وظیفه انسان در آشوب ها

وظیفه انسان در آشوب ها
فتنه ها و حوادث و آشوب هایی که در جهان اتفاق می افتد، گوناگون است، اختلاف گاهی بین دو گروه منحرف می باشد و گاهی بین دو گروه مشکوک، و گاهی نیز بین دو گروه که یکی حق و دیگری باطل است.
از دیدگاه اسلام روشن است که باید از حق حمایت کرد و با باطل پیکار نمود، اما در فتنه ها و آشوب هایی که میان دو گروه در خط باطل و یا دو گروه مشکوک اتفاق می افتد و هیچ گونه امتیاز و ترجیحی در بین آنها نیست[1] اسلام در چنین موارد دستور توقف می دهد، البته منظور از توقف، عزلت و گوشه گیری نیست، بلکه منظور این است که یک انسان مسلمان پلی برای افراد منحرف یا مشکوک نشود نه پشتوانه آنها باشد و نه از او در جهت باطل بهره کشی کنند و از پستان او شیر بدوشند.
مثلاً پیکار «مصعب بن زبیر» با «عبدالملک» پنجمین خلیفه اموی، پیکار دو قدرت طلب، برای ریاست دنیا بود که انسان مسلمان در این صورت تا آن جا که ضرری برای اسلام نباشد، باید مراقب باشد که از وجود او استفاده نکنند، بر همین اساس امام امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرماید: «كُنْ فِی الْفِتْنَهِ كَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَیُرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ؛ در فتنه (و آشوب ها) مانند شتر کم سن و سال (که به آغاز سال سوم زندگی رسیده) باش، نه پشتی بده که سوار شوند، و نه پستانی (داشته باش) که بدوشند».[2]
منظور این است که به هیچ نحو از باطل گرایان حمایت نکن، به قول شاعر:
در فتنه چنان باش که بارت ننهند     و زدست و زبانت استعانت نبرند
زین آتش تند در حذر باش& nbsp;   و به هوش تا مدّعیان رند، جانب نخرند
[1]. در مواردی هر گاه مثلاً بین رژیم سلطان نشین عمّان با رژیم اسرائیل، جنگی واقع شود، در این گونه موارد، گرچه هر دو راه باطل را می پیمایند ولی ترجیح در نابودی اسرائیل است، بنابراین طرفداری از دشمن اسرائیل به جا است.
[2]. نهج البلاغه، حکمت 1 ـ متأسفانه، بعضی ناآگاهان، و بعضی دزدان دین، گاهی برای شانه خالی کردن از مسئولیت شرکت در دفاع و جهاد مقدس، به سخن فوق تمسک می جویند. بر آگاهان پوشیده نیست، که گفتار علی (علیه السلام) به عکس پندار این افراد، درس تاکتیک و مبارزه می دهد که مراقب باشیم تا طرفداران باطل، به هیچ نحو از ما استفاده نکنند که انجام این کار خودش نوعی طرفداری حق است بنابراین در مواردی که حق روشن است، بدون تردید باید به حمایت از آن پرداخت.
منبع :محمد محمدي اشتهاردي ؛داستان هاي نهج البلاغه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
از خود تا خدا (قسمت چهارم)

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

ارزش مؤمن : بعضي وقتها با خودم فكر مي كنم كه آيا اونهايي كه ايمان مي آورند و مخصوصاً‌ جوان تر هستند ، آيا مي توانند در سيلابهاي مختلف خودشون رو حفظ كنند ؟ و آيا واقعاً توقع بي جايي نيست كه ما فكر كنيم برادر و خواهر جوانمان با يكي دو ساعت پاي منبر نشستن ديگه اونقدر قوي بشه كه بتونه وارد يك جامعه خيلي خيلي فاسدي بشه كه اصلاً از همة در و ديوارش فساد مي باره ، و اينكه بتواند خودش را حفظ كند . آيا اين توقع زيادي نيست ، ارزشهايي كه با خون ، جنگ ، باروت ، بدبختي ، به دل ما نشسته ، جوانهاي امروز با چند تا منبر و سخنراني و خاطره به اينها برسند ؟

پر بازدیدترین ها

از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت سوم)

از خود تا خدا (قسمت سوم)

امام حسين (ع) مي فرمايند : قبل از هر چيز تكليف خودتون رو مشخص كنيد . مردم بنده دنيا هستند .
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
Powered by TayaCMS