسایلی هم که می گوییم آیات را انتخاب کنیم. الآن مثلاً آیه طلاق را نگوییم. جوان می گوید: من هنوز داماد نشدم، تو برای من طلاق را می گویی؟ یا می گوید: ما با زنمان رفیق هستیم و زندگی می کنیم، نمی خواهم طلاق بدهم تو برای من از طلاق می گویی. الآن نگاه کنیم با مشکلی که مردم دارند، آیه ای را انتخاب کنیم که نیاز امروز اینها باشد. من فکر می کنم ماه قرآن باید یک نهضت قرآنی شود. الحمدلله تلاوت و تجوید و حفظ راه افتاده است، باید تدبر هم راه بیافتد. البته کار هرکسی نیست. کسانی که بالای ده سال درس خواندند باید تفسیر بگویند، آن هم با احتیاط و از روی تفسیرهای معتبر باشد.
خدایا ما را مورد این شکایت که پیغمبر روز قیامت بگوید: مردم قرآن را رها کردند، ما را مورد شکایت قرار نده. مزه ی قرآن را به ما بچشان و توفیق بده به دیگران بچشانیم. ما را از آنهایی قرار بده که در قرآن از آنها ستایش کرده ای. هرجا می گوییم: قرآن مراد ما قرآن و اهل بیت است. چون قرآن و اهل بیت لحظه ای از هم جدا نیستند.
"والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته"