اخلاص در روایات نورانی معصومین(ع) و در آیات قرآن به معانی و مراتب مختلفی به کار رفته است. از جمله آن معانی، اخلاص در مقابل ریا است که طریقه ی اصلاح آن عدم توجه دیگران به وجود انسان است. گاهی نیز اخلاص به معنای این است که انسان از غیر خدای متعال فارغ شود و حتی از درجات بهشت نیز چشم بپوشد.
چنانچه از معارف نورانی اهل بیت(ع) استفاده می شود حقیقت اخلاص، اخلاص در امر ولایت است که این راه رسیدن به اخلاص در توحید به شمار می رود. خدای متعال در این آیه نورانی به پیامبر(ص) می فرماید:
«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ»[1]
«بگو! من از طرف خدای شما آمده ام و رسالتی که دارم این است که شما را به توحید فرا بخوانم.» تمام دلدادگی و خشوع شما فقط باید در مقابل او باشد.
حقیقت توحید، توحید در عبادت است. صورتی که انسان همه وجودش به عبادت خدای متعال مشغول باشد.
«فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ»[2]
خداوند متعال به ما از خودمان نزدیک تر است و دائم ما را سرپرستی می کند. همه عالم را با نور ربوبیّت او می بینیم. اخلاص زمانی حاصل می شود که حجاب ها برداشته شود و انسان به جای اینکه مخلوق را ببیند، خالق را در همه عالم حاضر می بیند.
«لِأَنَّكَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ السَّيِّئَةُ دُونَكَ»[3]
«تو محجوب نیستی، بزرگتر از این می باشی که چیزی حجاب تو باشد. اگر عمل انسان حجاب خودش نشود، اگر برای غیر خدا کار نکند، طبیعتاً به لقاء خدای متعال هم می رسد.»
هر عملی که برای غیر خدای متعال باشد همانند حجابی بین انسان و خدای خود است. بعضی از بزرگان فرموده اند: همه عذاب هایی که به انسان می رسد برای این است که فطرت می خواهد به خدای متعال برسد و حالا اگر نفس انسان موجب پیروی از غیر خدای متعال باشد، محجوب می شود. حال اینکه این حجاب در عالم آخرت هم می ماند.
«كَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ»[4]«مَنْ كانَ في هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى»[5]
«آنهایی که در دنیا محجوبند در آخرت هم محجوبند.»
بزرگان فرموده اند: درجاتی از حجاب است که در عالم دنیا برداشتنی نیست. این بخاطر محدودیت دنیاست. در ظرفیت عالم دنیوی همه حجاب ها قابل برداشت نیستند.
پس مراتبی از لقاء الهی در آخرت واقع می شود. این لقاء مراتبی دارد. مراتبی که برخی از آنها در دنیا حاصل و برخی هم حاصل نمی شود.
«وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ»[6]
«باید دیده های قلب نورانی شود تا در اثر نورانی شدنش قادر به برداشتن حجاب ها باشد. حتی حجاب های نورانی بین عبد و ربش. رسیدن به لقاء به نورانی شدن قلب انسان بستگی دارد.»
هر عملی که برای خدای متعال نباشد خلق را ظلمانی می کند و هر عملی که در مسیر خدای متعال باشد موجب نورانی شدن قلب انسان است.
نورانیت قلب جز از طریق انواری که خدای متعال نازل می کند، به دست نمی آید. نوری هم که خدای متعال نازل کرده، نور وجود مقدس نبی اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) است. اینها از معارف کلیدی ائمه(ع) است و غیر آنها هم نور دیگری وجود ندارد. همۀ آن کسانی که به درجاتی رسیده اند، در اثر ملحق شدن به این انوار بوده است.
در روایاتی آمده که سرشت و مرتبه روحی شیعیان ما و انبیای الهی از مرتبه جسم ماست که از عالم علّیین است. مرتبه نورانیت مؤمن، همان نورانیتی است که در آغاز به او اعطا شده است. حقیقت اخلاص، نورانی شدن به نور الهی است که انسان همه وجودش غرق در نور شود.
سیر در درجات نورانیت، سیر در درجات ولایت است.
«وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»[7]
«مؤمن باید در مقام عبادت پروردگارش بماند و فقط خدا را عبادت کند و به جز خدا نیاندیشد.»
باید بصورت آشکار و نهان همه حیاتش، عبادت خدای متعال و رسیدن به مقام عبودیت باشد.
روایتی از علی بن ابراهیم است که حضرت(ع) فرمودند:
«لَا يَتَّخِذْ مَعَ وَلَايَةِ آلِ مُحَمَّدٍ غَيْرَهُمْ وَلَايَتُهُمُ»[8]
«به همراه ولایت آل محمد ولایتی را قرار و شریک ندهد.»
معنی عدم شرک این است که انسان در هیچ شأنی از شئون حیاتش در ولایت معصوم(ع) شریک قرار ندهد. حتی در چشم بهم زدنش، راه رفتنش، نگاه کردنش به هر میزانی که انسان از این محیط دور شود گرفتار حجاب می شود.
تمسّک به ولایت آنها در روح عمل جاری است. این عمل، عملی است که از آن طرف به تولّی می رسد. پس خود عمل نورانی خواهد بود«وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ»[9] وقتی ولایت معصوم(ع) در قلب جاری شد این قلب و وجود نورانی می شود.
بر اساس برخی روایات، قلب مؤمن مثل چراغ درخشان و نورانی است. نوری که در قلب مؤمن جاری می شود، نور خدای متعال است. اگر اخلاص در امر ولایت حاصل شد، قلب نورانی می شود و متناسب با درجات اخلاص تجلیّات انوار در آن واقع می گردد و همین انوار است که لقاء را فراهم می سازد. لقاي رب با این انوار بدست می آید. چون شرط ورود و سیر در عالم انوار نورانیّت است. اگر کسی به جایی رسید که انوار امیرالمومنین(ع) بیش از هر چیز که متجلّی شده، در قلب او تجلی کند، او از این مقام عبور می کند.
در روایت می خوانیم، اشتیاق بهشت به سلمان از اشتیاق سلمان به بهشت، بیشتر است. به خاطر این که حظّش از آن انوار بیشتر از حظّ بهشت است. در روایات دیگری آمده است که خدای متعال ملائکه را از نور امیرالمومنین(ع) آفریده و ملکوت عالم شعاع نورانیت آن حضرت است. پس سرچشمه همه انواری که در ملکوت وجود دارد ناشی از وجود مبارک امیر المومنین(ع) است. برخی بهره شان از این نورانیت بیشتر است و بیشتر نورانی می شوند. لذا نورانیتشان از نورانیت عالم ملائکه هم بیشتر می شود و این حجاب را پشت سر می گذارند.
بنابر آن چه گفته شد، حقیقت درجات اخلاص همان پذیرش درجات ولایت است. کما اینکه حقیقت ایمان و حقیقت تشیع هم همین است. اخلاص، یعنی در وجود انسان جز تولّی به ولایت الله نباشد. اگر انسان به این نقطه رسید، به اخلاص رسیده است. همه آنهایی که«مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ»[10] بودند، این گونه بوده اند؛«وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لَإِبْراهيمَ»[11]
حقیقت ولایت هم چیزی جز ولایت خدای متعال نیست که از طریق اولیای معصوم(ع) بر عالم جاری می شود«وَلَايَتُنَا وَلَايَةُ اللَّهِ»[12] اگر همه انبیاء هم به ولایت دعوت می کردند، باطنش دعوت به این ولایت بوده است«الَّتِي لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا بِهَا»[13] انبیاي الهی هم اگر مقام نبوت و امامت پیدا کردند و به عنوان نبی برای دیگران شدند، ناشی از همین بوده است که مقام ولایت را تحمل کردند. این حامل مقام ولایت شدن، موجب رسیدن به مقام رسالت و امامتی بوده که جزئی از رسالت کلّیّه و ولایت کلّیّه نبی اکرم (ص) است که به آنها اعطا شده است.
در ذیل همین روایت حضرت فرمودند: «من أشرک بعبادة ربه فقد أشرک بعبادتنا» راه رسیدن به مقام لقاء، اخلاص است و راه رسیدن به اخلاص، اخلاص در امر ولایت است. کسی که در عبادت پروردگار شریک قرار داده است قطعاً در ولایت اهل بیت(ع) نیز شریک قرار داده است.
اهل معرفت می گویند: رسیدن به مقام توحید، جز با معلم الهی ممکن نیست. تنها شفاعت دهنده و یاری کننده اوست. این شفاعت هم به معنی قرارداد نیست بلکه بمعنای مراقبه و تصرف است«هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ»[14] شفاعت این است که رسیدن به مقام توحید جز با معلم الهی ممکن نیست و حقیقت تعلم«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ»[15] به وسیله آنها واقع می شود.
بنابراین درک مقام توحید، جز به واسطه ولایت آنها ممکن نخواهد بود. اگر ما خیال کنیم که خودمان خالص می شویم، چنین نخواهد شد. ما باید در تولّی اخلاص پیدا کنیم. آن موقع به ولایت آنهاست که انسان جزء مخلصین می شود. حقیقت اخلاص، جریان ولایت آنهاست که عین توحیدند.
در روایتی آمده که جناب ابراهیم خلیل(ع)، نور نبی اکرم(ع) و خمسه طیّبه و بعد هم انوار نُه امام از فرزندان امام حسین(ع) را دیدند. خدای متعال این انوار را به حضرت(ع) معرفی کردند. دیدند که بر گرد این انوار، انوار دیگری است که آنها هم نورانی اند و پرتو گرفته اند؛ مثل سیّاراتی که نورانی می شوند. پرسیدند اینها چه کسانی هستند؟! فرمودند: اینها شیعیان اند. این معصومین امیرالمومنین(ع) هستند. بنابراین در نقل است که حضرت ابراهیم(ع) از خدای متعال خواستند که وی را از شیعیان آن شخص قرار دهد«وَ إِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لَإِبْراهيم»[16]
نورانیت به نور الله که همان درجات اخلاص و توحید است جز از طریق درک درجات ولایت آنها که نورالله هستند متصوّر و ممکن نیست. هر گامی که انسان از محیط ولایت بیرون می گذارد به همان اندازه نمی تواند خالص باشد؛ چون با دستگیری آنها خلوص متصور است.
بنا عبدالله، بنا عرف الله این را دو جور معنا کردند. یک معنا اینکه حقیقت عبادت، عبادت آنهاست و اگر عبادت آنها را برداری، عبادتی واقع نمی شود؛«لَوْلَاكَ مَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاكَ»[17] عالم را خدای متعال برای عبادت ایشان آفریده است. در روایت می خوانیم، حضرت در عالم ارواح مبعوث بود و انبیاء را به توحید دعوت می کرد. اگر این رسول نمی آمد«هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ»[18] از آن مقام غیب هیچ خبری نمی آمد. طریق همه خیرات، طریق همه نورانیت ها، طریق رسیدن به توحید اوست. راه رسیدن به اخلاص همین است والا ریاضت ها نتیجه نمی دهد.
انسان باید در راه باشد. اگر در غیر راه حرکت کنی، هر چه تندتر بروی، از مقصد دورتر می شوی. هر چه انسان در غیر مسیر تولی بیشتر ریاضت بکشد از هدف دورتر می شود.البته ریاضت لازم است، ولی ریاضت باید در این باشد که انسان ولایت آنها را تحمل کند. انسان باید بتواند به جایی برسد که حامل ولایت آنها بشود. جز ولایت آنها در وجودش جاری نشود. همان گونه که خود ائمه هدی(ع) جز خدای متعال در وجودشان جاری نیست.
انسان باید به جایی برسد که جز ولایت آنها در وجودش جاری نشود. جز فرمان امیرالمومنین(ع) هیچ نبیند«لِأَنَّكَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ السَّيِّئَةُ دُونَكَ»[19] اگر عمل در مسیر تولّی به ولایت آنها واقع شد و غیر ولایت آنها در آن نبود و فقط به فرمان آنها عمل کرد کم کم درجات نورانیت در او تجلی می یابد و به حقیقت نورانیت می رسد«مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ»[20]
حقیقت لقاء برای غیر چهارده معصوم(ع) هم، همین است. باید گفت درجات سیر در عالم انوار به شفاعت خود آنهاست«مَنْ عَصَاكُمْ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَ مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَكُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ»[21] معصیت آنها معصیت خداست«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ»[22] تبعیت از معصومین(ع) یعنی تبعیت از خدای متعال است. این معنای «نورانی» در این آیه قرآن بسیار خوب بیان شده،«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»[23] ولیّ شما خدا و رسول(ص) و معصومین(ع) هستند. حضرت(ع) فرمود: «این اختصاص به امیرالمومنین(ع) ندارد. همه ما مصداق این آیه هستیم؛ همه ما در حال رکوع انفاق کردیم. همه آنها در حال رکوع خدا هستند و در حال رکوع انفاق می کنند.» خدای متعال فرمود:«اسْجُدُوا لِآدَمَ»[24] چون سجده بر آدم عین سجده بر خدای متعال بود؛ نه اینکه خدای متعال به شرک و بت پرستی دعوت کند.
پس حقیقت اخلاص، نورانیت است. انسان خالص نیز کسی است که جز نور خدا در او نیست«سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»[25] او هر کجا نگاه مي کند جز انوار الهی چیز دیگری نمی بیند. خدای متعال را با امرش حاضر می بیند. «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[26]، وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ»[27] ائمه معصومین(ع)، چهارده نور پاکند که حقیقت تحقق توحید از این طریق واقع می شود. پس اخلاص یعنی اخلاص در ولایت. این طریق رسیدن به خشوع در برابر خدای متعال است. این راهی است که خدای متعال قرار داده و این راه را از ما خواسته است.
«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللَّهِ أَبَدا مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ [لِزِيَارَتِكَ ] السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ [وَ عَلَى أَوْلادِ الْحُسَيْنِ ] وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ»[28]
کاروان امام حسین(ع) در این ایام به مدینه نزدیک شدند. این کاروان روزهای سختی را پشت سر گذاشت. از آن روزی که از مدینه وداع سنگین و خداحافظی سنگینی کردند همراه با امام حسین(ع) و بنی هاشم از مدینه خارج شدند. هجرت و خروج از مدینه برای آنها خیلی سخت بود به خصوص که می دانستند که در این سفر حوادث بسیار عظیم و سختی اتفاق می افتد. تا اینکه به مکه آمدند و محرم شدند. کسانی که در عرفات برای محرم شدن رفته بودند همراه کاروان امام حسین(ع) بیرون آمدند«مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ»[29] چه روزهای سختی باز هم وداع و خداحافظی از مکه. از آن شهر خارج شده و به طرف کوفه حرکت کردند. اما در جایی به نام کربلا توسط لشکریان واصل از طرف یزید محاصره شدند. چه لحظات سختی برای امام و اصحابش بود. لحظه به لحظه حلقه ی محاصره تنگ تر می شد و میدان جنگ سخت تر. زمان وداع و خداحافظی امام حسین فرا می رسد. آن لحظۀ سخت که نقل شده: امام حسین(ع) وقتی به سوی میدان نبرد می رفت به خواهرش زینب فرمود: تا من مشغول جنگ با دشمن هستم به اهل حرم بگو لباس هاشون را تغییر بدهند. حمله به خیام شروع شد تا وداع آتشین در گودی قتلگاه و غصه های سنگینی که از سرزمین کربلا بر دلشان ماند و سفر اسارت. در مجلس ابن زیاد و یزید در شهر شام نوشتند: وقتی اوضاع شام تغییر کرد مروان به یزید مشورت داد اگر می خواهی اوضاع شام بهم نخورد این کاروان به اسارت درآمده امام حسین(ع) را زودتر به مدینه برگردان. وقتی یزید دستور داد که کاروان را برای سفر آماده کنید، امام سجاد(ع) از یزید سه درخواست کرد. یکی اینکه به سربازانت بگو هرچی از ما به غارت برده اند به ما برگردانند. یزید گفت: عوضش چیز دیگری را به شما می دهیم. حضرت(ع) فرمود: آنچه موجب شده من این غارت شده ها را بخواهم این است که بعضی از آثار مادرم –فاطمه(س)- در درون آن اموالی است؛ از جمله مقنعه مادرم، دست بافت های مادرم فاطمه در بین اموال است. در درخواست دوم فرمود: اگر ممکن است اجازه بدهید ما سر پدر را با خودمان ببریم زیارت کنیم. یزید (لعنت الله) گفت: این شدنی نیست. درخواست سوم این است که فرمود: اگر بنا داری من را به قتل برسانی یک آدم امین را همراه این کاروان کن تا به سلامت به مدینه برگردند. جواب داد: نه! کاروان جز با خود شما به سمت مدینه حرکت نمی کند. لذا نعمان که از حاکمان قبلی کوفه بود و شخص غلامی بود همراه کاروان کرد. بهش دستور داد تا مراقب احوال این کاروان باشد و برایشان سخت نگیرید. کاروان را حرکت دادند. نوشتند: این بار کاروان را سوار بر شتر های دارای محمل کردند؛ کجاوه ها را زینت کردند؛ بی بی زینب فرمود: این زینت ها را بردارید؛ کجاوه ها را سیاه پوش کنید؛ ما عزادار هستیم. به سمت مدینه حرکت کردند در مسیر راه از کربلا عبور کردند. به نزدیکی های مدینه که رسیدند امام سجاد(ع) بشیر را خواست. فرمود: بشیر! ما اینجا توقف می کنیم. برو و اهل مدینه را مطلع کن. بشیر در حال خواندن اشعاری وارد مدینه شد. مضمون اشعار این است که،
«يا اهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُم بِها»[30]
«ای مردم مدینه! ای مردم یثرب! دیگر توی این شهر نمانید»؛
دیگر اینجا جای ماندن نیست؛ چرا که حسین را به شهادت رسانده اند؛
«الْجِسْمُ مِنْهُ بِكَرْبَلاء مُضَرَّجُ وَ الرَّأْسُ مِنْهُ عَلَى القَناتِ يُدار»[31]
«و بدنش را در زیر سم اسبها و سرش را بر بالای نیزه ها منزل به منزل گرداندند»
مردم وقتی مطلع شدند که این کاروان برگشته آمدند ازدحام کردند و دور کاروان جمع شدند. امام سجاد(ع) از خیمه بیرون آمدند. ایشان در حالی که اشک می ریختند و گریه می کردند با مردم مدینه صحبت کردند. صبحتهاشون طولانی بود. از جمله اینکه به آنها فرمودند: امام حسین(ع) و عترتش را کشتند؛ «أيّها القوم، إنّ اللَّه تعالى وله الحمد ابتلانا بمصائب جليلة، وثلمة في الإسلام عظيمة، قُتل أبو عبداللَّه عليه السلام وعترته، وسبي نساؤه وصبيته، وداروا برأسه في البلدان من فوق عامل السنان، وهذه الرزيّة التي لا مثلها رزية»[32] همسران و بانوان و دخترانش را به اسارت برده اند؛ «و داروا برأسه في البلدان من فوق عامل السنان» سرش را بر بلندترین نیزه ها زدند و بر شهر و دیار گرداندند. «و هذه الرزيّة التي لا مثلها رزية» این مصیبتی است که دیگر در تاریخ همانند نداشته و نخواهد داشت. حضرت گویا صحبت می کنند. فرمودند: مردم کدام یک از شما بعد از شهادت امام حسین(ع) می تواند شادی کنند؛ کدام دلی بخاطر امام حسین(ع) می تواند محزون نباشد و یا کدام چشمی است که بتواند اشک خود را در مصیبت امام حسین(ع) نگه بدارد. سپس در آخر فرمایشاتشان در یک جمله همه مطلب را خلاصه کردند. فرمودند: «ای مردم مدینه! اگر جد ما دستور می داد با ما بجنگند و مغالطه کنند بیش از این ممکن نبود ما را اذیت بکنند» نوشته اند بعد از اینکه صحبتهایشان تمام شد شور و غوغایی در مدینه ایجاد شده بود. بعد از اینکه محمد حنفیه و دیگران و عبدالله بن جعفر به طرف کاروان آمدند، کاروان به طرف مدینه حرکت کردند، وارد مدینه شدند. بی بی زینب کبری آمد کنار حرم رسول الله(ص) عرضه داشت: «یا رسول الله! من خبر شهادت حسین را برای شما آورده ام.»
«السلام علیک یا بقیه الله و رحمه الله و برکاته»
سخنران: حجة الاسلام میرباقری
[1]. سوره كهف، آیه 110
[2]. همان
[3]. بحارالأنوار/مجلسی/83/318/باب 45- الأدعية و الأذكار عند ....ص:240
[4]. سوره مطففين، آیه 15
[5]. سوره إسراء، آیه 72
[6]. بحارالأنوار/مجلسی/91/98/باب 32- أدعية المناجاة ..... ص، 9
[7]. سوره كهف، آیه 110
[8]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/مجلسی/ج 24/377/باب 67 جوامع تأويل ما أنزل فيهم عليهم السلام و نوادرها ..... ص، 305
[9]. الكافي/شیخ کلینی/1/194/باب أن الأئمة ع نور الله عز و جل ...ص، 194
[10]. سوره يوسف، آیه 24
[11]. سوره صافات، آیه 83
[12]. الكافي/شیخ کلینی/1/437/باب فيه نتف و جوامع من الرواية في....ص:436
[13]. همان
[14]. الكافي/شیخ کلینی/1/194/باب أن الأئمة ع نور الله عز و جل ...ص:194
[15]. سوره بقرة، آیه 31
[16]. سوره صافات، آیه 83
[17]. بحارالأنوار/مجلسی/15/27/باب 1- بدء خلقه و ما جرى له في الميثاق....ص 2
[18]. سوره صف، آیه 9
[19]. بحارالأنوار/مجلسی/83/318/باب 45- الأدعية و الأذكار عند ....ص:240
[20]. بحارالأنوار/مجلسی/26/1/باب 14- نادر في معرفتهم صلوات الله ...ص:1
[21]. عيون أخبار الرضا عليه السلام/شیخ صدوق/ج 2/277/ زيارة أخرى جامعة للرضا علي بن موسى ع و لجميع الأئمة ع ..... ص : 272
[22]. سوره آل عمران، آیه 31
[23]. سوره مائدة، آیه 55
[24]. سوره بقرة، آیه34
[25]. سوره فصّلت، آیه 53
[26]. سوره يس، آیه 82
[27]. سوره صف، آیه 8
[28]. مفاتيح الجنان/شیخ عباس قمی/1/458/ أول زيارت عاشوراء معروفه است ..... ص، 458
[29]. بحارالأنوار/مجلسی/44/366/باب 37- ما جرى عليه بعد بيعة الناس ...ص، 310
[30]. سرشك خوبان/محمد باقر محمودی/286/بازگشت به مدينه ..... ص : 284
[31]. همان
[32]. مع الركب الحسينى(ج 6)/محمد امین پور امینی/401/خطبة الإمام زين العابدين عليه السلام ..... ص : 400