برتري ماه رمضان بر ماه هاي ديگر

برتري ماه رمضان بر ماه هاي ديگر

صلوات، سنگینی میزان در قیامت

برتری ماه رمضان بر تمام ماه ها

شعور موجودات عالم

اهل بیت، قابل قیاس با دیگران نیستند

ذکر مصیبت

کلید واژه ها: فضیلت صلوات- ماه رمضان- شعور موجودات- فضایل اهل بیت.

«قال رسول الله صلی الله... هُوَ شَهْرٌ دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیافَةِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِیهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَةِ اللَّهِ»[1].

  • ای لطف عمیم تو خطا پوش همهوی حـلقه بنـدگیت در گـوش همه
  • بـردار خـدایـا زکـرم بـار گـنـاهبـردار خـدایـا زکـرم بـار گـنـاه
  • گر من گنه جمله جهان کردستملطف تو امید است که گیرد دستم
  • گفتی که به وقت عجز دستت گیرمعاجزتر از این مخواه که اکنون هستم

صلوات، سنگینی میزان در قیامت

ذکر صلوات در همه ایام و مکان ها و زمان ها سفارش شده است، چه اینکه بهترین ذکر و دعای مستجاب و بهترین وسیله برای تقرب به پیامبر و آل پیامبر است؛ ولی در شب جمعه و ماه مبارک رمضان سفارش ویژه برای این ذکر شده است. یک فراز از خطبه شعبانیه در فضلیت این ذکر است. پیامبر عظیم الشان می فرماید: «وَ مَنْ أَكْثَرَ فِیهِ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَی ثَقَّلَ اللَّهُ مِیزَانَهُ یوْمَ یخَفِّفُ الْمَوَازِینَ»[2]. اگر کسی در این ماه زیاد صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد، خداوند مهربان میزان حسنات او را سنگین خواهد کرد. اگر میزان حسنات هم سنگین بشود، وارد بهشت میشود؛ «فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَهُوَ فىِ عِیشَةٍ رَّاضِیةٍ»[3]. و اگر هم خدای نکرده میزان حسناتش سبک باشد، اهل جهنم می شود. پیامبر صلی الله... می فرماید: در روزی که میزان حسنات سبک است، اگر کسی می خواهد میزان حسناتش سنگین بشود، در این ماه مبارک زیاد صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد.

برتری ماه رمضان بر تمام ماه ها

«لو یعلم العباد ما فی رمضان لتمنت أن یكون رمضان سنة»[4]. اگر مردم می دانستند که ماه مبارک رمضان چقدر فضلیت و ثواب و برتری دارد، آرزو می کردند که ای کاش این ماه یک سال بود. مثل مسافرتی که خوش میگذرد و می گویی چقدر کوتاه بود، ای کاش مدتش طولانی می شد. پیامبر صلی الله... فرمود: اگر مردم فضلیت این ماه را می دانستند، می گفتند: ای کاش ماه رمضان یک سال بو، چرا یک ماه است. یک سال یعنی دوازده ماه، ماه رمضان باشد، یعنی درهای جهنم همیشه بسته و درهای بهشت هم همیشه باز باشد، سفره الهی همیشه پهن باشد و شیاطین همیشه در غل و زنجیر باشند.

در فضیلت این ماه تعبیرهای عجیبی آمده است. «أَنْفَاسُكُمْ فِیهِ تَسْبِیحٌ وَ نَوْمُكُمْ فِیهِ عِبَادَةٌ»[5]. نفس هایتان در این ماه تسبیح و خوابتان عبادت است. هر موجودی ذکرش مناسب و فراخور حال خودش است. نمی دانیم ذکر موجودات چه ذکری است؛ ولی آیات فراوانی داریم که همه موجودات تسبیح و ذکر دارند، فکر و فهم دارند؛ گوش های ما آن ذکرها را نمی شنود، ولی اولیاء خداوند می شنوند. روایت داریم: سنگ ریزه در دست اعرابی ذکر گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ»[6].

در این ماه مبارک رمضان نفس های شما، ثواب تسبیح را دارد، نفس کشیدنی که اختیاری نیست. شما در بیست و چهار ساعت شبانه روز در همه حالات مشغول فعالیت و یا خواب و استراحت هستید، نفس خودش می آید و می رود، شش کار می کند، اکسیژن استفاده می کند؛ ولی نفسی که آدم روزه دار می کشد، عبادت خداست. حالا ببین در ماه رمضان چه خبر است؟ خوابیدن ما در این ماه عبادت است.

شاعری در زمان مولا امیرالمومنین علیه السلام در ماه رمضان شراب خورد. به حضرت امیر علیه السلام خبر دادند. تازیانه و حد شراب هشتاد تا است؛ اما حضرت بعد از هشتاد تا چند تا هم اضافه به او شلاق زدند. سوال کردند که حد شراب هشتاد تاست، چرا بیشتر به او تازیانه زدید؟ فرمودند: به خاطر این که در ماه مبارک رمضان شراب خورده، حد بالاتر می رود، بیحرمتیش بیشتر است. هم گناه و هم ثواب در ماه مبارک رمضان سنگین تر است.

امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: «أیها الناس إن هذا الشهر شهر فضله الله على سائر الشهور كفضلنا أهل البیت على سائر الناس»[7] . برتری ماه مبارک رمضان بر بقیه ماه ها مثل برتری ما امامان بر بقیه خلق است. آیا انسان معمولی را ما می توانیم با امیرالمومنین علیه السلام قیاس کنیم؟ یک انسان معمولی را با امام زمان قیاس کنیم؟ امامان معصوم را نمی توان با کسی در عالم قیاس کرد، آن ها حسابشان جداست، آن ها مافوق انسان های معمولی هستند. «فَبَلَغَ اللَّهُ بِكُمْ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُكْرَمِینَ وَ أَعْلَى مَنَازِلِ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ الْمُرْسَلِینَ حَیثُ لَا یلْحَقُهُ لَاحِقٌ وَ لَا یفُوقُهُ فَائِقٌ»[8] . از گذشته ها و آینده ها هیچ کس به عظمت این ها نه می رسد و نه پی می برد. خدا به چهارده معصوم علیهم السلام چیزهایی داده که در عالم به هیچ کس نداده است. امیرالمومنین علیه السلام لیلة المبیت در جای پیامبر خوابید و جان پیامبر را حفظ کرد. در واقع امیرالمومنین علیه السلام با این کارشان قرآن و اسلام و توحید و لا اله الا الله و مکتب و همه چیز را حفظ کردند. یک نفس کشیدن مولا در آن شب بالاتر از عبادت جن و انس است. حالا با این اوصاف می شود بیاییم این شخصیت ها را با کسی قیاس بکنیم؟

همان طوری که امامان بر بقیه مردم شرافت دارند، برتری ماه رمضان بر ماه رجب و شعبان و شوال و محرم و ربیع و بقیه ماه ها هم مثل برتری اهل بیت بر بقیه انسان ها است. پیامبر عظیم الشان فرمود: کسی که ماه رمضان را درک بکند و آمرزیده نشود، خدا او را از رحمت خودش دور می کند.

شعور موجودات عالم

قبر پیامبر عظیم الشان، حضرت زهراء، امام مجتبی، امام سجاد، امام باقر و امام صادق علیهم السلام در مدینه منوره است. آن هایی که مدینه و کربلا نرفتند، با چنگ و دندان عرق جبین بریزند و لو قرض بکنند و آبرومندانه خودشان را به مدینه و کربلا برسانند. در مدینه جایی است که به نام ستون توبه معروف است و بین قبر پیامبر و منبر پیامبر قرار دارد که مستحب است آنجا نماز بخوانید. روایات شیعه و سنی می گویند که آن جا باغی از باغ های بهشت است که نماز خواندنش خیلی فضیلت دارد. ابولبابه گناهی مرتکب شده بود و همه طردش کردند؛ خودش را به آن ستون بست و گفت: تا خدا مرا نیامرزد، خودم را از این ستون رها نمی کنم. همه به حالش رقت کردند تا این که آیهای در اجابت و قبولی توبه اش نازل شد و پیامبر آمدند و او را باز کردند. و آن ستون به ستون توبه معروف شد.

یک ستون دیگر هم اسمش ستون حنانه است. زمانی که پیامبر عظیم الشان به مدینه آمدند، هنوز مسجد آن سر و وضع را نداشت و جای این ستون درختی بود که پیامبر عظیم الشان بعد از نماز اگر سخنرانی می کردند، به آن درخت تکیه می دادند و ایستاده برای مردم صحبت می کردند. یکی از خانم ها مدتی در نماز پیامبر شرکت کرد، دلش برای پیامبر سوخت که به حالت ایستاده برای مردم صحبت می کند. پسرش نجار بود، به پسرش دستور داد یک منبر سه پله ای برای حضرت درست کرد. آمدند به حضرت گفتند: آقا منبری درست کردیم تا هم جمعیت شما را ببیند و هم ایستاده سخنرانی نکنید، اذیت می شوید. پیامبر هم قبول نمودند و رد احسان نکردند. فردای آن روز که خواستند سخنرانی کنند، به آن درخت تکیه ندادند و روی منبر نشستند. تا شروع به خطبه خواندن کردند، از آن درخت ناله ایی به گوش ها رسید که همه شنیدند. این درخت مثل مادری که بچه اش از دنیا رفته یا می خواهد از دنیا برود، ناله می زد و گریه می کرد. حنانه یعنی ناله کننده، حنین یعنی ناله جانسوز و از ته دل. این درخت آن چنان ناله زد که همه متحیر شدند. درخت حنانه از هجر رسول همچون ارباب عقول ناله اش بلند شد. آن قدر ناله کرد که پیامبر از منبر پایین آمدند و آن درخت را بغل کردند و نوازش نمودند. مثل یک مادر مهربانی که بچه اش بی تابی می کند، بچه را بغل می کند می نوازد. آن قدر این درخت را نوازش کردند تا ناله اش خوابید.

امام صادق علیه السلام فرمودند: اگر پیامبر از منبر به زیر نمی آمدند و این درخت را نوازش نمی کردند، این درخت تا روز قیامت ناله می کرد. پیامبر او را آرام و ساکت کردند.

  • کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو

یعنی از یک چوب خشک کمتر نباش، یک چوب خشک با پیامبر مانوس شد.

باز برای این که این مساله بیشتر جا بیفتد، پیامبر وقتی از کنار کوه احد رد می شدند، فرمودند: «هَذَا أُحُدٌ جَبَلٌ یحِبُّنَا وَ نُحِبُّهُ»[9]. این کوه احد را میبینید؟ این کوه احد ما را دوست دارد و ما هم او را دوست داریم. آدم از کوه احد که سنگ است عقب نماند، از یک درختی که نبات و گیاه است عقب نماند. اگر ما هم از فراق امام زمان ناله بکنیم، امام زمان می آید آراممان می کند. در فراق پیامبر ناله مان در بیاید، حتما پیامبر می آید و دست نوازش و محبت به سرمان می کشد و آرام و ساکتمان می کند. چه قدر خوب است انسان در این ماه رمضان پیوندها را از غیر خدا و بیگانه ها ببرد.

  • رو سینه را چون سینه ها هفت آب شوی از کینه ها
  • وانگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو

می خواهی خدا به تو لطف و عنایت بکند، این سینه و دلت را پاک و پاکیزه کن. اگر در لیوانی مگس و پشه ای افتاده باشد، شما در آن لیوان آب و چای می خورید؟ می گویید میکروبی و آلوده است. دل ما هم تا وقتی که آلوده است، در آن فیض و رحمت و لطف الهی ریخته نمی شود. باید ظرف آلوده پاکش کرد تا پاک نکنید مواد سالم و به درد بخور در آن ریخته نمی شود. شراب عشق هم همان شراب محبت است. محبت خدا و اولیاء خدا را که به یک کوه و سنگ می دهند، به یک چوب و حیوان می دهند، چرا ما لیاقت نداشته باشیم که به ما هم بدهند.

شتر امام سجاد علیه السلام بعد از شهادت امام مفقود شد. همه جا را گشتند، دیدند به قبرستان بقیع رفته و سر قبر امام سجاد علیه السلام نشسته و صورتش را به خاک قبر می مالد و ناله می کند. شتر را به منزل امام سجاد برگرداندند و بعد از مدتی دوباره دیدند شتر گمشده است. تفقد کردند و دیدند باز به قبرستان بقیع، سر قبر امام سجاد رفته است. امام سجاد علیه السلام با این شتر بیست و پنج سفر مکه رفته بودند. آدم از یک شتر و سنگ و چوب خجالت می کشد. دوباره برگرداندند. بار سوم که دوباره به قبرستان رفت، به امام باقر علیه السلام گفتند: چه کار کنیم؟ آقا فرمودند: رهایش کنید. شتر بر سر قبر امام سجاد آن قدر سر و صورتش را به خاک قبر مالید تا از دنیا رفت.

روایت داریم: یکی از حیواناتی که به بهشت می رود، همین شتر است. سگ اصحاب کهف و الاغ بلعم باعوراء و شتر امام سجاد(ع )و الاغ پیامبر علیه السلام به بهشت می روند. خیلی ننگ و عار است آدمیزادی که اشرف مخلوقات است، بهشتی نشود و آن وقت این شتر و سگ اصحاب کهف بهشتی بشوند. خدا ما را انسان و اشرف مخلوقات قرار داده است که در خلقت انسان، خدا «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ»[10]. گفته است. خدا در خلقت بقیه موجودات «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ» نفرمود؛ اما ما را که خلق کرد و روح در آن دمیده شد، فرمود: «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ». مفسرین گفته اند: معنی این آیه یعنی خدا بهترین مخلوق ها را خلق کرده است که ماها باشیم.

اهل بیت، قابل قیاس با دیگران نیستند

خدا حضرت موسی علیه السلام را برای شاگردی حضرت خضر فرستاد تا علم فرا گیرد. حضرت خضر هم مطالب مهمی به او یاد داد. روایت داریم که اگر حضرت موسی تحمل می کرد، حضرت خضر هزار مورد از اسرار را به او یاد می داد؛ ولی حضرت خضر از اول به حضرت موسی گفت: تو استطاعت نداری شاگردی مرا بکنی. موسی کلیم الله گفت: من می توانم صبر بکنم. حضرت خضر فرمود: تو نمی توانی صبر بکنی؛ اگر طاقت داری، هر کاری که من کردم اعتراض نکن. حضرت خضر در سفر دریایی که می رفتند، کشتی را سوراخ کرد؛ حضرت موسی اعتراض نمود. حضرت خضر گفت: من کشتی را سوراخ کردم که معیوب باشد و این غارتگرها آن را غارت نکنند.

بعد از پیاده شدن از کشتی، حضرت خضر بچه ای را کشت. باز حضرت موسی طاقت نیاورد و اعتراض کرد. حضرت خضر گفت: این فتنه می کرد، پدر و مادرش را بی دین می کرد؛ به جای این بچه ایی که من به امر الهی کشتم، خدا دختری به این پدر و مادر می دهد که از نسل آن دختر هفتاد پیامبر به وجود می آید. خدا امر کرده من این کار را بکنم.

بعد به روستایی رسیدند که در آن روستا از آن ها پذیرایی و کمک و احترامی نکردند. حضرت خضر فرمود: بیا این دیوار را بنا کنیم. حضرت موسی گفت: مردم این محل به ما کمک نکردند، مهمان نوازی نکردند. حالا بیاییم برایشان در این آفتاب سوزان عرق بریزیم و کمک هم بکنیم. حضرت خضر گفت: نگفتم نباید اعتراض بکنی، باید حرف استاد را گوش بدهی. حضرت موسی کلیم الله در سه مورد رفوزه شد.

آن وقت حضرت موسی و حضرت خضر آمدند کنار دریا و دیدند پرنده ای با نوک منقار به آب دریا می زند و دوباره در دریا می ریزد. نوک منقار چه قدر آب می گیرد؟ بیشتر از چند قطره آب نمی گیرد. ای موسی و ای خضر، می دانید این پرنده به شما چه می خواهد بگوید؟ گفتند: نه، نمی دانیم. خطاب شد این پرنده می خواهد به شما بگوید که علم شما دو تا پیامبر با همه چیزهایی که بلد هستید، در کنار علم محمد و آل محمد مثل قطرات نوک منقار این پرنده در مقابل این دریا است. موسی کلیم الله و خضر پیامبر را نمی توانیم با این ها قیاس بکنیم؛ آن وقت بقیه آدم ها را می توانیم قیاس بکنیم؟ هیچ کسی را با امامان قیاس نکنید. این نهایت بی معرفتی در حق امامان معصوم است. موسی کلیم الله و عیسی روح الله شیعه این خانواده هستند، دوست دارند که جزء این امت باشند. «لَا یقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ ص مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ»[11] . هیچ کسی با آل پیامبر قابل قیاس نیست. خدا به این ها چیزهای خاصی داده است.

ذکر مصیبت

امام صادق علیه السلام فرمود: من می ترسم فضائل زیارت قبر جدم اباعبدالله را بگویم، مردم دیگر به خانه خدا نروند. معلوم می شود خیلی از فضائلش را به ما نگفتند. هر قدمی که برای زیارت قبر اباعبدالله برداشته می شود، ثواب یک حج عمره دارد. امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که قدرت داشته باشد به زیارت قبر آقا اباعبدالله برود و نرود، عاق پیامبر و اهل بیت است. یعنی ما از او راضی نیستیم. فرمود: آن هایی که قدرت دارند و به زیارت قبر اباعبدالله الحسین علیه السلام نروند، در بهشت مهمان هستند، از خودشان خانه ندارند. چون بهشت از نور جمال آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام پخش شده است.

آقا اباعبدالله از مال و جان و عزیزان و برادران و خواهر و جوان و طفل شش ماهه اش در راه خدا گذشته است. چه کسی در عالم این قدر فداکاری و گذشت کرده است؟

آن لحظه های آخری که آقا اباعبدالله در گودی قتلگاه افتاده بودند، صدا می زدند: «اسْقُونِی شَرْبَةً مِنْ مَاءٍ». [12]ای قوم یک جرعه آب به من بدهید، جگرم از تشنگی می سوزد. در روایت داریم: آن قدر عطش بر آقا غلبه کرده بود که بین آقا و آسمان هاله ای از دود پیدا شده بود. عطش که شدید بشود، بینایی چشم کم می شود. اما آقا هر چه ناله زد، کسی جوابش را نداد. یک وقت آقا دیدند سینه مبارکشان سنگین شد؛ «و الشمر جالس علی صدره». شخصی می گوید: من دلم سوخت، اجازه گرفتم که آب بیاورم؛ اما وقتی که برگشتم، دیدم آن ملعون از گودی قتلگاه بیرون آمد؛ دامن نحسش را کنار زد، دیدم سر مبارک اباعبدالله را بریده است.

حجةالاسلام و المسلمین فرحزاد


[1] . مجلسی/ بحارالأنوار/ ج93/ ص:337.

[2] . فتال نیشابورى/ روضة الواعظین و بصیرة المتعظین/ ج 2/ ص: 338.

[3] . سورة القارعه: 6،7.

[4] . شیخ صدوق/ فضائل الأشهرالثلاثة/ ص: 139.

[5] . شیخ حرعاملی/ وسائل الشیعة/ج10/ ص:303.

[6] . شیخ کلینی/ الكافی/ ج1/ ص: 514.

[7] . شیخ صدوق/ فضائل الأشهرالثلاثة/ ص: 71.

[8] . شیخ صدوق/ من لایحضره الفقیه/ ج2/ ص :609.

[9] . مجلسی/ بحارالأنوار/ ج21/ ص: 185.

[10] . المؤمنون: 14.

[11] . عبدالحمیدابن ابى الحدید معتزلى/ شرح نهج البلاغة/ ج1/ ص:133.

[12] . مجلسی/ بحارالأنوار/ ج33/ ص:7 .

 

جدیدترین ها در این موضوع

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
از خود تا خدا (قسمت چهارم)

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

ارزش مؤمن : بعضي وقتها با خودم فكر مي كنم كه آيا اونهايي كه ايمان مي آورند و مخصوصاً‌ جوان تر هستند ، آيا مي توانند در سيلابهاي مختلف خودشون رو حفظ كنند ؟ و آيا واقعاً توقع بي جايي نيست كه ما فكر كنيم برادر و خواهر جوانمان با يكي دو ساعت پاي منبر نشستن ديگه اونقدر قوي بشه كه بتونه وارد يك جامعه خيلي خيلي فاسدي بشه كه اصلاً از همة در و ديوارش فساد مي باره ، و اينكه بتواند خودش را حفظ كند . آيا اين توقع زيادي نيست ، ارزشهايي كه با خون ، جنگ ، باروت ، بدبختي ، به دل ما نشسته ، جوانهاي امروز با چند تا منبر و سخنراني و خاطره به اينها برسند ؟

پر بازدیدترین ها

از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
کاریزمای مهدوی

کاریزمای مهدوی

در دین مبارک اسلام و در مکتب حقه ی شیعه، ما معتقد به این هستیم که منطق به تنهایی کارگزار نیست. در قرآن، خداوند خطاب به پیامبرش می فرماید : لو كنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولك... اگر با محبت با مردم برخورد نمی کردی، مردم از اطرافت متفرق می شدند: کاریزمای قوی.
مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
Powered by TayaCMS