عیب جویی

عیب جویی

یا لطیف

سخنران: حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد

موضوع: عیب جویی

بعضي از افراد ذاتاً عيب جو هستند . اصلاً علاقه داره ، تو يه جمعي كه نشسته از بقيه عيب جويي كنه . مثلاً وارد اين جلسه شده يه گوشه مي شينه ، جلسه ششصد تا محاسن داره . يه دونه هم عيب داره ، نه ! بيست تا هم عيب داره ، وقتي كه مي ره بيرون فقط همين بيست تا رو مي بينه ، بعد هم علاقة خاصي داره كه اين بيست تا رو همه جا بگه . به اين آدم مي گن عيب جو .

با بنده رفيقه ، مثلاً من پنج تا خوبي دارم ، پنج تا هم بدي ، فقط همين پنج تا بدي رو مي بينه و همه جا هم مي ره

مي گه ، به اين مي گن عيب جو . حالا كار نداريم كه مرحلة بعدي عيب جويي غيبت و تهمت هست . بحث اين جلسه فقط عيب جويي هست . مي خوايم بدونيم نظر معصومين (ع) نسبت به چنين شخصي چيه ؟ و عيب جويي چه آثار سوئي داره و چطوري رفع مي شه ؟

اما آثار سوء عيب جويي :

1 ـ مي فرمايند : از دست دادن دوستان . شخصي كه عيب جو هست ، دوستانش رو از دست مي ده . به هر حال هر كسي احتياج به دوست و رفيق داره ، اما كسي كه چنين صفت بدي داره ، دوستانش بعد از مدتي متوجه مي شن كه اين آدم كارش اينه كه عيبهاي بقيه رو ببينه و بره بگه ، لذا از چنين شخصي فراري هستند و دوستانش رو از دست مي ده . مگه آدم مريضه با يه كسي راه بره كه دائم بگرده عيب هاش رو پيدا كنه و فردا هم بره اين ور و اون ور بگه ؟! خُب ، هر كسي باشه مي ترسه چون همه به هر حال عيب دارن . هر كسي مي ترسه .

بعضي از شغل ها هستن كه آدم بايد ازشون بترسه ، مثلاً مي گن : پاسبان هر سبيلويي رو دزد مي پندارد ! هر آدم سبيل كلفتي رو كه مي بينه فكر مي كنه دزده . بعضي ها اينطوري اند ، يارو اصلاً تو اداره آگاهي داره كار مي كنه ، آقا فكر ميكنه همة عالم دزدند ! چرا ؟ چون اينقدر در اين شغل پيش رفته و در اين شغل غرق شده كه ديدش نسبت به جامعه و مردم ، همون ديد مأمور آگاهي مي شه . بعضي ها شغلشون اينطوري بهشون القا كرده اما بعضي ها ذاتاً اين تيپي هستند و شغلشون هم هرچي مي خواد باشه .

2 ـ يكي ديگه از آثار عيب جويي تهييج كينه هاست : يعني چي ؟ مثلاً بنده با آقاي الف رفيقم ، دائماً در اين عيب

مي بينم ، همين جور تو فكرم ، فكر نمي كنم كه اين صد تا حسن هم داره ، چون فقط و فقط عيب رو مي بينم . اين

عيب ها رو روي هم جمع مي كنم . عيب اول ، عيب دوم ، عيب سوم ، از عيب ششم و هفتم ، به بعد ديگه من از اين بدم مي ياد . عيب بيستم رو كه مي بينم اين بد اومدن تبديل به كينه مي شه .

اصلاً مي بيني انسان عيب جو ، هيچ كس رو در جامعه قبول نداره . وقتي مي گي : فلاني ! مي گه : آقا ! اين رو ولش كن ! فلان عيب رو داره . اسم يكي ديگه رو مي ياري . مي گه : آقا ! اين ؟! اين اينطوريه . آخرش به مرحله انزوا مي رسه . توي يه بن بست انزوا گير مي كنه و هيچ ياري نداره . نه كسي دوستش داره و قبولش داره ، نه اون كسي رو دوست داره و قبول داره . پس اين عيب جويي نه تنها دوستان رو از انسان فراري مي ده بلكه انسان رو هم از دوستان فراري مي ده ، چون در دل انسان دائماً كينه حاكمه و با اين كينه آدم نمي تونه رفيق بگيره .

3 ـ رسوايي : رسوايي دنيا و آخرت . خداوند تبارك و تعالي وعده داده ، يعني در حقيقت وعيد داده ، گفته : كسي كه عيب مردم رو بگرده و پيدا كنه و بعد اين عيب ها رو در جامعه نشر بده و آبروي مردم رو ببره ، منِه خدا تعهد مي كنم در دنيا يك و در آخرت دو ، در هر دو جا عيب هاش رو باز كنم ، پخش كنم و رسواش كنم !

با اين وعيدي كه خداوند داده ، يعني به هر نحو ، انسان داره ضرر مي كنه ، خُب آقا مگه اين كار خوبيه ؟ واقعاً در خودمون مرور كنيم ، ببينيم عيب جوييم يا نه ؟

آيا يه ليوان آب نصفه كه به ما نشون مي دن ، نصفة پر رو مي بينيم يا نصفة خالي رو ؟ اگر نصفة خالي رو مي بينيم ، عيب جوييم و اگر نصفه پر رو مي بينيم ، انسان مؤمني هستيم و ايمان داريم .

معمولاً هم اينطوريه كه كلاً مردم كاري به اين كارها ندارن يعني عيب جويي يه صفت نادره ، يه صفت منفيه نادر . خُب حالا وقتي به اين قضيه پي برديم كه دوستانمون رو از دست مي ديم و دوست پيدا نمي كنيم و خداوند در دنيا و آخرت رسوامون مي كنه . ما چه جوري با اين قضيه مبارزه كنيم ؟

راههاي درمان عيب جويي :

1 ـ اولين راه مبارزه با عيب جويي ترك همنشيني با عيب جويان : خوب دقت كنيد ! امام علي (ع) مي فرمايند :

” مصاحبه الاشرار توجب سوء ظن بالاخيار ” كسي كه با انسانهاي شرور و بد مي شينه و هميشه هم صحبتش بدها هستند اين نسبت به خوبها داراي سوء ظن مي شه . چرا ؟ چون در يه جمعي كه نشسته تمام اين جمع ، صحبتشون بد نام كردن خوبهاست . مثلاً توي يه مدرسه و يا توي يه كلاسي هست كه اينها ، همه با دين و ديانت مشكل دارند ، كسي كه با ديانت مشكل داشته باشه با متدينين هم مشكل داره ، و كسي كه با متدينين مشكل داشته باشه ، هميشه بديشون رو مي گه و اين بد گفتن ، يه بار ، دو بار ، ده بار ، صد بار ، بالاخره بر وجود ما تأثير مي ذاره . انسان تبديل مي شه به : “ مصاحبه الاشرار “ هم صحبت اشرار و اين باعث مي شه نسبت به خوبها بدبين بشه . اين كاري هست كه هم صحبتي با بدها انجام مي ده ، و بالاخره بدي شنيدن روي آدم تأثير مي ذاره .

مثلاً من آقاي فلاني رو خيلي دوست دارم ، براي من قداست داره ، دفعه اول يه كم از ايشون بدي مي گن ، دفعه دوم فحشش مي دن ، دفعه سوم و . . . دفعه بيستم قداستش مي ريزه . دفعه بيست و يكم من اصلاً شك مي كنم كه اين خوب هست يا نه ؟ دفعه پنجاهم اصلاً نظرم نسبت به اون بر مي گرده ، دفعه صدم اصلاً ازش كينه پيدا مي كنم !! مي بينيد ؟ !

در زمان آقا امام مجتبي (ع) جوّ شام به گونه اي بود كه اهالي شام نسبت به آقا اميرالمؤمنين (ع)كينه داشتند . و گاهي پيش مي يومد كه به امام مجتبي (ع) فحش و ناسزا مي دادند . ببينيد كينه چه بلايي به سر آدم مي ياره ، ولو اينكه طرف مقابل علي (ع) باشه ، ولو اينكه قرآن ناطق باشه ، ولو اينكه يك بار ديدنش انسان رو از اين رو به اون رو مي كنه ، به هر حال چون دائماً با اشرار مصاحبه مي كردند نظرشون نسبت به امام علي (ع) هم برگشته بود . اينه كه من هميشه مي گم : عزيزان ! خودتون رو از اين جمع هاي حزب اللهي و متدين جدا نكنيد . اولش از جمع جدا مي شي ، به هر حال يه جمع لازم داري ، يواش يواش تو جمع ديگه مي يوفتي ، تو اون جمع كه افتادي خدا كنه بتوني خودت رو حفظ كني . من مي گم نمي توني ، چون امام (ع) داره مي گه . چون يواش يواش اصلاً نظرت در مورد دين و ديانت و خدا عوض مي شه ، پس اولين راه درمان اينه كه خودتون رو از جمع خوبان جدا نكنيد .

آقا جمع بدها كيا هستند ؟ ببينيد بد ، يه مفهوم كليه . براي خودتون بد رو مصداقي كنيد . خيلي از جمع هايي كه ما فكر مي كنيم بد هستن ، بد نيستند ، ناآگاهند . آدم مي تونه توي اين جمع ها نفوذ كنه و آگاهشون كنه . بد يعني جمعي كه با غرض و با علم ، با دين و ارزش و انقلاب و . . . مخالفت مي كنه . اما كسي كه غرضي نداره ، علم هم نداره ، بد نيست . اين فقط نا آگاهه . وظيفة ما اينه كه ناآگاهان رو آگاه كنيم .

جمعي كه با يه نوسازي معنوي مي تونيم متدينش كنيم ، بد نيستند . بد اونيه كه مي دونه ، غرض داره ، با علم ، با

ديانت مون مخالفت مي كنه . اين مي شه بد . وگرنه اين دبيرستانهاي ما و اين بچه هاي ما بد نيستن . ما فرض مي كنيم گناه هم مي كنند ، اما بد نيستند . نود درصد جمع دبيرستانهاي ما جو ناآگاهه . اگر ديني ، از روي اخلاص با تمام ظرافت هايي كه لازمة نسل جوان هست به اينها ارائه شده بود كه نشد ، كارشون به اينجا نمي كشيد .

حالا نوبت ماست ديگه ، هرچي دست رو دست بذاريم وضعيت بدتر مي شه . بايد راه بيوفتيم در جهت اينكه بد و خوب ها رو از هم جدا كنيم و جمع هاي ناآگاه رو هم آگاه كنيم .

پس مي گه مجالست با بدان و رفت و آمد در گروهها و تشكل هايي كه دائماً اهل فساد و فسادهاي مختلف هستند ، چون زياد نسبت به خوبان در اين مكانها بد گماني ترويج مي شه ، انسان خود به خود از جمع خوب ها جدا مي شه . اين مسئله رو درصد بالايي از شما چشيديد و با تمام وجود لمس كرديد .

2 ـ راه دوم درمان عيب جويي : امام صادق (ع) مي فرمايند : آيا انتظار داري تمام خوبي ها در دوست تو جمع شده باشه ؟ و بعد دوباره مي پرسند : كو رفيقي كه هيچ عيبي نداشته باشه ؟

در ادبيات فارسي هم ضرب المثلي داريم كه از همين حديث گرفته شده . مي گه : گُل بي عيب خداست .

( و معصومين (ع) ) آيا كسي هست عيبي نداشته باشه ؟ در رفاقت هاتون ، بسنجيد و درصد بگيريد ، اگه نسبت خوبي ها به بديهاش از 50 درصد به بالا هست ارزش رفاقت داره . يعني يه موازنة ظاهري و برآيند ظاهري انجام بديد . البته خيلي راحت مي تونيد از رفتار رفيق تون متوجه اين موضوع بشيد كه اگه خوبي هاش بيشتر از بديهاش بود ، همين كفايت

مي كنه . قرار نيست ما بگرديم گل بي عيب پيدا كنيم . اين رو داشته باشيد .

مثلاً عرض مي كنم : يكي از شما با بنده رفيقيد ، ما منبر مي ريم ، مداحي مي كنيم و كارهايي كه الان مي بينيد . خُب اينها مثلاً يه درصدي استفاده الهيه ، حالا ممكنه شما در بنده يه عيبي ببينيد و كشف كنيد ، آيا درسته كه بگي : آقا ! ولش كن . بريم دنبال كارمون . اين اصلاً آدمه ؟ !

قرار نيست همه گُل بي عيب باشند ، انسان با خودش مي سنجه . مي گه : فلاني اون بالا روي منبر نشسته ، در ضمن اين يه عيب رو هم داره اما از سه تا كارش كه استفاده مي كنيم . همين ! عيب هم داشته باشه .

بهش ميگي : آقا نوار فلاني رو چرا گوش نمي دي ؟ ميگه : نوار فلاني ؟! ولش كن ! ـ مگه چي شده ؟ ـ نشنيدي . . . . ؟! خُب چه ربطي داره ؟ حضرت امام (ره) مي فرمودند : حتي از علم اساتيد بي دين ، استفاده كنيد . نگفتن برو پشت سرش نماز بخون ، نخون ! اما از علمش استفاده كن . اين نكته اي هست كه بايد رعايت بشه . پس گل بي عيب خداست .

از صد درصد صفات يك شخص ، 60 درصد ، نه ، 51 درصدش خوبه ، اين قابل استفاده است . پس اگر يه وقت عيبي رو در امثال من مشاهده كرديد ، اينجوري حساب كنيد كه آيا اين عيب باعث مي شه در اون استفاده اي كه من مي كنم ، خللي وارد بشه ؟ اگر اينجوريه ، حق با شماست . اما اگر نه ، استفاده سرجاشه ، عيب هم سرجاشه . و اين عيب كاري به اون استفاده نداره ، خُب عيب رو كنار بذار و به كسي هم نگو . استفاده ات رو بكن .

يه وقت هست ، احساس مي كني مثلاً بنده از راه دين دارم مي بُرم و به يه مسير بي ديني مي رسم ، خُب اين عيب قاطي مي شه و در استفاده خلل وارد مي كنه . يعني در حقيقت ، استفاده انجام نمي شه . اين انحرافه ، اين جا وظيفه انسان اينه كه كنار بكشه و مبارزه كنه . اما اگه نه اين عيب ربطي به دينم نداره ، مثلاً طرف خيلي علمش بالاست ، خيلي هم متقيه اما قدش كوتوله است . خُب ربطي نداره . مي گه : آقا ! اين كوتوله است ، من از اين استفاده كنم ؟! خُب چه ربطي داره ؟

بعضي عيب ها اينطوري هستن . اصلاً اين عيب ربطي به استفاده ، نداره ، يعني همون قدر اين عيب در استفاده تأثير

مي ذاره كه آسفالت و بادمجان روي هم تأثير مي ذارن . همين ! پس اين رو دقت كنيد !

3 ـ راه سوم درمان عيب جويي : مي فرمايند : كلماتي كه ايهام داره حمل بر صحت كنيد . بعضي از كلام ها هست ، ايهام داره ، يعني بستگي داره نيت طرف از اين كلام چي باشه در چنين جايي مي گن شما اين كلام رو حمل بر صحت كنيد . بگيد انشاءالله درست مي گه .

البته نه اون كلامي كه مطمئناً مشخصه نيت طرف بد هست . اگه مطمئنيد ، اينجا حمل بر صحت ، عقلاني نيست . وقتي كه ايهام وجود داره و مشخص نيست كه نيت چيه ، شما بگيد انشاءالله نيتش خوب بوده . مثلاً شما مي دونيد يه بنده خدايي فلان حرف رو زده ، اما نمي دونيد واقعاً منظور خوب بوده يا بد . مي گن چنين جايي شما جهت خوب رو لحاظ كنيد . بگيد انشاءالله خوب بوده .

4 ـ راه چهارم درمان عيب جويي : توجه به پاداش : يعني اگر يه كسي عيب جو باشه ، اما اين صفت عيب جويي رو رفع كنه و به جايي برسه كه مثلاً عيب رو در شخص ببينه و با يكي از اين راهها ، عيب رو پنهان كنه و به كسي نگه ، امام صادق (ع) مي فرمايند : چنين شخصي در روز قيامت ، وقتي پرونده اش رو به دستش مي دن و نگاه مي كنه با خودش

مي گه : ديگه لازم نيست حساب و كتاب بشم ، با اين همه گناهي كه دارم حتماً جام تو جهنمه .

امام صادق (ع) مي فرمايند : پرونده رو نگاه مي كنه ، نااميد سرس رو پائين مي اندازه و مي خواد راه بيوفته به سمت جهنم ! يه دفعه از طرف خدا ندا مي رسه : بندة من ! يادتِه فلان عيب ، فلان عيب ، فلان عيب رو ديدي ( همه عيبهايي رو كه توي دنيا ديده بوده و چشم پوشي كرده بود ، براش اسم مي يارن )يادته اينها رو ديدي ، اما اين صفت حسنه و عاليه در تو بود كه عيب ها رو پنهان كردي . يادته ؟! عرض مي كنه : بله ! خدا مي فرمايد : خُب منِه خدا الان مي خوام تلافي كنم . من كريم هستم ، و از تو كمتر نيستم ، منم گناهانت رو پنهان مي كنم . به پرونده اش نگاه مي كنه ، مي بينه از گناهانش اثري نيست .

اگه آدم اين دو روز دنيا رو يه كم نسبت به اطرافيانش رحيم باشه ، در روز قيامت رحمت الهي شاملش مي شه . اگه يه كم از لذت هايي كه از گناه زبان مي بريم قلم بگيريم ، خدا روز قيامت به رخمون نمي كشه . فقط يه كم !

مثلاً بنده با يه آقايي رفيق شدم ، شما چه كار داري كه مي ياي مي گي : با اين رفيق شدي ؟! نمي دوني چه عيب هايي داره ؟! خُب اين عيب ها چه ربطي به من داره ؟ مي دوني داري براي خودت آتيش جهنم رو مي خري ؟ اگر اين احساس هاي حسادت ، كينه و عيب جويي رو قلم نزنيم ، روز قيامت نبايد زياد اميد داشته باشيم ! مي گه : آقا احساس خطر كرديم ! نبايد احساس خطر مي كردي ، اصلاً به تو ربطي نداره !

يه وقت هست آدم گناه رو به عينه مي بينه ، اگه اينجا با قصد و نيت خير ، اون هم به يه بزرگتري بگه كه حل بشه اشكالي نداره . اما اگه همين طوري اين عيب ها رو به بقيه بگه ، حل نمي شه ، فقط باعث آبروريزي مي شه . فقط داره آبرو مي بره . و يا اگر گناه رو به عينه در كسي ببيني و خطر رو صددرصد احساس كني و بري بگي ، و اون بنده خدا هم نتونه كاري بكنه ، اين هم مي شه غيبت . در صورتي كه تو اشتباه كني و چنين عيبي در شخص نباشه ، اين ديگه تهمته .

آقا ! دو تا رابطه رو به هم زدي و جمع هاي اينطوري رو پوكوندي ! اما عنايت كنيد ! اگر احياناً عيبي رو در برادرتون يا خواهرتون ديديد ، فقط و فقط به كسي بگيد كه بتونه اين عيب رو رفع كنه و يا بريد به خودش بگيد گرچه من توصيه نمي كنم به خودش بگيد ، چون شما هم سن هستيد و از همديگه قبول نمي كنيد ، راهش همينه .

اما اگه بري به دوستش بگي ، با فلاني رفيق شدي ؟! مي دوني چه خبره ؟ ـ نه ، چه خبره ؟ ـ اينجوريه ، اون جوريه !!

خُب باشه ! اصلاً به ذات دلت دقت كردي كه ببيني دليل اين حرفت چي بوده ؟ آيا حسادت نبوده ؟ آيا اين نبوده كه چشم نداري ببيني دو نفر با هم رفيق باشن ؟ آيا اگه دو نفر خيلي با هم صميمي شدن دليل بر اين هست كه در رابطه شون گناه هست ؟! “ هو الذي الف بين قلوب المؤمنين ” خدا بعضي ها رو براي هم مشخص كرده ، اينها بيشتر با هم رفيق مي شن . همين ! قرار نيست كه همه فقط رفيق ما باشن . اين رو عنايت كنيد !

و اين رو من بهتون بگم ، با اين عيب جويي شما داريد دو تا خيانت انجام مي ديد : 1 ـ خيانت شخصي : كه باز خودش دو جنبه داره : به اونها داري خيانت مي كني ، چون اونها رو از هم جدا مي كني و اين رابطه اي كه خداوند ايجاد كرده رو داري به دروغ و گناه خط مي زني . و دوم داري به خودت خيانت مي كني ، چون عيب جو مي شي و خدا دنيا و آخرتت

رو ، خراب مي كنه !

2 ـ داري به جامعه خيانت مي كني ، براي اينكه اين جمع ها رو داري خراب مي كني . اما يه دعا : خدايا ! با خط زدن صفات رذيله مثل حسادت ، كينه ، بغض ، حب دنيا و صفات شهواني از وجود ناقابل ما و با قرار دادن پيوندهاي محكم محبت شرعي بين ما ، همه مون رو در ادامة راه خودت ، پيروز و موفق بگردان . الهي آمين ! وقتي مي گي : “ الهي آمين ” يعني قول دادي .

5 ـ آخرين راه درمان عيب جويي : توجه به عِقاب و كيفر : به اين موضوع دقت كنيم كه ما عيب ديگران رو پيدا كرديم و به بعضي ها گفتيم ، خُب اين چه نتيجه اي داره ؟ آيا مي دونيد با اين كار چه بلايي به سرمون مي ياد ؟ آيا اينجوري نيست كه اگه بعضي عيب هاي ما رو بفهمند ديگه تو اين شهر نمي تونيم زندگي كنيم ؟ كي بايد عيبهاي ما رو بپوشونه ؟ خدا بايد بپوشونه ديگه ، خدا خودش داره مي گه : اگه عيب بنده هام رو نپوشوني ، من عيب تو رو نخواهم پوشاند . نه در دنيا و نه در آخرت !

هميشه اين مسئله رو مد نظر داشته باشيم ، هر وقت خواستن در مورد كسي صحبت كنند ، اگه از اين شخص عيبي به خاطرت اومد ، مواظب باش ! اين رو به ياد بيار كه خودت هم همچين صاف و پاك و بي عيب نيستي . وقتي اينجوري شد ، آدم ديگه خودش مي فهمه كه بايد چكار كنه انشاءالله خداوند همه ما رو به عيوب خودمون واقف كنه .

اما عيب جويي ممدوح :

تا حالا مي گفتم : عيب جويي بده ، اما حالا مي گم عيب جويي خوب هم داريم ! چيه ؟ اينه كه انسان در خودش بگرده و عيب هاش رو پيدا كنه و رفع كنه . اين خيلي مهمه . انساني كه چشمش به عيبهاي مردم هست ، از عيبهاي خودش غافله ، مي گن به جاي اينكه چشمت دنبال عيوب مردم باشه ، اگه دلت براي خودت مي سوزه ، تو وجود خودت بگرد و عيب هات رو پيدا كن . اگر هم دلت نمي سوزه ، برو يه كم تو قبرستون بچرخ تا دلت بسوزه ! بالاخره يه روزي ما رو اون زير مي ذارن ، ببين چي داري جمع مي كني ؟ بگرد عيب هات رو پيدا كن . چيزي كه به درد اون زير مي خوره رو تقويت كن . اونهايي هم كه مي بيني اون زير رو داره خراب مي كنه و مثل آتيش داره اون زير رو پر مي كنه ، اونها رو خط بزن و اگه واقعاً دلت براي خودت نمي سوزه ، ما ديگه كاسة داغ تر از آش نيستيم ! انشاءالله خداوند اين توفيق رو به ما بده كه عيب هاي خودمون رو پيدا كنيم و رفع كنيم . والسلام

و صلي الله علي سيدنا محمد و آل محمد

جدیدترین ها در این موضوع

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
از خود تا خدا (قسمت چهارم)

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

ارزش مؤمن : بعضي وقتها با خودم فكر مي كنم كه آيا اونهايي كه ايمان مي آورند و مخصوصاً‌ جوان تر هستند ، آيا مي توانند در سيلابهاي مختلف خودشون رو حفظ كنند ؟ و آيا واقعاً توقع بي جايي نيست كه ما فكر كنيم برادر و خواهر جوانمان با يكي دو ساعت پاي منبر نشستن ديگه اونقدر قوي بشه كه بتونه وارد يك جامعه خيلي خيلي فاسدي بشه كه اصلاً از همة در و ديوارش فساد مي باره ، و اينكه بتواند خودش را حفظ كند . آيا اين توقع زيادي نيست ، ارزشهايي كه با خون ، جنگ ، باروت ، بدبختي ، به دل ما نشسته ، جوانهاي امروز با چند تا منبر و سخنراني و خاطره به اينها برسند ؟

پر بازدیدترین ها

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
شب مخصوص زیارتی امام رضا (ع )

شب مخصوص زیارتی امام رضا (ع )

شب 25 ذی القعده ، شب مخصوص زیارتی آقا امام رضا (ع) . شب دحو الارض یعنی شبی که زمین آفریده شده و همچنین به روایتی شب شهادت آقا امام رضا (ع) هستیم و در کنار قبر برادر بزرگوار ایشون آقا احمد ابن موسی (ع) و ان شالله که خداوند زیارت امشب ما رو در کنار حرم آقا امام رضا (ع) قرار بده.
Powered by TayaCMS