بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین»
اگر قضاوت قرآن کریم و امیرالمومنین(ع) را نسبت به این مسئله که انسان ها بدون پروردگار، بدون نبی و بدون ولی الله الاعظم میت هستند زندگی اکثر مردم از زمان آغازین حیات در کره زمین تاکنون نشان می داد که اکثریت میت هستند.
میت اگر فقط میت بدنی باشد او را دفن می کنند دیگر کاری به او ندارند، چون به درد هیچ چیزی نمی خورد، به قول قدیمی ها فقط به درد زیر خاک می خورد، اما اگر میت، میت عقلی باشد و به قول قران مجید لا یعقلون باشد و اینکه میت قلبی و به قول قرآن لا یفقهون باشد و یا میت روحی به قول قرآن لا یشعرون باشد، این میت هیچ محصولی جز تعفن ندارد تعفن عملی، اخلاقی و تعفن در اعتقاد دارد.
این میت دو تا ظلم هم دارد فرد متعفن یک ظلم به خودش می کند که با کلنگ میت بودن کل ساختمان انسانیت خودش را تخریب می نماید ، و یک ظلم هم به دیگران روا می دارد که آن ظلم به دیگران هم دو نوع است یک ظلم او نسبت به خوبان است، یعنی تحمل خوبان را ندارد، تحمل انبیاء و اولیاء و اهل ایمان را ندارد، تا جایی که توان دارد ظلم می کند تهمت می زند، دروغ می گوید در حق آنها، آزار فیزیکی روا می دارد و برای مردم مومن هم دائم بن بست ایجادمی کند و در کمال بی رحمی و تا جایی که بتواند مومنین و خانواده شان را گرفتار آتش ظلم خود می کند.
«النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ» ﴿البروج ، 5﴾ و «وَهُمْ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ»(البروج ، 7﴾
روی صندلی ها و کرسی هایشان و مومنین نجران و زن، مرد، بچه، جوان، پیر را زنده زنده در آتش ریختند که خدا می فرماید نشستند و تماشا کردند «وَهُمْ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ»(البروج ، 7﴾ .در حال حاضر باور این آیه برای ما مشکلی نیست چون منطقه عوانیه شیعه نشین عربستان را بیش از بیست روز است که با توپ، تانک و موشک می کوبند و آتش میزنند مردم را مسجدها را نابود می کنند، مراکز دینی را نابود می کنند در حدود دوسال و نیم هم بلایی به سر یمن درآوردند که در تاریخ معاصر سابقه آن ندارد هنوز هم دارند بلا سرشان می آورند این میت های متعفن که از آن ها یاد شد.
با این میت های متعفن چه باید کرد، باید ساخت؟ باید پذیرفت؟ باید نشست و برخاست کرد؟ از قرآن کریم باید پرسید که با اینها چگونه باید معامله کرد، دست به آن ها داد به آنها خندید جلسه گذاشت،بعضی از آن ها میت هایی هستند که خدا می فرماید اگر خیری در آنها وجود داش علم من خبر داشت اما خیری در آن ها وجود ندارد اگر علم من در آن ها خیری می دید نجاتشان می دادم، البته میتی هم هست که در او مثل یک شعله سر کبریت یک خیری سوسو می زند آن عمق دلش را که بشکافند بی اینکه خودش خبر داشته باشد خیری وجود دارد از خودش خبر ندارد اهل خرابات مپرسید ز من، زان که امروز ندارم من از خویش خبری، خودش ممکن است خبر نداشته باشد ولی در باطن دل یک نور بسیار کمرنگی دارد که آن نور می گوید من می خواهم پررنگ شوم من می خواهم از نور سر کبریتی به نور قمر تبدیل شوم، می خواهم نور خورشید شوم حرف برای ذات نور است نه برای خودش، خودش که میت است متوجه چیزی نمی شود به طور کلی روشنایی و نور میل به صعود دارد، و در هر کجا هم که تغییر وضع بدهد آن تغییر کرده اش هم باز میل به صعود دارد، الیه یصعد کلم الطیب.
بالا خواه و مقام خواه است، اگر آن نور خاموش نشده باشد که در ذات آن نور صدای بسیار ضعیفی می آید که دلم می خواهد قوی شوم ولی این نور در یک انسان میتی است، در سوره انعام آیه صد و بیست و دو احتمالا پروردگار می فرماید من این میت را زنده می کنم، به حیات عقل، به حیات دل، به حیات جان که سه تا آیه اش را شنیدید لا یعقلون یعنی مرده عقلی، لا یشعرون یعنی مرده روحی، لا یفقهون یعنی مرده قلبی.
آن کسی که دمی را در عیسی قرار داد دمی را نه کل دم را، آن کل دم برای خودش است دمیدن کامل برای خودش است، اذا نفخ فی الصور، وقتی آن دم را من بدمم در صور یعنی در شیپور جهان، که همه مردند حیوانات انسان ها دریاها خشک شده، کوهها مثل پنبه زده شده،خورشید و ستارگان همه خاموش شدند، آن دم دم کامل است.
«وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَىٰ رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ»﴿يس ، 51﴾ ناگهان بی درنگ و بی معطلی وقتی به آن دم بخورد تمام مرده ها بی معطلی زنده می شوند و به طرف پروردگار یعنی قیامت محشر، حرکت می کنند آن دم را که به کسی نداده یک قاشق چایخوری از آن دم را به مسیح داده که به یک مرده می زد و زنده می شد دیگر به کسی نداد بعد از مسیح تا نوبت به رسول خدا و اهل بیت(ع) رسید آنها را به آن دم کلی وصل کرد و شما می بینید عیسی در دوره سی و سه سال نبوتش دو سه مرده از قبرستان را زنده کرد، ده بیست تا هم اسرائیلی را به حیات قلبی و عقلی و روحی زنده کرد ولی آن دم کلی را به اهل بیت(ع) وصل کرد، به خصوص به وجود مقدس ابی عبدالله علیه السلام. در روز عاشورای شصت و یک تا حالا که متاسفانه هیچ آماری در دست نیست ابی عبدالله با موج روحی و کاری و امامتی چقدر مرده را تا حالا در دنیا زنده کرده، ما آماری نداریم. مسیحی میت است چون از آن ایمان و اخلاق و عمل صالح قرآنی خالی است بغداد مغازه دارد در بازار همسایه ها همکارهایش آماده سفر شدند بهشان گفت کجا می خواهید بروید این وقت، وقت سفر نیست گفتند تو نمی-دانی ما یک سفری به کربلا داریم، گفت من را هم ببرید گفتند به چه درد تو می-خورد آن آقایی که ما داریم به زیارتش می رویم تو که او را نمی شناسی نمی دانی کیست، و چه منزلتی در عالم دارد گفت ندانم من را ببرید رفقا گفتند رد نکنیم ببریم اش، آن وقت هم خیلی شلوغ نبود آمدند جا گرفتند و بارها را گذاشتند و راه افتادند برای حرم مسیحی هم راه افتاد گفتند نیا، آنجا جای شماها نیست، گفت من داخل نمی آیم من را بگذارید دم در شما داخل بروید گفتند بیا حالا که آمدی دیگر ما کفش هایمان را ندهیم به کفش داری همه ما ده پانزده نفر کفشهایمان را اینجا می گذاریم تو پیش کفشها بمان ما زیارت برویم و بیاییم گفت باشد می مانم، آخر تو زائر هم نمی فهمی داری چی کار می کنی متوجه نیستی چون آن دم را تو هم نداری، اگر هم داری ضعیف داری رفتند و بازگشتند چشم ها از گریه قرمز شده بود آمدند دیدند مسیحی از همه اینها گریه می کند گفت می خواهید بروید آنجایی که جا گرفتیم؟ گفتند بله گفت پس من را یک بار ببرید حرم بعد برویم، من خسته راه بودم روی همین کفش ها و خاک ها خوابم برد دیدم دو نفر کنار هم نشستند یکی شان به آن یکی خیلی احترام می کند، جناب گوینده چه دلیلی برای این خواب داری و بر این نوع خواب ها نه هر خوابی، طبق سوره یونس «لهم البشری فی الحیوه الدنیا و فی الاخره»(یونس 64)به امام صادق گفت آیه را من نمی فهمم لهم البشری لهم هم جلوتر از بشری است مژده ویژه اینان است که اول آیه قبل در حقشان گفت:« أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»امام صادق فرمود یوسف آینده اش را از کجا فهمید، سوالکننده که به پدرش گفت: إِذْ قَالَ یُوسُفُ لأبِیهِ یَا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ(یوسف ،4﴾خورشید ماه یازده ستاره را دیدم به من سجده کردند درجا یعقوب آگاه به او گفت: «وَکَذَلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الأحَادِیثِ»﴿يوسف ، 6﴾ آینده با این خوابی که دیدی خدا بنا دارد تو را بر همه این خانواده تفوق بدهد، و بر مردم.چهل سال بعد یعقوب مادرش، یازده تا برادرش، در اولین ملاقات همه افتادند روی خاک یوسف به پدر گفت : ه«َذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِنْ قَبْلُ»(يوسف ، 100﴾ این همانی بود که چهل سال پیش در خواب به من نشان دادند دلیل داریم بر این خواب های اصیل گفت من دیدم دو نفر نشستند یکی شان خیلی به آن یکی ادب دارد آنی که یک حالت بزرگتری داشت برگشت به آن یکی گفت عباس جان اسم زوارهای این بیست و چهار ساعته را بنویس، چشم، با قلم ملکوتی و با آن زمان برزخی که تفاوت اصولی با الان دارد پنج دقیقه دو دقیقه چهار پنج هزار تا زن و مرد و بچه و بچه های در شکم مادرها را همه را نوشت داد دست ابی عبدالله گفت حسین جان امضا کن، اسم ها رادید فرمود یک نفر را ننوشتی، چه کسی آقا؟ فرمود آن مسیحی که روی کفش ها خوابش برده، از بغداد تا اینجا برای من آمده، این دم حیات است، گفت من را همین حالا شیعه کنید ببرید حرم بعد برگردیم مسافرخانه، و این دم تا هم اکنون معلوم نیست چند میلیارد نفر را زنده کرده ما هیچ خبری نداریم.
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز، کان سوخته را جان شد و آواز نیامد، این مدعیان در طلبش بی خبرانند، وآن را که خبر شد خبری باز نیامد، اینجا دیگر ما نمی فهمیم ، با آن دم کلی به اینی که در قلبش به اندازه یک نور سر کبریت روشنایی باقی مانده و ذات این روشنایی میل به صعود دارد، نظر می اندازد عنایت و لطف و محبت می کند، در آیه شریفه می فرماید افمن کان میتا فاحییناه، احییناه فاعلش خودش است یعنی کسی این میت ها را نمی تواند زنده کند فقط کار خودم است کار آن دم است.
زنده اش می کنم این مرحله اولش، و اما مرحله دوم و جعلنا له نورا وای اگر آدم قران را بفهمد می بیند با هیچ شرابی در این عالم حتی به خود قرآن قسم شراب بهشت اینجوری مست نمی کند، این دیگر بالاترین شراب مست کننده است که در جام این جهان ریخته که کل ازش بنوشند و نمی نوشند به جای نوشیدن نوشیدنی قرآن که خودش در سوره دهر نام اش را شرابا طهورا گذاشته است به جایش می روند شراب نجس می خورند، یعنی این جابجایی که بزرگترین گناه است انجام می دهند. جام طهور را کنار می زنند جام نجس را جلو. می کشند با دست هم نتوانند بکشند با پا می کشند.
«وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا»﴿الإنسان ، 21﴾جعلنا له نورا خود من باز که زنده اش کردم نوری را در او قرار می دهم. «وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ»﴿الأنعام ، 122﴾که به قدرت آن نور، به وسیله آن نور از برکت آن نور در بین تمام مردم زندگی می کند و از احدی جز خود من رنگ نمی گیرد «صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً»(بقره 138)این نور چیست؟ قران که کلی فرموده توضیح نداده این نور در یک مرحله خود قرآن است، جعلنا لکم نورا مبینا. کل قرآن نور است چشم باید باز شود تا آدم غیر از قرآن کتبی قرآن نوری را هم ببیند، قرآن کتبی کار چاپخانه هاست و کار خوش نویسان است قرآن نوری کار شخص پروردگار است.
کل این نور که سر و ته ندارد ابتدا و انتها ندارد از کجا قرآن ابتدا دارد وقتی که صفحه اولش را باز می کنیم نوشته شده است بسم الله با نام خدا شروع شده است مگر خدا ابتدا دارد چیزی که ابتدا ندارد انتها هم ندارد این جلوه علم پروردگار مهربان عالم است این نور را که اول و آخر ندارد نزل علی قلبک روح الامین کل را روح الامین به دل تو نفوذ داد کل را، این خود یک نور است.
نوری که چراغدانش قلب است، ان الله لا ینظر الی صورکم یک بار هم من به قیافه هیچ انسانی نگاه نمی کنم، چیزی نیست قیافه ترکیبی از استخوان و غضروف و گوشت و پیه و چربی و مو است چیزی نیست که مورد نظر من باشد این چهره را به حیوانات هم دادم به شکل های مختلف لا ینظر الی صورکم و لا الی اموالکم، اصلا به مال و منال و متاع یک نفر از شما هم نگاه نمی کنم جای نگاه کردن ندارد لله ملک السماوات و الارض کل هستی پیش من است آن هم کل در دست قدرت من به اندازه یک پشه هم نیست چرا به مالتان نگاه کنم؟ ولکن ینظر الی قلوبکم، اما نگاه من به دلتان است، نگاهم به دلتان است وقتی پسند نگاه من شد نور را در آن وارد می کنم یعنی چه نور قرآن را در آن وارد می کنم یعنی خیلی راحت کاری می کنم که قرآنم را بپذیرد قبول کند، به عنوان کتاب زندگی آن را که یک نور است انتخاب کند.
از آن طرف در جامعه کبیره می خوانیم کلامکم نور، ای اهل بیت کلام شما نور است این نور را هم که با نور قرآن عدل هم هستند انی تارکم فیکم الثقلین یکی هستند ولی در دو تا لامپ یک لامپ قرآن است یک لامپ اهل بیت هستند اصل نور هم خود من هستم الله نور السماوات و الارض، قرآن تجلی نور من است اهل بیت هم تجلی نور من هستند پیغمبر می گوید شب معراج به من اجازه دادند آن عمق ملکوت عالم را نگاه کنم آنجایی که کسی ندیده است هیچ پیغمبری آن را ندیده است ، وقتی نگاه کردم دیدم با نور نوشته شده است ان الحسین مصباح الهدی حسین چراغ است، نه فقط چراغ و سفینة النجاة کشتی و نجات است، یا بنی در اصول کافی جلد اول است، یا بنی حرف لقمان است موسی ابن جعفر نقل می کند لقمان به پسرش می گوید ان الدنیا بحر عمیق قد غرق فیها عالم کثیر دنیا پسرم دریای ژرف وعمیقی است امت های زیادی در این دریا غرق و هلاک شدند فاجعل سفینتک فیها تقوی الله، کشتی نجاتت را در این دریای تقوای الهی قرار بده تقوا چیست؟ روایات را ببینید یک مورد کل در کل تقوا ابی عبدالله الحسین است.
کشتی خودت را در این دریای تقوا قرار بده آن زمان خودش تقوا اجتناب از محرمات و اطاعت خدا بود بعد از پیغمبر ا کشتی این تقوا شد ابی عبدالله این دو تا نور را در دل بنده ای که مرده بوده زنده کردم نفوذ می دهم یعنی آیاتم را و حرفهای پیغمبر و صدیقه کبری و دوازده امام را در قلب بنده ای که زنده کردم نفوذ می دهم خیلی راحت قبول می کند و بعد هم با همین نور بین مردم زندگی می نماید لذا زندگیش با هفت میلیارد جمعیت زمین تفاوت اصولی دارد. در این هفت میلیارد اکثریت زنها و دخترها نیمه عریان برای این زن و دخترش محجب به حجاب قرآن و فاطمه زهرا هستند، بیشتر مردم دنیا در سفره خوراکشان وصل به ربا هستند این با این نور وصل به کلوا من طیبات ما رزقناکم و کلوا مما حلالا طیبا می باشد بیشتر مردم هشتاد هفتاد سال زندگی می کنند یک بار پیشانی روی خاک برای خدا نمی گذارند اینها غیر از نمازهای واجب لح لح می زنند آن یک ساعت مانده به نماز صبح برسد که یک عشقی با معشوق در خلوت برقرار کنند، بیشتر مردم دنیا در خانه در بیمارستان، اینقدر اشک از چشمشان می-آید هی پاک می کنند این اشک هایشان را در کیسه سرنیزه کنند دو زار کسی نمی خرد، ولی فرق اینها با آنها این است که دو تا اشک دارند یکی من خوف الله یکی فی عزاء الحسین این فرق را دارند اصلا فرق اصولی دارند اینها با همه مردم دنیا فرق دارند.
جعلنا له به به نورا یمشی به فی الناس، به آنها باید بگوییم طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق، لیک چو درد در تو نبیند که را دوا کند یک بار نیامدی خودت را نشان این طبیب بدهی، اما راه را برای ما باز کرده ماه رمضان بیاییم خودمان را نشان بدهیم محرم بیاییم خودمان را نشان بدهیم، شب های جمعه بیاییم خودمان را نشان بدهیم اصلا ما همیشه دکتر همراه داریم، همیشه تنها هم که باشیم د کتر همراه داریم. عباد الله انتم کالمرضاه و رب العالمین کالطبیب این طبیب هم در قرآن به ما پیام داده که مطب من خود من راهم با شما دور نیست، نحن اقرب الیهم من حبل الورید، من از رگ گردن به شما نزدیکترم. به پیغمبر می گوید می آیند آدرس من را از تو می پرسند اذا سئلک عبادی انی اگر آمدند و درباره من پرسیدند اذا سئلک عبادی انی یک جواب بهشان بده بهشان بگو فانی قریب من پیش خودتان هستم آدرس برای چی می گیرید مگر من از شما غایب هستم، مگر من از شما دور هستم فانی قریب خیلی بهتان نزدیک هستم می خواهید امتحان کنید اجیب دعوة داع یک بار بگو یا رب صد دفعه جوابت را می دهم، طبیب نزدیک. طبیب عشق می دانید چرا من تحت تاثیر این یک خط شعر هستم پانزده شب وقتی درهای صحن را می بستند در سوریه هیچ کس نبود من یک حجره در حرم حضرت زینب داشتم با چند تا از رفیق هایم آنجا بیشتر شبها این زمزمه بود طبیب عشق مسیحا دم ا ست و مشفق لیک، چو درد در تو نبیند که را دوا کند، آخر بیا خودت را نشان بده، بیا به زینب کبری بگو من برایت گریه می کنم، بیا به زهرا(س) بگو من خودت را نشان بده آنها معالجه کن هستند، چه کنیم مثل اولیائت که نشدیم همین مقداری که شبها روزها می بینی از دست ما برمی آید، بیشتر نمی توانیم بدویم پا نداریم، بیشتر نمی توانیم داد بزنیم صدا نداریم، بیشتر نمی توانیم ببینیم چشم نداریم.
منبع : پایگاه عرفان