عصر ظهور, شیعیان, ولایت ولیّ خدا, ابعاد وجودی انسان, دشمنی یهود, صهیونیست, رسالت فقها
یکی از باورهای تشیع، اعتقاد به تحقق جامعه موعود در مرحله پاياني تاريخ به وسيله وجود مقدس امام عصر(عج) است؛ يعني شيعه معتقد است بر اساس مقدماتي كه اشاره شد در مراحل پاياني تاريخ به دست یکی از اوليای خدا که معصوم و از نسل نبي اكرم است، جامعه موعود انبيا محقق مي شود. جامعه اي كه در آن همه چيز بر محور ولايت وليّ خدا، آهنگ عبادت و بندگي دارد. تحقق عبادت، امنيت، عدالت و رفاه بر محور آن ولايت واقع مي شود. نکته قابل توجه این است که مفاهیم عدالت، امنيت و رفاهي كه در عصر ظهور به وجود می آید با معادل آن ها در فرهنگ مدرن بشری كاملاً متفاوت است.
حال باید دید اين اعتقاد چه رسالتي را بر دوش انسان مي گذارد؟ باید گفت: بر اساس اين اعتقاد، محور تحقق اين جامعه با يك سير تدريجي تاريخي از انبیا و اولیا آغاز می شود، ولي بعد از انبيا و اوليا، بار تحقق اين جامعه بر دوش شيعيان است كه بايد با تمام توان، قدم به قدم، خودشان و جامعه بشري را براي رسيدن به اين دوره آماده كنند. بنابراين، اين گونه نيست كه هيچ نقشي براي ما مشخص نشده باشد. اولين نقش اين است كه خودمان را به جبهه وليّ خدا برسانيم و سرباز اين جبهه باشيم. دوم اين كه به صورت جمعي تلاش کنیم. بسترها را براي تحقق ظهور آماده كنيم.
درباره هدف دوم باید گفت: انسان منتظر بايد دلداده اهداف وليّ خدا باشد. بايد به تحقق آن ها امید داشته باشد و خودش را در این راه وقف كند. بايد حليم باشد و فرصت و زمان لازم را براي وقوع اين حادثه تحمل كند. بايد صبور باشد و بلاها را تحمل كند. ولی آيا به همين حد بايد اكتفا كرد. يا انتظار رسالتی اجتماعي بر دوش شيعه مي گذارد؛ یعنی شیعیان بايد بکوشند نيروهاي خودشان را با همديگر تركيب كنند و با تركيب اين نيروها، به یک برنامه ريزي جمعي دست یابند.
اگر به بحث های فقهی، عرفانی و احساسی انتظار مراجعه کنیم، خواهیم دید همه آن ها به بعد فردی انتظار اشاره می کنند. اکنون نیاز به تبیین مفاهیم اجتماعي یا جامعه شناسي انتظار در مراحل مختلف تاريخ احساس می شود. ما باید بدانیم در اين مرحله وحدت اجتماعي شيعه چه وظيفه اي بر دوش دارد؟ برای روشن شدن موضوع باید به دو دیدگاه اشاره کرد.
ناگفته پیداست كه انسان ها دارای جنبه های روحي، معنوي و باطني هستند. جنبه معنوي، جنبه ماندگار و باقيست که بعد فردي انسان است که بايد خدا را عبادت كند. روح ما نیز بايد مشغول عبادت باشد. براي اينكه روح بتواند در اين دنيا زنده بماند و تلاش كند، خداي متعال جنبه مادي هم بر روح افزوده به سبب همین برای جسم نيازهايي هم به وجود آمده است. انسان ها در فرديت خودشان بايد تلاش كنند از دنيا فاصله بگيرند و به قرب خداي متعال برسند.
بنابراین، براساس این نگاه، انسان دو جنبه دارد: يك جنبه معنوي كه ماندگار است و بايد به عبادت خدا بپردازد و يك جنبه مادي. همین جنبه مادي انسان مبدأ پيدايش زندگي اجتماعي است؛ يعني دور هم جمع شديم تا به زندگي اجتماعي بپردازیم و نيازهاي ماديمان را تأمين كنيم. همین نيازها بود كه بشر را دور هم جمع كرده و يك زندگي اجتماعي تشكيل داد. پس جامعه عبارت است از جمع اراده ها، براي تأمين نيازمندي هاي مادي انسان.
باید دانست که بعد مادي انسان، بعدی ماندگار نيست. تنها بعد ملكوتي، معنوي و باطني انسان است که پس از غرق شدن در خداي متعال، ماندگار می شود. اگر با اين نگاه با بشر برخورد کنیم، عبادت را مربوط به جنبه فردي انسان مي دانیم. در این نگاه عبادت ربطی به جنبه اجتماعی ندارد. پس انبيا هم كاري با اين جنبه ندارند؛ چون پیامبران برای پرورش روح آمده اند. این یک نگاه است.
مهم ترين بعد عبادت انسان، بعد اجتماعي آن است؛ يعني عظيم ترين عبادت زمانی است كه اراده ها با هم ارتباط برقرار مي كنند و يك اراده بزرگ ساخته مي شود. كساني كه به نگاه اول معتقدند مي گويند : دين آمده تا بعد فردي انسان را هدايت كند. انبيا نیز براي هدايت روح انسان آمده اند و جنبه مادي انسان كه همان جنبه اجتماعي است ربطي به عبادت ندارد. بشر بايد به دلخواه خود زندگي كند.
اما نگاه دوم معتقد است كه همه ابعاد زندگي انسان بايد بعد معنوي و خدايي و آهنگ پرستش خداي متعال را پيدا كند. بلكه بزرگ ترين عبادت ها همان عبادت هايي است كه در آن انسان ها مكمل همديگر مي شوند و با تعاون اجتماعي آن عبادت را انجام مي دهند. بنابراين اين گونه نيست كه موضوع جامعه موضوع تأمين نيازهاي مادي باشد. البته این گردهمایی ها هم به شکل های گوناگون مي توانند به وحدت بیانجامند؛ گاهي دور هم جمع شدن به انگيزه پرستش خداي متعال است. به عبارت دیگر، مي خواهند عبادت اجتماعي شکل دهند و به زبان همديگر عبادت كنند. ممكن است جامعه اي هم بر محور نيازهاي مادي شكل بگيرد به گونه ای که همه مناسبات و ساختارهای اجتماعی، در جهت توسعه و ارضاي نياز مادي باشد. ولی سرانجام کار مهم است؛ یعنی گروهی گردهم می آیند که با برآوردن نیازهای هم و ارتباط دادن روح ها اجتماعي بسازند تا خدا را به زبان جامعه عبادت كنند.
اگر انسان بخواهد جداي از جامعه زندگي مادي خودش را اداره كند، از بسیاری از امکانات بی بهره خواهد بود. او دیگر تکنولوژی و امکانات شهری را در اختیار نخواهد داشت. اگر انسان ها می خواستند جداگانه نيازهاي مادي خودشان را تامين كنند، اراده ها به هم گره نمی خورد و اين تمدن پيچيده امروز ساخته نمي شد. اين ها محصول تلاش اجتماعي است. محصول هماهنگی اراده هاست. وقتي فكرها روي هم ريخته مي شود، يك فكر بزرگ ساخته مي شود. وقتي اراده ها با هم پیوند مي خورد يك قدرت بزرگ اجتماعي درست مي شود. اين قدرت بزرگ اجتماعي است كه با تنوع خود مي تواند اين كارهاي بزرگ را انجام بدهد. مثلاً برای تولید یک اتومبيل صدها نوع فعاليت انجام مي گيرد. اگر بنا بود يك نفر اين كار را انجام بدهد، چنین تولیدی محال بود.
اکنون پرسش این است: آيا در حوزه عبادت خدا نمي توان این اجتماع را شکل داد؟ همين گونه که اگر تأمين نياز مادي، به صورت فردي باشد، تنوع و توسعه ندارد، معنويت هم همين طور است. ارتباط روحي بين افراد مي تواند بستر عبادت خدا باشد. حبّشان، بغضشان، جودشان و بخششان، همه اين ها مي تواند بستر عبادت باشد. اگر انسان ارتباط اجتماعي نداشت، حسد، بخل و مبارزه با این ها بي معنا مي شد و بسياري از اين صفات حميده اي كه شما در فرد مي بينيد، صفاتي است كه در ارتباطات اجتماعي پيدا مي شود: باید دانست بخشي از عبادت ما در خانواده اتفاق مي افتد. ارتباط خانوادگي ماست كه بستر عبادت جمعي را در يك جامعه كوچك می سازد. در بستر عبادت اجتماعي هم این گونه است؛ اگر جامعه شكل گرفت، عبادت اجتماعي اتفاق مي افتد.
در عصر ظهور افزون بر اینکه انسان ها به صورت فردي خدا را مي پرستند، حيات اجتماعي شان نیز حول محور امام عصر(عج) شكل مي گيرد. آهنگ پیروی از حضرت در همه زندگيشان دیده می شود. پس ولايت وليّ خدا بايد محور شكل گيري جامعه و عبادت اجتماعي بشود و همه جامعه حول محور اين اراده شكل بگيرند. اين اراده است كه در همه ارواح جاري است و همه روابط از بستر اين اراده مي گذرد. پس با وجود این، باید به سمت تحقق آن حركت كنيم.
همان گونه كه دشمن در بستر رسيدن به جامعه موعود خودش، همه ساز و كارهاي جامعه جهاني را به كار مي گيرد و مي خواهد آن را به نتيجه برساند، ما هم بايد تلاش كنيم كه جامعه جهاني و پیش از آن دنياي اسلام را در جهت عصر ظهور هماهنگ نماییم؛ يعني چشم انداز عصر ظهور را در همه زندگي اجتماعيمان جاري كنيم. بنابراين، رسالت ما نسبت به عصر ظهور فقط در تربيت نفوس نيست.
يكي از قديمي ترين ياران امام(ره) كه از آغاز 15 خرداد و قبل از آن با امام در ارتباط بودند نقل می کند: به تهران آمدم تا برای حضرت امام(ره) خبری بياورم. آغاز نهضت بود و من تحت تعقيب بودم. وقتي آمدم بسيار نگران بودم. امام متوجه نگراني من شدند. فرمودند: اين دفعه شما گرفتار نمي شويد، ولي ما مي خواهيم کار بزرگی انجام بدهيم. مي خواهيم در ايران يك حكومت اسلامي درست كنيم. بعد در امت اسلامي ایجاد بیداری بكنيم. بعد هم جامعه جهاني را آماده ظهور كنيم.
تربيت نفوس است. نگاهی كه به تشكيل حكومت ختم مي شود نگاهي است كه اراده هاي اجتماعي را جهت مي دهد. اين نگاه غير از آن نگاهي است كه فقط به تربيت نفوس مي انديشد. اکنون بستر تاريخ ما را به اين نقطه رسانده كه امت شيعه در يكي از سوق الجيشي ترين مناطق دنيا تشکیل حكومت داده است.
در مقابل حكومت مدرن قرار دارد که مي خواهد همه جامعه جهاني را بر محور آرمان ها ي خودش هماهنگ كند. به دیگر سخن، در پی نهادینه کردن اخلاق مادي در همه ابعاد اجتماعي زندگي بشر است. آن ها مي خواهند جهان را به سمت آن ايده ها هدایت کنند. ما هم مدعي جامعه جهاني هستيم و مي خواهيم جامعه جهاني را به سمت آن نقطه موعود حركت دهيم. پس تقابل میان دو امتي است كه هر دو قدرت پيدا كردند. مبارزه براي رسيدن به عصر ظهور در اين دوره با دوره قبل متفاوت است.
پس بايد بدانیم كه در اين مرحله، رسالت ما يك رسالت اجتماعي است. البته هيچ كس مدعي نيست كه جامعه ما جامعه موعود انبياست ولي يك گام به پيش است. ما با تجربه اي كه کسب می کنیم تدريجاً دستاوردهایی خواهیم داشت که سبب رشد ما می شود. با تجربه و آزمون و خطا باید ضعف هايمان را كم كنيم. دنياي مادي هم با آزمون و خطای فراوان به این نقطه رسيده است. با این وجود آفات بسیاری دارد. ما نبايد توقع داشته باشيم كه به آسانی به این مهم برسیم. اتفاقاً جامعه شيعه پس از سقيفه كه حضرت جامعه شيعه را تشكيل دادند هر روز پیشرفت داشته است. هر يك از ائمه معصومين(علیه السلام) براساس برنامه مدوني كه از طرف خداي متعال داشتند يك قدم جامعه جهاني را به سمت عصر ظهور پيش بردند .
عصر غيبت، عصری است كه جامعه تشيع ظرفيت پيدا كرده و مي تواند با امامي كه نظارت غير مستقيم دارد، زندگي را ادامه دهد. دست تدبير امام(علیه السلام) از پس پرده غيبت، بالاي سر جامعه تشيع است. ایشان جامعه تشيع را قدم به قدم پيش برده اند.
دشمن با تمام تلاش در همه اين هزار و اندي سال در پی اين بوده كه اين مجموعه را محو كند. دشمن می داند که قرار است برخوردی میان اسلام و تمدن غرب رخ دهد. اسلام انقلابي را تمدن غرب رقيب اصلي خودش می داند.
به یاد دارید که وزير امور خارجه سابق آن ها در سفرش به خليج فارس گفته بود: ما ريشه اين ملت را مي كَنيم. به قول امام(رضوان الله تعالي عليه)، آن ها كه با ما مخالف نيستند؛ نه با نژادمان مخالفند نه با خصوصيات ملی ما مخالفند؛ مخالفتشان به این دلیل است که مي فهمند اين نقطه، كانون جوشش اسلام است. اين موضوع به زمان حال اختصاص ندارد. در مرحله پاياني تاريخ هم جنگ اصلي و حقيقي بين تشيع و يهود است. در حال حاضر هم این یهود است که اين جنگ را عليه اسلام اداره مي كند.
منظور از يهود، كليمي ها نيستند. در تورات می خوانیم كه حضرت يعقوب(علیه السلام) از سر شب تا صبح با خدا كشتي گرفت. خدا را زمين زد. خدا گفت: از من چه مي خواهي؟ گفت: من كرامت مي خواهم براي خودم و نسلم و تا ندهي ولت نمي كن و وعده پيروزي گرفت. اين ها يك قوم نژادپرستند. مثلاً این قوم خود را نژاد برتر مي دانند. نژادي كه خدا مجبور است به آن ها قدرت بدهد. شايد معني «یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ»[1] كه در قرآن آمده همين است. جنگ پاياني نیز میان شيعه و این قوم است. شاید اين آيات قرآن همين معنا را در نظر دارند.
حال ما باید از نو اين قضايا و به تعبير امروزي ها گزاره ها را درباره جامعه موعود بازنگري کنیم؛ «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصارى»[2] شديدترين جمعيت ها در دشمني با مؤمنين، قوم يهودند و نزديك ترينشان آن هايي هستند كه مي توانند با شيعه مودت پيدا كنند؛ یعنی نصاري: «ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسينَ وَ رُهْباناً»[3] این ها نزديك ترين قوم به شيعه هستند. من گمان مي كنم اين قضايا مطالب دقيقی را بيان مي كند.
دشمن در حال ایجاد مسيحيت صهيوني است. این گروه قوم یهود را در درون خود جا نمي دهند و در پی تكثير و افزايش تعداد يهود نيستند. آن ها حلقه محدودي هستند که خودشان را نژاد برتر و مسلط مي دانند. آن ها می خواهند بدنه مسيحيت را استخدام كنند. مسيحيتي كه طرفدار انديشه هاي صهيونيست است و دشمن خود را نیز اسلام مي دانند. در مقابل، ما باید با نزديك شدن به مسيحي ها و وحدت با آنان عليه يهود جبهه گیری کنیم.
پرچم داري جنگ بین شیعه و یهود با ابليس و شياطين است. شيطان دقيقاً مي داند خط مقابل او خط تشیع است. پس هجوم نظامي، فرهنگي و سیاسی در پیش خواهد بود. البته اين كار اکنون هم آغاز شده و دائماً فرهنگ تشيع را مورد تهاجم قرار می دهند.
حضرت، بار تشيع را بر دوش فقها گذاشته اند. باید گفت: همه مبارزات شيعي، بر محور فقهاي عظام شيعه شكل گرفته است. همچنین وظیفه اصلی حفظ شيعه در صيانت از باورهای شيعه و دیگر جهات بر دوش فقها بوده است. گرچه دیگران هم در این زمینه نقش دارند. البته سرنخ این سلسله به دست وجود مقدس امام عصر(عج) بوده و هست. اين است كه در مجموع، با تمام مبارزه اي كه با تشيع در طول اين قرن ها وجود داشته، جامعه شيعه يك جامعه رو به پيش بوده است.
البته آماده سازي جهان به اين معنا نيست كه فقط تبليغ كنيم، به تربیت نفوس بپردازیم. پس جامعه پردازي به سمت عصر ظهور چه می شود؟ ايجاد ساختارهاي سياسي، ايجاد عقلانيت شيعي به سمت عصر ظهور وظیفه کیست؟ اکنون جامعه جهاني سود و زيان خودش را مي سنجد. جامعه جهانی بر محور سود دنيا در حرکت است و در این مسیر برای کشورها برنامه ریزی می کند. آيا ما بايد در زندگي اجتماعي مان، از همين عقلانيت پیروی كنيم؟ اگر مي خواهيم به عصر ظهور بیاندیشیم، باید محاسبه و عقلانيت ما هم در همین مسیر باشد و بر همین اساس باید برای ملت ها برنامه ریزی کنیم. پس به جز تربیت نفوس باید به زمینه سازی در جامعه جهانی هم توجه داشته باشیم.
جامعه غرب عقلانيتي را از طريق شبكه هاي ارتباطي و جامعه اطلاعاتي در جهان ايجاد کرده است كه عقلانيت را به سمت جامعه موعود خود، يعني جامعه جهاني بر محور ليبرال دموكراسي هدایت می کند. حتي سندي كه براي چشم انداز جامعه اطلاعاتي نوشته اند شبيه منشور سازمان ملل در آغاز شكل گيري جامعه صنعتي است. در اجلاس ژنو سال 2003 و اجلاس تونس سال 2005 اصول پي ريزي و توسعه جامعه اطلاعاتي را به تصويب رساندند که بر محور ليبرال دموكراسي است.
اما ما بايد به سمت ديگري حركت كنيم. ما بايد در همین سیر، جریان جامعه اطلاعاتي را تغيير بدهيم و عقلانيت جديدی ايجاد كنيم. باید به فكر ایجاد يك جامعه اطلاعاتي ديگر باشیم حتی به يك جامعه صنعتي ديگر بیاندیشیم. شاید يكي از شرايط تحقق ظهور، ایجاد اقتدار براي شیعه باشد تا در مقابل رقيب بتواند جامعه جهاني را اداره كند. این موضوع با ادله اي كه مي فرمايد ظهور حضرت دفعتاً اتفاق مي افتد، منافات ندارد. شايد مجبور باشيم از نو ادله عصر ظهور درباره آينده تاريخ بشريت را بازكاوي كنيم.
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِكَ عَلَيْكُمْ مِنِّي سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيَارَتِكُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ»
[4]
-
اي كه به عشقت اسير، خيل بني آدمند
سوختگان غمت، با غم دل خرّمند
هر كه طعم اين مصيبت را نچشيده از بهره هايش بي خبر است. خوشا به حال کسانی که سوختگان غم تواند.
-
هر كه غمت را خريد، عشرت عالم فروخت
با خبران غمت، بي خبر از عالمند
آن هايي كه برای امام حسین(علیه السلام) سر و دست دادند، آن هايي كه به استقبال تير و نيزه ها مي رفتند، سوزش شمشير را احساس نمي كردند. آن ها كساني بودند كه با درک غربت امام حسين(علیه السلام) اين گونه بيقرار شده بودند. مرحوم شوشتري نقل می کند: سعيد بن عبدالله به امام حسين(علیه السلام) گفت: آقا، دشمن به شما نزديك شده، حلقه محاصره را تنگ كرده و به شما جسارت مي كند. ديگر تحمل ديدن اين صحنه ها را ندارم. اجازه مي دهيد به ميدان بروم تا نباشم و اين صحنه ها را نبینم؟
وقتی وجود مقدس قمر بني هاشم مي خواهد به میدان برود به حضرت(علیه السلام) عرض كرد: آقا، سينه ام تنگ شده. چه چیز سينه قمر بني هاشم را تنگ كرده؟ دشمن كار را بر امام حسين سخت کرده بود. حالا وقتي بي بي دو عالم مي خواهد وداع كند، چه بر او مي گذرد؟ چقدر غربت امام حسين جانش را آتش زده. امام حسين تنهاي تنها در گودي قتلگاه افتاده و ديگر توان دفاع كردن از خودش را هم ندارد. با هر نفسي كه مي كشد، خون از زرهش بيرون مي زند. ديگر نفس هايش به شماره افتاده و دشمنان همگي به طرف قتلگاه هجوم آوردند. گروهی با نیزه، گروهی با شمشیر و گروهی هم با سنگ. بي بي زینب دست هايش را روي سر می گذارد و صدا می زند: آیا یک مسلمان در میان شما نیست؟
حجة الاسلام والمسلمین میرباقری