سخنران استاد فرحزاد
اِذا كانَ يَوْمُ الْقيامَةِ نَشَرَ اللّهُ تَبارَكَ و تَعالى رَحْمَتَهُ حَتّى يَطْمَعَ اِبْليسُ فى رَحْمَتِهِ؛
خداوند در روز قيامت آن قدر رحمتش را مى گستراند كه ابليس هم در رحمت خدا طمع مى كند. امام صادق عليه السلام
ماه شعبان ماه بسيار با فضيلتى است. اين ماه مقدمه ورود به ماه مبارك رمضان است. اين ماه شعبه هايى از خير و رحمت و بركت است. مرحوم محدث قمى در «مفاتيح الجنان» يك حديث طولانى در فضيلت روز اول ماه شعبان نقل كرده است. در آنجا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به تبيين فضيلت اين روز پرداخته اند. راوى حديث اميرالمؤمنين عليه السلام است. در بخشى از آن آمده است: در روز اول ماه شعبان، شجره طوبى شاخه هايش را در عالم پهن مى كند. در همه خانه ها و همه جا هست. هر كس به عمل خير يا صفت خير، مثل احسان، صله رحم، آشتى، عفو و گذشت اقدام كند، به شاخه اى از آن
درخت چنگ زده است. حتى اگر يك نفر از كسى طلب دارد و يادش بيفتد و ببيند طول كشيده است و او نپرداخته و طلب او را ببخشد، يك شاخه طوبى به او مى دهند. خيلى عجيب است! يعنى بهشت را مى توان اين قدر راحت خريد.
اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:
دُخُولُ الْجَنَّةِ رَخيصٌ وَ دُخُولُ النّارِ غالٌ؛[1] رفتن به بهشت ارزان و رفتن به جهنم پرمشقت و گران است.
يعنى جهنم رفتن خيلى مايه مى خواهد، خيلى بى دينى مى خواهد. بايد وجدان را زير پا گذاشت، فطرت را له كرد. خيلى بايد از جاده خاكى بروى تا بتوانى به جهنم برسى. آن هم معلوم نيست بگذارند. ولى بهشت رفتن خيلى راحت است. اين فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام برخلاف همه تزهايى است كه مى گويند: جهنم رفتن راحت و بهشت رفتن مشكل است. خير، بهشت رفتن بسيار ارزان است. روزى به امام سجاد عليه السلام گفته شد: حسن بصرى مى گويد: «لَيْسَ الْعَجَبُ مِمَّنْ هَلَكَ كَيْفَ هَلَكَ وَ اِنَّمَا الْعَجَبُ مِمَّنْ نَجى كَيْفَ نَجى ؛ كسى كه هلاك شد، جاى تعجب نيست كه چگونه هلاك شد، تعجب از كسى است كه نجات پيدا كرد كه چگونه نجات پيدا كرد!» امام سجاد عليه السلام فرمودند: من مى گويم: «لَيْسَ الْعَجَبُ مِمَّنْ نَجى كَيْفَ نَجى وَ اَمَّا الْعَجَبُ مِمَّنْ
هَلَكَ كَيْفَ هَلَكَ مَعَ سِعَةِ رَحْمَةِ اللّهِ؛ كسى كه نجات پيدا كرد، جاى تعجب نيست كه چگونه نجات پيدا كرد. اما تعجب از كسى است كه با وسعت رحمت خداوند هلاك شد كه چگونه هلاك شد!»[2] خداوند به دنبال بهانه است. در روايتى آمده است:
اِنَّ اللّهَ اَوْحى اِلى داوُدَ اَنَّ الْعَبْدَ مِنْ عَبيدى لَيَأْتِيَنى بِالْحَسَنَةِ فَاُدْخِلُهُ الْجَنَّةَ؛[3] خداوند به حضرت داوود وحى كرد كه بنده اى از بندگان من يك حسنه به جا مى آورد و من او را وارد بهشت مى كنم.
خيلى عجيب است! ببين بهشت چقدر ارزان است. اگر با اين خدا كسى نتواند وارد معامله شود، واقعا بى عرضه و عقب افتاده است. خداوند به دنبال يك حسنه انسان را به بهشت مى برد. با يك دانه خرما به بهشت مى برد. بهشتى كه عرضش به اندازه آسمان ها و زمين است.[4] بهشتى كه يك مؤمن مى تواند همه عالم را در آن ميهمانى كند. بهشتى كه جاودانه است. بهشتى كه «فيها ما تَشْتَهيهِ الاَْنْفُسُ وَ تَلَذُّ الاَْعْيُنُ وَ اَنْتُم فيها خالِدونَ.»[5]
حضرت داوود عرض كرد: «يا رَبِّ وَ ما تِلْكَ الْحَسَنَةُ؛ پروردگارا، آن حسنه چيست؟» فرمود: «يُفَرِّجُ عَنِ الْمُؤْمِنِ الْكُرْبَةَ وَ لَوْ بِتَمْرَةٍ؛ آن حسنه اين است كه مؤمنى را از غم و غصه در آورد، هر چند به دانه خرمايى باشد.»
اگر خداوند توضيح نداده بود، مى گفتيم حتما حسنه اين است كه هفتاد سال نماز شب بخواند. يا مثلاً سال هاى زيادى عبادت و دعا كند. فرمود: يك حسنه كوچك. اللّه اكبر! يعنى كوهى را به كاهى مى بخشد. كوهِ گناهان را با يك عمل كوچك مى بخشد و بهشت ابدى را نصيب انسان مى كند. البته خداى بزرگ، عطايش هم بايد بزرگ باشد. اگر كسى يك مؤمنى را خوشحال كند، از غم و غصه بيرون آورد، به او خدمتى بكند، هر چند به يك دانه خرما باشد، او را وارد بهشت مى كند. اين تعبير خداوند است. به يك بهانه كوچك، انسان را بهشتى مى كند.
در روايتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است:
مَنْ اَطْعَمَ اَخاهُ حَلاوَةً اَذْهَبَ اللّهُ عَنْهُ مِرارَةَ الْمَوْتِ؛[6] كسى كه به برادرش حلوا و شيرينى بخوراند، خداوند تلخى مرگ را از او دور سازد.
خرما دادن و شربت دادن به مؤمنين خوب است؛ چون طبيعت مؤمن با شيرينى سازگار است. امام صادق عليه السلام فرمودند:
اِنّا وَ شيعَتُنا خُلِقْنا مِنَ الْحَلاوَةِ فَنَحْنُ نُحِبُّ الْحَلْوا؛[7] ما و شيعيانمان از شيرينى خلق شده ايم و شيرينى را دوست داريم.
همچنين پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرموده اند:
اَلْمُؤمِنُ حُلْوٌ يُحِبُّ الْحَلاوَةَ؛[8] مؤمن شيرين است و شيرينى را دوست دارد.
بنابراين يك حسنه، درِ بهشت را به روى ما مى گشايد. اگر گره اى از كار برادر ايمانى خود گشودى و لبخندى بر لبانش جارى كردى، حسنه اى است بهشت گشا. ببينيد چگونه مى توانيد غم و اندوه يك مؤمن را برطرف كنيد و او را از ناراحتى و پژمردگى در آوريد.
البته مؤمن هر چه بتواند بايد قوى و خود نگه دار باشد. نبايد آثار غم و اندوه در چهره اش نمايان شود. حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام براى مؤمن هفده نشانه بر شمرده است. يكى از آن ها اين است:
اَلْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فى وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فى قَلْبِهِ؛[9] شادى مؤمن در چهره اش پيداست و حزن و اندوه او در دلش پنهان است.
همچنين در بيان ديگر صفات مؤمن فرمودند:
اَوْسَعُ شَىْ ءٍ صَدْرا؛ سينه اش بسيار بزرگ است.
سعه صدر مؤمن بسيار است. با يك حادثه كوچك از كوره در نمى رود.
خيلى سينه دار است! حاج آقاى دولابى مى فرمود: برخى از رفقاى ما اين قدر سعه صدر دارند و بزرگ اند كه هفتاد سال است غم و غصه دارند، ولى نشان نمى دهند. ما مى دانيم در درون او چه مى گذرد، ولى هميشه با لب خندان و تبسم او مواجه مى شويد. نشان دادن شادى ها خوب است، ولى غم هايت را به چه كسى مى خواهى نشان بدهى؟ اگر به دشمن نشان بدهى، خوشحال مى شود و اگر به دوست نشان بدهى، پكر مى شود. بنابراين هر چه مى توانى غم هايت را پنهان كن. اين خيلى قشنگ تر است. هر چه اظهار و گلايه و شكايت نكنى، خوب است.
سعى كنيد غم و غصه هاى بيرون خانه را به خانه نبريد و سر زن و بچه نريزيد. مبادا اگر با زن و بچه ناراحتى كرده ايد، بخواهيد بر سر رفقا يا ديگران خالى كنيد. حزن و اندوهت را فراموش كن. ان شاء اللّه يك روزى همه اندوه ها برطرف خواهد شد.
- اگر چه جمله در اندوه و درديميقين دارم كه آخر شاد گرديم
مؤمن به درجه اى مى رسد كه «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ؛[10] هيچ ترس و اندوهى براى آنان نيست.» حزن و غم عارضى است، اساس ندارد.
مرحوم كلينى در «اصول كافى» وقتى جنود عقل و جهل را مى شمارد، مى گويد: فرح و شادى از جنود عقل اند و حزن و غم و اندوه از جنود جهل.
يعنى حزن و غم و اندوه مال جهنمى هاست. در بهشت حزن و ناراحتى و كدورت وجود ندارد. اگر بتوانى يك دلى را شاد كنى، بسيار كار ارزشمندى است. و اين را به راحتى مى توان انجام داد. گاهى انسان فرزند خودش را با يك اسباب بازى خوشحال مى كند. گاهى مى توان چيزى را كه اهل خانه دوست دارند، از بيرون تهيه كرد و برايشان بُرد و خوشحالشان كرد. حتى گاهى يك جفت جوراب، يك دسته گل، يك جعبه شيرينى خانواده ات را، رفيقت را، شاگردت را و يا استادت را خوشحال مى كند. خداوند به داوود فرمود: حتى اگر كسى به يك دانه خرما بنده مؤمنى را شاد كند، به همين بهانه او را به بهشت مى برم.
اگر مسافرت مى رويد و يك هديه اى براى برادر مؤمنت مى آورى، هر چند ارزش مادى چندانى ندارد، ولى معناى آن اين است كه من به ياد تو بوده ام، دوستت دارم. همين كه دلش را شاد كردى، خيلى ارزشمند است. اصلاً روى آن نمى توان قيمت گذاشت. همين كه خدا را با اين كار خشنود كردى، خيلى ارزش دارد. همه دنيا در برابر آن هيچ است. امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: اگر همه دنيا را يك لقمه كنم و در دهان يك بنده مخلص خدا بگذارم، حقش را ادا نكرده ام.[11] يعنى از نظر مادى در برابر او كارى نكرده ام. اما اينكه دلش شاد و خدا خشنود شده است، خيلى قيمت دارد، هر چند به يك دانه خرما باشد. حضرت داوود در پاسخ خداوند فرمود:
حَقٌ لِمَنْ عَرَفَكَ اَنْ لا يَنْقَطِعَ رَجاؤُهُ عَنْكَ؛ كسى كه تو را شناخت، سزاوار است كه اميدش از تو قطع نشود.
خداوند رحمتش بى نهايت است و از همه به بنده هايش مهربان تر است. در داستانى خواندم كه مادرى دو پسر داشت: يكى سر به راه، خوب و مطيع بود و ديگرى مُجرم و گنهكار. پسر اولى از دنيا رفت. مادر از اينكه پسرش از دنيا رفته است، خيلى ناراحت و نگران نبود. مى گفت: مى دانم كه كارش درست و جايش خوب است. پسر دوم كه معصيتكار بود، بيمار شد و به حالت احتضار فرو رفت. مادر خيلى گريه و بى تابى مى كرد.
پسر به مادر گفت: تو كه براى آن برادرم ناراحتى نمى كردى، چه شده است براى من كه اين همه اذيت و گناه و معصيت كرده ام، اين قدر ناله و فرياد مى كنى؟ مادر گفت: پسرم من خيالم از برادرت راحت بود كه جايش خوب است و به بهشت مى رود، ولى نگران توام. پسر گفت: مادر خيالت راحت باشد. چون الآن به قلبم الهام شد كه يك مادر اين قدر به فرزندش اظهار محبت دارد و ناراحت و نگران اوست. خدايى كه اين مادر را خلق كرده است، چقدر به من مهربان است! نگران نباش، خدا مرا مى آمرزد و به مادرش تسكين داد و او را آرام كرد.
اين پسر از دنيا رفت. مادر او را در خواب ديد كه در باغى از باغ هاى بهشت است. گفت: پسرم چطور شد كه اينجا آمدى؟ گفت: همان كه به تو
گفتم. به خدا گفتم: مادر من به من مهربان بود و حاضر نبود فرزندش در آتش بيفتد. آيا تو كه هزار مرتبه از مادر مهربان ترى، حاضرى من در آتش بروم؟
در حديثى آمده است كه خانمى تنور را داغ كرده بود تا نان بپزد. آتش شعله مى كشيد و بچه اش آن طرف بازى مى كرد. همان طور كه خمير را براى پختن آماده مى كرد، كسى از راه رسيد و گفت: اين آقا را كه از اينجا مى گذرد مى شناسى؟ گفت: نه. گفت: اين آقا پيغمبر خداست. خدمت پيامبر رسيد و عرض كرد: يا رسول اللّه، سؤالى دارم. فرمود: بگو. پرسيد: يا رسول اللّه، آيا مادر به بچه مهربان تر است يا خدا؟ پيامبر فرمود: بدون شك خدا مهربان تر است.
از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است كه همه محبت ها و رحمت هايى كه در اين عالم گسترش يافته است، يك صدم رحمت خداوند است. نود و نه صدم ديگر را در قيامت ظاهر مى كند:
« اِنَّ اللّهَ خَلَقَ يَوْمَ خَلْقِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ مَأَةَ رَحْمَةٍ فَجَعَلَ فِى الاَْرْضِ مِنْها رَحْمَةً، مِنْها تَعْطِفُ الْوالِدَةُ عَلى وَلَدِها. وَالْبَهائِمُ بَعْضُها عَلى بَعْضٍ وَالطَّيْرُ كَذلِكَ وَ أَخَّرَ تِسْعَةً وَ تِسْعينَ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ فَاذا كانَ يَوْمَ الْقِيامَةِ اَكْمَلَها بِهذِهِ الرَّحْمَةِ مَأةً» ؛[12] خداوند روزى كه آسمان ها و زمين را خلق كرد، يك صد رحمت آفريد. يك رحمت را در دنيا قرار داد كه از همان يك رحمت مادر به
فرزندش مهر مى ورزد و حيوانات بعضى به بعضى ديگر علاقه دارند و همين طور پرندگان. و نود و نه رحمت ديگر را براى روز قيامت گذارد. در روز قيامت خداوند يك رحمت دنيا را هم ضميمه آن مى كند و صد رحمت را كامل مى كند.
بنابراين همه محبت هايى كه مادران نسبت به فرزندانشان دارند، از همان يك صدم رحمتى است كه خداوند در عالم گسترده است. يك شعبه اى از رحمت و محبت خداوند در دل مادر قرار داده شده است. پس خداوند چقدر مهربان است! «اَرْحَمُ مِنْ كُلِّ رَحيمٍ؛[13] از هر مهربانى مهربان تر است». بلكه همه رحمت ها و رأفت ها از اوست.
لذا پيامبر فرمودند: بدون شك خدا مهربان تر از مادر است. گفت: من كه مادر هستم به هيچ وجه حاضر نيستم بچه ام را در اين تنور بيندازم، خداى متعال چطور بندهايش را به جهنم مى برد! پيامبر حالشان منقلب شد. اشك در چشمانشان آمد و گريه كردند. فرمودند: خداى متعال كسى را به آتش نمى برد، مگر اينكه از گفتن «لا اله الا اللّه» امتناع كند؛[14] يعنى صاحب خانه را قبول نكند. به يك معنا قبول نكردن صاحب خانه، يعنى جهنم و آتش. نپذيرفتن خدا، خودش آتش است و پذيرش خدا، براى انسان بهشت درست مى كند. همين كه به حقيقت تن دادى، اين بهشت است. كسى به جهنم نمى رود، مگر اينكه از زير بار خدا فرار كند. فرمود:
كَلِمَةُ لا إلهَ اِلاَّ اللّهُ حِصْنى فَمَنْ قالَها دَخَلَ حِصْنى وَ مَنْ دَخَلَ
حِصْنى اَمِنَ مِنْ عَذابى؛[15] كلمه «لا اله الا اللّه» قلعه محكم من است. كسى كه آن را بگويد، داخل آن قلعه شده است. و كسى كه در آن داخل شود، از عذاب من در امان است.
خداى مهربان اين همه پيامبر و امام فرستاده است. در درونمان وجدان و فطرت قرار داده است. راه هاى خير را به ما نشان داده است و اين همه مانع قرار داده تا ما به آتش نرويم. اين خود ما هستيم كه موانع را عقب مى زنيم، وجدان و فطرت را زير پا مى گذاريم تا به آتش برسيم. «دُخُولُ الْجَنَّةِ رَخيصٌ وَ دُخُولُ النّارِ غالٌ؛ بهشت رفتن ارازن است و جهنم رفتن گران.»
مادر هيچ گاه فرزندش را در آتش نمى اندازد. اين خود بچه است كه شيطنت مى كند و خودش را در آتش مى اندازد. اگر خداوند گوشه هايى از رحمت خودش را به ما نشان بدهد، رحمتش سراسر وجودمان را فرا مى گيرد و غير از رحم چيزى از ما سر نمى زند، حتى به دشمن هم رحم مى كنيم.
مگر نديديد كه امامان ما به دشمن خودشان هم محبت مى كردند. به معاويه آب مى دادند. به ابن ملجم شير و غذا مى دادند. مگر نديديد امام حسين عليه السلام لشكر حر را سيراب كردند. به شمر فرمودند: يك مقدار آب به من بده؛ در واقع مى خواستند بگويند: بيا من به تو آب بدهم و پيش جدم از تو شفاعت كنم. اين ها همه رحمت است. يكى ممكن است قبول نكند و
بگويد: «النّارُ وَ لاَ الْعارُ.»[16] يكى هم ممكن است قبول كند.
[1] بحارالانوار، ج 75، ص 90، ح 95.
[2] سفينة البحار، ج 3، ص 334 .
[3] امام رضا عليه السلام ، جواهر السنية، ص 96؛ عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 279، ح 84.
[4] سوره آل عمران، آيه 133.
[5] در آن بهشت آنچه دل ها مى خواهد و چشم ها از آن لذت مى برد، موجود است و شما هميشه در آن خواهيد ماند. سوره زخرف، آيه 71.
[6] بحارالانوار، ج 63، ص 288، ح 13.
[7] همان، ص 285، ح 3.
[8] همان، ح 2 .
[9] نهج البلاغه، حكت 333؛ بحارالانوار، ج 61، ص 305، ح 37.
[10] سوره بقره، آيه 112.
[11] لَوْ جَعَلْتُ الدُّنْيا كُلَّها لُقْمَةً واحِدَةً ثُمَّ لَقَّمْتُها مَنْ يَعْبُدُاللّهَ خالِصاً لَرَأَيْتُ اَنّى مُقَصِّرٌ فى حَقِّهِ. بحارالانوار، ج 67، ص 250.
[12] روضة الواعظين، ج 2، ص 502.
[13] بحارالانوار، ج 91، ص 388؛ البلد الامين، ص 405.
[14] پند تاريخ، ج 2، ص 107 .
[15] مسند الامام الرضا عليه السلام ، ج 2، ص 519، ح 55؛ بحارالانوار، ج 49، ص 126.
[16] رساله تولّى و تبرّى، ص 63 و 162