حضرت علی علیه السلام در لحظه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

حضرت علی علیه السلام در لحظه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

علی(ع) بعد از شنیدن خبر جانسوز مرگ فاطمه(ع) به سرعت وارد منزل شد، دید فاطمه زهرا در بستر خود خوابیده و یک قطیفه مصری روی خود کشیده است. علی(ع) اور ا صدا زد، جوابی نشنید، به طرف راست و چپ فاطمه رفت، صدیقه را صدا کرد، اما جواب نشنید، عبای خود را کنار گذاشت، عمامه را برداشت دامن قبا را بالا زد و سر زهرا را در دامن خود نهاد و صدانمود: یا زهرا! یا زهرا! اما فاطمه سخنی نگفت. امیرالمومنین گفت: «ای دختر محمد»! جوابی نشنید........ گفت: یا فاطمه! کلمینی. ای دختر پیغمبر! با من صحبت کن، من علی پسر عموی تو هستم حضرت می فرماید: فاطمه(ع) چشمش را باز کرد، (یعنی قبل از مرگ کامل که بنابر علم امروزی مدتی طول می کشد، به درخواست مقام ولایت و قدرت لایزال الهی فاطمه حیات مجدد یافت.) و به صورت علی(ع) نگریست و به گریه افتاد.[1]سپس سخانی با یکدیگر در میان گذاشتند و بعد از مدتی کوتاه فاطمه(ع) از دنیا رفت. به یاد آن ساعتی که زینب(ع) کنار پیکر بی سر برادر آمد و از روی تعجب صدا زد: أأنت اخی. آیا تو برادر من و پسر مادر من هستی؟! ای مصحف ورق ورق ای روح پیکرم آیا تویی برادر من؟ نیست باورم! چه کرد زینب(ع) دو دست خویش را زیر بدن قطعه قطعه برادر برد و مقداری به طرف بالا حرکت داد و سپس رو به آسمان نمود و چنین عرضه داشت: »اللهم تقبل هذا القربان»[2] پروردگارا! این قربانی را قبول کن. سپس خم شد و لب ها را روی گردن بریده برادر گذاشت. لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم. این جا علی کنار زهرا آمد ، در کربلا نیز مانند این صحنه بسیار تکرار شد، هر کسی که شهید می شد یا لحظه شهادت را سپری می کرد ابی عبدالله (ع) خود را به بالین او می رساند و سرش را به دامن می گرفت. گاهی بالای سر اصحاب می رفت گاه علی اکبر و قاسم و.. اما وقتی حسین بن علی(ع) در گودال قتلگاه افتاد، هیچ کس نبود هنگام شهادت در کنار او باشد، فقط شمر ملعون بود که روی سینه حسین نشست و سر حضرت را از بدن جدا کرد. و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون

.........................................................

پی نوشت:

1- جامع الاخبار، به نقل از «زندگانی فاطمه زهرا(س)» عمادزاده، ص 444.

2- مقتل مقرم، ص 307.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
از خود تا خدا (قسمت چهارم)

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

ارزش مؤمن : بعضي وقتها با خودم فكر مي كنم كه آيا اونهايي كه ايمان مي آورند و مخصوصاً‌ جوان تر هستند ، آيا مي توانند در سيلابهاي مختلف خودشون رو حفظ كنند ؟ و آيا واقعاً توقع بي جايي نيست كه ما فكر كنيم برادر و خواهر جوانمان با يكي دو ساعت پاي منبر نشستن ديگه اونقدر قوي بشه كه بتونه وارد يك جامعه خيلي خيلي فاسدي بشه كه اصلاً از همة در و ديوارش فساد مي باره ، و اينكه بتواند خودش را حفظ كند . آيا اين توقع زيادي نيست ، ارزشهايي كه با خون ، جنگ ، باروت ، بدبختي ، به دل ما نشسته ، جوانهاي امروز با چند تا منبر و سخنراني و خاطره به اينها برسند ؟

پر بازدیدترین ها

از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت چهارم)

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

ارزش مؤمن : بعضي وقتها با خودم فكر مي كنم كه آيا اونهايي كه ايمان مي آورند و مخصوصاً‌ جوان تر هستند ، آيا مي توانند در سيلابهاي مختلف خودشون رو حفظ كنند ؟ و آيا واقعاً توقع بي جايي نيست كه ما فكر كنيم برادر و خواهر جوانمان با يكي دو ساعت پاي منبر نشستن ديگه اونقدر قوي بشه كه بتونه وارد يك جامعه خيلي خيلي فاسدي بشه كه اصلاً از همة در و ديوارش فساد مي باره ، و اينكه بتواند خودش را حفظ كند . آيا اين توقع زيادي نيست ، ارزشهايي كه با خون ، جنگ ، باروت ، بدبختي ، به دل ما نشسته ، جوانهاي امروز با چند تا منبر و سخنراني و خاطره به اينها برسند ؟
از خود تا خدا (قسمت سوم)

از خود تا خدا (قسمت سوم)

امام حسين (ع) مي فرمايند : قبل از هر چيز تكليف خودتون رو مشخص كنيد . مردم بنده دنيا هستند .
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
Powered by TayaCMS