مقدمه
تكامل معنوي هرشخص در
بستر زندگي روي ميدهد وكساني مي توانند در مسير اين تكامل حركت كنند كه با زندگي
مشكل نداشته باشند البته فرق است با زندگي مشكل داشتن يا در زندگي مشكل داشتن. كسي
كه زندگي خود را به آموزه هاي وحي گره زده باشد هيچ وقت با زندگي مشكلي نخواهد
داشت زيرا زندگي در اين دنيا براي وي پل و گذرگاهي است براي زندگي بهتر و حيات
جاويد هيچ وقت احساس پوچي نخواهد كرد زيرا اين دنيا بستر تحقق به هدف والاي خويش
كه تقرب به خدا و زندگي جاويد است خواهد بود . حال اگر آدمي بخواهد اين مشكلات را
سر بلند پشت سر گذاشته تا به مقام رضايتمندي و تسليم برسد لازم است اين مشكلات و
ناسازگاري هاي زندگي را مديرت كند.
در بينش توحيدي انسان در مراتب وجودي ، داراي
وجود امكاني مي باشد كه بالاستقلال از خود وجود و اراده اي ندارد ، تا جايي كه در
كلام الهي از ويژگي هاي انسان به ضعف او اشاره شده وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعيفاً[1]
به
همين خاطر مديريت اين مشكلات نه تنها امري مشكل است بلكه با يك ديد دقيق تر محال
خواهد بود
ولي اگر اين وجود ضعيف وامكاني به يك وجود قوي و
بي نياز مطلق كه تمامي امور و اسباب عالم در دست او مي باشد تكيه كند ، علاوه بر
اين كه در برابر سختي ها نمي شكند بلكه با مديريت اين سختي ها از طريق صبر و دعا
اين بحران ها تبديل به فرصتي براي تكامل و رشد وتعالي وي خواهد بود.
انسان بريده از وحي و تعاليم تعالي بخش انبياء و
اوصياي الهي اگر كوچكترين مشكلي در زندگي شان رخ دهد موجب مي شود كه با تمامي
زندگي اعلان جنگ كنند . حضرات معصومين عليهم السلام به خاطر شناخت كامل از انسان
وكاستي ها وتوانايي هاي وي وشناختي كه از هستي وباطن عالم دارند به بحران هايي كه
ممكن است يك فرد در زندگي باآن مواجه گردد ، اشاره داشته اند. به همين جهت در بخش
وسيعي از تعاليم خويش بالخصوص در متون دعايي با برشمردن اين بحران ها ومنشأ و
سرچشمه بحران هاي فردي به آسيب شناسي سپس پيامد هاي آن اشاره كرده اند و آدمي را
با گره زدن به مبدأ هستي ، متوجه كاستي ها و ضعف هاي خويش نموده اند . ايشان با
زبان دعا ، فلسفه وجود بلايا و بحرانها را بيان داشته اند و فرد را متوجه نتيجه
رفتار خويش مي نمايند و ارتباط گسسته شده عبد با معبود را به هم پيوند مي زنند.
كسي پيش پيامبر آمد و از بحران هاي فردي مثل فقر
، بيماري ، انزوا ورانده شدن از اجتماع ، غمها و مشكلات روحي كه به آن مبتلا شده
بود شكوه كرد آنگاه حضرت نبي اكرم با كليد تقوا و اخلاص درون او رامتوجه خداوند
متعال مي نمايند و اين بحران ها را تبديل به تربيت روحي و ايجاد يك ارتباط عارفانه
با خدا ميكند
إِنِّي كُنْتُ غَنِيّاً فَافْتَقَرْتُ وَ
صَحِيحاً فَمَرِضْتُ وَ كُنْتُ مَقْبُولًا عِنْدَ النَّاسِ فَصِرْتُ مَبْغُوضاً وَ
خَفِيفاً عَلَى قُلُوبِهِمْ فَصِرْتُ ثَقِيلًا وَ كُنْتُ فَرْحَاناً [فَرْحَانَ]
فَاجْتَمَعَتْ عَلَيَّ الْهُمُومُ وَ قَدْ ضَاقَتْ عَلَيَّ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ
وَ أَجُولُ طُولَ نَهَارِي فِي طَلَبِ الرِّزْقِ فَلَا أَجِدُ مَا أَتَقَوَّتُ
بِهِ كَأَنَّ اسْمِي قَدْ مُحِيَ مِنْ دِيوَانِ الْأَرْزَاقِ
من توانگر بودم و فقير شدم، و تندرست بودم
و بيمار شدم، و پيش مردم محبوب بودم و مبغوض شدم و نزد آنها بىارزش شدم و بر آنها
گرانبارم و شادمان بودم نگرانيها مرا در ميان گرفتند، و زمين باين گشادى بر من تنگ
شده و در همه روز بدنبال روزيم و قوتى بدست
نيارم، گويا نامم از دفتر ارزاق محو شده،
تا اينكه پيامبر وي را متوجه منشأ اين بحران
كرده و سه راه حل براي مديريت اين بحران بيان مي كنند تقوا ، اخلاص و دعائي كه
حضرت به ايشان ياد مي دهند و در اين دعا به منشأ مشكلات به وجود آمده و نكات
تربيتي اشاره مي فرمايند:
اتَّقِ اللَّهَ وَ أَخْلِصْ ضَمِيرَكَ وَ ادْعُ
بِهَذَا الدُّعَاءِ وَ هُوَ دُعَاءُ الْفَرَج ِ
در اولين بخش هاي اين دعا حضرت نبي اكرم به
برآرورنده آرزوهاي بلند و پايه هاي همت اشاره مي كنند و به محدود بودن عقل در حيطه
الهي و بعد از اين شناخت است كه اميد مطرح مي شود و براي اين بحران زده نااميد
پناهگاهي معرفي ميكند كه بخشنده ايست كريم ودر مرحله بعد به منشأ اين هموم وغمها و
بحرانهاي روي داده به وي اشاره مي كند كه
إِلَهِي طُمُوحُ الْآمَالِ قَدْ خَابَتْ إِلَّا
لَدَيْكَوَ مَعَاكِفُ الْهِمَمِ قَدْ تَقَطَّعَتْ إِلَّا عَلَيْكَ وَ مَذَاهِبُ
الْعُقُولِ قَدْ سَمَتْ إِلَّا إِلَيْكَ خداى من آرزوهاى بلند و بزرگ به
هدف نرسد جز به درگاه تو، و همتهاى برپا در درگاه هر كس بريده است جز در پيشگاه
تو، و راههاى خردها باز و بلند است جز به سوى تو (كه هرگز به تو دست نيابند)
فَإِلَيْكَ الرَّجَاءُ وَ إِلَيْكَ
الْمُلْتَجَأُ يَا أَكْرَمَ مَقْصُودٍ وَ يَا أَجْوَدَ مَسْئُولٍ،
پس اميدها به تو و پناه آورىها به سوى توست، اى
گرامىترين مقصودها، و اى بخشندهترين درخواستشدگان
هَرَبْتُ إِلَيْكَ بِنَفْسِي يَا مَلْجَأَ
الْهَارِبِينَ بِأَثْقَالِ الذُّنُوبِ أَحْمِلُهَا عَلَى ظَهْرِي وَ مَا أَجِدُ
لِي إِلَيْكَ شَافِعاً سِوَى مَعْرِفَتِي بِأَنَّكَ أَقْرَبُ مَنْ رَجَاهُ
الطَّالِبُونَ وَ لَجَأَ إِلَيْهِ الْمُضْطَرُّونَ وَ أَمَّلَ مَا لَدَيْهِ
الرَّاغِبُونَ
با پاى خود به سوى تو گريختم- اى پناهگاه گريختگان-
با بار گناهانى كه به دوشم مىكشم و واسطهاى به درگاهت ندارم بجز شناختم به اينكه
تو نزديكترين كسانى هستى كه طالبان بدو اميد دارند و درماندگان بدو پناهنده
مىشوند و راغبان آرزوى نعمتهايش دارند
يَا مَنْ فَتَقَ الْعُقُولَ بِمَعْرِفَتِهِ وَ
أَطْلَقَ الْأَلْسُنَ بِحَمْدِهِ وَ جَعَلَ مَا امْتَنَّ بِهِ عَلَى عِبَادِهِ
كِفَايَةً لِتَأْدِيَةِ حَقِّهِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لَا تَجْعَلْ
لِلْهُمُومِ عَلَى عَقْلِي سَبِيلًا وَ لَا لِلْبَاطِلِ عَلَى عَمَلِي دَلِيلًا وَ
افْتَحْ لِي بِخَيْرِ الدُّنْيَا يَا وَلِيَّ الْخَيْرِ
[اى آنكه خردها به شناخت خويش بشكافتهاى، و زبانها
به ستايشت بگشودهاى، و آنچه را كه بر بندگانت منت نهادهاى (از قبيل عبادات) همپاى
اداى حق خويش ساختهاى، بر محمد و آل او درود فرست، و براى اندوهها راهى عليه خردم،
و براى باطل رهنمايى عليه كردارم قرار مده، به رحمتت اى مهربانترين مهربانان]
در يك نگاه كلي به متون دعايي به بحران هايي كه
يك فرد امكان دارد در زندگي با آن مواجه شود و از آن ها در ادعيه نام برده شده به
اين ترتيب مي باشد
1.
بلايا
اعم از بلاياي طبيعي و بلاهاي فردي و مصائب
2.
امراض
و بيماري هايي كه يك فرد در طول زندگي ممكن است به آن مبتلا شود
3.
بحران
هاي روحي مثل هموم و غم ها و اضطراب هايي كه موجب سلب آرامش از آدمي مي شود
4.
بحران
هاي مالي مثل فقر و بدهكاري
5.
بحران
گناه و ابتلاي به گناه
بلايا در
ادعيه
از ويژگيهاي اين دنيا و اهل آن وجود بلاياي
مختلفي است كه هر كسي در طول زندگي كم و بيش با آن مواجه است
الدنيا دار بالبلاء محفوفة دنيا سرائى است (اهل)
آن را غم و اندوه فرا گرفته[2]
گفت مولا اين كلام درفشان در بلا محفوف باشد اين
جهان
هر كه را باشد در اين دنيا مقر در بلا و ابتلاء
بين سر بسر
دار دنيا هست مملو از بلاء هست محجوب و بدورش
ابتلاء
اى موحد كى گريزى از بلاء نيست در دنيا كسى
بىاعتلاء
در روايات نقش بلايا عامل امتحان و آزمايش الهي
براي كسب درجات عاليه ، عامل محو و نابودي گناهان ، عقاب اعمال ياد شده
قَالَ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ(عليه السلام):الحمد لله الذي جعل
تمحيص ذنوب شيعتنا في الدنيا بمحنهم لتسلم لهم طاعاتهم و يستحقوا عليها ثوابها. سپاس
از آن خدا است كه پاك شدن شيعه ما را از گناه با محنت در دنيا مقرر كرده تا طاعتهاشان
بجا ماند و بر آنها مستحق ثواب گردند
البته اين ويژگي مخصوص به مؤمنان بوده
و در مورد انبيا و اوليا و حتي ظالمين فرق مي كند
قَالَ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ(عليه السلام):إِنَّ الْبَلَاءَ
لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُومِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِياءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِياءِ
كرَامَةٌ
بلا نسبت به ستمكاران ادب و عقاب مي باشد و براي
مؤمنان موجب امتحان و براي انبياء درجه حساب مي شود و براي اوليا و دوستان خدا سبب
كرامت مي باشد
قَالَ
أَمِيرُ الْمُومِنِينَ(عليه السلام):إذا رأيت الله سبحانه يتابع عليك البلاء فقد
أيقظك[3]
وقتي
بيداري حاصل شود انسان ميل به ارتباط پيدا مي كند انسان بيدار مي تواند زيبايي هاي
او را ببيند و به وصف او زبان گشايد انسان بيدار هر لحظه مشغول ذكر اوست و اين
بيداري موجب زنده شدن دل او خواهد بود
بذكر
الله تحيي القلوب و بنسيانه موتها
با دعا و ياد خدا دل ها زنده مي
شود ، و مرگ دل ها در فراموشي خداست[4]
امام
سجاد عليه السلام در مناجات عرشي خمس عشر به آثاري مثل آرامش ، شفا در انس و
ارتباط با خداوند متعال را بيان مي كنند
و رُؤْيَتُكَ حَاجَتِي وَ جِوَارُكَ طَلِبَتِي وَ
قُرْبُكَ غَايَةُ سُؤْلِي وَ فِي مُنَاجَاتِكَ أُنْسِي وَ رَاحَتِي وَ عِنْدَكَ دَوَاءُ
عِلَّتِي وَ شِفَاءُ غُلَّتِي وَ بَرْدُ لَوْعَتِي وَ كَشْفُ كُرْبَتِي فَكُنْ أَنِيسِي
فِي وَحْشَتِي وَ مُقِيلَ عَثْرَتِي وَ غَافِرَ زَلَّتِي وَ قَابِلَ تَوْبَتِي وَ مُجِيبَ
دَعْوَتِي وَ وَلِيَّ عِصْمَتِي وَ مُغْنِيَ فَاقَتِي وَ لَا تَقْطَعْنِي عَنْكَ وَ
لَا تُبْعِدْنِي مِنْكَ يَا نَعِيمِي وَ جَنَّتِي وَ يَا دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي
و
مشاهده تو تنها نيازم ، و نعمت هم جواري با تو تنها مطلوبم ، و مقام قرب تو
فراخناي خواهش من است ، و دواي بيماري و شفاي قلب سوزانم و فرونشانده شدن حرارت دل
و برطرف شدن اندوهم ، نزد تو است . پس در هنگام وحشت و ترس انيس و مونس من باش و
عذر لغزش هايم را بپذير و از زشتي هايم درگذر.[5]
خداوند
بلايا را براى اين جهت استخدام كرده است كه به وسيله آن دست انسان را از دنيا قطع
و در دست خود قرار بدهد و با خود همراه كند.
در مناجاتي معروف به
مناجات شكر كه در آن توجه انسان معطوف به اين امر مي شود كه تمامي قدرت هستي در
دست خداوند متعال مي باشد و آدمي مقهور و محتوم بلايا نمي باشد و خيلي از بلايا هم
اگر محصول عمل انسان باشد به لطف رحمت الهي برمي گردد . آدمي با شناخت به اين لطف
الهي ، خود را در مقام حامدين حضرت حق خواهد ديد و با دعا و مناجات آثار ويرانگر
اعمال و كردار بد خويش را تبديل به نعمت مي كند و يك بحران را به سبب دعا تبديل به
فرصت مي كند
اللَّهُمَّ لَكَ
الْحَمْدُ عَلَى مَرَدِّ نَوَازِلِ الْبَلَاءِ وَ مُلِمَّاتِ الضَّرَّاءِوَ كَشْفِ
نَوَائِبِ اللَّأْوَاءِ وَ تَوَالِي سُبُوغِ النَّعْمَاءِ وَ لَكَ الْحَمْدُ رَبِّ
عَلَى هَنِيءِ عَطَائِكَ وَ مَحْمُودِ بَلَائِكَ وَ جَلِيلِ آلَائِكَ
خداوندا براى توست ستايش
بر برگردانيدن نازلشدهها را از بلاها و بر پى در پى وارد شدن كاملها از نعمتها و
بر نازلشوندههاى از بيماريها و آزارها و
بر برطرف نمودن بلاها و حادثههاى تنگى معيش
وَ لَكَ الْحَمْدُ
عَلَى الْبَلَاءِ الْمَصْرُوفِ وَ وَافِرِ الْمَعْرُوفِ وَ دَفْعِ الْمَخُوفِ وَ
إِذْلَالِ الْعَسُوفِ
از براى توست ستايش بر بلاى
برگرديده شده و بر بسيارى احسان و بر دفع كردن بلاهاى تو ترسيده شده را و بر خوار و
ذليل گردانيدن تو بيراهه رونده و ظلمكننده
بيماري ها
يكي ديگر از بحران هاي فردي كه هر يك از انسان ها
ممكن است به آن مبتلا شوند بيماري و امراضي مي باشد كه به جسم انسان عارض مي شود و
اين علت در جسم از ويژگي هايي مخلوقي ضعيف چون انسان مي باشد خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً
براي بيماري حكمت هاي فراواني ذكر گرديده مثل پاك شدن
گناهان مؤمنين ، درمان بيماري هاي ديگر ، كيفر كافران و بالاترين حكمت آن شناخت
انسان به نيازهاي خويش و رو آوردن به بي نياز مطلق مي باشد و در مقام دعا آدمي و
قتي خدا را با نام شافي مي خواند و خود را در مرئ و منظر او مي بيند نه تنها از
اين بيماري رنج نخواهد برد بلكه براي وي فرصتي مي باشد تا از اسباب ظاهري دنيا
منقطع شده و به مسبب الاسباب مطلق وصل گردد و اگر آهي از نهان درد مي كشد ذكري است
از حضرت دوست امام صادق عليه السلام مي فرمايد: آهِ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ تَعَالَى
فَمَنْ قَالَ آهِ اسْتَغَاثَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ[6]
خداوند متعال در يك حديث قدسي مخلوق خويش را متوجه اين امر مي كند كه اگر
صحت تمام ملائك به خاطر عبادت پروردگار مي باشد نفس بيماري هديه اي است كه هر لحظه
از آن به عنوان عبادت شمرده مي شود. و براي آن اجر قرار داده مي شود . چون سبب
بيداري وي مي شود و انسان را از چهارچوب تن و جسم بيرون مي آورد .
يَا مُحَمَّدُ وَ مَنْ
أَصَابَهُ مَعَارِيضُ بَلَاءٍ مِنْ مَرَضٍ فَلْيَنْزِلْ بِي فِيهِ وَ لْيَقُلْ «يَا
مُصِحَّ أَبْدَانِ مَلَائِكَتِهِ وَ يَا مُفَرِّغَ تِلْكَ الْأَبْدَانِ
لِطَاعَتِهِ وَ يَا خَالِقَ الْآدَمِيِّينَ صَحِيحاً وَ مُبْتَلًى وَ يَا
مُعَرِّضَ أَهْلِ السُّقْمِ وَ أَهْلِ الصِّحَّةِ لِلْأَجْرِ وَ الْبَلِيَّةِ وَ
يَا مُدَاوِيَ الْمَرْضَى وَ شَافِيَهُمْ وَ يَا مُصِحَّ أَهْلِ السُّقْمِ
بِإِلْبَاسِهِمْ عَافِيَتَهُ بِطِبِّهِ وَ يَا مُفَرِّجُ [مُفَرِّجاً] عَنْ أَهْلِ
الْبَلَاءِ بَلَايَاهُمْ بِجَلِيلِ رَحْمَتِهِ
اى محمد، هر كس از امت تو گرفتار بلا گردد، در
باره آن به من متوسل شود و بگويد اى سالمكننده بدنهاى ملائكه خود، و اى كسى كه اين
بدنها را براى اطاعت خويش آفريدهاى، اى آفريدهاى مردم سالم و بيمار و اى كسى كه به
عدهاى سلامتى مىدهى تا آنها را آزمايش كنى و به عده ديگر بيمارى مىدهى تا در مقابل
صبر به آنان پاداش بدهى و اى شفا دهنده بيماران با طبابت خود و اى كسى كه بلا را از اهل
بلا دور مىكنى تا رحمت خود را بر آنها نشان دهى.
در اين مناجات عاشقانه كه خداوند به پيامبر خويش ياد
مي دهد . به حكمت الهي اشاره دارد كه همان
خداوندي كه قادر است ملائكه را مريض نكند ولي خلقت انسان به صورت «صحيحاً و مبتلي»
مي باشد ولي غايت اين مرض را در دعا به دو دليل ذكر مي كند به خاطر اجر و امتحان
ولي در هر حال اين بيماري ها بي درمان نيست بلكه آن كه درد داده درمان نيز مي دهد.
اين ابتلا بهانه اي است
به درد و دل با معشوق و آثارظاهري كه در
مقام دعا به اين بيماري اشاره مي كند مثل
دوري نزديكان شماتت دشمنان و آبرو،
توصيفي از شكستگي خويش مي باشد در برابر خدا كه در نتيجه تجلي توحيد مي باشد زيرا وقتي عبد
خود را در برابر خدا منكسر يافت معاينه تغيير نعمت يعني اين حال نيز نعمتي از جانب
اوست
قَدْ نَزَلَ بِي مِنَ
الْأَمْرِ مَا رَفَضَنِي فِيهِ أَقَارِبِي وَ أَهْلِي وَ الصَّدِيقُ وَ الْبَعِيدُ
وَ مَا شَمِتَ بِي فِيهِ أَعْدَائِي حَتَّى صِرْتُ مَذْكُوراً بِبَلَائِي فِي
أَفْوَاهِ الْمَخْلُوقِينَ وَ أَعْيَتْنِي أَقَاوِيلُ أَهْلِ الْأَرْضِ لِقِلَّةِ
عِلْمِهِمْ بِدَوَاءِ دَائِي وَ طِبُّ دَوَائِي فِي عِلْمِكَ عِنْدَكَ مُثْبَتٌ
صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ انْفَعْنِي بِطِبِّكَ فَلَا طَبِيبَ
أَرْجَى عِنْدِي مِنْكَ وَ لَا حَمِيمَ أَشَدُّ تَعَطُّفاً مِنْكَ عَلَيَّ قَدْ
غَيَّرَتْ بَلِيَّتُكَ نِعَمَكَ عَلَيَّ فَحَوِّلْ ذَلِكَ عَنِّي إِلَى الْفَرَجِ
وَ الرَّخَاءِ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ لَمْ أَرْجُهُ مِنْ غَيْرِكَ
فَانْفَعْنِي بِطِبِّكَ وَ دَاوِنِي بِدَوَائِكَ يَا رَحِيمُ فَإِنَّهُ إِذَا
قَالَ ذَلِكَ صَرَفْتُ عَنْهُ ضُرَّهُ وَ عَافَيْتُهُ مِنْه[7]
به من گرفتارى نازل شده كه بوسيله آن خانواده و
خويشانم مرا از خود راندهاند و دوستان دور و نزديك من از من دورى گزيدهاند و دشمنانم
بوسيله آن گرفتارى مرا سرزنش و شماتت مىكنند، به طورى كه من بوسيله اين گرفتارى در
ميان مردم مشهور شدهام و سخنان مردم مرا رنج مىدهد و هر كس برايم سخنى مىگويد و
راهى را نشان مىدهد، در حالى كه طب و داروى تو در نزد تو است و تو مىدانى كه من چه
بايد بكنم. پس تو با طبابت خود مرا نجات بده چون طبيبى اميدواركنندهتر از تو برايم
نيست و هيچ خويشاوندى نسبت به من از تو مهربانتر نمىباشد. اين بلاهاى تو، آن نعمتهايى
را كه به من داده بودى تغيير داده. پس اين بلا را از من به فرج و آرامش رفع نما و به
آرامش تبديل كن. چون اگر تو اين كار را نكنى من از غير تو چنين اميدى را ندارم. پس
با طبابت خودت به من نفع برسان و درد مرا با داروى خودت درمان كن، اى رحيم.
در دعاي فوق بحران جسمي
با مديريت توحيدي تبديل به آرامش روحي مي گردد . و اميدها در دل وي زنده مي گردد و
معرفت توحيدي را در مقام عمل تجربه مي كند
بيماري ها بهانه ايست
براي كلاس توحيد و شرك زدايي كه در سيره عبادي و رفتاري اهل بيت عليهم السلام
بالخصوص در ادعيه ايشان مشهود مي باشد
امام صادق عليه السلام
هنگام بيماري با قرائت آيه 58 سوره اسراء كساني را كه در بيماري ها غير خدا را مي
خوانند سرزنش كرده و همه را متوجه اصل توحيد و تنها در مانگر عالم مي كند .
اللَّهُمَّ إِنَّكَ
عَيَّرْتَ أَقْوَاماً فَقُلْتَ قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ
فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْوِيلًا فَيَا مَنْ لَا
يَمْلِكُ كَشْفَ ضُرِّي وَ لَا تَحْوِيلَهُ عَنِّي أَحَدٌ غَيْرُهُ صَلِّ عَلَى
مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اكْشِفْ ضُرِّي وَ حَوِّلْهُ إِلَى مَنْ يَدْعُو
مَعَكَ إِلَهاً آخَرَ لَا إِلَهَ غَيْرُكَ بار خدايا تو مردمى را سرزنش كردى و فرمودى
: «بگو (اى محمد) بخوانيد آنهائى را كه در برابر خدا پنداشتيد تا بدانيد كه نمىتوانند
از شما زيانى را دور كنند و ديگرگون نمايند» پس اى خدائى كه جز او نمىتواند زيان مرا
دور كند و آن را دگرگون نمايد رحمت فرست بر محمّد و آل محمّد و زيان مرا دور ساز و
آن را از من بگردان به سوى كسى كه با تو معبود ديگرى را مىخواند، نيست شايسته پرستشى
جز تو
آدمي اگر از فرصت
بيماري ها استفاده كند مي تواند مراتب توحيد را درك كند كسي جز خدا را شايسته
عبادت نمي شناسد كسي جز خدا شايسته درمان او نيست. و خود را چون عبدي بر در
ملوكانه او مي پندارد. در اين شناخت است كه سر به سجده مي رود و تنها او را خطاب
مي كند
قُلْ وَ أَنْتَ سَاجِدٌ
يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا رَبَّ الْأَرْبَابِ وَ إِلَهَ
الْآلِهَةِ وَ يَا مَلِكَ الْمُلُوكِ وَ يَا سَيِّدَ السَّادَةِ اشْفِنِي
بِشِفَائِكَ مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ سُقْمٍ فَإِنِّي عَبْدُكَ أَتَقَلَّبُ فِي
قَبْضَتِكَ
آدمي در بيماريهاست كه
به ضعف خويش پي مي برد و نياز به رحمت الهي را با جان و دل احساس مي كند .يَا
أَجْوَدَ مَنْ أَعْطَى وَ يَا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ وَ يَا أَرْحَمَ مَنِ
اسْتُرْحِمَ ارْحَمْ ضَعْفِي وَ قِلَّةَ حِيلَتِي وَ عَافِنِي مِنْ وَجَعِي
آدمي وقتي خدايي را ندا
مي دهد كه همراه سختي هاي وي مي باشد خدايي كه نمي خوابد و دائما شاهد حال بنده
است هيچ چيزي باعث اضطراب و نگراني وي نخواهد بود
يَا عُدَّتِي عِنْدَ
شِدَّتِي وَ يَا غَوْثِي فِي كُرْبَتِي احْرُسْنِي بِعَيْنِكَ الَّتِي لَا تَنَامُ
وَ اكْنُفْنِي بِرُكْنِكَ الَّذِي لَا يُرَام
[2] نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه 217
[4] تنبيه الخواطر و نزهة النواظر ج
2 ص 120
[5] مناجات خمس عشر مناجات هشتم
[6] مستدركالوسائل ج : 2 ص : 149
[7] بحارالأنوار ج : 92 ص : 315