سخنران استاد فرحزاد

«انی لم اخرج عشرا ولا بترا ولا مفسدا ولا ظالما وانما خرجت لطلب الاصلاح لامه جدی ارید عن آمر بالمعروف و عنهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی».

این کلام نورانی، وصیت حضرت به برادرشان محمد حنفیه است. حضرت، هدف خود را از این اقدام بزرگ و استثنایی، چنین بیان فرمودند: اقدام ما از سر طغیان و برای رسیدن به خوشی نیست. این اقدام، یک اقدام فساد برانگیز در جامعه و امت اسلامی هم نیست، بلکه تنها هدف من اصلاح در امت جدم است. من می خواهم فریضه امر به معروف و نهی از منکر را احیا کنم و همان راهی را که جدم رفتند، ادامه بدهم.

اصلاحی که حضرت دنبال مي کردند، یک اصلاح ظاهری و محدود و یک جانبه و مربوط به یک زمان خاص نبود، بلکه یک اصلاح فراگیر نسبت به همه ابعاد زندگی یک جامعه بود، اصلاح عمیقی که از لایه های باطنی جامعه شروع می شود و تا لایه های زیرین ادامه می یابد.

امام با یک نگاه دوراندیشانه و دورنگرانه می خواهند امتی را به سمت اصلاح پیش ببرند و همه ابعاد حیات او را به صلاح برسانند. در واقع این اصلاح برای برگرداندن امت به سمت توحید است. همه فسادها در شرک و همه صلاح ها نیز در توحید و بندگی خدای متعال است.

اگر زندگی بشر با آهنگ توحید همراه نباشد، حتماً فساد و شیطنت، ظهور پیدا می کند و هر کجا که زندگی بشر، آهنگ عبودیت و بندگی خدا داشته باشد، حتماً در آن جا صلاح ظهور می کند. حرکت جامعه در مدار توحید، یعنی برگرداندن جامعه به مدار نبوت و ولایت نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بنابراین اصلاح یعنی اقامه ولایت نبی اکرم در همه شئون حیات بشر، به طوری که یک جامعه همه ابعاد زندگی اش تحت هدایت و نورانیت نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم قرار بگیرد.

انسان کلمه نور خداست و همه انوار هدایتی که عوالم خلقت را فرا گرفته، ناشی از این نور است. کسی می تواند حامل این صلاح باشد و دست به چنین اصلاح فراگیر و همه جانبه تاریخی بزند و یک امت را به مدار توحید و نبوت نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم برگرداند که حامل ولایت نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم باشد. جریان ولایت نبی اکرم، چراغ هدایتی است که خدای متعال در قلب نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بر اساس آیه نور برافروخته است. چنین انسانی می تواند واسطه شود و انوار هدایت را به جامعه اسلامی برگرداند. وقتی در جامعه ای ولایت باطل شکل گرفت، فساد در آن جامعه به طور قهری، اتفاق خواهد افتاد. بنابراین درگیری با فساد، درگیری با دستگاه ابلیس و نفوذ آن در جامعه بشری و درگیری با اولیای طاغوت است.

درگیری با فساد، اساس اقدام مصلحانه

اساس اقدام مصلحانه، درگیری با فساد است. بنابراین وقتی چنین انسانی که جزو اوصیای نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و حامل همه علم حضرت است، پا به یک میدان می گذارد، از سر خودخواهی و عنانیت نفس و طغیان نیست. انسانی که در نار عبودیت خدای متعال سوخته و به خلوص و اخلاص رسیده، جزو مخلصین است و چیزی جز خدا در او نیست. خدای متعال می فرماید خدای متعال شما را پاک کرده و هیچ شرک و آلودگی و تعلقی به غیر خدا در شما نیست. معنا ندارد چنین انسانی به خاطر سرکشی و طغیان و استکبار در مقابل خدای متعال، قیام کند و دست به چنین کاری بزند. هر کسی هم که این حادثه را نگاه کند، نور عبودیت و بندگی و اوج خضوع و تواضع را می بیند. ممکن بود انسان های قبل از عاشورا، انسان هایی که سیدالشهدا را نمی شناختند یا مستشرقینی که بویی از ولایت حقه نبردند، تصور کنند که این انسان، انسانی معمولی و دارای هواها و غریزه های انسانی است، ولی هر کسی قیام عاشورا را بررسی کند، می فهمد جز سجده در مقابل خدای متعال، چیز دیگری نیست.

اوج حادثه عاشورا در گودی قتلگاه رخ داد، وقتی سر مطهر، به نیزه زده و وارد مجلس یزید و ابن زیاد می شود، امواج مظلومیت به جریان می افتد.

چگونگی قیام امام حسین علیه السلام

قیام حضرت، جز تواضع و خضوع در مقابل خدا نیست. این استکبار نیست. این چه طغیانی است که سر را از گودی قتلگاه در می آورند؟ ایشان همه عزیزانش را آورده است و در گودی قتلگاه عرضه می دارد: «اللهی رضا بقضائک». این جز توحید و خضوع نیست. این اقدام، اقدام مفسدانه نیست.

امام دنبال این است که عالم را به مدار حق و نظم حقیقی خودش که عبودیت و بندگی خداست، برگرداند. فساد از جایی شروع می شود که انسان از مدار فطرت عالم، یعنی مدار بندگی خدای متعال که همه عالم در این مدارند، دور شود. «یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض». همه تسبیح گو هستند. «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس». فساد انسان، زمین و آسمان را پر می کند.

انسانی که برای اقامه بندگی خدای متعال با فرمان خدای متعال اقدام می کند، اقدامش فسادبرانگیز نیست، بلکه مصلحانه است و هم چنین این اقدام از سر تعدی و ظلم نیست.

اصل حق، حق ولایت نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم است که خدای متعال به ایشان حق ولایت و شفاعت داده است. همه حقوق، فرع بر او هستند. اگر عالم، حق نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را بدهد، خود به کمال خودش که حق اوست، می رسد. اگر این قوایی که خدای متعال به ما عنایت کرده، از ما تبعیت کنند، به کمال خودشان و به حق خودشان می رسند، به شرط این که ما هم وقتی در این قوا و این امکانات تصرف می کنیم، همسو با فرمان الهی باشیم.

اگر ما بندگی کنیم و این قوا هم از ما تبعیت کنند، ما به حق مان می رسیم. اگر عالم بر مدار ولایت نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و نبوت ایشان حرکت کند، همه به حق خودشان که کمال قرب و بهجت و نشاط و امنیت است، می رسند. حق نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم هم ادا می شود. اصل ظلم، ظلم به این حق است. وقتی به این حق ظلم شود، عالم از مدار صحیح خودش خارج می شود.

جایگاه ائمه اطهار(علیهم السلام )

خدای متعال به جناب آدم می فرماید: «ولا تقربوا هذه الشجره فتکونا من الظالمین». به این درخت نزدیک نشوید که مبادا از ستمگران باشید. جناب آدم مقامات ائمه هدات معصومین را دیده بود. بعد از این که ملائکه برایش سجده کرده بودند، باورش نمی شد خدا کسی را بهتر از او آفریده باشد. گفت: خدایا مگر بهتر از من هم کسی هست. خدا فرمود: بله، انوارشان را در عرش ببین. نگاه کرد. مقامات آن ها را دید. خدای متعال فرمود: مبادا در مقامات آن ها طمع بکنی. حق طمع کردن هم ندارد. این مقام، مختص آن هاست. امانتی که خدای متعال از همه خواسته که حدودش را رعایت بکنند و تعدی به امانت نکنند، جزو مقامات معصومین است. نباید کسی به حق آن ها تعدی کند. همه باید دنبال آن ها حرکت کنند و این دنباله روی، دنباله روی از خدای متعال است. «ولایتنا ولایت الله». این ها محل مشیت خدا هستند. فرمانشان فرمان خداست. «بأمره تعملوا» به امر خدا عمل می کنند. «الی الله تدعون علیه تدلون». همه را به سمت خدا دعوت می کنند.

ظلم در حق ائمه اطهار(علیهم السلام)

در روایت هست که خدای متعال به جناب آدم فرمود: بزرگ ترین ظلم، ظلم به حق آن هاست و تو هم اگر طمع در مقام آن ها بکنی، نتیجه این می شود که به همان نسبت از مدار ولایت آن ها، خارج و جزو ظالمین می شوی. همه ظلم ها، ظلم به این ولایت است. انسانی که دنبال اقامه این ولایت است، می خواهد ولایت نبی اکرم در عالم باشد و همه عالم زیر چتر او حرکت کنند. با هدایت او، با شفاعت و رحمت او، به طرف خدا حرکت کنند و به رحمت خدا و درجات بهشت و قرب برسند.

انسانی که حامل نور نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم است، می خواهد این نور را در عالم جاری بکند و این ولایت جاری شود و خودش صد در صد تسلیم نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم است.

اقدام حضرت، یک سجده تمام عیار در مقابل خدای متعال است. هیچ انگیزه غیر حقی در کار سیدالشهدا نیست، بلکه هدف حق است. «و ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر». اراده من این است که به خوبی دعوت کنم و او را از بدی ها باز بدارم. وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم هم این گونه بودند. «یحرم علیهم الخبائث یزع عنهم اصرهم و الاغلال التی علیهم». ایشان همه را از بدی ها منع نمی کرد.

کار حضرت این بود که غل و زنجیرها را از دست و پای بشر باز بکند و آن ها را به سمت خدا پرواز بدهد و با بال او، به سمت خدای متعال حرکت کنند. خدای متعال به ما گفته که «واخفض لهما». ما در مقابل این ها باید خفض جناح کنیم. در مقابل پدر و مادر که شاید تعبیر به معصومین شود، بال رحمتش را زیر پای ما گسترانده و با بال رحمتش می خواسته ما را به سمت خدا حرکت بدهد. سیدالشهدا در روز عاشورا می خواستند با بال خودشان همه عالم را به سمت خدا پرواز و حرکت بدهند.

ریشه گناه و علت اعتیاد انسان به گناه

غیبت و تهمت، منکرند و نماز و زکات و حج معروف اند، ولی اگر دقت کنید، انسانی که غیبت می کند، می بیند ریشه غیبت در حسد است. منکر اصلی، حسدی است که در باطن آدم است. اگر حسد و ریشه اش را نابود نکنید، غیبت دوباره تکرار می شود. ریشه حسد در طغیان بر خداست. در نیت فاسد است.

بعضی ها معتادند، بعضی ها دیگران را معتاد می کنند. این اعتیاد به مواد مخدر نیست. اعتیاد به گناه و طغیان و صفات رذیله و دنیاطلبی و بدتر از همه منکر حقیقی است. آن هایی که آن طرف دنیا نشسته اند و می خواهند خدا را از دنیا برگیرند، با نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم درگیر هستند و جزو مدار فسادند.

منکر حقیقی، اراده های فاسدند. انسان مؤمن، نماز می خواند. ریشه نماز در خضوع قلب و نیتش است. معروف حقیقی، نیت خضوع است. نماز، میوه درخت خضوع و خشوع است. انسان خاشع مي تواند نماز بخواند. از این رو، معروف حقیقی این خشوع است. در روایات هست که: «نیت المومن خیر من عمله». مؤمن اصل خیر است. نیت مؤمن، اصل و ریشه است و ریشه بهتر از فروع است. معروف حقیقی، خود مؤمن است. نیت مؤمن، از عملش بهتر است. نیت مؤمن، همان شاکله و حقیقت وجود ی اش است.

« نیت الکافر شر من عمله».نیت کافر بدتر از عملش است؛زیرا ریشه گناه، در وجود کافر است. در نیت و استکبارش بر خداست. اگر آدم گناه کرد، این نیت بدتر از گناه است. اگر نیتی گناه را اشاعه دهد، آن نیت از همه گناه ها بدتر است. لذا منکر حقیقی کسی است که پرچم دار فساد است و فساد را اشاعه می دهد.

معروف حقیقی هم کسی است که سجده در مقابل خدای متعال می کند و با سجده خودش، عالم را به خدا دعوت مي کند. لذا معروف حقیقی وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و منکر حقیقی، ابلیس و اولیای طاغوت اند. شیطان مقابل خدا ایستاد و گفت نه فقط خودم سجده نمی کنم، بلکه نمي گذارم احدی از این راه به طرف تو بیاید.

شیطان آرزو ایجاد مي کند و انسان را فریب می دهد تا گناه پیش بیاید و انسان از مدار بندگی خارج شود. منکر حقیقی نیت اوست که همه گناهان را پدید مي آورد. منکر حقیقی، اولیای طاغوت اند. دشمنان جنی و انسی نبی اکرم (ص)هستند که می خواهند راه حضرت را سد کنند و نگذارند کسی دنبال حضرت برود و کفر را در عالم اقامه کنند، چه در گذشته، چه در حال.

مؤمن دلش نمی خواهد گناه کند، ولی گاهی با تحریک و وسوسه شیاطین انسی، گناه می کند و بعد ناراحت می شود که چرا گناه کرده است. این علامت ایمان است. بی خیالی نشانه این است که ریشه ایمان در انسان خشکیده است.

پرسش ابوحنیفه از امام علی علیه السلام

ابوحنیفه به امیرالمؤمنین(ع) عرض کرد: آقا معروف چیست؟ فرمود: «المعروف والمعروف فی السماء و الارض». معروف در آسمان ها و زمین، امیرالمؤمنین (ع) است. گفت: آقا پس منکر چیست؟ فرمود: آن هایی که به او ظلم کردند و حق او را گرفتند. آن ها منکر حقیقی اند که راه امیرالمؤمنین را سد کردند. اگر جامعه ای می خواهد نهی از منکر کند، نباید فقط با تظاهرات گناه، مبارزه کند. یک جوان باید تلاش کند هم خودش پاک باشد، هم از کوچک ترین گناه اجتناب ورزد و هم دیگران را از گناه منع کند، چون گناه چیز بدی است و ریشه اش در طغیان بر خداست.

منکر حقیقی جریانی است که می خواهد انسان ها بنده خدا نباشند و با او درگیر شوند. اساس درگیری اوست. اگر انسان ریشه ها را نخشکاند و دروازه ها را به سوی آن ها باز کند، مبارزه با تظاهرات به سوی جامعه نتیجه نخواهد داشت. مبارزه با منکر، یعنی مبارزه با پرچم داران تمدن مادی، آن هایی که می خواهند مدنیت مادی را در جهان حاکم کنند، آن هایی که می خواهند اسلام نباشد.

ولایت مداری جامعه، هدف بزرگ امامان

حضرت چنین هدف بزرگی را دنبال می کردند و موفق هم شدند. لذا در زیارت حضرت می خوانیم: «اشهد انک قد اقمت الصلاه و اتیت الزکاه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر». شما کاری کردید که ولایت نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در عالم زنده ماند. معاویه به مغیره گفت: چرا به آل ابی طالب سخت می گیری؟ مؤذن شروع کرد به اذان گفتن و نام مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را بالای مأذنه گفت. آن شخص گفت: من تا این نام را دفن نکنم، دست برنمی دارم. آن ها مي خواستند این نام دفن بشود. سیدالشهدا می خواست این نام بماند. ایشان ولایت نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را زنده نگه داشت و در عالم جاری کرد و جریانشان روز به روز موج برداشت تا امروز که شیعه در اطراف و اکناف عالم با نام امام حسین(ع) زنده ، و با امام حسین(ع) سرخوش اند و همه امید و نشاط و توان و نورشان را از امام حسین(ع) می گیرند. همان چیزی که یهود به شدت با آن مقابله می کند و می گوید باید این دو سرمایه را از شیعه گرفت، یکی امید به ظهور و دیگری عاشورا.

ولایت امیرالمؤمنین در عالم به وسیله امام حسین (ع) جاری شد و در عصر ظهور هم محقق می شود. آن ها قصدشان این بود که ریشه را بخشکانند. حضرت در نقطه اوج فتنه، به گونه ای به میدان آمدند که کفر عقب نشست.

اقامه صلاه، اصلش اقامه خشوع و بندگی است. اگر خشوع در مقابل خدای متعال در جامعه ای بود، این خشوع به نماز تبدیل می شود. اگر سجده بود، نماز اقامه می شود. انسان هایی که خاشع نیستند، اهل نماز نیستند. لذا امیرالمومنین (ع) فرمودند: «من اقام ولایتی فقد اقام الصلاه». کسی ولایت مرا اقامه کند، نماز را اقامه کرده است. ولایت امیرالمؤمنین، یعنی ولایت بندگی.

خدای متعال می فرماید: «استعینوا بالصبر و الصلاه و آن ها لکبیره الا علی الخاشعین». در سختی ها به صبر و نماز تکیه کنید و کمک بگیرید. اگر در راه خدا می خواهید به خدا برسید، با این دو بال باید حرکت کنید: صبر و نماز. فرمودند اگر می خواهید به محبت و عبودیت خدا برسید، اگر می خواهید در دام شیطان نیفتید، نماز و روزه را باید داشته باشید.

استادی می گفت، عبادتی خوب است که متناسب با توان آدم باشد. در روایات این گونه معنا شده که صبر یعنی رسول الله و نماز یعنی امیرالمؤمنین (ع). اگر می خواهید به خدا برسید با هدایت نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و سرپرستی امیرالمؤمنین راه خدا طی می شود. تا دستتان در دست این دو بزرگوار نباشد و از آن ها استعانت نجویید و آن ها کمک نکنند، کسی با پای خودش به طرف خدا نمی تواند حرکت بکند. این وادی، وادی ای نیست که بشود این گونه پیش رفت.

خیلی ها دنبال وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به ظاهر رفته اند، ولی ولایت امیرالمومنین که همان ولایت نبی اکرم است، برایشان سخت است که قبول کنند. از این رو، اقامه نماز، یعنی اقامه خشوع و بندگی و توحید. وقتی توحید اقامه شد، همه مردم نماز می خوانند. نماز ذکر جامعی است که اهل توحید می توانند این ذکر را داشته باشند و با نماز به خدا نزدیک شوند. لذا اقامه نماز، یعنی اقامه توحید و اقامه ولایت حقیقت. می دانیم سیدالشهدا در عاشورا، چه قدر تحمل داشته است. فقط می دانیم اولیای خدا بر این ماجرا گریسته اند و عاشورا، سنگین ترین ابتلائات عالم برای هدایت همه عوالم بوده است.

وجود مقدس سیدالشهدا، بیرون خیمه ها سر را به زانو گذاشته و به خواب کوتاهی رفته بودند. در همین حال، لشکر عمر سعد، بر اساس دستوری که از کوفه آمده بود، تصمیم گرفتند بعد از ظهر کار را تمام کنند یا بیعت بگیرند یا سیدالشهدا (ع) را به قتل برسانند. لذا یک دفعه این لشکر به طرف خیمه حمله کرد و به نزدیکی خیام رسیدند. زینب کبری محضر سیدالشهدا آمدند و حضرت را صدا زدند. فرمود: الان جدم را در خواب دیدم که گفتند به زودی مهمان ما هستی.

سخن امام حسین علیه السلام با اهل بیت و یارانش

عرضه داشت: می بینید حمله کردند و هیاهو می کنند. حضرت به برادرش فرمود: ببین این ها چه می گویند. همراه با بیست نفر رفت. زهیر و حبیب هم در بین آن ها بود. فرمودند: چه می گویید؟ گفتند: امیر دستور داده یا الان بیعت کنید یا آماده جنگ باشید. فرمود: صبر کنید ببینم برادرم چه می فرماید؟ برگشت و پیغام را رساند. حضرت فرمودند: یک شب را مهلت بگیرید. من یاد خدا و تلاوت قرآن را دوست دارم. می خواهم امشب با خدا مناجات کنم. امشب، شب قدری است که حضرت همه عالم را به طرف خدا خواند. دشمن اجازه داد. حضرت همه را آماده کردند.

در تواریخ آمده است که سر شب، اهل بیت و اصحابش را در خیمه جمع کرد و فرمود: «عصنی علی الله احسن الثناء و احمده علی السراء و الضراء اللهم انی احمدک علی ان اکرمتنا بالنبوه و علمتنا القرآن و فقهتنا فی الدین وجعلت لنا اسماع و ابصار و افئده ولم تجعلنا من المشرکین».

فداکاری و محبت و عبودیت موج می زد. ایشان در محاصره دشمن عرضه می دارد که بهترین ثناها برای خدای متعال است. او را در سختی و خوشی حمد می گویم. خدایا تو را حمد می کنم که به ما قرآن آموختی. ما را فقیه در دین قرار دادی. به ما گوش ها و دیده ها و قلب ها دادی و ما را از مشرکین قرار ندادی. امام در اوج بلا، کدام نعمت ها را می بیند و مشغول به چه نعمت هایی است. بعد به اصحابش فرمود: «انی لا اعلم اصحاب اولی ولا خیر من اصحاب ولا اهل بیت ابر و اوصل من اهل بیتی». این جمعیت با من کار دارند. برخیزید و شب را مرکب خودتان قرار بدهید و پراکنده شوید. دست مردهای بنی هاشم را هم بگیرید و بروید به دیار و بلاد خودتان. بروید که دشمن با شما کار ندارد و تعقیبتان نمی کند. دشمن خوش حال می شود که مرا تنها بگذارید. اگر بروید، در سلامت خواهید بود، ولی اگر بمانید، فردا کشته خواهید شد. من هم کشته خواهم شد.

قمر بنی هاشم عرضه داشت: یعنی می گویید ما برویم و بعد از شما زنده بمانیم؟ یعنی زندگی بر دنیا را ترجیح بدهیم؟ هرگز، اجازه دهید بمانیم.