سخنران استاد میرباقری

حقيقت توحيد به تبعيت از ولي خدا و تبري از ولايت ائمه جور و اولياي طاغوت محقق مي شود. اگر در همه شئون زندگي، تمام ابعاد و زواياي وجودي ما، غرق در تولي به ولايت الله و ولي خدا باشد و با تمام وجود، از همه شئون دستگاه ابليس و ائمه جور تبري بجوييم و نسبت به دستگاه آن ها، تولي و تمسك نداشته باشيم، حقيقت توحيد محقق مي شود.

رابطه اوليا با ما

اگر خداي متعال به نبي اكرم صلی الله علیه وآله وسلم و اهل بيت معصوم علیه السلام ولايت داده، در متن اين ولايت، محبت و اشفاق و مهرباني و دلسوزي هم هست. انبیا و اولیا رسالت الهي را تحمل می كنند، وگرنه براي نبي اكرم صلی الله علیه وآله وسلم و ائمه معصومين علیه السلام و وجود مقدس حضرت مهدی (عج)، تحمل ما زميني ها بسيار كار دشواري است، ولی اين دشواري را تحمل مي كنند، براي اين كه ما را به خدا برسانند. رابطه اوليا با ما، چنين رابطه اي است. از این رو، ما نیز بايد در مقام تمسك به آن ها و تبعيت از آن ها، به محبت آن ها راه پيدا كنيم كه تولي و اطاعت ما، ريشه در محبت ما نسبت به ولي خدا دارد. محبت، مهم ترين رشته اتصال ما به خداي متعال است.

محكم ترين رشته ايماني كه ما را به حضرت حق، گره و پيوند مي زند، دوستي و تبعيت ما نسبت به اوليای الهي و دشمني و تبري از دشمنان خداست.

چگونگی بهره مندی از محبت الهی

چگونه مي توان محبت خدا و اوليای خدا، محور زندگي ما قرار بگيرد و چگونه مي شود روابط اجتماعي ما، ريشه در ارتباط ما با ولي مان داشته باشد؟ آيا اين امکان پذیر است؟ چگونه می توان همه روابط ما با هم ديگر، ريشه در رابطه مان با ولي خدا داشته و ثمره آن شجره پاك و ريشه هاي بالنده و روينده باشد و اگر روابط در جامعه اي بر محور محبت به ولي خدا و دشمني با دشمنان خدا شكل گرفت، مناسك و آداب و قواعد و قوانين و رسوم اين ارتباطات اجتماعي چيست؟ اگر خانواده اي بر محور حب ولي خدا شكل بگيرد، اين روابط خانوادگي چگونه است؟ اگر جامعه اي ارتباطاتش بر محور محبت نسبت به ولي خداست، چه انتظار و توقعي از آن جامعه است؟ محور جامعه عصر ظهور، جامعه مهدوي است كه جامعه موعود و مدينه موعود همه انبيا و اوليا الهي است که بر اساس ولايت امام عصر (عج) است. خصوصيات این جامعه چيست؟ انسان واپسين، انساني كه در آن جامعه زندگي مي كند، چگونه انساني است؟ كمالات اين انسان، چگونه است؟ این انسان به چه بلوغي مي رسد و دارای چه خصوصيات روحي و فكري و عملي است؟ روابط وی چگونه روابطي است؟

دوری از لهو و تکاثر

خداوند متعال در قرآن می فرماید: «أَلْهَئكُمُ التَّكاَثُرُ حَتىَ زُرْتمُ ُ الْمَقَابِرَ كلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ ثُمَّ كلاَّسَوْفَ تَعْلَمُونَ كلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِي لَترَوُنَّ الجْحِيم ثُمَّ لَترَوُنهَّا عَينْ َ الْيَقِين ثُمَّ لَتُسْلُنَّ يَوْمَئذٍ عَنِ النَّعِيم». (تکاثر: 8 ـ1)

تكاثر، شما را مشغول كرد و غفلت را پدید آورد تا جايي كه به ديدار قبرها رفتيد و فرصت ها تمام شد و به پایان راه رسيديد و تا زمان مرگتان، تكاثر، شما را از رستگاری باز می دارد.

عامل لهو و غفلت

در اين آيه، عامل لهو و غفلت انسان، تكاثر دانسته شده است. تكاثر در زراندوزي و کسب قدرت است. مسابقه در این زمینه ها، سبب غفلت انسان می شود و زمينه لهو انسان را پدید می آورد. لهو ناشي از توجه به يك شيء و غفلت از شيء دوم است. خداي متعال مي فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ». (منافقون: 9) اي كساني كه ايمان آورديد، مواظب باشيد فرزند و مالتان، سبب لهو شما نشود.

تفاوت لهوها

چه وقت اين موردها پدیدآورنده لهو است؟ وقتي ما به آن ها مشغول، و از توجه به حضرت حق غافل شويم. بنابراين، هر چيزي كه ما را از هدفمان باز بدارد، لهو است. در نتیجه فرق نمي كند چه باشد. هر چه قدر هم به حسب ظاهر مهم باشد، موجب نمي شود لهو نباشد. لهو متفاوت است. گاهي لهو يك انسان، بازيچه ها هستند، گاهي لهو او بزرگ مي شود و به اندازه همه دنيا گسترش می یابد. اگر به اندازه همه دنيا هم بود و او را از مسئوليتش و آن چه خداي متعال از او طلب کرده، بازداشت، لهو به شمار می آید.

انسان های فائز و خائض در قرآن

قرآن از دو دسته انسان نام مي برد، يك گروه انسان هايي هستند كه به فوز مي رسند و به رستگاري دست مي یابند و با رويش همراه مي شوند و گروه دیگر، انسان هایی که خائض و فرو رونده هستند، کسانی كه همواره در حال غوطه ور شدن و فرو رفتنند و سر بر نمي دارند و رشد نمي كنند و اهل رويش نیستند.

حرکت مؤمن به سوی خدا

پيامبر، تو از خدا یاد كن و سخن خدا را به ميان بياور، آن هايي كه مشغول بازيگري هستند، رهایشان كن که با بازيگريشان، در حال فرو رفتن هستند و همه چيز براي آن ها بازي است و آن ها به هدف نمی پردازند و به خدا توجه ندارند. در بهار يك گونه ای خوض دارند، در پاييز يك گونه دیگر. در لذت ها، يك جور خوض دارند و در غصه ها و مصيبت ها، به گونه ای دیگر. این در حالي است كه مؤمن، انساني است كه هيچ كدام از اين موردها او را زمين گير و اسير نمي كند. مؤمن به سوی خدا حركت مي كند. آن چه انسان را از هدف و مسئوليتش باز می دارد، لهوست.

ویژگی اهل علم الیقین

خداي متعال سه بار واژه «كلا» را بیان می کند و می گوید: اين روش درست نيست. «كلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ ثُمَّ كلاَّسَوْفَ تَعْلَمُونَ». (تكاثر:3،4) وقتی ثم تكرار مي شود، به این معناست كه دو علم و معرفت براي شما حاصل مي شود. اين دو علم و معرفت، به شما مي فهماند كه راه اين نيست و بايد راه ديگري را رفت.

خداي متعال مي فرمايد: «كلاَّلَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِي لَترَوُنَّ الجْحِيم». (تکاثر: 6 و 5) اگر شما اهل علم يقين بوديد، جهنم را مي ديديد. «ثُمَّ لَترَوُنهَّا عَينْ َ الْيَقِين». (تکاثر: 7) در سرايی ديگر، با عين اليقين جهنم را خواهيد ديد. خداوند در جایی دیگر می فرماید: «ثُمَّ لَتُسْلُنَّ يَوْمَئذٍ عَنِ النَّعِيم». (تکاثر: 8) در آن جا از نعمت هایی که به شما عطا شده، بازخواست مي شود كه اين فرصت ها براي پرداختن به آن نعمت ها و بهره مندي از آن نعيم بود، نه براي تكاثر و غفلت. روشن است انسان سرمايه سوز که فرصت ها را به باد داده و با غفلت لحظات خودش را سپري كرده، در مقابل نعيم الهي پاسخي نخواهد داشت. در نتیجه، اهل خلود و همراه آتش و عذاب و جحيم و جهنم خواهد بود.

در اين چند آيه، خداي متعال مي فرمايد: اگر شما مي دانستيد و به علم يقين مي رسيديد، جحيم را مي ديديد. بعضي اشكال كردند كه لو به معناي تعليق است. خداوند مي فرماید: اگر چنين مي شد، به اين نتيجه مي رسيديد.

شرط فهمیدن راه صحیح و غلط

در قرآن داریم: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ».[1] اگر تقواي الهي پيشه مي كردند، خداي متعال بركاتش را از زمين و آسمان در اختيار آن ها قرار مي داد و از همه طرف غرق در بركات الهي مي شدند، ولي اين كار را نكردند. معنای لو همین است. خداي متعال می فرماید: «كلاَّلَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِين». (تکاثر: 5) اگر علم يقين داشتيد، جهنم را مي ديديد. این در حالي است كه همه جهنم را در قيامت مي بينند. پس در این جا جزايش حذف می شود. اگر علم يقين پيدا مي كرديد، مي فهميديد كه راه شما غلط است. بعد يك مطلب ديگري را خدا فرموده كه جزاي لو نيست. فرموده اگر اهل يقين بوديد، مي فهميديد اشتباه مي كنيد، ولي در قيامت شما جهنم را مي بينيد. اين رويتي است كه در همين دنيا امكان حصولش براي همه هست. اگر انسان ها اهل مشاهده ملكوت باشند و نگاهشان در دنيا خلاصه نشود و دنيا حجاب آن ها نگردد و اگر اهل يقين بشوند، ملكوت عالم را مي بينند.

مشاهده ملكوت

خداي متعال در سوره مباركه انعام در باب ابراهيم خليل علیه السلام مي فرمايد: «وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ». (انعام: 75) ما ملكوت آسمان ها و زمين را به جناب ابراهيم خليل علیه السلام ارائه كرديم. او ملكوت عالم را ديد. در نتيجه بركاتي نصیب وی شد. خداوند می فرماید: «وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ». (انعام: 75) كسي به يقين مي رسد، كسي شك ها و ريب ها از او جدا مي شود كه اهل مشاهده ملكوت عالم باشد. بنابراين، با مشاهده ملكوت، انسان به يقين مي رسد. مشاهده ملكوت، تنها مختص جناب ابراهيم خليل علیه السلام نیست. خداي متعال در آيات ديگر قرآن ما را هم دعوت و توبيخ مي کند: «أَوَ لَمْ يَنْظُرُوا في مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ». (اعراف: 185) چرا به ملكوت عالم نگاه نمي كنند، چرا نگاه شان را به همين عالم ملك دوخته اند؟ چرا سعي نمي كنند بصيرت پيدا كنند تا حجاب ها كنار برود؟ ما آن ها را براي ملك خلق نكرديم. ما به آن ها ظرفيتي بسيار بيشتر از اين دنياي محدود داديم. اين دنيا زندان آن هاست. اگر چشم می گشودند، خوب درك مي كردند كه ديواره هاي عالم حصار و حجاب انسان هستند.

باطن و ملكوت عالم

خداي متعال از ما خواسته كه در همين دنيا حجاب عالم ملك را كنار بزنيم و باطن و ملكوت عالم را ببينيم. اگر به اين يقين رسيدیم و اهل مشاهده گشتیم، در همين دنيا جهنم را مي بینیم و در می یابیم آن هايي كه در دنيا خائض اند. آن هايي كه در دنیا فرو رفته اند، آن هايي كه اهل تكاثر هستند و تكاثر آن ها را از نعمت و نعيم الهي غافل كرده، آن هايي كه اهل مسابقه و تفاخرند و اهل دنیادوستی و دنیاپرستی اند و مي خواهند دنيا را بيشتر داشته باشند، سرانجام راهی جهنم می شوند. اهل يقين در همين دنيا، سرانجام تكاثر و لهو و غفلت را می بینند.

نشانه یقین

در روايتی نوراني هست که جواني خسته بود و بر اثر خستگي چرت مي زد. حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: شب را چگونه به صبح رساندی؟ عرض كرد: من در حال يقين به سر مي بردم. حضرت از او سؤال كردند: هر چيزي علامتی دارد؟ علامت يقين تو چیست؟ عرض كرد: يا رسول الله، همين اندام لاغر و چهره زردم، علامت يقين من است. شب ها خواب ندارم. جهنم و بهشت را مي بينم. گويا الان اهل جهنم و بهشت را مي بينم. اجازه مي دهيد جهنمي هاي مجلستان را معرفي كنم؟

كسي كه اهل يقين هست، مي بيند كه راه اهل دنیا و اهل تكاثر در مسير جهنم است. خداوند در قرآن می فرماید: «إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرين». (عنکبوت: 54) جهنم كفار را احاطه می کند. البته معنايش اين نيست كه جهنم در همين مورد خلاصه مي شود. جهنم مراحل ديگري نیز دارد. آن هايي كه اهل تكاثرند و به افزون طلبي رو می آورند، از نعمت ها غفلت می کنند و در جهنم گرفتار می شوند. اگر انسان ها اهل علم يقين بودند و از تكاثر دوری می کردند، راهی جهنم نمی شدند.

فرق علم الیقین با عین الیقین

اگر در اين دنیا اهل يقين نباشيد، سرانجام در جهنم اید. «ثُمَّ لَترَوُنهَّا عَينْ َ الْيَقِينِ». (تکاثر: 7) از اين عالم كه گذر كرديد، همه شما در عالم آخرت به عين اليقين جهنم را مي بینید. بنابراين، يك مشاهده جهنم در اين دنياست كه اين مشاهده ملكوت عالم است. روزي اهل يقين است. يك مشاهده هم عالم آخرت است. خداوند می فرماید: «وَ بُرِّزَتِ الْجَحيمُ لِلْغاوينَ». (شعرا : 91) جهنم براي همه آشكار مي شود.

كيفيت جهنم

در بعضي روايات، كيفيت جهنم توضيح داده شده است. خداوند در قرآن می فرماید: «وَ جي ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّكْرى». (فجر: 91) هزاران ملك، زمام جهنم را گرفتند و مي آورند. اين روايات بايد معنا شود. در هر صورت آن مشاهده، مشاهده ای عمومي است. اين مشاهده اول، مشاهده اهل یقین است. آن هايي كه در اين دنيا حجاب ملك را كنار زده و به ملكوت عالم و به باطن عالم راه پيدا كرده اند، در همين دنيا مي توانند جهنم را ببينند و مي بينند اين جهنم سهم چه كساني است. به اصطلاح پايان راه چه انسان هايي است.

خداي متعال در سوره مباركه بقره، بعد از آيت الكرسي مي فرمايد: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ». (بقره: 257) انسان ها دو دسته اند، يك دسته آن هايي كه ايمان دارند و ولايت خدا را قبول كردند و خدا به آن ها اجازه داده كه از ولايت او خارج بشوند، ولي به هيچ وجه از ولايت خدا خارج نشده اند. البته مقصود از اذن، اذن تكويني است. به آن ها آزادي می دهند و مي توانند زير بار ولايت خدا نروند، ولي در عين حال پا از دايره ولايت خدا كه همان ولايت ولي خداست، بيرون نمی گذارند. در نتيجه خدا ولايت آن ها را به عهده مي گيرد و تحت ولايت و سرپرستي خاص خدا قرار مي گيرند.

سير از ظلمات به نور

خداوند می فرماید: «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ». (مائده: 16) سير آن ها از ظلمات به نور است. خداي متعال از تاريكي ها به سمت نور آن ها را هدايت مي كند: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ». (نور: 35) حركتشان از كثرت به طرف خداي متعال است. اين عالم گسترده، با همه شئون و كثرت هايش، خار راه آن ها نیست و خداي متعال آن ها را از دل همين دنيا به سمت خودش و محمد و آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم هدايت مي كند. در روايات، ائمه علیه السلام را نور تفسير كرده اند. دسته دوم آن هايي هستند كه نسبت به ولايت خدا كفر مي ورزند و به هر ميزان كه كفران كنند، نتيجه كفران نعمت را می بینند و سرپرست کسانی می شود که پرچم دار طغيان و استكبار در مقابل خدا هستند و روح آن ها را به سمت استكبار و طغيان علیه خدا پيش مي برند.

پیامد غفلت

نتيجه چيست؟ افرادی كه اهل تكاثرند، نتيجه غفلتشان جحيم است. اگر علم يقين داشتند، زود مي فهميدند. حالا كه از علم اليقين محرومند، در قیامت، جهنم را مشاهده مي كنند و نتيجه تكاثر و غفلت شان را مي بينند. خداوند مي فرمايد: «ثُمَّ لَتُسْلُنَّ يَوْمَئذٍ عَنِ النَّعِيمِ». (تکاثر: 8) قطعاً در آن روز، از شما درباره نعيمي كه خدا به شما داده، سؤال مي کنند. گمان مي كنم آيه دوم توضيح آيه اول است. در آيه اول بيان نشده تكاثر آن ها را از چه چيزي بازداشته است. لهو دو مورد است. انسان به چيزي مشغول مي شود كه انسان را از امری مهم باز مي دارد. آن امر مهم و چيزي كه انسان را مشغول می سازد، در آيه اول بیان نشده است. شما بايد تمام همّ و غمتان و توجه تان، مشغول اين نعيم باشد، ولي متأسفانه تكاثر شما را مشغول می سازد و بعد شما را رها نمي كند. اين نعيم چيزی نيست كه خدا از آن بگذرد. خدا در قيامت جلوي شما را مي گيرد و از شما بازخواست مي كند كه با اين نعيم چه كرديد؟

تفاسیر مختلف در مورد نعيم

اهل سنت در روايات متعددي نقل كردند که نعيم يعني خواب لذيذ. اگر انسان به بي خوابي مبتلا شود، مي فهمد خواب لذيذ چيست؟ غذاي گوارا نعمت خوبي است. آب گوارا نیز لذيذ است. اين موردها نعمتند. انسان اگر در بيابان مانده باشد، مي فهمد آب چه نعمتي است. اگر انسان گرسنگي كشيده و قحطي ديده باشد، مي فهمد غذا و امنيت چه نعمت بزرگی است. با وجود اين، هیچ کدام از این نعمت ها، نعيم نيست. به چند روايت از اهل بيت علیه السلام اشاره می کنم كه نشان می دهد اهل بيت علیه السلام نعيم اند.

ولایت اهل بیت (ع)، نعیم الهی

«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي سَعِيدٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ كُنَّا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جَمَاعَةً فَدَعَا بِطَعَامٍ مَا لَنَا عَهْدٌ بِمِثْلِهِ لَذَاذَةً وَ طِيباً وَ أُوتِينَا بِتَمْرٍ نَنْظُرُ فِيهِ إِلَى وُجُوهِنَا مِنْ صَفَائِهِ وَ حُسْنِهِ فَقَالَ رَجُلٌ لَتُسْأَلُنَّ عَنْ هَذَا النَّعِيمِ الَّذِي نُعِّمْتُمْ بِهِ عِنْدَ ابْنِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَكْرَمُ وَ أَجَلُّ مِنْ أَنْ يُطْعِمَكُمْ طَعَاماً فَيُسَوِّغَكُمُوهُ ثُمَّ يَسْأَلَكُمْ عَنْهُ وَ لَكِنْ يَسْأَلُكُمْ عَمَّا أَنْعَمَ عَلَيْكُمْ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ص .»[2]

ما در محضر مقدس و نوراني امام صادق علیه السلام بوديم. حضرت دستور دادند براي ما غذايي حاضر كردند كه تا آن زمان غذايی به آن لذيذي نديده بوديم، سپس دستور دادند خرمايي براي ما حاضر شود. خرمايي آوردند كه آن قدر پاك بود كه چهره هاي خودمان را در خرما مي ديديم. مثل آينه بود. كسي در محضر امام صادق علیه السلام گفت: حواستان جمع باشد. شما خورديد، ولي روزي درباره این خرما از شما سؤال مي كنند. امام صادق علیه السلام فرمودند: خداي متعال كريم تر و بخشنده تر و بزرگ تر از آن است كه طعامي را در اختيار شما قرار بدهد و براي شما لذيذ گرداند، بعد بگويد چرا شما آن طعام را خورديد؟ اين چه نگاهي است كه به خدا داريد؟ خداي متعال تنها از یک نعمت از شما سؤال مي كند و سخت مي گيرد و نسبت به آن گذشت نمي كند و آن نعمت محمد و آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم است. اين ها اهل اين دنيا نيستند.

روز قيامت و پرسش از نعيم

در روایت داریم: «خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ».[3]

حقيقت صوري آن ها فوق عرش و محيط به عرش خداست. خداي متعال آن ها را تنزل داده و به عالم دنيا آورده تا دست ما را بگيرند و از اين خاكدان به سوی خدا ببرند.

«بِإِسْنَادِهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْعَبَّاسِ الصَّوْلِيِّ قَالَ كُنَّا يَوْماً بَيْنَ يَدَيْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع فَقَالَ لَيْسَ فِي الدُّنْيَا نَعِيمٌ حَقِيقِيٌّ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ الْفُقَهَاءِ مِمَّنْ حَضَرَهُ فَيَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ أَمَا هَذَا النَّعِيمُ فِي الدُّنْيَا وَ هُوَ الْمَاءُ الْبَارِدُ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع وَ عَلَا صَوْتَهُ كَذَا فَسَّرْتُمُوهُ أَنْتُمْ وَ جَعَلْتُمُوهُ عَلَى ضُرُوبٍ فَقَالَتْ طَائِفَةٌ هُوَ الْمَاءُ الْبَارِدُ وَ قَالَ غَيْرُهُمْ هُوَ الطَّعَامُ الطَّيِّبُ وَ قَالَ آخَرُونَ هُوَ طِيبُ النَّوْمِ وَ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ أَقْوَالَكُمْ هَذِهِ ذُكِرَتْ عِنْدَهُ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ فَغَضِبَ ع وَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يَسْأَلُ عِبَادَهُ عَمَّا تَفَضَّلَ عَلَيْهِمْ بِهِ وَ لَا يَمُنُّ بِذَلِكَ عَلَيْهِمْ وَ الِامْتِنَانُ بِالْإِنْعَامِ مُسْتَقْبَحٌ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ فَكَيْفَ يُضَافُ إِلَى الْخَالِقِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا لَا يَرْضَى لِلْمَخْلُوقِينَ بِهِ وَ لَكِنَّ النَّعِيمَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ مُوَالَاتُنَا يَسْأَلُ اللَّهُ عَنْهُ بَعْدَ التَّوْحِيدِ وَ النُّبُوَّةِ لِأَنَّ الْعَبْدَ إِذَا وَفَى بِذَلِكَ أَدَّاهُ إِلَى نَعِيمِ الْجَنَّةِ الَّتِي لَا تَزُولُ ...».

يكي از اصحاب امام رضا علیه السلام نقل مي كند روزي در محضر امام هشتم علیه السلام بوديم. از حضرت سؤال شد كه خدا فرموده روز قيامت از نعيم سؤال مي كنند. آيا اين نعيم در همين دنيا نيست كه روز قيامت از ما سؤال مي كنند. بعد توضيح داد: آب خنك و گوارا نعيمي نيست كه روز قيامت از ما سؤال كنند؟ امام رضا علیه السلام صدای شان را بلند كردند كه همه بشنوند و بعد هم فرمودند: شما اين گونه آيه را تفسير مي كنيد. اين نعيم را به گونه های مختلفي معنا كرديد. يك دسته گفتيد آب گواراست. دسته ديگر گفتند غذاي لذيذ است. دسته ديگري هم گفتند خواب لذيذ است. پدر بزرگوارم موسي بن جعفر صلی الله علیه وآله وسلم از پدر بزرگوارشان امام صادق علیه السلام نقل كردند كه همين حرف ها نیز در محضر امام صادق علیه السلام نقل شد که حضرت ناراحت شدند و غضب كردند و فرمودند: خداي متعال از بندگانش نسبت به نعمت هايي كه از فضل خودش به آن ها عطا كرده، هيچ وقت سؤال نمي كند و منت نمي گذارد كه من به شما غذاي لذيذ دادم و با اين غذاي لذيذ و آب گوارا چه كرديد؟ قبيح است كسي را سر سفره ای دعوت كند و بعد منت بگذارد. نعيم، محبت و موالات و پذيرش ولايت ماست که از اين سؤال مي كنند، بعد از توحيد و نبوت پرسیده می شود. سپس حضرت فرمودند: چرا به اين نعیم مي گويند. اگر بنده به اين نعمت وفا كند و قدردان نعمت ولايت باشد و كفران نكند، ولايت ما او را به جنت بي پايان می رساند.

نعمت چيست؟

در روایتی دیگر می خوانیم: «الشَّيْخُ شَرَفُ الدِّينِ النَّجَفِيُّ فِي تَأْوِيلِ الْآيَاتِ، عَنِ الشَّيْخِ الْمُفِيدِ بِإِسْنَادِهِ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ السَّائِبِ الْكَلْبِيِّ قَالَ لَمَّا قَدِمَ الصَّادِقُ ع الْعِرَاقَ نَزَلَ الْحِيرَةَ فَدَخَلَ عَلَيْهِ أَبُو حَنِيفَةَ وَ سَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلَ إِلَى أَنْ قَالَ قَالَ أَبُو حَنِيفَةَ أَخْبِرْنِي جُعِلْتُ فِدَاكَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ قَالَ فَمَا هُوَ عِنْدَكَ يَا أَبَا حَنِيفَةَ قَالَ الْأَمْنُ مِنَ السِّرْبِ وَ صِحَّةُ الْبَدَنِ وَ الْقُوتُ الْحَاضِرُ قَالَ يَا أَبَا حَنِيفَةَ لَئِنْ وَقَّفَكَ اللَّهُ وَ أَوْقَفَكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يَسْأَلَكَ عَنْ كُلِّ أَكْلَةٍ أَكَلْتَهَا وَ شَرْبَةٍ شَرِبْتَهَا لَيَطُولَنَّ وُقُوفُكَ قَالَ فَمَا النَّعِيمُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ النَّعِيمُ نَحْنُ الَّذِينَ أَنْقَذَ اللَّهُ النَّاسَ بِنَا مِنَ الضَّلَالَةِ وَ بَصَّرَهُمْ بِنَا مِنَ الْعَمَى وَ عَلَّمَهُمْ بِنَا مِنَ الْجَهْلِ».

ابوحنيفه، يكي از ائمه چهارگانه اهل سنت كه شاگرد امام صادق علیه السلام بوده، در ديدار با ایشان درباره مسأله نعیم گفت وگو می کند. سؤال می شود: نعمت چيست؟ حضرت فرمودند: اگر بنا باشد خداي متعال در روز قيامت تو را نگه دارد و از هر لقمه اي كه خوردي و از هر جرعه اي كه نوشيدي، سؤال كند كه صحنه قیامت خيلي طولاني مي شود. حضرت فرمود: نعيم، ما هستيم. حضرت سه خصوصيت را بیان كردند. خداي متعال به واسطه ما سه چيز به مردم داده است. حقيقت نعمت ها با اين سه مورد به نعمت تبدیل مي شود. يكی این که به واسطه ما، آن ها را از سردرگمي نجات داديم. اگر ولايت ما نبود، همه در حيرت بودند. ما کسی هستيم که راه را به آن ها نشان مي دهد و اين مقصد طولاني را بر آن ها هموار مي كند. خداي متعال از طريق ما انسان ها را هدايت مي كند. خدا به خاطر ما ضلالت ها را برداشته و حيرت ها را رفع کرده است. همه در نابینایی به سر می برند. بصيرتي نيست. اگر خدا نوري قرار ندهد، ظلمت شكستني نيست. ما هستیم که ظلمات و تاريكي ها و نابینایی ها را بر مي داریم و انسان را به بصيرت مي رسانیم. اگر نور نباشد، انسان چيزی ندارد.

پیامد نادیده گرفتن نور خدا

اگر شما نور خدا را نادیده بگیرید، همه جا تاريك می شود. نابینایی با نور خدا رفع مي شود و اگر انسان مي خواهد خودش را ببيند، بايد در شعاع نور خدا قرار بگیرد تا بتواند خودش را ببيند. انساني كه به سوی ولي خدا حرکت نمي كند، خودش را نمي تواند ببيند، چون انسان به کمک نور می تواند خودش را ببیند. آن هايي كه به ولايت اوليای طاغوت مبتلا هستند، خودشان را نمی شناسند. مي گويند ما پيشرفته ايم، ما متمدن هستیم، ما توسعه يافته ايم، ولي وقتي از آن ها سؤال مي کنید، چه مي كنيد، نمي دانند. كار مي كنند كه بيش تر بخورند كه بيش تر بخوابند كه دوباره بيش تر كار كنند. اين چرخه باطل در قرن بيست و يكم، در قرني كه ادعاي شان گوش فلك را كر كرده، ادامه دارد. اين ناشي از نابینایی است. انساني كه از ولي خدا جدا مي شود، از خودش فاصله مي گيرد.

ولايت، بهترین نعمت خداوند

خداوند در قرآن می فرماید: «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ». (حشر: 19) آدمي كه خدا را فراموش مي كند، اول به خودفراموشي مبتلا مي شود و نمي فهمد كجاست و نمي داند چه بايد بكند. اين همه سرمايه را به ما داده بودند كه ما بخوريم و بخوابيم. اين كه احتياج به اين همه سرمايه نداشت. اين همه استعداد لازم نبود. از این رو، ولايت، نعمت است. اگر ولي خدا نعمت نباشد، اول خودت را می بازی. به جاي اين كه فائز بشوي، به بازيگري مشغول مي شوي. هر كاري بكني، بازي است. بازيچه هايش عوض مي شود. يك موقعي بازيچه اش تيله و توپ و گردو و عروسك است و روزی بازيچه اش كره زمين. فرقي نمي كند. اگر ائمه نباشند، دارايي هاي ما خرج ابليس مي شود. خداوند می فرماید: «وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ.» (اعراف: 58)

ولايت ائمه جور

بذر به اذن پروردگار می روید. همين بذر را در شوره زار بيندازيد. چیزی در سرزمين خبيث و ناپاك نمی روید. ولايت ائمه جور، همان سرزمين خبيثي است كه همه سرمايه هاي انساني هدر می رود. تمام توانايي هاي ملت ها را مي خواهند یک جا جمع و يك وحدت جهاني ایجاد كنند، يك جامعه جهاني براي استفاده بهينه از امكانات و انرژي ها و توانايي هاي انساني پدید آورند، سپس اين توانايي ها را در اختيار اين دستگاه ها قرار بدهند. دستگاه در سرزمين خبيث، چيزي را بارور نمی کند. در سرزمين ولايت اوليای الهي است كه بذر انسان شكوفا مي شود.

ضرورت خود اندیشی

در روایت می خوانیم: «بِنَا مِنَ الضَّلَالَةِ وَ بَصَّرَهُمْ بِنَا مِنَ الْعَمَى وَ عَلَّمَهُمْ بِنَا مِنَ الْجَهْلِ».[4] خدا با وجود ما آن ها را از جهل بيرون می آورد. ما خيال مي كنيم در قرن بيست و يكم که به علم رسيديم، واقعاً اين علم است. اولين قدم خودمان را نشناختيم. به همه چيز فكر كرديم. حتي به لیوان آبي كه دست مان مي گيریم، اندیشیدیم، ولی به خودمان فكر نكرديم.

یکی شدن با ولی خدا

اگر كسي با ولي خدا یکی نشود، در جهالت غرق می شود که غرق در نابینایی و گمراهی است. با جهالت و ضلالت، تمدن هم بسازي، تمدنی جاهلانه است. در خود تنيدن و دور خود پيله بستن است. از نعمت ولایت محروم شوي، همه چیز را از دست دادی و اگر به اين نعمت رسيدي، همه چيز، نعمت به شمار می آید. اين كه تمام بهشت نعمت است و نمي خواهند به فضاي ديگري وارد شوند و همه راضي اند، به این دلیل است كه آن جا دارالولايه است.

توجه به ولی خدا

كسي كه به ولي خدا توجه مي كند، خونش را در ركاب او مي ريزد. براي اين كه ولايت آن ها در عالم محقق شود، هر کاری انجام می دهد. این اول درگيري حق و باطل، بر محور ولي خداست. توجه به اين نعيم است كه ما را درگير مي کند. ما اگر متوجه نعيم ولايت بوديم، دنبال حادثه عاشورا حركت مي کردیم.

ذکر مصیبت ورود امام حسین علیه السلام به کربلا

سلام ما بر آن اشك های نوراني نبي اكرم صلی الله علیه وآله وسلم كه از سوز دل، براي امام حسين علیه السلام ريخته شد. مصيبت امام حسين علیه السلام سنگين است. در روايات معراج نقل شده که خداي متعال فرمود: سه امتحان از تو مي خواهم بگيرم و بايد صبر كني. يكي ماجراي امام حسين علیه السلام بود.

در مواقف متعددي هست که نبي اكرم صلی الله علیه وآله وسلم و اميرالمومنين علیه السلام و صديقه طاهره (س) و انبياي الهي، براي امام حسين علیه السلام گريه كردند. سلام ما بر آن آه سوزان و غصه هاي اميرالمؤمنين، بر اشك هايي كه قبل از حادثه عاشورا براي امام حسين علیه السلام ريخته شده است. حضرت بر اساس قراري كه با پيش قراولان و پيش روان لشكر ابن زياد گذاشته بودند، در مسيري حركت مي كردند كه به كوفه و مدينه هم ختم نشود.

ابن زياد رسيد و نامه اي براي فرمانده لشكر حر آورد، كه به محض رسيدن اين نامه، امام حسين علیه السلام را در سرزميني كه هست، متوقف كن و مواظب باش پناهی براي اهل بيت خودش قرار ندهد. او را در جايي دور از آب محاصره كن. او آورنده نامه را مأمور كرده بود كه مراقب فرمانده لشكر باشد. لذا او هم به سيدالشهدا علیه السلام سخت گرفت كه همين جا بايد توقف كنيد. گفتند: اجازه بدهيد برويم در آباديی بمانیم.

كاروان را در بيابانی خشك و دور از آب محاصره كردند. وقتی سيدالشهدا علیه السلام اصرار آن ها را ديد، سؤال كردند: اسم اين سرزمين چيست؟ گفته شد: يكي از نام هاي اين سرزمين كربلاست. همين كه نام سرزمين را شنيدند، فرمودند: «اللهم إني أعوذ بك من الكرب و البلاء ثم قال هذا موضع كرب و بلاء انزلوا».[5] بار بيندازيد. مقصد ما همين جاست. همين جاست كه خون ما بر زمين ريخته مي شود. بعضي از اصحاب حضرت، سخنراني و اعلام وفاداري كردند، بعد حضرت دستور دادند تا برادران و خواهران و اهل بيتشان جمع شوند. حضرت به اين ها نگاه كردند و گريستند و عرض كردند: خدايا ما اهل بيت علیه السلام پيغمبر شما هستيم. بني اميه به ما ستم و ما را از حرم جدمان بيرون كردند. خدايا انتقام ما را از آن ها بگير.

گفته شده که حضرت علی علیه السلام در مسيرشان به صفين، به نزديكي كربلا رسيدند و نام سرزمين را پرسيدند. وقتی نام سرزمين را گفتند، حضرت گريستند، به حدي كه زمين از اشك هاي اميرالمؤمنين مرطوب شد و بعد فرمودند كه خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم رسيدم و ديدم حضرت مشغول گريه هستند. عرض كردم : چرا گريه مي كنيد؟ فرمودند: جبریيل آمد و به من گفت: چگونه فرزندت حسين را به شهادت می رسانند.


[1] . اعراف آیه 96

[2] . الكافي، شیخ کلینی، ج 6، ص 280، باب آخر في التقدير و أن الطعام لا ح.

[3] . من لايحضره الفقيه، شیخ صدوق، ج 2، ص 613، زيارة جامعة لجميع الأئمة ع .....

[4] . مستدرك الوسائل، محدث نوری، ج 16، ص 249، ح 24، باب استحباب تقدير الطعام بقدر.

[5] . اللهوف، سید بن طاووس، ص 80، المسلك الأول في الأمور المتقدمة على ... .