حکمت 111 نهج البلاغه : توجّه به پايان پذيرى دنيا

حکمت 111 نهج البلاغه : توجّه به پايان پذيرى دنيا

متن اصلی حکمت 111 نهج البلاغه

موضوع حکمت 111 نهج البلاغه

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح شیخ عباس قمی

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

متن اصلی حکمت 111 نهج البلاغه

111 وَ قِيلَ لَهُ عليه السلام كَيْفَ تَجِدُكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ كَيْفَ يَكُونُ حَالُ مَنْ يَفْنَى بِبَقَائِهِ وَ يَسْقَمُ بِصِحَّتِهِ وَ يُؤْتَى مِنْ مَأْمَنِهِ

موضوع حکمت 111 نهج البلاغه

توجّه به پايان پذيرى دنيا

(اخلاقى)

ترجمه مرحوم فیض

111- بامام عليه السّلام گفتند: يا امير المؤمنين خود را چگونه مى يابى آن حضرت (در باره گرفتاريهاى در دنيا) فرمود

1- چگونه است حال كسيكه به هستى خود نيست مى گردد (هستى بسوى نيستى مى كشاندش) و به تندرستيش بيمار ميشود (تندرستى بسوى بيمارى پيرى مى بردش) و مرگ او را از پناهگاهش (دنيا) دريابد.

( ترجمه وشرح نهج البلاغه(فيض الاسلام)، ج 6 ص 1140)

ترجمه مرحوم شهیدی

115 [و فرمود:] و از او پرسيدند امير مؤمنان خود را چگونه مى بينى فرمود:] چگونه بود آن كه در بقايش ناپايدار است و در تندرستى اش- بيمار،- و- از آنجا كه در امان است مرگ به سوى وى روان است.

( ترجمه مرحوم شهیدی، ص 379)

شرح ابن میثم

106- و قيل له عليه السّلام:

كيف تجدك يا أمير المؤمنين فقال: كَيْفَ يَكُونُ حَالُ مَنْ يَفْنَى بِبَقَائِهِ- وَ يَسْقَمُ بِصِحَّتِهِ وَ يُؤْتَى مِنْ مَأْمَنِهِ

المعنى

أجاب بصورة حاله على طريق الموعظة و التشكّي. و لمّا كان البقاء عبارة عن استمرار زمان الوجود و كان استمرار الزمان و تعاقب أجزائه مقرّبا للأجل كان لبقائه سببيّة في فنائه و كذلك لمّا كان من غايات الصحّة السقم كان لصحّته سببيّة في سقمه و أمّا كونه يؤتى من مأمنه فيشبه أن يكون المأمن هنا مصدرا و المراد أنّ الداخل على المرء و نزول ما يكره به من الموت و أهوال الآخرة هو أمنه في الدنيا و سكونه إليها و غفلته عمّا ورائها ممّا لابدّ منه و يحتمل أن يكون المأمن محلّ الأمن و هو الدنيا، و معنى كونه يؤتى من مأمنه: أى أنّ ما يدخل عليه من الأدواء الّتي تلحقه هو من أحوال الدنيا الّتي هي مأمنه و عوارضها الّتي يعرض له من مأمنه حال أمنه فيه بحيث لا يمكنه الاحتراز منه.

( شرح ابن میثم، ج 5 ص 303)

ترجمه شرح ابن میثم

106- به على (ع) عرض شد، يا أمير المؤمنين، خود را چگونه مى بينى آن گرامى فرمود:

كَيْفَ يَكُونُ حَالُ مَنْ يَفْنَى بِبَقَائِهِ- وَ يَسْقَمُ بِصِحَّتِهِ وَ يُؤْتَى مِنْ مَأْمَنِهِ

ترجمه

«چگونه است حال كسى كه با هستى خود، رو به نيستى است، و با تندرستى اش بيمار مى شود، و سرانجام، مرگ در پناهگاهش فرا مى رسد.»

شرح

امام (ع) از شرح حال خود به روش پند و شكوه پاسخ داده است. و چون بقا، عبارت است از ادامه مدّت هستى، و ادامه زمان و پياپى آمدن اجزاى زمان باعث نزديك شدن مرگ است، بنا بر اين، بقاى انسان باعث فناى اوست، و هم چنين، چون از پيامدهاى تندرستى، بيمارى است، از اين رو، صحّت و سلامتى در حقيقت باعث بيمارى اوست، و اما اين كه امام (ع) فرموده است، مرگ در پناهگاه فرا مى رسد، گويا اين چنين است كه مأمن در اينجا مصدر ميمى است، و مقصود آن است كه بر انسان، چيزهايى از قبيل مردن و ترس و بيمهاى آخرت كه برايش ناخوش آيند هستند نازل مى گردند، در حالى كه او راحت و دلبسته به دنياست و از آنچه پس از دنيا ناگزير بايد ببيند غافل مى باشد.

و احتمال دارد كه مقصود از مأمن اسم مكان و محل آرامش يعنى دنيا باشد، معناى اين كه در پناهگاهش فرا مى رسد، آن است كه دردها و گرفتاريهايى كه به او مى رسد، از حالات و كارهاى همان دنياست كه محل امنى براى او بوده، و عوارض و پيشامدهايى كه بر او عارض مى شوند از همان محل امن است و از حالت امنيت و راحتى اوست، بطورى كه اجتناب و گريز از آن امكان ندارد.

( ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5 ص 512 و 513)

شرح مرحوم مغنیه

114- كيف نجدك يا أمير المؤمنين، فقال عليه السّلام:

كيف يكون من يفنى ببقائه، و يسقم بصحّته، و يؤتى من مأمنه.

المعنى

لكل حادث داعية و سبب، فسبب الغدر- مثلا- الثقة و الاطمئنان. و مع التحفظ و الحذر لا موضوع للغدر، و سبب الخيبة الأمل و الطمع، و لا خيبة بلا أمل سابق، و سبب الموت الحياة. قيل لبعضهم: لما ذا مات أخوك و هو في زهرة الشباب قال: لأنه حي (من يفنى ببقائه) أي بحياته. و سبب السقم الصحة، و هل يعرض العطب لغير السليم. و سبب الأمن الخوف (و يؤتى من مأمنه) أي من حيث لا يحتسب انه يموت في الساعة التي مات فيها.

( فی ضلال نهج البلاغه، ج 4 ص 289 و 290)

شرح شیخ عباس قمی

شرح منهاج البراعة خویی

الحادية عشرة و المائة من حكمه عليه السّلام

(111) و قيل له عليه السّلام: كيف تجدك يا أمير المؤمنين فقال عليه السّلام: كيف يكون حال من يفنى ببقائه، و يسقم بصحّته، و يؤتى من مأمنه.

الاعراب

كيف، اسم استفهام في محل المفعول الثاني، لقوله تجدك، قدّم عليه لأنه لازم الصدر، و الجملة في محلّ نائب الفاعل لكلمة قيل مجهول قال، و له ظرف متعلّق بقول الراوى قيل.

المعنى

(كيف تجدك) سؤال عن الحال و استدعاء لبيانه على مقتضى وجدان المسئول عنه، فانه أعرف بحال نفسه، و كأنّ هذا السؤال القي عليه بعد تصدّيه للزعامة على الامّة، و لعلّ غرض السائل اكتناه ما في قلبه من النيل بالامارة و تصدّى مقام الخلافة.

فأجاب عليه السّلام بأنه لا ينبغي الاعتماد على هذه الدّنيا في حال من الأحوال و لا مجال لاحساس السعادة و الفرح على أىّ حال، لأنّ موجبات إحساس حسن الحال امور ثلاثة، و لكلّ منها تبعة محزنة: 1- البقاء الذى هو بغية كلّ حىّ في هذه الدنيا، و لكن البقاء فيها يؤول إلى الفناء لا محالة، لأنّ البقاء في الدّنيا عبارة عن مضىّ العمر و انصرامه طيّ الدقائق و الساعات و الأيّام و الشهور و السنين.

2- الصحّة الّتى عدّت من النعم المجهولة و يبتغيها كلّ الناس، و لكن الصحّة عبارة عن مزاج معتدل يعمل في الجهازات الجسميّة عمله، فيستهلك نشاط الجسم شيئا فشيئا، و يؤول لا محالة إلى نفاد قوّته و مادّته، و يتولّد منه السقم بانتهاء إحدى القوى.

3- الأمن و الراحة في المأمن، و أين المأمن و قد قال اللَّه تعالى: «أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ».

الترجمة

از آن حضرت پرسش شد كه خود را چگونه مى دانى فرمود: چگونه است حال كسى كه بزيستن نيست مى شود، و بتندرستى بيمار مى گردد، و در پناهگاه أمنش مرگ أو مى رسد.

  • از علي پرسيده شد چونى تو چون گفت چونست آنكه باشد بى سكون
  • نيستيش از زيست و بيماريش از كمون تندرستي رهنمون
  • مرگ آيد بر سرش در مأمنشگويدش برخيز از اينجا رو برون

( منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه(الخوئی) ج 21 ص176-178)

شرح لاهیجی

(137) و قيل له (- ع- ) كيف تجدك يا امير المؤمنين (- ع- ) فقال (- ع- ) كيف تكون حال من يفنى ببقائه و يسقم بصحّته و يؤتى من مأمنه يعنى و گفته شد مر آن حضرت (- ع- ) را كه چگونه مى يابى تو خود را اى امير مؤمنان پس گفت (- ع- ) كه چگونه باشد حال كسى كه فانى باشد در حال بقاء خود و مريض باشد در حال صحّة خود و امده شود باو خوف از جاى امن و غفلت او كه دنيا باشد

( شرح نهج البلاغه (لاهیجی) ص 302 و 303)

شرح ابن ابی الحدید

111: وَ قِيلَ لَهُ ع كَيْفَ تَجِدُكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ- فَقَالَ كَيْفَ يَكُونُ حَالُ مَنْ يَفْنَى بِبَقَائِهِ- وَ يَسْقَمُ بِصِحَّتِهِ وَ يُؤْتَى مِنْ مَأْمَنِهِ هذا مثل قول عبدة بن الطبيب-

أرى بصري قد رابني بعد صحة و حسبك داء أن تصح و تسلما

و لن يلبث العصران يوم و ليلة

إذا طلبا أن يدركا من تيمما

- . و قال آخر-

كانت قناتي لا تلين لغامز فألانها الإصباح و الإمساء

و دعوت ربي بالسلامة جاهدا

ليصحني فإذا السلامة داء

( شرح نهج البلاغة(ابن أبي الحديد)، ج 18 ، صفحه ى 280)

شرح نهج البلاغه منظوم

[113] و قيل له عليه السّلام:

كيف تجدك يا أمير المؤمنين فقال: كيف يكون حال من يّفنى ببقائه، و يسقم بصحّته، و يؤتى من مّأمنه.

ترجمه

از آن حضرت پرسيده شد خويشتن را چگونه مى يابى يا أمير المؤمنين فرمودند: چگونه است حال كسى كه در حال بقاء دچار فناء است، و در حال تندرستى دچار بيمارى است، و از مركز ايمنيش بيم و ترس بر او وارد مى شود (و در دنيا با همه ايمنى بيمناك از پيش آمدها، يا ترس آخرتش بوحشت انداخته است).

نظم

  • از آن گنجور سرّ لا يزالىيكى يك روز شد اندر سؤالى
  • كه حال خويش اى شه گو چسانىدرون پر درد يا خرّم روانى
  • بپاسخ شه سرودش گو چسان استكسى كه سوى نابودى روانست
  • بتن دارد اگر برد بقا رابه پيمايد، همى راه فنا را
  • و حال آنكه اندر تندرستى استدچار رنج و بيمارىّ و سستى است
  • ز جاى امن خود در بوك و بيم استبلا و ترس و اندوهش عظيم است
  • بفردايش نداند حال چونستدلش از هول دهشت غرق خونست

( شرح نهج البلاغه منظوم، ج 9 ص138و139)

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

میزان حسنات

میزان حسنات

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .

پر بازدیدترین ها

حضور قلب در نماز

حضور قلب در نماز

No image

سخنرانی استاد رفیعی با عنوان ویژگیهای دوران جوانی و جوانان

سخنرانی استاد رفیعی با عنوان ویژگیهای دوران جوانی و جوانان در رابطه با موضوع اخلاق در این قسمت قرار دارد.
آشنايي با تفسير قرآن

آشنايي با تفسير قرآن

نعمت هاي معنوي

نعمت هاي معنوي

سخنرانی استاد انصاریان: اهداف بعثت پیامبر اکرم (ص)

سخنرانی استاد انصاریان: اهداف بعثت پیامبر اکرم (ص)

سخنرانی استاد انصاریان با عنوان اهداف بعثت پیامبر اکرم صلی الله... در رابطه با موضوع دهه صفر در این قسمت قرار دارد.
Powered by TayaCMS