کلید واژه ها:غیرت عابد، سالک، مرید, منشا غیرت ها, درکات غفلت, قدر شناسی.
اسامی معصومین:پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ، علی علیه السلام .
سخنران استاد آقامجتبی تهرانی
بحث ما راجع به حرکت و قیام امام حسین(علیه السلام) بود که عرض کردم یک حرکت هدفمند بود و آنطور که در وصیتنامه ای که به برادر بزرگوارش نوشتند، هدف حضرت اصلاح امت جدّش بود؛ مبدأ این حرکت هم غیرت دینی حضرت بود. لذا عرض کردم «مصلحٌ غیور»، آن هم غیرت به هر دو معنا؛ چه اصطلاح اخلاقی اش چه اصطلاح معرفتی اش.
در گذشته گفتم که در باب معرفتی اش چون دارای درجات است؛ لذا وارد این بحث می شوم و آن اینکه در بعد باطنی و درونی که جنبه سیر الی الله تعالی دارد، این غیرت عبارت از همان حالت قلبی است که اهل معرفت می گویند که از حالات قلبی انسان است که به انسان دست می دهد؛ یک حالت ناشکیبایی بر اثر آن رغبت و میلی است که مُحبّ به محبوب و متعلّقات محبوب دارد که من اینها را در گذشته عرض کردم. این حالت به آن کسی که در وادی معنویّت قرار گرفته، دست می دهد.
این را درجه بندی می کنند؛ می گویند: سه درجه دارد، هر کدام را هم اسم خاصّی روی آن می گذارند. یک، و آن این است که درجه اُولی از غیرت به اصطلاح اهل معرفت می گویند «غیرت عابد» است؛ دو، «غیرت مرید» است و سه، «غیرت سالک» است، این ها اصطلاح است. این مربوط به آن حالاتی است در باب مسألۀ غیرت در اصطلاح اهل معرفت در این بُعد هست.
کسی که حبّ به خداوند پیدا کرد و در مسیر معرفتی قرار گرفت مثل نوپاهاست؛ این حبّ موجب می شود که یک توجّهی بکند به گذشته خودش؛ آن موقعی که آدم التفات پیدا می کند، به تعبیر ما می گوییم «استبصار» حاصل می شود. این یک توجهی می کند به گذشته اش و متوجه غفلت هایی می شود که در گذشته در سیر معنوی اش به سوی الله تعالی یعنی محبوب حقیقی اش داشته است؛ حالا من تعبیر به غفلت می کنم. اینجاست که این حُبّ یک حالت ناشکیبایی برای او می آورد. به تعبیر ما بر اثر رغبت و میل و حبّ رسیدن به محبوبش توجه می کند، می بیند، عجب! چه موانعی بر سر راه دارد. غیرت به اصطلاح اهل معرفت ناشی از این حُبّ است. لذا این حالت به او دست می دهد که این موانع را از سر راه بردارد.
حالا در اینجا من سه تا مطلب را عرض می کنم؛ یک اینکه چقدر از اموری بوده است که اینها موجب قرب و نزدیکی او به خدا می شد و او اینها را از دست داده است. یعنی آن غَفَلاتی که کرده است. حالا اگر در قالب اصطلاح شرعی بریزیم، مثلاً فرض کنید واجباتی از او ترک شده است؛ فرض بفرمایید - نعوذ بالله - نماز او قضا شده است؛ روزه، همین طور سایر واجبات و طاعات؛ اینجاست که درصدد برمی آید که مافات را و آنچه را که در گذشته از دست داده است و الآن می تواند آنها را جبران کند، جبران کند؛ لذا می رود سراغ جبران کردن. این یک چیز طبیعی هم هست. غافل بوده ولی حالا متنبّه شده و الآن می فهمد که چه چیزهایی که موجب قرب الی الله تعالی می شد را از دست داده است.
این غیرت ناشی از محبّت صادقانه و خالصانه به خداوند، موجب می شود که این را برای جبران مافات برمی انگیزاند تا از دست داده ها را تا آنجایی که قابل جبران است بتواند جبران کند. این یک مطلب که این ها ناشی از غیرت در محبت به خداوند است که اینها می گویند از آثار غیرت نسبت به محبت خداوند که بحث سیر معنوی را مطرح می کنند، اوّلین آن که تقریباً جنبه همگانی دارد می گویند غیرت عابد است.
حالا من غفلت ها را تطبیقش کردم به ترک واجبات و امثال اینها، امّا آنها می گویند غفلت ها دارای مراتب است. من دیگر پست ترینِ آن را آوردم و مطرح کردم، و الّا خود این درجه دارای مراتب است. نخیر، نماز و روزه او هم قضا نشده است؛ امّا یک بحث دیگری در کار بوده و او اینکه آنطور که باید با حضور قلب انجام می داد، انجام نداده است. آنجا هم غفلت است، نه اینکه خیال کنید معصیت کرده باشد. پست تر از این نمی شد بگویم. نه، « الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ»[1]؛ ننمازش ترک نشده، نخیر، خوانده است؛ همه اجزاء و شرایط ظاهری و فقهی آن را هم رعایت کرده، اما آن حضور قلب نبوده یا همراه با تقوا نبوده است؛ لذا آن قُرب برای او حاصل نشده است.
بنابر این هر درجه خودش دارای مراتب است. لذا من به عنوان مثال این را گفتم که می آییم در اینجا می بینیم که این مسأله مطرح می شود که اولین چیزی که به آن التفات می کند این مسئله است و همان غیرت که ناشی از محبت است، موجب می شود تا آن اندازه ای که در توان دارد جبران مافات کند.
دو، این نسبت به طاعات بود، - نعوذ بالله - حالا می رویم سراغ چیزهای دیگر آن. نسبت به محرّمات هم اگر خدای نکرده نسبت به محرّمات دست او آلوده شده بود، آنچه را که در ربط با جبران معاصی است توجه کنید وارد این می شود که آن را جبران کند. اینها هر کدام برای خودش باب های خودش را دارد؛ گاهی در ربط با حقّ الله است، گاهی حقّ الناس است. من نمی خواهم وارد خُردِ اینها بشوم و الا خیلی باید ما بحث کنیم. مثلاً اگر بدهکاری دارد، برود بدهد. مال مردم خورده است؛ و امثال این حرف ها که راجع به محرمات هست. مراقبت از این جهت داشته باشد.
حالا سومی آن این است؛ آنجا طاعات بود اینجا - نعوذ بالله - معاصی بود و اما سوم، مسأله از این به بعد است که مراقبت کند نسبت به آنچه که وظیفه دارد. اینها را هر کدام را در ظرف خودش انجام بدهد، که چیزی از طاعات از او ترک نشود و دیگر دستش آلوده به معصیت نشود. چون گذشته را دیده که وضعش چه بود و به این معنا رسیده که آنچه موجب قرب او به محبوب است طاعات است و آنچه موجب بُعد او از خدا است، معاصی است. این را دریافته واین حالتی را که به او دست داده موجب می شود هم گذشته را بررسی کند و او را جبران کند و هم مراقبت نسبت به آینده داشته باشد؛ و به تعبیری به این می رسد که باید خودم را در ربط با محبوبم طوری بسازم که من محبوب او شوم و او حبیب من و مُحبّ من. (دیگر خیلی بالا رفت!) من حالا مُحبّم و او محبوب است؛ باید طوری پیش بروم که مورد نظرش قرار بگیرم که او بشود مُحبّ من و من بشوم محبوب او.
ما در معارفمان بسیار داریم تحت عناوین مختلفه ای که نقل شده است. روایت از پیغمبر اکرم است « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِي- وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدٌ بِشَيْ ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ-»[2]؛ حضرت فرمودند خداوند میگوید؛ خدا می فرماید اگر بنده ای بخواهد به من نزدیک شود (قرب الی الله تعالی) باید یک کاری کند که من آن کار را بیش از هر کار دیگری دوست دارم و آن اینکه واجباتش را انجام بدهد؛ همین! «ما تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبدٌ بِشَئٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا اَفتَرَضتُ عَلَیه ». این راجع به آن مسأله که طاعات موجب قرب به خداست.
حالا می آییم از این طرف که می خواهم چه بشود؟ بیاییم مسأله را با آنها جا به جا بکنیم؛ اگر من مُحبّم و او محبوب، حالا او بشود مُحبّ و من بشوم محبوب. روایت از امام صادق(علیه السلام) است که حضرت فرمود: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ يُحِبُّهُ- فَلْيَعْمَلْ بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ لْيَتَّبِعْنَا- أَ لَمْ يَسْتَمِعْ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِيِّهِ ص)- قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ-»[3]، اگر کسی خوشحال می شود و دوست دارد این را بفهمد که بفهمد خدا دوستش دارد، یعنی خدا بشود مُحبّ و او بشود محبوبِ خدا، چه کار کند؟ «فَلیَعمَل بِطاعۀِ الله وَ لیَتَّبِعنا»؛ عمل کند به طاعت الهی و فرمان های الهی و به دستورات الهی عمل کند و متابعت از آنها «أَلَم یَسمَع قولَ الله عزوجل لِنَبیِّه: قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونىِ يُحْبِبْكُمُ الله»؛ حضرت آیه شریفه را استخدام می کند. خدا به پیغمبر می فرماید به اینها بگو اگر راست می گویید که خدا را دوست دارید از من تبعیت کنید، وقتی از من تبعیت کردید، خدا شما را دوست می دارد. وقتی می گویی خدا را دوست دارم باید از پیغمبر او تبعیت کنی. برای اینکه خدا نمی آید درِ گوش من و تو فرمان هایش را بگوید؛ به وسیله پیغمبرش می گوید. پس تبعیت کن. به دستورات او عمل کردی آنجا است که خدا تو را دوست می دارد. تو محب بودی او محبوب بود، با تبعیت از اولیاء خدا و پیامبر الهی وقتی تبعیت کردی، یعنی دستورات محبوبت را به کار بستی، اینجا است که او می شود محب، تو می شوی محبوب! «يُحْبِبْكُمُ الله». و از نظر شدّت و ضعف هم ما این را می بینیم ، این اصل محبت بود «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونىِ يُحْبِبْكُمُ الله». اصل محبت است. در مراتب و شدت ضعفش هم داریم چون حب به تعبیر ما دارای مراتب است شدت و ضعف دارد. آنجا هم همین است.
از امام زین العابدین (صلوات الله علیه) است: «إِنَّ أَحَبَّكُمْ إِلَى اللَّهِ أَحْسَنُكُمْ عَمَلًا- وَ إِنَّ أَعْظَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَمَلًا أَعْظَمُكُمْ فِيمَا عِنْدَ اللَّهِ رَغْبَةً-»[4]. محبوب ترین شما نزد خداوند آن کسی است که بهترین عمل را دارد. جایگاه و رتبه عبد در نزد رب را مطرح می کند. اگر بخواهی نزد خداوند جایگاهت رفیع باشد برو سراغ آنچه پیش خداوند ( عندالله ) اهمیت زیادتری دارد و بیشتر روی آن سفارش کرده است.
بنابر این من می خواهم نتیجه گیری کنم در این درجه، آن درجۀ اولِ ادنی و پستِ از غیرت در اصطلاحِ اهل معرفت که اسم آن را غیرت عابد می گذارند؛ این غیرت ناشی از محبت است. و این موجب می شود عبد برانگیخته شود که هم جبران مافات کند هم مراقبت نسبت به آینده داشته باشد. من آمدم در موارد عملی و این هم خودش دارای مراتب است و این التفاتات هست. این التفات ها که جزء معارف ما است.
در اینجا یک نکته هست و آن نکته این است که یک چنین شخصی بعد از تنبّه اش که غفلت شکن بوده و این را در این مسیر معنوی حرکت داده است، هیچگاه نسبت به این کارهایی که الآن می کند، مراقبت هایی که الآن می کند، هیچ وقت اینها در نظرش بزرگ جلوه نمی کند. حالا فرض کنید رفت و جبران مافات کرد و تا آنجایی که می تواند در آینده هم نسبت به طاعات و عبادات و... واجبات و ترک محرمات و ... مراقبت کند؛ اما اینها هیچگاه در نظرش جلوه نمی کند که کار بزرگی کردم. اینها به نظرش کوچک می آید. ما مرتبه پایین آن را می گوییم پایین ترینِ پایین ترینِ آن. آن غفلت ها در نظر او بزرگ جلوه می کند؛ اینها جلوه ندارد.
«سَأَلَ أَعْرَابِيٌّ عَلِيّاً ع عَنْ دَرَجَاتِ الْمُحِبِّينَ مَا هِيَ قَالَ أَدْنَى دَرَجَاتِهِمْ مَنِ اسْتَصْغَرَ طَاعَتَهُ وَ اسْتَعْظَمَ ذَنْبَهُ وَ هُوَ يَظُنُّ أَنْ لَيْسَ فِي الدَّارَيْنِ مَأْخُوذٌ غَيْرُهُ فَغُشِيَ عَلَى الْأَعْرَابِيِّ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ هَلْ دَرَجَةٌ أَعْلَى مِنْهَا قَالَ نَعَمْ سَبْعُونَ دَرَجَةً»
[5].
یک روایتی است دارد «سَأَلَ أَعرابیٌّ علیاً (ع) عَن دَرَجاتِ المُحِبّین ما هِیَ». یک کسی آمد خدمت علی (علیه السلام) از درجات محبّین سؤال کرد. چون محبّت دارای درجات است. « قال (علیه السلام): أَدنی دَرَجاتِهِم مَنِ استَصغَرَ طاعَتَهُ». پایین ترین درجه محبین آن است که کسی که طاعت الهی انجام داد و مطیع خدا شد، اطاعت در نظرش کوچک جلوه کند. « وَاستَعظَمَ ذَنبَه». آن غفلت ها و نعوذ بالله آن مرزشکنی ها، در نظرش بزرگ جلوه کند. «وَ هُوَ یَظُنُّ أَن لَیسَ فی الدّارَینِ مَأخوذٌ غَیرُه». گمانش این باشد که در دنیا و آخرت جز او هیچ کسی نیست که روز قیامت بخواهند از او بازخواست کنند. نه اینکه حالا که داری طاعاتت را انجام می دهی، اینها بخواهد تو را دلخوش کند. نه! اینها کوچک باشد.
اگر انسان اهل محبت است و محبتش هم صادقانه و خالصانه است، غفلات او باید بزرگ جلوه کند. دارد وقتی علی (علیه السلام) این جملات را گفت «فَغُشِیَ عَلَی الأَعرابی». این از روستایی ها بود آمده بود "اعرابی" .غش کرد افتاد زمین. «فَلَمّا أَفاقَ قال هَل دَرَجَۀٌ أَعلی مِنها». وقتی به هوش آمد رو کرد به علی (علیه السلام) گفت؛ آقا درجه ای بالاتر از این هم مگر ما داریم که انسان در اثر حب به خدا این چنین حالت درونی داشته باشد که طاعات در نظرش کوچک جلوه کند غفلات بزرگ؟! بعد هم گمان او این باشد که قیامت جز من جلوی کس دیگری را نمی گیرند! «هَل دَرَجَۀٌ أَعلی مِنها». به علی (علیه السلام) می گوید درجه ای بالا تر از این هم هست؟ «قال : نَعَم سَبعون دَرَجَۀ». حضرت فرمود بله؛ هفتاد درجه بالاتر از این داریم. این پایین ترین آن بود من گفتم. پایین تر از این دیگر ما نداریم. اهل معرفت می گویند غیرت در وادی معرفت ناشی از حب صادقانه خالصانه نسبت به محبوب ـ الله تعالی ـ باید باشد که تو را حرکت بدهد. حرکت بدهد تو را از جا تو را بکند. وقتی هم کنده شدی وارد شدی خودت را گم نکنی خیال کنی کاری کرده ای. نخیر!
در اینجاست که وارد می شوند اولیاء خاص خدا در باب قدرشناسی که خودش یک بابی است و شاید جلسه آینده این را مطرح کنم. که در این قدرشناسی یک وقت می خواهی تکیه بر عملت بکنی، این را مراقبت کنی؛ یک وقت هست نه! روی این نمی خواهی تکیه کنی می روی سراغ یک چیز دیگری چون ما داریم به اینکه اینگونه افراد نسبت به هر آنی از آناتشان و هر لحظه ای از لحظه هایشان در آینده باید قدرشناسی کنند.
ما در روایاتِ بسیار داریم، به خصوص در کلمات علی (علیه السلام) در نهج البلاغه؛ راجع به همین قدرشناسی کردن «احذَروا ضیاعَ الاَعمَارِ فیِما لا یَبقَی لَکُم ففائتُها لا یَعُود»[6]، «فَبادِروا العَمل و خافوا بَغتَۀَ الاَجَل فانّه لا یُرجَی مِن رَجعۀِ العُمُر ما یُرجَی مِن رجعۀ الرزق »[7]. ما روایات متعدّده داریم در اینجا؛ به اینکه قدرِ این بقیه را، قدرِ هر آنش را می دانند. چرا؟ جهت آن را هم عرض کردم و آن این است که فوت شده را جبران کند، و از آینده بهترین استفاده را برای سیر الی الله تعالی بکند. لذا می خواستم این را عرض کنم ما در باب غیرت سه گونه داریم که این آقایان تعبیر می کنند و برای عابد را این گونه می گویند.
و اما توسلم... در مقاتل می نویسند خاندان حسین (علیه السلام) وقتی آمدند کربلا - که عرض کردم از نظر تاریخی داریم که به کربلا آمده اند - سه روز کربلا بودند. من در مقاتل دیدم که دارد «إِجتَمَعَت النِّساءُ مِن أَهلِ السَّوادِ»[8]. یعنی از روستاهای آن اطراف هر چه افراد مطلع بود، جمع شدند دور خاندان حسین (علیه السلام) و شروع کردند با این ها عزاداری کردن. قهراً معلوم است چه صحنه ای پیش می آید. این خانواده فرسنگ ها راه را آمدند، رسیدند، بعد هم که آمدند عزاداری، نوحه سرایی. معلوم است دیگر سه روز پشت سرِ هم؛ با آن حالت که ما نمی توانیم توصیف کنیم.
روز سوم؛ شاید مثل امروزی بود که حضرت امر کرد بارها را ببندید و حرکت کنیم. من گفتم من احتمال می دهم که زین العابدین (صلوات الله علیه) وقتی حالتِ این بی بی ها و این بچه ها را دید، احساس خطر کرد برای اینها. نکند اینجا یک حادثه ای مثل خرابه شام پیدا بشود. همانجا آن یکی کافیست دیگر، یکی آنجا گذاشتیم. احساس خطر کرد. چه بسا نظر حضرت روی سُکَینه دختر حسین(علیه السلام) است. حالا می گویم چرا. می نویسند آمدند و بارها را بستند و آماده کردند که حرکت کنند.
می نویسند «فَصاحَت سُکَینةُ بِالنّساء لِتودیعِ قَبرِ أبیها»[9]. می فهمی یعنی چه؟ در بین این ها دختر حسین (علیه السلام)؛ سکینه بود فریاد کشید؛ بیایید همه شما با قبر پدرم خداحافظی کنید «فَحَضَنَت القَبرَ الشَّریف». خودش را انداخت روی قبر، قبر پدر را در برگرفت «وَ بَکَت بُکاءاً شَدیدا». شروع کرد های های گریه کردن «وَ هِیَ تَقول». این جملات را می گفت «ألایا کَربلا نُوَدِّعُکَ جِسماً». آی زمین کربلا یک پیکری را اینجا داریم می گذاریم و می رویم «بلا كفنٍ ولا غسلٍ دَفينا». بدون غسل و کفن....یا حسین....
[1] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ مجلسی/ج 75/ باب 16 ما جمع من جوامع كلم أمير المؤمنين صلى الله عليه و على ذريته ..... ص : 36
[2] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ مجلسی/ج 72/ باب 57 من أخاف مؤمنا أو ضربه أو آذاه أو لطمه أو أعان عليه أو سبه و ذم الرواية على المؤمن ..... ص : 147
[3] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ مجلسی/ج 75/ باب 23 مواعظ الصادق جعفر بن محمد ع و وصاياه و حكمه ..... ص : 190
[4] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ مجلسی/ج 75/ باب 21 وصايا علي بن الحسين ع و مواعظه و حكمه ..... ص : 128
قَالَ ع إِنَّ أَحَبَّكُمْ إِلَى اللَّهِ أَحْسَنُكُمْ عَمَلًا- وَ إِنَّ أَعْظَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَمَلًا أَعْظَمُكُمْ فِيمَا عِنْدَ اللَّهِ
[5] . مستدرك الوسائل/ محدث نوری/ج1/ 20- باب استحباب الاعتراف بالتقصير .... ص: 133
لُّبَابِ، سَأَلَ أَعْرَابِيٌّ عَلِيّاً ع عَنْ دَرَجَاتِ الْمُحِبِّينَ مَا هِيَ قَالَ أَدْنَى دَرَجَاتِهِمْ مَنِ اسْتَصْغَرَ طَاعَتَهُ وَ اسْتَعْظَمَ ذَنْبَهُ وَ هُوَ يَظُنُّ أَنْ لَيْسَ فِي الدَّارَيْنِ مَأْخُوذٌ غَيْرُهُ فَغُشِيَ عَلَى الْأَعْرَابِيِّ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ هَلْ دَرَجَةٌ أَعْلَى مِنْهَا قَالَ نَعَمْ سَبْعُونَ دَرَجَةً
[6] . تصنيف غرر الحكم و درر الكلم/ عبد الواحد تميمى آمدى/ ضيايع الأعمار ..... ص : 160
احْذَرُوا ضِيَاعَ الْأَعْمَارِ فِيمَا لَا يَبْقَى لَكُمْ فَفَائِتُهَا لَا يَعُودُ
[7] . نهج البلاغة/ امام علی(ع)/ و من خطبة له ع و فيها مواعظ للناس ..... ص : 169
ِضَ عَلَيْكُمْ قَدْ [وَضِعَ وُضِعَ عَنْكُمْ فَبَادِرُوا الْعَمَلَ وَ خَافُوا بَغْتَةَ الْأَجَلِ فَإِنَّهُ لَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الْعُمُرِ مَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الرِّزْقِ مَا فَاتَ الْيَوْمَ مِنَ الرِّزْقِ رُجِيَ غَداً زِيَادَتُهُ وَ مَا فَاتَ أَمْسِ مِنَ الْعُمُرِ لَمْ يُرْجَ الْيَوْمَ 252 رَجْعَتُهُ الرَّجَاءُ مَعَ الْجَائِي وَ الْيَأْسُ مَعَ الْمَاضِي فَ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون
[8] . لهوف-ترجمه مير ابو طالبى/ عبور اهل بيت عليهم السلام بر مرقد حسين بن على عليهما السلام ..... ص : 197
[9].اسيران و جانبازان كربلا/محمد مظفرى سعيد/ اقدامات حضرت سكينه در طول اسارت و پس از آن: ..... ص : 166