رسيدن به مقام اخلاص

اخلاص، گاهي در مسير ريا و جلب نظر ديگران قرار مي گيرد. گاهي هم، اخلاص به معني پاک شدن از شرک و تنها براي خداي متعال کار کردن است. هر دو اينها هم درجاتي دارد. گاهي ريا آشکار و گاهي پنهان است. البته تشخيص آن براي خود انسان هم دشوار است. گاهي رگه هاي پنهاني شرک در وجود انسان وجود دارد. رسيدن به مقام اخلاص و نوراني شدن به نور لقاي خداي متعال مقدمات و لوازمي دارد.

انسان چگونه مي تواند از ريا و شرک نجات پيدا کند. بايد دانست که حقيقت اخلاص در تولي به ولايت معصومين عليهم السلام است و تبري تام از دشمنان آنها است. به راستي اين مهم چگونه به دست مي آيد؟ بزرگان اخلاق سفارش هايي در اين زمينه دارند. آنها براي توفيق در کل اعمال و تهذيب نفس، دستوراتي عمومي را بيان کرده اند که به ويژه در امر اخلاص هم اين سفارش ها به کار مي رود، إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَها

[1]، به تناسبي انسان رفته رفته هوشيار مي شود. به تعبيري هميشه هدايت از آن سو آغاز مي گردد.

تصميم، گام اول براي اصلاح

خداي متعال کار را به وسيله اوليائش آغاز مي کند و بصيرت هايي را به انسان مي دهد. اين هماني است که فرمودند: إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا؛ نسيم هاي رحمت الهي مي وزد. انسان بايد خودش را از اين نسيم ها کنار نکشد. بکوشد وقتي نسيم ها مي آيد، از قبل در معرض نسيم قرار گرفته باشد.

بنابراين، اگر انسان هشدارهاي الهي را مغتنم شمرد و اين فرصت را جدي گرفت، قدم هاي بعدي آغاز مي شود. وقتي اين تنبه در انسان پديد آمد، قدم دوم تصميم و عزم اوست. مثلاً اگر انسان، به حسد، کبر و ريا و بخل مبتلا باشد، ابتدا بايد بيدار شود و سپس براي اصلاح اين صفت تصميم بگيرد وگرنه اگر انسان تصميم نگرفت و نخواست که اصلاح شود، کار سامان نمي يابد.

محاسبه و تفکر

بعد از مصمم شدن، نوبت محاسبه و تفکر است. اين جزو دستورات عمومي است. انسان بايد اهل حساب و کتاب باشد تا بتواند به مقصد برسد: لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ اللَّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَيِّئاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَيْهِ [2] هر کسي که هر روز به حساب و کتاب خودش نمي رسد و خودش را محاسبه نمي کند از ما نيست؛ يعني اگر کسي بخواهد در جمع دوستان و نزديکان ائمه عليهم السلام قرار بگيرد و شيعه باشد بايد اهل محاسبه هر روزه باشد.

حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا [3]؛ محاسبه نفس يعني انسان به حساب و کتاب عمل خودش برسد. گناهان و عبادات روزانه را محاسبه کند. بخل، حسد، ريا، شرک و توجه به غير خدا در او هست يا نيست؟ انسان بايد تک تک قوا و جوارح خود را محاسبه کند. آيا خيري از او صادر شده يا شري از او سر زده است؟ در روايات هم دستور داده اند که اگر انسان در محاسبه به خيرات رسيد بايد اين خيرات به شکر بيانجامد و اگر در محاسبه به بدي ها رسيد، بايد توبه کند.

خداوند منشأ تمام خيرات

البته بايد دانست که حتي اگر خيري از ما صادر شده، لطف خداي متعال بوده است. در دعاي صباح اميرالمومنين عليه السلام مي خوانيم: خدايا آغاز توفيق از توست. اگر توفيق تو نباشد، چه کسي مي تواند من را راه ببرد. حرکت از ما ممکن مي شود.

در کتاب توحيد در کافي و ديگر مصادر مي خوانيم که خداي متعال فرمود: يا بن ادم! انا أولى بحسناتك منك و أنت أولى بسيّئاتك منّي [4] ؛ هر خوبي که از تو صادر مي شود، با حول و قوه من است و با هدايت من آغاز مي شود و بر عکس هر گناهي که از تو سر مي زند آغازکننده اي. تو با تمام راهنمايي ها و با وجود شنيدن پيام پيامبران باز هم راه معصيت من را طي مي کني: أنت أولى بسيّئاتك منّي. خدايا! أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ؛[5] تو در خدايي خودت کم نگذاشتي. در روايات مي خوانيم که من در بندگي کوتاهي کردم.

گسستن از غير ، راز استجابت

امام صادق عليه السلام فرمودند: اگر مي خواهيد حاجت شما از خداي متعال حتما برآورده شود؛ إِذَا أَرَادَ أَحَدُكُمْ أَنْ لَا يَسْأَلَ اللَّهَ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ- فَلْيَيْأَسْ مِنَ النَّاسِ كُلِّهِمْ- وَ لَا يَكُونُ لَهُ رَجَاءٌ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ [6] به تعبير ديگر، اگر مي خواهيد به مقام استجابت دعا برسيد، اين دو صفت را در باطن خودتان جست و جو کنيد. فَلْيَيْأَسْ مِنَ النَّاسِ كُلِّهِمْ ؛ از همه مأيوس باشيد. تا چشم انسان به ديگران است، اهل درخواست از خداي متعال نيست؛ يعني انسان وقتي مي تواند از خدا چيزي بخواهد که از ديگران قطع اميد کرده باشد. دوم: وَ لَا يَكُونُ لَهُ رَجَاءٌ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ؛ به احدي اميد نداشته باشيد جز به خداي متعال. اين دو چيز است که عامل استجابت دعاست.

ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ (نماز: 60) خداي متعال را بخوانيد. اگر انسان توانست از خدا بخواهد، خداي متعال حتما اجابت مي کند. خداي متعال هيچ حاجتي را رد نمي کند. درهاي دعا هميشه باز است. اگر کسي دعا کند، حتما در گنج ها باز مي شود. بنابراين، اجابت قطعي است. مشکل در دعا کردن است.

پرسيدند چرا دعايمان مستجاب نمي شود؟ حضرت فرمود: بخاطر اينکه کسي را مي خوانيد که او را نمي شناسيد. اگر بخواهيد دعا کنيد در مقدمه اش اين را بگوييد: يَا أَبْصَرَ النَّاظِرِينَ وَ يَا أَسْمَعَ السَّامِعِينَ وَ يَا أَسْرَعَ الْحَاسِبِينَ وَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ سَبْعِينَ مَرَّةً [7] خدا را با اين صفات بخوانيد: از همه شنواتر، بيناتر، يَا مَنْ لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْكَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِيدٌ.[8]

بنابراين مشکل در دعاست. شرط تحقق دعا هم اين است که انسان اول بايد از ديگران قطع اميد کند. انساني که در دل به ديگران تکيه دارد، پس خواستش از خدا زباني است. بنابراين، بايد پس از يأس از ديگران، اميد به حضرت حق در دلش زنده شود. خداوند در قرآن مي فرمايد: کسي که دعا نمي کند، مستکبر است، إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي‏ سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ (غافر: 60) اگر اين صفات در کسي محقق شد، دعا هم مستجاب مي شود. اگر مي خواهيد مستجاب الدعوه شويد، اين دو ويژگي را در خودتان ايجاد کنيد.

به حساب خود برسيد

حضرت فرمودند: حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا [9] ، قبل از اينکه به حساب و کتاب شما برسند، خودتان به محاسبه خودتان بپردازيد. قيامت پنجاه موقف دارد که در هر موقف، هزار سال طول مي کشد. اين طور نيست که محاسبه فقط از عمل باشد.

حاسبوا انفسهم، محاسبه نفس هم هست که چرا انسان به غير خدا اميد بسته و مأيوس نبوده است؟ چرا مشرک بودي و براي ديگران حساب باز کردي؟ مگر نمي دانستي که بيدک لا بيد غيرک؟ زيادت، نقص، نفع، ضرر، خير و شر، همه در دست خداي متعال است. زياد و نقص انسان در دست خداي متعال است. هيچ کسي به انسان چيزي نمي دهد، مگر خداي متعال بخواهد رحمتي از آن طريق به انسان برساند.

محاسبه نفس، سخت تر از محاسبه عمل

شايد محاسبه نفس از محاسبه عمل شديدتر باشد. چه بسا ريشه همه فسادهاي عمل همين جاست. انسان چرا در عمل ريا مي کند؟ بخاطر اينکه در درون خود براي ديگران حساب باز مي کند. اگر انسان اين را يافته بود: الهى ان حرمتنى فمن ذا الّذى يرزقنى و ان خذلتنى فمن ذا الّذى ينصرنى [10] ؛ خدايا اگر تو بخواهي مرا از رحمتت محروم کني، کيست که بتواند آن رحمت را به من برساند؟ اگر تو بخواهي مرا تنها بگذاري چه کسي مرا ياري مي کند؟ انسان اگر اين را نفهميد در عمل هم براي ديگران حساب باز مي کند. بنابراين دستور محاسبه، اعم از محاسبه عمل و نفس است. انسان بايد نفس خود را محاسبه کند و صفات رذيله را بيابد.

محاسبه درباره ريا و شرك

درباره ريا و نجات از شرک هم انسان بايد اهل محاسبه باشد. اول مصمم شود که از شرک نجات پيدا کند. انساني که خالص است، همواره به سوي خداي متعال بالا مي رود. پرده ها کنار مي رود و دائما غرق در جلال و جمال حضرت حق و محبوب حقيقي است. او بايد مصمم شود که به گونه اي از اين ريا و شرک نجات پيدا کند. بعد هم به محاسبه خودش بپردازد. بايد بداند واقعا ريا در او بوده يا خير؟ آيا شرک در او هست يا خير؟

انسان در قدم اول مي پندارد هيچ ريايي ندارد و نمازش را خالصانه براي خداي متعال خوانده است؛ ولي پس از کمي تحقيق در مي يابد که اين گونه نيست. وقتي در خلوت نماز مي خواند، خسته است. وقتي در جمع نماز مي خواند، با نشاط است. در صف اول مي ايستد. مثلا واجبات و محرمات را انجام مي دهد ولي به مستحبات و مکروهات که مي رسد، همه را رها مي کند. بنابراين، اگر جهنمي در کار نبود، اين کارها را انجام نمي داد و واجبات و محرمات را رعايت نمي کرد؛ بنابراين در قدم اول انسان بايد خود را محاسبه کند.

مراقبه بعد از محاسبه

مراقبه يعني اينکه خداي متعال را رقيب و حاضر ببيند. او بايد خود را در محضر خداي متعال ببيند و بکوشد به شرايط عبادت عمل کند. بنابراين، بزرگان دستور داده اند، براي رها شدن از بند ريا فرد هر عملي را که احساس مي کند، براي ديگران انجام مي دهد، رها کند. البته روشن است، خيلي وقت ها شيطان از آن سو وسوسه مي کند. شيطان مي کوشد از عمل خير انسان جلوگيري کند. اگر بنا شد انسان نماز شب نخواند تا ديگران نفهمند، خب نماز شب خوان نمي شود. از آن سو هم اگر بنا بر اين نبود که اين نماز شب را پنهان کند، ممکن است به ريا مبتلا شود. در قدم اول، بايد به محاسبه و بعد از آن به مشارطه و مراقبه اقدام کند.

مداومت بر عمل خير

در روايات آمده شما يک سال بر عمل خير مداومت کنيد تا آثار آن عمل در وجودتان ظهور پيدا کند. اگر انسان دست کم يک سال اين محاسبه و مراقبه را نسبت به شرک و ريا داشته باشد بسيار مؤثر است.

مرحوم علامه طباطبايي به يکي از شاگردانش دستور داده بود: چهل روز بکوش هيچ عملي که قصد آخرت در آن نيست انجام ندهي و از عمل هايي که نيت آخرتي ندارد، بپرهيز.

انسان بايد کم کم به جايي برسد که واجب ترک نشود. بايد دانست که براي غير خدا درس خواندن، براي غير خدا خوابيدن و خوردن، همه خسارت است. اگر انسان بخواهد به اخلاص حقيقي برسد بايد از خود بگذرد. وقتي از خود گذشت، ديگر سود و زيان خودش برايش مطرح نيست و فقط خداي متعال را مي بيند. بنابراين درباره ريا و شرک هم اين محاسبه و مراقبه و مشارطه لازم است. انسان نبايد بپندارد که اگر اهل محاسبه شد، ريا از وجودش رخت بر مي بندد.

تفكر در امور الهي، عامل بيداريست

قدم بعدي که بزرگان فرمودند تفکر است که ريشه اش هم در روايات ديده مي شود. أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ إِدْمَانُ التَّفَكُّرِ فِي اللَّهِ وَ فِي قُدْرَتِه[11] مداومت تفکر در امر الهي، از بزرگترين عبادات است. در بعضي روايات آمده که يک ساعت تفکر، از يک شب بيداري بهتر است.

شخصي از امام صادق عليه السلام پرسيد: آقا! شنيده ايم: أَنَّ تَفَكُّرَ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ قِيَامِ لَيْلَةٍ [12] آيا واقعاً يک ساعت فکر از يک ساعت عبادت در راه خدا افضل است؟ حضرت فرمودند: بله. رسول الله صلي الله عليه واله وسلم خدا و اميرالمومنين عليه السلام هم مرتب تذکر مي دادند که قلب را با فکر بيدار کنيد.

تفکر عامل بيداري است لذا بعضي از بزرگان در قدم اول که همان بيداري است به تفکر دستور مي دهند. البته موضوع تفکر هم بايد مشخص شود. مثلا در آغاز فکر کردن به مرگ را توصيه مي کنند و دستور مي دهند شاگردانشان هفته اي يک روز چند ساعت در قبرستان بمانند و بيانديشند. اين گونه است که در آنان توجه به حقيقت عالم معاد پديد مي آيد. بنابرين، تفکر هم يک قدمي است که بايد برداشته شود.

حضرت مي فرمودند: نَبِّهْ بِالتَّفَكُّرِ قَلْبَكَ وَ جَافِ عَنِ اللَّيْلِ جَنْبَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ رَبَّكَ [13] : در شب هم، پهلو از بستر تهي کنيد، اتَّقِ اللَّهَ رَبَّكَ ؛ از خدا پروا کنيد اين سه صفت. به ترتيب حاصل مي شود. تنبه، بيداري شب و تقوا. اين سه چيز شايد در طول هم باشند. اگر قلب انسان متنبه شد آن گاه به بيداري، شب زنده داري و تقواي در روز مي رسد. يکي از دستورات مهم همين است.

محاسبه روزانه اعمال

در وسائل الشيعه از وجود مقدس رسول الله صلي الله عليه واله وسلم چنين نقل شده است: عَلَى الْعَاقِلِ مَا لَمْ يَكُنْ مَغْلُوباً عَلَى عَقْلِهِ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَرْبَعُ سَاعَاتٍ سَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ يُفَكِّرُ فِي صُنْعِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سَاعَةٌ يُحَاسِبُ فِي نَفْسِهِ [14] عاقل مادامي که دستش بسته نشده و ناچار نشده، بايد اين چهار فرصت را داشته باشد أَنْ يَكُونَ لَهُ أَرْبَعُ سَاعَاتٍ، چهار ساعت بايد براي خودش قرار بدهد: سَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ ساعتي مناجات و خلوت با خدا، وَ سَاعَةٌ يُحَاسِبُ فِي نَفْسِهِ ساعتي محاسبه خود.

در احوال بزرگان، نقل شده که با حالت پيري شان، همه دخل و خرجشان را مي نوشتند. درباره مرحوم حاج آقا شيخ بزرگ تهراني، صاحب الذريعه مي گويند در هنگام پيري قلم برمي داشت و محاسبات روزانه اش را مي نوشت؛ زيرا اگر انسان اين کار را نکند، اعمالش دقيق نمي شود. انسان بايد ساعتي داشته باشد که در آن ساعت، به حلال بپردازد. فرمود: اين ساعت حلالتان به آن سه ساعت ديگر کمک مي کند. وگرنه همه وقت انسان بايد خرج خدا بشود.

محبت خدا و اوليا، عامل نجات

حال بايد دانست موضوع فکر چيست؟ موضوع هاي گوناگوني است که انسان مي تواند به همه آنها فکر کند. لذا بزرگان هر صفت بدي را تفکر مي دانند.

روزي پيامبر، گوسفندي را ذبح کردند. همه را در راه خدا دادند و يک رانش باقي ماند. يکي از همسران نبي اکرم صلي الله عليه واله وسلم گفت: همه اين گوسفند را بخشيدي و فقط يک ران را براي خودمان نگه داشتي؟! حضرت فرمودند: چيزي که در راه خدا دادي مي ماند و بقيه مي رود.

قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاقِ [15] اگر خزائن بي منتهاي خدا در دست شماها بود، از ترس اينکه مبادا فقير شويد، از آن نمي بخشيديد. زندانبان حضرت يوسف به او گفت: شما را دوست دارم. فرمود: نمي خواهم مرا دوست داشته باشي. هر کس مرا دوست دارد گرفتار مي شود.

حضرت تشريح کردند که اين محبت ها چگونه انسان را گرفتار مي کند. فقط محبت است که باعث نجات انسان است؛ آن هم محبت خدا، اولياي خدا و مؤمنيني که به خداي متعال محبت مي ورزند. وگرنه محبتي که ريشه در نفس دارد به چيزي نمي ارزد. زنان انگشتانشان را براي حضرت يوسف بريدند، ولي فردا همه شهادت دادند که او گناهکار است.

عزت انسان در سايه تكيه بر خداي متعال

در زيارت قديريه مي خوانيم: وَ أَنْتَ الْقَائِلُ لا تَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً [16] اميرالمومنين مي فرمايد: تجمع مردم دور من، بر عزت من اضافه نمي کند. اگر همه عالم هم دور اميرالمومنين جمع شوند، ذره اي به عزت اميرالمومنين نمي افزايد. اگر همه مردم مرا رها کنند و در ميان دشمن باشم به حالت ترس و ذلت نمي افتم. چرا؟ چون اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْتَ [17] شما به خدا تکيه کرديد و با تکيه بر خدا به عزت رسيده ايد. چون مي دانيد إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً [18] بقيه عبدند و مخلوقي که به صمديت خداي متعال تکيه مي کند، عزيز است. اوست که صمد نفوذ ناپذير است و هيچ اراده اي در او نافذ نيست. جل رضاک ان يکون له علة منک و کيف يکون له علة مني؛ هيچ علتي در خداي متعال اثر نمي گذارد.

اين روايت نوراني را ببينيد: يَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ بِقُدْرَتِهِ وَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ بِعِزَّتِهِ [19] او با قدرتش بر هر کاري تواناست. او هر چه اراده کند انجام مي دهد؛ چون عزيز است. هيچ اراده اي در خداي متعال محفوظ نيست. مخلوقات همگي تحت نفوذ اراده حضرت حقند. اگر انسان بر حضرت حق تکيه کرد آن گاه عزيز مي شود. به گونه اي که همه عالم به سويش مي آيند.

انسان عزيز، به تعريف ديگه توجه نمي كند

پشت سر آقاي بهشتي خيلي بد گفته بودند. نزد امام رفته بود و گفته بود من استعفاء بدهم چون اينها به روحانيت بد مي گويند. من به قم مي روم مشغول درس مي شوم. امام گفته بودند: مردم چه مي گويند؟ مرحوم بهشتي گفت: آقا مردم درود مي فرستند. فرموده بودند: همه اينها فردا بگند مرگ، براي من فرقي نمي کند. برو اگر وظيفه داري، وظيفه ات را انجام بده. تابع وظيفه باشيد نه تابع اينکه چه مي گويند و چه نمي گويند.

شيعه اميرالمؤمنين هم اين گونه است. حضرت فرمودند ِشِيعَتنَا هُمُ الْمُتَّقُونَ [20] متقي مثل کوه استوار است. طوفان ها تکانش نمي دهد. اگر انسان دريافت تعريف هاي ديگران مثل پر کاه است و در اين امور تفکر کرد رفته رفته ريا در انسان از ميان مي رود. چون وقتي انسان از ريا نجات پيدا مي کند، که ديگران از وجودش رخت بربندند. ريشه توجه به ديگران از دل انسان کنده مي شود. قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ (الاسراء: 84) اگر در شاکله وجود من ذره اي توجه به ديگران بود، در عمل ظهور پيدا مي کند. آن گاه حسد، بخل ظهور پيدا مي کند. انسان عزيز انساني است که وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً (الفرقان: 72)، وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (المؤمنون: 3) اين امور او را به حرکت در نمي آورد.

موضوع تفكر

بنابراين، تفکر موضوع خاصي ندارد. أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ إِدْمَانُ التَّفَكُّرِ فِي اللَّهِ وَ فِي قُدْرَتِه[21] تفکر در اين باره که خداي متعال از من چه خواسته، با من چه کرده و من در مقابل او چه وظيفه اي دارم؟ اين موضوع اصلي تفکر است. تفکر در جلال و جمال حضرت حق و تفکر در آيات الهي. اگر انسان همواره در آيات خداي متعال تفکر کند در مي يابد: سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ (فصلت: 53) اين شخص آيات خدا را در درون و بيرون خودش مي بيند تا دريابد که حق حقيقي اوست و همه هيچند.

در اثر تفکر در صفات خداوند رفته رفته جلال و جمال حضرت حق در قلب انسان تجلي پيدا مي کند و انسان در عمل هم اصلاح مي شود. بنابراين، مداومت تفکر درباره اين موضوعات موجب تنبهات قلب مي شود و بسيار موثر است. به گونه اي که کم کم شرک در اعتقاد و عبادت را هم از بين مي برد.

يك ساعت تفكر، بهتر از يك شب عبادت

از امام صادق عليه السلام پرسيدند اين يک ساعت تفکري که بهتر از يک شب بيداري و عبادت است يعني چه؟ حضرت فرمود: يعني موضوع تفکر به حسب ظاهر ساده است و بسيار هم پر برکت. آدم کمتر کسي را مي بيند که اهل تفکر باشد. در حالي که گفته اند يک ساعتش، از يک شب عبادت بهتر است.

شما از کنار يک خانه عبور مي کنيد، خانه اي ويران و قديمي مي بينيد. کساني با هزار عشق و هوس اين را ساخته اند. اين عشق ها و محبت ها به خشت و گل و زيبايي ها تبديل شده و حالا نه آن عشق ها مانده نه سازندگان اين بنا. عالي قاپو و اهرام فراعنه را ببينيد؛ اين ها باعث عبرتند.

از حضرت پرسيدند: آقا! حجت را ما بايد پيدا کنيم؟ فرمود: نه بر شما قبول است. وقتي خدا بيان براي شما مي فرستد ديگر زيرش نزنيد. يک ساعت تفکر يعني اين که وقتي از کنار يک خانه اي ويران عبور مي کني که يک قرن از عمرش مي گذرد بي تفاوت مگذر. وقتي خداي متعال بعضي صحنه ها را توضيح مي دهد، مي فرمايد هيچ صداي ناله و نجوايي هم از اينها نمي شنوي. مي فرمايد: به گونه اي اين شهر را ويران کرديم که اصلا گويا شهري نبوده است. آنها هم مي خواستند خانه و همسر داشته باشند. دست کم مي خواستند به لذت هاي حلال دنيا برسند، ولي همه آن ها به باد رفت.

مداومت بر تفكر

بنابراين، يکي از راه هاي حل همه رذائل اخلاقي، تفکر است. انسان دست کم بايد يک سال فکر را ادامه بدهد. مثل ورزشکاري که يکسال ورزش مي کند. مثل آدمي که بيماري مزمن دارد، يکسال، مداواي آن را ادامه مي دهد. شايد يک سال هم کم باشد مني که يک عمر ريا در دلم رخنه کرده، چگونه مي توانم با تفکر پنج دقيقه اي حلش کنم.

تفكر همراه با عمل

البته تفکر بدون ذکر کفايت نمي کند. اگر تفکر با عمل همراه شد فوق العاده است. در روايت مي خوانيم: يونس بن ذبيان از حضرت پرسيد: من در مجلس مالک بودم. شاگردانش درباره خدا مي گويند: خداي متعال دست دارد، چهره دارد. حضرت درباره اين موضوعات توضيح دادند و يک تذکر به او دادند. حاصلش اين بود خيلي گول اين زحمت ها و رياضت هاي اينها را نخور؛ هيچي ته آن نيست.

فرمودند: وَ شِيعَتُنَا أُولُو الْأَلْبَابِ [22] علما مي گويند اولواالالباب يعني شيعه. همه اين صفات در قرآن يعني شيعه. قرآن مي فرمايد: هَلْ يَستَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ[23] فقط اولواالالباب هستند که متذکر اين نکته مي شوند. حضرت فرمود: نَحْنُ الَّذِينَ نَعْلَمُ وَ عَدُوُّنَا الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ؛ [24] فقط شيعه است که اين را فهميده. امام صادق عليه السلام با آنها يکي نمي شود.

خيلي حرف مهمي در اين آيه هست. فرمود: اولواالالباب کسي است که فرق عالم و جاهل را مي فهمد . حضرت فرمود :إِنَّ أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ عَمِلُوا بِالْفِكْرَةِ حَتَّى وَرِثُوا مِنْهُ حُبَّ اللَّهِ فَإِنَّ حُبَّ اللَّهِ إِذَا وَرِثَهُ الْقَلْبُ وَ اسْتَضَاءَ بِهِ أَسْرَعَ إِلَيْهِ اللُّطْفُ [25] مرحوم علامه مجلسي اين را اينگو نه معنا مي کنند: همه طاعات عمل مي کند اما همراه با فکر. نمازش با فکر است روزه اش با فکر است .خوابش با فکر است. مي فهمد چرا دارد نماز مي خواند؟ مي فهمد خدا ازاو چه خواسته ؟ هم تمام طاعات را انجام مي دهد و هم دائم با تفکر انجام مي دهد.

[1] . بحارالأنوار/مجلسي/68/221/باب 66- الاقتصاد في العبادة و المداومه عليها...ص:209

[2] . الكافي/شيخ کليني/2/453/باب محاسبة العمل ..... ص : 453

[3] . وسائل‏الشيعة/شيخ حرعاملي/16/99/96- باب وجوب محاسبة النفس كل يوم وملاحظتها...ص:95

[4] . شرح‏دعاءصباح(حاج‏ملاهادى‏سبزوارى)/2/49/وميض قدسي لتأويل شمسي ..... ص : 24

[5] انبياء: 87 .

[6] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/مجلسي/ج‏72/107/باب 49 غنى النفس و الاستغناء عن الناس و اليأس عنهم ..... ص : 105

[7] . الكافي/شيخ کليني/2/556/باب الدعاء للكرب و الهم و الحزن و الخوف...ص:556

[8] . بحارالأنوار/مجلسي/ 83/58/تفصيل و تبيين ..... ص : 48

[9] . وسائل‏الشيعة/شيخ حرعاملي/16/99/96- باب وجوب محاسبة النفس كل يوم وملاحظتها...ص:95

[10] . شرح‏مناجات‏شعبانيه/محمدمحمدي گيلاني/1/82/قوله:الهى ان حرمتنى فمن ذا الذى يرزقنى و...ص:82

[11] . الكافي/ شيخ کليني /ج‏2/55/باب التفكر ..... ص : 54

[12] . الكافي/شيخ کليني/2/54/باب التفكر ..... ص : 54

[13] . الكافي/شيخ کليني/2/54/باب التفكر ..... ص : 54

[14] . إرشاد القلوب إلى الصواب/شيخ حسن ديلمي/ج‏1/140/الباب الرابع و الأربعون في سؤال أبي ذر ره ..... ص : 139

[15] . الإسراء : 100

[16] . مفاتيح‏الجنان/شيخ عباس قمي/1/365/دوم زيارتى است كه به سندهاى معتبره از حضرت....ص:365

[17] .همان

[18] . يونس : 65

[19] . مستدرك‏الوسائل/محدث نوري/5/49/10- باب استحباب الدعاء بالمأثور عندالنوم...ص:41

[20] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/مجلسي/ج‏24/352/باب 67 جوامع تأويل ما أنزل فيهم عليهم السلام و نوادرها ..... ص : 305

[21] . الكافي/ شيخ کليني /ج‏2/55/باب التفكر ..... ص : 54

[22] . بحارالأنوار/مجلسي/24/119/باب 41- أنهم عليهم السلام العلماء في القران...ص:115

[23] . الزمر : 9

[24] . بحارالأنوار/مجلسي/24/119/باب 41- أنهم عليهم السلام العلماء في القران...ص:115

[25] . بحارالأنوار/مجلسي/36/403/باب 46- ما ورد من النصوص عن الصادق عليه السلام...ص:396