قَالَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَي: يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ.[1]

مقدمه

بحث ما در اين جلسه نوراني در محضر شما عزيزان، در رابطه با آثار و نقش قرآن در درمان بيماري هاي روحي بوده است. قرآن نور بي ابهام، تبيان همه چيز، کتاب حق و در بردارنده همه نيازهاي بشر است. تحريف در آن راه نيافته، «بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ»[2]؛ هم انزالش به حق بوده و هم نزولش. يعني خدا به حق فرستاده و به حق هم حفظ شده تا به دست پيغمبر و امروز به دست ما رسيده است. کتابي که خودش مي فرمايد: فهمش نياز به خرد و انديشه دارد، خداوند مي فرمايد: «وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ».[3] تنها عالم و باسواد نمي تواند از اين کتاب بهره ببرد عاقل بايد باشد، انديشمند هم بايد باشد. اگر کسي علاوه بر فهم و علم، خرد و انديشه اش را به کار گرفت اين کتاب نازل شده به حق را اين نور بي ابهام را اين درياي بي کران، اين شاهکار يگانه آفرينش خدا را مي فهمد و مي تواند بهره ببرد و دردهاي خود را درمان کند.

درمان بيماري شهوت پرستي با قرآن

آنچه که امروز بحث من است و بحث مهم و گريبان گيري است، بيماري شهوت راني و شهوت پرستي است. اين بيماري خيلي خطرناک و به تعبير حديث کشنده است. حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: «الشَّهَوَاتُ سُمُومٌ قَاتِلاتٌ»[4]؛ شهوات سم هاي کشنده است. بعضي سم ها بي هوش مي کند. بعضي بي حال مي کند، بعضي سم ها را مي شود با آن مبارزه کرد. شهوت پرست هم فکرش و هم جانش واقعاً مريض است. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «قَرِينُ الشَّهْوَةِ مَرِيضُ النَّفْسِ مَعْلُولُ الْعَقْلِ»[5]؛ شهوت پرست هم معلول فکري است هم بيمار نفسي است. اين بيماري خيلي خطرناک است که منشأ بسياري از حوادث، جنگ ها، آدم کشي ها در طول تاريخ شده است. سر بر صيص هاي عابد را بر سر دار برده است. پيرمردي که سال ها عبادت و بندگي خدا را کرده، آخرش بالاي دار رفته است.

ريشه جنگ ذي غار

چرا نبرد ذي غار بين ايرانيان و اعراب اتفاق افتاد؟ چرا خسرو پرويز اين جنگ را برپا کرد؟ نبرد ذي غار که سرانجام به شکست منتهي شد، به خاطر يک قضيه جنسي رخ داد. عشقي که شاه به دختر نعمان بن منذر ورزيد. وقتي برايش تعريف کردند که دخترش چنين و چنان است، شاه هوسران براي رسيدن به اين دختر پدرش را کشت، خاندانش را به زحمت و اسارت انداخت و آخر هم نرسيد و منجر به درگيري با اعراب شد.

همين روزنامه هاي خودمان را بخوانيد! اسيدپاشي ها، آدمکشي ها و ديگر پستي ها. مردي همسر و سه فرزندش را به قتل رسانده، سر بريده، چرا؟ چون نسبت به خانمي علاقه ورزيده و مي خواسته با او ازدواج کند و به او برسد. اين جاست که انسان کور مي شود.

شهوت پرستي عامل فاسد شدن عقل

در حديث دارد: «طَاعَةُ الشَّهْوَةِ تُفْسِدُ العَقل»؛ شهوت ران عقلش از بين رفته است. هيچ چيز حاليش نيست. ما چقدر آدم در زندان داريم؟! عرضم اين جاست که چرا اين لحظه هيچ چيز را جلوي چشمش نمي بيند؟ مي داند دستگير مي شود، مي داند برخورد مي شود، «طَاعَةُ الشَّهْوَةِ تُفْسِدُ الدِّين»،[6]«طَاعَةُ الشَّهْوَةِ تُفْسِدُ العَقل»، «قَرِينُ الشَّهْوَةِ مَرِيضُ النَّفْسِ مَعْلُولُ الْعَقْلِ».[7] اينها روايات ماست. از اين دست روايات فراوان داريم. در اين جلسه مي خواهم قدري کارشناسانه تر وارد بحث شوم تا به راهکارها برسيم. اهميتش براي شما روشن است، شهوت راني بد خطري است. اين مسأله مجردها، متأهل ها، پيرمردها، خانواده ها و نظام اجتماعي را تهديد مي کند. من نخست دو سه آيه از قرآن براي شما بخوانم سپس وارد جزئيات بحث شوم.

سوره مبارکه مريم آيه 59 را نگاه کنيد، قرآن کريم در پنجاه و نهمين آيه وضعيت يک نسل بي بند و بار را معرفي مي کند. نسلي که پدرانشان اين طور نبودند چرا؟ چون نزديک به انبياء بودند، مؤمن و ديندار بودند. اول از آنها تعريف مي کند. شما مي دانيد نسلي که انقلاب مي کند يا نسلي که با پيامبري محشور است، غالباً اين نسل مشکلش کمتر است؛ مانند خودمان، افرادي که نسل اول انقلاب هستند، همه در جبهه بودند، در جهاد بودند، در مبارزه بودند، در مسجد بودند.

اکنون که سه دهه از انقلاب گذشته، جوان هايي داريم که جنگ، جهاد و امام را درک نکرده اند. نبي مکرم اسلام صلي الله عليه وآله وسلم تا زنده بود اصحاب با هم درگيري نداشتند. پس از پيغمبر مي بينيد کدورت پيش آمد و به جايي رسيد که پسر پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم را کشتند و در کوفه سرش را بر سر نيزه کردند. آن هم کجا؟ آنجا که اميرالمؤمنين عليه السلام بيست سال قبل از اين خلافت داشته است.

امام حسين عليه السلام آقازاده بود، مطرح بود. کوفي ها خيلي راحت انواع جنايات را به خاطر قدرت پرستي و ثروت پرستي و عوامل ديگر انجام دادند. برخي هم گريه کردند، مرثيه سر دادند و تمام شد. پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم همين آيه اي را که مي خواهم بخوانم و مربوط به بني اسرائيل است اين آيه را خواند و فرمود: بعد از من همين گونه مي شود و شد. ببينيد قرآن از کساني تعريف مي کند که پيرو انبياء بودند. بعد مي فرمايد: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ»، يک نسل بعدي آمد.

فرق خَلْف و خَلَف

خَلف به سکون لام؛ يعني نسل ناصالح. به خلاف واژه خَلَفَ «به فتح لام» يعني نسل صالح. خَلَفَ و خَلْف يک طور نوشته مي شوند. اما خيلي فرق مي کنند. مي گويند فلاني فرزند خَلَف است؛ يعني فرزند صالح است و خَلْف يعني ناصالح.

قرآن کريم اين طور مي فرمايد: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ»، يک نسلي سرکار آمد که دو کار انجام دادند: 1- «أَضهاعُوا الصَّلاهةَ»؛ نماز را ضايع کردند؛ 2- «وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوهاتِ»[8] شهوت ران شدند. عزيزان من! اين دو کنار هم نکته دارد. چطور مي فرمايد: «إِنَّ الصَّلاهةَ تَنْهيه عَنِ الْفَحْشهاءِ وَ الْمُنْکَرِ»[9]؛ يعني نماز جلوي فحشاء را مي گيرد. مفسرين بيان مي کنند: «أَضاعوا الصَّلاة» نه اينکه نماز را ترک کردند، نمي گويد: «تَرکوا الصَّلاة» نماز را نخواندند، مي فرمايد: «أَضاعوا الصَّلاة»؛ يعني نماز به جاي آوردند ولي در آن دقت نکردند و توجه نکردند.

در تاريخ است بني اسرائيل نماز مي خواندند «کَالمَوْتَي»؛ مثل ميت نماز مي خواندند. مثل مرده متحرک نماز مي خواندند، توجه نبود و نماز صوري بود.

يکي از سوره هايي که گناه شهوت راني را مشخص کرده سوره مبارکه مريم است. در جي ديگر در سوره مبارکه نساء آيه 27 به اين موضوع اشاره مي کند.

نظريه فرويد سال ها پس از نزول قرآن مطرح شد، و فرويد اعتقادش اين بود که شما نه همچون کليسا مانع ازدواج شويد – چون اين منع، همجنس گرايي را در ميان کشيش ها رواج داده بود تا آنجا که صداي پاپ هم درآمد – و نه مانند مسلمانان که حد و حدود گذاشته اند و مرزبندي کرده اند بلکه مسأله را باز بگذاريد و بگذاريد تا هر کس هر کاري مي خواهد بکند، مسأله عادي مي شود.

من اخيراً مشهد سخنراني داشتم. جواني آمد پرسيد: شما چرا اين قدر روي حجاب و عفاف تأکيد مي کنيد؟! قضيه را باز و آزاد بگذاريد. در کشورهاي غربي وقتي يک زن بدحجاب رد مي شود کسي نگاه نمي کند چون اين مسأله عادي شده است اگر در کشور ما هم اين مسأله عادي شود ديگر کسي نگاه نمي کند. چادر و مانتو که پوشيده مي شود تحريک بيشتري ايجاد مي کند. در پاسخ اين جوان گفتم: من يک سؤال از شما مي کنم آيا اين کار قبح اين مسأله را هم از بين مي برد؟ اگر در بازاري همه دروغ گفتند، درست است که دروغ گفتن عادي مي شود ولي آيا قبحش هم از بين مي رود؟!

اگر خلافي عمومي شد مثلاً نمره صفر آوردن در کلاسي عمومي شد، ديگر کسي خجالت نمي کشد چون نفر جلويي هم صفر آورده، بغل دستي و پشت سري هم صفر آورده است؟ اگر در يک کلاس چهل نفر مردود شدند، کسي غصه نمي خورد مي گويد همه مثل هم هستيم اما آيا صفر مثبت مي شود؟! آيا امروز غرب با باز گذاشتن مسايل جنسي به موفقيت رسيده است!؟ بلکه اگر عادي شدند به سراغ شيوه هاي برتر مسايل جنسي مي روند.

فاجعه همخانه در برخي کشورهاي غربي

الان در برخي کشورهاي اروپايي مراکزي هست به نام همخانه ]ترجمه واژه انگليسي است[ آقا مي رود آنجا مي نشيند خانم هم مي آيد مي نشيند. آقا چند روز حاضري خانه ما بيايي؟ پنج روز، ده روز. از شخصي پرسيدم: برخي ايرانيان که آنجا هستند – حالا يا از نظام گريخته اند يا به هر دليل ديگر که رفته اند – آيا در آن مجالس هستند؟ گفت: کم نه! گفتم: شايد ازدواج باشد و خطبه بخوانند. گفت: نود درصدش ازدواج شرعي نيست، اسمش همخانه است. مراکزي باز کرده اند. يک وقت يک همخانه يک سال است، پنج سال است، يک وقت هم ده روز است.

شما را به خدا، آيا اين ديگر پايداري و پايبندي به خانواده مي آورد؟ آيا اين نسل صالح مي آورد؟ استمرار در جامعه مي آورد؟ اين نظريه فرويد غرب را از هم پاشيده است. صداي خودشان هم درآمده است. اين نظريه را قرآن در سوره مبارکه نساء آيه 27 مطرح کرده است، مي فرمايد: «يُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ»، آدم هاي شهوت ران، شهوت پرست «أَن تَمِيلُواْ مَيْلاً عَظِيمًا»[10] مي گويند ميل جنسي را باز بگذاريد تا هر که هر کاري مي خواهد بکند. آيا اين نظريه درست است؟! قرآن رد مي کند و مي فرمايد: اين باعث پايداري جامعه نمي شود، بلکه آن را از هم مي پاشد و باعث بي اعتمادي در خانواده ها مي شود.

عزيزان! قرآن کريم در سوره عنکبوت مي فرمايد: قوم لوط کارشان به جايي رسيده بود که پارتي هاي منکر داشتند.

امروزه مي گويند: پارتي. قرآن مي فرمايد: نادي. در کشورهاي غربي، بالاي باشگاه ها مي نويسند «نادي»؛ يعني باشگاه. اين کلمه در قرآن آمده، مي فرمايد: «تَأْتُونَ في نهاديکُمُ الْمُنْکَرَ»، در نادي هايشان يعني پارتي هايشان زن و مرد دور هم جمع مي شوند و مرتکب منکر مي شوند.

مرحوم شيخ عباس قمي در سفينة البحار مي فرمايد: يعني عريان مي شدند، مي رقصيدند، به هم سنگ پرتاب مي کردند و به هم فحش مي دادند. همين امر امروزه تبديل شده به شوها، موسيقي ها و جلسات مختلط دختر و پسر که در گوشه و کنار بر پا مي شود و گاهي فاش مي شوند. همچنين شيطان پرستي و گروه هاي منحرف بي شمار از جمله رپ و...

اين داستان در سوره عنکبوت آيه 29 است. مي فرمايد: اينها در نادي هايشان يعني باشگاه هايشان جمع مي شوند و مرتکب منکر مي شوند (در عربي نادي به معناي جمع؛ اجتماعي که دور هم جمع مي شوند و همديگر را صدا مي زنند). حاج شيخ عباس قمي در سفينة البحار اين منکرها را شمرده، بعضي هايش را من شرمم مي شود نام ببرم. بعضي از منکرات در جلسات اينها در قوم لوط صورت مي گرفت. اينها پديده هاي تازه اي نيست. اين انديشه تازه اي نيست. قرآن اين نظريه را معرفي مي کند و فرويد سال ها بعد اين مسأله را مطرح کرد که عده اي دلشان مي خواست «تَمِيلُواْ مَيْلاً عَظِيمًا».

برادران، خواهران، جوانان عزيز! اين بحث شهوت و شهوت راني که باعث مي شود عفاف عمومي دچار مشکل و خدشه شود، واقعاً يک بحث دقيق و کارشناسانه اي است. من دو نکته درباره اين بحث خدمتتان عرض مي کنم. نکته اول اينکه آثار شهوت راني در جامعه چيست؟ نکته دوم اينکه راهکار چيست؟ و چگونه با اين امر مبارزه کنيم؟ حال با جامعه کار نداريم اگر خود فرد بخواهد گرفتار نشود چه بايد بکند؟ من با توجه به روايات سه تا از اين شهوت راني ها را با فيلم با ماهواره با نگاه به نامحرم، با مايل بودن به لاابالي گري براي شما مي شمارم.

آثار شهوت راني

1. لذت ها و شادي هاي کاذب

روايت اول: «أَوَّلُ الشَّهَوَاتِ طَرَبٌ»، اول شهوت خوشي است. عجب فيلمي، عجب صحنه اي، «أَوَّلُ الشَّهَوَاتِ طَرَبٌ وَ آخِرُهَا عَطَبٌ»[11] آخرش حزن است، زحمت است، گرفتاري است. «حَلاوَةُ الشَّهْوَةِ يَنْقَضُها مَارَة»؛ مرارت و تلخي که بعد از آن مي آيد حلاوت شهوت را نقض مي کند و از بين مي برد. کسي که پاي اين فيلم نشسته، فلان مکان بوده، اين ديگر شب احياء مي تواند راحت «بِکَ يا الله» بگويد؟ اگر هم بگويد لق لقه زبان است. آيا مي تواند شيريني نماز را حس کند؟ مي تواند «ايّاکَ نَعْبُد» را با حال بگويد؟! مي تواند آن گونه اي که انبياء، اولياء و بزرگان ما از عبادت لذت مي برند او نيز لذت ببرد. اينها ذائقه را خراب مي کند. ذائقه اي که بايد شيريني را بچشد، «إلهي أذِقْنِي حَلاوَتَکَ» اين ذائقه خراب مي شود. ما در تاريخ نمونه هاي فراواني مي بينيم.

پيمان حَلْفُ الفضول

در اسلام پيماني به نام «حلف الفضول» همان گونه که مي دانيد پيش از اسلام در مکه، مدينه و حجاز، قانون و حکومت چنداني نبود که جامعه را به صورت صحيح اداره کند. شب حمله مي شد، سرقت مي شد، زن ها را به اسارت مي بردند، هرج و مرج و بي نظمي بود. در نتيجه يک عده اي جمع شدند و گفتند قانون درست کنيم. خودمان چند نفر که هستيم با همديگر هم پيمان مي شويم. چون در اين جمع چند نفر نامشان فضل بود از اين رو پيمان را «حلف الفضول» نام نهادند. با اينکه پيغمبر اسلام در جواني اش زياد در اجتماعات قريش نمي رفت – چون جلساتشان جلسات خوبي نبود و بيشتر به معصيت سپري مي شد – اما در اين جلسه حاضر شد و پيمانشان را امضا کرد. و بعدها هم که به نبوت مبعوث شد افتخار مي کرد که من در اين پيمان شرکت کردم.

اين پيمان کارش اين بود که اگر به کسي تعرض شد و او حق دفاع از خودش را نداشت. آن هايي که پيمان را بستند؛ مثل ناتوي امروز که اگر به کشوري که عضو ناتو است حمله بشود ديگران عکس العمل نشان مي دهند، آنها نيز مي آمدند و دفاع مي کردند. يک روز که تاجري با دختر جوان و زيبايش وارد مکه شده بود، - آن زمان حجاب نبود – چشم ها دوخته شد که او براي تجارت داخل شهر مکه آمده اما دخترش را با خودش آورده است!

عزيز من چه اصراري است که گاهي افراد در مجالس، در محافل و در بازار با همسر جوان آن هم بدحجاب حاضر شوند. حواس ها بايد جمع باشد. تو که با همسر جوانت دست در دست قدم مي زني من نمي گويم اصل اين کار حرام است، زن شرعيت است، اما جوان هيجده ساله در اوج شهوت تو را مي بيند او تحريک شود تو مقصري. حيا کجا رفته! اين زن مال توست اما در خانه، نه در پارک و خيابان. بعضي ها بنگاه مي آيند ماشين بخرند خانمشان را همراه خود مي آورند، آمده شهرداري ماليات بپردازد، خانمش را همراهش آورده است.

آقاي تاجر دختر جوانش را گذاشته کنار دستش آمده مکه، تا حواسش رفت مردي به نيروهايش گفت: دختر را به منزل ببريد. – اين سرقت ها واقع مي شود. بعدها فيلم دختر را در موبايل ها مي گيرند و تهديد مي کنند بعد هم مي ترسد آبروش برود، به خانه فساد و مراکز فساد کشيده مي شود و کانون زندگي اش از هم مي پاشد. –

خلاصه وقتي دختر را سرقت کردند. تاجر آمد کنار کعبه در مسجدالحرام و با صداي بلند گفت: کجايند هم پيمانان! کجايند حلف الفضوليان! بي درنگ آن هايي که اين قرارداد را امضا کرده بودند شمشير به دست گرفتند و گفتند: چه شده؟ گفت: دخترم را فلاني برده است. ريختند خانه را محاصره کردند. سارق بيرون آمد و گفت: من اين دختر را نمي دهم، حداقل بايد يک شب پيش من بماند. گفتند اين امکان ندارد، ما هم پيمان شديم که از مظلوم دفاع کنيم لذا درگيري صورت گرفت. سرانجام دخترش را آزاد کردند و تاجر دخترش را با خودش برد.

عرضم اين است که چرا اين زمينه بايد فراهم شود؟ در نهايت آن شخص آبرويش رفت، جنگ درگرفت وعده اي به زحمت افتادند. حال وقتي اين مسايل پيش مي آيد طبيعتاً زحمت ايجاد مي کند و پشيماني در پي دارد.

2. توقف خلاقيت و موفقيت

اثر دوم: برادر من، خواهر گرامي، جوانان عزيز! در روايت داريم علي عليه السلام مي فرمايند: «لاَ تَسْکُنُ الْحِکْمَةُ قَلْباً مَعَ شَهْوَةٍ»[12]؛ حکمت و علم و درايت در قلب شهوت ران جا نمي گيرد. شهوت ران فهم ندارد، شهوت ران قدرت تشخيص را از دست ئداده است. حکمتي که خداوند به داود و لقمان داد. حکمتي که خداوند مي فرمايد: به هر که بدهيم خيلي چيزها به او داده ايم؛ «خَيْراً کَثيراً»[13] حکمتي که گمشده مؤمن است. علي عليه السلام مي فرمايد: «الْحِکْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤمِنِ»[14] شهوت با حکمت در تعارض است، و يک جا جمع نمي شود. حکمت و علم و موعظه بر انسان شهوت ران و چشم چران اثر نمي کند. مي خواهي قرآن بر او تأثير بگذارد؟! مي خواهي دانشجو درس بخواند؟! معلوم است که افت تحصيلي، افت دانش و مرتب در جا زدن گريبان گيرش مي شود. هم به خودش لطمه مي زند و هم به ديگري. بيشتر اين رفاقت ها که خيلي از اينها منجر به ازدواج نمي شود، اين تفريحات قبل از ازدواج لطمه هاي جبران ناپذيري مي زند. برخي دانشجوها صريحاً به خودم گفتند که اينها تفريح قبل از ازدواج است. مي خواهيم پيش از ازدواج مشغول باشيم. آيا اين گونه دوستي ها، اين رفاقت ها درست است. آيا اين دانشجو حکمت را مي گيرد؟! مخترع مي شود؟!

جوان دانشجو! بيشتر متفکرين و مخترعين و همه کساني که در المپياد مطرح هستند، کساني که رتبه هاي بالا دارند، جوان هاي عفيفي هستند. کساني هستند که فکرشان را به اين مسايل آلوده نکرده اند. اين مسايل نمي گذارد درس بخواني، نمي گذارد فقه، اصول، شيمي و فيزيک را بفهمي.

اين هم اثر دوم که در روايات نبي مکرم اسلام محمد صلي الله عليه وآله وسلم و ائمه معصومين عليهم السلام آمده است.

3. ناجوانمردي و بي مروّتي

اما اثر سوم: در حديث داريم علي عليه السلام مي فرمايد: «مَنْ زَادَتْ شَهْوَتُهُ قَلَّتْ مُرُوَّتُهُ»[15] هر کس شهوت ران شد بي مروت مي شود. يک چنين شخصي ممکن است آدم بکشد، مادرش را به قتل برساند. روزنامه ها را ببينيد! يکي برادرش را کشته، فرزندش را کشته، همسر قانوني کسي را به قتل رسانده که بتواند با او ازدواج کند. آدم کشي کار بسيار مشکلي است خيلي شقاوت مي خواهد، خيلي قساوت مي خواهد. چه مي شود که يک زن حاضر مي شود همسر اول يک مرد را به قتل برساند؟! سال هاست پرونده اش در دادگاه مطرح است، نه دادگاه نتيجه مي گيرد و نه او. کسي که مروتش از ميان برود، احترام پدر و مادر را نگه نمي دارد. رو در روي پدر و مادر مي ايستد. «قَلَّتْ مُرُوَّتُهُ»، زحمات مادر را ناديده مي گيرد، زحمات همسر را ناديده مي گيرد. همه اين زندگي را با اين همسر داشتي. ندار بودي دارا شدي، بي شغل بودي شاغل شدي. ماشين دار شدي. خانه دار شدي. حالا ديگر اين همسر برايت تکراري شده. نگاهت به جاهاي ديگر است؟! همسر را رها مي کني، بيرون مي کني و بدخلقي مي کني.

آقايان، خواهران! قرآن کريم مي فرمايد: وقتي بهشتي ها دور هم جمع مي شوند با هم سخن مي گويند، مي گويند: در دنيا چه کرديم که بهشتي شديم؟ هر يک چيزي مي گويد: قرآن مي فرمايد: در دنيا چه کرديم که بهشتي شديم؟ هر يک چيزي مي گويد. قرآن مي فرمايد: بهشتي ها مي گويند: «كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنَا مُشْفِقِينَ»،[16] ما در بين خانواده نگران بوديم نسبت به آنها بي توجه نبوديم.

از اين بهتر مي خواهيد؟ چرا محيط خانواده ات را به جهنم تبديل کرده اي؟ اين خانم روزي که وارد زندگي ات شد همه هستي ات بود، حالا که پير و فرتوت شده برايت بد جلوه مي کند؟! حالا نگاهت دنبال افراد ديگر و همسران ديگر است؟! فرمود: شهوت که بيايد اول مروت از بين مي رود؛ دوم اينکه سختي مي آيد، حزن و اندوه مي آيد؛ «کَمْ مِنْ شَهْوَةِ سَاعَةٍ أَوْرَثَتْ حُزْناً طَوِيلا».[17] و سوم اينکه حکمت و علم از تو سلب مي شود. همه اينها که بيان شد درد بود. حال درمانش چيست؟

درمان شهوت راني

1.تحريک نکردن

درمانش اين است که نگذاريد شهوت تحريک شود، جلوي تحريکش را بگيريد. چگونه؟ با نگاه نکردن به فيلم، با نگاه نکردن به عکس و با نگاه نکردن به ديگران. چرا اين قدر اسلام مي گويد چشمتان را فرو ببنديد و نگاه نکنيد. به شنيدني هاي تحريک آميز گوش نکنيد. جلسه گذشته هم عرض کردم، مي فرمايد: به پشت زن ها نگاه نکنيد، به صحنه هاي حرام، به موسيقي، به لهو، نگذاريد تحريک شويد. اين يکي از راه هاي مؤثر است.

اين آيه در سوره احزاب است. ببينيد زن هاي مشرکان، زن هاي کافران و کنيزهاي پيش از اسلام سينه يشان نمايان بود، گردن هايشان نمايان بود، گاهي روسري هم نمي زدند و با اين وضع بيرون مي آمدند. خداوند به پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: تو به زنانت بگو، به دخترانت بگو، به زنان مؤمنين بگو شما مثل اينها راه نرويد، شما لباس بلند بپوشيد، جلباب (روسري بلند) بيندازيد. «ذهلِکَ أَدْنيه أَنْ يُعْرَفْنَ»، اين باعث مي شود شناخته شويد. يعني از فردا هر که ببيند مي فهمد او مسلمان است. چون روسري دارد، مانتو دارد، چادر دارد. شما را با زن هاي مشرکان اشتباه نگيرند، با زن هاي آلوده و با زن هاي خياباني اشتباه نگيرند.

اي خانمي که شال کوتاه سرت است، موهايت از جلو و پشت سر نمايان است، مانتوي کوتاه تنت است، پاهايت لخت است! من نمي گويم تو آدم فاسدي هستي، خيلي از اين افراد نماز مي خوانند، روزه مي گيرند، خانواده دارند اما چون اين پوشش نشانه آدم هاي هوس باز و اهل فساد است و بيشتر پوشش آنها هم نادرست است باعث مي شود با آنها قاطي بشوي، آن وقت تو را هم سوار ماشين مي کنند و سرانجام چند روز بعد جنازه ات را در يکي از مناطق شمال پيدا مي کنند. تو تقصير نداري ولي تو را هم به اسم آنها سوار مي کنند.

«ذهلِکَ أَدْنيه أَنْ يُعْرَفْنَ فَلاه يُؤْذَيْنَ» [18]؛ معنايش اين است که اي پيغمبر! اين زن هاي مسلمان بايد شناخته شوند. اما به چه چيزي؟ مسلمان به حجاب اسلامي شناخته مي شود.

يک راهش اين است که نگذاري شهوتت تحريک بشود، يعني بهداشت و پيش دستي از تحريک شهوت.

2. انديشه و فکر کردن

ببينديشيم آخرش چه اتفاقي مي افتد؟ ماهيت همه زن ها يکي است، ماهيت همه مردها يکي است. تفاوت در چهره هاست. يکي زيباتر، يکي کوتاهتر، يکي سفيدتر، قدري انديشه کن!

اينکه گفته اند روزه شهوت را کاهش مي دهد، قرآن مي فرمايد: اي کساني که زن پيدا نمي کنيد عفت داشته باشيد؛ «وَ لْيَسْتَعْفِف»[19] جوان! جايز نيست وقتي همسر پيدا نمي کني مرتکب حرام شوي.

مي خواهم عرض کنم که انسان بايد به انديشه و تفکر رو بياورد.

عزيزان من! بايد روي مسأله ازدواج، عفاف و عوامل تحريک، کار فرهنگي کرد. بايد دقت کرد که امروز شبکه هاي متعددي در دنيا به آساني شهوت جوان و خانواده ها را تحريک مي کنند. اينها در واقع دست روي خطر گذاشته اند. و روز به روز هم از اين بدتر مي شود که بهتر نخواهد شد. برويد به سمت اينکه براي چند سال ديگر با اين آنتن هاي معمولي، صدها شبکه دنيا را نمي توانيد در خانه تان کنترل کنيد.

در شهرهاي مرزي الان اين طور است. چه بايد کرد؟ مگر حزب الله لبنان چه مي کند که اين گونه جوانان در برابر صهيونيست در برابر دشمن ايستاده اند. در مسجدالحرام مکرر اين جوان ها را ديده ايم که مي آيند، طوافشان، نمازشان، عبادتشان و تدينشان بسيار عالي است. حال در کجا زندگي مي کنند؟ در کشوري که عريان است، در کشوري که کنار دريا و مراکز ديگر فرقه هاي مختلف مسيحي و يهودي با بدترين وضعيت ظاهر مي شوند. در کشوري زندگي مي کنند که با يک کنترل، صدها شبکه پيش روي آن هاست. اين مهم است که انسان از محيط بيماري فرار کند ولي اين هميشه راه حل نيست.

بايد معنويت را در جامعه گسترش بدهيم، مثلاً در اعتکاف سالي حدود پنجاه هزار – حالا من آمار دقيقي ندارم – جوان معتکف مي شود. فرهنگ اعتکاف، فرهنگ روزه، فرهنگ تقوا، بايد در جامعه نهادينه شود. فيلم ها و سريال هايي که تلويزيون مي سازد بايد به سمت گسترش معنويت برود. هر چه معنويت بيشتر شد اين ميل کمتر مي شود. شهوت که از بين نمي رود شهوت ميلي است که خداوند داده و بايد در مسير خودش قرار بگيرد.

روضه قاسم بن الحسن (ع)

السَّلامُ عَلَيْکَ يَا اَبَاعَبْدِالله وَ عَلَي الْاَرْواحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنائِکَ

اگر کسي با خدا شد شيريني هاي زندگي از اين شيرين هاي زودگذر با حلاوت تر و شيرين تر مي شود.

آن جواني که (حنظله) عروس يک شبه اش را رها مي کند و مي آيد ميدان، اين هم شهوت دارد، خانواده دارد، دوست دارد و برايش سخت است اما اين طور خودش را جدا مي کند و مي آيد به ميدان احد و به شهادت مي رسد. او فضاي برتر و بالاتر را مي بيند.

اگر لذت ترک لذت بداني

  • دگر لذت جسم، لذت نخواهي

شب عاشورا اباعبدالله عليه السلام نگاهي به چهره يتيم برادر، قاسم بن الحسن عليه السلام کرد. نوجوان است آن هم غريزه دارد، ميل به شهوت دارد، آن هم دلش مي خواهد بماند.

فرمود: مرگ نزد تو چگونه است؟ عرضه داشت: «أحْليه مِنَ الْعَسَل». تعارف که نمي کند شيرين تر از عسل است.[20] اين چيست که شهوت، غريزه و ميل او را کاهش داده و مرگ در راه خدا را أحْليه مِنَ الْعَسَل کرده است؟!

ما جوان هايي داريم که از اين مکتب درس گرفته اند. حسين فهميده که خودش را با انفجار تانک آن گونه به شهادت رساند و دشمنان را نابود کرد شاگرد همين مکتب است. امروز متوسل شويم به اين نوجوان امام حسن عليه السلام و براي جوان هايمان ايشان را واسطه دعا قرار دهيم.

امروز مي خواهم ثواب روضه را بگذارم براي اولاد و جوان هايمان. مي خواهم عرض کنم آقا جان، قاسم بن الحسن (ع)، شمايي که عمو آن قدر در بغلتان گرفت و گريه کرد «حَتَّي غُشِيَ عَلَيِه» تا روي زمين افتاد. شمايي که حضرت نگاهتان مي کرد، اما زبانش نمي چرخيد بگويد برو، شما که دست عمو را بوسيدي، پاي عمو را بوسيدي، التماس کردي.

عمو جان!

  • جان زهرا کربلايي کن مرادر ره قرآن فدايي کن مرا

جوان دارها، اولاد دارها، آن کساني که نگران جوان هايتان هستيد! امروز دامان اين نازدانه را رها نکنيد. آن قدر التماس کرد «لمْ يَزَلْ يَقْبَلُ يَتَقَبَّل رِجْلَيْهِ وَ يَدَيْهِ». يعني دائماً دست و پاي عمو را مي بوسيد.[21]

حضرت فرمود: پاشو عزيزم. نتوانست با زبان اجازه بدهد. بالاخره رضايت عمو را از حالت عمو گرفت. آمد به ميدان خودش را معرفي کرد. حميد بن مسلم گزارش کرده است، در تاريخ است: اين نوجوان مي جنگيد، يک تنه مبارزه مي کرد اما يک وقت احساس کرد ديگر نمي تواند، صدا زد: عمو جان! بيا کمکم. ابا عبدالله عليه السلام خودش را مثل باز شکاري رساند. حميد بن مسلم مي گويد: گرد و غبار جنگ ميدان را گرفته بود چيزي پيدا نبود، فقط صداي برخورد شمشير مي آمد. يک وقت غبار جنگ نشست و ميدان آرام شد، ديدند قاسم پايش را بر زمين مي کشد، دارد جان مي دهد.

خون از تمام بدنش جاري است.

«فَإذا الحُسَينَ قَائِمٌ عَلي رَأسِهِ» ابا عبدالله بالاي سرش ايستاده و اشک مي ريزد. عزيز برادر! «عَزَّ وَاللهِ عَليه عَمِّکَ» به خدا سخت است صدايم بزني نتوانم کاري برايت بکنم.

اينها از برادرم کينه داشتند، از بابايت کينه داشتند، يک روز بدنش را تيرباران کردند.

عزيز برادر!

  • مزد حسن را به تو پرداختنداسب به گلگون بدنت تاختند

اين دو وسط ميدان، زن ها از خيمه ها بيرون آمده اند و دارند اين صحنه را تماشا مي کنند. مادرش هم کربلا بوده، دارد اين صحنه را تماشا مي کند، دشمن دارد تماشا مي کند. حميد بن مسلم مي گويد: برايم سؤال بود آيا مثل علي اکبر جوان ها را صدا مي زند، اما يک وقت ديدم خم شد دو دستش را زير بدن قاسم برد، هر طرف بدن را مي گيرد يک طرف بدن روي زمين مي ماند، مي دانيد چه کرد؟ جوان دارها! «وَضَعَ صَدْرَهُ عَلي صَدْرِهِ».[22]

صَلَّي اللهُ عَلَيکُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّة.

[1] . يونس، 57.

[2] . اسراء، 105.

[3] . عنکبوت، 43.

[4] . غررالحکم، ح 6939.

[5] . غررالحکم، ح 6985.

[6] . غررالحکم، ح 6957.

[7] . همان، ح 6985.

[8] . مريم، 59.

[9] . قال رسول الله (ص): إِنَّ الصَّلاهةَ تَنْهيه عَنِ الْفَحْشهاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللهِ أَکْبَرُ (کافي، ج2، ص 598).

[10] . نساء، 27.

[11] . مستدرک الوسائل، ج 11، ص 434؛ قال علي (ع).

[12] . غررالحکم، ح 609.

[13] . بقره، 269.

[14] . امالي شيخ طوسي، ص 625.

[15] . غررالحکم، ح 6987.

[16] . طور، 26.

[17] . کافي، ج2، ص 451 (قال علي (ع)).

[18] . احزاب، 59.

[19] . نور، 33.

[20] . سوگنامه آل محمد، ص 284 و 283.

[21] . منتهي الآمال، ص 521، مقتل آية الله شوشتري، ص 163 و 153.

[22] . منتهي الآمال، ص 522 و 521، در کربلا چه گذشت، ص 289 و 287، سوگنامه آل محمد، ص 286 و 284، اللهوف، ص 157.