کلید واژه : اخلاص ، نیت ، عبادات ، نماز ، قصد تقرب ، مومن ، ریا ، شفاعت ، خوف و رجا ، بهشت
سخنران استاد میرباقری
«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً». [1]
یکی از مقامات برای قلب، مقام اخلاص هست. یکی اخلاص نسبت به ریاست و دیگری اخلاص و خالص شدن از همه اغیار و نیت هایی است که با خلوص عمل برای خدای متعال تنافی دارد که معمولاً در عرف، اخلاص در مقابل ریا به کار می رود که انسان گاهی کاری را از سر ریا انجام می دهد، برای این که به رؤیت دیگری برسد و گاهی عمل را برای خدا انجام مي دهد، یعنی قصد ریا ندارد.
بزرگان در فقه این را تفکیک کردند. در بحث نیت در عبادات هم بحث ریا مطرح است. هم چنین بحث اساس نیت که نیت باید چگونه باشد تا عمل و عبادت صحیح باشد. در فقه بحث می کنند که ما یک سلسله اعمالی داریم که نیت، شرط صحت آن ا ست و بدون آن، نیت اگر نیت قربت نباشد، عمل صحیح نیست. گاهی از اعمال به تعبدیات تعبیر می شود. اگر نماز و روزه به قصد قربت نباشد، عمل صحیح نیست و از اساس باطل است و بعضی از تکالیف هستند که در صحت آن تکالیف گفتند، قصد قربت شرط نیست، مثل اینکه اگر کسی مدیون به دیگری است، برای اینکه آبرویش نرود دینش را می دهد، ولو اینکه قصد قربت هم نکرده باشد. این عمل، عمل صحیحی است. اگر انسان تکلیفش را انجام دهد، مؤاخذه نمی شود. برای ترک تکلیف غیر از این که عمل مقبول درگاه الهی واقع و درجات آن مشخص می شود، حتی در عبادیات قصد قربت کرده است.
بزرگان و فقها در عبادات، دو دسته شرایط را بیان کردند، یک دسته شرایط صحت عمل و یک دسته شرایط قبولی عمل و اینکه عمل مقبول بشود و بالا برود و انسان را با خودش بالا ببرد، عملی باشد که بالا برود و صاحب خودش را هم ارتقا بدهد. این شرایطی دارد.
مرحوم سید در عروه و دیگران برای نماز، غیر از شرایط صحت، یک شرایط قبولی هم بیان کردند، شرایط صحت نماز این است که انسان باید نماز را رو به قبله بخواند، با طهارت بخواند و سایر امور واجب در نماز را مراعات کند، ولی اگر این کار را انجام داد، برای قبول شدنش کافی نیست. در روایت هست که نماز به اندازه ای که در آن توجه به حضرت حق هست، مقبول می باشد، مابقیش مقبول نیست.
راوی می گوید در محضر امام سجاد علیه السلام نماز می خواند. عبایشان از دوششان افتاد و عبا را روی دوششان برنگرداندند. نماز که تمام شد، من از حضرت سؤال کردم: چرا عبا را برنگرداندید. فرمودند: مگر نمی بینی انسان در مقابل چه کسی است؟ بعد فرمودند: از نماز آن مقدارش مقبول است که انسان در آن به خدای متعال توجه دارد، مابقی نماز مقبول نیست، ولو اینکه این نماز صحیح است.
گاهی انسان به حدی از نماز خارج می شود که یادش می رود و متوجه نیست دارد چه می کند. این موجب بطلان نماز است، ولی اگر کسی متوجه است و نماز می خواند، ولی گاهی حواسش و روح متوجه نیست، این موجب بطلان نماز نیست. به میزانی که توجه در نماز نیست، نماز مقبول واقع نمی شود. حضرت عرض کرد: ما دیگر هلاک شدیم. اگر بنا باشد که فقط این مقدار از نماز مقبول شود توجه درش هست و سرآمد اعمالمان مقبول واقع نمی شود.
روایت است که «فإن قبلت قبل ما سواها و إن ردت رد ما سواها». [2] بحث صحت نیست، بحث قبولی است. فرمود: اگر نماز کسی مقبول باشد، بقیه اعمالش نیز مقبول است، ولی اگر کسی نماز مقبول نتواند بخواند، شاید به بقیه نامه اعمالش رسیدگی نکنند. کسی که نتواند نماز درست بخواند، معلوم نیست بتواند بقیه اعمالش را اصلاح بکند.
حضرت فرمودند: شما اگر نوافلتان را بخوانید، سی و چهار رکعت نافله ای که در شبانه روز هست، جبران نقص در فرائضتان را می کند و موجب می شود فرائضتان مقبول شود.
در هر صورت علما بین قبول و صحت در عبادات فرق قائل اند، ولی در کل فرمودند یک دسته اعمال هستند که قصد قربت و نیت قربت، شرط صحت آن است و دسته دیگر اعمالی هستند که اگر کسی قصد قربت نکند، تکلیف را انجام داده و دینش را ادا کرده است. این گونه نیست که اگر کسی در ادای دینش قصد قربت نکرد، مدیون بماند. این عمل را که انجام داده، مقبول خدای متعال است، ولی همه فقها متفق اند که در شرط ترتب ثواب و آثار، قصد قربت لازم است و درجات قبولی عمل، تابع درجات قصد قربت در عمل است.
این اخلاصی که بزرگان بحث کردند، در بحث نیت است که درجات قربت را بیان می کند. می فرمایند قصد تقرب مراتبی دارد. گاهی انسان برای این جهت عبادت می کند، چون خدا را دوست می دارد. از سر محبت است، آن هم محبتی که خضوع و خشوع می آورد. از خشوع ایمان است که نماز می خواند، روزه می گیرد، عبادت می کند و اعمالش را انجام می دهد. این شاید بالاترین درجه قصد قربت است. گاهی انسان شکر می کند. گاهی اوقات به خاطر اینکه خدا نعمت داده و او صاحب همه نعمت هاست و مولای حقیقی است، به قصد شکر، عبادت می کند. گاهی اوقات عبادت به خاطر درجات پایین تر و ثواب و عقاب خدای متعال است.
مرحوم سید در عروه می فرمایند: اگر کسی نماز را به قصد قربت و ثواب و عقاب خواند، منتهی قصدش از ثواب و عقاب، معامله است، کار ندارد که خدا امر فرموده و کار ندارد به اینکه این نمازی که می خوانم، قبول می کند و ثواب می نویسد و خدا مرا عقوبت می کند، بلکه با خدا معامله می کند، خلاف احتیاط است. شاید این جور نیت باطل باشد، ولی مابقی این نیتها یعنی کسی که برای شکر خدای متعال، حب الله، به خاطر محبت خدای متعال، به خاطر این که او صلاحیت دارد که من او را عبادت کنم، ثواب هم ندهد، عقاب هم نکند، چون شایسته این است که من او را عبادت کنم یا به خاطر اینکه خدا امر فرموده و دستور داده، نماز می خوانم یا به خاطر اینکه به خدا قرب پیدا کنم، قرب معنوی، حجاب بین من و خدای متعال برداشته شود یا حتی به خاطر اینکه خدای متعال مرا عقوبت نکند و به خاطر خوف از عقوبت خدای متعال و به خاطر نیل به ثواب خدای متعال عبادت می کنم. فقها فتوا دادند که همه این گونه عبادت ها صحیح است. البته درجاتی دارد. پیداست درجات عمل انسان، تابع درجات نیتش است. «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ».[3]
یکی از معانی ای که بزرگان بیان کردند، این است که درجات عمل انسان، تابع درجات نیتش است. کسی که عبادت را انجام می دهد، به خاطر حب خدای متعال، شب ها برمی خیزد و به خاطر محبت خدای متعال، با خدای متعال مناجات می کند و به خاطر رغبت در قرب خدای متعال و خوف از دوری خدای متعال چنین کاری را انجام می دهد، این فرق می کند با کسی که نماز شب می خواند که چهره اش نورانی شود یا نماز شب می خواند که روزی اش زیاد یا عمرش طولانی شود یا بهشت برود. این درجات عمل است، ولی فقها فتوا دادند همه درجات اخلاص، کفایت می کند.
کسی از عقوبت خدای متعال می ترسد و برای اینکه خدای متعال عقوبتش نکند، نماز می خواند. این درجه بالایی است. میل به ثواب خدا دارد و برای اینکه خدای متعال او را به بهشت ببرد و به امید ثواب، چنین کاری می کند. یعنی در واقع رحمت خدا و عقوبت خدا را می بیند. این هم صحیح است. البته درجاتش متفاوت است تا جایی که برخی درجات قابل مقایسه نیست. «وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ لِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمالَهُمْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ». [4] هر کسی درجاتی دارد که این درجات ناشی از عمل است. در باب مومن حدیث لطیفی هست که «نِيَّةُ الْمومن خَيْرٌ مِنْ عَمَلِه». [5] نیت مومن همیشه از عملش بهتر است.
مرحوم شیخ بهایی در اربعین خود، نُه معنا برای این حدیث بیان کردند. مرحوم مجلسی نیز در بحار، دوازده معنا برای این حدیث معنا کردند. شاید معنای لطیف تر این باشد که فرمودند، مومن همیشه نیتش از عملی که انجام می دهد، بهتر است. به معنای اینکه آن کیفیت عملی که در نیت دارد، ممکن است در عمل موفق نشود، هر عملی که با آن موفق می شود نیتش این است که عملش از این بهتر باشد.
مومن هیچ وقت از عملش راضی نیست. نیتش این است که اعمالش را بهتر انجام بدهد. با کمال اخلاص عبادت کرده، اما در عین حال، از عمل خودش راضی نیست. نیتش این بود که از این خالص تر انجام بدهد. مومن توانایی محدودی دارد. می خواهد انفاق کند، ظرفیت انفاقش محدود است. نمی تواند همه فقرای مومن و شیعه را دستگیری کند. می خواهد غصه دل مومنین را مرتفع کند. تو عمل محدود است. ظرفیت اینکه رنج همه مومنین و غصه ها را از دلشان بردارد، ندارد.
نیت مؤمن این است که از نظر کیفیت، عملش بهتر باشد. این علامت مؤمن است. مومن و شیعه حقیقی، همیشه این گونه است. هر درجه ای از عمل را که انجام می دهد، نیتش این است که عمل او خالص تر و لطیف تر انجام شود و هیچ نقصی در آن نباشد.
اعمال درجات دارد. از نظر کمیت هم مومن هر چه عمل خیر انجام بدهد، درجه دارد. اگر پنجاه و یک رکعت نافله اش را در شبانه روز بخواند، راضی نیست. نیتش این است که بیشتر بخواند. اگر فرض کنید، نصف اموالش را در راه خدا می دهد، راضی نیست. دوست دارد بیشتر از این بدهد. اگر همه اموالش را هم در راه خدا بدهد، باز دوست دارد خدای متعال بیشتر از این به او عطا کند. نیتش بیشتر است. اگر صد سال در دنیاست و زیارت عاشورا را هم هر روز خوانده، نیتش این است که اگر تا قیامت هم زنده بماند این زیارت عاشورا را بخواند. اگر پنجاه سال در این دنیا هست و عبادت می کند نیتش این است که تا قیامت هم اگر زنده بود، عبادت بکند.
علت اینکه مومنین الی الابد در بهشت هستند، به خاطر این است که نیتشان این بوده که اگر تا ابد هم زنده بمانند و عبادت کنید، ولو اینکه این سنخ عبادت ممکن است در عالم آخرت نباشد. این تکالیفی است، ولی نیت مومن این است که اگر تا قیامت هم زنده باشد، همین کار را انجام بدهد و بالعکس فرمود، کافر علت اینکه مخلد در آتش است، این است که نیتش شیطانی است و می خواهد تا ابد زنده باشد و به راهش ادامه بدهد. شاکله وجودی اش این گونه است. شاکله اش این است که معصیت و تخلف بکند. خودبین و نقص پرست است. مومن این گونه نیست.
مومن نیتش بهتر از عملش است. هر عملی را که انجام بدهد، نیتش از عملش رفیع تر است. هم از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت. اگر نماز شب می خواند، نماز جعفر طیار می خواند، دلش می خواهد بتواند شصت تا قل هوالله بخواند. اگر نماز شبش را معمولی مي خواند، نیتش این است که واقعاً نماز شبش را بهتر از این بخواند. در همه اعمالش همین است. اگر مومنی واقعاً مال ندارد که در راه خدا انفاق بکند، ولی آرزویش این است که خدای متعال به او مال بدهد و در راه خدا انفاق بکند و خدای متعال صدقه در نیتش را بیابد و ببیند. چنین مومنی، ولو عمل ندارد، ولی در نیت صادق است. خدای متعال ثواب آن انفاق را به این مومن عطا می کند، ولو اینکه آن انفاق را نکرده باشد.
در روایات ما هست که اگر شما می خواهید در ثواب شهدای کربلا شریک شوید، هر وقت یادشان کردید، این آرزو را داشته باشید و از خدا بخواهید: «يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ فَوْزا عَظِيما».[6] ای کاش من با شما بودم و به آن فوز عظیم می رسیدم.البته هوس نباید باشد. هوس هم خوب است، ولی نیت باید باشد. واقعاً قصد آدم این باشد که اگر من در سال 61 بودم، نیتم این است که نزد سیدالشهدا می رفتم و از حضرت دفاع می کردم و خونم را پیش روی حضرت می ریختم.
نیت مؤمن یعنی خود مؤمن. شاکله مؤمن محترم تر از عملش است. عمل فرع بر مؤمن است. لذا گاهی ممکن است از مؤمن عمل بد سر بزند، ولی هیچ وقت بد نمی شود. کما اینکه در روایات متعددی هست که خدای متعال مؤمن را هیچ وقت دشمن نمی دارد، ولو عمل بد انجام بدهد. عملش مبغوض است. شیعه هیچ وقت مبغوض نیست.
به حضرت عرض کرد: آقا بعضی دوستان شما اهل فسق و فجورند، ما از این ها تبری بجوییم؟ فرمود: نه، از عملشان تبری بجویید، ولی از خودشان تبری نجویید. عرض کرد: آقا بگوییم فاسق اند. فرمود: نگویید فاسق اند. این ها فاسق العمل اند. خودشان از عبادت خارج نیستند، فسق در عملشان هست. مؤمن از عملش بهتر است. شاکله مومن رفیع تر از عملش است. عمل، فرع بر وجود مؤمن است. این هم یک معنا برای نیت المومن خیر من العمل است.
نیات درجاتی دارد و همیشه نیت مؤمن از آن توانی که دارد، از اقدامی که کرده، بهتر است و عمل انسان هم درجاتش تابع نیتش است. این یک معنای اخلاص است که بزرگان در بحث قصد قربت بحث کردند.
یک بحث دیگری که در باب اخلاص مطرح شده و فقها هم متعرضش شدند و به آن پرداختند، اخلاص در مقابل ریاست که انسان عمل را انجام ندهد، برای اینکه دیگران ببینند و خوشایند دیگران باشد و دیگران تعریف و تمجید بکنند. خود این اخلاص در مقابل ریا هم مراتبی دارد که بعضی ها از آن ها موجب بطلان عبادت می شود. اگر انسان عملی را انجام بدهد، برای این است که دیگران ببیند و تعریف بکنند، این عمل بلاشک باطل است. اگر عبادتی را انجام می دهد، برای این است که دیگران ببیند، ولی جزء عبادت را برای ریا انجام می دهد،
فقها متعرض اند که اگر کسی مکان عبادت را انتخاب کند تا تعریفش را بکنند، نماز باطل است. صف اول می ایستد که بگویند این اول از همه به مسجد آمده است. فقها فتوا دادند که این نماز باطل است. نمازخوان کسی است که مردم هم نبینند، نمازش را می خواند. کسی امروز که مهمان دارد، اول وقت نمازش را می خواند. برای اینکه ببینند. فقها فتوا دادند که این نماز درست نیست.
بعضی از مراتب ریا از نظر اخلاقی، موجب نقص در عمل است و از نظر فقهی موجب بطلان عمل. یک مرتبه آن که موجب بطلان عمل است، همین است که آدم دیگری را شریک کند و بخواهد دیگران ببینند. گاهی نیت است. فقط نماز می خواند که مردم ببینند یا امروز که آمده مسجد، فقط برای این است مردم ببینند. گاهی اوقات دیگران را شریک قرار می دهد، هم برای اینکه مردم ببینند، هم برای خدا. این هم باطل است. حتی فقها فتوا دادند اگر کسی غرض اصلی اش این است که نماز را اول وقت بخواند و غرض دومش این است که مردم ببینند، ولو غرض تبعی باشد، این موجب بطلان عبادت می شود. چه در جزء عبادت، چه در تمام عبادت، چه در خصوصیات و شرایط عبادت، مکان عبادت، زمان عبادت، و چه به نحو استقلالی ریا کند و چه دیگران را شریک قرار بدهد. همه این ها موجب بطلان عبادت است.
یک قسم از ریاست که موجب بطلان عبادت نیست، ولی موجب می شود عمل مقبول درگاه خدا متعال واقع نشود. در روایات متعددی هست که خدای متعال می فرماید: من بهترین شریکم. اگر کسی در عمل، دیگری را شریک بکند، من این عمل را قبول نمی کنم و به آن شریک واگذار می کنم. عمل باید خالص باشد. برای خدای متعال باشد. علمای اخلاق در بیان ریا، گاهی مورد هایی را بیان فرمودند. اینها مانع صحت عمل نیست، ولی مانع قبول شدن عمل است.
مرحوم نراقی در کتاب جامع السعادات بیان فرمودند: اگر کسی نماز می خواند، ولی نمازش در جلوت بهتر از نماز خلوت است، ولو اینکه نمازی که دارد می خواند برای خداست، ولی وقتی محاسبه می کند، می بیند حالش در جلوت بهتر از خلوت است. در جمع که نماز می خواند، حالش بهتر است. می فرماید: این یک نوع از ریاست. حتی بالاتر از آن. اگر کسی در مسجد نماز مي خواند، حالش بهتر از خانه است، قصدش هم خداست، به خانه هم که می رود، مراقبه می کند و می گوید برای اینکه نماز آشکار و پنهانم یکی شود، نماز در خانه را دقیق تر می خواند، در این دقیق تر خواندن، اگر خوب باطنش را بشکافی، نیتش این است که مبادا در حضور جمع مجبور شود نمازش را ساده تر بخواند. تو جمع سه مرتبه ذکر رکوع و سجود مي گوید، در خانه یک مرتبه. بعد ممکن است این ریا شود. برای این نماز خلوتش را درست می خواند. بالاتر از این، نماز در خلوتش ساده است. وقتی تو جمع می رود، شیطان شروع مي کند به وسوسه کردن و می گوید سعی کن نمازت را سریع تر بخوانی. این شاید آخرین نماز تو باشد.
در روایت هست نمازتان را مثل مبدأ بخوانید. فرض کنید این آخرین نماز است. البته این برای حالت توجه در نماز خیلی خوب است، ولی در جلوت که هست، این توجهات و تفکرات پیش می آید که شاید این آخرین نمازت باشد. خداوند می فرماید: «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى سَبيلاً». [7] راه ریشه کن کردن ریا هم این است که انسان ریشه توجه به خلق را از دلش بکند. این ریشه در دل انسان هست.
نفس هزار جور تصویر می کند و می گوید بگذار نماز خلوت و جلوتم یکی باشد. می گوید حالا نماز خلوتت را مثل جلوت بخوان که مبادا در حضور مردم مجبور بشوی که از نماز کم از بگذاری. در حضور مردم این الهامات شروع می شود که آقا این آخرین نمازت هست.
مرحوم نراقی در جامع السادات نقل فرمودند که بزرگواری سی سال نمازش را در صف اول نخواند. روزی در صف دوم قرار گرفت و دید احساس خجالت دارد که در حضور مردم در صف دوم ایستاده است. انسان باید به جایی برسد که جایگاهی برای مردم به حساب نیاورد. البته به این معنا نیست که جایگاهی برای مردم نباشد. معنایش این نیست که به مردم بی احترامی بکند.
طریق قبولی عمل ما شفاعت معصوم است. در عین حال اگر انسان در عرض خدا برای معصوم حساب باز کند، شرک است. حضرت فرمود: ما را برای خدا دوست بدارید، نه برای خودمان. بنابراین، مؤمن به خاطر احترام خدا، احترام دارد، ولی این دیگر شریک خدا نیست. اگر انسان مؤمنین را برای خدا احترام کرد، هیچ وقت آنها را شریک خدای متعال قرار نمی دهد. این غیر از این است که وقتی حساب باز کنی، اگر من در جایگاه خودم حساب برای غیر باز بکنم نمی توانم انفاق بکنم.
مؤمن چشم و دلش از مردم برداشته شده و دنبال این نیست که آنها چه می خواهند. این غیر از این است که به مؤمن احترام کنی. این به معنای این نیست که اهانت به مؤمن کنی. در عین اینکه احترام به مؤمن قائل است، برای او حسابی باز نمی کند.
در کتب اخلاقی هست که فرض کنید در بیابان در مقابل یک گله گوسفند نماز می خوانید، اصلا در ذهن چوپان خطور نمی کند که اینها خوششان می آید یا بدشان. می گویند نمازش را خوب خواند، نمازش را دم غروب خواند. کاری با اینها ندارد. فرمودند: در نگاه مؤمن، مردم این گونه هستند. العیاذبالله نمی خواهند بگویند که مؤمن در نگاه آدم ها مثل گوسفند است و مؤمن خودش را بالاتر از دیگران می داند.
بزرگواری می فرمود: اینکه محراب امام جماعت پایین تر است برای این است که کسی که باید در محراب بایستد خودش را از همه پایین تر بداند، ولو اینکه عادل ترین فرد باشد. دیگران باید عادل ترین فرد را جلو بگذارند.
شخصی می فرمود: من وقتی می روم در محراب، اگر احساس کنم از نمازگزارها بهترم، از محراب بیرون می آیم. مؤمن نسبت به دیگران این گونه است، معنایش این است که در عمل، چشمش به دیگران نباشد و فقط برای خدا کار کند. انسان گاهی اوقات کلمه بزرگان را غلط معنا می کند. معنایش این است همان گونه که در مقابل خدا هستی و برای اینها حساب باز نمی کنی و جوری نماز بخوان که خدا خوشش بیاید و عمل رشد کند و مقبول باشد. به میزانی که عمل مقبول می شود، عمل رشد می کند و بالا مي رود.
مادر حضرت مریم سلام الله علیها یک نذر خالص کرد: خدایا این فرزندی که در رحم دارم، برای تو قرار دادم، هیچ طمعی هم ندارم. وقف مسجد می کنم. «تو فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً».[8] خدای متعال هر چه را قبول کند، می ماند. اگر خوب قبول کرد، خوب هم می رویاند. او یک خادم نذر مسجد کرده بود. خدای متعال مریم صدیقه سلام الله علیها را به او عطا کرد که از بهترین زنان است. از طریق این مادر یک پیغمبر اولوالعزم به دنیا می آید. این تابع درجات است.
خداوند می فرماید: «مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في سَبيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ». [9] آن هایی که خالصانه در راه خدا کار می کنند، در راه خدا مال می دهند. این مؤمن مثل یک دانه است که هفت سنبله می دهد. این را دو جور معنا کردند، یک معنایش این است که تأکید همان معنای قبلی است، یعنی خدای متعال هفت صد برابر شکوفا می کند و رفعت می بخشد.
خداوند می فرماید: «أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فىِ السَّمَاءِ تُؤْتىِ أُكُلَهَا كلُ َّ حِينِ بِإِذْنِ رَبِّهَا».[10]
حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: «مَنْ أَخْلَصَ الْعِبَادَةَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ يَنَابِيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِه».[11] کسی که چهل صباح و مرتبه و روز، برای خدای متعال خودش را خالص بکند، سرچشمه های حکمت به رویش گشوده می شود.
حکمت معارفی است که از آستان امام جاری می شود و موجب حیات است. خود این قلب اول زنده می شود، بعد سرچشمه های حیات از قلب او در زبانش جاری می شود و قلوب دیگر را زنده می کند. قلوب دیگر هم سیراب می شود، این مال کسی است که درجه کمال اخلاص را داشته باشد.
درجات اخلاص، درجات مقبولیت را، و درجات مقبولیت هم درجات رشد و نمو انسان را پدید می آورد و خدای متعال، متناسب با قبولی طاعت، عمل را رشد می دهد. خداوند می فرماید: «وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ».[12] عمل صاحبش را بالا می برد و رفعت می دهد و این رفعت تابع درجات نیت و اخلاص در نیت است. این اخلاص در مقابل ریاست.
وقتی اخلاص در مقابل ریا حاصل می شود که انسان ریشه توجه به قلب را نادیده می گیرد. این برای مردم است، ولی اخلاص دوم که انسان همه اعمالش فقط برای خدا باشد، خیر است، یعنی فقط برای خدا کار می کند و همه کارهایش را هم در راه خدا انجام می دهد، نه فقط برای مردم. برای نعمت های دنیا کار نمي کند. برای بالاتر از آن، برای درجات بهشت کار می کند و خودش را نمی بیند که خوشی و راحتی و رنج خودش را به حساب بیاورد. مرحوم سید بن طاووس در اربعین نقل کرده که این شرک خفی است.
مرحوم سید هم در عروه در این باره احتیاط می کند. می فرمایند: فرد کاری به ثواب و عقاب خدا ندارد. معامله می کند، پس تاجر است. رجا به ثواب و خوف از عقاب ندارد. فقط معامله می کند. اگر می خواهی خوش باشی در عالم آخرت، باید نماز بخوانی. این خلاف احتیاط است. ممکن است نمازش باطل باشد. قصد ثواب و عقاب، موج بطلان نیست. امید به ثواب هم موجب بطلان نیست، اگر کسی جهنم و بهشت را در نظر می گیرد، نه به خاطر خدا، این موجب نقص است، نه موجب بطلان است. یک موقعی انسان خودش را بین بهشت و جهنم می بیند و بهشت و جهنم را می بیند. کار به خودش ندارد، چون خدا را دوست می دارد، از خدا می ترسد، پس از همه هم می ترسد. اولیا خدا با این که برای آن ها بهشت و جهنم به این معنا که برای ما مطرح است، مطرح نبوده است، ولی بیش از همه خائف بودند. خداوند می فرماید: «وَ الَّذينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ».[13]
در جایی دیگر خداوند می فرماید: «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً. [14] إِنَّا نخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا[15]، وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيراً». [16]
این دو خوف در دل مومن هست. خوف از یوم هم است. این خوف با اخلاص منافات ندارد. این خوف به تبع است. توجه به حضرت حق است، بلکه قلوب اولیای خدا کانون اصلی خوف است.
در زیارت جامعه می خوانیم: «لا يَسْبِقُكُمْ ثَنَاءُ الْمَلائِكَةِ فِي الْإِخْلاصِ وَ الْخُشُوعِ وَ لا يُضَادُّكُمْ ذُو ابْتِهَالٍ وَ خُضُوعٍ أَنَّى وَ لَكُمُ الْقُلُوبُ الَّتِي تَوَلَّى اللَّهُ رِيَاضَتَهَا بِالْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ وَ جَعَلَهَا أَوْعِيَةً لِلشُّكْرِ وَ الثَّنَاءِ وَ آمَنَهَا مِنْ عَوَارِضِ الْغَفْلَةِ وَ صَفَّاهَا مِنْ سُوءِ [شَوَاغِلِ ] الْفَتْرَةِ بَلْ يَتَقَرَّبُ أَهْلُ السَّمَاءِ بِحُبِّكُمْ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِكُمْ وَ تَوَاتُرِ الْبُكَاءِ عَلَى مُصَابِكُمْ وَ الاسْتِغْفَارِ لِشِيعَتِكُمْ». [17]
فرمود: هیچ ملکی در خشوع بر شما سبقت نمی گیرد، چون خدای متعال بدون هیچ واسطه، سرپرستی قلب شما را به عهده گرفته و با خوف و رجای قلب را تمرین داده است که شاید معنای نورانی تعبیر این باشد که مستقیما تجلیات جلال و جمال حق در دل شما واقع می شود و بدون پرده و حجاب برای دیگران و با حجاب با واسطه و به واسطه معصوم است. بنابراین مؤمن خوف و رجا دارد.
وقتی جلال الهی در قلب واقع می شود، خوف و خشیت پیدا می شود. وقتی جمال الهی در قلب تجلی می کند، رجا پیدا می شود، نه اینکه خوف و رجا نیست. بیش از همه از عقوبت الهی، از امیرالمؤمنین علیه السلام می ترسید با اینکه خدا به او امنیت داد. نقل می کند که دیدم امیرالمومنین علیه السلام نیمه شب از خیمه بیرون آمد و دست به طناب خیمه گرفته و دارد زمین می خورد. گفتم آقا چه خبر است؟ فرمود: فلانی اگر بگویم روز قیامت امیرالمؤمنین علیه السلام به طرف جهنم ببرید، کی می تواند بگوید نه. با اینکه خدای متعال تضمین داده به حضرت، در عین حال حضرت خائف است. در عین حال امیدم به ثواب هم دارد، ولی این خوف فرق می کند با خوفی که انسان بخاطر نفسش از جهنم می ترسد.
بنابراین آن مرتبه از اخلاص که انسان هیچ کس را نبیند، در مرتبه بالایی است. اینکه اگر انسان از خودش آزاد شود، همه کارهایش خالص می شود. «الْحُبِّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضِ فِي اللَّهِ».[18]بخشش، ندادنش، احترام و تحقیر کردنش، رنگ دیگری دارد. لذا هیچ وقت از سنت الهی خارج نمی شود و همیشه مستحبات و مکروهات را در نظر دارد. آداب الهی را نیز مراعات می کند. این مرتبه ای از کمال است که انسان جز خدا را نبیند.
خداوند می فرماید: «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً». [19] برای همین است که به لقای رب می رسد، و الا کسی که به این مرتبه از اخلاص نرسیده، به لقای رب و بهشت نمی رسد. البته لقای بهشت هم درجه ای از لقای رب است، ولی لقای رب، ما برای اخلاص است.
«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللَّهِ أَبَدا مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ [لِزِيَارَتِكَ ] السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ [وَ عَلَى أَوْلادِ الْحُسَيْنِ ] وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ». [20]
بعضی مقاتل نوشتند: گاهی آن قدر در این سفر، هوا گرم بوده که در بعضی منازل کاروان می ایستاد. برای اینکه حیوان هایشان تلف نشوند. این عزیزان را بر شتر بدون محمل و سایبان سوار کرده بودند، به طوری که صورت دخترک های امام حسین علیه السلام بر اثر تابش آفتاب تغییر رنگ داده بود.
ای وای هیچ صورتی نبود که سیلی نخورده باشد. بدن ها بر اثر تازیانه ها کبود شده بود. آن ها گرسنه و تشنه بودند. هر رنجی که ممکن بود، بر آن ها وارد کرده بودند.
مورخین نقل کردند یکی از فرماندهان یزید در شام، گزارش سفر و پیروزی ها را می داد. وقتی همه فتوحات را بیان کرد، یزید پرسید: پس چرا نگران و افسرد ه ای؟ گفت: به خاطر این اسراست. هر چه ما آن ها را تازیانه زدیم، یکی از آنها آخ نگفت. یکی از آنها اظهار ناتوانی نکرد. تا جایی که توانستند این عزیزان عزتشان را حفظ کردند و دشمن برای شکستن آنها هر چه توانست آزار و اذیت کرد، ولی هیچ کجا برای اهل بیت، مثل شام نبود. غصه های بی منتهایی که در شام برای اهل بیت پیش آمد، نه گفتنی و نه خواندنی است. آنها را از شلوغ ترین دروازه ها وارد کردند. سرها را بین کجاوه آل الرسول قرار دادند تا نامحرم ها نگاه شان به نوامیس رسول خدا نیفتد. روز جمعه نماز جمعه به پا کردند.
قبل از ورود به نماز جمعه، آل الرسول را مثل اسیر آوردند. هر کسی دَم در مسجد می آمد، این عزیزان را لعن و نفرین می کردند و زخم زبان می زنند. آنها را به یک طناب بستند و یک سر طناب به بازوی زینب کبرا و جانب دیگرش به بازوی امام سجاد بود. طناب را به بازوی بزرگتر ها و گردن اطفال بستند و این گونه این عزیزان وارد مجلس یزید شدند.
آن قدر بهشان گرسنگی و خستگی داده بودند که خسته شده بودند. روزی که وارد شامشان کردند، نوشتند بچه ها از خستگی دست ها را زیر سر گذاشتند و رو زمین خرابه ها خوابشان برد. همه این رنج ها و سختی ها، از محبتشان به امام حسین کم نکرده بود، بلکه هر چه می گذشت، داغشان بیشتر می شد، چون این سر مطهر را در همه مراحل همراهی مي کردند. وقتی می دیدند سر حضرت در تشت طلاست و یزید با چوب خیرزان، بی ادبی مي کند، بیشتر می سوختند.
[1] . الكهف : 110 .
[2] . أمالي الصدوق، شیخ صدوق، ج641، المجلس الثالث و التسعون ...،ص641 .
[3] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، مجلسی، ج 67، ص210، باب 53 النية و شرائطها و مراتبها و كمالها و ثوابها و أن قبول العمل نادر ...، ص 185.
[4] . الأحقاف : 19.
[5] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، مجلسی، ج 67، ص210، باب 53 النية و شرائطها و مراتبها و كمالها و ثوابها و أن قبول العمل نادر ...، ص 185.
[6] . مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ج1، ص440، اول زيارت اول رجب و نيمه آن و نيمه شعبان ...، ص440.
[7] . الإسراء : 84.
[8] . آل عمران : 37 .
[9] . البقرة : 261 .
[10] .ابراهیم: 24،25.
[11] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، مجلسی، ج 53، ص326، الثانية ...، ص 325.
[12] . فاطر : 10 .
[13] . المومنون : 60 .
[14] . الإنسان : 9 .
[15] . إ الإنسان : 10.
[16] . الإنسان : 7.
[17] . مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ج1، ص578، سوم زيارت جامعه أئمة المومنين است ...، ص578.
[18] . الكافي، شیخ کلینی،ج2، ص124، باب الحب في الله و البغض في الله ...، ص124.
[19] . الكهف : 110 .
[20] . مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ج1 ص458، أول زيارت عاشوراء معروفه است ...، ص 458.