حجه الاسلام میرباقری
واقعة عاشورا جلوه های مختلفی دارد. یکی از جلوه های حادثة عاشورا که جلوة باطنی حادثه هست ضیافتی است که خدای متعال برای سیدالشهدا(علیه السلام) و به تبع ایشان برای همة دوستان و محبین عهد کرده است. خدای متعال در باطن این بلای عظیم یک ضیافتی را برای سیدالشهدا(علیه السلام) رقم زدند که هیچ قلبی و هیچ دیده ای از آن ضیافت الهی مطلع نیست جز خود معصومین (علیهم السلام)؛ این جلوة حادثه است و جمال عاشورا یک نکته اش همین است که خدای متعال در متنی بلای عظیم و این امتحان سنگین را یک ضیافتی برای حضرت و دوستانشان ترتیب دادند. از این زاویه وقتی به حادثه نگاه می کنیم جمال صنع خدا و زیبایی کار خدا با سیدالشهدا(علیه السلام) را می بینیم. درک صنع خدا برای هر کسی ممکن نیست؛ هر کس نمی تواند زیبایی های خدا را به خصوص جایی که این زیبایی ها در پوشش بلا قرار می گیرد، ببیند. اولیایی که به مقام رضا می رسند یکی از بهره هایشان این است. انسانی که در مقام رضایِ نسبت به تدبیر خدا و قضای الهی است، این انسان جمال صنع خدا را در متن بلا می تواند مشاهده کند. «قَالَ إِنَّ اللَّهَ بِعَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ جَعَلَ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ فِي الْيَقِينِ وَ الرِّضَا».[1]
خدای متعال یک تقسیم عادلانه کرده حضرت فرمودند: تقسیم عادلانه این است نشاط و راحتی را در رضا قرار داده:«وَ جَعَلَ الْهَمَّ وَ الْحَزَنَ فِي الشَّكِّ وَ السَّخَط»:[2] غصه ها و همومی که بر دل انسان می ماند آن را در شک و سخط قرار داده؛ اگر نسبت به تدبیر خدای متعال شک داشت، اهل یقین نبود و اگر نسبت به آن چه در متن عالم می گذرد راضی نبود، نسبت به تدبیر خدای متعال روزی اش می شود. غصه ها و همومِ آدمی که شک دارد، در کار خدای متعال شک دارد. اینکه او هست، کفایت می کند؛ وقتی خودش می خواهد کار خدایی کند، نیت ها و قصدهایی می کند که این قصدها از او خیلی بزرگترند؛ وقتی آن قصدها را می کند به همّ مبتلا می شود. وقتی یکی دو تا هم جمع شد می شود هموم؛ خدای متعال به ما توان بندگی داده توان خدایی کردن نداده.
گاهی می خواهیم خدایی کنیم! خدایی کار اوست و بندگی کار ماست، باید سرمان را بیاندازیم زیر که خدای متعال از ما چه خواسته و انجام بدهیم و بقیه کارها را به خدا واگذار کنیم؛ روزیِ ما، جوانی، همسر، دوست، شاگرد و استاد و... این ها به ما مربوط نیست؛ آن ها را خدای متعال تأمین می کند. ما وقتی نقش را عوض می کنیم آفتش این می شود که می خواهیم خدایی کنیم، خدایی هم از آدم بر نمی آید و خسته می شود. در کتاب بحار روایتی از امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در باب توکل نقل شده که ایشان از لقمان حکیم نقل می کنند: آن کسانی که در روزی خودشان مشکوکند، شک به خدا دارند و توکل نمی کنند، این ها باید از سه موقفی که خدای متعال آن ها را تأمین کرده عبرت بگیرند بدون اینکه درکی از آن مواقف داشته باشند. اول، موقعی که آدم در رحم بوده؛ خدای متعال بدون اینکه بخواهی و بدانی تو را به بهترین وجه تأمین کرده و ما نمی دانستیم چه نیازی داریم و خدای متعال به فکر ما بوده و تأمین کرده است. دوم، موقعی که آدم بدنیا آمده، نه قدرت دفع خطر داشته نه قدرت جذب منفعت؛ خدای متعال بهترین غذا را برای او آماده کرده و او از این غذا تغذیه کرده است. سوم، وقتی دندان درآورده نیاز به غذا داشته و قدرت تأمین هم نداشته، خدای متعال محبت او را در دل پدر و مادر انداخته است؛ خودشان محرومیت کشیدند و این بشر را اداره کردند و از خودشان کندند و به او دادند؛ وقتی که بزرگ شد برای خود قدرتی پیدا کرد و نسبت به خدای متعال سوءظن پیدا می کند؛ خیال مي کند خدا به فکر او نیست و می گوید خودت باید به فکر خودت باشی. در حالی که واقعیت این است که خدای متعال الان هم به فکر ماست؛ او رزاق است و روزی می دهد. اگر روزی ندهد ما نمی توانیم کاری کنیم.
روزی دادن کار اوست. این همه نیازهای بی نهایتی که ما داریم او تأمین می کند از درون و بیرون به ما احاطه دارد و ما را بواسطة وسائل تأمین می کند. اگر ما خواستیم نقش را عوض کنیم و خواستیم خودمان به فکر تأمین خودمان باشیم از ما بر نمی آید که خودمان را تأمین کنیم وخسته می شویم؛ از ما بر می آید که بندگی کنیم؛ حرف او را گوش بدهیم؛ یک خدا داشته باشیم؛ هر چه گفت انجام بدهیم؛ بقیة کارها را به او واگذار کنیم و به آنچه در باب ما تقدیر می کند راضی باشیم. اگر به یقین رسیدیم که او هست، او تدبیر می کند و به او واگذار کردیم و به ارادة او هم راضی شدیم، به روح و راحتی وهم نشاط و آسایش رسیدیم؛ اگر اهل شک یا سخط بودیم و راضی به تدبیرش نبودیم، به همّ و حزن می افتیم؛ همّ برای شک است. آدمی که شک به خدا دارد خودش به فکر می افتد که خودش را تأمین کند؛ تلاش می کند؛ تصمیم می گیرد و در نهایت نمی تواند و خسته می شود. اگر اهل سخط با خدای متعال بود، خدای متعال عالم را اداره می کند فقط غصه دار می شود و نمی تواند راضی باشد؛ بلای سیدالشهدا(علیه السلام) یک جلوه اش ضیافت الهی است که خدای متعال بر حضرت ترتیب داده است.
از این زاویه حادثة عاشورا حادثه ای است بسیار جمیل و زیبا و کسی این جمال را درک می کند که در اوج رضاست. اگر در مقام رضا نبود نمی توانست زیبایی صنع خدا را ببیند. اگر در مقام رضا بود، در باطن وراء او جمال صنع الهی را مشاهده می کند. مثل حضرت زینب(سلام الله علیها) در مجلس ابن زیاد، وقتی به حضرت عرض می کند،«كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِيک».[3] کار خدا را با برادرت چطور دیدی؟ می فرماید:«فَقَالَتْ مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا».[4] نکته همین است. می گوید من جز زیبایی ندیدم. حضرت، اهلِ مقام رضاست؛ این مقامات را طی کرده و در متن بلا، وقتی صحبت از صنع خدای متعال هست، تعبیر حضرت این است که من در کار خدای متعال جز زیبایی ندیدم؛ این یک جلوة حادثة عاشوراست. از این زاویه حادثة عاشورا بسیار زیباست؛ یعنی اگر سیدالشهدا(علیه السلام) با خدا عهد بسته که بندگی کند و به شهادت برسد، خدای متعال حضرت را کمک کردند تا توانسته به این مقام برسد؛ بدون عنایت خدای متعال سیدالشهدا(علیه السلام) نمی توانست به این عهد وفا کند. همه محتاج و فقیر الی الله هستند. سیدالشهدا(علیه السلام) در این بندگیِ بزرگ محتاج خداست و خدا چقدر زیبا حضرت را کمک کرده که توانسته این حادثة عظیم را رقم بزند. حضرت به خدای متعال قول داده اصحاب و اهل بیت بیاورد و این صحنة زیبای وفاداری به خدای متعال و بندگی خدای متعال را در صحنة باشکوه آرایش دهد. این صحنة استقامت، دلاوری، درگیری و شرکت با دشمن را، حضرت به خدای متعال قول داده که آرایش بدهد.
بدون عنایت خدای متعال که شدنی نیست. خدای متعال حضرت را کمک کردند، هم اصحاب تربیت کرده، هم اهل بیت و خودش هم توانسته این کار عظیم را به انجام برساند و این حماسه و فداکاری بزرگ و این وفاداری به خدای متعال را انجام بدهد. اگر کسی بگوید کار امام حسین(علیه السلام) در اوج زیبایی است، (که این طور هم هست) یعنی در بندگی خدای متعال، سیدالشهدا(علیه السلام) هیچ کم نیاوردند و در نهایت زیبایی بندگی را انجام داده، اصحاب و اهل بیت را تربیت کرده و در نهایتِ زیبایی کار را انجام دادند؛ هیچ نقصی در کار حضرت نیست که اگر کسی بگوید درست است، زیباتر از عاشورا بندگی ممکن نیست. کسی همه چیزش را بدهد و عاشقانه خودش را بدهکار به خدای متعال بداند و به طرف قتلگاه برود، از این زیباتر نیست. ولی اگر کسی سؤال کند بندگی خدای متعال زیباتر است یا خدایی خدای متعال نسبت به سیدالشهدا(علیه السلام)؟ ربوبیت خدای متعال، رب سیدالشهدا(علیه السلام) هم هست؛ کدام یک از این دو زیباتر است؟ سرپرستی خدای متعال نسبت به سیدالشهدا(علیه السلام)، یا بقای سیدالشهدا(علیه السلام) یا زیباییِ بندگیِ خود سیدالشهدا(علیه السلام) است؟ زیبایی ربوبیت خدای متعال بیشتر است، وفای امام حسین(علیه السلام) بیشتر است یا وفای بالله درست است؟ سیدالشهدا(علیه السلام) عهدی با خدا بستند و وفا کردند. بی نهایت زیباست؛ ولی خدای متعال در وفای به عهد زیباتر وفا می کند. خدای متعال سیدالشهدا(علیه السلام) را به زیباترین شکل کمک کردند تا این صحنه را حضرت به انجام رساندند. بنابراین، درست است در کار خدای متعال، کار سیدالشهدا(علیه السلام) نهایت زیبایی است، ولی در تدبیر و ربوبیت، خدای متعال اوج زیبایی است. حضرت را کمک کردند که این بندگی را به انجام برساند و اصحاب و اهل بیت را تربیت کند. حضرت، قصد شفاعت داشتند؛ خدای متعال همة بساط را برای شفاعت حضرت آماده کرده و حضرت را کمک می کند؛ دعوت حضرت جهانی می شود و دشمنان حضرت شکست می خورند.
در صلوات امام حسن عسگری(علیه السلام) نسبت به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) درباره سیدالشهدا(علیه السلام) آمده است:«أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى الطَّالِبُ بِثَأْرِكَ وَ مُنْجِزُ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ التَّأْيِيدِ».[5] خدای متعال خون خواه توست. آن وعده هایی که به تو داده نقل می کند:«فِي هَلَاكِ عَدُوِّكَ وَ إِظْهَارِ دَعْوَتِک».[6] خدای متعال دشمن را هلاک می کند و دعوت تو را جهانی می کند. پس حضرت اگر دنبال شفاعت بودند، خدای متعال کاری می کند که دعوت حضرت جهانی شود و آن ضلالتی که حضرت با آن مبارزه می کردند، از بین برود. اگر حضرت دنبال دستگیری بودند، خدای متعال به حضرت مقامی از شفاعت را می دهد که در قیامت همة انبیا و اولیا از امام حسین(علیه السلام) بهره مندند؛ اگر حضرت در بندگی فداکاری کردند، خدای متعال ضیافتی را در باطن عاشورا برای حضرت ترتیب داده که همة انبیا و اولیا مهمان این ضیافتند؛ حتی چهارده معصوم(علیهم السلام) هم در باطن آنی حادثه از ضیافت برخوردارند. یک جلوة عاشورا آن جمال عاشوراست؛ صنع الهی است که خدای متعال دارد سیدالشهدا(علیه السلام) را تربیت مي کند، پرورش می دهد و در کنار پرورش سیدالشهدا(علیه السلام) همة عالم را به طرف خدا می برد؛ یعنی با عبادت سیدالشهدا(علیه السلام) خدای متعال عالم را به طرف خودش دعوت می کند. اگر سیدالشهدا(علیه السلام) آن جلوة جمال عاشورا را خلق کردند و آفریدند، این با هدایت و ربوبیت خدای متعال است. اگر عبادت سیدالشهدا(علیه السلام) در عاشورا محور بندگی همة عوالم است، این با ربوبیت خدای متعال است که در آغاز دعای ندبه از همین ربوبیت و جمالش صحبت شده. «اللهم لك الحمد على ما جرى به قضاؤك في أوليائک».[7] خداست که دارد عاشورا را سرپرستی می کند؛ خداست که سیدالشهدا(علیه السلام) را سرپرستی کرده تا حضرت توانستند این عبادت عظیم را انجام بدهند. نقش خدا را در عاشورا نادیده گرفت شده است. سیدالشهدا(علیه السلام) بندگی شان در نهایت زیبایی است؛ ولی همة بندگی سیدالشهدا(علیه السلام) تحت ربوبیت و خدایی خدای متعال هست؛ لذا اگر سیدالشهدا(علیه السلام) می خواست بندگی کند به او عنایت شده که بندگی کرده و اگر می خواسته شفاعت کند به او عنایت شده است. ضیافتی برای حضرت رقم خورده که همة عالم مهمان این ضیافتند. همة مقربین در مراتبی از سیر خودشان به سوی خدای متعال مهمان سیدالشهدا(علیه السلام) هستند. ابراهیم خلیل و حتی معصومین(علیهم السلام) هم از عاشورا متنعم و بهره مند ند.
- از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
- بودند دیو و دد همه سیراب وخاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
- زان تشنگان هنوز به ایوب می رسندفریاد العطش ز بیابان کربلا
این قصة تشنگی امام حسین(علیه السلام) چه بوده که آن قدر دل اولیای خدا را سوزانده و خدای متعال برای آدم روضة سیدالشهدا(علیه السلام) را خوانده است. جبرئیل آمده به حضرت آدم(علیه السلام) می گوید این فرزند تو در محاصرة آب قرار می گیرد«يَحُولَ الْعَطَشُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ السَّمَاءِ كَالدُّخَان».[8] آن قدر تشنگی برایش غلبه می کند که آسمان در نگاهش تیره می شود، غبارآلود می شود. وقتی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) ظهور می کنند، تکیه به کعبه می دهند و یکی از جملاتش این است: «الا یا اهل العالم ان جدی الحسین قتلوه عطشانا»، مردم عالم! من آن کسی هستم که جَدِّ مرا با لب تشنه بین دو نهر آب سر بریدند. از امام سجاد(علیه السلام) نقل شده، یکی از گریه های سنگینشان گریه بر تشنگی امام حسین(علیه السلام) بود. اگر آب می دید گریه می کرد؛ طفل می دید گریه می کرد. نقل شده در بازار می رفت دید گوسفندی را ذبح می کنند فرمود: آقا! آبش دادید؟ عرض کرد یابن رسول الله(علیه السلام) ما مسلمانیم، رسم اسلام را بلدیم ومی دانیم باید حیوان را آب داد و بعد ذبح کرد. حضرت فرمود: اما پدر من را بین دو نهر آب با لب تشنه سر بریدند. مثل امروزی آمد کربلا کمک بنی اسد کرد. بدن ها را معرفی کرد. همة بدن ها را دفن کردند؛ نوبت به بدن پدر بزرگوارش رسید؛ فرمود: بنی اسد! بروید یک بوریا بیاورید. رفتند یک حصیر آوردند و این بدن قطعه قطعه را داخل حصیر گذاشت و داخل قبر رفت و بدن را به خاک سپرد؛ از قبر بیرون آمد، روی قبر را پوشانید و یک جمله با انگشت سبابه روی قبر نوشته: «هذا قبر حسین بن علی بن ابی طالب الذی قتلوه عطشانا».
[1]. الکافی /ثقه الاسلام کلینی/2/57/باب فضل الیقین ...ص:57.
[2]. همان.
[3]. بحار الانوار /علامه مجلسی/ 45/115/باب 39- الوقائع المتاخره عن قتله صلوات الله علیه الی رجوع اهل البیت ع الی المدینه وما ظهر من اعجازه صلوات الله علیه فی تلک الاحوال... . ص: 107.
[4]. بحار الانوار /علامه مجلسی/ 45/116/باب 39- الوقائع المتاخره عن قتله صلوات الله علیه الی رجوع اهل البیت ع الی المدینه وما ظهر من اعجازه صلوات الله علیه فی تلک الاحوال... . ص:107.
[5]. بحار الانوار /علامه مجلسی/91/75/ان الصلوات الکبیره المرویه مفصلا علی الائمه صلوات الله علیهم اجمعین... . ص:73.
[6]. همان.
[7]. مفاتیح الجنان /شیخ قمی/ دعای ندبه.
[8]. بحار الانوار /علامه مجلسی/44/245/باب30- اخبار الله تعالی انبیاءه و نبینا ص بشهادته... . ص: 223.