به اندازه اى كه دين خدا بر رعايت حلال و حرام مالى اصرار دارد، نسبت به بقيه ابواب فقهى اصرار ندارد. مجموعه ابوابى كه در فقه شيعه نظام داده شده، مشهور است كه هشتاد و چهار باب فقهى است. باب طهارت، صلاة، صوم، اعتكاف، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، قضا به معنى امور دادگاهى، شهادات، قسم و نذر و كفاره، متاجر، كسب، مكاسب، مزارعه، مساقات، لقطه، نكاح يا ازدواج، صيد و ذباحه، خوردنى ها و آشاميدنى ها يا «أطعمه و أشربه»، حدود، قصاص و ديات است. كمتر كتابى از اين ابواب فقهى هست كه مسأله مال در آن بحث نشده باشد.
حتى در اين كتاب هاى درسى و فقهى، ائمه اطهار(عليهم السلام) اين مسائل را بيان كرده اند كه مثلًا نقل و شيرينى و پولى كه در مجلس عقد بر سر عروس مى ريزند و ميهمان ها جمع مى كنند، اين مال چه نوع ملكيتى است؟ آيا هبه است، يا صدقه؟ آنهايى كه برمى دارند، آيا مجوّز برداشتن دارند؟ چگونه حلال است و چگونه حرام؟ يعنى تا اين حدّ در امر مال از طرف اسلام دقّت شده است.
در بسيارى از روايات، حتى در «نهج البلاغه» نيز هست كه ائمه (عليهم السلام) اگر خبر مرگ مؤمنى را مى شنيدند، يا به تشييع جنازه اش آمده و در دفن او شركت مى نمودند، مردم منتظر بودند كه عكس العمل امام معصوم(عليه السلام)نسبت به اين ميت رابدانندو آن امام وقتى براى مردم ازميت تعريف مى كردند؛ يكى از موارد تعريف اين بوده است كه او در زندگى به مال حلال قناعت مى كرده است.
مثلًا بزرگوارى را آوردند و بيرون شهر كوفه دفن كردند، اميرالمؤمنين نيز تا دفنش آمدند، وقتى روى قبر را پوشاندند، چند دقيقه بر سر قبر اين ميّت سخنرانى داشتند، فرمودند:«يرحم الله خبّاب بن الأَرَت فلقد أسلم راغباً و هاجر طائعاً و قنع بالكفاف و رضى عن الله و عاش مجاهداً»[1] پنج خصلت را براى «خبّاب بن الأَرَت» بيان كردند؛ يكى اين بود كه اى مردم! اين بزرگوارى كه در اين سنّ رحلت كرده است، من از زمانى كه در مكّه بودم او را مى شناختم، با اين همه زير و بالايى كه روزگار پيدا كرد، از نظر مال، به مال حلال قناعت كرد.
اسلام به چه مقدار به حرام رضايت مى دهد؟ اسلام فقط به يك حرام مالى رضايت داده كه در قرآن آمده است، كه كسى واقعاً در حال مرگ است، هيچ غذايى پيدا نمى كند كه او را از مرگ نجات بدهد، تمام درها به روى او بسته است، مى تواند حيوان مرده اى را بخورد، ديگر بالاتر از اين كه نيست، راهى ندارد جز اين كه براى زنده ماندن مقدارى ميته بخورد، فقط اينجا را در قرآن اجازه مى دهد: «فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَ لَاعَادٍ»[2] آن هم در حال بى ميلى بخورد و بيش از اندازه نخورد، فقط براى زنده ماندن عيبى ندارد. اما جاى ديگر به انسان براى دست دراز كردن به حرام به هيچ عنوان مجوّز نمى دهد.
مقدّس اردبيلى با چند نفر از طلبه ها به كربلا و زيارت وجود مبارك حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)آمدند، وقتى برمى گشتند، هوا گرم بود، عرق كرده بودند، پيراهن ها چرك شده بود، در مسير به نهر آبى رسيدند. گفتند: من پيراهنم را مى شويم، كنار نهر آب نشست و پيراهن خود را كاملًا شستند كه خيلى تميز شد. بعد به پشت خود انداخته، رو به آفتاب، شروع به راه رفتن كردند. طلبه ها گفتند: آقا! براى شما زحمتى نيست؟ گفت: نه، آفتاب شديد است، خشك مى شود. گفتند: اينجا مى نشستيم و اين پيراهن را روى اين ديوار مى انداختيم، خشك مى شد.فرمودند: پيراهن من خيس و ديوار هم گلى است، اگر من اين پيراهن را روى اين ديوار بياندازم، نم پيراهن به اين دانه هاى ريز ديوار بزند، آنها را نرم مى كند و مى اندازد. صاحب ديوار نيست كه من به او بگويم: آيا راضى هستى يا نه، معلوم نيست، شايد ما رفتيم و مرديم، ديگر نشود كه او را ببينيم. آن وقت جواب اين دانه هاى خاك ريخته شده را در قيامت چگونه بدهم؟ اين رعايت حلال و حرام است.
روايتى از رسول خدا(صلى الله عليه و آله)سنى و شيعه نقل كرده اند: «لا يَدْخُلُ الجَنَّةَ مَنْ نَبَتَ لَحْمَهُ مِن السُّحتِ؛ النّارُ أَولَى بِه»[3] كسى كه از حرام مالى به بدنش گوشت روييده شده، وارد بهشت نمى شود.حال كه در بهشت به روى او بسته است، در قيامت چه كار مى كنند؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله) مى فرمايند: آتش خدا به او سزاوارتر است. همين دو كلمه است.
لازم نیست تا اين حد مانند مقدس اردبيلى ها احتياط كنيد، اين احتياط را ما لازم نداريم،هدف بیان خداترسى بعضى از قديمى ها است.نقل چنین داستان هایى همه جالازم نیست؛چون ممكن است در كل مملكت كسى بخواهد اين طورى شود، اما نتواند و در اين ميان ما را مقصر بداند.
پدر مادرى من كاسب بود، من تا وقتى طلبه شدم، ايشان زنده بود. هيچ وقت نپرسيدم كه درآمد شما از كجاست؟ بعد از مردنش يكى از علماى آنجا كه پدر مادرى من چهل و پنج سال نمازهايش را به ايشان اقتدا مى كرد، براى ما نقل كرد: اين شهر ما كه در سال هزار و سيصد و بيست و دو شهر شد، خانه اى با دو اتاق رابانك ملى اجاره كرد و تابلو خود را نصب كرد. وقتى كارها را كردند و دو كارمند نيز گرفتند، دو سه ماه طول كشيد. بعد از اين كه اين بانك آماده شد، براى بازارى هاى آنجا كه شايد آن زمان پنج هزار نفر بودند، رؤساى بازار و ادارات دعوت نامه نوشتند كه بيايند و بانك را افتتاح كنند و دفترچه باز كنند. خيلى ها نيز نمى دانستند چيست. تبليغ كرده بودند كه شما هزار تومان در دفترچه بگذاريد، مثلًا سر ماه دوازده ريال اضافه مى شود.
حضرت آيت الله بروجردى نيز در آن زمان فتوا داده بودند كه جايزه اى كه خود بانك، بدون قرار داد روى پول دفترچه ها مى گذارد، عيبى ندارد. پدر مادر من با تمام مغازه هاى محل كه محدود بود و همه همديگر را مى شناختند، از آنها پرسيد:اين بانكى كه مى گويند، من نمى فهمم يعنى چه؟ بانك چيست؟ اين مغازه دارها كه وارد بودند، براى او بانك را تعريف كردند.
آن عالم مى گفت: پدر مادر شما نزد من آمد، گفت: حضرت آيت الله، فردا بناست در شهر ما بانك افتتاح شود، آن وقت اين سيستم هاى بانكى اين همه گسترده نبود، اين همه حساب هاى مختلف و كلاه گذارى بر سر ملت و زمينه طمع براى مردم ساختن نبود.گفت: اشك در چشم پدر مادر شما جمع شد. هنوز بانك افتتاح نشده بود و فردا بنا بود كه مردم بروند، شيرينى و شربت بخورند و حساب باز كنند. گفت: آقا نان شهر ما دارد با حرام مخلوط مى شود، من از فردا تا روز مرگم، در اين بازار براى معامله قدم نمى گذارم. اگر نماز و روزه استيجارى براى شما آوردند، من با پول نماز و روزه استيجارى زندگى مى كنم و تا آخر عمر نيز اين گونه زندگى كرد. من نمى گويم مانند اين افراد احتياط كنيد؛ چون تا اين حد احتياط كردن باعث مى شود كه از دين فرارى شويد. اما از حرام بيّن كه بايد پرهيز كنيد.
بعضى از كارهاى بانك ها حرام هستند. مانند اين صورتى كه نزد رييس بانك مى برند و هر دو مى دانند كه چند ميليون جنس را نفروخته است. اين صورت، قلّابى است. مى گويد: چند ميليون جنسى را كه خريدم، با شما شريك بشوم. در حالى كه اصلًا جنسى در كار نيست و اين صورت جنس ها قلّابى است. اين پولى كه مى گيرم، قرض محسوب مى شود و قهراً ربا است كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله)به اميرالمؤمنين(عليه السلام)فرمود: هر يك ريالش از بيست بار زناى با محرم سنگين تر است. اين پول را مى شود نگرفت و نخورد.
من بايد خجالت بكشم كه در مسجد، خانه خدا، به مردم متدين، نمازجماعت خوان، هيأتى و حسينيه اى بگويم: حرام نخوريد. مگر مردم مؤمن، متدين ها، نماز جماعت خوان ها و هيأتى ها حرام مى خورند؟
مرحوم فيض كاشانى چهارصد سال قبل، چهارصد طلبه پاى درسش مى آمدند.
روزى بعد از تمام شدن درس، به طلبه ها فرمود: من ديروز پياده از جايى به طرف خانه مى آمدم، خسته شدم، بر سكّويى نشستم، سيبى را از جيبم در آوردم و با چاقوى كوچكم كه مانند قلم تراش بود، سيب را پوست كندم و خوردم. اكنون در درس يادم آمد كه اين قلم تراش را آنجا جا گذاشتم، هر كدام از شما راه خانه شما از آن طرف است، قلم تراش مرا برداريد و فردا بياوريد، به من بدهيد. طلبه اى گفت: آقا! ديروز بعد از ظهر در اين شهر كاشان، قلم تراش خود را جا گذاشتيد، امروز به ياد آورده ايد، حال مى گوييد: برويد و بياوريد؟ ديگر اين قلم را برده اند. مرحوم فيض مبهوت شد، گفت: مگر اينجا دار المؤمنين نيست؟ مگر مؤمن دزدى مى كند؟ مالك قلم تراش كه كس ديگرى است، يعنى چه برداشتند؟ چرا به اين شهر تهمت مى زنيد؟ مگر مسلمان مال ديگرى را مال خودش مى داند؟ يعنى چه؟ مگر مسلمانى كه روزى خور پروردگار و مطيع پيغمبر (صلى الله عليه و آله) است، مى گويد: من شيعه اهل بيت (عليهم السلام) هستم، مال ديگرى را مى برد؟! مگر مى شود؟!
در سوره انشراح آمده است: «لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْءَانَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خشِعًا مُّتَصَدّعًا مّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ»[4] مگر فرمايش هاى پيغمبر (صلى الله عليه و آله) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) از قرآن كمتر است؟ اين ها نيز به شكلى جلوه كلام خدا در وجود پيغمبر و ائمه (عليهم السلام) است. چه روايت سنگينى است. كاش همه از اين روايت فقط خبر داشتند: «اذا وقَعَتِ اللُقْمَةُ مِنْ حَرامِ فى جَوْفِ العَبْدِ»[5] هنگامى كه لقمه اى، نه شكمى پر و سير، «تاء» در «اللقمة»، «تاء» وحدت است، مثل كلمه «بقرة» كه در سوره بقره است. خيلى ها اشتباه كردند و خيال مى كنند كه بقره، گاو ماده است. اينجا معنى گاو ماده نيست، بلكه به معنى يك گاو است: «أَن تَذْبَحُواْ بَقَرَةً» اين تاء تأنيث نيست.زمانى كه لقمه حرام در شكم كسى قرار گرفت،«لَعَنَهُ كُلُّ مَلَكٍ فِى السَّمَواتِ وَ فِى الْارْضِ»[6] هر چه فرشته در آسمان و زمين است، او را لعنت مى كنند. حتماً پيغمبر(صلى الله عليه و آله) صداى اين لعنت را شنيده است كه اين روايت را مى فرمايد. ما، خيلى صداها را نمى شنويم.
ازامام صادق(عليه السلام) نقل است که : رسول خدا(صلى الله عليه و آله)روزى به جبرييل فرمود: روزگارى كه در مكه گوسفندها را براى چرا مى بردم، گاهى گوسفندها در حال استراحت بودند، سرهاى آنها در هم بود، گاهى مى ديدم كه گوسفندها ناگهان گوش تيز مى كردند، گويى چيزى توجه آنها را جلب مى كرد. اما خبرى نبود. تو مى دانى اين كار گوسفندها براى چه بود؟ عرض كرد: يا رسول الله! وقتى كافرى وارد برزخ مى شود، فرشتگان خدا مى آيند و از او مى پرسند: «من ربّك» بت پرست و كافر جوابى ندارد بدهد و كافر مرده است، خطاب مى رسد: از جانب خدا فقط يك گرز از عذاب جهنّم را به او بزنيد، از صداى ضربه آن گرز، هر چه حيوان در كره زمين هستند، مى ترسند و گوش خود را تيز مى كنند. ما همه صداها را نمى شنويم.
خداوند متعال در قرآن مى فرمايد:كرام الكاتبين در كنار شما هستند و گناهان شما را مى نويسند، مگر در روايات ندارد: ما كه گناه مى كنيم، آن ملكى كه حسنات را مى نويسد، به آن ملكى كه گناهان را مى نويسد- چون او زير نظر اين است- مى گويد: ننويس. مى گويد: اكنون گناه و كار زشت كرد، مى گويى ننويس؟مى گويد: پرونده را خراب و سياه نكن. تا هفت ساعت به او مهلت بده، اگر در اين هفت ساعت توبه كرد، ديگر ننويس، اما اگر از هفت ساعت گذشت و توبه نكرد، آن وقت بنويس. مگر ما صداى اين ها را مى شنويم؟ نمى شنويم، ولى هست.
اين جمله رسول خدا (صلى الله عليه و آله) چقدر زيباست: «العبادة مع أكل الحرام...» [7] عبادت كنندهاى حرام خور. ما چند نوع حرام داريم، حتماً در مسائل شرعى براى شما گفته اند: كسى كه سر سال خمس بدهكار باشد، خمس را از مال خود جدا نكند و در مال او بماند، اين مال حرام مخلوط به حلال است؛ يعنى هر چه با اين مال كاسبى كند، مطابق آن پول خمس، هر منفعتى كه در مى آيد، آن منفعت را نيز بايد روى آن خمس بگذارد و رد كند. نمى تواند در اصل مال خمس و منفعت آن تصرّف كند. ما اجازه نداريم با پول پيغمبر (صلى الله عليه و آله) و ائمه (عليهم السلام) كاسبى كنيم. طبق قرآن بايد سر سال خمس را داد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى فرمايد: عبادت كسى كه به حرام خورى عادت دارد، مانند ساختن خانه روى آب است: «العبادة مع أكل الحرام كالبناء على الرمل و قيل: على الماء»[8]
هيچ معمارى در دنيا تا اين حد ديوانگى مى كند كه خانه را روى آب بسازد؟ پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) مى فرمايند: عبادات، با حرام خورى بر باد رفته است، چيزى نمى ماند كه به خدا بگويد: قبول كن.
شخصى واسطه خريد و فروش ملكى بود. بعضى از خانه ها را به من نشان داد و مى گفت: من سه بار در خريد و فروش اين خانه ها واسطه بودم. مى گفت: مثلًا سى سال قبل صاحب اين خانه مرده است، بعد ورثه اش به واسطه گرى من به ديگرى فروختند، او هم به ديگرى فروخته است و الى آخر.
روزى من به دنبالش رفتم و گفتم: كسى آمده خانه ما را بخرد، ما مى خواهيم جا و خانه خود را عوض كنيم. شما بيا صحبت كن. گفت: چشم. آمد. خانه را كاملًا ديد و گفت: اين خانه را من شش بار فروختم. به خريدار گفت: متراژ اين خانه اين قدر است، پشت آجرهايش خشت است، اتاق هاى بالا خيلى خوب گچ شده، اما زيرش تير چوبى است. من نيز به او گفته بودم كه هر چه از اين خانه خبر دارى، بگو. من نمى خواهم دروغ و دغل بگويى كه خانه ما را گران تر بفروشى. خريدار گفت: من مى خرم. گفت: خدا بركت دهد. بعد خريدار گفت: من به شما چقدر حق دلالى بدهم؟ آن زمان گفت: چهار صد تومان. سيصد تومان هم من به او دادم. خريدار خداحافظى كرد و رفت.
ايشان هم به گوشه اى رفت و زير عبايش پول را مى شمارد، دلال ملك بود، اما عبا داشت. آمد پولى به من داد. گفتم: من حق دلالى به شما دادم، واقعاً از شير مادر حلال تر. گفت: آن را در جيبم گذاشتم، گفتم: پس اين پول چيست كه پس مى دهى؟ گفت: من روزها اتفاق مى افتد كه هيچ معامله اى نمى كنم. گاهى در روز چند معامله انجام مى دهم، مانند امروز كه دو خانه را فروختم. اين خمس من است؛ چون من نمى دانم كه تا شب زنده مى مانم يا نه.
چون اگر كسى در بين سال بميرد، ورثه اش بايد تا آن شش ماهه اول را حساب كنند و خمس درآمدش را بدهند. خيلى ها اين مسأله را نمى دانند. مى گويند: پدرم مرده و در دفترش نوشته است كه من چقدر خمس بدهكار است. پس ما نيز تكليفى نداريم. اين هم نوعى حرام خورى است. حرام كه فقط مال غصب، دزدى و مشروب فروشى نيست.
- دين نگذارد كه خيانت كنىترك درستى و امانت كنى
- صدق و سعادت ثمر دين بود هر كه خوش اخلاق خوشا اين بود
- زشتى اخلاق ز بى دينى استفتنه آفاق ز بى دينى است
حجت الاسلام والمسلمین انصاریان
[1]. نهج البلاغة (للصبحي صالح) / ص : 476
[2]. بقره ، آیه 173
[3]. مجموعة ورام / ج 1 / ص : 61
[4]. حشر ، آیه 21
[5]. مكارم الأخلاق / ص : 150
[6]. سفينة البحار / ج 2 / ص : 157
[7]. بحار الأنوار (ط - بيروت) / ج 100 / ص :16
[8]. همان