راه هاي اثبات وجود خدا

راه هاي اثبات وجود خدا

چکیده

مقدمه

ساده ترین راه اثبات وجود خدا

نظم در خلقت انسان

اعمال حياتى سلّولها:

نطفه، سرچشمه پيدايش انسان

غذا در گمرك دهان

دو نكته جالب:

نظم در خلقت طبیعت

برخی اشکالات مطرح شده به برهان نظم

اشکالات و پاسخ آن

پاسخ

منابعی برای مطالعه بیشتر[13]

نتیجه

بسم الله الرحمن الرحیم

پژوهشگر: محسن مروتی

واژگان کلیدی: اثبات خدا، برهان نظم، خداشناسی، توحید

چکیده

برای اثبات وجود خدا راه های متعددی بیا ن کرده اند، این نوشته در پی بیان یکی از آن راه هاست که شما با هر سطح علمی می توانید از آن استفاده کنید. این راه تحت عنوان برهان نظم شهرت دارد.

مقدمه

می دانید چرا برای اثبات وجود خدا راه های مختلفی را بیان می کنند؟

راه های اثبات خدا مانند پل های مختلفی است که بر روی یک رودخانه ساخته اند و هر پلی برای عده ای مناسب است. عده ای را تصور کنید که قصد عبور از رودخانه ای خروشان را دارند؛ برخی باری سبک در حد یک ساک دستی به همراه دارند و برخی با ماشین سواری خود که دارای وزنی متوسط است، آمده اند و برخی دیگر با یک ماشین باربری سنگین آمده اند؛ حتما تصدیق می کنید که هر دسته باید از پل مخصوص خویش عبور کنند و الا موفق به عبور از رودخانه نمی شوند.

فکر انسان هم گاهی سبکار است گاهی دارای باری با وزن متوسط است و گاهی دارای باری است با وزن زیاد؛ وقتی انسان می خواهد با فکرخویش خدا را اثبات کند باید راهی را انتخاب کند که مناسب فکر و اندیشه اوست.

لابد می پرسید چه چیزی باعث سنگینی یا سبکباری فکر می شود؟

در پاسخ می گوییم: هر چقدر شبهه بیشتری وارد فکر انسان شود، سنگین تر خواهد شد و انسان برای رسیدن به حقیقت باید راه دشوار تری را بپیماید[1]

ساده ترین راه اثبات وجود خدا

ساده ترین راه اثبات وجود خداوند، استفاده از راه دلیل نظم است؛ این دلیل می گوید: عالم دارای نظمی بسیارعمیق و گسترده است و هر چیزی که دارای چنین نظمی باشد نیاز به ناظمی دانا دارد. پس عالم هم نیاز به یک نظم دهنده دانا دارد و نمی تواند تصادفی به وجود آمده باشد. روشن است هرچه این نظم پیچیده تر و بیشتر باشد ناظم آن هم دارای علم و قدرت بیشتری خواهد بود.

قبل از توضیح بیشتر بهتر است ببینیم "نظم" یعنی چه؟

دقت کنید: منظور ازنظم، وجود هماهنگی یک مجموعه، برای رسیدن به هدف دلخواهشان است.

مثال: تصور کنید شما از طرف سازمانی به کشوری اعزام می شوید؛ صبح زود خودرویی برای بردن شما به فرودگاه می آید، راننده برای شما بلیطی به همراه دارد هواپیما آماده پرواز است و شما به راحتی به مقصد میرسید و..اگر از شما بپرسند اوضاع چگونه بود میگویید همه چیز منظم بود و من توانستم به خوبی ماموریتم را انجام بدهم و باز گردم.

نظم در عالم هم، یعنی همه چیز از قبل مرتب و هماهنگ شده است تا انسان ها و سایر موجودات بتوانند ماموریت خویش را انجام دهند و بازگردند!. به بیان دیگر یعنی پیش بینی های لازم برای هدفی که موجودات برای آن خلق شده اند؛ در عالم وجود دارد. در زیر به نمونه هایی از این هماهنگی در عالم اشاره می شود که انسان پس از مطالعه آن ها به راحتی به وجود پروردگار پی میبرد.

نظم در خلقت انسان

هيچكس به انسان، نزديك تر از خودش نيست و آنچه را كه ما در مطالعه ساير موجودات جستجو مى كنيم، به طور روشن ترى در وجود خود ما نهفته است; بنابراين شايسته نيست كه ما اسرار توحيد و نظام شگفت انگيز آفرينش را فقط در اعماق آسمان ها، كهكشان ها و در دل اتم ها جستجو كنيم، ولى از نكات و دقايق آفرينش وجود خودمان (كه در تمام عمر در دسترس ما قرار دارد) غفلت بورزيم.

1. سلول (آجرهايى كه در ساختمان بدن به كار رفته)

همان گونه كه يك ساختمان بزرگ از واحدهاى كوچكى به نام سنگ و آجر با نظم و شيوه مخصوصى بر پا مى گردد، ساختمان بدن انسان نيز از واحدهاى كوچكى تشكيل يافته كه با نقشه و نظم خاصّى بر روى هم چيده شده و دستگاه هاى گوناگون بدن آنان را به وجود آورده است علاوه بر آن؛ و شگفت آور آن که آن ها داراى حيات بوده و همكارى كامل در ميان آنها حكمفرما مى باشد و به سوى هدف واحدى گام بر مى دارند.

سرشمارى سلّول هاى بدن انسان

اگر از سلّول هاى ساختمان يك انسان معمولى، سرشمارى به عمل آوريم، تعداد آنها از عدد فوق العاده بزرگى (ده كاترميليون 10.000,000,000,000,000) سر در مى آورد. بزرگى اين عدد به اندازه اى است كه اگر بخواهيم در هر ثانيه يك توده هزار عددى را بشماريم، بايد بيش از سه هزار سال به طور شبانه روز، وقت صرف كنيم تا از عهده اين كار برآييم!!!

بزرگى يك سلّول:

به طور معمول سلّول ها به اندازه چند ميكرون و در پاره اى از موارد، بزرگى آنها از چند دهم ميكرون تجاوز نمى كند. بعضى از آنها هم به اندازه یک پنجم ميليمتر يا یک دوم ميليمتر مى باشند. به همين جهت اگر با چشم عادى (غير مسلّح) در اين سلّول ها دقيق شويم، مى توانيم آنها را مشاهده نماييم، زيرا چشم انسان مى تواند تا یک دهم ميليمتر را مشاهده نمايد، ولى مطالعه قسمت هاى مختلف آن احتياج به دستگاه هاى مخصوصى دارد.

يك سلّول را دقيقاً مانند بدن يك انسان تشريح (كالبد شكافى) مى كنند و براى مطالعه و تشريح سلّول ها از ميكرسكوپ، ميكروتوم، و رنگ هاى حياتى استفاده مى شود و با همين وسايل است كه بشر به قسمت هاى زيادى از ساختمان اسرارآميز سلّول، پى برده و فعّاليّت هاى حياتى آن را مطالعه كرده است.

ساختمان اسرارآميز سلول:

سلّول، يك موجود بسيط و ساده نيست و چنانكه خواهيم ديد، ساختمان آن از قسمت هاى مختلفى تشكيل شده است كه هر كدام دفترى است از معرفت كردگار. به طور كلّى هر سلّول از سه قسمت مهم، هسته (در وسط)، پوسته خارجى (غشاء) و مادّه اى شفّاف، در ميان آن دو ساخته شده است.

مى توان سلّول را مانند بدن يك انسان تشريح كرد و براى اين كار، ابتدا سلّول را در زير ميكروسكوپ قرار داده و اجزاى آن را رنگ آميزى مى كنند تا بيشتر قابل ديدن شوند. سپس به وسيله سوزن هاى بسيار ظريفى، سلّول را شكافته و تشريح مى كنند.

اعمال حياتى سلّولها:

شگفت آور است بدانیم هر سلّول کوچک به تنهايى مانند سایر حيوانات اعمال حياتى را به خوبى انجام مى دهد. اعمال حياتى سلّول، عبارت است از: تغذيه، هضم، جذب، دفع، پاسخ به تحريك و توليد مثل.

در ابتدا سلّول براى اينكه موادّ غذايى مورد نياز محيط خود را قابل جذب نمايد، مادّه اى به نام دياستاز از خود ترشّح كرده و آنها را در خارج، هضم مى نمايد و سپس موادّ غذايى هضم شده را به داخل جذب نموده و زوايد را كه در حقيقت، حكم مدفوع حيوانات پر ياخته را دارد، از خود بيرون مى دهد. قسمتى از موادّ جذب شده به مصرف تأمين انرژى و حرارت سلّول رسيده و قسمت ديگر به صورت تركيبات مختلف در رشد سلّول به كار مى رود. سلّول در اثر تغذيه و رشد به مرحله اى مى رسد كه ديگر نمى تواند از آن حد تجاوز كند، در اين زمان است كه توليد مثل سلّول از راه تقسيم انجام مى گيرد و يك سلّول به دو سلّول زنده تبديل گرديده، هر كدام از آن دو، به طور جداگانه به فعّاليّت حياتى خود ادامه مى دهد.

جالب است بدانیم قابليّت تحريك در سلّول ها مختلف است، زيرا هر كدام از انواع سلّول ها در مقابل عوامل محرّك، يك نوع مخصوصى از عمل و عكس العمل را از خود نشان مى دهند. به عنوان مثال: عكس العمل در سلول هاى ماهيچه اى به صورت انقباض و انبساط و در ياخته هاى غدّه اى به صورت ترشّح و در سلّول هاى عصبى به صورت هدايت انجام مى گيرد.

اكنون ملاحظه كنيد كه يك سلّول با اين ظرافت و كوچكى ـ كه اين همه نكات و دقايق نظم و اسرار شگفت انگيز در وجود آن نهفته است ـ هرگزنمى تواند معلول تصادف و علل فاقد شعور طبيعى باشد.

آرى، هر سلّول از سلّول هاى بدن انسان،يك نشانه به حق، يك دليل خداشناسى و يك مصداق روشن از برهان نظم مى باشد.

نطفه، سرچشمه پيدايش انسان

درست است كه ساختمان بدن انسان معمولى، از تعداد ده كاتريليون، سلّول هاى گوناگون تشكيل شده است، ولى اين را هم بايد دانست كه وجود ابتدايى وى چنين نبوده، بلكه در مراحل اوّليه به صورت نطفه بسيار ساده و كوچكى بوده پس از طىّ مراحل متعدّد، به انسانِ ده كاتريليون سلّولى تبديل مى شود. به اين ترتيب كه ابتدا نطفه اوّليه انسان (تخم) در اثر تركيب و آميزش دو سلّول جنسى نر به نام اسپرماتوزوئيد و ماده اى به نام اوول در رحم مادر به عمل آمده و پس از تقسيمات متوالى، به سرعت رشد كرده و به صورت جنين ظاهر مى گردد. سرانجام جنين، پس از طىّ مراحل زيادى به صورت طفلى كامل در مى آيد.

اگر بشر مراحل ابتدايى وجود خود را به ياد آورد و كيفيّت پيدايش و تكوين خود را مورد مطالعه دقيق قرار دهد با قلبى سرشار از محبّت و ايمان در پيشگاه با عظمت پروردگارى كه او را از آن حالت ضعف و ناتوانى و حقارت به اين مقام فعلى رسانيده سر تعظيم فرود مى آورد. جاى تأسّف است كه گروهى مى خواهند، از اين حقايق چشم پوشى كرده و خود را به غفلت بزنند.[2]

2. رشد انسان

نمونه ای دیگر از هماهنگی هدفدار ونظم عالم را می توان در مراحل رشد انسان یافت؛ امام صادق(ع) در پاسخ پرسش یکی از شاگردانش درباره رشد جنین این گونه فرمودند:

در آغاز، جنين، در رحم- جايى كه چشمى آن را نمى بيند و دستى بدان نمى رسد- شكل و صورت داده مى شود. اين تدبير همچنان ادامه دارد تا اينكه انسانى كامل و استوار با تمام نيازهاى او بيرون مى آيد. بدن اين انسان، كامل و استوار و همه چيز در آن نهفته شده است، از احشا و جوارح و ديگر عوامل بدن گرفته تا استخوان و گوشت و پيه و مغز و عصب و رگها و غضروفها. وقتى كه به جهان پاى نهاد چنان كه مى بينى تمام اعضاى او همه با هم و هماهنگ چنان رشد مى كنند كه شكل و هيأت و اعضاى او ثابت مى ماند، نه افزايش مى يابد و نه كاستى مى پذيرد. اين سير همچنان ادامه دارد تا شخص اگر تقدير باشد به سن بلوغ و كمالش برسد. آيا اين [پيچيدگيها و حكمتها] جز از لطف مدبرى و حكيمى است؟[3]

3. دستگاه گوارش

دستگاه گوارش كه از مهم ترين دستگاه هاى بدن انسان است، مأمور تأمين نيازمندى هاى غذايى بدن مى باشد.

موقعيّت اين دستگاه در زندگى بدن، به اندازه اى است كه با تعطيل شدن آن در شرايط عادى، ادامه حيات براى انسان امكان پذير نخواهد بود.

اين دستگاه از تعدادى اعضا و كارگاه هاى فرعى تشكيل شده كه با نظم و هماهنگى بى نظيرى، موادّ غذايى را از خارج بدن دريافت داشته و آنها را در اثر فعّاليّت هاى مداوم شبانه روزى، به صورتى در مى آورد كه قابل ورود به خون و تغذيه سلّول ها باشد.

غذاهاى خارج از بدن، به صورت معمولى قابليّت ندارند كه به طور مستقيم، جزء بدن انسان شوند. براى درك اين واقعيّت، كافى است كه مقدارى شير، سبزى و ميوه را با گوشت، خون و پوست انسان مقايسه كنيد و ببينيد تا چه اندازه تفاوت دارد؟

از اين گذشته تمام آنها به درد بدن نمى خورد بنابراين براى اينكه اين گونه موادّ غذايى بتواند جايگزين انرژى، حرارت و موادّ مصرف شده بدن شود، بايد قسمت هاى مورد نياز آن تجزيه شده، به صورت مناسبى درآيد و بقيّه قسمتهاى زايد دفع گردد. اين كار در طىّ چند مرحله در دستگاه گوارش صورت مى گيرد كه اكنون به شرح قسمت هاى جالب آن مى پردازيم.

غذا در گمرك دهان

غذا در اوّلين مرحله وارد فضاى دهان مى شود و براى اينكه آماده هضم شود بايد در آنجا نرم و به صورت نيمه مايع درآيد. اين كار كه بايد در آستانه دستگاه گوارش انجام گيرد، توسّط 32 دندان محكم، دو فكّ قوى و نيرومند و سه جفت غدّه بزاقى با نظارت و هدايت زبان انجام مى شود.

وقتى غذا وارد محوّطه دهان مى شود، فكّ پايين به وسيله بالا و پايين آمدن و با قدرت عجيبى كه دارد، دندان ها را به كار مى اندازد; دندان ها هم كه سه دسته ممتاز هستند، شروع به فعّاليّت كرده و غذا را بريده بريده و خرد مى كنند.

از سوى ديگر چشمه هاى بزاقى شروع به كار كرده و با ترشّح مايع لزج مخصوصى، كار دندان ها را راحت و جويده شدن و نرم شدن غذا را تكميل مى نمايند; زبان هم امر هدايت را به عهده گرفته و با جَست و خيزهاى ماهرانه خود، تكّه هاى غذا را به اين طرف و آن طرف حركت مى دهد و غذاهاى جويده شده را به عقب رانده و آنهايى را كه هنوز جويده نشده است، به زير دندان ها هدايت مى كند، كه كار خطرناكى است! ولى زبان چنان در كار خود ورزيده و ماهرانه عمل مى كند كه همواره در طول اين مدّت، جان خود را از نيش دندان ها حفظ كرده و به ندرت اتّفاق مى افتد كه انسان زبان خود را بجود. البتّه اين هم لطفى است در جهت آگاهى و بيدارى انسان كه اگر نظمى در كار نبود، مى بايست در هر بار، براى جويدن غذا، زبان هم همراه غذا جويده شود!

سرانجام پس از گذراندن مراحل تشريفات، گذرنامه عبور غذا از مرزِ گلو به سوى معده صادر مى گردد.

نظم و كاربرد دندان ها:

تعداد 32 دندان كه تا حدود 30 سالگى تكميل مى شوند، بر روى آرواره ها با نظم و نقشه مخصوصى قرار دارند كه از نظر شكل و نوع كار، به سه دسته تقسيم مى شوند:

1. هشت عدد از دندان هاى پيشين (چهار تا بالا و چهار تا پايين) به نام ثنايا كه مأمور بريدن غذا مى باشند.

2. چهار دندان (دو تا بالا و دو تا پايين) به نام انياب كه در دو طرف دندان هاى ثنايا قرار گرفته و به جهت تيز بودنشان، به كار دريدن غذا مى خورند.

3. هشت دندان آسياى كوچك (چهار تا بالا و چهار تا پايين) كه در دو طرف دندان هاى انياب جاى گرفته و دوازده دندان آسياى بزرگ (شش تا بالا و شش تا پايين) كه هم پهن است و هم برجستگى هايى دارد و براى ساييدن غذا مورد استفاده قرار مى گيرند.

چشمه هاى بزاق:

سه جفت چشمه هاى بزاقى، در دهان به قدرى حسّاس و بيدارند كه به محض مشاهده غذا و يا تصوّر آن، شروع به فعّاليّت نموده و مايع مخصوص بزاق را ترشّح مى كنند. در هر شبانه روز در حدود 300 تا 1100 گرم بزاق ترشّح مى شود كه در سال، حدود 300 كيلوگرم مى شود!

جالب تر اينكه غدّه هاى مزبور كه يك جفت آن در انتهاى دهان و ابتداى حلق، جفت ديگر در فكّ زيرين و جفت سوم در زير زبان جاى دارند، همه يك نوع بزاق ترشح نمى كنند، بلكه هر كدام بزاق مخصوصى از خود بيرون مى دهند و هر كدام وظيفه خاصّى به عهده دارند.

اين مايعات در نرم كردن غذا، لغزندگى آن، سهولت بلع و همچنين در امر هضم، تأثير فراوانى دارند و گذشته از تمام اينها به دهان نوعى آمادگى و طراوت دائمى مى بخشند!

شيرين كارى هاى زبان:

زبان در آن گيرودار و بزن و بكوبِ جويده شدنِ غذا، كارهاى عجيب و غريبى هم مى كند، كه از آن جمله، كنترل و بازرسى غذاهاى وارد شده است كه مانند يك كارشناس ماهر، واردين را بررسى كرده، صالح و ناصالح، ترش و شيرين و تلخ و... را از هم تميز مى دهد و سرانجام در آخر كار، نقش يك سُپور را هم بازى مى كند، زيرا با مهارت و احتياط خاصّى، گوشه و كنار دهان را جاروب نموده، لابه لاى دندان ها را پاك مى سازد و در كار بلع تأثير زيادى دارد.

در نهايت پس از تمام اين مقدّمات ـ كه در كمتر از 30 ثانيه انجام مى گيرد ـ با همكارى آرواره ها، دندان ها، غدّه هاى بزاقى و زبان، غذاى نرم، مايع و لغزنده شده براى فرو رفتن آماده مى شود.

زمانى كه غذا نرم و به صورت گلوله لغزنده اى در مى آيد، بايد دهان را ترك گفته و به قسمت ديگر دستگاه گوارشى تحويل گردد. اين كار به وسيله عمل مكانيكى بلع انجام مى گيرد. براى اين كار لازم است تمام راه هاى حلق به كلّى كنترل و بسته شده و غذا تنها به راهى كه به معده منتهى مى شود، هدايت گردد. مجراهايى كه هنگام عبور غذا از حلق بايد بسته شوند، عبارتند از:

1. مجراى تنفّس كه در قسمت جلوى گردن و حلق واقع شده است.

2.مجراى بينى

3.مجراى گوش

اكنون به چگونگى انجام عمل بلع توجّه فرماييد:

دريچه غضروفى اپى گلوت مَدخَل حنجره و مجراى شش ها را گرفته، زبان كوچك هم به حالت افقى در جلوى مجراى بينى آويزان شده و سرانجام عضلات و ماهيچه هاى مخصوصى مجراى بينى را به طور كامل مى بندد. در اين هنگام نوك زبان به سقف تكيه كرده، لقمه را به عقب مى راند و حنجره نيز بالا آمده و به وسيله انقباض ماهيچه هاى حلق كه يك نوع عمل مكانيكى و انعكاسى مى باشد، به سرعت غذا را از حلق عبور داده و به مرى ـ كه تنها راه باز است ـ وارد مى كند و به اين وسيله عمل بلع انجام مى گيرد.

مأموريّت اين دسته از خدمتگزاران، شبانه روزى است و همواره به حالت آماده باش به سر مى برند و به محض اينكه قطره آب و يا لقمه غذايى وارد اين محوطه (حلق) شود، در يك لحظه با هم همكارى كرده و انجام وظيفه مى كنند.

حال تصوّر كنيد كه اگر كوچك ترين راهى به يكى از مجارى بينى، گوش و به خصوص شش ها باز باشد،چه دردسرها وزحماتى براى انسان به وجود خواهد آمد; حتّى ممكن است ورود يك تكّه غذا به مجراى شش ها، باعث مرگ انسان گردد!

به نظر شما این همه هماهنگی و نظم را چه کسی در وجود انسان قرار داده است؟ آیا می توان پنداشت همه این ها فقط یک اتفاق است که از بر خورد چند ماده مثلا چند سنگ در بدن انسان رخ می دهد؟!

طبّاخى (عمل هضم)

هنگامى كه لوله مرى غذا را دريافت مى كند، به كمك حركات مخصوصى كه در ماهيچه هاى ديواره آن ظاهر مى شود، لقمه غذا را به معده تحويل مى دهد و معده نيز شروع به فعّاليّت نموده و عمل مكانيكى خود را آغاز مى نمايد.

وظيفه معده تا اندازه اى سنگين است، زيرا همه گونه غذاى سنگين و دير هضم وارد آن مى شود كه بايد همه هضم و طبخ شده و به صورت مايع رقيق و قابل جذبى در آيد.

ابتدا معده با حركات مخصوصى شبيه به حركت دود، از دريچه ابتدايى معده تا دريچه انتهايى آن غذا را به اين طرف و آن طرف مى راند و به اين وسيله اجزاى آن را به كلّى در هم آميخته و به صورت رقيق ترى در مى آورد.

غدد معده نيز دست به كار مى شوند و با ترشّح موادّ لازم، اعمال انجام شده را تكميل مى كنند. سرانجام غذا با موادّ مزبور و شيره معده، مخلوط گرديده و يك سلسله فعل و انفعالات شيميايى بر روى آن انجام مى گيرد كه در نتيجه تغيير صورت داده و با حالت هضم شده و به صورت مايع رقيقى به نام كيموس معدى بار يك سفر طولانى را مى بندد.

تعداد غدّه هاى معده كه در هضم غذا با معده همكارى مى كنند، در حدود 6 تا 7 ميليون مى باشند كه در هر سانتيمتر مربع از ديوار معده تعداد 1200 عدد از آنها وجود دارند!

علاوه بر اين هر كدام از آنها براى خود ساختمان و سازمان مخصوصى دارند كه در زير ميكروسكوپ مى توان آنها را تشريح و مطالعه نمود.

براستى ديگِ معده بسيار عجيب است! زيرا در موقع خالى بودن به اندازه يك مشت بسته بيشتر نيست، در حالى كه مى تواند بيش از 5 ليتر آب و انواع غذا را در خود پذيرفته و با فعّاليّت دائمى، در خواب و بيدارى و با همكارى ياران بى شمار و وفادارش، همه آنها را در هم ريخته و هضم نمايد!

آيا ممكن است اين همه نظم و همكارى دائمى شگفت انگيز، از علل فاقد شعور و طبيعت كور و كر پديد آمده باشد؟ و آيا مى توان آن را از پيش آمدهاى تصادفى محض و پيش بينى نشده به حساب آورد؟ باور كنيد پديدآمدن يك غدّه معدى به اين صورت محال است تا چه رسد به 7 ميليون غدّه و اعضاى عجيب ديگر.

چگونه غذا جزء بدن مى شود؟

در طول مدّت فعّاليّت معده، دريچه انتهايى معده ـ كه در حقيقت مرزبان معده و روده هاست ـ به طور كامل بسته است. وقتى كه غذا در معده به اندازه كافى هضم شد، دريچه انتهايى معده به دفعات متوالى باز شده و هر دفعه مقدارى از كيموس معدى را وارد اوّلين قسمت روده ها (اثنا عشر) مى كند و اين عمل چندين بار اتّفاق مى افتد تا معده به طور كامل خالى گردد. در اين هنگام كه كيموس معدى وارد اثنى عشر مى شود، غدّه هاى مهمّ بدن شروع به فعّاليّت كرده و موادّ غذايى را براى جذب، آماده تر مى سازد. لوزالمعده (پانكراس) شيره مخصوصى ترشّح مى كند كه از مجراى خاصّى به داخل اثنى عشر وارد مى شود و كبد نيز ـ كه از بزرگترين غدد بدن است ـ مايعى به نام صفرا توليد مى كند. صفرا كه در كيسه مخصوصى جمع مى شود، ابتدا در مجراى شيره پانكراس وارد شده وبا آن مخلوط مى گردد وسپس توسّط مجراى ظريفى وارد اثنى عشر مى گردند. از طرف ديگر، غدد روده اى دست به كار شده و با ترشّح شيره روده اى، عمل همكاران خود را تكميل مى كنند و به اين وسيله غذا در روده، به طور كامل هضم شده و به صورت مايع قابل جذبى ـ كه به نام كيموس روده اى خوانده مى شود ـ در مى آيد. كيموس روده اى كه در طول روده باريك در حركت است، كم كم موادّ غذايى خود را از دست مى دهد و اين عمل كه به نام جذب خوانده مى شود، به وسيله گروه مأمورين فعّال بيشمارى انجام مى گيرد. در ديواره درونى روده، تعداد زيادى از برآمدگى هاى مخصوصى به نام خمل ها وجود دارد كه موادّ غذايى را از كيموس روده اى جذب نموده و به رگ هاى بسيار نازكى به نام رگهاى مويين تحويل مى دهند و آنها نيز به نوبه خود موادّ دريافت شده را به شبكه هاى خون هدايت مى كنند. قابل توجّه اينكه در هر سانتيمتر مربع از ديواره داخلى روده، تعداد 2500 خمل ديده مى شود! كه هر كدام براى خود دستگاه جداگانه اى دارند. عمل جذب آنها نيز يك عمل مطلق و ساده نيست و تمام موادّ محتوى روده را جذب نمى كنند، بلكه عمل خمل ها به صورت انتخابى انجام مى گيرد، يعنى تنها آن قسمت از مواد را كه به درد خون وبدن مى خورد وبا هدف دستگاه گوارشى موافقت دارد،جذب مى كنند. هرگز در مأموريّت خود راه خطا نپيموده و خلاف نظم و قانون عمل نمى كنند.

حال خود بگوييد،آيا درست است كه انسان از تمام اين اعمال منظّم وهماهنگ، غفلت ورزد و درباره اهميّت اين عمل حياتى و به وجود آورنده آن نينديشد؟!

چگونه كثافت ها جاروب مى شوند؟

تمام محتويّات كيموس روده اى قابل جذب نيست، زيرا قسمتى از موادّ آن يا هضم نشده و يا به هيچ وجه قابل هضم نمى باشد. اين قسمت پس از عمل جذب، به وسيله دريچه مخصوصى وارد روده بزرگ شده و همين دريچه از برگشت موّاد نامبرده جلوگيرى مى كند.

روشن است كه بايد اين مواد، كشور تن را ترك كنند. به همين خاطر، روده بزرگ پس از آنكه موادّ دفعى را حدّاكثر در حدود 19 تا 24 ساعت نگهدارى نمود، به وسيله حركات مخصوصى آنها را از خود دفع مى كند. ديگر اينكه ممكن است باز مقدارى از موادّ قابل جذب در محتويّات روده بزرگ وجود داشته باشد كه در طول مدّت اقامت اين مواد، آنها نيز به وسيله جدار روده بزرگ جذب مى شوند. از كارهايى كه به وسيله روده بزرگ انجام مى گيرد، ترشّحات مخصوصى است كه در سهولت امر دفع، تأثير بخشيده و موادّ دفعى را براى بيرون راندن آماده مى كند.

دو نكته جالب:

ضمن مطالعه كارگاه ها و اعضاى مختلف دستگاه گوارشى ـ كه مانند چرخ ها و پيچ و مهره هاى يك ساعت منظّم و مجهّز كار مى كردند ـ دو نكته بيش از همه، جلب توجّه مى كرد:

1. كار و فعّاليّت دائمى دستگاه ها كه شب و روز، در حال خواب و بيدارى، هوشيارى و غفلت و... به حالت آماده باش و خدمت مى باشند.

2. نظم و همكارى شگفت آور در ميان اعضا و كارگاه هاى اين دستگاه. اين همكارى به اندازه اى است كه هر كدام كار ديگرى را راحت و كامل نموده و همه با هم به سوى هدف معيّنى گام برمى دارند.

اينها اسرار و نكاتى هستند كه ما را به نظام شگفت انگيز سازمان تن آشنا ساخته و ما را به آفريننده اى عالِم، عاقل و قادر مطلق، هدايت مى نمايد.

4. دستگاه گردش خون (دستگاه پخش ارزاق كشور تن)

يكى ديگر از دستگاه هاى بزرگ بدن، دستگاه گردش خون مى باشد كه هميشه خون را در تمام بدن انسان به گردش در مى آورد. دستگاه گردش خون به خاطر نظم عجيب و دقّت و ظرافت فوق العاده اى كه دارد بسيار قابل توجّه است!

دستگاه گردش خون، نمونه كامل لوله كشى بسيار دقيق و منظّمى است كه با نقشه و هندسه شگفت آورى در تمام پيچ و خم اعضاى كوچك و بزرگ بدن انسان كشيده شده و به طور خودكار يك وظيفه مهمّ حياتى را انجام مى دهد.

لوله هاى اين دستگاه كه در سرتاسر كشور تن، كشيده شده، در بعضى از جاها به قدرى ظريف و باريك است كه گرچه به نام مويرگ خوانده مى شود، ولى به مراتب از مو باريك تر و ظريف تر مى باشد، امّا با وجود اين، وظيفه خود را به خوبى انجام داده،خون محتوى موادّ غذايى را عبور مى دهند و گردش خون را اداره مى كنند.

اين دستگاه با فعّاليّت دائمى و خستگى ناپذيرى كه دارد، مأمور رساندن موادّ حياتى (انواع موادّ غذايى، آب و هوا) به تمام كارگاه هاى بزرگ و كوچك بدن است و نقش يك دستگاه مجهّز پخش ارزاق را در كشور تن بازى مى كند; در ضمن تمام سلّول هاى بدن را شستشو داده، موادّ دفعى و زايد آنها را دريافت مى دارد و از اين راه كار سازمان بهداشت و نظافت بدن را نيز انجام مى دهد!

دستگاه گردش خون به وسيله مأمورين فعّالى كه در اختيار دارد، اين مأموريّت سنگين را در پيچ و خم هاى باريك اعضاى بدن، حتّى در لابه لاى طبقات حسّاس مغز، پرده هاى ظريف چشم،... به خوبى انجام داده و جيره غذايى لازم را به سلّول هاى آنها مى رساند.

دستگاه گردش خون، موادّ غذايى لازم را از روده ها و هواى لازم را از ريه ها و همچنين در موقع عبور خون از كبد، مقدارى از موادّ قندى لازم را نيز از آنجا مى گيرد، آنگاه با نظم و دقّت شگفت آورى كه شرح داده خواهد شد، تمام سلّول هاى بدن انسان (ده كاتريليون) را غذا داده و آنها را شستشو مى دهد.چه وظيفه اى از اين سنگين تر كه بايد احتياجات ده كاتريليون جيره خوار زودرنج و كم طاقت را برآورده سازد، كه هميشه چشم به راه كمك هاى حياتى او هستند؟!

عجيب تر اينكه دستگاه گردش خون، اين وظيفه سنگين را در هر دقيقه، دوبار انجام مى دهد، يعنى در هر دقيقه دوبار به هر كدام از ده كاتريليون سلّول بدن انسان سركشى كرده، موادّ غذايى و حياتى لازم آنها را مى رساند و موادّ دفعى آنها را نيز دريافت مى دارد. مركز دستگاه گردش خون، عضوى است به نام قلب كه گلابى شكل بوده و حجم آن به اندازه يك مشت بسته است. اين عضو از نظر اهميّت فوق العاده اى كه دارد، در جاى محفوظى از بدن، ميان دو ديواره محكم استخوان هاى پشت و قفسه سينه، در بين دو شش و در سمت چپ بدن قرار گرفته و توسّط سرخرگ ها و سياهرگ هاى بزرگ از بالا آويزان است. اين عضو عجيب (قلب) داراى ساختمان پيچيده و بسيار دقيقى مى باشد كه در اينجا به قسمت هايى از آن به طور مختصر اشاره مى نماييم.

به طور كلّى قلب داراى چهار حفره است; دو حفره در قسمت بالا به نام دهليز و دو حفره در قسمت پايين به نام بطن. از جمله شگفتى هاى اسرارآميز آفرينش قلب اين است كه وقتى طفل هنوز متولّد نشده، دو حفره فوقانى قلب او (دهليزها) به وسيله سوراخى به هم راه دارد و جريان خون در بدن او بر خلاف گردش خون در يك انسان كامل است، ولى به محض اينكه طفل متولّد مى شود و اوّلين استنشاق را از هواى خارج به عمل مى آورد، فورى سوراخ مزبور گرفته شده و جريان خون وى طبيعى مى گردد!

پس از آنكه خون، پاكيزه و تصفيه شد قلب خون را به وسيله لوله بزرگى به نام سرخرگ آئورت، با فشار تمام به داخل شريان ها و مويرگ هاى بدن مى فرستد و به اين وسيله، خون در لوله هاى پرپيچ و خم و باريك بدن به راه افتاده و عادلانه در تمام قسمت هاى بدن تقسيم مى گردد.

خون كه حامل موادّ غذايى و حياتى است، بعد از آنكه به اين ترتيب با سرعت و نشاط، سيل آسا در تمام بدن منتشر شد و با يك بخشش بى دريغ موادّ حياتى لازم سلّول ها را به آنها داد، بار ديگر به سوى وطن اصلى (قلب) حركت مى كند خون در اين بازگشت ديگر آن سرعت، نشاط و شفّافيّت گذشته را ندارد و علاوه بر اينكه موادّ حياتى را از دست داده، حامل موادّ سمّى است كه از سلّول ها جمع آورى كرده و به همين خاطر رنگ آن تيره و كبود است. سپس خون مزبور توسط قلب به طرف ريه ها رانده مى شود و همان طور كه در ادامه خواهيم ديد خون كثيف، پس از عبور از سرخرگ شش، در مويرگ هاى بيشمار ريه ها پخش شده، در آنجا تصفيه مى شود و دوباره با نشاط و رنگ روشن به قلب باز مى گردد.

قلب انسان، كه عضوى ماهيچه اى و به اندازه يك مشت بسته انسان است، وزنى برابر با 50 تا 300 گرم دارد و مانند پمپى با قدرت عجيب، شبانه روز كار مى كند و لحظه اى توقّف ندارد. موتور قلب با ضربان متوالى و هماهنگ، همراه با آهنگ و صداى موزونى ـ كه از نزديك سينه شنيده مى شود ـ در هر شبانه روز، بيش از ده هزار مرتبه باز و بسته مى شود و به اين ترتيب در مدّت 30 سال، بيش از يك ميليارد بار اين عمل تكرار مى گردد و هزاران تُن خون از اين راه باريك مى گذرد.

اكنون بايد فكر كرد كه اين مشت گوشت، بايد چه اندازه دقيق و با دوام ساخته شده باشد كه داراى چنين قدرت حيرت آورى بوده و با اين همه كار و فعّاليّت طاقت فرسا، نه تنها در وضع ساختمان و كار آن اشكالى پيدا نشود بلكه هيچ گونه خستگى نيز به آن راه نيابد.

جالب است بدانیم در خون، دو دسته از موجودات زنده وجود دارد كه قسمت مهمّى از خون را تشكيل مى دهند، اين دو دسته از جانداران كه به نام گلبول هاى قرمز و گلبول هاى سفيد ناميده مى شوند، به تعداد زياد، در يك مايع زرد رنگ شفّاف به نام پلاسما شناورند، و كثرت گلبول هاى قرمز كافى است كه رنگ آن را هميشه سرخ نشان دهد.

هر گلبول شبيه به يك دانه عدس به ضخامت 2 ميكرون و قطر 7 ميكرون مى باشد. در هر ميلى متر مكعّب خون، به طور ميانگين 5 ميليون گلبول قرمز وجود دارد و بر اين اساس تعداد آنها در تمام خون بدن انسان ـ كه به طور متوسّط 5 ليتر است ـ بالغ بر 25 تريليون مى شود.

گلبول هاى سفيد تعدادشان از گلبول هاى قرمز كمتر بوده، و در هر ميليمتر مكعّب خون، حدود 6 هزار گلبول سفيد شناور است.اين سربازان مسلّح همواره به حالت آماده باش بوده و در هنگام هجوم ميكروب ها، با تمام نيرو از كشور تن دفاع مى كنند و چه بسا جان خود را فداى سلامتى بدن مى نمايند گلبول هاى قرمز يكى از كارهاى مهم خون را كه رساندن مادّه حياتى اكسيژن به سلّول ها و جمع آورى نمودن سموم از بدن است، انجام مى دهند، يعنى نقش مأمور پخش ارزاق را در كشور تن بازى مى كنند، به طورى كه تمام حقوق مشروع سلّول ها تأمين شده و هر كدام از ده كاتريليون سلّول بدن، موادّ حياتى لازم خود را دريافت مى دارد، بدون اينكه به هيچكدام ظلم و ستمى شود. فكر كنيد كه اگر يك چنين جمعيّتى از افراد انسان باشد، براى رساندن موادّ غذايى به آنها، چندين ميليون اداره و مؤسّسه لازم است; آيا تمام اين تشكيلات را طبيعت كور وكر به وجود آورده است؟!

براى اينكه نظم، ريزه كارى ها و ظرافت عجيب اين دستگاه را به خوبى دريافته و يقين كنيم كه آفرينش آن جز از يك منبع علم و قدرت و آفريننده دانا و تواناى جهان هستى امكان پذير نيست، بايد آن را با مشابهش ـ هر چند به طور ناقص ـ مقايسه كنيم:

دستگاه لوله كشى يك شهر را در نظر بگيريد كه به تمام خانه ها، كارخانه ها و مؤسّسات مختلف شهر كشيده شده است. آيا هرگز فكر مى كنيد كه دست تصادف و علل فاقد شعور طبيعى، بدون اينكه هدفى در كار باشد، چنين دستگاهى را در آن شهر به وجود آورده باشد؟! يا اينكه هر بيننده اى يقين مى كند كه لوله كشى مزبور اوّلا، زير نظر مهندسين ماهر، طراحى و نقشه كشى شده و ثانياً، به وسيله گروهى كارشناس و كارگر فنّى به صورت فعلى خود درآمده و ثالثاً، هر كدام از وسايل و آهن آلات آن به نوبه خود در كارخانه هاى گوناگونى ـ كه همه معلول فكر و عقل انسان ها مى باشد ـ ساخته شده است؟

اكنون فكر كنيد كه لوله كشى يك شهر كجا و لوله كشى دستگاه حيرت آور گردش خون كجا؟ همين دستگاهى كه با يك نظم دقيق و ساختمان بسيار ظريف در هر دقيقه، 2 مرتبه، تعداد ده تريليون سلّول را آبيارى مى كند. وقتى درباره لوله كشى ساده، آن هم با آن ساختمان خالى از ظرافت و مملوّ از موادّ خشن، هيچ عاقلى حكم به تصادف نمى كند، پس در مقابل دستگاه شگفت انگيز و سرشار از لطف، دقّت و نظم گردش خون، چگونه حكم خواهد كرد؟![4]

نظم در خلقت طبیعت

طبیعت پر از شگفتیها است برای نمونه به بخشی از کلام امام علی (ع) توجه کنید:

خداوند پديده هاى شگفتى از جانداران حركت كننده، و بى جان، برخى ساكن و آرام ، بعضى حركت كننده و بى قرار، آفريده است، و شواهد و نمونه هايى از لطافت صنعت گرى و قدرت عظيم خويش بپاداشته، چندان كه تمام انديشه ها را به اعتراف واداشته، و سر به فرمان او نهاده اند، و در گوش هاى ما بانگ براهين يكتايى او پيچيده است آنگونه كه پرندگان گوناگون را بيافريد، و آنان را در شكاف هاى زمين، و رخنه درّه ها و فراز كوه ها مسكن داد، با بال هاى متفاوت و شكل و هيأتهاى گوناگون، كه زمام آنها به دست اوست، پرندگانى كه با بالهاى خود در لابلاى جوّ گسترده و فضاى پهناور پرواز مى كنند. آنها را از ديار نيستى در شكل و ظاهرى شگفت آور بيافريد، و استخوان هاشان را از درون در مفصل هاى پوشيده از گوشت به هم پيوند داد 1. برخى از پرندگان را كه جثّه سنگين داشتند از بالا رفتن و پروازهاى بلند و دور بازداشت، آنگونه كه آرام و سنگين در نزديكى زمين بال مى زنند. پرندگان را با لطافت قدرتش و دقّت صنعتش، در رنگ هاى گوناگون با زيبايى خاصّى رنگ آميزى كرد، گروهى از آنها را تنها با يك رنگ بياراست كه رنگ ديگرى در آن راه ندارد، دسته اى ديگر را در رنگ مخالف آن فرو برد، جز اطراف گردنشان كه چونان طوقى آويخته، مخالف رنگ اندامشان است. و از شگفت انگيزترين پرندگان در آفرينش، طاووس است، كه آن را در استوارترين شكل موزون بيافريد، و رنگ هاى پر و بالش را به نيكوترين رنگ ها بياراست، با بال هاى زيبا كه پرهاى آن به روى يكديگر انباشته و دم كشيده اش كه چون به سوى مادّه پيش مى رود آن را چونان چترى گشوده و بر سر خود سايبان مى سازد، گويا بادبان كشتى است كه نا خدا آن را بر افراشته است. طاووس به رنگهاى زيباى خود مى نازد، و خوشحال و خرامان دم زيبايش را به اين سو و آن سو مى چرخاند، و سوى مادّه مى تازد، چون خروس مى پرد، و چون حيوان نر مست شهوت با جفت خويش مى آميزد، گويا نى هاى پر طاووس چونان شانه هايى است كه از نقره ساخته، و گردى هاى شگفت انگيز آفتاب گونه كه به پرهاى اوست از زر ناب و پاره هاى زبرجد بافته شده است. اگر رنگ هاى پرهاى طاووس را به روييدنى هاى زمين تشبيه كنى، خواهى گفت: دسته گلى است كه از شكوفه هاى رنگارنگ گلهاى بهارى فراهم آمده است، و اگر آن را با پارچه هاى پوشيدنى همانند سازى، پس چون پارچه هاى زيباى پر نقش و نگار يا پرده هاى رنگارنگ يمن است، و اگر آن را با زيور آلات مقايسه كنى چون نگين هاى رنگارنگى است كه در نوارى از نقره با جواهرات زينت شده است.

بر فراز گردن طاووس به جاى يال، كاكلى سبز رنگ و پر نقش و نگار روييده، و بر آمدگى گردنش چونان آفتابه اى نفيس و نگارين است، و از گلوگاه تا روى شكمش به زيبايى وسمه يمانى رنگ آميزى شده، يا چون پارچه حرير برّاق يا آيينه اى شفّاف كه پرده بر روى آن افكندند. در اطراف گردنش گويا چادرى سياه افكنده كه چون رنگ آن شاداب و بسيار مى باشد، پندارى با رنگ سبز تندى در هم آميخته است كه در كنار شكاف گوش جلوه خاصّى دارد. كمتر رنگى مى توان يافت كه طاووس از آن در اندامش نداشته باشد، يا با شفّافيّت و صيقل فراوان و زرق و برق جامه اش آن را جلاى برترى نداده باشد. طاووس چونان شكوفه هاى پراكنده اى است كه باران بهار و گرماى آفتاب را در پرورش آن نقش چندانى نيست، و شگفت آور آن كه هر چند گاهى از پوشش پرهاى زيبا بيرون مى آيد، و تن عريان مى كند، پرهاى او پياپى فرو مى ريزد و از نو مى رويند، پرهاى طاووس چونان برگ خزان رسيده مى ريزند و دوباره رشد مى كنند و به هم مى پيوندند، تا ديگر بار شكل و رنگ زيباى گذشته خود را باز مى يابد، بى آن كه ميان پرهاى نو و ريخته شده تفاوتى وجود داشته باشد يا رنگى جابجا برويد، اگر در تماشاى يكى از پرهاى طاووس دقت كنى، لحظه اى به سرخى گل، و لحظه اى ديگر به سبزى زبرجد، و گاه به زردى زرناب جلوه مى كند.

راستى، هوشهاى ژرف انديش و عقل هاى پر تلاش چگونه اين همه از حقائق موجود در پديده ها را مى توانند درك كنند؟ و چگونه گفتار توصيف گران، به نظم كشيدن اين همه زيبايى را بيان توانند كرد؟ و در درك كمترين اندام طاووس، گمانها از شناخت درمانده و زبان ها از ستودن آن در كام مانده اند؟ پس ستايش خداوندى را سزاست كه عقل ها را از توصيف پديده اى كه برابر ديدگان جلوه گرند ناتوان ساخت، پديده محدودى كه او را با تركيب پيكرى پر نقش و نگار، با رنگ ها و مرزهاى مشخص مى شناسد، باز هم از تعريف فشرده اش زبان ها عاجز و از وصف واقعى آن در مانده اند! [5]

خلقت یک تخم مرغ

شخصی به نام "دیصانی" که به وجود خداوند اعتقادی نداشت نزد امام صادق (ع) آمده و از امام خواست تا با دلیل قانع کننده ای او را به سوی خدا راهنمایی کند. امام به فرمود بنشین، در آنجا يكى از كودكان تخم مرغى در دست داشت و با آن بازى مى كرد: حضرت باو فرمود: اين تخم مرغ را بمن بده، آن را بوى داد، امام (ع) فرمود: اى ديصانى اين تخم سنگريست پوشيده كه پوست كلفتى دارد و زير پوست كلفت پوست نازكى است و زير پوست نازك طلائى است روان و نقره ايست آب شده كه نه طلاى روان به نقره آب شده آميزد و نه نقره آب شده با طلاى روان درهم شود و بهمين حال باقى است، نه مصلحى از آن خارج شده تا بگويد من آن را اصلاح كردم و نه مفسدى درونش رفته تا بگويد من آن را فاسد كردم و معلوم نيست براى توليد نر آفريده شده يا ماده، ناگاه ميشكافد و مانند طاووس رنگارنگی از آن بيرون می آید آيا تو براى اين تخم مرخ تدبیر کننده ای در نظر می گیری؟ ديصانى مدتى سر بزير افكند و سپس گفت: گواهى دهم كه معبودى جز خداى يگانه بى شريك نيست و اينكه محمد بنده و فرستاده اوست و تو امام و حجت خدائى بر مردم و من از حالت پيشين توبه گزارم.

برخی اشکالات مطرح شده به برهان نظم

" هيوم" كيست؟ و چه می گوید؟

ديويد هيوم فيلسوف انگليسى قرن هيجدهم است که برهان نظم را نمی پذیرد هيوم كتابى تأليف كرده به نام "محاورات درباره دين طبيعى". در آن كتاب، شخصى فرضى به نام كلئانتس از برهان نظم دفاع مى كند و شخص فرضى ديگرى به نام فيلون بر آن ایراد می گیرد. البتّه هيوم شخصاً ماترياليست نيست. او مى كوشد ثابت كند ادلّه اى كه الهيّون اقامه كرده اند، استحكام علمى ندارد، همچنان كه ادلّه مادّيون نيز چنين است.[6]

اشکالات و پاسخ آن

الف. اساس اين برهان بر شباهت ميان پدیده های طبيعت و ساخته های انسان شکل گرفته است؛ این برهان می گوید چنانچه یک اتومبیل باید سازنده ای داشته باشد یک گیاه هم باید سازنده ای داشته باشد زیرا در هر دو نظم و هماهنگی هدفداری وجود دارد؛ در حالی که این شباهت یقینی نیست احتمالی است زیرا ممکن است یک گیاه دارای یک نیروی خود تنظیمی درونی باشد و نیازی به سازنده و خالق نداشته باشد.[7]

پاسخ

وجود نیروی خود تنظیمی درونی خدشه ای به برهان نظم وارد نمی کند زیرا اگر بپذیریم یک گیاه درارای نیروی خود تنظیمی درونی است هرگز عقل انسان نمی پذیرد این نیرو که چنین دقتی شگرف دارد و برای یک گیاه مانند مغزی پیچیده و منظم است، تصادفی به وجود آمده باشد.[8]

ب. فرض کنیم این برهان برای این عالم، خالقی را اثبات کند ولی برای او صفاتی نظیر قدرت نامحدود، علم نامحدود و خلاصه کمال نامحدود را اثبات نمی کند [9]

پاسخ

"هیوم" به این نکته توجه نکرده است که وظیفه این برهان چیست؛ این برهان فقط وجود یک خالق را اثبات می کند یعنی می گوید عالم تصادفی به وجود نیامده است اما شناخت صفات این خالق، از طریق دلایل و براهین دیگر است.[10]

ج . در جهان موجود، نقصهایی ديده مى شود مانند بیماریها، زلزله و... با وجود این نقایص؛ چگونه خالق جهان دارای علم و قدرت نامحدود است؟[11]

اولا چنان چه قبلا گفتیم برهان نظم فقط در پی اثبات وجود ناظم و خالق برای این عالم است نه اثبات صفاتی مانند علم و قدرت نامحدود برای آن خالق؛ اثبات این صفات به عهده براهین دیگر است.

ثانیا دلایل قطعی وجود دارد که ثابت می کند خداوند دارای حکمت است؛ یعنی کار بیهوده انجام نمی دهد بنابراین مواردی مانند زلزله و... هم دارای حکمت خاص خودش است و وجودشان در نهایت برای انسان و این عالم مفید است هرچند ما به خاطر علم ناقص خویش فواید آنها را درک نکنیم.[12]

منابعی برای مطالعه بیشتر[13]

  • حسین وحید خراسانی، آشنایی با اصول دین ، چاپ اول، قم: مدرسه الامام باقرالعلوم، ۱۳۸۶، صص ۲۱ تا ۳۳.
  • جعفر سبحانی و محمد محمدرضایی، اندیشه ٔ اسلامی ( ۱) چاپ چهل و نهم، تهران: دفتر نشر معارف، ۱۳۸۷، صص ۷۳ تا ۸۱.
  • مرتضی مطهری، توحید ، چاپ هفدهم، تهران: انتشارات صدرا، ۱۳۸۸، صص ۴۹ تا ۸۲-۲۱۱ تا ۲۴۳.
  • عبدالله جوادی آملی. تبیین براهین اثبات وجود خدا، فصل هشتم، چاپ پنجم، قم: مرکز نشر اسراء، ۱۳۸۸، ۲۳۵ تا ۲۵۴.
  • جعفر سبحانی، الالهیّات، ج ۱ . قم: مؤسسه امام صادق، ص ۳۳.

نتیجه

بی شک پس از مطالعه مطالب بالا که تنها قطره ای کوچک از اقیانوس عظیم نظم در عالم است شما نیز در برابر این همه نظم و سازماندهی که در پدیده های عالم وجود دارد متعجب شده اید و حتما خود به این مطلب گواهی میدهید که این هماهنگی و نظم عظیم در خلقت، هرگز نمی تواند زاییده یک اتفاق باشد و خداوندی با عظمت کارگردان این صحنه عظیم عالم است.


[1] . برگرفته از: مصباح یزدی، محمد تقی؛ آموزش عقاید، ج1و2، ص66و67؛ سازمان تبلیغات اسلامی، چ هفدهم، بهار 1377، قم.

[2] . برگرفته از: مکارم شیرازی، ناصر؛ آفریدگار جهان، صص142تا 154، کانون انتشارات محمدی، چ سوم، 1344ش، تهران.

[3] . نرم افزار گنجینه روایات نور، میرزایی، نجف علی؛ شگفتيهاى آفرينش، ترجمه توحيد مفضل، صص54و55، هجرت، پنجم، 1377ش، قم

[4] . آفریدگار جهان، صص154تا 179، پیشین

[5] . دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، صص313 تا 315، مشهور، چ اول، 1379ش، قم.

. نرم افزار کتابخانه کلام نور، تلخیص شده از: مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار شهید مطهری، ج1، ص538، تهران، انتشارات صدرا، بی تا، بی نوبت چاپ.[6]

. همان، ص 542.[7]

. همان، ص547.[8]

. همان، ص 542.[9]

. همان، ص 549.[10]

. همان، ص 551.[11]

. خرازی، سید محسن؛ بدایه المعارف الالهیه، ترجمه مرتضی متقی نژاد، ج1، ص 145؛ بی جا، انتشارات عصمت کبری، 1385، چ چهارم.[12]

. ویکی پدیا ، دانشنامه آزاد.[13]

Powered by TayaCMS