«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ أَهْلِكْ أَعْدَاءَهُمْ». [1]

«يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يَا سَيِّدَتَنَا وَ مَوْلاتَنَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكِ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكِ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِي لَنَا عِنْدَ اللَّهِ». [2]حضرت دست امام مجتبی (علیه السلام) را گرفته بود. دومی تو کوچه های باریک بنی هاشم راه را بر ایشان بست و گفت: کجا بودی؟ پیش ابوبکر چه می کردی؟ حضرت گفت: قباله فدک را گرفتم. گفت: قباله رو بده. دست نامحرم با صورت ناموس خدا آشنا شد. مرحوم مفید نقل می کند چنان سیلی زد که گوشواره فاطمه علیهاالسلام شکست و حضرت روی زمین افتاد. دورش را گرفتند.

بی بی فاطمه علیهاالسلام ، محسنش را در کوچه از دست داد. برای امیرالمؤمنین (علیه السلام) خبر آوردند که علی جان چرا نشسته ای؟ «اللهم و صلعلى السيدة الجليلة و الكريمة الجميلة و الفضيلة النبيلة ذات المدة القليلة و الأحزان الطويلة المدفونة سرا».[3] یک دسته می گویند افرادی وارد خانه شدند و صدا زدند:«يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْكَ السَّلَامُ اشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ الْجَنِينِ».[4]پسر ابی طالب چرا زانو بغل کردی؟ یک دسته دیگر می گویند: خانم دختر پیغمبر (صلی الله وعلیه وآله وسلم) است. خانم وقار علی (علیه السلام) را ملاحظه می کند. بعد از آن ماجرا فاطمه علیهاالسلام خانه نشین شد و بیرون نیامد. نمی توانست بیرون بیاید. زن را جلوی چشم شوهر نمی زنند. علی 25 سال مثل کسانی که استخوان در گلویشان بماند، ریگ به چشمشان برود، در خانه ماند. سال ها گذشته، در شام مجلسی سیاسی برگزار شد. رجال سیاسی هستند. امام حسن (علیه السلام) هم هست. هر که پا می شود صحبت می کند. یک مرتبه دیدند مغیره پا شد که صحبت کند. امام حسن (علیه السلام) داد زد: «اما انت یا مغیره ضربت امی» مغیره تو بنشین. تو مادرم را زدی.

زنها گفتند ما می خواهیم از خانم عیادت بکنیم. می گویند: حال فاطمه علیهاالسلام وخیم بود. زن ها آمدند و دیدند خانم دستمالی بر سر بسته. گفتند: ما رویمان نمی شود با خانم احوال پرسی کنیم. مسلمه صدا زد: «سیدتی کیف اصبحتی». خانم جان حالت چطور است؟ گفت: دیگر مپرس از من و از زندگانی ام.

حجة الاسلام و المسلمین میرباقری