قسمت بیست و نهم
اِلهی
فَلَکَ اَسْئَلُ وَ اِلَیْکَ اَبْتَهِلُ وَ اَرْغَبُ وَ اَسْئَلُکَ اَنْ تُصَلِّیَ
عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَجْعَلَنی مِمَّنْ یُدیمُ ذِکْرَکَ وَ لا
یَنْقُضُ عَهْدَکَ وَ لا یَغْفُلُ عَنْ شُکْرِکَ وَلا یَسْتَخِفُّ بِاَمْرِکَ.
معبود من!
فقط از تو مسئلت می نمایم و تنها به سویِ تو، ابتهال و زاری واشتیاق دارم، و از تو
می خواهم که صلوات و درود بر محمد و آلش فرستی ومرا از آنانی قرار دهی که همواره
به یادِ تواند، و هرگز با تو پیمان شکنی نکنندو از شکر و سپاست لحظه ای غفلت نمی
ورزند و هیچ گاه فرمانت را سبکنمی شمرند.
دوام ذکر،
وفای به عهد، عدم غفلت از شکر پروردگار عالم و عدم سبک انگاشتن امرخداوند که در
این فراز از مناجات ذکر گردید از موارد مورد بحث در این قسمت می باشد.
« ... وَ اَنْ تَجْعَلَنی مِمَّنْ یُدیمُ
ذِکْرَکَ»
تقاضای
توفیق در ذکر دائم
آنچه در
این عبارت از مناجات، از خداوند مسئلت شده است، توفیق در دوام ذکر استنه اصل ذکر.
یعنی از خداوند تقاضا شده است ذکر او را گاه گاه قرار ندهد، بلکه هموارهبه یاد
پروردگار باشد، که این امر، سخت تر و مشکل تر از توفیق در اصل ذکر می باشد،زیرا
بسیاری از آدمیان، اهل ذکر هستند ولی موفق به ذکر مدام نمی باشند و طبیعی استکه
نتیجه و ثمره کامل در سایه ذکر دائم نصیب آدمی می گردد، نه ذکر پراکنده.
امام باقر
علیه السلام می فرماید:
ثَلاثٌ
مِنْ اَشَدِّ ما عَمِلَ الْعِبادُ؛ اِنْصافُ الْمَرْئِ مِنْ نَفْسِهِ، وَ مُواساةُ
الْاَخ، وَ ذِکْرُ اللّهِعَلی کُلِّ حالٍ، وَ هُوَ اَنْ یَذْکُرَ اللّهَ
عَزَّوَجَلَّ عِنْدَ الْمَعْصِیَةِ، یَهِمُّ بِها فَیَحُولُ ذِکْرُ اللّهِبَیْنَهُ
وَ بَیْنَ تِلْکَ الْمَعْصِیَةِ، وَ هُوَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنَّ
الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْطائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا
هُمْ مُبْصِرُونَ. (اعراف: 201)
سه چیز از
شدیدترین و سخت ترین اعمالی است که بندگان انجام می دهند:انصاف داشتن، و رعایت
مواسات و برابری با یکدیگر، و سومی، همواره بهیاد خداوند بودن است. و مقصود از ذکر
دائم این است که هرگاه آدمی درمعرض گناهی قرار می گیرد، نسبت به ترک آن اهتمام
ورزد و به به یاد خداافتد و در نتیجه، این یاد خدا، بین او و معصیت جدایی افکند. و
این همان قولخداوند عز و جل است که می فرماید:
آنها که
اهل تقوایند، هنگامی که طواف کننده ای از طایفه شیطان، برایوسوسه در ارتکاب گناه
به آنها نزدیک گردد، متذکر شده و به یاد خداوند میافتند، و در نتیجه به برکت یاد
خداوند، بینا شده و از گناه، اجتناب می ورزند.
حکایت
شیخ
ابوسعید ابوالخیر را گفتند: فلان کس بر روی آب، راه می رود! شیخ گفت:امری سهل است
که وزغ نیز، بر روی آب می برود. شیخ را گفتند: فلان کس در هوامی پرد! شیخ گفت:
عجیب نباشد که مگسی نیز در هوا بپرد.
او را
گفتند: فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می برود! شیخ گفت:
شیطان نیز
در یک نفس از مشرق به مغرب می شود. این چنین چیزها را قیمتینیست. مرد آن بُوَد که
در میان خلق بنشیند و برخیزد و بِخُسبد و با خلق، داد و ستدکند و با آنها درآمیزد،
اما همواره به یاد خدا باشد و یک لحظه از او غافل نباشد.(204)
یک
چشم زدن، غافل از آن ماه نباشید
|
شاید
که نگاهی کند آگاه نباشید
|
یکی از
رموز موفقیت آدمی و رسیدن به مقصودِ مورد نظر، مداومت در انجاماعمال می باشد یعنی
مهم نیست که عمل او ـ همانند ذکر ـ اندک باشد، بلکه آنچهاهمیت دارد آن است که همین
اندک را ادامه دهد و از آن دست نکشد تا به مطلوبخویش برسد. در این زمینه، چند
روایت را نقل می کنیم:
امام سجاد
علیه السلام می فرماید: «اِنّی لَاُحِبُّ اَنْ اُداوِمَ عَلَی الْعَمَلِ وَ اِنْ
قَلَّ؛ من دوست دارم کهعمل را ادامه دهم اگر چه کم باشد».(205)
امام باقر
علیه السلام نیز می فرماید: «اَحَبُّ الْاَعْمالِ اِلَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ما
داوَمَ عَلَیْهِ الْعَبْدُ وَ اِنْ قَلَّ؛دوست ترین اعمال نزد خدای عزّوجلّ، عملی
است که بنده، آن را ادامه دهد، اگرچه اندک باشد».(206)
روایتی هم
در آثار ذکر زبانی:امام صادق علیه السلام می فرماید:
در شگفتم
از کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار چیز پناهنمی برد؟ در شگفتم برای
کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر«حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل»
پناه نمی برد. زیرا به تحقیق شنیدم که خدایعزّوجلّ به دنبال این ذکر فرمود: «پس ـ
آن کسانی که به عزمِ جهاد خارجگشتند و ترساندن شیاطین در آنها اثر نکرد و به ذکرِ
فوق تمسّک جستند ـ»(آل عمران: 174) همراه با نعمتی از جانب خداوند ـ عافیت ـ و
چیزی زائد برآن ـ سود در تجارت ـ بازگشتند و هیچ گونه بدی به آنها نرسید.
و در شگفتم
برای کسی که اندوهگین است، چگونه به ذکر «لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَسُبْحانَکَ اِنّی
کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ»(207)
پناه نمی برد؛ زیرا به تحقیق شنیدم که
خدایعزّوجلّ به دنبال ذکر فوق فرمود: «پس ما ـ یونس را در اثر تمسّک به ذکر،
یادشده ـ از اندوه نجات دادیم و همین گونه مؤمنین را نجات می بخشیم». (انبیاء: 88)
و در شگفتم
از کسی که مورد مکر و حیله واقع شده، چگونه به ذکر «اُفَوِّضُاَمْری اِلَی اللّهِ
اِنَّ اللّهَ بَصیرٌ بِالعبادِ»(208)
پناه نمی برد. زیرا به تحقیق شنیدم
کهخداوند عزّوجلّ به دنبال ذکر فوق فرمود: «پس خداوند ـ موسی را در اثر ذکریاد شده
ـ از شر و مکر فرعونیان مصون داشت.» (مؤمن: 45) و در شگفتم ازکسی که طالبِ دنیا و
زیبایی های دنیاست، چگونه به ذکر «ماشاء اللّهُ لا قُوَّةَ اِلاّبِاللّهِ» پناه
نمی برد. زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزّ و جلّ بعد از ذکر یادشده ـ از زبان مردی
که فاقد ـ نعمت های دنیوی بود، خطاب به مردی که ازآن نعمت ها بهره مند بود. ـ
فرمود: «اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر از خودمی دانی، پس امید است خداوند، مرا
بهتر از باغ تو بدهد». (کهف: 40)(209)
«... وَ لا یَنْقُضُ عَهْدَک».
اجتناب
از عهدشکنی با خداوند
خداوند می
فرماید:
أَ لَمْ
أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ
عَدُوُّ مُبینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونیهذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ. (یس: 60 و 61)
آیا با شما
عهد نبستیم و از شما پیمان نگرفتیم که شیطان را بندگی نکنید که اودشمنِ آشکار
شماست؟ و اینکه مرا بپرستید که این است راه راست.
و در آیه
دیگر فرموده است:
وَ لَقَدْ
عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا. (طه: 115)
ما، پیشتر،
از آدم پیمان گرفتیم، ولی او فراموش کرد و ما در این باره او راصاحب عزم و اراده
ندیدیم.
در
دهانش تلخ آید شهد خُلد
|
چون
نود از وافیان در عهدِ خُلْد
|
اما مقصود
از عهد نمودن خداوند با آدمی چیست؟
همین
اندازه که در نهاد آدمی، وجدان و فطرتی خدایی تعبیه شده که آدمی رادعوت به خوبی ها
و پاکی ها دعوت می کند و او را ملزم به انجام دستورات الهیمی نماید و نیز همین قدر
که خداوند، از طریق پیامبرانش، آدمیان را به راه سعادتدعوت می فرماید، و فطرت و
وجدان سلیم آدمیان، به حقانیت دعوت آنها اقرار واذعان می کند، این همان، بستن عهد
و پیمان با خداوند می باشد.
اما اگر
خلاف دستورهای الهی ـ که پیامبران و فطرت و وجدان، مجرایبازتاب این دستورها ـ عمل
کنند، این همان عهدشکنی و زیر پا نهادن پیمانیاست که خداوند از راه های یاد شده از
آدمی گرفته است.
برخیز
تا به عهد امانت وفا کنیم
|
تقصیرهای
رفته به خدمت قضا کنیم
|
بی
مغز بود سر که نهادیم پیش خلق
|
دیگر
فروتنی به در کبریا کنیم
|
دارالشفای
توبه، نبستست در هنوز
|
تا
درد معصیت به تدارک دوا کنیم
|
چون
برترین مقام ملک دون قدر ماست
|
چندین
به دست دیو زبونی چرا کنیم
|
سیم
دغل خجالت و بدنامی آورد
|
خیز
ای حکیم تا طلبِ کیمیا کنیم
|
یارب
تو دست گیر که آلا(210)
و مغفرت
|
در
خورد تُست و در خور ما هرچه ما کنیم
|
سعدی
« ... وَ لا یَغْفُلُ عَنْ شُکْرِک».
عدم غفلت
از شکر خداوند
هر
که نداند سپاسِ نعمت امروز
|
حیف
خورد بر نصیب رحمتِ فردا
|
سعدی
شکرگزاری
علاوه بر آنکه فضیلتی معنوی برای آدمی محسوب می شود وبیانگر میزان ادب او در
پیشگاه پروردگار می باشد و باعث قُرب او به درگاه الهیمی شود، از نظرِ دنیوی نیز،
به حال آدمی کاملاً سودمند و مفید بوده و افزایشیروزافزون نعمت ها و دوام و بقای
آنها را سبب می شود.
نعمت
آن راست زیاده که همه شکر بُوَد
|
تو
نه ای از درِ نعمت که همه کفرانی
|
انوری
امام صادق
علیه السلام می فرماید:
مَکتُوبٌ
فِی التَّوْراة: اُشْکُرْ مَنْ اَنْعَمَ عَلَیْکَ وَ اَنْعِمْ عَلی مَنْ شَکَرَکَ،
فَاِنَّه لا زَوالَلِلنَّعْماءِ اِذا شَکَرْتَ وَ لا بَقاءَ لَها اِذا کَفَرْتَ،
اَلشُّکْرُ زِیادَةٌ فِی النِّعَمِ وَ اَمانٌ مِنَ الْغِیَرِ.(211)
در تورات
نوشته شده است: کسی که به تو نعمت داد، سپاسش گزار، و بهکسی که از تو سپاسگزاری
کرد، نعمتش ده. زیرا با سپاسگزاری، نعمت ها نابودنگردد، و با ناسپاسی پایدار
نماند. سپاسگزاری و شکر، مایه افزایش نعمتاست و سبب ایمنی از دگرگونی.
و از
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز نقل است که:
«اِنَّ لِلنِّعَمِ اَوابِدَ کَاَوابِدِ
الْوَحْشیِّ فَقَیِّدُوها بِاالشُّکْرِ؛به درستی که برای نعمت ها، جانورانی هست
همچون جانوران وحشی، پس نعمت ها را باشکرگزاری در بند بکشید و حفظ نمایید».(212)
شکرِ
نعمت، خوشتر از نعمت بُوَد
|
شکرْباره
کی سوی نقمت رود
|
شکر،
جان نعمت و نعمت چو پوست
|
زانکه
شکر آرد تو را تا کوی دوست
|
نعمت
آرد غفلت و شکر، اِنتباه(213)
|
صید
نعمت کن به دام شکر شاه
|
سپاسگزاری
از مردم
شکر خداوند
و سپاس از بندگان خداوند، همانند زنجیره ای به هم تنیده و در همتابیده اند که باهم
ارتباطی تنگاتنگ دارند؛ یعنی این دو از یکدیگر جدا نمی باشند،تا آنجا که نبی اکرم
صلی الله علیه و آله فرمود:
«مَنْ لَمْ یَشْکُرِ النّاسَ لَمْ
یَشْکُرِ اللّهَ؛ آنکه از مردم سپاسگزارینمی کند، از خداوند نیز، سپاسگزاری نکرده
است».(214)
همچنین آن
حضرت فرمود:
روز قیامت
بنده ای را به حضور خدای تعالی می آورند. امر می کند که او را بهدوزخ برید. بنده
می گوید: پروردگارا! امر کردی که مرا به دوزخ برند ولی من اهلقرآن بودم و قرآن می
خواندم. پروردگار می گوید: ای بنده من! من به تو نعمتدادم و تو شکر نعمت مرا به جا
نیاوردی. گوید: پروردگارا! تو به من فلان و فلاننعمت
وادی و من شکر آن را به جای آوردم. و پیوسته نعمت های خدا وسپاس های خود را برمی
شمارد. خداوند تعالی می گوید:
ای بنده
من! راست می گویی، مگر ـ آنکه تو سپاس آن کسی را که من با دست اوبه تو نعمت دادم،
به جای نیاوردی. من به ذات خود سوگند خورده ام که شکربنده ای را که نعمتی به او
داده ام نپذیرم، تا شکر آن کس را که نعمت به دست او بهوی رسیده است آورد.(215)
در
قیامت بنده را گوید خدا
|
هین
چه کردی آنچه دادم من تو را
|
گوید
ای رب شکر تو کردم به جان
|
چون
ز تو بود اصلِ آن روزی و نان
|
گویدش
حق: نه نکردی شکر من
|
چون
نکردی شکر آن اِکْرامْ فنّ
|
بر
کریمی کرده ای ظلم و ستم
|
نه
ز دست او رسیدت نعمتم؟
|
مولانا
« ... وَ لا یَسْتَخِفُّ بِاَمْرِکَ».
سبک
نشمردن امر خدا
حکیم سنایی
غزنوی گوید:
جای تأسف
است که آنجا که طبیبی مسیحی، به خاطر بیماری تو، از خوردنحلوا منعت می کند، با
آنکه حلوا بر تو حلال است، اما به فرمان او گردنمی نهی و از خوردن آن اجتناب می
کنی، اما برای امر الهی حتی به اندازه گفتهیک طبیب مسیحی، ارج و منزلت قائل نمی
شوی و با آنکه تو را از محرماتنهی می کند و آنها را بحالت مضر می داند، با آنکه
حرام نیز می باشند، ازارتکاب آنها اجتناب نمی ورزی. خلاصه آنکه از برای تن و جسمت،
حتیحلال را که خوردن حلوا باشد، فرو می گذاری، اما از برای دینت، حاضرنمی باشی که
حتی حرام را نیز وا گذاری.
تو
را یزدان همی گوید که: در دنیا مخور باده!
|
ترا
ترسا(216) همی گوید که: در صفرا(217)
مخور حلوا
|
ز بهر دین
تو نگذاری حرام از حرمت یزدانز بهر تن تو بگذاری حلال از گفته ترسا
سنایی
پروردگارا!
به ما توفیق ده که دائما به یاد تو بمانیم و مراقب عهد و پیمانی که باتو بسته ایم
باشیم، و هرگز از شکر تو غفلت نورزیم و نسبت به امرِ تو، بیش از هرچیزی اهتمام
ورزیده و هرگز آن را سبک نشماریم.
پاورقی:
204. اسرار التوحید، ص 25.
205. اصول کافی، ج 3، صص 129 و 130.
206. همان.
207. معبودی جز تو نیست، منزهی تو، بدرستی که من
از ستمکاران بودم.
208. امرم را به خداوند واگذار می کنم، به درستی
که خداوند به کاربندگان، بیناست.
209. امالی شیخ صدوق، ص 6 .
210. نعمت ها.
211. اصولی کافی، ج 3، ص 149.
212. شرح کبیر اَنْقَرَوی بر مثنوی معنوی مولوی، ج
10، ص 13.
213. بیداری.
214. علامه سیوطی، جامع الصغیر، ج 2، ص 167.
215. گولپینارلی، نثر و شرحِ مثنوی شریف، ج 3، ص
808 .
216. مسیحی.
217. صفرا حالتی که بر بدن عارض می شود و در آن
صورت، خوردن حلوا مضر می باشد.
|
تهیه وتنظیم : رسول
غفارپور