کلید واژه: صلوات, مومن, زنبور عسل, سخن چینی, وفای سگ, مال حرام, مادر, ایثار علی علیه السلام , روضه علی علیه السلام .
اسامی معصومين: پیامبر صلی الله... , امام علی علیه السلام , فاطمه زهراء علیهاالسلام , امام حسن علیه السلام , امام حسین علیه السلام .
سخنران استاد فرحزاد
قَالَ رسول الله صل الله علیه و آله : «يَا عَلِيُّ مَنْ قَتَلَكَ فَقَدْ قَتَلَنِي وَ مَنْ أَبْغَضَكَ فَقَدْ أَبْغَضَنِي وَ مَنْ سَبَّكَ فَقَدْ سَبَّنِي لِأَنَّكَ مِنِّي كَنَفْسِي رُوحُكَ مِنْ رُوحِي وَ طِينَتُكَ مِنْ طِينَتِي»[1].
ذکر صلوات همه وقت و همه جا، خصوصا در ماه رمضان و خصوصا شب های قدر خیلی سفارش شده است. در روایت هست که دعا مستجاب نمی شود بالا نمی رود مگر این که دعا ضمیمه این ذکرشریف بشود. در منتهی الامال محدث قمی نقل کرده است که شب نوزدهم حضرت امیر مداومت بر ذکر صلوات داشته اند. صلوات بدی ها را تبدیل به خوبی می کند. ظلمت ها را تبدیل به نور می کند.
زنبوری محضر پیامبر سلام الله علیه و آله آمد عرض کرد: برای شما عسل درست کردیم که شما میل کنید. پیامبر سلام الله علیه و آله عسل را دوست داشتند. حضرت به زنبور فرمودند: شما از گل ها و شکوفه ها شیره می مکید، شیره گل و گیاه ها تلخ است. چه کار می کنید که تبدیل به عسل مصفا می شود؟ عرض کرد: یا رسول الله سلام الله علیه و آله ما وقتی که این شیره ها را می مکیم صلوات می فرستیم، صلوات این تلخی ها را تبدیل به شیرینی می کند.
فرمود: مومن کارهایش شیرن است. علامت دوست اهل بیت سلام الله علیهم این است که نمک دارد. «الْمُؤْمِنُ عَذْبٌ يُحِبُّ الْعُذُوبَةَ وَ الْمُؤْمِنُ حُلْوٌ يُحِبُّ الْحَلَاوَةَ»[2] مومن شیرین است و چیزهای خوشمزه و شیرین را هم دوست دارد. همه ائمه خرما را دوست داشتند. فرمودند: ما و شیعیان ما از شیرینی خلق شدیم. پیامبر سلام الله علیه و آله فرمود: مومن مانند زنبور عسل است. یک سوره قرآن به نام زنبور است که خیلی از نعمت های بزرگ را هم خدای متعال تو همین سوره نمل نقل کرده است.
پیامبر خدا سلام الله علیه و آله می فرماید: مثل مومن، مثل زنبور عسل است. زنبور هم به جاهای خوب و پاک و طاهر می رود. فرمود: جاهای خوب ما اهل بیت سلام الله علیهم هستیم. زنبور عسل سه تا صفت خوب دارد. همیشه از چیزهای طیب و پاکیزه استفاده می کنند. نمی رود از اشغال و کثافات استفاده بکنند. چند دژبان هستند دم در کندو هست که این زنبوهایی که می آیند، این ها را بو می کنند. اگر چیز آلوده و میکروب زا همراهشان باشد یا بریشان می گردانند یا می کشند. مومن هم همیشه چیزهای طیب می خورد.
دوم: صادرات زنبور عسل مصفاست. «شِفاءٌ لِلنَّاسِ»[3] از یک زنبور کمتر نباشیم. نیش هم می تواند بزند اما عسل می دهد. سوم حضرت می فرماید: زنبور نشستن و برخواستنش هم با لطافت است. گل و گیاه و شکوفه را از بین نمی برود. مومن هم خانه ای می رود. مهمانی می رود. بین زن و شوهر دعوا نمی اندازد. فتنه به پا نمی کند. غیبت و سخن چینی نمی کند. حضرت می فرمایید: کسی که می آید از دیگران برایت سخن چینی می کند، حواست باشد از تو هم به دیگران می گوید. به سخن چین و نمام هیچ وقت اعتماد نکن. آتش خاموش کنیم، نه آتش بیار معرکه باشیم.
امیرالمومنین سلام الله علیه اول مظلوم عالم بود. شخصیتی که از طفولیت کنار پیامبرخدا سلام الله علیه و اله بود. خود حضرت می فرماید: حضرت پیامبر خدا سلام الله علیه و آله من را روی زانوهایش می نشاند، لقمه در دهان من می گذاشت. من صدای وحی را می شنیدم. صدای ناله شیطان را شنیدم. به پیامبر عرض کردم: این صدای کی هست؟ فرمود: شیطان است. حالا که من آمدم از عبادت بت ها مأیوس شده است. در سن ده سالگی اول کسی بود که به پیامبر سلام الله علیه و آله ایمان آورد.
ای انسان که تو میگویی: من اشرف مخلوقاتم بیا از حیوانات اداب و اخلاق یاد بگیر. در روایت است که آب خوردن را از اولاغ یاد بگیر. که خیلی ملایم آب می خورد. راه رفتن را از گاو یاد بگیر خیلی ملایم و با وقار راه می رود. وفا و قناعت و بیداری شب را از سگ یاد بگیر. حضرت امیر سلام الله علیه می فرماید: ده تا صفت خوب در همین حیوان سگ که «نَجِسِ الْعَيْنِ» هست. این قدر میکروب تو بدنش قوی هست که اگر به کاسه ای دهن زد با آب پاک نمی شود، باید خاک مال بکنیم. ولی در روحش خدا ده تا صفت عالی گذاشته است.
مرحوم آیت الله شهید دستغیب یک کتاب خیلی خوبی به نام داستان های شگفت دارد. ایشان از قول یکی از آشنایانشان نقل کردند. که یک آشنای جوانی داشتیم که در خارج تحصیل می کرد. در اروپا مرسوم است که سگ تو خانه نگه می دارند. حتی حمام می بروند. گفت: من یک خانه ای اجاره کرده بودم که خیلی امنیت نداشت. گفتم یک سگ بگیرم که وقتی که من نیستم از خانه محافظت بکند. گفت: یک شب از دانشگاه برگشتم آخر شب بود. هوا ابری و سوز و سرما و باد بلند شده بود. من هم دیدم سوز می زند پالتویی که داشتم به سرم کشیدم. به همین حالتی که سرم و صورتم پوشیده بود آمدم به در خانه کلید بیندازم، این سگ فکر کرد که دزد است یک دفعه پارس کرد و به من پرید. من دیدم که اشتباه گرفته، فوری پالتو را کنار کشیدم. تا دید که من صاحبش هستم، این قدر خجالت کشید که خدا می داند. مثل این که وا رفت. خیلی شرمنده شد. من معمولا در را باز می کردم سگ را به خانه می بردم. آن شب هرچی فشار آوردم، دیدیم نمی آید. گفتم: بروم شام بخورم، موقع خوابیدن به خانه می آورم. موقع خوابیدن هر چی کردم نیامد. (آدمی هست که میلیون بار خلاف می کند، تو صورت آدم هم می ایستد) گفتم: حالا بیرون بخوابد طوری نیست. فردا آمدم که تو خانه بیاورم، برایش غذا بدهم. امدم هر چی برایش پا زدم دیدم بلند نمی شود. نگاه کردم، دیدم از خجالت و حیا مرده است. خیلی عجیبه ها از این که تو عمرش یک بار به صاحبش پریده است. مرحوم شهید دستغیب در آخر این داستان فرازهای از دعای ابو حمزه را آورده است. «أَنَا الَّذِي لَمْ أَسْتَحْيِكَ فِي الْخَلَاءِ وَ لَمْ أُرَاقِبْكَ فِي الْمَلَإِ وَ أَنَا صَاحِبُ الدَّوَاهِي الْعُظْمَى أَنَا الَّذِي عَلَى سَيِّدِهِ اجْتَرَى»[4] یعنی من کسی هستم که در خلوت حیا نکردم در جلوت و جلو دیگران حیا نکردم. من کسی هستم که به آقا م پریدم. جری شدم. جسارت کردم. توهین کردم. به قول مولانا که
- ای بسا کس را که صورت راه زدقصد الله کرد و بر صورت بزد
اگر به صورت بچه ات می زنی به صورت خدا و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف داری می زنی. مرحوم حاج آقا دولابی می فرمودند: دستور اسلام است که حیوانات را به صورتشان نزنید. آدم به صورت یک انسان بزند. خیلی بشر طغیان گر است. عجیب است که وقتی انسان طغیان می کند همه حیوانات سرشان پایین می رود. انسان بداند وقتی می زند به امام و پیامبر و به قرآن می زند.
حاج آقا دولابی سفارش می کردند: بیاییم یک گلی بکاریم. شیرین کاری بکنیم. مثلا یکی قرض دارد، دردمند است، قرضش را ادا بکنیم. به خاطر یک مبلغ ورشکست می شود، زندان می رود. به اعتیاد کشیده می شود. بیاییم یک انسان را نجات بدهیم. که خدا میفرماید: من دیگر آتش جهنم را برایت حرام کردم. بهشت را برایت واجب کردم. ایشان می فرمودند: اگر مادر دارید بروید خدمت به مادر بکنید. بعد بیافتید دست و پاش را ببوسید. این قدر ببوسید که به گریه بیفتد. وقتی که به گریه افتاد رحمت خدا شما را می گیرد. یک نفر به پیامبرخدا سلام الله علیه و آله عرض کرد: آقا من نذر کردم، استانه بهشت را ببوسم، چه کار بکنم؟ حضرت فرمودند: مادر داری برو پای مادرت را ببوس. عرض کرد: مادرم از دنیا رفته است. فرمودند: برو قبر مادرت را ببوس. (فرمود: بهشت زیره پای مادرهاست) گفت: یا رسول الله سلام الله علیه و آله قبرش هم گم شده است. فرمود: با انگشتت صورت قبر درست کن، مثل این که قبر مادرت است، آن را ببوس.
مرحوم آیت الله مرعشی می فرمودند: ما در مدرسه بودیم، یک بازاری آمد طلبه های مدرسه را برای افطار دعوت کرد. ما هم رفتیم افطار کردیم شب آمدیم خوابیدیم. خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم رفتیم منزل همین بازاری که شب رفتیم. سفره انداخته اما سفره پر از چرک و خون است. می رود تو آشپزخانه آدم ها را می کشد، دل و جرگرشان را می گیرد فشار می دهد، خون از جگر افراد در می آید. این را سر سفره ما می آورد و ما هم می خوریم. ای داد و بیداد این کی بود که ما به میهمانی منزلش رفتیم؟ فردا می آید به رفقا می گوید: من همچین خوابی را دیدم این کی بود که دیشب به ما رفتیم؟ تحقیق کردند دیدن از آن نزول خورهای درجه یک است. چه قدر این مدیونی دارد؟ کسی که به خودش، به خانواده اش، اطرافیاش، مال حرام بدهد، این ملعون است. یک ذره چشممان باز بشود این واقعیت ها را ببینیم، دست از پا خطا نمی کنیم.
قرآن میفرماید: مال یتیم می خوری، داری آتش می خوری. کسی جرائت می کند زغال گداخته را تو دهانش بگذارد؟ مثل آب خوردن دروغ می گوید. اما صادق سلام الله علیه می فرماید: جنگیدن تو جبهه راحت تر از کسب حلال است. آنجا یا جانباز می شوی، یا شهید می شوی، یا مجروح می شوی، یا جان سالم به در می بری. اما تو بازار زن بزک کرده می آید، با انواع اقسام آرایش کرده برایش نگاه نکن. مال حرام میتوانی به هم ور کنی، ور نکنی. ربا و نزول بتوانی بگیری، نگیری. دروغ نگویی. با این بانک ها خیلی از آقایان این وام ها را قبول نمی کند. بعضی ها هم که قبول می کنند میفرمایند که برای هر چیزی که وام گرفتی باید در آن مورد مصرف کنی. برای ساختن خانه اش وام می گیرد، اما تو جای دیگر خرج می کند. فلذا شیطان میگوید: من از بازارخیلی خوشم می آید. آنجا جولانگاه من است.
به خدا قسم نون و سبزی حلال از میلیون ها غذای آلوده به حرام و چرک و کثافات بهتر است. «كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً»[5] یعنی اگر چیز خوب بخوری، کار خوب می کنی. اما چیزه خراب بخوری، مسموم می شوی. نماز شب حال و مسجد و موعظه حال نداری. آقا ابا عبدالله فرمودند: چون شکم تان از حرام پر شده، حرف گوش نمی کنید.
به خدا قسم اگر فداکاری ها و ایثارگری های حضرت امیر کنار پیامبر نبود، نه پیامبر بود، نه دین بود، نه مکتب بود، هیچی نبود. ما همه مسلمان ها سر سفره امیرالمومنین سلام الله علیه هستیم. منتهی نمیدانند. یک کسی بی طرف زندگی امیر المومنین سلام الله علیه را مرور کند، ببیند کنار پیامبر چه نقشی داشته است. اگر نبود، پیامبر را از بین می بردند.
کی جای پیامبر خوابید؟ اگه من بدانم که کشته نمی شوم خیلی راحت می خوابم. حضرت ابراهیم بداند که آتش گلستان می شود این زیاد مهم نیست. ولی واقعا ظاهرش این بود که کشته می شود، ظاهرش این بود که تو آتش زغال می شود. واقعا حضرت ابراهیم نمی دانست که این آتش گلستان و برد وسلام می شود. روایت داریم: وقتی حضرت امیر با حضرت پیامبر وداع کردند تو «لَيْلَةُ الْمَبِيتِ»[6] آن قدر گریه کردند، یعنی وداع آخر را با هم کردند. یعنی ظاهرش این است که حضرت به شهادت می رسد. تو روایت داریم: «خدا به دو فرشته میکائیل و جبرائیل فرمود: شما دو فرشته مقرب من هستید. عمر یکیتان طولانی تر و یکیتان کمتر است. کدام یکی حاضرید آن کمتر را بگیرد؟ هیچ کدام حاضر نشدند. فرمود: نگاه کنید به زمین مکه دوتا برادرند علی سلام الله علیه حاضر شده جانش را فدای پیامبر سلام الله علیه و آله کند»
روایت داریم: در لحظه آخر امیدواریتان به حضرت امیر سلام الله علیه باشد. وقتی نفس به گلو می آید و آدم از دنیا جدا می شود، یک حالت عجیی برایش دست می دهد. روایت داریم: هیچ روحی از بدن جدا نمی شود الا پیامبر و حضرت امیر کنارش حاضر می شوند. اول پیامبر خدا سلام الله علیه و آله بالا سر آن دوستش می آید، میفرماید: من پیامبرخدا هستم. نارحت نباش من به تو از این اولاد و مال و همسری که می خواهی بگذاری و بروی بهتر هستم. «إِنِّي خَيْرٌ لَكَ مِمَّا تَرَكْتَ»[7] پهلوی من می آیی. بعد آقا امیرالمومنین سلام الله علیه می آید، کنار آن دوستشان می نشیند. نوازش و محبت می کند. حضرت صورتش را روسینه دوستش می برد می فرمایید: «أَنَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ الَّذِي كُنْتَ تُحِبُّهُ»[8] یک عمری علی گفتی و برای من گریه کردی و مجلس من شرکت کردی و نذر دادی و کار کردی و برای من زحمت کشیدی. حضرت میفرماید:من همان علی بن ابی طالبی هستم که دوستش داشتی. حالا من بشارت می دهم که تو را رها نمی کنم. من از تو دستگیری می کنم. علی جان همه ما آرزو داریم که آن لحظه آخر شب اول، به بالینمان بیایی. کمکمان کنی. در سرازیری قبر کمکمان کنی.
پیامبر اکرم سلام الله علیه و آله در آخر خطبه شعبانیه، وقتی فضایل ماه رمضان را بیان کردند، پیامبر مثل ابر بهار گریه کردند. امیرالمومنین سلام الله علیه عرض کرد: یا رسول الله سلام الله علیه و آله چرا گریه می کنی؟ فرمود: یا علی جان در ماه رمضانی شما را به شهادت می رسانند. محسانت را از خون سرت خزاب می کنند. من برای غربت و مظلومیت شما گریه می کنم. عرض کرد: یا رسول الله آیا آن زمان دین من سالم است. فرمود: بله دینتان سالم است. بعد فرمود: علی جان هر کس تو را بکشد من را کشته است. هر کس با تو دشمنی کرده، با من دشمنی کرده است. هر کس به تو ناسزا بگوید، به من ناسزا گفته است. چون تو نفس و جان و روح من هستی. تینت تو از تینت من هست.
من نمیدانم این ضربتی که این نانجیب ابن ملجم زد چه ضربتی بود؟ امیرالمومنین که در خیبر را از جا کند، دیگر از جا نتوانست بلند بشود. امام حسن سلام الله علیه و امام حسین سلام الله علیه امدند دیدن امیر المومنین سلام الله علیه خاک های محراب را به پیشانی و به فرق شکافته می ریزد. «مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى »[9] آقا امام حسن سلام الله علیه سر پدر را در دامنش گرفت، شروع به گریه کردن، کرد.
آقا چشماشان را باز کردند، فرمودند: حسنم گریه نکن، گریه تو ناراحتم می کند. تو را هم با زهر و سم به شهادت می رسانند. برادرت اباعبدالله سلام الله علیه را با شمشیر ستم به شهادت می رسانند. می گویند: یاران جمع شدند دیدن آقا نمی تواند روی پای خودش بایستد. امدن زیره بغل های آقا را گرفتند. حسیری آوردند، آقا را بلند کردند و روی حسیر گذاشتند. نقل می کنند، وقتی آقا را آوردند، به در خانه خواستند، وارد خانه کنند. فرمودند: اجازه بدهید من با پاهای خودم وارد خانه بشوم. دوست ندارم، بچه هایم، دخترم زینب من را به این حالت ببیند. طاقت دیدن این منظره را ندارد. عرض کنیم: یاامیرالمومنین سلام الله علیه شما طاقت نداری زینبت شما را به این حال ببیند، چه گذشت به دختر بزرگوارتون وقتی آمد بالای بلندی ببیند بدن برادر در گودی قتلگاه، نیزه دارها با نیزه، شمشیردارها، باشمشیر... «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»
[1] . بحارالأنوار/مجلسی/42/190/ باب 126- إخبار الرسول ص بشهادته و ...ص:190
[2] . وسائل الشيعة/شیخ حر عاملی/25/275/31- باب استحباب اختيار الماء العذب ...:275
[3] . النحل : 69
[4] . بحارالأنوار/مجلسی/95/87/ باب 6- الأعمال و أدعية مطلق ليالي...ص:212
[5] . المؤمنون : 51
[6] . تهذيب الأحكام /شیخ طوسی/5/257/18- باب زيارة البيت ..... ص: 249
[7] . الكافي/شیخ کلینی/3/128/باب ما يعاين المؤمن و الكافر ..... ص:128
[8] .همان
[9] . طه : 55