تهران مسجد امیر(ع) - رمضان 1396 سخنرانی سوم

تهران مسجد امیر(ع) - رمضان 1396 سخنرانی سوم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الآنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین»

 

یکی از عادات همه انسان ها ارزیابی در امور است؛ آیا انسان ها در ارزیابی نسبت به امور اشتباه نمی کنند و فکرشان به خطا دچار نمی شود؟ تجربه تاریخ و تجربه خودِ ما که یکی از بالاترین دلایل تجربه هستیم، نشان داده و نشان می دهد که انسان ها در ارزیابی یقینا دچار اشتباه و خطا می شوند و اگر دنبال این اشتباه و خطا حرکت کنند و براساس ارزیابی خود کاری انجام دهند یا قدمی بردارند، زیان می کنند و خسارت می بینند، گاهی این خسارت ها قابل جبران است و گاهی هم قابل جبران نیست؛ خسارت به قیامت کشیده می شود و در قیامت هم جای جبران وجود ندارد.

 

مسئله دوم اینکه خداوندی که نسبت به بندگانش مهربان است، لطف دارد، صاحب احسان و کرم هست و این روحیه ارزیابی را خودش به بندگانش داده، آیا برای اینکه بندگانش در ارزیابی های خود در زمینه کسب و کار، ازدواج، اخلاق، برخورد و اینکه در دنیا و آخرت دچار خطا نشوند، ترازویی، معیاری، میزانی، برای تشخیص ارزیابی مشخص کرده تا بنده بفهمد این ارزیابی درست یا اشتباه است؟

 

اولا قرآن مجید می فرماید: «احْسَبُ اَلْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً؛ انسان خیال می کند که واقعا من او را آفریدم و رها کردم» اگر چنین خیالی می کند، این خیال، سراب است و هیچ پشتوانه علمی و منطقی ندارد. زمانی بحث علم و یقین و بحث احتمال نزدیک به یقین است که اینها پرونده های مثبت جداگانه ای دارد. یک وقت، بحث خیال است، این خیال را پروردگار عالم قبول ندارد چون پشتوانه ای ندارد؛ یک فکری از درون به ذهن من خورده یا با چشم خود جریاناتی را دیدم و از آن جریانات یک خیال به ذهن من می خورد و من یک مطلبی را خیال می کنم. قرآن مجید می فرماید: خدا انسان را رها نگذاشته و خطاب به انسان ها می گوید: این حق شماست که ارزیابی کنید چرا که نمی شود سرمایه های درون خود را به تعطیلی بکشانید، اما برای اینکه بدانید ارزیابی شما درست یا اشتباه است به شما محبت ویژه ای کردم و یکسری معیارها، میزان ها و خط کش هایی را برای شما قرار دادم تا ارزیابی خود را با این معیارها بسنجید و درست و اشتباه بودن آن را دریابید و ضرر نکنید. این امر راهنمایی بسیار حکیمانه و صددرصد به سود همه ماست که ارزیابی های خود را بدون سنجیدن با میزان های الهی به کار نگیریم.

 

یک میزان، "وحی" است که از زمان آدم بوده، قرآن مجید در سوره مؤمن درباره تورات می گوید: «این توراتی که من آن زمان به موسی دادم، هدایتگر مردم در همه امور بوده و ارزیابی های آنها را نیز هدایت می کرده است به این ترتیب که مردم ارزیابی خود را با آیات تورات ارایه می کردند و آیات نشان می داد که ارزیابی فرد درست یا اشتباه است در حقیقت دَرِ منفعت به روی مردم باز گردید و دَرِ ضرر را هم خود فرد به روی خودش می بندد. انجیل، زبور و صحف ابراهیم هم همین گونه هستند، اما کاملترین میزان الهی برای شناخت سلامت و نادرستی ارزیابی، "قرآن مجید" است.  

 

خداوند در آیه هفتم سوره اعراف می فرماید: روز قیامت تمام حرکات دوران عمر هر شخص را مقابل چشمانش، با قرآن خود، ارزیابی می کنم، وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ؛ معیار، ترازو و خط کش در روز قیامت، "حق" است و در اینجا حق به معنای قرآن است؛ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ هشتاد سال حرکات برون و درونتان را بسیار سریع با این معیار ارزیابی می کنم، فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ اگر کل حرکات بیرون و درون شما با قرآن هماهنگ بود، فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ پیروز و رستگار شدید و نجات پیدا کردید، وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ اگر اعمال برون و درون دوران عمر شما با قرآن هماهنگی نداشت یعنی این ترازوی من سنگینی نشان نداد و سبکی و بیهودگی نشان داد، فَأُولئِكَ اَلَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُون خسارت می کنید چرا که به آیات خداوند ظلم کردید یعنی در دنیا ارزیابی ها و سایر کارهایشان را با قرآن خدا نسنجیدند تا درست یا اشتباه بودن آن را بفهمند.

 

یک ترازو و میزان دیگر پروردگار "پیغمبر" است لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اَللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ پیغمبر من برای شما سرمشق است، کل برنامه هایش معیار و میزان من است، نحوه رفتار و رابطه خود با پدر و مادر، همسر، فرزندان، عروس، داماد، نوه، مردم و قوم و خویشان

 

را با نحوه رفتار پیغمبر میزان گیری کنید و به رفتار پیامبر در موقعیت های مختلف توجه کنید؛ عموی پیغمبر بی دین بود، پیغمبر پس از اتمام حجت رابطه خود را با او قطع کرد. سیاه حبشی با تقوا بود، موذن حکومت پیغمبر شد. 

 

پیغمبر با خدیجه کبری ازدواج کرد و این اولین ازدواج خدیجه بود، افرادی که می نویسند یا روی منبرها می گویند که حضرت خدیجه پیش از ازدواج با پیامبر، دو بار ازدواج کرده بود، نه محقق هستند و نه به کتب اصیل مراجعه کردند و نمی دانند این دو همسری که برای خدیجه از بت پرستان ملعون نجس تراشیدند، برای کتاب های قرن سوم به بعد است که شاگردان مکتب سقیفه ساختند، خدیجه کبری سالها در ارتباط با دو مشرک کافر بت پرست نجس باشد و رحم او آمادگی پرورش سیدة نساء العالمین را داشته باشد!؟ مگر رحمی که چند سال، با دو شوهر به ناپاکی کفر و شرک آلوده شده، جای پرورش صدیقه کبری است!  

 

در زیارت وارث آمده: أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُورا فِي الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ؛ حسین جان گواهی می دهم چون آیات و روایات برایم ثابت می کند که تو نوری در سُلب های بسیار با ارزش بودی تا زمان آدم، سُلب ها از زمان آدم نور تو را انتقال داده تا به ابراهیم، اسماعیل، پیغمبر و امیرالمومنین و الارحام المطهره رسیده و در رحم های پاک، نور تو از هر آلودگی عبور کرد و از مشرق رحم، صدیقه کبری طلوع کرد.

 

در ارزیابی مسائلی که می خواهیم برای مردم بگوییم، باید قرآن مجید و پیغمبر اکرم را ملاک قرار دهیم و ببینیم ارزیابی ما درست است، ببینیم داستان دو شوهر کردن خدیجه آن هم به کفار نجس بت پرست، درست است؟

 

حال ببینیم پیغمبر اکرم با این خانم که مقداری از خودش بزرگتر بود، چگونه رفتار کرد. آنها چند سال قبل یعنی پانزده سال مانده به بعثت حضرت محمد(ص) با یکدیگر ازدواج کردند؛ در تمام دوران زندگی پیامبر و حضرت خدیجه، یک بار نشد که پیامبر از اختلاف سنی 10 یا 15 ساله خدیجه با خود بگوید و به دلیل جوان تر بودن خودش، به اصطلاح امروزی منت بر سر خدیجه بگذارد؛ لازم است امروز از این رفتار و  اخلاق پیامبر درس بگیریم، اینکه خانمی چند سالی از همسرش بزرگتر است نباید شخصیت او توسط اطرافیان مورد هجوم قرار بگیرد، این رفتار حرام است.

 

رفتار دیگر پیامبر که بسیار مهم است، این بود که به احدی بی محلی نمی کرد، هیچ کسی را سبک نمی دانست، گاهی اظهار نظر شخصی را سبک و بی ارزش می نگریم، اما وقتی پرده کنار رفت، می بینیم که همین فرد کسی است که آدم تا قیامت باید از او خجالت بکشید. نبیره حاج ملا هادی سبزواری فیلسوف قرن سیزدهم علاوه بر فیلسوف، فقیه، عالم، عارف، زاهد، متخلق به اخلاق بود و به من گفت: مادربزرگم که خانم حاج ملا هادی سبزواری بود با شوهرش مستطیع بودند لذا از سبزوار با مرکب های حیوانی از جاده های کوهستانی عبورکردند و به بندرعباس رفتند و از بندرعباس با کشتی های آن زمان به مکه رفتند، وقتی از مکه برگشتند، مادربزرگم مریض شد و از دنیا رفت، آن زمان حمل جنازه مشکل بود به همین دلیل او را در همان مناطق جنوب ایران دفن کردند؛ ملاهادی سبزواری از بندر عباس به کرمان آمد، پول خرجی سفر او تمام شده بود، اثاث هایش در یک بقچه معمولی بود، به مدرسه کرمان که حوزه علمیه بود، رفت؛ چون عمامه اش شکل عمامه طبیعی روحانیون نبود و به صورت همان کشاورزهای سبزوار و خراسان می بست، اطرافیان متوجه نمی شدند که ایشان روحانی است، به خادم مدرسه گفت: در حوزه جایی به من می دهید، من مسافر هستم کسی را ندارم، خادم مدرسه گفت: شرط این مدرسه این است که یا طلبه شب بخوابد یا کسی که به طلبه خدمت کند، ملاهادی سبزواری گفت: من به طلبه خدمت می کنم. ملاهادی سبزواری سه سال در این مدرسه خادم بود، جارو می کرد، زمین را می شست و خرید می کرد.

 

روزی خادم به ملاهادی سبزواری گفت: تو همسر و فرزند نداری؟ ملاهادی گفت: خیر! خادم گفت: من یک دختر دارم، می خواهی با او ازدواج کنی؟ ملاهادی با خود گفت، نکند خادم عاشق رفتار من شده باشد و دلش می خواهد که من دامادش شوم، اگر قبول نکنم دل بنده خدا را می شکنم، به همین دلیل ملاهادی پذیرفت که با دختر خادم مدرسه ازدواج کند و خداوند چهار فرزند به آنها داد، 2 پسر فیلسوف و حکیم و 2 دختر با کرامت.

 

 پاییز بود و برگ های درختان روی زمین ریخته بود، ملاهادی سبزواری در حال جارو کردن بود که به درس رسید، مقداری جارو زدن را کُند کرد، متوجه شد آیت الله آقا سید جواد کرمانی، این مرجع تقلید و بزرگ مرد فلسفه و دانش در کرمان، جایی از کتاب را اشتباه می گوید، ملاهادی گفت: به نظرتان اگر این مطلب را این گونه بیان کنید، بهتر نیست؛ آیت الله کرمانی گفت: کارت را انجام بده، حال کار به جایی رسیده که یک خادم بی سواد مدرسه به کتاب منظومه حکمت فیلسوف بزرگ حاج ملا هادی سبزواری ایراد می کند! حاج ملاسبزواری دوباره خم شد و جارو را شروع کرد. افراد جامعه ما تحمل چنین مسایلی را دارند؟! یکی جواب سلام ما را ندهد، از کوره دَر نمی رویم؟ تحمل داریم وقتی به خانه می رویم و افطار حاضر نباشد، لبخند بزنیم و بگوییم امشب با نان و پنیر افطار می کنیم؟ اگر هر یک از افراد به تناسب ظرفیتشان مانند ملاهادی سبزواری مومن، بردبار و با تقوا بودند، قطعا دیگر در خانواده ها بحث و درگیری نبود، دیگر کسی مال مردم را نمی خورد، زمین مردم را نمی برد، روز روشن میلیاردی از مال این ملت مظلوم نمی دزدید.

 

روزی حاج ملاسبزواری به خادم مدرسه گفت: من برای استان کرمان نیستم، اهل اطراف خراسان هستم، دیگر دلم برای اقوام و آشنایانم تنگ شده، زن و همسرم را هم می خواهم با خود ببرم، خادم گفت: همسر شرعی توست و تو هم داماد با  افتخاری برای من هستی. ملاهادی به سبزوار آمد، بعد از سه سال مجددا درس شروع شد، آن زمان سبزوار مرکز علم شده بود و از همه جای ایران به خاطر ملاهادی به سبزوار می آمدند؛ روزی دو طلبه که در کرمان درس می خواندند، فقه، اصول و کلامشان تمام شد و با هم قرار گذاشتند به سبزوار بروند و در خدمت ملاهادی حکمت بخوانند، به سبزوار رسیدند و به مدرسه رفتند، ملاهادی را دیدند و او را شناختند، اصلا باورشان نمی شد که این همان مردی است که برای آنها خرید می کرد و زمین را جارو می کشید، ملاهادی مشغول درس دادن بود، سرش را که بلند کرد، این دو طلبه را دید و آنها را شناخت، گفت: آقایان راه بدهند، مسافر داریم، تشریف بیاورید جلو؛ دو تا طلبه آمدند، زانو زدند، ملاهادی گفت: سوگندتان می دهم که داستان کرمان من را برای احدی نقل نکنید.

 

ملاهادی سبزواری خود را با لَکم فی رَسولِ اللَّهِ اسوَةٌ حَسَنَةٌ و قرآن ارزیابی کرد.

 

خداوند نیروی ارزیابی به تمام بندگانش داده ولی از زمان آدم تا حالا ثابت شده که بندگانش در این ارزیابی ها اکثرا اشتباه می کنند و به غلط می روند، پروردگار برای اینکه بندگانش در ارزیابی هایشان به اشتباه نیفتند، "وحی" و "نبوت" را به عنوان ترازو قرار داد. 

 

در خطاب به امیرالمومنین آمده: السلام علیک یامیزان الاعمال؛ علی جان خدا تو را گذاشته تا مردم همه ارزیابی هایشان را با رفتار،  اخلاق و اعمال تو بسنجند. اگر بلد نیستیم اخلاق و رفتار خود را بسنجیم، از عالمان ربانی که وارد به قرآن، نبوت و میزان بودن اهل بیت(ع) هستند، بپرسیم. 

 

روزی امام مجتبی(ع) لباس نو و بسیار خوبی خریدند و پوشیدند، شمشیر خوبی هم همایل کمر کردند و سوار بر یک مرکب سرزنده و با نشاط شدند و به خیابان یا کوچه آمدند؛ یک یهودی تهیدست، پای برهنه و لباس کهنه، امام مجتبی(ع) را با این وضع دید، جلوی اسب حضرت مجتبی ایستاد و حرکت اسب را متوقف کرد، گفت: آقا به من انصاف بده! امام مجتبی فرمود" به چه انصاف دهم؟ گفت: به این وضع من که جدّت پیغمبر فرمودند "لدُّنيا سِجنُ المُؤمِنِ و جَنَّةُ الكافِر؛ دنیا برای مومن زندان است برای کافر بهشت است" با این خانه و زندگی، لباس، مرکب و شمشیر خوب، دنیا برای تو زندان است! من نان ندارم بخورم، پول ندارم کفش بخرم، چند سال است از بی پولی پیراهنم را عوض نکردم، دنیا برای من بهشت است!؟

 

امام مجتبی متوجه شدند که این یهودی فقیر در ارزیابی این روایت بسیار دچار اشتباه است، لذا با یک محبتی خطای ارزیابی او را روشن و تصحیح کرد و گفت: "نظرت الی ما اعدلی و للمؤمنین فی دار الاخره" پیرمرد اگر دقت کنی در آنچه خدا برای من و مردم با ایمان در آخرت آماده کرده "ما لا عین رأت" هیچ چشمی آنها را ندیده "و لا اذن سمعت" اصلا به گوش کسی هم نرسیده این نعمت های آخرتی، "لعلمت انی قبل انتقالی الیه" می فهمی که من پیش از مُردنم و رفتنم به عالم آخرت "فی هذه الدنیا فی سجن" در دنیا زندان تنگ هستم، "سجن ضیق مع ما انا فیه" با این خانه، اسب و لباسی که دارم، اگر بفهمی مسائل مربوط به من و مومنین را، در آخرت خوب یقین می کنی که من در زندان هستم آن هم زندان تنگ، "و لو نظرت الی ما اعد الله لک و لکل کافر" و اگر دقت کنی آنچه را که خدا برای تو و برای کافران قرار داده "فی من دار الاخره من سعیر نار الجهیم" از آتش دوزخ برافروخته "و نکال العذاب" و شکنجه های سخت جهنم که دائمی است "لرایت" می فهمی "انت قبل مسیرک الی الله" پیش از آنکه بمیری "الان فی نعمه واسعه و جنه جامعه" می فهمی با همین وضعت در یک بهشت وسیع و کاملی هستی. 

 

به چند آیه راجع به بهشت و عذاب برای مومنین و عذاب برای کافرین اشاره می کنم: هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ اَلْغاشِيَةِ؛ حبیب من خبر روز قیامت بهت رسیده؟ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ؛ یک عده ای در قیامت در کمال ذلت، پستی، بیچارگی، و بدبختی هستند عامِلَةٌ ناصِبَةٌ هر چه در دنیا زحمت کشیدند اصلا برای آنها سودی نداشت، گذاشتند و مُردند. تَصْلَى نَارًا حَامِيَةً؛ اینها قیامت وارد دوزخی می شوند که آتشش را من افروختم، تُسْقى مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ؛ از آب جوش به زور در حلقشان می ریزم چون خودشان نمی خواهند بخورند لَيْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاّ مِنْ ضَرِيعٍ؛ غذایشان در جهنم یک گیاهی است پر از تیغ که آتش جهنم نمی تواند بسوزاندش این را باید در دهانشان بجوند و بخورند، لا يُسْمِنُ وَ لا يُغْنِي مِنْ جُوعٍ؛ نه از گرسنگی نجاتشان می دهد و نه از تشنگی آن آب و این غذا، وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ؛ عده ای هم در قیامت چهره شاد، مثل گل فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ؛ در بهشت های بسیار پرقیمت هستند لِسَعْيِهَا رَاضِيَةٌ وقتی اعمال دوره عمرشان را ارزیابی می کنند خوششان می آید لَا تَسْمَعُ فِيهَا لَاغِيَةً؛ در بهشت یک سخن بیهوده به گوششان نمی خورد فِيهَا عَيْنٌ جَارِيَةٌ؛ چشمه های عجیبی در بهشت جاری است فِيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ؛ تخت هایی را برای نشستن خودم برایشان آماده کردم، وَ أَكْوابٌ مَوْضُوعَةٌ؛ لیوان ها و فنجان هایی را خودم قرار دادم برای آب خوردنشان و فرش مرفوعه تخت های بلند که مشرف به همه جاست برایشان گذاشتم وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ؛ و متکاهایی که به هم چیده شده تکیه بدهند وَ زَرابِيُّ مَبْثُوثَةٌ؛ تمام فرش های روی تخت هایشان با نخ طلا بافته شده است.

 

الهی فهم معارف اهل بیت را به ما بچشان، الهی دنیا و آخرت دست ما را بگیر، الهی گذشتگان ما و شهدای اخیر دوازده رمضان را غریق رحمت کن. الهی شر باقیمانده داعش را از سر دنیا کم کن. الهی اسلام را در همه جبهه ها پیروز کن الهی در این روز عید یک عیدی قیمتی به ما بده آن هم این باشد امام زمان را دعاگوی ما و زن و بچه های ما قرار بده.

 

 

 

منبع : پایگاه عرفان

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

گل سر سبد انبیاء

گل سر سبد انبیاء

هر گلستانی، چه مادی و چه معنوی گلی دارد که از قدیم از آن گل به گل سرسبد تعبیر می کردند؛ کنایه از اینکه این گل ویژه است،در گلستان معنوی هم همینطور است، امام صادق(ع) بیان فرموده 124 هزار، "فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ"؛ روی مصلحت و ظرفیت رسولان، می فرماید: عده ای از آنها بر دیگران که سایر انبیاء هستند، برتری دارند، یعنی در این گلستان نبوت پنج تا گل سرسبد
سخنان خاتم الاوصیاء درجمعه آخر شعبان

سخنان خاتم الاوصیاء درجمعه آخر شعبان

دعیتم الی ضیافت الله؛ آن سفره ای که برای مسیح و حواریون آمد ضیافت الله بود" مائده یعنی سفره، صاحب مائده میزبان، حواریون مهمان سر سفره، سفره کامل نتیجه اش هم چون مومن بودند، شادی برای نسلشان و آینده شان و قیامتشان، چون وقتی آدم نعمت را می خورد، خدا را بندگی می کند
نشانه های شجره طیبه (پاک) و شجره خبیثه (ناپاک)

نشانه های شجره طیبه (پاک) و شجره خبیثه (ناپاک)

شجره طیبه ریشه ثابت و مستقری دارد و چون در حوزه ربوبیت پروردگار عالم روئیده می شود، تجلی و ظهور می کند، این ریشه از بین رفتنی نیست چون اتصال به ربوبیت دارد، ریشه شجره خبیثه داخل زمین نیست، در بیابان ها و کویرها بروید، آن را می بینید، ثبات و قراری ندارد، کافی است در کویر و بیابان بادی بوزد که مقداری سنگینی داشته باشد، این شجره با این درخت پوک، پوسیده و خبیث را با خود می برد یعنی شجره، خبیثه باشد، هیچ ربطی به ربوبیت پروردگار ندارد، ریشه ثابتی ندارد، میوه ندارد،
قلعه استوار برای پناه بردن

قلعه استوار برای پناه بردن

در سوره های قرآن از حمد تا الناس یعنی میان اولین و آخرین سوره، کلمه "رب" بسیار آمده، در تفسیر این کلمه، انسان می فهمد که چرا پروردگار در گفتن این "رب" در قرآن این همه اصرار دارد و جالب این است که وقتی در این آیات قرآن به دشمنان سرسخت خود می رسد و می خواهد خود را مطرح کند، می فرماید: «ربهم؛ پروردگارشان»، یعنی من در ربوبیتم اصلا از آنها جدا نیستم که این هم سرّی دارد؛
تهران مسجد امیر(ع) - رمضان 1396 سخنرانی نهم

تهران مسجد امیر(ع) - رمضان 1396 سخنرانی نهم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

پر بازدیدترین ها

سخنرانی استاد انصاریان: اهداف بعثت پیامبر اکرم (ص)

سخنرانی استاد انصاریان: اهداف بعثت پیامبر اکرم (ص)

سخنرانی استاد انصاریان با عنوان اهداف بعثت پیامبر اکرم صلی الله... در رابطه با موضوع دهه صفر در این قسمت قرار دارد.
نعمت هاي معنوي

نعمت هاي معنوي

نشانه های شجره طیبه (پاک) و شجره خبیثه (ناپاک)

نشانه های شجره طیبه (پاک) و شجره خبیثه (ناپاک)

شجره طیبه ریشه ثابت و مستقری دارد و چون در حوزه ربوبیت پروردگار عالم روئیده می شود، تجلی و ظهور می کند، این ریشه از بین رفتنی نیست چون اتصال به ربوبیت دارد، ریشه شجره خبیثه داخل زمین نیست، در بیابان ها و کویرها بروید، آن را می بینید، ثبات و قراری ندارد، کافی است در کویر و بیابان بادی بوزد که مقداری سنگینی داشته باشد، این شجره با این درخت پوک، پوسیده و خبیث را با خود می برد یعنی شجره، خبیثه باشد، هیچ ربطی به ربوبیت پروردگار ندارد، ریشه ثابتی ندارد، میوه ندارد،
اسباب و آثار ايمان

اسباب و آثار ايمان

سخنان خاتم الاوصیاء درجمعه آخر شعبان

سخنان خاتم الاوصیاء درجمعه آخر شعبان

دعیتم الی ضیافت الله؛ آن سفره ای که برای مسیح و حواریون آمد ضیافت الله بود" مائده یعنی سفره، صاحب مائده میزبان، حواریون مهمان سر سفره، سفره کامل نتیجه اش هم چون مومن بودند، شادی برای نسلشان و آینده شان و قیامتشان، چون وقتی آدم نعمت را می خورد، خدا را بندگی می کند
Powered by TayaCMS