عشق به امام(ع)(2)

عشق به امام(ع)(2)

یا لطیف

سخنرانی حجةالاسلام انجوی نژاد

موضوع : عشق به امام «قسمت سوم »

زمان : 15 / 08 / 1389

 

 

در فضاي ارتباطي بين ما و امام ، ما عاشق نيستيم ، عاشق امامه ، ما معشوقيم . و تمام کارهايي که ما به اسم عاشقي مي کنيم ، درحقيقت جواب دادن به عاشقي امامه . ما داريم وظايف معشوقيمون رو انجام ميديم .

دليلش هم کاملاً واضحه ، حقيقتاً امام به ما نيازي نداره ، ما هستيم که به امام نياز داريم . 

لذا چون ما نياز داريم ، امام بايد عاشق ما باشه تا با ما ارتباط برقرار کنه .

عاشقي از نگاه امام رو از فرازهاي زيارت امين الله عرض کرديم .

1- فاجعل نفسي مطمئنه بقدرک

2- راضيه بقضائک

3- مولعه بذکرک و دعائک

4- محبه لصفوه اوليائک

5- محبوبه في ارضک و سمائک

6- صابره علي نزول بلائک

 

يه سؤال خيلي ساده : آيا ممکنه يه آدمي در دنيا بلا ( بلا به معناي ناراحتي ، نه امتحان ) نداشته باشه ؟

اصلاً خصوصيت دنيا اينه که بالاخره آدمها يه ناراحتي دارن ، بدون ناراحتي محاله. 

از عارفي سؤال کردن حاجتت چيه ؟ گفت : حاجتم اينه که هيچ حاجتي نداشته باشم .

قرآن کريم [در خصوصيت] بهشت مي فرمايد : " لا يبغون عنها حولاً " . دوست ندارم چيز ديگه اي داشته باشم ، با هميني که دارم کيف مي کنم . 

عارف گفت : حاجتم اينه که حاجتي نداشته باشم . شخصي رد مي شد ، همين رو هم خواستي ، اينم حاجت بود .

 

اگه انسانها به جايي برسن که از اين چيزي که دارن چيز بالاتري نخوان ، جاش توي دنيا نيست . اصلاً دنيا طوري نيست که شما از خدا براي دنيا چيزي نخوايد يا احياناً دنيايي باشه که هيچ ناراحتي و بلايي ( بلا به معناي فارسي خودمون ، نه به معناي امتحان ) [مثلاً] پات مي شکنه ، دستت مي شکنه ، چشمت ضعيف مي شه ، هيچ مشکلي نداشته باشي . لاي پر قو بذارنت راهت بندازن ، هرچي هم بخواي بهت بدن ، دلت مي گيره . تازه روح مياد سراغت ، روحت هم کاملاً سيراب کنن به قول قرآن کريم " وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ" يواش يواش استهلاک بدني سراغت مياد . معده ات درد مي گيره ، کليه ات درد مي گيره ، روده ات درد مي گيره .

يکي از آقايون مي گفت : مادرم رو بردم دکتر ، خيلي ناراحتي داشت ، به دکتر گفت يه دوايي بده بخورم . دکتر گفت : حاج خانم مشکل شما ، مشکل شناسنامه تونه . وقتي سن آدم مي ره بالا ، نمي شه جلوي اينها رو گرفت .

ـ پام درد مي کنه . خب معلومه که پا برات 20 – 25 سال ، پاي سالمه ، بعد شروع مي کنه به مستهلک شدن .

آيا ممکنه دنيا باشه ، بلا نباشه ؟ هر عاقلي مي گه که اين محاله .

عاشقي امام اينه که به تو قدرتي بده که بتوني بلا رو تحمل کني .

آقا فلاني توي خوزستان زندگي مي کنه . ـ ممکنه خورشيد خوزستان رو رام کنيم ، اينقدر دما نره بالا ؟! غير ممکنه .

بايد چيکار کنيم ؟ بايد به آدمي که توي خوزستان زندگي مي کنه قدرت تحمل گرما رو بديم .

فلاني توي آذربايجانه ، ممکنه به خورشيد بگيم بيشتر بتابه ؟ نه ، قدرت تحمل سرماي آذري رو بايد بالا ببريم .

وقتي به امام مي رسي ، نگاه مي کنه مي بينه تو بنده اي ، اينجا هم کره زمينِ توي دنياست . بلا حتمي و يقينيه ، هيچ کاريش هم نمي شه بکني .

امام بياد چيکار کنه ؟ بلاي امروزت رو برطرف کنه . بگه : آقا پام درد مي کنه ، امام بگه خيلي خب ، شفاش بده ، ديگه پاش درد نکنه .

اما بالاخره چي ؟ فردا اون قسمت پات درد مي گيره ، پس فردا دستت درد مي گيره ، امام چيکار مي کنه ؟! صبر نسبت به بلا رو در وجود ما نهادينه مي کنه .

اين آدم مي تونه توانش رو ببره بالاتر .

ببينيد امام چقدر قشنگ مي دونه چيکار کنه . ريشه رو حل مي کنه .

بعضي از ما شروع مي کنيم به حل کردن مصداقها ، امام ريشه رو حل مي کنه . 

 

 

7- شاکِرَهً لَِفَواضِلِ نَعمائِک

 

توي اين [قسمت] چند تا مطلب خوابيده :

1) آدم شاکر هميشه خوشحاله .

2) آدم شاکر از نعمتهاش لذت مي بره .

3) آدم شاکر چون شکر مي کنه ، هم در دنيا نعمت داره ، هم در آخرت .

4) آدم شاکر چون شکر مي کنه ، نعمتهاش زياد مي شه .

5) آدم شاکر چون شکر مي کنه ، وظيفه بندگيش هم انجام ميده .

بعد ادامه ميده " لفواضل نعمائک " ، فواضل يعني زيادي ها .

آدم شاکر نعمت رو حق خودش نمي دونه ، زيادي مي دونه ، لذت مي بره .

امشب شما تشريف آورديد کانون ، بدون چي ؟ با چه سابقه ذهني ؟ مي ريم اونجا ، منبره ، شب شهادت امام جواده ، عزاداري مي کنيم ، سخنراني گوش ميديم ، گريه مي کنيم ، برمي گرديم . 100 تومن ميديم به ميني بوس ميارتمون ، 100 تومن هم ميديم مي برتمون .

يعني بناست من امشب 200 – 300 – 1000 تومن براي يه مجلس معنوي هزينه کنم.

يدفعه بيان به شما بگن نه تنها نمي خواد اون هزار تومن رو بدي ، بابت اينکه اومدي اينجا توي قرعه کشي شرکتت داديم ، اسمت در اومده ، يه مشهد رايگان هم ميري .

اين مي شه " لفواضل نعمائک " يعني نعمتي که تو توقع نداشتي .

لذت اين خيلي بيشتر از اينه که شما هيچ کاري نکرده باشي ، توي خونه ات نشسته باشي ، مشهد ببري .

براي اينکه اينجا يه کاري کردي ، فکر مي کردي هزينه ميدي ، يه چيزي گيرت اومده، اونجا بيکاري . علي الله ، قرعه افتاد افتاد ، نيفتاد هم نيفتاد .

آدم شاکر زيادي نعمت رو مي بينه .

اين مناظر زيبايي که دارم با چشمم نگاه مي کنم ، حقم نيست . بخاطر اينکه چشم مشکلات داره ، شکر خودش رو به جا نياورده . بنابراين چون خارج از حقم داره بهم ميده بيشتر لذت مي برم .

اين بهجت و سرور قلبي که در من ايجاد شد ، حق من نبود .

مي فرمايد : وقتي بنده شکر مي کنه ، امام کاري مي کنه که شما بفهمي اين نعمت مال تو نبوده ، فواضل نعمائک ، زيادي بوده .

امام سعي مي کنه تو رو جوري بار بياره که نعمتهاي خدا رو حق خودت ندوني ، براي اينکه از نعمت بيشتر لذت ببري .

 

 

8- ذَاکِرَهً لِسَوَابِغِ آلاَئِکَ

 

امام تو رو به اين نتيجه مي رسونه که راجع به نعمتهايي که داشتي و قدر ندونستي فکر کني ، راجع به سابقه هايي که داشتي فکر کني ، راجع به نعمتهايي که تا الان استفاده کردي و قدر ندونستي .

يکي از آقايون حساب کرده بود که آدمها تقريباً سالي دو تن مي خورن و مصرف مي کنن .

آدم حساب کنه که واقعاً بابت سالي دو تني که مي خوره ، يادآوري کرده که تونسته شکر اين دو تن رو به جا بياره يا نه ؟

زحمت کشيديم ، خريديم ، خورديم .

بابا بعضي از مردم زحمت مي کشن ، پول هم دارن ، نمي تونن بخورن . چرا اينو نمي گي ؟

معده ات سالم بوده يا نه ؟ آدم اينو بررسي کنه .

آدمها چقدر راه مي رن ؟! سرعت عادي راه رفتن ماها ، ساعتي 6 کيلومتره .

ببينه چقدر در سال راه مي ريم ، با کدوم پا ؟ پايي که استهلاک بر نميداره ،

نمي خواد لاستيکت هم عوض کني .

قدر اينو دونستي ؟

اصلاً انرژي مکانيکي که بدنت براي کارهاي مختلف در طول سال صرف مي کنه رو جمع کنيد ، حساب کنيد چقدر کالري مصرف مي کنه و چند ژول کار مکانيکي مي کنه ؟!

آدم بايد اينها رو حساب کنه که اين همه کار مکانيکي انجام مي شه ، [چقدر کالري مصرف مي شه] .

من بعضي وقتها فيلم سينمايي يا مستند که مي بينم ، مي بينم يه آدم گنهکاريه ، خيلي داغون . توي ذهنم مي گم بالاخره اين آدم يه مصداقي توي عالم طبيعت داره .

دستش رو که تکون ميده ، مي گم مي دوني قدرت اين دست مال خداست ؟! داره از انرژي خدا صرف مي کنه .

بعد حساب کنيم ، اين همه کالري مصرف شد ، اينقدر ژول کار شد ، چه اتفاقي افتاد؟

ببينم من چقدر براي خدا بندگي کردم که خدا اين همه نعمت داده ؟!

قبل از اينکه با خدا ارتباط برقرار کنه ، ذکر مي کنه . امام کاري مي کنه که تو مثل امام به خاک بيفتي .

 

" أناَ عَبدُکَ الضَّعيفُ الذَّليل الحقير المسکين المستکين " براي چي علي با اين عظمتش به خاک ميفته و اينجوري مي گه ؟ براي اينکه داره حساب مي کنه چه خبره .

مني که بابت گرماي هوا نق مي زنم يا بابت سرما غر مي زنم ، نق مي زنم بابت خوراکي که بهم نرسيد و غر مي زنم بابت خوراکي که زورکي رسيد ، نق مي زنم بابت اين ناراحتي و تألم روحي که براي من ايجاد شد ، مي دوني چرا نق مي زنم ؟! براي اينکه " ذَاکِرَهً لِسَوَابِغِ آلاَئِکَ " نيستم ، احساس طلبکاري از خدا مي کنم ، نعمتها رو حق خودم مي دونم . وقتي بهم نمي رسه نق مي زنم .

وقتي حق خودم نمي دونم و مي گم کلي از نعمتهاي قبلي رو بدهکارم ، نق نمي زنم .

امام اين قدرت رو به ما ميده که وقتي گرما رسيد لذت ببري ، بگي خدايا خيلي کمتر از عقوبتي که لازم بود رو داري با گرما رفع مي کني . 

امام اينه .

لذا وقتي انسان به امام نزديک مي شه ، احساس بدهکاري انسان قوي مي شه . اگه خدا توفيق بده که خدمت امام معصوم برسيم ، احساس بدهکاري مي کنيم . 

خدمت اولياي خدا مي رسيم ، احساس بدهکاري مي کنيم .

خدمت يکي از بزرگان در همدان بودم ، ايشون مشکل تنفسي پيدا کرده و آسمش هم اوت کرده ، خيلي به زحمت نفس مي کشيد ، هر نفسي که مي کشيد ، خس خس صدا مي کرد تا بتونه اکسيژن رو بکشه داخل و براي خارج کردنش هم درد داشت .

ايشون نمي تونست زياد حرف بزنه ، سر تکون ميداد .

بين هر نفسي که مي کشيد ، دائم حرف مي زد . گفتم آقا داره چي مي گه ؟ آدمي که اينقدر ريه اش اذيته که قرار نيست حرف بزنه .

گفتن ايشون از وقتي اين حالت پيش اومده اين دو تيکه از نثر رو دائم تکرار مي کنه .

" هر نفسي که فرو مي رود ، ممد حيات است و چون بر مي آيد مفرح ذات . پس در هر نفسي دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شکري واجب .

از دست و زبان که برآيد / کز عهده شکرش به در آيد

دوباره از اول مي خوند ....

با ته نفسش داره بدهکاريش رو براي نفس خس خسي به خدا اعلام مي کنه .

اين آدم به امام نزديک شده .

آدمي که به محض اينکه به جايي برسه که نعمت کم شد ، احساس بدهکاريش کمتر مي شه ، نه طلبکار بشه .

 

 

9- مُشْتاقَهً اِلى فَرْحَةِ لِقائِكَ

 

در اين دنيا دائم احساس بدهکاري مي کنه . امام به تو روحيه اي ميده که آماده رسيدن به خداوند تبارک و تعالي باشي .

بعضاً برادرها و خواهرها ، نوجوانند ، پاي منبرند ، نگاه مي کني مي بيني بعضي از حرفهايي که مي زني رو بد برداشت مي کنن ، آدم نمي تونه حرفها رو بگه ، سانسور مي کنه . منبر عمومي مشکلش همينه . 

يکي از بحثها همينه . ما بايد شوق به رفتن داشته باشيم و اگر در نوجواني و جواني روي شوق به رفتن کار نکنيم ، به ميانسالي و بزرگسالي که رسيدي کلاً دوست داري بموني .

امام به ما شوق رفتن ميده .

آيا شوق رفتن باعث مي شه که 60 سال از زندگي صد ساله تو کم بشه ؟ نه ، اين اتفاق نميفته ، مرگ دست خداست .

قرآن کريم مي فرمايند : براي رفتن شما يه تاريخي منظور کرديم که هيچکس غير از ما نمي دونه ، کم و زياد هم نمي شه مگر ما بخوايم .

شوق رفتن ، رفتن ايجاد نمي کنه .

کسي مي تونه بگه حضرت آيت العظمي بهجت توي نود سالگي ، امام توي نود و دو سالگي ، حاج آقا رحيم ارباب توي صد و هشت سالگي و ... حب دنيا داشتن ، خدا بهشون موندن عنايت کرد ؟!

اينها از بچگي شوق رفتن داشتن . عمر آدم با شوق رفتن کم نمي شه . ما عبارت سليقه اي نمي تونيم بگيم که اگه اينها شوق رفتن داشته باشن ، پرپر مي شن . 

سليقه ايه، قرآن داريم ، آيه داريم ، روايت داريم .

اميرالمؤمنين مي فرمايند شوق رفتن بايد باشه ، به عمر تو هم کاري نداره . که شما از 15 سالگي شوق رفتن داري ، ديگه به 18 و 20 نکشي . ممکنه نود و هفت سال عمر کني .

عاشقي امام اينه که شوق رفتن نسبت به بالا و پايين دنيا شما رو بي تفاوت مي کنه و همين بالا و پايين دنياست که اينقدر ضعف اعصاب و ناراحتي براي مردم ما ايجاد کرده .

يک سوم دعواهاي خانوادگي ما ، مال دنياست . نه پول تو حسابش باشه ... نه ، سر مبله . سر نوع جاروبرقيه . بخاطر يخچالي که عوض نشده ، دو هفته توي خونه دعواست .

حالا اگه شوق رفتن داشتي باشي يک سومش رفع شد .

يک سوم ديگه دعواهاي خانوادگي مال اينه که توي خونه رئيسه ؟ مرد بايد رياست خودش رو ثابت کنه ، زن رياست خودش رو . 

مرد با داد ، زن با جيغ . مرد با لنگه کفش ، زن با خاک انداز . مرد با قهر ، زن با خونه بابام .

اين مال چيه ؟ براي اينکه حب خونه توي دل ماست ، فکر مي کنيم اين فضا بايد رئيس داشته باشه ، داريم سرش دعوا مي کنيم .

شوق به رفتن اين حب رو از تو مي گيره و اين يک سوم رفع مي شه .

جامعه دنياي امروز ما رو دعا کن .

برادرها و خواهرها بعضي هاتون مسئوليد ، بعضي هاتون هم انشاءالله مي شيد . شبي که صبحش مي خوان مسئوليت بهت ابلاغ کنن ، بشين روي خودت کار کن . چون به محض اينکه صندلي رو بهت دادن ، حب رفتن رو ازت مي گيرن . شوق رفتن رو زنده کن ، آماده ، سرحال و راحت برو روي صندلي بشين .

چون شوق رفتن داري ديگه دغدغه اينکه صندلي رو از من بگيرن نداري .

تو رو قرآن عاشقي که امام در حق ما مي کنه ، بده ؟! دارن راحتت مي کنن . داره يه کاري مي کنه از زندگي کيف کني . چقدر مشکلات داريم ؟ 

چند وقت پيش داشتم فکر مي کردم که غربيها همه جهان رو گرفتن ، نامردها .... هرچي هم نعمته دست اينهاست ، کارتل هاي اقتصادي و ...

ما زورمون نمي رسه ، همگي داريم حرف مي زنيم ، 13 آبان مي گيم مرگ بر امريکا ، دارن کيف مي کنن ، همه جهان دستشونه ، خوش به حالشون ، چه لذتي مي برن .

بعد يه لحظه با خودم فکر کردم که اينها چون شوق رفتن ندارن ، تمام دنيا رو هم بهشون بدي ، تازه دغدغه اينکه دنيا رو ازشون نگيري براشون ايجاد مي شه . لذا معلوم نيست اوباما خواب و خوراک داشته باشه . 

معلوم نيست ناتانيا آرامش داشته باشه . اصلاً اينها آرامش ندارن .

با بدبختي و اضطراب مي خوابه ، با اضطراب بلند مي شه .

مي دوني بزرگترين اضطرابشون موقع خواب چيه ؟! بيدار نشن .

بزرگترين اضطراب کفار موقع خواب اينه که بيدار نشن . فردا رو مي بينم ؟!

اصلاً چهار ستون بدن يارو مي لرزه ، مي ترسه چشمهاش رو ببنده ، روحش جدا بشه ، برنگرده .

[بيدار نشدن] بزرگترين اضطراب اينهاست .

شوق رفتن !

مُشْتاقَهً اِلى فَرْحَةِ لِقائِكَ " يه نکته توش داره . شوق رفتن يعني چي ؟! مشتاق به اينکه به تو برسه ، نه بميره .

راديو معارف آمار ميداد خيلي جالب بود ، دومين نويسنده ايراني که جوانان کتابهاش رو خيلي مي خونن ، صادق هدايت هست .

ده تاي اول غير ايراني هستن ، رتبه 11 يه ايرانيه ، رتبه 12 صادق هدايته .

من خواهش مي کنم ، الحمدلله رب العالمين صداي ما به هيچ جا نمي رسه ، دولت محترم ... فرهنگ !!

اين دانشجو هر چقدر هم بهش آموزش بدي ، به علم و اقتصادش برسي ، بهش زن بدي ، با آموزه هاي صادق هدايت به درد مملکت نمي خوره .

يه کمي فکر کنيد اين آمارها يه کمي ملت ما رو تکون بده .

رتبه دوازدهم ، يعني رتبه دوم ايرانيها صادق هدايته .

صادق هدايت کسيه که سر سوزن حب به دنيا نداره و اينقدر شوق به رفتن داره که خودش رو مي کشه . اين خوبه !؟

امام اينجوري عاشقي نمي کنه که تو رو از دنيا زده بکنه . از دنيا زده نمي شي ، با لذت زندگي مي کني . 

منتها شوق ديدار خداوند تبارک و تعالي اينقدر قوي است که حاضري شوقِ زندگي در دنيا رو ول کني ، بچسبي به شوق بالاتر .

بعضي هايي که از دنيا زده هستن ، توي وبلاگهاي سياه و صحبتهاي سياهشون دائم مي نويسن ، من ميلي ندارم ، خاک توي سر دنيا ، مقامات براي دنياپرستان باشه ، شما با خانمان خود بمانيد ، که ما بي خانمان بوديم و رفتيم ... عزيزم

بي خانمان رفتن دو زار نمي ارزه ، تو با خانمان باش ، بعد شوق رفتن داشته باش .

تو چون بي خانمي مي خواي مي ري ، اين که از نظر ديني ارزشي نداره .

از نظر ديني کسي که دنيا رو نداره و حالش از دنيا بهم مي خوره [ارزشي نداره] . يا رسيده به نکبتي و کثافتيِ دنيا که فوقش همه چي هم داشته باشيم ، آخرش که

چي ؟!

يه شب مي خوابي ، صبح بلند مي شي مي بيني جنازه اي ، بو کردي .

تفکر صادق هدايت اينه . صادق هدايت کسي نبود که دنيا نداشته باشه ، هرچي مي خواست داشت . منتها به اين نقطه رسيده بود که فوقش توي دنيا هرچي هم به ما بدن ، شب مي خوابي صبح بلند مي شي بو کردي .

اين فکر بو کردي ، بيچاره اش کرده .

هرچقدر هم الکل و دخانيات مصرف کرد که فراموش کنه ، نتونست ، خودش رو کشت .

امام اينو به تو نميده . 

بعضي از بچه مذهبي هايي که دائماً حرف از مردن و مرگ مي زنن ، فکر نکن آدمهاي درست و حسابيند . اينها ورژن جديد صادق هدايتند .

ورژني که الکل مصرف نمي کنه ، نمازش هم مي خونه . ولي اين تفکر ، تفکر پوچيه .

امام تو رو به جايي مي رسونه که اگه گفتن برو ، خوشحال تري .

گفتن بمون ، خوشحالي . گفتن برو خوشحالتري . 

بعد چي مي شه ؟ توي دنيا راحت زندگي مي کني .

شهيد مسعود احمديان هرچي از دنيا بهش مي گفتي ، مثلاً فلان جا ، يخچال ، تلويزيون ، ماشين ، زن ، زول .... خيلي عادي مي گفت : اي بابا مي ميريم .

کل مشکل حل بود .

مي گفتي : فلاني پشت سرت فلان چيز رو گفته ، اله کرده ، بله کرده ... زدن چرخ ماشينت رو داغون کردن . مي گفت : اي بابا مي ميريم .

امام در دامنه عاشقي به تو شوقي ميده که در اين شوق ، شوق به لقا پيدا مي کني ، نه شوق به فرار از دنيا .

توي دوستها ، رفيقها ، فک و فاميل ، همکلاسي ها ، نود در صد آدمهايي که مرگ پسند و مرگ طلبند ، به دليل فرار از دنياست ، نه به دليل شوق لقاء . و لذا اگه اون قسمت از دنيا رو بهشون بدي حاضره کنگر بخوره ، توي دنيا لنگر بندازه ، گور پدر لقاءالله و همه چي ...

فعلاً از بيکاري و بي عاري و بي ياريه ، بنابراين دنيا بدردش نمي خوره .

کار بهش بده ، عار ( يعني انگيزه ) هم بهش بده ، يار هم بهش بده ، حالا بگو امام زمان اومده . مي گه : بابا چه وقت اومدنه قربونت برم .

از بي ياري است که اينقدر يار آسماني مي طلبه . اگه يار زميني بهش بدن مي مونه ، سريع مي ره مسکن مهر ...

امام اينجوري شوق ايجاد نمي کنه . شوق لقاء ...

اينقدر رفتن به عرش براش زيباست که حاضره کار و عار و يار رو رها کنه و هر وقت گفتن بره . 

هيچ نگران کار ، عار و يارش هم نيست . براي اينکه خدايي که اون داره ، خداي کار و عار و يارش هم هست ، لازم نيست بگه من واقعاً به خاطر يارم ، بخاطر بچه هام ، به خاطر پدر و مادر فلجم که من سرويسشون ميدم ، پدربزرگم فلان .... نه نه نه ، اينجوري نيست ، اونها خدا دارن ، تا آخر عمر هم دارن . هيچوقت هم اين کار منوط به تو نيست .

يا عار ، الان ما استارت جامعه ايماني مشعر رو زديم ، ديگه الان توپ ....

مگه به تو وابسته است ؟! کارهاي ما نبايد عار ما باشه .

عار به معناي انگيزه . بي عار يعني بي انگيزه .

شوقمون بالاست . فعلاً داريم اينجا کار مي کنيم ، به قول حضرت آيت الله حسن زاده مشغولياتي که ما در دنيا براي خودمون درست مي کنيم ، فقط براي اينه که نفس رو مشغول کنيم به شيطان نپردازه . وگرنه توي اين مشغوليات ما نباشيم يکي ديگه ، و اصلاً چيز مهمي نيست که به نتيجه برسه ...

به نتيجه برسيم چي مي خواد بشه ؟! چه اتفاقي مي خواد بيفته ؟!

بشيم رئيس جمهور کل کره زمين ، بعد چي ؟ اينقدر امام به تو عاشقانه نگاه

مي کنه که اگه بخواي رئيس جمهور کل کره زمين بشي ، همون ثانيه که حکمت رو بدن دستت که آقاي فلاني شما رئيس جمهور کل کره زمين ... دستت رو دراز کردي که [بگيري] عزرائيل بياد وسط بگه مياي بريم ؟ بله . آقا ببخشيد خداحافظ !

اين شوقه . عاشقي امام !

 

 

10- مُتَزَوِّدَهً التَّقْوى لِيَوْمِ جَزاَّئِكَ

 

دقيقه به دقيقه ، تقوا ، پرهيزگاري و رستگاري اين آدم به سمت عرش و خداوند تبارک و تعالي بيشتر مي شه .

برادرها کي حاضره ده هزار تومن بگيره ، موهاش رو فشن بزنه ؟ کسي نمي زنه .

چرا ؟ يه عده حاضر نيستن صد ميليون بگيرن فشني شون رو بهم بزنن . اين يعني چي ؟ يعني قلب و ميل ماها هر چه بپسنده ، پسنديده است .

اگه امام بين ما و پسندمون حائل بشه ، همون قدري که تو صد هزار تومنت بدن فشن نمي زني ، اون صد هزار تومنش بدن موهاش رو مثل آدميزاد نمي کنه . 

( البته من روي اينها تأکيد ندارن که هر کسي موهاش اينجوريه آدم بديه . نه ، موست ، مدله ديگه ، ايشون پسنديده . )

حالا چرا ميگيم مو ؟! شايد يه کسي بشنوه ناراحت بشه . اصلاً از برادرها کي حاضره بلوز صورتي با گلهاي آبي بپوشه ؟ بلند تا روي زانو ؟!!

ولي واقعاً توي اسکاتلند يه طايفه هستن که لباس مردهاشون همينه . صد هزار تومن بدي سنتش رو کنار نميذاره . 

اين يعني چي ؟!

يعني اگه امام بين ما و اميالمون حائل بشه ، مُفَارِقَةً لِأَخْلاَقِ أَعْدَائِکَ . امام باعث مي شه ما از اخلاق دشمنان خدا حالمون بهم بخوره . 

يه آدمي هست مال چاله ميدون ، وقتي باهاش صحبت مي کني ، يدفعه مي گه دهن منو باز نکن ، من تا بيست نسل خواهر مادرت رو آباد مي کنم ... افتخار مي کنه به فحاش بودنش .

يه آدمي اگه خدايي نکرده يه حرف زشتي از دهنش در بره ، تا مدتي عرق شرم

مي ريزه .

اينها دوتاييشون آدم هستن ، اون از فحش دادنش لذت مي بره ، اين از مؤدب بودنش .

امام در عاشقي کاري مي کنه که حائل بشه و نسبت به بديها حالت بهم بخوره .

به اين نمي گن وسوسه . شيطون وسوسه کنه براي چي !؟

به امام صادق فرمودند : شما اهل بيت قدرت گناه کردن نداريد ؟ آقا فرمودند چرا داريم .

گفت : چرا گناه نمي کنيد ؟! شيطون توي ذهن شما وسوسه هم نمي کنه که يه وقتي وسوسه بشيد گناه کنيد .

آقا فرمودند : نه گناه مي کنيم ، نه وسوسه مي شيم .

بعد گفت : چرا ؟ امام صادق فرمودند : آيا تو هيچوقت مدفوع مي خوري ؟ گفت : آقا دست شما درد نکنه ، خيلي ممنون .

توي ذهنت هم وسوسه نمي شه که يه قاشقي [بخوري] ، ببيني چي مي شه ؟ گفت : آقا اين حرفها چيه ؟

امام فرمودند : ما گناه رو زشت مي دونيم . لذا نه تنها انجام نمي ديم ، توي ذهنمون هم نمياد .

به امام نزديک بشو ، لذت گناهي که دو سال پيش خودت رو براش به آب و آتيش مي زدي ، امروز آتش مي بيني و ازش بدت مياد .

امام مي تونه قلب ما رو عوض کنه .

 

 

11 - مُفَارِقَهً لِأَخْلاَقِ أَعْدَائِکَ

 

بعضي از خواهرهاي ما زمان و برهه اي رو داشتن که حجابشون رو رعايت نمي کردن و لذت مي بردن . و امروز که حجابشون رو رعايت مي کنن ، ياد اون برهه که ميفتن ، حالشون بهم مي خوره .

يعني باعث اين تحول امام بوده . امام باعث شده از اخلاق غيرالهي اي که لذت مي برد ، امروز حالش بهم بخوره . 

آقاي ماندگاري مي گفت : جوون 34 ساله توي زمان جنگ بود که نه با کسي حموم مي رفت ، يواشکي مي ره پشت يه آفتابه برميداره غسل مي کنه ، نه موقع سينه زني پيرهنش رو در مياره . بعد فهميديم با اندام جسيمش تمام بدنش خالکوبيه .

طرف پول داده، درد کشيده ، تمام بدنش رو خالکوبيهاي زشت کرده که مردم ببينن .

اين ميل بوده يا نه ؟! امام کاري مي کنه که امروز لباسش رو از خجالت در نياره.

اين نگاه امامه . چند بار از امام اينو خواستي ؟ 

عاشقي تو اينه که من لذتم رو از گناه نکردن ببرم ، تو مي توني کاري کني که لذتي که از گناه کردن مي برم به لذت از گناه نکردن تبديل بشه .

با شعر درست نمي شه که آه " اگر لذت ترک لذت بداني / دگر لذت نفس لذت نخواني"

نه آقا اين غيبي و متافيزيکيه ، امام بايد بخواد .

مياد به اينجا کار رو انجام ميده .

يه نکته بگم برادرها و خواهرها برداشت بد نکنن . ما منکر ارتباط عاشقي عاطفي امام و مأموم نيستيم . 

يعني چشمهامون رو ببنديم بگيم جمال امام هيچ تأثيري در ما نداره ، شب نيمه شعبان يک ساعت و نيم تحت عنوان کاريزماي مهدوي بحث کرديم و ثابت کرديم شخصيت جذاب امام در مأموم چقدر تأثير داره .

يا اينکه اگه فردا امام رو ديدي يا امام ظهور کرد و بوديم ، امام هيچ جايگاه معاطفه اي بين خودش و تو باز نکنه و هرکي گفت آقا دوست داريم ، بگه اين لوس بازيها چيه ، مي خوايم بريم با اسرائيل بجنگيم .

امام اينطوري نيست ، مگه شما رهبري رو نمي بينيد ؟!

وقتي از مقام معظم رهبري سؤال کردن که رسم دست بوسي که شما مي ايستيد ، ملت صف مي بندن ميان دستتون رو مي بوسن ، مگه مال پادشاهان نيست ؟

ايشون فرمودند : اين يکي از ارتباطات عاطفي بين ولي و متوليست .

پادشاه خفته ، اون مي بوسيد که پول بگيره . چاپلوسيه !

اگه کسي دست پادشاهي رو از روي محبت بوسيده ، حلالش . بوسيده که بوسيده ، محبته .

فردا اگه امام زمان (عج) بياد ، حتماً يه جايگاهي براي معاطفه باز مي شه .

بعضي نوجوان و جوانند ، بعضي هم سنشون بالاست ، دوست دارن امام رو بغل کنه ، آقا سلام عليکم ... آقا بگه مي خوايم با اسرائيل بجنگيم ، اين لوس بازيها چيه ؟!

نه اينجوري نيست .

يا بحثي که ما داريم . روضه ، گريه ، توسل ، آقا دوست دارم ، شعرهايي که مي گيم، جمکران برو ، ببوس و ....

اگه يه وقتي روشنفکري ديني ما به جايي برسه که باب معاطفه و عشق بازي ظاهري با امام رو حذف کنه ، داره شيعه رو منحرف مي کنه . 

چون يکي از قسمتهاي شيعه اينه که امامش رو از ته دل دوست داره . دوست داره دورش بگرده ، دوست داره ببوسدش ، دوست داره دستش رو ببوسه . اينها بوده !

ما اينو حذف نمي کنيم ، پس توي عاشقي امام عاطفه [وجود] داره ، ولي وقتي به تو و حاجات تو مي رسه ، امام مصالح تو رو در نظر مي گيره .

به قول شهيد مطهري عشق امام عقل برتره ، کاري مي کنه که به صلاح دنيا و آخرت شما باشه . 

مقالات مرتبط

No image

عشق به امام(ع)

جلسه قبل به اينجا رسيديم عشقي که ما رو به درجه رضايت از امام و در زير سايه امام بودن [مي رسونه] و بدي و خوبي پيش اومده رو خوب [مي بينه] ، اون عشق ، عشق به امامه .

جدیدترین ها در این موضوع

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
از خود تا خدا (قسمت چهارم)

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

ارزش مؤمن : بعضي وقتها با خودم فكر مي كنم كه آيا اونهايي كه ايمان مي آورند و مخصوصاً‌ جوان تر هستند ، آيا مي توانند در سيلابهاي مختلف خودشون رو حفظ كنند ؟ و آيا واقعاً توقع بي جايي نيست كه ما فكر كنيم برادر و خواهر جوانمان با يكي دو ساعت پاي منبر نشستن ديگه اونقدر قوي بشه كه بتونه وارد يك جامعه خيلي خيلي فاسدي بشه كه اصلاً از همة در و ديوارش فساد مي باره ، و اينكه بتواند خودش را حفظ كند . آيا اين توقع زيادي نيست ، ارزشهايي كه با خون ، جنگ ، باروت ، بدبختي ، به دل ما نشسته ، جوانهاي امروز با چند تا منبر و سخنراني و خاطره به اينها برسند ؟

پر بازدیدترین ها

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
شب مخصوص زیارتی امام رضا (ع )

شب مخصوص زیارتی امام رضا (ع )

شب 25 ذی القعده ، شب مخصوص زیارتی آقا امام رضا (ع) . شب دحو الارض یعنی شبی که زمین آفریده شده و همچنین به روایتی شب شهادت آقا امام رضا (ع) هستیم و در کنار قبر برادر بزرگوار ایشون آقا احمد ابن موسی (ع) و ان شالله که خداوند زیارت امشب ما رو در کنار حرم آقا امام رضا (ع) قرار بده.
Powered by TayaCMS