سخنران استاد فرحزاد

«ُ أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله وسلم[1]» امام سجاد علیه السلام فرمودند: عموی من در بهشت مقامی دارد که همه ی شهدا به او غبطه می خورند و در بین شهدا، شهدای کربلا سرآمد هستند. «َ اللَّهُمَّ إِنِّي لَا أَعْرِفُ أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَزْكَى وَ لَا أَطْهَرَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَ لَا أَصْحَاباً هُمْ خَيْرٌ مِنْ أَصْحَابِي [2]» به شیعیان و محبان اهلبیت توصیه شده که تا قیامت هر زمان کربلا را یاد نمودید با همه ی وجود بگویید: یا لیتنی کنت معکم؛ ای کاش من نیز با شما بودم. در روایات آمده است که هر کس کار جمعیتی را دوست بدارد با آنها شریک است. ما نیز دعوت امام حسین را اجابت می کنیم «َ قُلْ لَبَّيْكَ دَاعِيَ اللَّهِ سَبْعاً وَ قُلْ إِنْ كَانَ لَمْ يُجِبْكَ بَدَنِي عِنْدَ اسْتِغَاثَتِكَ فَقَدْ أَجَابَكَ قَلْبِي وَ سَمْعِي وَ بَصَرِی[3]» ما نیز با قلبمان دعوت امام حسین را که دعوت به سوی خدا بود می شنویم و آن ندای توحید را اجابت می کنیم. حبیب ابن مظاهر به امام عرض می کند اگر هزار بار ما را می کشتند و دوباره زنده می شدیم باز همین راه را می رفتیم. زمانی که بریر در برابر سیدالشهدا علیه السلام روی زمین می افتد سیزده چوبه ی تیر مسموم بر بدنش نشسته است، تیرهایی که هر کدام برای از پای درآوردن یک نفر کافی بود، اما در این حال به حضرت عرض می کنند «هل اوفیت»، او خودش را به ولی خدا بدهکار می داند و خود را طلبکار نمی داند. ظهیر به حضرت عرض می کند که اگر عمر دنیا جاودانه بود ما عیش دائمی دنیا را ترک می نمودیم و شهادت در رکاب شما را ترجیج می دادیم؛ اما این شهیدان والامقام به مقام حضرت ابوالفضل غبطه می خورند، یعنی می بینند کسی که از ولایت امام حسین استفاده کرده ایشان است. اگر مقام تقرب به سیدالشهدا این است پس با وجود سیدالشهدا ما بیشتر از این قادر به رشد بوده ایم؛ معنای غبطه این است.

ویژگی های ممتاز حضرت ابوالفضل علیه السلام

در زیارت نامه ی حضرت عباس علیه السلام که از امام صادق علیه السلام نقل شده است حضرت خصوصیاتی را بیان فرموده اند: «أَشْهَدُ أَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْكُل[4]» حضرت ابوالفضل در انجام تکلیف خویش سستی و درنگ نکرده اند تا دیگران بار ولی خدا را به دوش کشند، بلکه با سرعت و سبقت بارها را بر دوش گرفته اند؛ اما چهار خصوصیت ایشان ممتاز است. « أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله وسلم[5] » تسلیم، تصدیق، وفا و نصیحت که شاید اینها درطول یکدیگر باشند.

1. تسلیم

قدم اول تسلیم شدن در برابر ولی خداست. کسی که با تمام وجود در برابر ولی خدا تسلیم نشده نمی تواند به تصدیق ولی خدا برسد و مومن شود. تسلیم در مورد قمر بنی هاشم به این معنا است که ایشان خود را از همه ی تعلقات خالی رها نموده است؛ به نحوی که هیچ تعلقی در ایشان وجود ندارد تا مانع همراهی سیدالشهدا گردد. اگر کسی با خواسته های سرکش درون خود تسویه حساب نکرده باشد در لحظه های سخت امتحان که جای هیچ درنگی وجود ندارد موفق نخواهد بود. در باب فضل المُسَلِّمین کافی آمده است: « لَوْ أَنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّكَاةَ وَ حَجُّوا الْبَيْتَ وَ صَامُوا شَهْرَ رَمَضَان[6]» اگر گروهی همه ی این صفات نیکو را داشته باشند (اقامه ی نماز، روزه، حج خانه ی خدا، جهاد، انفاق و زکات)؛ اما « ثُمَّ قَالُوا لِشَيْ ءٍ صَنَعَهُ اللَّهُ أَوْ صَنَعَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلم أَلَّا صَنَعَ خِلَافَ الَّذِي صَنَعَ[7]» به کار ولی خدا خصوصا در مواقع حساس اعتراض کنند و بالاتر از آن « َأَوْ وَجَدُوا ذَلِكَ فِي قُلُوبِهم[8]ِ» به زبان نیاورند، اما در دلشان از تصمیم ولی خدا احساس ناراحتی کنند و دل چرکین باشند «لَكَانُوا بِذَلِكَ مُشْرِكِين[9]» این بدگمانی و اعتراض باطنی نسبت به ولی خدا شرک به خدا است. خدای متعال در قرآن می فرماید: «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً[10]» به پروردگار تو که رب همه ی عالم است قسم که تا به مقام تسلیم محض در برابر تو نرسند و هر چه حکم می کنی در دل خودشان احساس نگرانی و حرج نکنند به مقام ایمان نرسیده اند و به مقام شرک رسیده اند. در ذیل آیه نقل شده است که « عَلَيْكُمْ بِالتَّسْلِيمِ[11]» این مقام را به دست بیاورید و در مقابل ولی و رسول خدا تسلیم باشید. این مقام یعنی مبارزه با همه ی هوس ها و خواسته ها. تا زمانی که در دل انسان ریشه ی خواسته ها وجود دارد او نمی تواند تسلیم باشد و این خواسته ها بالاخره انسان را در دل با ولی خدا درگیر می کنند، چون چیزی را می خواهد.

مقامات تسلیم

تسلیم مقاماتی دارد که تابع درجات امتحان انسان است؛ تسلیم مال، تسلیم آبرو، تسلیم جان از این مراتب هستند و گاهی نیز بزرگترین متعلقات انسان در معرض امتحان قرار می گیرد. بسیاری از انسانها در صحنه های سنگین امتحان جان خود را در نظر نمی گیرند؛ مانند کسانی که به سیدالشهدا عرض می کردند شما نروید، شما تنها ستون اسلام هستید، اما امام با تمام وجود آمده و آبرو و سرمایه و همه ی نوامیس الهی را با خود آورده است. پس از هزار و اندی سال « فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما[12]» کسی که قرار است پرچمدار چنین لشکری باشد باید تسلیم محض باشد. حتی در عمیق ترین لایه های وجود ایشان چیزی جز سیدالشهدا نیست و به همین دلیل هر چه سیدالشهدا بگویند تردید نمی کند. ایشان دلدادگی و محبتی ندارد و همه را در مقابل محبت سیدالشهدا ذبح کرده است.

امتحان الهی با مجهولات

انسانی که تسلیم شد در صحنه ی امتحان مجهولات قرار می گیرد. امیرالمومنین در خطبه ی قاصعه می فرماید: خدای متعال ملائکه را با مجهولات امتحان کرد. « وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ وَ يَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِيبٍ يَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِيهِ عَلَى الْمَلَائِكَه[13]» چیزی که در آدم بود و او را مسجود ملائکه نمود روح بود نه جسم «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي[14]». از حقیقت روح در آدم دمیده شد و او مسجود ملائکه شد و روح با ملائکه تفاوت دارد. به دلیل همین که« فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ»جسم پوشش و حجاب حقیقت نوری و روح است و خدا این حقیقت را در قالب گل پنهان کرده است. ابلیس با شش هزار سال عبادت زمین گیر شده و می گوید «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ[15]» اگر این جسم نبود امتحان ملائکه آسان می شد. «ُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُون[16]» حتی جبرئیل نیز با اینکه حامل وحی است مجهولاتی دارد و خدا او را نیز با مجهولاتش می آزماید. این امتحان است که امتحان سختی است.

2. تصدیق

پس از آنکه این وجود مقدس تسلیم شد او را در معرض امتحان شدیدی قرار می دهند، حال زمان تصدیق است. ولی خدا وارد میدانی شده که امتحان عظیمی است و آن عهد ایشان با خداست. « وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ[17]» باطن آن عهد برای احدی غیر از چهارده معصوم آشکار نشده و نخواهد شد. امام حسین علیه السلام وارد میدان شده اند و همه ی هستی خود را آورده اند. « وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ[18]». حضرت به دنبال در هم ریختن ساختار اجتماعی دوره ی بنی امیه نیستند، بلکه می خواهند ارزش های تاریخی را عوض نمایند تا حکومت علوی را در تاریخ حاکم کنند. ایشان با ساختارهای اجتماعی آن زمان کاری ندارند و به تاریخ می نگرند. در این امتحان برای قمر بنی هاشم لایه هایی پنهانی وجود دارد. او اهل یقین مطلق است و به راستی سیدالشهدا ایمان کامل دارد. ایشان باید همان نقطه ای را که امام هدف قرار داده اند هدف خود سازد و از طرفی عهد سیدالشهدا با خدا را تصدیق نماید. راه این است و باید تمام دارایی را تقدیم نمود « وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ[19]» تا این ظلمت و خیمه ی ظلالت شب برداشته شود. تصدیق یعنی عباس هیچ تردیدی نکند و یقین داشته باشد که راه امام حسین صدق محض است.

تصدیق امام، دلیل پیروزی شیعیان

تصدیق عامل همراهی، رستگاری و پیروزی است. تا زمانی که انسان ولی خدا را تصدیق نکند، با تردید نمی تواند در مسیر خدای متعال گام بردارد. دلیل پیروزی شیعه در طول تاریخ این است که سیدالشهدا را در حد خود تصدیق کرده اند. آنچه ما را در جبهه های جنگ پیروز نمود شعار یاحسین و تصدیق امام حسین بود که این راه درست است. مردم فلسطین و غیر فلسطین باید بدانند تا زمانی که امام حسین را تصدیق نکنند و لبیک یاحسین نگویند هیچ پیروزی در کار نیست و تنها راه آنها همین است. تصدیق یعنی یقین به اینکه کار انسان برابر با حق است و مشیت مطلق خداست.

3. وفا

امام به فرمانده لشکر می گویند: باید بروی و آب بیاوری و جانت را در این راه تقدیم نمایی. کسی که مرحله ی تسلیم و تصدیق را پشت سر نهاده باید به عهد خویش وفا کند. عهدها متفاوت است؛ عهدی که ایشان با خدا بسته بود عهد بندگی خدا و تسلیم بودن در برابر سیدالشهدا و فنا در آستان سیدالشهداست. ایشان می باید تمام وجود و همه ی محبت خود را در محبت سیدالشهدا علیه السلام فانی کند و به مرتبه حبّ ولی خدا برسد. عهدهای حضرت عباس عهدهای متعارف مومنان نیست، بلکه عهد خاصی است که با خدا بسته و باید در عالم به آن وفا کند. قمر بنی هاشم به بالاترین عهدهایی که از غیر چهارده معصوم گرفته شده وفا کرده و در وفا به گونه ای عمل کرده است که جای ای کاش و اما و اگر باقی نگذاشته است؛ وفا در مقیاس خودش یعنی این. به حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم خطاب می کنند: «طه ما انزلنا علیک القرآن لتشغی» نگفتیم که اینقدر خودت را به مشقت بیانداز. تو کلمه ی رحمت ما هستی، ولی لازم نیست اینقدر خود را به زحمت بیاندازی. امیرالمومنین فرمود: پیامبر ده سال روی پنجه های پایش می ایستاد و عبادت می کرد تا رنگ حضرت زرد می شد. خدا فرمود: «طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى [20]» یعنی باید نسبت به سیدالشهدا (ولی خدا) به گونه ای عمل کرد که بگویند حق ولی خدا ادا شده است و بالاتر از این امکان نداشت.

4. نصیحت

بالاترین درجه ی حضرت ابوالفضل علیه السلام نصیحت و خیر خواهی است و این باری است که بر دوش انسان نیست. نصیحت پس از وفا یعنی آن عهدی که با خدا بسته شده با تمام وجود انجام شود و آن عهد خیرخواهی و فداکاری است.

تصفیه ی نفس، قبل از از دست رفتن فرصت ها

اگر انسان با هوس های خود مبارزه نکرده باشد در زمان وظیفه و تکلیف ولی خدا فرصت را از دست خواهد داد. باید از قبل دعوت ولی خدا را شنید و آن را بر دعوت های شیطان و نفس و دنیا ترجیح داد. معنای لبیکی که در میقات به ما می گویند این است که انسان به نقطه ای می رسد که خدا او را صدا می زند، پس بشنوید و اجابت کنید. دلیل جدایی ترماه از امام حسین این بود که گفت می روم تا آذوقه ی خانواده ام را برسانم. کار کربلا به پایان رسید. هر عذر و بهانه ای که انسان را از ولی خدا جدا کند علامت آن است که آن بهانه از ولی خدا برای ما مهمتر است و آن چیزی که امام را تنها کرده همین بهانه هاست. همه ای که نیامدند عذر داشتند. اگر انسان حساب خود را صاف نکند و نتواند در امتحاناتی که از او می گیرند ولی خدا را تصدیق کند آرام آرام گمراه می گردد. انسان باید به عهدهای خویش وفا کند. «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَم[21]» مشکل طلحه و زبیر این بود که چرا بیت المال دست امیرالمومنین باشد و دست آنها نباشد. زمانی که امیرالمومنین بصره را از آنها گرفت نگاهش به طلا و نقره ای که در خزانه ی بصره انبار شده بود افتاد و فرمود: « يَا دُنْيَا غُرِّي غَيْرِي[22]».

محبت امام حسین علیه السلام به برادرش عباس علیه السلام

تسلیم مقدمه ی این است که انسان بتواند وفادار باشد و در قدم بعد به نصیحت ها و خیرخواهی ها بیش از عهد و پیمان خویش عمل نماید، به همین دلیل امام حسین علیه السلام برادرش را دوست می داشت و عباس به منزله ی جان امام حسین بود. عباس علیه السلام فرمانده لشکر امام حسین علیه السلام بود، لشکری که قرار است همه ی تاریخ را هدایت کند. این جنگ، جنگ همه ی فضایل اخلاقی در مقابل رذیلت های اخلاقی است و فرمانده ی این جنگ اخلاقی قمر بنی هاشم علیه السلام است. «فلما قتل العباس بام الانکسار فی وجه الحسین» وقتی قمر بنی هاشم به شهادت رسید شکست در چهره ی امام حسین علیه السلام ظاهر شده بود.

ذکر مصیبت حضرت ابوالفضل علیه السلام

« ِ السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ سَلَّم [23] .

أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله وسلم [24]».

یکی از ناراحتی های بزرگ برای امام حسین تشنگی و عطش امام حسین است که دل اولیای خدا را سوزانده است. امام سجاد علیه السلام زمانی که آب می دید گریه می کرد. روزی امام سجاد از بازار عبور می کرد و دید گوسفندی را ذبح می کنند. فرمود: آیا به او آب داده اید و آیا دستور اسلام را می دانید؟ گفتند: آری، یا بن رسول الله ما مسلمانیم. امام فرمود: اما پدر مرا بین دو نهر آب با لب تشنه سر بریدند.

  • بودند دیو و دد همه سیراب و می مکیدخاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

رنگ از رخ فرزندان پریده و لبانشان خشکیده بود و دامن مادرانشان را گرفته بودند. در آخرین لحظه ای که امام می خواست با اهل بیتش وداع کند وقتی دختر سه ساله اش را بوسید دختر گفت: پدر واعطشا، امام حسین فرمود: دخترم می روم برایت آب بیاورم و به طرف فرات حرکت کرد. به فرات که رسید کسی از پشت صدا زد حسین، تو رفته ای آب بنوشی و به خیمه هات حمله کردند. ماموریت قمر بنی هاشم از طرف امام حسین آوردن آب است. عباس آب را از شریعه برداشت و به طرف خیمه ها حرکت نمود. فرزندان منتظرند و به یکدیگر بشارت می دهند که اکنون عمو آب می آورد. دیدند عباس به طرف خیمه ها می آید، صدای او نزدیکتر شده و رجز می خواند. ناگهان متوجه شدند که لحن عباس عوض شد: «و الله إن قطعتموا يميني إني أحامي أبدا عن دينی[25]» باز دیدند لحن حضرت تغییر کرد، متوجه شدند کار بر قمر بنی هاشم سخت تر شده و طولی نکشید که دیدند صدای عمو آمد: «اخا ادرک اخاک» امام حسین بر اسب سوار شد و به علقمه رفت و فرمود: « الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي[26]» امام به خیمه ها بازگشت و همه متوجه شدند چه اتفاقی افتاده است. زینب کبری فرمود: «وا ضیعتان» امان از اسیری. دختر امام حسین جلو آمد و گفت: «این عمی العباس». شهدا وقتی به میدان می رفتند معلوم بود برای شهادت می روند، وداع می کردند و خداحافظی می نمودند. زمانی که علی اکبر می خواست به میدان برود اجازه گرفت. حضرت به او اجازه داد و فرمود: عزیزم به خیمه برو و با اهل حرم خداحافظی کن؛ ولی قمر بنی هاشم امیدوار بودند که بازگردند و اهل حرم منتظر او بودند، اما دیگر عباس را ندیدند.

  • کسی حرف از عطش بر لب نیاردکه بابایم دگر سقا ندارد
  • همه رو جانب صحرا گذاریدکه تیر از دیده سقا برآرید

[1] . بحار الانوار، علامه مجلسی، 98 / 217، باب 18، زیاراته صلوات الله علیه المطلقه و هی عده زیارات منها مسنده و منها ماخوذه من کتب الاصحاب بغیر اسناد ... ص 148

[2] . بحار الانوار، علامه مجلسی، 44 / 315، بقیة الباب37، سائر ما جری علیه بعد بیعة الناس لیزید بن معاویة الی شهادته صلوات الله علیه ... ص 1

[3] . بحار الانوار، علامه مجلسی، 98 / 179، باب18، زیاراته صلوات الله علیه المطلقه و هی عده زیارات منها مسنده و منها ماخوذه من کتب الاصحاب بغیر اسناد ... ص 148

[4] . بحار الانوار، علامه مجلسی، 98 / 218، باب 18، زیاراته صلوات الله علیه المطلقه و هی عده زیارات منها مسنده و منها ماخوذه من کتب الاصحاب بغیر اسناد ... ص 148

[5] . بحار الانوار، علامه مجلسی، 98 / 217، باب 18، زیاراته صلوات الله علیه المطلقه و هی عده زیارات منها مسنده و منها ماخوذه من کتب الاصحاب بغیر اسناد ... ص 148

[6] . الکافی، ثقه الاسلام کلینی،1 / 390، باب التسلیم و فضل المسلمین ... ص 390

[7] . همان

[8] . همان

[9] . همان

[10] . النساء : 65

[11] . الکافی، ثقه الاسلام کلینی،1 /390، باب التسلیم و فضل المسلمین ... ص 390

[12] . بحار الانوار، علامه مجلسی، 98 / 238، باب 18، زیاراته صلوات الله علیه المطلقه و هی عده زیارات منها مسنده و منها ماخوذه من کتب الاصحاب بغیر اسناد ... ص 148

[13] . نهج البلاغه، سید رضی،286، ابتلاءالله لخلقه ... ص 286

[14] . الحجر : 29

[15] . الاعراف : 12

[16] . نهج البلاغه، سید رضی،287، ابتلاءالله لخلقه ... ص 286

[17] . بحار الانوار، علامه مجلسی،91/ 75، باب30، الصلوات الکبیره المرویه مفصلا علی الائمه صلوات الله علیهم اجمعین ... ص 73

[18] . بحار الانوار، علامه مجلسی، 98 / 354، باب30، صلوات الله علیه فی لیلتی عید الفطر و عید الضحی ... ص 352

[19] . بحار الانوار، علامه مجلسی، 98 / 354، باب30، صلوات الله علیه فی لیلتی عید الفطر وعید الضحی ... ص 352

[20] . طه : 1 و 2

[21] . یس : 60

[22] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، 15 /110، باب 40، تعجیل قسمه المال علی مستحقیه ... ص 108

[23] . بحار الانوار، علامه مجلسی،98 / 217، باب 18، زیاراته صلوات الله علیه المطلقه و هی عده زیارات منها مسنده و منها ماخوذه من کتب الاصحاب بغیر اسناد ... ص 148

[24] . بحار الانوار، علامه مجلسی، 98 / 218، باب 18، زیاراته صلوات الله علیه المطلقه و هی عده زیارات منها مسنده و منها ماخوذه من کتب الاصحاب بغیر اسناد ... ص 148

[25] . بحار الانوار، علامه مجلسی، 45 /40، بقیه الباب37، سائر ما جری علیه بعد بیعة الناس لیزید بن معاویه الی شهادته صلوات الله علیه ... ص 1

[26] . بحار الانوار، علامه مجلسی، 45 / 42، بقیه الباب37، سائر ما جری علیه بعد بیعة الناس لیزید بن معاویه الی شهادته صلوات الله علیه ... ص 1