کلید واژه ها: شرح صدر-مراتب قلب-هدایت قران-رحمت خاصه-قلب مومن-اهل بیت-جایگاه قران
قرآن نور الهي و كتاب هدايت خداي متعال است و به تعبير نوراني خود قرآن
«وَ مُهَيْمِناً عَلَيْه»[1]
همه كتب آسماني كه براي هدايت انسان نازل شدند نور هدايت الهي بوده اند. خداي متعال
وقتي انجيل و تورات را توصيف مي كند، مي فرمايد: «آتَيْناهُ
الْإِنْجيلَ فيهِ هُدىً وَ نُور»[2]
در كتاب انجيل هم هدايت الهي و نور الهي متجلي است. در تورات هم همينطور همه كتاب آسماني
كه خداي متعال به انبياء گذشته عنايت كرده اين كتب مشتمل بر نور و هدايت الهي و رحمت
الهي هستند. آن رحمت خاصه اي كه خداي متعال شامل مؤمنين مي كنند در كتب آسماني نازل
شده ولي قرآن كتابي است كه جامع همه كتب آسماني و مشتمل بر همه كتب آسماني و محيط بر
همه كتب آسماني است.
آنچه در كتب آسماني نازل شده نازله قرآن و بخشي از قرآن است كما اينكه نبوتي هم كه
انبياء الهي داشتند نازله نبوت نبي اكرم و جزئي از نبوت نبي اكرم است. آن نبوت حقيقي
كه در واقع خبر از غيب است همه درب هاي غيب عالم به وسيله آن نبوت به سوي بندگان خدا
گشوده شده نبوت نبي اكرم((صلّي الله عليه و آله و سلم)) است. كتابي هم كه خداي متعال
به اين وجود مقدس عنايت كرده يك چنين كتاب نوراني است كه نورانيت اين كتاب مشتمل بر
همه كتب آسماني است؛ محيط بر نورانيت همه كتب است؛ آن نوري كه بوسيله نبي اكرم نازل
شده كامله همه انوار هدايتي است كه بوسيله اولياي الهي برافروخته شده همه انبياء چراغ
هدايتند؛ مشعل هدايت بشر هستند، ولي آن هدايتي كه بوسيله نبي اكرم(صلّي الله عليه و
آله و سلم) نازل شده جامع همه كتب آسماني است كه بوسيله اين شخص شخيص بر عالم دنيا
و براي هدايت ما نازل شده است. اصولاً همه هدايت هايي كه خداي متعال شامل حال بندگان
خودش مي كند عبارتست از نورانيت آن نور هدايت الهي است كه نازل مي شود.
خداي متعال در قرآن مي فرمايد: «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ
أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ»[3]
اگر خداي متعال بخواهد كسي را هدايت بكند در قدم اول به او شرح صدر مي دهد كه اين شرح
صدر مقدمه پذيرش حقيقت اسلام است؛ درك حقيقت اسلام است. اين شرح صدر را در روايت معنا
مي كند وجود مقدس رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلم) وقتي از ايشان سوال شد كه
شرح صدر چيست كه انساني كه خداي متعال قصد هدايت او را داشته باشد به او شرح صدر مي
دهد صدرش را بسط مي دهد اين شرح صدر چيست؟ گشادگي سينه حضرت فرمودند: نورٌ باطنش اين
است: «نورٌ يقع في قلب مؤمنه يشرح له صدره»[4] نوري است كه در قلب مؤمن واقع مي شود بواسطه
اين نور شرح صدر پيدا مي شود «يشرح له صدره و ينفصه»[5] بواسطه اين نور سينه مؤمن قلب مؤمن باز مي شود.
مراتب قلب
در روايت است كه قلب چهار مرتبه دارد يك مرتبه اش صدر است كه جاي اسلام است و مرتبه
باطني اش قلب است كه جاي ايمان است؛ مرتبه باطني ترش فؤاد است كه جاي رؤيت است و معرفت
الهي است. فرمودند: مرتبه چهارم قلب، لب است كه جاي ذكر الهي است «إنّما يتذكّر
اولو الألباب» مرتبه نور هدايتي كه نازل مي شود در قدم اول همان نوري است كه
وارد قلب مي شود و قلب را بسط مي دهد باز مي كند و قلب آماده مي شود براي پذيرش حقيقت
قرآن و اسلام كه «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»[6] تسليم بودن به خداي متعال در اين مرتبه
پيدا مي شود.
وقتي نورانيت در قلب انسان مي آيد انسان تسليم به خداي متعال مي شود. البته بعد از
اين هدايت هاي بعدي است که اگر هدايت هاي بعدي بيايد انسان را به ايمان و معرفت و ذكر
و محبت خداي متعال مي رساند. اين سير، سير نورانيت انسان است و اين نورانيت همان نورانيت
قرآن است. قرآن وقتي نازل شد در قلب مؤمنين، حقيقت قرآن حقيقت دين خداست به اسلام مي
رسد به ايمان مي رسد به معرفت مي رسد به ذكر خدا مي رسد «قَدْ
أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً»[7]
اين ذكر در قرآن هم تفسير شده اين كتاب آسماني ذكر خداست «أَنْزَلْنا
إِلَيْكُمْ نُوراً»[8] در آن
آيه نوراني خداي متعال وقتي مراتب هدايت قرآن را توضيح مي دهد، مي فرمايد:
«يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ
رَبِّكُمْ»[9] اين كتاب الهي
كه آمده موعظه پروردگار شماست «قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ
مِنْ رَبِّكُمْ»[10] مواعظي
است از طرف پروردگار شما آمده مربي شما كه شما را مي شناسد مي داند چه موعظه هايي بايد
به شما بكند چه موعظه هايي قلبتان را متأثر مي كند آن مواعظ را فرستاده كه وقتي اين
موعظه ها، اين انذار و بشارت ها بيم ها و تهديدهاي قرآن مي آيد، اگر كسي گوش بدهد از
حالت غفلت بيرون مي آيد و بيدار مي شود.
اين غفلتي كه انسان را گرفته كه از خودش از آينده خودش از اندازه خودش از تكاليف خودش
از رب خودش غافل است اين غفلت از بين مي رود. بعد از غفلت «وَ
شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ»[11]
اگر كسي در قدم بعد با قرآن همگام شد بيدار شد مي خواهد حركت بكند موانع دارد بيماري
هاي قلبي انسان مانع حركت انسان مي شود، حسد، بخل، كبر، ريا و ترس نابجاي انسان اميد
به غير اين ها موانع حركت هستند. اگر مرتبه دوم نور قرآن نازل شد، با نور قرآن بيماري
ها پاك مي شود؛ قرآن شافع است. اينكه اميرالمؤمنين فرمود: متقين شب ها سر پا مي ايستند
قرآن را تلاوت مي كنند و دواي دردهاي خودشان را از قرآن بدست مي آوردند حالا اين است
كه حقيقتاً در باطن قرآن شفاي همه بيماري ها است.
آن هدايت، نور و رحمتي كه خداي متعال بواسطه اين وجود مقدس نازل كرده اگر وارد قلب
شد همه صفات رذيله و بيماري هاي قلب مانند شرك، بخل و كفر انسان را اصلاح مي كند. «وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ»[12] حالا اگر كسي از نورانيت قرآن استفاده كرد انوار قرآن
وارد قلبش شد او را سالم كرد بيدار هم شده مي خواهد به راه بيفتد حالا هدايت هاي قرآن
مي آيد. اين خدا و هدايت قرآن انسان را قدم به قدم نوراني مي كند و راه را به انسان
نشان مي دهد هر چه جلو برويد اين هدايت و نور قرآن پررنگ تر و پر فروغ تر مي شود «وَ هُدىً»[13]
و در نهايت مي فرمايد: «وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ»[14] اين قرآن رحمت خداي متعال براي مؤمنين
است.
مرحوم علامه بزرگوار طباطبايي اينجا يك لطيفه اي را دارند مي فرمايند از اينكه مي فرمايد
رحمت براي مؤمنين است استفاده مي شود كه آن رحمت خاصه است نه رحمت عامه كه همه عالم
را در بر گرفته آن رحمت خاصه يعني يقين يعني حيات طيبه يعني ايمان يعني توكل آخرين
مرتبه بهره مندي انسان اينست كه به آن رحمت قرآن به آن باطن رحمت الهي رحمت خاصي كه
شامل مؤمنين مي شود در قرآن نازل شده برسد « وَ هُدىً
وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنين [15]
» خب يك چنين كتابي است انسان اگر بخواهد به طرف خداي متعال حركت بكند بايد با
نور حركت كند اين نور نازل مي شود مرتبه مرتبه مي شود موعظه مي شود شفاء مي شود هدايت
مي شود رحمت مراتب نورانيت قرآن است كه عامل هدايت انسان است اين نورانيت هم وارد قلب
مي شود آرام آرام قلب انسان را از مرتبه اول قلب انسان كه صدر انسان است نوراني مي
شود به نور اسلام قلب انسان نوراني مي شود به نور ايمان فؤاد ايمان نوراني مي شود به
نور رؤيت و معرفت و لب انسان كه باطن باطن قلب انسان است نوراني مي شود به نور ذكركه
آن حقيقت ذكر قرآن است« قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ
ذِكْراً[16]» اگر كسي به
آن ذكر قرآني برسد قلبش نوراني به نور ذكر مي شود لب انسان زنده مي شود باطن وجود انسان
زنده مي شود
حالا اين نور پر فروغي كه خداي متعال براي هدايت همه مؤمنين و همه امم نازل كرده اين
نور جاي اصلي اش كجاست جاي اصلي اش را خداي متعال معرفي مي كند مي فرمايد جايش صدر
نبي اكرم است مثل نوره كمشكوه فيها مصباح نور هدايت خداي متعال مثلش نبي اكر م است
بعد مي فرمايد اگر بخواهيم حالا اگر مسئله نور الهي را تشبيه كنيم اين نور الهي مثل
نور الهي كه خود وجود مقدس رسول الله هستند اين مثل مثل يك چراغدان است كه در چراغدان
يك چراغي روشن شده حالا آيه نور مفصل است ديگر روايت معنا ميكند مي فرمايد چراغدان
يعني صدر نبي اكرم حضرت مثل نور خدا هستند خودشان اين مثل پيامبر را اگر بخواهيد تشبيه
بكنيد يك چراغداني است كه خدا چراغي در آن روشن كرده فرمود چراغدان يعني قلب نبي اكرم
در قلب نبي اكرم چراغ روشن شده اين چراغ چيست فرمود چراغ همان نور نبوت قرآن است حقيقت
قرآن را خداي متعال اين چراغ را در قلب نبي اكرم روشن كرده و محل اين هدايت قلب مقدس
نبي اكرم است اين چراغ هدايت در اين قلب روشن شده حالا حضرت درهاي اين غيب قرآن را
به روي عالم گشودند « إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ
[17]» آمدند انذارهاي قرآني را در عالم آوردند و بعد مراتب بعدي هدايت
قرآن بوسيله ائمه جاري مي شود « إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ
وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ [18]»
هر جمعيتي هر قومي كه مي آيد اينها هادياني دارند كه در روايات فرمودند وجود مقدس رسول
الله آن انذار كلي را كردند آن هدايتي كه خداي متعال در قلب نبي اكرم نازل كرده كه
قرآن است اين هدايت آرام آرام به وسيله ما ائمه در جامعه بشري جاري مي شود ما هادي
امم هستيم آن هدايت نبي اكرم بوسيله ما به مؤمنين مي رسد لذا اگر كسي ارتباط با معصومين
نداشته باشد به هدايت به نبي اكرم راهي ندارد به هدايت قرآني هم راهي ندارد لذا در
روايات ما در خود قران مي فرمايد اگر كسي بخواهد به قرآن راه پيدا بكند به اين هدايت
و نور و رحمت و شفاء قرآن راه پيدا بكند اگر ميخواهد برسد آدرسش در قلب ائمه است « بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ
[19]»
قرآن همه اش آيات بينات است واضح است اگر كسي به او رسيد به خدا ميرسد دلالت قرآن به
خداي متعال ابهام و اجمال ندارد آيات بينات است اگر انسان نمي رسد مال اين است كه به
اين آيات بينات نرسيده جاي اين آيه هاي واضح خدا كجاست « في صُدُورِ الَّذينَ
أُوتُوا الْعِلْمَ [20]
» كه امام باقر فرمودند كه آن صدور قلب ماست سينه هاي ماست دو جلد كتاب نيست
جاي قرآن در قلب ماست پس اين قرآن كه هدايت الهي است مشتمل بر همه هدايات و هر كسي
بخواهد هدايت شود با اين قرآن بايد هدايت شود و با اين قرآن بايد برسد با اين قرآن
به همه مراتب ايمان مي شود برسي همه صفات حميده با اين قرآن بدست مي آيد همه صفات رذيله
با اين قرآن شستشو مي شود حقيقت توحيد در قرآن تجلي كرده "قد
تجلى الله في كلامه [21]" خداي
متعال در كتاب خودش تجلي كرده اگر قرآن وارد قلبي شد تجلي الهي وارد آن قلب مي شود
اين كتاب الهي جايگاه اصلي اش صدر نبي اكرم بعد هم " في صُدُورِ
الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ [22]"
صدور آن انسانهايي كه خدا به آنها علم داده ائمه هداه معصومين است لذا رسيدن به هدايت
قرآني از طريق ائمه هداه معصومين ممكن و ميسر مي شود لذا ببينيد در قران اين ذكر به
ائمه هداه معصومين هم تفسير مي شود به نبي اكر م هم تفسير مي شود به قرآن هم تفسير
مي شود « قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً[23]» به
اميرالمؤمنين تفسير شده به قرآن هم تفسير شده اين حقيقت ذكر در وجود آنهاست جزء وجود
آنها ست رزق آنهاست كه به آنها هدايت شد ه كه بوسيله آنها اين هدايت و نور در جامعه
انساني منتشر مي شود خب عنايت بكنيد دشمن هم همه تلاشش اين بوده كه جلوي اين انتشار
نور را در عالم بگيرد نگذارد نور قرآن نور هدايتي كه خدا به قلب نبي اكرم نازل كرده
و بعد در قلوب ائمه نازل شده بواسطه ائمه جاري مي شود اين نور جاري شود نبي اكرم((صلّي
الله عليه و آله و سلم)) و ائمه هداه معصومين تلاش كردند كه نور قرآن را در عالم منتشر
كنند گسترش نور قرآن در قلوب انسانها در جامعه انساني و نوراني شدن قلوب به نور قرآن
از طريق ائمه هداه معصومين است سرچشمه هاي نوراند.
- ملازمت قرآن با اهل بیت (علیهم السلام )
دشمن هم همه تلاشش اين بوده كه نگذارد اين نور منتشر شود جلوي انتشار اين نور را بگيرد
اول كاري كه كرده خود قرآن را تحريف كرده تحريف قرآن يعني چه يعني گفته " حَسْبُنَا
كِتَابُ اللَّهِ [24] " يعني گفته اين كتاب
يك نامه ايست از طرف خدا اين وجود مقدس هم يك نامه رسان بوده رفته تمام شده خبري ديگري
نيست تبديلش كرده اين كتابي كه « بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في صُدُورِ الَّذينَ
أُوتُوا الْعِلْمَ [25]» آن قرآني كه
جايش در قلب اميرالمؤمنين است و بوسيله اميرالمؤمنين بايد نشر درجامعه بشري پيدا بكند
اين را تبديل كرده به يك كتاب دو جلد همينطور كه امام صادق فرمودند ببينيد خدا نفرموده
قرآن آيات بيناتي است بين دو تا جلد فرموده في صُدُورِ الَّذينَ
أُوتُوا الْعِلْمَ [26] اين اولين
كاري بوده كه در تحريف قرآن كردند قرآن را از اهل بيت جدا كردند وقتي قرآن را از اهل
بيت جدا كردند باب فهم قرآن به روي بشريت ديگر بسته شده باب جريان نورقران رابستندحضرت
فرمودند:
" إِنَّمَايَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ[27]"
مامخاطب قرانيم ما قرآن را مي فهميم وقتي قرآن را تبديل كرديدبه يك كتاب از اميرالمؤمنين
جدا كرديد اين كتاب ديگر هدايت نيست اين هماني است كه وجود مقدس رسول الله در آخرين
لحظات عمرشان تأكيد فرمودند
" إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ كِتَابُ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي
مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّواابداً لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا
عَلَيَّ الْحَوْضَ [28]" من مي
روم ولي اين دو حقيقتي كه براي شما آوردم در عالم با خودم نمي برم بالا كتاب من و عترت
من اين دو از هم جداشدني نيست يك حقيقت است كتاب جايش در صدر اميرالمؤمنين است لذا
در روايات ببينيد آيه نور را كه معنا ميكند مي فرمايد مصباح چراغ قرآن است چراغ نبوت
آن حقيقتي است كه در قلب نبي اكرم است و بعد المصباح في الزجاجه مي فرمايد زجاجه قلب
اميرالمؤمنين است اين چراغ منتقل شده به قلب اميرالمؤمنين خب حالا اول تحريف قرآن اينست
ميگويد آقا قرآن مركب روي كاغذ است همين دستورات است نامه خداست آمده پيامبر هم نامه
رسان بوده از دنيا رفته ما اين نامه را مي خوانيم خودمان عمل مي كنيم " حَسْبُنَا كِتَابُ
اللَّهِ [29]" اين اولين قدمي بوده كه در محروميت
مردم از نور برداشتند لذا نگذاشتند اين نور منتشر شود فتنه ها و شبهه هايي هم كه ايجاد
كردند كه خود آنها عين فتنه هست اصل فتنه صاحب فتنه است آن فتنه ها و ظلمات تاريكي
هايي بوده كه جلو نشر اين نور قرآن را گرفته نگذاشته اين نور قرن منتشر شود لذا ببينيد
بعد از آيه نور كه بحث نور الهي و نور قرآن در قلب نبي اكرم است كه اين نور بايد جاري
شود در وجود مؤمن قلب مؤمن هم بشود مشكوه انوار لذا در روايات ديديد مشكوه انوار به
قلب مؤمن هم تفسير شود قلب مؤمن مشكوه نور است
به دنبال آن روايت حضرت فرمودند:
اگر كسي مؤمن شد به ايمان رسيد نور وجود نبي اكرم و قرآن آمد در قلبش"
فَالْمُؤْمِنُ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ
نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ وَ مَصِيرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ
[30]" نور در هر كاري وارد مي شود ورود
و خروجش نوراني است حرف زدنش نوراست علمش نور است سيرش در عوالم تا رسيدن به درجات
قرب و جنت همه نور است اين همان نور هدايت كه آمده است اين نور هدايت را ثبت كردند
" ظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ
مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ
لَمْ يَكَدْ يَراها [31]" كاري
كردند كه در اين تاريكي مؤمن هم نميتواند خودش را بشناسد مؤمن هم نمي تواند از آن چيزي
كه خدا به او داده بهره مند شود از امكانات خودش خب در شرايطي كه اين اتفاق افتاد و
اين فضاي ظلماني پيش آمد شفاعت امام حسين عليه السلام اينست كه امام ناشر قرآن و هدايت
قرآني است سيد الشهدا عليه السلام اگر بخواهند بشر را هدايت كنند بايد اين ظلمت و تاريكي
را بردارند تا اين ظلمت برداشته نشود هدايت قرآن به دست نمي آيد بهره مندي از نور قرآن
ممكن نيست لذا وجود مقدس سيد الشهدا شفاعتشان در رفع اين ظلمت و تاريكي است ظلماتي
كه هيچ كس ديگري هم نميتواند بردارد اين شايد معني اين آيه است
" وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ [32]" در اين ظلمات اگر خدا به كسي نور ندهد نور ديگري
نيست فرمود اي اماماً من ولد فاطمه اگر وجود مقدس امام نباشد هيچ نور ديگري نمي تواند
اين ظلمت را خلق كند وبشكافد قيام سيد الشهدا عليه السلام در حقيقت يك حركتي است براي
بيداري براي برداشتن اين ظلمت تو در تو و پيچيده و بسيار سنگين و ماندگار اين را حضرت
مي خواهند بردارند خيمه تاريكي را مي خواهند بردارند خيمه ظلمت را حضرت مي خواهند بردارند
تا بعد امكان نشر حقيقت قرآن و درك حقيقت قرآن و آن ديني كه نبي اكرم آوردند ممكن شود
تا آن ظلمت نرود اين دين واضح نمي شود لذا در عصر ظهور ببينيد دعايي كه ما مي كنيم
اينست " وَ اقْصِمْ بِهِ جَبَابِرَةَ الْكُفْرِ وَ اقْتُلْ بِهِ
الْكُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ جَمِيعَ الْمُلْحِدِينَ حَيْثُ كَانُوا مِنْ مَشَارِقِ
الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ امْلَأْ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا
وَ أَظْهِرْ بِهِ دِينَ نَبِيِّ[33]"
اول بايد عالم از بساط كفر و جور و تاريكي پاك شود وقتي پاك شد آن وقت حقيقت اين دين
حقيقت اين قرآن و حقيقت اين ولايت ظهور پيدا ميكند و الّا امكان اين كه اين دين اظهار
بشود و باطن دين فهم شود آن چيزي كه در باطن عالم است آن كتاب مكنون آن دين آن ولايت
سر به مهر باز شود ظاهر شود همه بهره مند بشوند نيست اين بايد ظاهر شود از پرده غيب
بيايد بيرون تا از پرده غيب نيايد بيرون نمي شود استفاده كني از آن وجود مقدس سيد الشهدا
شفاعتشان اينست شفاعت سيد الشهدا اينست كه اين خيمه تاريكي را برميدارند اين دولت باطل
با شهادت سيد الشهدا برداشته مي شود و لذا ببينيد خداي متعال در سوره مباركه فجر وقتي
ميخواهد قصه سيدالشهدا را براي نبي اكرم ((صلّي الله عليه و آله و سلم)) نقل بكند و
شايد در واقع يك تسليتي است براي وجود مقدس رسول الله آخر آيه صحبت از نفس مطمئنّه
سيدالشهدا بود آن سير حضرت به طرف عوالم قرب است و شروع سوره با اين است
*قرآن کریم و اهل بیت (علیهم السلام )
« وَ الْفَجْرِ
[34] » قسم به آن صبح روشن عالم كه آن صبح روشن عالم صبح ظهور و آغاز
رجع و ظهور نور امام زمان عليه السلام و نور قرآن در عالم است به حضرت بشارت مي دهد
كه يك فجري است كه حالا
« وَ لَيالٍ عَشْرٍ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ
[35] » اين هم اشاره به حضرات معصومين
دارد والفجر اشاره به امام زمان هست بعد هم اشاره به حضرات معصومين كه به حضرت بشارت
مي دهند كه اين فجر اين روز روشن اين صبح روشن در انتظار است
« وَ لَيالٍ عَشْرٍ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ
[36]» شبي كه مي رود حضرت فرمودند دَوْلَةُ تَسْرِي إِلَى قِيَامِ الْقَائِمِ [37] دولت فلاني است دولت ائمه جور است كه تا ظهور دارد
مي رود ولي شب تا ظلمتش برداشته بشود تا دوره ظهور طول مي كشد آن شفاعت سيد الشهدا
اينست بعد حضرت از قصه فراعنه تاريخ مي گويند از قصه اولي و دومي و بعد هم آن بشارت
پاياني كه به وجود مقدس رسول الله مي دهند كه « يا أَيَّتُهَا
النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً[38] »
اين فرزند مقدس تو صاحب نفس مطمئنه ايست كه اين صحنه سنگين عاشورا او را متلاطم نميكند
و اين نفس مطمئنّه از گودي قتلگاه يك معراجي دارد با دعوت خداي متعال:
« ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلي
في عِبادي وَ ادْخُلي جَنَّتي [39]»
كه امام صادق در روايت است فرمودند اين سوره را در نوافل و فرائض نماز واجب و مستحب
زياد بخوانيد چون سوره امام حسين عليه السلام هست وقتي گفتند كجاي اين سوره مربوط به
سيد الشهدا است حضرت فرموند اين آيات آخر را فرمودند «
يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً[40]»
پس عنايت بكنيد انتهاي سوره بحث رجعت نبي است بحث رجوع سيد الشهدا به عوالم قرب و جوار
الهي و مقامات قرب حضرت است صدر سوره بحث طلوع فجر است پس حضرت يك معراجي دارند و يك
افق گشايي براي عالم دارند كه هر دو از بركات عاشورا است هم حضرت به آن مقام ضيافت
مي رسند و هم اينكه صبح عالم روشن مي شود به نور قرآن و آن جريان ظلمت سقيفه با عاشورا
برداشته مي شود آن ظلمتي كه تا هست راه هدايت به سوي قلوب مؤمنين بسته شده مشكل كرده
كار را و لذا ما مكرر اين را عرض كرديم شايد نكته رجعت اينست كه وقتي آن ظلمت برداشته
مي شود مؤمنين بايد دوباره بيايند در عالم متنعم بشوند آن موقع حقيقت قرآن تجلي ميكند" وَ أَظْهِرْ بِهِ دِينَ نَبِيِّك [41]" حقيقت ولايت حقه تجلي مي كند و ظهور در عالم پيدا
مي كند وقتي ظاهر شد آن غيب مي شود از آن بهره مند و متنعم به آن حقيقت شوي همه اينها
از بركات امام حسين است و در بين سوره هم بحث هلاك فراعنه تاريخ است و بعد هم جريان
اشاره به جريان اولي و دومي و بعد هم بحث عقوبت اخروي آنها اول سوره توجه به عصر ظهور
و نوراني شدن عالم بين سوره هم بحث عقوبت تا عقوبت اخروي كه حتي هلاك فراعنه بواسطه
عاشورا است حالا اين توضيحش در جاي خودش يعني اگر فرعونها هم معاقبه ميشوند معاقبه
به قتل سيد الشهدا ميشوند اصل عقاب عقاب به قتل سيد الشهدا است يعني گناه اصلي كه در
عالم اتفاق افتاده يعني ذنب لا يغفره[42] موسي
كليم در خواست توبه كرد براي يك عده اي خدا فرمود هركه را بگويي مي آمرزم جز قتله سيد
الشهدا اينها قابل بخشش نيست اين از آن ذنب لا يغفر بشر از اول تا آخر عالم شايد مهمترينش
اينجاست اين قصه عاشوراست لذا همه هلاك آنها هم برميگردد به عاشورا حالا توضيح اين
بماند بعد هم بحث عقوبت اخروي اولي و دومي است كه وقتي روز قيامت مي آيد "
وَ جي ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ [43] " كه اين انسان به همان اصحاب سقيفه تفسير شده
وَ أَنَّى لَهُ الذِّكْرى [44]
اينهايي كه اين جريان ظلمت را به پا كردند كه اين ظلمت كار به اينجا كشيد كه حضرت براي
رفع اين ظلمت بايد اين طوري جان خودشان بدهند « وَ جي
ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّكْرى
[45] » آن روز مي فهمد ولي ديگر فايده
ندارد « يَقُولُ يا لَيْتَني قَدَّمْتُ لِحَياتي فَيَوْمَئِذٍ
لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ
[46] » اين چيست كه خداي متعال احدي را مثل او
عذاب نميكند چيست آن انسان است كه
« لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ وَ لا يُوثِقُ وَثاقَهُ
أَحَدٌ[47]»
آن چيست كه محكمتر از همه مي گيرد آن را همان جرياني است كه منتهي شد به عاشورا شفاعت
امام حسين يعني اين يعني اين حقيقت كتاب اين حقيقت قرآن اين حقيقت نور بواسطه حضرت
در عالم متجلي مي شود اين است كه « إنّ الحسين مصباح الهدي[48]» اينست كه در سوره نور در آيه نور المصباح بوجود
مقدس سيد الشهدا تفسير شده آن چراغي كه خدا برافروخته كه حقيقت نور قرآن در آن متجلي
است حقيقت قرآن در او ظهور دارد حقيقت هدايت نبي اكرم در آن تجلي مي كند وجود مقدس
سيدالشهدا است « إنّ الحسين مصباح الهدي و سفينه النجاه
[49] » و عاشورا آن نقطه ظهور هدايت سيدالشهدا و نقطه برافروختن اين
چراغ است اين چراغ دائما روشن است
« يَكادُ زَيْتُها يُضي ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ
[50] » تا چه رسد آن ناري كه
آن روزي كه ان شعله محبت خدا درگير شود با اين چراغ ببينيد چه اتفاقي مي افتد عاشورا
آن نقطه ايست كه شعله محبت خدا درگير با حقيقت سيدالشهدا و اين چراغ شده و لذا است
اين محبت همه عالم را مشتعل و نوراني كرده « يَكادُ زَيْتُها
يُضي ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ [51]
» البته من نمي خواهم تفسير به رأي بكنم احتمال مي دهم آيه اين طوري باشد آن
لحظه اي كه روايت را خوانديم كه محبت خدا نارٌ به هر كجا برسد احتراق آن لحظه اي كه
محبت خداي متعال با اين قلب نوراني سيدالشهدا برخورد كرده آن شعله اي كه عالم را روشن
كرده مي شود عاشورا آن نقطه تلاقي اين چراغ با نار محبت خداست هميشه روشن بوده در آن
لحظه يك اشتعالي پيدا كرده كه همه عوالم مهمان اين نور قرآنند مهمان نور سيدالشهدا
هستند برافروختگي اين چراغ از زيتي است كه يَكادُ زَيْتُها
[52] يزي روغني كه هميشه آماده نور دادن است وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ
[53] فرمود علم امام است كه هميشه در عالم
منتشر مي شود و حالا آن لحظه اي كه برخورد به نار مي كند ببينيد چه ظهور علمي چه تجلي
حقيقتي در عالم واقع مي شود عاشورا نقطه اشتعال اين چراغ است نقطه اشتعال اين زيت است
به نار محبت خدا ي متعال.
" السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ
الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ [54]"
" السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ
لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ أَشْهَدُ
لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ
ص الْمُرْسَلِ وَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ وَ الدَّلِيلِ الْعَالِمِ وَ الْوَصِيِّ
الْمُبَلِّغ[55] "
ما با همه وجود شهادت مي دهيم كه شما نسبت به آن مظلوم تنها شده اي كه همه مسلمانها
به ظاهر مسلمانها پشت به پشت هم داده بودند كه او را بكوبند و نابود كنند شهادت مي
دهيم كه شما در نقطه مقابل هيچ كوتاهي نكرديد" أَشْهَدُ أَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ
تَنْكُلْ [56]" شما تكليف را روي دوش ديگران
نينداختيد بلكه اول شانه خودتان را زير بار تكليف دفاع از امام حسين داديد انصافاً
جانانه دفاع كرد شما كجا ديديد فرمانده جنگي كه سر صبح عاشورا وقتي دشمن حمله عمومي
و دست جمعي به لشگر امام حسين كرد اين لشگر را متفرق كرد آن كسي كه همه را پراكنده
كرد دوباره اين لشگر را در بيابان آرايش داد قمر بني هاشم بود حالا شما كجاي عالم سراغ
داريد يك چنين فرمانده اي يك چنين شجاعي در راه يك مشك آب جان خودش را بدهد اين كه
امام حسين چرا او را فرستاد يك سخن است سخن دوم اينست كه اين بزرگوار چه كرد به حسب
ظاهر رسيدن به آب ناممكن است به حسب ظاهر كارهاي مهمتر هست ولي وقتي امام حسين فرمود
برو آب بياور درنگ نكرد من نمي دانم چطوري پسر اميرالمؤمنين اين محاصره سخت و سنگين
شريعه را شكسته چهار هزار موكّل كه بسياري از آنها هم تيرانداز بودند از دور هدف قرار
مي دادند شريعه را محاصره كردند خودش را به آب رسانيد مشك را پر از آب كرد ادبا و شعراء
اينجا خيلي حرف دارند ديديد بعضي ميگويند قمر بني هاشم دستش را زير آب برد بعد به خودش
نهيب زد گفت اين دستي كه به آبي خورده كه نصيب امام حسين نمي شود بايد در راه خدا برود
اين كأنّه كفاره اينست كه چرا دست تو خنكي اين آب را لمس كرد چشمي كه به اين آب افتاده
كفاره اش اينست كه بايد هدف تير قرار بگيرد ولي بعضي از ايشان خيلي لطيفتر گفتند گفتند
آب پيچيد به پاي اسب التماس كرد به عباس كه من تشنه توام عباس هم اين آب را آورد كف
دست گرفت مقابل چشم نگاه كرد بيشتر آب را احساس كند خوب كه احساس كرد فرم الماء علي
الماء[57] لذا اين مزد عباس است كفاره نيست
اين آدمي كه انقدر مؤدب است آب را لمس مي كند مي خواهد آب را احساس كند هم سهم آب را
بدهد و هم اين كه خوب آب را احساس كند و بخاطر امام حسين از آب بگذرد آب را نريخت رمي
الماء علي الماء[58] چرا كه فذكر عطش الحسين[59] ديد هيچ كس از امام حسين تشنه تر نيست
شنيديد وقتي علي اكبر آمد گفت بابا ديگر خسته شدم نمي توانم بجنگم سنگيني اسلحه مرا
خسته كرده تشنگي مرا از پا در آورده حضرت فرمود هات لسانك بعضي گفتند وقتي زبانش را
در دهان امام حسين گذاشت شرمنده شد امام حسين خيلي تشنه تر از علي اكبر بود بعضي مقاتل
يك چيزي نوشتند گاهي خواندني نيست وقتي تشنگي شدت كرد حضرت براي كاهش تشنگي زبانش را
در دهان علي اصغر گذاشت اصلاً خواندني نيست شايد آن كسي كه نقل كرده نفهميده امام حسين
چه كار كرده چون شنيديد بعضي از بزرگان من ديدم همه مقاماتي كه دارند مي گويند آب دهان
امام رضا را در خواب خورديم در خواب حضرت آب دهانشان را لطف كردند حالا چه كرده امام
حسين من نمي دانم ولي در هر صورت خيلي تشنگي امام حسين عجيب بود انبياء قبل از عاشورا
براي اين عطش گريستند فذكر العطش الحسين و رمي الماء علي الماء همه آرزويش اين بوده
كه امام حسين وقتي ميدان مي رود ديگر تشنه نباشد وقتي ميدان ميرود بچه هايش ديگر تشنه
نباشد وقتي دختر سه ساله اش را مي بوسد خدا حافظي مي كند نگويد بابا تشنه ام ولي متأسفانه
نشد او خيلي تلاش كرد خودش را سپر مشك قرار داده بود يك عزيزي روضه مي خواند من چون
ايشان خوانده عرض مي كنم مي فرمود مثل كسي كه از دشمن فرار مي كند به طرف خيمه ها مي
رفت كه اين آب را به خيمه برساند ولي يك لحظه اي پيش آمد كه ديگر متحير در ميدان ايستاد
نه دست داشت نه چشم داشت نه آب بود دست سقّا جدا شده آبها روي زمين ريخته يا بقيتي
كم كم پرچمي را كه با بازوها نگه مي داشت رها شده و روي زمين افتاده آبها روي زمين
ريخته چشم هدف تير قرار گرفته طولي نكشيد صداي عباس از كنار علقمه آمد اخاك ادرك اخاك
امام حسين به سرعت آمد ولي با اينكه با سرعت آمد وقتي رسيد كه الآن إن كثر دهري و قلّتي
التي[60] امام حسين نماند كنار بدن قمر بني
هاشم بدن را هم به خيمه نياورد شما ببينيد ديگر دشمن با اين فرمانده لشگر تنها در ميدان
مانده چه كرده مرحوم بحرالعلوم آقا شما مي گوييد عموي ما رشيد بوده پس چرا اينقدر قبر
حضرت كوچك است برگشت برگشت همه فهميدند چه شده دختر امام حسين جلو دويد بابا أين عمّي
العبّاس دخترم عمويت را كشتند.
حجه الاسلام و المسلمین میرباقری
[1] . مائده:48
[2] . مائده:46
[3] .الانعام: 125
[4] . أعلام الدين/حسن دیلمی/135 باب صفة المؤمن
..... ص : 10
[5] .همان
[6] . العمران: 19
[7] .الطلاق: 174
[8] .همان
[9] . الیونس: 57
[10] .همان
[11] . همان
[12] . همان
[13] . همان
[14] . همان
[15] . همان
[16] .الطلاق:10
[17] . الرعد:7
[18]. همان
[19] . العنکبوت: 4
[20] .همان
[21] . عوالي اللآلي/ابن ابی جمهور/ 4116 الجملة
الثانية في الأحاديث المتعلقة
لقد تجلى الله لخلقه في كلامه و لكن لا يبصرون
[22] .عنکبوت:49
[23] . الطلاق : 10
.[24]اسرار آل محمد عليهم السلام/زنجانی خوئینی/
ص469- نهج الحق و كشف الصدق-ترجمه كهنسال ص 283 - بحارالأنوار/مجلسی/22/473/باب 1-
وصيته ص عند قرب وفاته و فيه
[25] . العنکبوت: 49
[26] .همان
[27] . الكافي/کلینی/8 /311حديث الفقهاء و
العلماء ..... ص :
[28] . بحارالأنوار/مجلسی/23/ 108/باب 7- فضائل
أهل البيت ع و النص علي
[29] . بحارالأنوار/مجلسی/22/473/باب 1- وصيته
ص عند قرب وفاته و فيه
[30] . بحارالأنوار/مجلسی/ 4/18
[31] . النور: 40
[32] .همان
[33] . بحارالأنوار/مجلسی/53/173باب 31- ما
خرج من توقيعاته ع .....
[34] . والفجر: 1
[35] . والفجر: 2،3
[36] . والفجر: ا2،3،4
[37] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة
الأطهار/ ج 24/78 باب 30 أنهم عليهم السلام النجوم و العلامات و فيه بعض غرائب التأويل
فيهم صلوات الله عليهم و في أعدائهم ..... ص : 67
[38] . سوره والفجر: 27، 28
[39] . والفجر: 28،ٍ 29،30
[40] . والفجر: 27، 28
[41] . الإحتجاج على أهل اللجاج/احمدبن علی
طبرسی/ ج 2/495 ذكر طرف مما خرج أيضا عن صاحب الزمان ع من المسائل الفقهية و غيرها
في التوقيعات على أيدي الأبواب الأربعة و غيرهم ..... ص : 479
[42] .اللهوف على قتلى الطفوف/سیدبن طاووس/ص:
141
[43]. والفجر: 23
[44] .همان
[45] .همان
[46]. والفجر: 24،25
[47] . والفجر: 25،26
[48] . عيون أخبارالرضا(ع)/شیخ صدوق/1/243/
24- باب ما جاء عن الرضا ع من خبر ا
[49] .همان
[50] . النور: 35
[51] . همان
[52] .همان
[53] همان
[54] . وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِكَ عَلَيْكُمْ
مِنِّي سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ
لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيَارَتِكُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ
أَجْمَعِين -زیارت عاشووا
[55] . بحارالأنوار/مجلسی/98/277/ باب 20-
زيارة العباس رضي الله عنه
[56] .همان
[57] . غم نامه کربلا/اشتهاردی/ص148
[58] .همان
[59] .. همان
[60] .لهوف/سیدبن طاووس/ص161