بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
دریاها و اقیانوسها معمولا با امواج سنگین روبرو هستند، گاهی این امواج به امواج خطرزا تعبیر می شود که قرآن مجید هم در بعضی از آیات به این طوفانهای دریایی خطرزا اشاره دارد. دو کشتی در برابر این امواج قرار میگیرند که یکی از آن، دو کشتی معمولا مصونیت از خطر دارد، یعنی میتواند امواج را بشکند و رد شود، اما یک کشتی در مقابل امواج توان قدرت و مقاومت ندارد، موج یا او را میشکند یا آب داخلش میریزد و غرقش میکند.
از قدیم الایام تمام دریانوردان و کسانی که خبر دریانوردی را میشنوند، می-دانستند و میدانند، یک کلمهای در قرآن مجید و روایات اهل بیت داریم که زیاد به کار گرفته شده، "ثقل"، یعنی «سنگینی»، وزن، کشتیهای سنگین ثقیل، که ثقلشان برای هزاران تن بار است، راحت امواج را میشکنند چون قدرتی بیش از امواج دارند و موج را رد میکنند و به طرف مقصد حرکت میکنند.
کشتیهای سبک توخالی در برابر امواج توان مقاومت ندارند، گاهی موج چنان حمله میکند که بدنه کشتی را میشکند یا موج مقداری ارتفاع میگیرد، وارد کشتی میشود و غرق میکند.
این مقدمه را که عنایت فرمودید. در اصول کافی در جلد اول وجود مبارک حضرت موسی ابن جعفر روایتی را از لقمان حکیم نقل می-کنند، که لقمان به فرزندشان فرمودند: "بُنَيَّ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ"، این دنیا یک اقیانوس پرعمقی است، "قَد غَرِقَ فيها عالَمٌ كَثيرٌ"، امتهای زیادی در این دنیا غرق شدند، غرق در گمراهی، غرق در شهوات حرام، غرق در پول پرستی، غرق در علم پرستی، غرق در انسان پرستی. چرا غرق شدند؟ چون وزنی نداشتند، پوچ، پوک و سبک بودند و توان مقاومت در مقابل این امواج را نداشتند. نتوانستند خودشان را نگه دارند، فرو رفتند و نابود شدند.
سپس میفرماید:"سَفينَتُكَ فيها تَقوَى اللّه"، در این دریای عمیق دنیا، کشتی وجود خود را پر کن، سپس میگوید: از چه چیزهایی پر کن. روایت مفصل است، مومن از ایمان به خدا، ایمان به قیامت، ایمان به انبیاء، ایمان به قرآن، ایمان به ائمه که هر کدام ثقل هست، در حد خود پر است، مومن در حد خود از اخلاق حسنه و عمل صالح پر است؛ این کشتی در این دریای پرفساد موّاج زمان، موجها را رد میکند و رد میشود تا به کجا برسد؟ "فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً در اعتقادش موحد باشد در کار هم اهل عمل صالح باشد، به لقاء خدا میرسد"
پس هر انسانی، مردی، زنی و جوانی یک کشتی است اگر بخواهد در این دنیا خالی عبور کند اصلا مصون از خطر نخواهد بود، چون موجهای عظیمی در هر دورهای در این دنیا بوده اند، یک زمان موج فرعونی، موج نمرودی، موج فریسیان زمان مسیح، موج جاهلیت مکه، موج سقیفه، موج اموی و موج عباسی بوده است؛ در حال حاضر هم که ملاحظه میکنید هر کشوری با دارا بودن صد نوع فرهنگ و مکتب پر از موج است، در میان این همه امواج خطرناک گذشته در میان این همه امواج خطرناک فعلی، کدام کشتی میتواند سالم به لقاء الهی برسد؟ کشتی وجود مومن؛ چون بار او بسیار سنگین است؛ ثقل الهی، اخلاقی و عملی دارد، امواج نمیتواند این کشتی را درهم شکند و غرق کند و با خیزاندن آب های فرهنگهای باطل، این کشتی را پر کند.
شما مومنان و این مملکت چند سال است در مقابل امواج فساد هستید؟ خیزش امواج خطرناک فساد با چهرههای گوناگون چهل سال است که بر کره زمین حاکم شده، از طریق سینما، ماهواره، تلفن همراه، سایت، فرهنگهای گوناگونی که تبلیغ میکنند، یکی از این موج ها کافی بود تا شما مردم مومن را بیدین کند؛ چرا بیدین نشدید؟ چرا دست از خدا برنداشتید؟ چرا دست از عمل صالح برنداشتید؟ چرا دست از اخلاق پاک برنداشتید؟ چون ثقل کشتی شما بسیار بالاست و این امواج پوچ نمیتواند کشتی وجود شما را در هم بشکند و در این دریای فساد غرق کند.
این کم مقامی نیست که پروردگار نام آن را مقام صبر در قرآن نهاده، من شصت جلسه درباره مقام صبر در دو ماه رمضان همین جا صحبت کردم؛ صبر ایمان، عمل و اخلاق مومن را مقاوم و با استقامت میکند. روایت در اصول کافی یعنی در باارزشترین و معتبرترین کتابمان است که روز قیامت مومنین صابر به محض این که از قبر بیرون می آیند "أخرجت الأرض أثقالها" و اوضاع عظیم قیامت را میبینند که میلیاردها انسان ناله، رنج و مشقت دارند و روبروی همه جهنم است، این اوضاع هیچ اثری روی آنها نمی گذارد و به سمت ورودی بهشت راه می افتند؛ قرآن می فرماید: میان آنها و بهشت فاصله نیست چون خدا میفرماید: ما بهشت را خدمت اینها میآوریم چون همه چیز در قیامت متحرک و زنده است، این طور نیست که بهشت قابل تکان دادن نباشد، با این که عرض و پهنای آن پهنای همه آسمانها و زمین است بلکه بهشت هم در یک سیارهای است به نام سدرة المنتهی که تمام آسمانها و زمین یک گوشه آن جا میگیرند و یک گوشه آن ستاره و بهشت در آن ستاره است.
"وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ" اصلا بهشت را ما به متقین نزدیک میکنیم و به بهشت میگوییم به استقبال بندگان مومن خدا برود، چه خبرهای خوشی قرآن برای مردم مومن دارد.
انسان روایتی را میخواند، برخی تردید میکنند و میپرسند، به ما هم در قم یاد دادند که تردید مردم را با چه دلایلی علاج کنیم؛ خوب است که شک به سراغ انسان بیاید و او از یک متخصص پاسخ خود را بگیرد و شک خود را برطرف کند.
به بهشت می گویند، خدمت این فرشتگان، در محل ورودی بهشت برو، آنها آگاه به قیامت هستند، می بینند مثلا چند میلیون نفر از زمان آدم تا اول قیامت خیلی راحت سینه ها جلو، سرها بالا وارد بهشت می شوند، ولی نه دادگاهی رفتند، نه سوالی و نه جوابی و نه محاکمه ای و نه پرسشی، به نظر ملائکه می آید که اینها قاچاقی می خواهند وارد بهشت شوند که جلویشان را می گیرند، یا نه جلویشان را می گیرند با اینها حرف بزنند اینها جواب می دهند تا مردم محشر بفهمند در دنیا که بودند چه چیزهایی ارزش داشت و از دست دادند بیشتر غصه بخورند و عذاب بکشند البته این دومی درست است.
امیرالمومنین می فرماید: برای بهشت هیچ کسی نمی تواند خدا را فریب دهد که قاچاقی به بهشت برود، امکان ندارد؛ فرشتگان می پرسند، من انتم؟ شما چه کسی هستید؟ خیلی راحت از قبر درآمدید و راحت هم تا اینجا آمدید و الان هم می خواهید وارد بهشت شوید، نه دادگاهی، نه دادرسی، نه محاکمه ای، نه قاضی، نه پرونده خوانی، نه بازپرسی، چه کاره هستید؟ جواب می دهند "نحن صابرون"، ما در دنیا پر از ثقل معنوی بودیم در مقابل امواج خطرناک پرفساد دنیا مقاومت کردیم، موج سراغ ما آمد، ولی ما به خاطر سنگین بودن کشتی وجودمان موج شکن بودیم، همه کشتی های بزرگ جهان موج شکن دارند، اگر نداشته باشند که به خطر می خورند، می گویند ثقل ما موج شکن بود و ما مقاومت داشتیم یعنی صبر، استقامت و شکیبایی داشتیم، از بچگی تان هم شنیدید که یوسف در دربار مصر یک کشتی عجیب موج شکن بود، خطرناکترین موج که طنازی و غمزه و ناز و صدای نازک و زیباترین لباس و قیافه خوش منظر زن شوهردار به او زد، خیلی موج قوی بود؛ در حال حاضر هر روز این موج میلیون ها میلیون جوان و پنجاه ساله تا هشتاد ساله را به جهنم می کِشد، ولی این جوان چهارده یا پانزده ساله تا بیست و یک سالگی که هفت سال این موج شبانه روز به او حمله می کرد، مقاومت کرد و موج را شکست، آخر هم معشوقه خشمگین از کوره در رفت، گفت: با شکنجه های سخت زندانت می اندازم، من نمی دانم شکنجه های زندان های فرعونیان زمان، چگونه بوده است، اما مثلا یکی از شکنجه هایی که قرآن اسم می برد، این است که کسی که به نظرشان مجرم بوده را می خواباندند، چهار تا میخ بزرگ به کف دست و روی برآمدگی پا به زمین می کوبیدند. گرسنگی دادن در زندان، اتاق های خیلی بد، هم زندانی خیلی خشن، نیز شکنجه های دیگر فرعونیان بود؛ این خانم گفت من می اندازمت زندان نه زندان عادی با شکنجه های سخت، یک جوان بیست ساله را اینگونه تهدید کنند و تهدید را هم عملی کنند، مثلا امروز جوان بیست ساله باشی با هزار تا آرزو، نامزد کردی، تازه مغازه را باز کردی، سرمایه به دست آوردی، مشتری برایت پیدا شده، حالا یک مامور بیاید، بگوید که طبق این نامه تو را به زندان و در یک اتاق انفرادی ببرند و مثلا فردا روزی به تو بگویند که چرا تو را به زندان انداختند، تحمل این اتفاق بسیار سخت است.
من زمان شاه سه بار زندان رفتم، وقتی حرف زندان را می زنند، ما از آن دسته بودیم که شکنجه روانی بسیار سنگین داشتیم، ای کاش شکنجه بدنی بود، مامور می آمد، بالای سر می ایستاد و به عشق شاه هر چه از دهانش می آمد به امیرالمومنین و ابی عبدالله و پروردگار می گفت و ما مرگمان را از خدا می خواستیم.
جلوی روی زن، گفت: ای پروردگار من، ای مالک من، السجن من را به زندانی که این زن تهدید می کند، بیندازد، آنجا با شکنجه، احب الی، برای من محبوبتر است، در روایات آمده که هر روز این زن می آمد و می گفت، چهل تازیانه به او بزنید، ناله اش را بلند کنید من بشنوم، گفت: ای زن به پروردگارم می گویم تو که نداری آن پروردگار را، پروردگار تو که بت است، من به پروردگارم می گویم "رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ"، آن زندان اتاق انفرادی و کل شکنجه هایش پیش من محبوبتر است، از دعوتی که این زن من را به زنا می کند. به زندان برویم که آنجا بهشت و جهنم این کاخ است.
نتیجه گفتار مومن ثقیل است، ثقل آن چیست؟ ایمان، اخلاق و عمل صالح است، این ثقل با کدام موج خورد می شود؟ با هیچ موجی، یعنی امواج بنی امیه، بنی عباس، مدرسه سقیفه، امواج وهابیت، امواج بهائیت، امواج ماهواره ها نمی شکند؟ خیر! این مردم نمونه آن.
بخش دوم صحبت هایم، دو داستان شنیدنی شیرین از انسان مومن است، داستان اول برای اتصال و ارزش مومن هست، مومن در دنیاست، ولی وجودش به کجا وصل است که آن رابطه و آن سیم اتصال به کسی که به آن متصل است، خبر وضع مومن را می دهد، مومن دویست فرسخ آن طرف تر است ولی منبعی که به آن وصل است، از وضع او با این رشته اتصال خبر پیدا می کند، این داستان اول که در مهمترین کتاب هاست.
یکی از راویان بسیار با عظمت می گوید: من محضر امام صادق(ع) بودم، گروهی هم در اتاق نشسته بودند، امام صادق(ع) برگشت، به این گروه گفت: چرا اینقدر ما را سبک و خفیف می کنید، چرا به ما توهین می کنید؟ مرد خراسانی سر زانو در جمع بلند شد و گفت: ما کجا به شما توهین کردیم، کجا شما را سبک انگاشتیم؟ کجا شما را خورد کردیم؟ فرمود: همین تو، تو در جعفه با دیگر دوستان شیعه خود، مَحرم شدید، خیز برداشتی، روی شتر یا اسب خود و یکی از شیعیان ما که مرکب و حتی پول کرایه مرکب هم نداشت، به تو گفت: من پایم از شدت پیاده روی درد گرفته و ناراحت است، به من محبت کن،
یک فرسخ من سوار مرکب تو شوم و تو نه تنها این اجازه را ندادی بلکه اصلا جواب او را ندادی و رفتی؛ این توهین به من نبود؟ این خوار کردن من نبود؟ این سبک کردن من نبود؟ یعنی مومن هر جا که هست به موالیانش وصل است، به خدا وصل است، به قیامت وصل است، تا یک نفر او را آزار می دهد، همه ائمه آزار او را حس می کنند، وقتی مومنی را آزار می دهند، خداوند می گوید: انگار مرا آزار می دهند.
خواهران، برادران و جوانان بدانید امروز توهین به مومن توهین به ائمه، انبیاء و پروردگار است و این توهین در قیامت، مانع حرکت انسان می شود یعنی مومن به همه جای جهان وصل است، اما غیرمومن به هیچ جا وصل نیست.
تو بشو مختار زنده ها را بیاور همه را بکش مرده های کربلا را که ارتش یزید بودند از قبر دربیاور آتش بزن اگر دل پیغمبری، اگر دل امامی، اگر دل مومنی سوخت، اگر برای خدا مهم بود،
مختار سی هزار نفر که در کربلا بودند را گرفت و کشت و گفت، قبرهای کسانی هم که در آن دو سال مُرده بودند را بِکنند، جنازه ها را بیرون بیاورند و آتش بزنند، خبر این سی هزار نفر مخصوصا حرمله، وقتی به زین العابدین رسید: حضرت فرمود: خدا رحمت کند مختار را، دل ما را شاد کرد، غیر مومن به هیچ جا وصل نیست، تنها، غریب، بیچاره، بدبخت، تهیدست، نابود و هلاک است.
اما یک داستان از اثر ایمان بگویم، اوایل حکومت ناصر قاجار است، آقایی را به اصفهان می فرستند به نام معتمد الدوله که استاندار اصفهان بود، در بخش عمده ای از اصفهان شیعه زندگی می کرد، به بخش دیگری از اصفهان که اطراف روخانه بود جلفا می گفتند و ارمنی ها در آنجا زندگی می کردند؛ یک جوان ارمنی هر چقدر ملک و اموال داشت، فروخت و به پول نقد تبدیل کرد، پنج انگشتر قیمی از جنس الماس و طلا خرید و می خواست این پنج انگشتر را به کشور دیگر که طلا بسیار گران است ببرد و بفروشد؛ انگشترها را گم کرد، پیش استاندار آمد، گفت، جارچی هایت را بگو جار بزنند، من نابود و بیچاره شدم، صد تومان مژدگانی می دهم به هر کسی که این انگشترها را پیدا کند، جارچی ها جار زدند، شهر کوچک بود به گوش همه رسید، اما خبری نشد، امروز که گذشت فردا یک مردی با لباس کهنه با یک چوب دستی که استخدام شده بود تا شبها سه یا چهار مغازه را نگهبانی دهد، پیش استاندار آمد و گفت:
این انگشترهایی که جارچی ها می گویند، استاندار گفت: از کجا آوردی؟ گفت: در آن سه یا چهار مغازه ای که می پاییدم افتاده بود با بسته اش کنار یک مغازه؛ یک فرد حکیم و با سوادی به این نگهبان مغازه ها گفت: حقوقت چند است؟ گفت: پنج عباسی، گفت: اینها را برمی داشتی و به گرجستان و ترکیه یا به کشوری که طلا بسیار گران است، می رفتی و آنها را می فروختی، 10 برابر پول آن را می گرفتی و به اصفهان می آوردی، یک خانه می خریدی 10 هزار متر که کاخ باشد، بچه هایت هم نونوار می کردی، برای چه طلاها را آوردی؟ نگهبان گفت: این شخصی که انگشترهایش را گم کرده، مگر ارمنی نیست؟ گفت: ارمنی است، گفت: من اگر اینها را می بردم روز قیامت پیغمبرم با مسیح که روبرو می شد، مسیح ممکن بود بگوید یا رسول الله یک فرد از امت تو پنج تا انگشتر یک فرد از امت من را بالا کشید و بُرد، من تحمل خجالت پیغمبر را برابر عیسی ندارم. مژدگانی هم نمی خواهم.
این غیر از ایمان چیست؟ دزد می برد، مومن پس می آورد، بی دین می برد، مومن پیدا می کند، می آورد و پس می دهد؛ هوس به دلش راه نمی آورد و مژدگانی هم نمی خواهد. اگر تمام کشور مومن شوند و اگر تمام بدنه دولت مومن واقعی می شد، دیگر دزدی، اختلاس، مردم آزاری رخ نمی داد؛ متاسفانه ایمان و بیداری بسیار کم هستند.