معصومين : پيامبر اعظم ، امام علي ، حضرت زهرا ، امام حسين ، امام صادق ، امام زمان عليهم السلام
«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللَّهِ أَبَدا مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ [لِزِيَارَتِكَ ] السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ [وَ عَلَى أَوْلادِ الْحُسَيْنِ ] وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ» (شيخ عباس قمي/ مفاتيح الجنان/1/ ص : 458).
«قال رسول الله صل الله عليه و آله حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاط» ( شيخ طبرسي/ إعلام الورى بأعلام الهدى/ ص : 217).
- بجز حـسين مـرا مـلجأ و پـنـاهي نيستدر اين عقيده يقين دارم اشتباهي نيست
- ره نجات حسين است و دوستي حسينبه سوي حق بجز اين طريق باهي نيست
- به غير درگه تو يا حسين دردو جهانمرا به درگه ديـگر حـواله گـاهي نيست
- اگر مرا به غلامي خـويش قـبول کنيبه دل دگر غم واندوهم از گناهي نيست
- يارب دلم از غم حسـين محـذون کندر سـيـنـه مـا مـحـبـتش افـزون کـن
- جزمهر حسين هر آنچه باشد به دلمخـون سـازو ز راه ديـده ام بيـرون کن
گاهي پيامبر خدا با اصحاب که مي نشستند خبر مي گرفتند که کسي خبر خوشي دارد که بگويد. در فارسي هم داريم که مي گويند خوش خبر باشي و آدم تا مي تواند هيچ وقت خبرهاي بد را نياورد . در روايت داريم «الرَّجُلُ الصَّالِحُ يَأْتِي بِالْخَبَرِ الصَّالِحِ وَ الرَّجُلُ السَّوْءُ يَأْتِي بِالْخَبَرِ السَّوْءِ» (شيخ طبرسي/ مشكاة الأنوار في غرر الأخبار/ ص : 323). بعضي ها را ديديد هميشه خبرهاي بد را مي آورند آدم او را که مي بيند ياد بدي ها و گرفتاري هايش مي افتد. بزرگي مي فرمود: هر چه قدر که مي تواني خبر هاي بدت را کتمان بکن هر چه قدر آدم گرفتاري هايش را به ديگران انتقال ندهد خدا به او شرح صدر مي دهد آقايي مي دهد. روايت داريم که «الْمُؤْمِنُ هُوَ الْكَيِّسُ الْفَطِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ» (شيخ کليني/ ا لكافي/ ج2/ ص:226). يک علامت مومن اين است که خوشي ها، شادابي ها، خنده ها و تبسم هايش در صورتش است. بشارت هايش خبرها و حادثه هاي خوب است مومن اين طور نيست که هميشه محزون وگرفته باشد آدم بعضي ها را که مي بيند ياد گرفتاري هايش مي افتد مومن نبايد اين طور باشد حالا روز عاشوراء يا روزهاي وفات استثناء شده اند اما در طول عمر بايد متبسم بود. «تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِي وَجْهِ أَخِيهِ حَسَنَةٌ» (شيخ کليني/ الكافي/ ج2/ ص:188). روايت داريم اگر در صورت برادر مومنت تبسم مي کني همين را برات عبادت مي نويسند. مومن غم و اندوهش را ظاهر نمي کند در دلش نگه مي دارد.
بزرگي مي فرمود: هر چه قدر مشکلت را به ديگران بگويي ديرتر علاج مي شود و هر چه قدر که در دلت نگه داري و با خدا درد دل کني زودتر علاج مي شود مگر موارد استثنايي که مثلا اگر نگويد سکته مي کند، دق مي کند، قائده کليش اين است که هر چه قدر مي تواني ناراحتي ها و غم و اندوهت را به ديگران منتقل نکن. هر چه قدر که مي تواني خبر هاي بدت را کتمان بکن تو که سفره دلت را جلوي ديگران پهن مي کني غم واندوهت را به ديگران مي گويي اين ها يا دوست تو هستند و يا دشمن تو هستند اگر دوست شما هستند داري ناراحتش مي کني هي مي نشيند غصه شما را مي خورد ممکن است کاري هم از دستش بر نياييد خوب نيست آدم براي دوستان و نزديکانش غصه درست کند. اگر هم دشمن شما هستند در دلش مي گويد که الحمد لله خدا گرفتاري هايت را بيشتر کند. اما اگر شادي هايش را بگويد برعکس عمل مي کند يعني دوستان خوشحال و دشمنان پکر مي شوند.
هر جمله حکيمانه اي را لازم نيست که حتما معصومين بگويند. «الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَحَيْثُمَا وَجَدَ أَحَدُكُمْ ضَالَّتَهُ فَلْيَأْخُذْهَا» (شيخ کليني/ الكافي/ ج8/ ص : 9). حکمت گمشده مومن است از هر کسي و هرکجا که پيدايش کند مي گيرد حتي از کافر و منافق هم ياد مي گيرد. «الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ» (امام علي عليه السلام/ نهج البلاغة/ ص : 481). حضرت مي فرمايد: کلمات حکيمانه را و لو از منافق هم باشد ياد بگير و استفاده بکن. در فارسي هم ما يک مثالي داريم مي گوييم دُر را از دهان سگ بگير استفاده کن دُر که دُر است.
پس تا هر جا که انسان توانست درد دلش را، غم ها و غصه هايش را به کسي نگويد البته بعضي جاهايي که احساس خطر مي شود خط قرمز است بعضي از روانشناسان تحقيق کردند مي گويند خانم ها معمولا بيشتر از آقايان عمر مي کنند علتش هم اين است چون خانم ها زود درد دل هايشان را مي گويند نگه نمي دارند، ولي آقايان نگه مي دارند براي همين زود سکته قلبي و مغزي مي کنند. البته خيلي وحشت نکنيد که مي رويم ما که هر چه قدر زياد بمانيم پرونده امان سياهتر مي شود. خبرهاي ناگوار را هر چه قدر مي توانيد به ديگران انتقال ندهيد.
در جنگ احد پيامبر آسيب ديدند دندان و پيشاني مبارکشان شکست خيلي صدمه خوردند، حضرت امير مثل پروانه دور پيامبر مي چرخيدند تقريبا نود ضربه به حضرت اثابت کرد بعد از اين که جنگ تمام شد پيامبر فرمودند: که کسي هست که از عمويم حمزه خبر بياورد يکي از اصحاب پيامبر رفت چشمش افتاد به بدن حمزه که مُثله شده بود، سينه اش را پاره کردند جگرش را در آوردند گفت: من نمي روم خبر بدهم. پيامبر خدا حضرت امير را فرستادند حضرت امير هم وقتي چشمش به اين منظره افتاد خبر را به پيامبر نبرد نخواستند باعث غم و اندوه پيامبر بشوند تا اين که پيامبر خودشان بلند شدند آمدند وقتي آن منظره را ديدند خيلي گريه کردند، متاثر شدند فرمودند: من تا به حال جايي نايستاده ام که حالم از اين بدتر باشد که عمويم را به اين حال ببينم. پيامبر ما گاهي بين اصحاب مي فرمودند: کسي خواب خوب نديده؟ خبر خوبي ندارد؟ البته بيشتر خواب هايي که ما مي بينيم مطابق افکار و خيالات و ملکات و ذهنيات و مرورهايي که در ذهن و قلب ماست.
مي گويند آدم ساده اي پيش استادي آمد و گفت: آقا من خيلي مي خواهم امام زمان را ملاقات کنم. استاد هم گفت: از اين تاريخ به بعد غذاهاي شور و آب شور بخور. اين هم رفت بعد از يک هفته آمد گفت: آقا از بس شور خوردم خسته شدم اما نتوانستم امام زمان را حتي درخواب هم ببينيم. استاد گفت: چه خواب مي بيني؟ گفت: سرم به متکا که مي رسد تا خوابم مي برد خواب آب مي بينم. استاد گفت: تو تشنه آب شدي خواب آب را مي بيني اگر تشنه امام زمان بشوي خواب امام زمان را مي بيني. مولوي مي گويد:
- آب کم جو تشنگي آور به دست تا که آبت جوشد از بالا و پست
ما اگر تشنه حق بشويم همه چيز درست مي شود. من معتقدم عموم مردم تشنه دنيا هستند اگر کسي تشنه آخرت و قيامت و تقوي و ايمان بشود عاقبش درست مي شود. شما بايد تشنه بشويد گفت: اگر گدا کاهل بود تقصير صاحب خانه چيست. در حالات سيد عبدالکريم کفاش است که يک موقع ايشان توسل به پيامبر مي کند که آقا من دوست دارم فرزندتان امام زمان عليه السلام را زيارت کنم خيلي به حضرت استغاثه مي کند پيامبرخدا صلوات الله عليه و آله مي فرمايد: اگر مي خواهي امام زمان را ببيني از امروز تا يک سال صبح و شام به فرزندم امام حسين عليه السلام توسل پيدا بکن. يک توسل مختصر حالا زيارتي، روضه اي، مرثيه اي خواندن، چون يکي از کارهاي امام زمان اين است «فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً» (مجلسي/ بحارالأنوار/ ص: 237). اي جد بزرگوار من هر صبح و شام براي شما ندبه و عزاداري مي کنم. سيد عبدالکريم کفاش بود ولي خيلي از علماء هم مي رفتند از او استفاده مي کردند شايد هيچ سوادي هم نداشت. بعضي از علماء که به مغازه اش مي رفتند مي گفتند: که از مغازه ايشان يک عطر عجيبي به مشام مي رسيد. سيد عبدالکريم مي گفت: امام زمان گاهي در همين مغازه به ديدن من مي آيد
مثل داستان آن قفل ساز که شيخ بهايي ردامام زمان را به وسيله جفرو اسطرلاب را دنبال کرد تا به مغازه قفل ساز رسيد امام زمان را آن جا پيدا کرد آقا فرمود: لازم نيست که تو با جفر و اسطرلاب بيايي ما را پيدا کني شما مثل اين قفل ساز بشو ما خودمان به سراغ شما مي آييم.
پيامبر به سيد عبدالکريم دستور دادند که هر صبح و شام به فرزندم امام حسين متوسل بشو، روضه بخوان و اشک بريز تا به زيارت فرزندم امام زمان برسي. ايشان هم از روزي که پيامبر دستورالعمل را مي فرمايد شروع مي کند اول صبح يک روضه مختصر، غروب هم يک روضه مختصر مي کند بعد از يک سال خدمت آقا تشرف پيدا مي کند. اين قدر آدم هستند که آرزو دارند که در عمرشان يک بار به خدمت آقا مشرف بشوند اما در باره ايشان نوشته اند که هفته اي يک بار خدمت آقا تشرف داشته است.
بزرگي علت اين که پيامبر اين دستورالعمل را دادند اين است که چون خود امام زمان هر صبح و شام اين کار را مي کند وقتي کسي اين کار را انجام داد شباهت و سنخيت در او ايجاد مي شود يعني شما وقتي شبيه کسي شدي با او رابطه برقرار مي کني. .
- کـبوتر بـا کـبوتـر باز بازکند همجنس با همجنس پرواز
مرحوم کل احمد از داش هاي چاله ميدان تهران بود مي گفت: وقتي قهوه خانه مي رفتم مي ديدم که کبوتر بازها يک طرف، بناها يک طرف و قمار بازها يک طرف نشستند يعني مي ديدم هر کسي در هر وادي که هست با همان ها نشسته است دارد گپ مي زند. عالم عالم ارتباطات است. «وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ» (النور: 26). شما اول از خودت شروع کن تو هر خطي که بيفتي مطمئن باش که با آن قشر فوري آشنا مي شوي روح خبر مي کند روح به روح خبر مي دهد. وقتي شما در راه کربلا هستي با مسافرهاي کربلا آشنا مي شوي. دو بعلاوه دو مي شود چهار، شما خط خودت را، نيت خودت را مشخص کن.
مرحوم سيد عبدالکريم کفاش بعد از عمل کردن به اين دستورالعمل به محضر امام زمان تشرف پيدا مي کند. اين قدر آقا ايشان رادوست داشتند و ايشان هم آن قدرعاشق امام زمان بودند که يک روز امام زمان فرمودند: عبدالکريم اگر من را نبيني چه مي شود؟ عرض کرده بود آقا اگر شما را نبينم مي ميرم. يعني ديدار شما آب حياط من است مثل اکسيژن که به ما نرسد مي ميريم. اين است که امام زمان عين الحياط است سر چشمه هستي است منتهي آن تشنگي در ما ايجاد نشده است. به حضرت عرض مي کند که اگر من يک هفته بگذرد شما را نبينم مي ميرم قالب تهي مي کنم. حضرت مي فرمايد: براي همين است ضرورت نشان مي دهد که من خودم را به شما نشان بدهم. خيلي عجيب است همين سيد عبد الکريم کارش به جايي مي رسد يک روز که امام زمان مي فرمايد عبد الکريم مي خواهي به بهشت بروي؟ عرض مي کند اگر شما هم باشي آره و الا من آن بهشت را هم نمي خواهم.
اصحاب امام حسين هم همين طور بودند به امام حسين مي گفتند که آقا ما اصلا بهشت نمي خواهيم ما فقط شما را مي خواهيم اگر بهشتي هم وجود نداشته باشد باز حاضريم هفتاد بار کشته بشويم باز زنده بشويم و فداي شما بشويم. در بهشت اصحاب امام حسين دور امام حسين حلقه مي زنند واين قدر محو تماشاي امام حسين هستند که حورالعين شکايت مي کنند که خدايا ما را براي اصحاب امام حسين خلق کردي چرا به ما سر نمي زنند از ما استفاده نمي کنند؟ به اصحاب امام مي گويند حورالعين منتظر شما هستند آن ها مي گويند ما عقلمان کم است امام حسين را ول کنيم دنبال حورالعين برويم. يکي از رفقاي ما نقل مي کرد خواب ديدم که در محضر حضرت فاطمه زهراء هستم جبرئيل آمد گفت: فلاني مي خواهي تورا به بهشت برين به اعلاء درجه ببرم؟ گفتم: نه، من يک ذره از هم جواري و عرض ادب به فاطمه زهرا را با همه عالم عوض نمي کنم بهشت من حضرت زهراست. گفت:
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
- درضميرما نمي گنجد بغيرازدوست که هست هردوعالم را به دشمن ده که ما را دوست بس است
اگر کسي لذت محبت و معنويات را حس بکند حاضر نمي شود با هيچ چيزي عوض کند يک لحظه از ديدار امام زمان همه وجودش را اشباء مي کند. عبدالکريم مي گويد: اگر با شما بهشت بروم مي روم و الا بهشت راهم نمي خواهم.
خيلي از بي چيزي نناليم امام هاي ما همه اش طرف بي چيزها مي رفتند. ابوايوب انصاري از مستضعف ترين مردم مدينه بود وقتي که حضرت پيامبر وارد مدينه شدند همه گفتند آقا به منزل ما بيا. حضرت فرمودند: شتر من مأمور خدايي است هر کجا که بنشيند من هم همان جا مي روم. شتر پيامبرخدا رفت در خانه فقير ترين، ضعيف ترين ومستضعف ترين فرد مدينه که ابوايوب انصاري بود خوابيد. ابوايوب هم فوري وسايل حضرت را به منزلش برد. هرجا دلشکسته اي و مظلومي هست اولياي خدا با آن ها هستند. پيامبر فرمودند: من خودم مسکينم و مساکين را هم دوست دارم با مساکين هم مي نشينم. خيلي در فکر اين نباشيد که دنبال آن هايي که اسم و رسم دارند، هارت و هورت دارند برويد. خدا با دلشکسته هاست، با فقراست، با ضعفاست با آن هاست که بي کس و کارند. البته افرادي که قانع هستند نه افرادي که هزل هستند خلط مطلب نشود سيد عبدالکريم کفاش مستاجر بود اجاره منزلش را نتوانست بدهد صاحب خانه اثاث هايش را بيرون مي ريزد ايشان پکر مي شود به امام زمان متوسل مي شود عرض مي کند يا امام زمان قربان شما و اجدادتان، شما هر مصيبتي را کشيديد زندان رفتيد اسير شديد زهر نوشيديد ولي خودمانيم مصيبت مستاجري را نکشيديد. وقتي امام زمان را مي بيند آقا متبسم مي شوند يک پولي را مي دهند تا آخر عمرش هر چه خرج مي کرد تمام نمي شد. روزي که پول تمام مي شود آخرين روز از عمرش بود.
عرض ارادتي به محضر فاطمه زهراء داشته باشيم. پيامبرصلوات الله عليه و آله فرمودند: «يَا سَلْمَانُ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ فَهُوَ فِي الْجَنَّةِ مَعِي» (شيخ حسن ديلمي/ إرشاد القلوب إلى الصواب/ ج 2/ ص : 292). هر کس فرزندم فاطمه را دوست داشته باشد در بهشت با من خواهد بود وهر کسي فاطمه را دشمن داشته باشد در آتش خواهد بود. فرمود: «يَا سَلْمَانُ وَيْلٌ لِمَنْ يَظْلِمُهَا وَ يَظْلِمُ بَعْلَهَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً ع وَ وَيْلٌ لِمَنْ يَظْلِمُ ذُرِّيَّتَهَا وَ شِيعَتَهَا» (همان). سلمان واي بر کساني که به فاطمه ام ظلم مي کنند، به همسرش ظلم مي کنند، به بچه هايش ظلم مي کنند. آيا نمي دانند چه جنايت بزرگي انجام مي دهند؟
بزرگي مي گفت: وقتي که حضرت پيامبر از دنيا رفتند حضرت امير اين قدر بي تابي نمي کردند چون جانشين پيامبر، رنگ و بوي پيامبر که در واقع پيامبرثاني حضرت زهراءسلام الله عليها بودند که بوي پيامبر و شمايل پيامبر و نور پيامبر در خانه حضرت امير باشد. رکن ديگري بود که جايگزين پيامبر باشد اما بعد از شهادت حضرت زهراء حضرت مي فرمايد: ديگر شب هاي من به بيداري سپري مي شود حزن و غم اندوه من دائم است.
در زمان خلافت دومي، ابن عباس مي گويد: در خدمت اميرالمومنين نشسته بودم به حضرت عرض کردم آقا براي من سئوالي پيش آمده، عرض کردم امسال دومي از همه فرماندارها و والي ها ماليات گرفته ولي از قنفذ ماليات نگرفته است. مي گويد تا اسم قنفذ را آوردم چشم هاي حضرت پر شد و شروع به گريه کردن کرد به اطراف نگاه کردند که اجنبي و نامحرم نباشد بعد فرمودند: ابن عباس اگر مي بيني دومي اين قدر هواي قنفذ را دارد به خاطر اين است که او براي کشتن همسرم فاطمه زهراء به دومي کمک کرد. آن لحظه اي که آقا را به مسجد مي بردند بي بي آمدند کمربند مولي را گرفتند ديدند با وجود فاطمه نمي توانند نقشه هايشان را عملي کنند حامي علي است ناصر اميرالمومنين است. دومي صدا زد قنفذ برو دست زهراء را کوتاه کن. خدا لعنت کند چه کرد. امام صادق عليه السلام فرمودند: علت وفات مادرمان زهراء بر اثر همان تازيانه هايي بود که آن شخص ملعون به امر دومي بر بازوان مادرمان زهراء زد.
- يک بار فشار در و ديوار مرا کشتقنفذ بخدا باعث قتل دگرم بود