خطبه 32 نهج البلاغه بخش 1 : سير ارتجاعى امّت اسلامى

خطبه 32 نهج البلاغه بخش 1 : سير ارتجاعى امّت اسلامى

موضوع خطبه 32 نهج البلاغه بخش 1

متن خطبه 32 نهج البلاغه بخش 1

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 32 نهج البلاغه بخش 1

1 سير ارتجاعى امّت اسلامى

متن خطبه 32 نهج البلاغه بخش 1

أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِي دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ كَنُودٍ يُعَدُّ فِيهِ الْمُحْسِنُ مُسِيئاً وَ يَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا وَ لَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحِلَّ بِنَا

ترجمه مرحوم فیض

32- از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (در شكايت از اهل زمان خود):

(1) اى مردم، ما صبح كرديم (واقع شده ايم) در روزگارى كه (مردم آن) ستمكار و كفران كننده نعمت هستند، نيكوكار در آن بدكار شمرده ميشود، و ظالم نخوت خود را مى افزايد، (2) از آنچه كه مى دانيم بهره اى نبريم (بر وفق علم خود عمل نمى كنيم) و از آنچه را كه نمى دانيم نمى پرسيم، و (بر اثر نادانى و نخوت) از بلاى بزرگ نمى ترسيم تا اينكه بما وارد شود، پس (3) (به عاقبت كار خود فكر نمى كنيم تا آنگاه كه به بدبختى و بيچارگى مبتلى گرديم)

ترجمه مرحوم شهیدی

32 و از خطبه هاى آن حضرت است

مردم ما در روزگارى به سر مى بريم ستيزنده و ستمكار، و زمانه اى سپاسندار. كه نيكوكار در آن بدكردار به شمار آيد، و جفا پيشه در آن سركشى افزايد. از آنچه دانستيم سود نمى بريم، و آنچه را نمى دانيم نمى پرسيم، و از بلايى، تا بر سرمان نيامده، نمى ترسيم.

ترجمه مرحوم خویی

از جمله خطب آن حضرتست كه شكايت ميكند در آن از اهل زمان خود و مى فرمايد: اى مردمان بدرستى كه ما صباح كرده ايم در روزگار بسيار ستيزه كننده و ستمكار و در زمان بسيار ناسپاس در نعمت آفريدكار كه شمرده مى شود در او نيكو كار بد كردار و زياده مى كند در آن ستمكار سركشى و افتخار را و منتفع نمى شويم به آنچه دانسته ايم، و سؤال نمى كنيم از آنچه ندانسته ايم و نمى ترسيم از بلاهاى خطرناك كه كوبنده دلهاست تا اين كه نازل شود آن بلاها بما.

شرح ابن میثم

31- ومن خطبةله عليه السّلام

أَيُّهَا النَّاسُ- إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِي دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ كَنُودٍ يُعَدُّ فِيهِ الْمُحْسِنُ مُسِيئاً- وَ يَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً- لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا- وَ لَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا-

اللغة

أقول: عنود: جائر. و كنود: كفور. و العتوّ: الكبر. و القارعة: الخطب العظيم.

المعنى

و أعلم أن نسبة الخير إلى بعض الأزمنة و الشرّ إلى بعض آخر، و تفضيل بعض الأزمنة على بعض نسبة صحيحة لما أنّ الزمان من الأسباب المعدّه لحصول ما يحصل في هذا العالم من الامتزاجات و ما يتبعها ممّا يعدّ خيرا أو شرّا. و قد يتفاوت الأزمنة في الإعداد لقبول الخير و الشرّ ففى بعضها يكون بحسب الاستقراء ما يعدّ شرا كثيرا فيقال: زمان صعب و زمان جائر. و خصوصا زمان ضعف الدين و النواميس الشرعيّة الّتي هي سبب نظام العالم و بقاؤه و سبب الحياة الأبديّة في الدار الآخرة، و في بعضها يكون ما يعدّ خيرا كثيرا فيقال: زمان حسن و زمان عادل، و هو الزمان الّذي يكون أحوال الخلق فيه منتظمة صالحة خصوصا زمان قوّة الدين و ظهوره و بقاء ستر ناموس الشريعة مسدولا. هذا. و إن كنّا إذا اعتبرنا أجزاء الخير و أجزاء الشرّ الواقعة في كلّ العالم بحسب كلّ زمان لم يكن هناك كثير تفاوت بين الأزمنة فيما يعدّ خيرا فيها و شرّا. و لذلك قال أفلاطون: الناس يتوهّمون بكلّ زمان أنّه آخر الأزمنة و يثبتون تقصيرا عمّا تقدّمه و ليس يوفون الزمان الماضى و المقيم حقّيهما من التأمّل. و ذلك أنّهم يقيسون الأحداث في الزمان المقيم إلى من تناهت سنّه و تجاريبه في الزمان الماضى، و ينظرون إلى قصور المروّات في الزمان المقيم و اتّساعها في الماضى من غير أن ينظروا إلى الأغراض في الزمانين و ما يوجبه كلّ واحد منهما. و إذا تتّبع هذا بعدل و استقصى تصريف الزمانين من القوى و الجدات، و الأمن و الخوف، و الأسباب و الأحوال كانا متقاربين. إذا عرفت هذا فتقول:

قوله عليه السّلام إنّا قد أصبحنا. إلى قوله: حتّى تحلّ بنا

قوله عليه السّلام إنّا قد أصبحنا. إلى قوله: حتّى تحلّ بنا. ذمّ للزمان بوصفى الجور و الشدّة لمّا أعدله ممّا عدّد فيه من الأوصاف المعدودة شرّا بالقياس إلى نظام العالم و بقائه. و ذكر من تلك الأوصاف خمسة: أوّلها: أنّه يعدّ فيه المحسن مسيئا. و ذلك من حساب المسيئين الكسالى عن القيام بطاعة اللّه فيعدّون إنفاق المحسن لما له رياء و سمعة أو خوفا أو رغبه في مجازاة، و كذلك ساير فضايله رذايل. كلّ ذلك طعنا في فضيلته و حسدا أن ينال رتبة أعلى. فيلحقونه بدرجاتهم في الإساءه. و ثانيها: أنّه يزداد الظالم فيه عتوّا. و ذلك أنّ منشأ الظلم هو النفس الأمّارة بالسوء و هي في زمان العدل تكون مقهورة دائما أو في أكثر الأحوال. و ثورانها في ذلك الوقت طالبة للظلم يكون فلتة و انتهاز فرصة. فالظالم في زمان العدل إن ظلم أو تجاوز حدّه فكالسارق الّذي لا يأمن في كلّ لحظة أن يقع به المكروه فكذلك الظالم في زمن العدل مقموع بحرسة الشريعة مرصود بعيون طلايعها. أمّا في زمان ضعف الشريعة فالظالم فيه كالناهب معط لقوّته سؤلها، غير ملتفت إلى وازع الدين فلا جرم كان عتوّه فيه أزيد. و قد كان في زمانه بالنسبة إلى عهد الرسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم كذلك. و ثالثها: أنّه لا ينتفع أهله فيه بما علموا. و هو توبيخ للمقصّرين في أعمال الآخرة على وفق ما علموا من الشريعة ممّا ينبغي أن يعمل لها إذ الانتفاع بالعلم إنّما يكون إذا وافقه العمل، و إليه الإشارة بقوله عليه السّلام في موضع آخر: العلم مقرون بالعمل، و العلم يهتف بالعمل فإن أجابه و إلّا ارتحل. فإنّ المراد بارتحال العلم هو عدم الانتفاع به و بهتفه بالعمل اقتضاؤه ما ينبغي من مقارنه العمل له. و رابعها: أنّهم لا يسئلون عمّا جهلوا. و هو توبيخ للمقصّرين في طلب العلم بعدم السؤال عمّا جهلوا منه، و قلّة الالتفات لقصور أفهامهم عن فضيلته، و اشتغالهم بحاضر اللذّات الحسيّة. و خامسها: كونهم لا يتخوّفون قارعة حتّى تحلّ بهم. و ذلك لعدم فكرهم في عواقب امورهم و اشتغالهم بحاضرها عن الالتفات إلى مصالحهم و تدبيرها و هو توبيخ للمقصّرين في أمر الجهاد و تنبيه لهم بذكر القارعة و حلولها بهم. و كلّ هذه امور مضادّة لمصلحة العالم. فلذلك عدّ الزمان الواقعة فيه عنودا و شديدا.

ترجمه شرح ابن میثم

31- از خطبه هاى آن حضرت (ع) است

أَيُّهَا النَّاسُ- إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِي دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ كَنُودٍ يُعَدُّ فِيهِ الْمُحْسِنُ مُسِيئاً- وَ يَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً- لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا- وَ لَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا

لغات

عنود: ستمگر.

كنود: كافر ناسپاس.

عتوّ: كبر و خود بزرگ بينى.

قارعة: حادثه بزرگ.

ترجمه

«مردم بدانيد كه، ما در روزگار جفاكار و كفران كننده نعمت، به سر مى بريم كه نيكوكار، بدكار شمرده مى شود و ستمگر، بر ستم خود مى افزايد از آنچه مى دانيم سود نمى بريم، و از آنچه نمى دانيم پرسشى نداريم. و از كارهاى خطرناك ترسى و انديشه اى به دل راه نمى دهيم، تا اين كه نتيجه سوء آن عايدمان شود.

شرح

سيد رضى رحمه اللّه در باره صدور اين خطبه فرموده است: كه افراد ناآگاه و بيدانش، اين خطبه را، به معاويه نسبت داده اند. با اين كه در صدور اين خطبه از امير مؤمنان (ع) شكّى نيست، زيرا زر را با خاك چه شباهتى است آب گوارا و شيرين با آب شور چه مناسبتى دارد دليل زير بر صحّت صدور اين خطبه از ناحيه امير مؤمنان (ع) دليلى گويا و گواهى صادق است: نقّاد با بصيرت و روشن بينى چون عمرو بن جاحظ، اين خطبه را در كتاب بيان و تبيين نقل و سپس انتقاد كرده است كه اين خطبه از معاويه نيست و نام شخصى كه اين خطبه را به معاويه نسبت داده ذكر مى كند و سپس چنين مى گويد: اين خطبه به گفتار على (ع) به دليل تقسيم بندى مردم به دسته هاى مختلف شباهت بيشترى دارد. خبر دادن از وضعيّت هر گروهى از مردم به لحاظ پيروزى، ذلّت و خوارى، تقيّه و ترس به سخن امير مؤمنان «ع» سازگارتر است و آن گاه مى پرسد چه وقت و در چه حالى معاويه را ديده ايم كه در گفتارش راه و روش پارسايان و زاهدان را ترسيم نموده و طريقه عبادت نيايشگران را بيان كرده باشد در خطبه حضرت، پاره اى از زمانها بر بعضى برترى داده شده است، نيكى را به بعضى از زمانها و بدى را به بعضى ديگر نسبت دادن و اين برترى دادن بعضى از زمانها بر بعضى نسبت درستى است، زيرا زمان از اسبابى است كه در اين جهان نقش آماده كننده دارد. آنچه در زمان تحقّق مى يابد، نيك يا بد شمرده مى شود.

گاهى روزگاران به نسبت آمادگى پذيرش نيك و بد فرق دارند. در پاره اى از زمانها بر حسب آمار، شر و بدى فراوانى وجود دارد، به اين لحاظ گفته مى شود: روزگار دشوار، زمان ستمگر بويژه در زمانى كه دين رو به ضعف داشته باشد و قوانين شريعت كه نظام بخش جهان و بقاى آن است و موجب زندگى جاويد آخرت مى شود بى اعتبار شود. در بعضى از زمانها نيكى و خير فراوان است، بدين سبب روزگار نيك و زمان دادگرى گفته مى شود و آن هنگامى است كه وضع مردم درست و منظم باشد. بخصوص روزگار نيرومندى و جلوه و پايدارى دين كه گوهر و ناموس شريعت محفوظ باشد.

توضيح فوق برداشتى از نيك و بد، در صورت مجزّا نگرى به اجزاى زمان بود، ولى اگر اجزاى نيك و بد زمان را به نسبت آنچه در كلّ جهان اتّفاق مى افتد در نظر بگيريم تفاوت زيادى در آنچه خير و شر ناميده مى شود نيست.

براى همين است كه افلاطون، حكيم مشهور يونان، گفته است: مردم هر زمانى مى پندارند كه روزگار آنها آخر الزمان باشد، زمان خود را از روزگاران پيشين زشت تر و كم اهميت تر مى دانند. در صورتى كه نمى انديشند تا حق زمان گذشته و حال را بخوبى ادا كنند. اين كم دقّتى و بى توجّهى شايد به اين دليل است كه انسانها ميان فرزندان زمان حاضر و كسانى كه مراحلى از عمر خود را سپرى كرده اند مقايسه مى كنند، و مى بينند كه گذشت و جوانمردى در زمان حاضر نسبت به گذشته بسيار كمتر شده است بى آن كه توجهى به علل و اسباب و هدف هر يك در دو زمان داشته باشند. ولى اگر در مورد اتفاقات و حوادث دو زمان و علل و اسباب آن بدقت نگريسته شود، و بررسى كامل در جريان امور دو زمان از قبيل نيرومنديها، ضعف، سستيها، امن و ترسها انجام گيرد، زمان حاضر و زمان گذشته چندان تفاوتى با هم ندارند.

حضرت فرمود: انّا قد اصبحنا... حتّى تحلّ بنا

امام (ع) زمان را به دو صفت ستمگرى و سختى، مذمّت و بدگويى كرده است. پس از نسبت دادن عدالت به زمان و شمارش اوصافى براى آن در مقايسه با نظام جهان و بقاى آن صفاتى را، بد و شر دانسته است، و از آن ميان پنج صفت را يادآورى كرده است: اوّل آن كه در اين زمان نيكوكار، بدكار قلمداد مى شود بدين شرح: بدكاران به دليل كسالت و سستى به انجام فرامين خداوند بپا نمى خيزند، بخشش نيكوكار را معلول رياكارى يا تظاهر يا ترس و يا طمع براى چيزى به حساب مى آورند. و ديگر فضيلتها و رذيلتها نيز به همين حساب گذاشته مى شود. تمام اين امور براى سرزنش فضيلت، و از جهت بدخواهى و حسد صورت مى گيرد، شايد، بتوانند نيكوكاران را از قماش خود به حساب آورند و آنها را در بدكارى به خود وابسته سازند.

دوّم اين كه در اين روزگار، ستمگر بر كبر و سركشى خود مى افزايد، زيرا اساس ستمگرى نفس امّاره است. نفس فرمان دهنده به بدى، در روزگارى كه عدالت حاكم باشد، همواره يا در بيشتر موارد، مغلوب واقع مى شود. و بدين هنگام اگر خواهان ستمگرى باشد، جلوه زودگذر و فرصت طلبى مرحله اى است. بنا بر اين ظالم اگر در روزگار برقرارى عدالت ظلم كند و يا از حدّ خود تجاوز كند، به دزدى ماند، كه هر لحظه ممكن است گرفتار شود. ستمگر نيز در دوران دادگرى، با توجّه به مواظبت شريعت، خوار مى گردد و زير نظارت نگهبانان قرار خواهد داشت.

ولى به روزگار ضعف ديانت، ظالم به غارت گرى مى ماند كه به دليل توانايى اش مورد مؤاخذه قرار نمى گيرد، توجّهى هم به نهى كننده دينى ندارد، بنا بر اين روشن است كه ستمگرى اش افزون مى گردد. اگر فزونى ستم را پيش از روزگار رسول خدا (ص) در نظر بگيريد و با روزگار عدل و داد عهد پيامبر (ص) مقايسه كنيد موضوع خطبه 32 نهج البلاغه بخش 1 بخوبى روشن مى شود.

سوّم اين كه در روزگار بد، اهل دانش از دانايى خود بهره نمى گيرند. اين فرموده حضرت در ملامت كسانى است كه مطابق دانش خود دستورات شرع را به كار نمى گيرند، با اين كه شايسته است انسان براى آخرت كار كند زيرا سود بردن از دانش به هنگامى است كه توأم با عمل باشد.

در جاى ديگر حضرت به همين امر اشاره مى كند و مى فرمايد: علم آميخته به عمل است علم، عمل را فرياد مى زند (مى طلبد)، اگر عمل به علم پاسخ مثبت داد، پايدار مى ماند و گرنه كوچ مى كند و مى رود. منظور از كوچ كردن دانش سود نبردن از آن و مراد از فرياد زدن عمل از سوى علم، توأم بودن با عمل است چنان كه سزاوار مى باشد.

چهارم از ناسازگارى روزگار و يا از صفات بد آن اين است كه مردم از آنچه نمى دانند نمى پرسند. اين فرموده حضرت توبيخ و ملامت كسانى است كه در جستجوى دانش كوتاهى مى ورزند. ملامت از اين بابت كه چرا از آنچه نمى دانند سؤال نمى كنند و توبيخ آنها از اين جهت كه به دليل كم توجّهى و كوتاهى در كشان از كمالات و فضيلتها به خوشيهاى حسّى، آنى و زودگذر سرگرم شده اند.

پنجمين ويژگى بد اين زمان اين است كه مردم به هشدارهاى مهمّى كه داده مى شود، توجّه نمى كنند، تا زمانى كه گرفتار شوند، به دليل اين كه به پايان كارشان نمى انديشند، و سرگرمى به امور ظاهرى، آنان را از توجّه به مصالح و تفكّر در باره پى آمد آن باز مى دارد.

اين فرموده حضرت ملامت افرادى است كه در امر جهاد كوتاهى كرده اند، و ضمنا توجّه دادن و آگاهانيدن آنان است بر اين كه، به دليل كوتاهى در امر جهاد، منتظر بروز حادثه عظيمى باشند.

ويژگيهاى پنجگانه اى كه حضرت در باره زمان آورده اند، براى صلاح و اصلاح جهان امورى زيانبارند. به همين دليل، زمانى را كه در بردارنده اين خصوصيّات باشد به «عنود و شديد» ستمگر و سختگير توصيف فرموده اند.

شرح مرحوم مغنیه

الخطبة- 32-

الناس على أربعة أصناف.. فقرة 1- 4:

أيّها النّاس إنّا قد أصبحنا في دهر عنود، و زمن كنود، يعدّ فيه المحسن مسيئا، و يزداد الظّالم فيه عتوّا. لا ننتفع بما علمنا، و لا نسأل عمّا جهلنا، و لا نتخوّف قارعة حتّى تحلّ بنا.

اللغة:

العنود: الجائر عن الطريق، و المفهوم منه عرفا المخالف المشاكس. و الكنود: الكافر بالنعمة. و العتو: القسوة. و القارعة: الداهية و الخطب.

الإعراب:

عتوا تمييز محول عن فاعل لأن المعنى يزداد عتو الظالم،

المعنى:

(قد أصبحنا في دهر عنود، و زمن كنود). المراد بالزمان أهله، و إلا فإن الزمن من حيث هو لا يمدح و لا يذم (يعد فيه المحسن مسيئا). لو سئلت عن الفرق بين المحسن و المسي ء لأجبت بأن المحسن من لا يرى نفسه محسنا، و في الوقت نفسه يرى ان في إمكانه و مقدوره ان يردعها عن المحرمات و الإساءة الى الناس.. و الى هذا يومئ كلام الإمام (ع): «كان من نفسه في شغل، و الناس منه في راحة» على عكس المسي ء الذي يرى نفسه محسنا، و غيره المسي ء، و نفسه منه في راحة، و الناس منه و من شره في شغل شاغل.

(و يزداد الظالم عتوا). للظلم و العتو أسباب، و أهمها أن يتولى المجرمون مركز القيادة، و يحتكروا المال و السلاح، و سائر مظاهر القوة كوسائل النشر و الدعاية و ما اليها (لا ننتفع بما علمنا). نحن نعرف المجرمين بأسمائهم و أشخاصهم و مع هذا نمهد لهم سبيل الجريمة و الفساد، فنختارهم للرئاسة و القيادة، و للتمثيل و النيابة، و نطبل لهم و نزمر، و لا فرق بين الظالم و من أمده بسبب.

(و لا نتخوف قارعة حتى تحل بنا). لا نتوقع حدوث المخاطر التي تهدد حياتنا و حياة أبنائنا في المستقبل القريب أو البعيد، أو نتوقعها و لكن نستهين بها، و لا نبذل أي جهد لدفعها و التحرز منها.. أجل، إذا وقعت تصايحنا و استغثنا، و لكن لا جواب إلا الندم و الحسرات.

و اليوم يعاني العالم و بخاصة الشعوب المتخلفة أخطر مشكلة، و هي النمو العددي للسكان مع العلم بأن هذه الشعوب تملك الكثير من الطاقات و الموارد فوق الأرض و تحتها، و لكن هذه تهمل و تتجاهل، و يستغلها الأعداء و الأباعد، و تعيش هي في أسوأ حال، تتسول و تستجدي ممن ينتهبها و يستلبها.. أما الأجيال الآتية من أبناء هذه الشعوب فقد تنبأ بعض الباحثين بأن الحاجة ستدفع بهم الى أن يأكل بعضهم بعضا، ثم الى مهاوي الفناء جوعا. و ليس هذا ببعيد، فقد حدث و تكرر في التاريخ الذي قال: حدثت مجاعة في البصرة، فحفر الناس القبور، و أكلوا ما فيها من بقايا الموتى.

شرح منهاج البراعة خویی

و من خطبة له عليه السلام

و هى الثانية و الثلاثون من المختار في باب الخطب و رواها المحدّث العلامة المجلسي (ره) في البحار من كتاب مطالب السؤول لمحمد بن طلحة، قال قال عليه السّلام يوما في مسجد الكوفة و عنده وجوه النّاس: أيّها النّاس إنّا قد أصبحنا في دهر عنود، و زمن شديد (كنود خ)، يعدّ فيه المحسن مسيئا، و يزداد الظّالم فيه عتوّا، لا ننتفع بما علمنا، و لا نسئل عمّا جهلنا، و لا نتخوّف قارعة حتّى تحلّ بنا،

اللغة

(عنود) على وزن صبور من عند القصد عنودا من باب قعد مال، و في بعض النسخ بدل الشديد (الكنود) و هو ككفور لفظا و معنى قال سبحانه: «إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ» قال النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله في تفسيره: الكنود الذى يأكل وحده و يمنع رفده و يضرب عبده (و العتوّ) مصدر من عتا الرّجل يعتو من باب قعد إذا استكبر و تجاوز عن الحدّ (و القارعة) الدّاهية

الاعراب

نسبة العنود و الكنود إلى الدّهر من باب التّوسع،

المعنى

اعلم أنّ الزّمان لما كان من الاسباب المعدّة لحصول ما يحصل في عالم الكون و الفساد من الشّرور و الخيرات صحّ بذلك توصيف بعض الازمنة بالخير فيقال: زمان خير و زمان عدل لكثرة ما يكون فيه بشهادة الاستقراء من الخير و انتظام حال الخلق و مواظبتهم على القوانين الشّرعية و السّنن النبوية، و توصيف بعضها بالشرّ فيقال زمان جائر و زمان صعب شديد لكثرة ما يقع فيه من الشرور و المفاسد و عدم انتظام أمر الخلق فيه من حيث المعاش أو المعاد، إذا عرفت ذلك فأقول: قوله عليه السّلام: (أيّها النّاس انا قد أصبحنا في دهر عنود و زمن شديد) ذمّ لزمانه عليه السّلام بالجور و العدوان و الشّدة و الكفران من حيث غلبة الضّلال و دولة الجهّال و اضمحلال الحق و استيلاء الباطل و رجوع أغلب النّاس بعد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم إلى أعقابهم القهقرى و ارتدادهم عن الامام الحق و اقتدائهم بالامام الباطل، و عدم تمكنه عليه السّلام من اقامة المعروف و إزاحة المنكر و من ذلك نشأ الشّرور و المفاسد التي عدوها و هي امور.

الاول انّه (يعدّ فيه المحسن مسيئا) و ذلك لغلبة الاساءة من حيث كثرة المسيئين و قلّة الاحسان لقلّة المحسنين، فيعدّ المسي ء إحسان المحسن إساءة كما أنّه يعدّ إساءة نفسه إحسانا، لكون السّنة في نظره بدعة و البدعة سنّة، أو أنّه يحمل احسان المحسن على الاسائة كحمله عبادته على الرّياء و السّمعة، و انفاقه على الخوف او الرّغبة في المجازاة و نحو ذلك من الامور الناشئة من سوء الظنّ من أجل تنزيله حال الغير منزلة نفسه.

(و) الثاني انّه (يزداد الظالم فيه عتوا) و ذلك لقيام المقتضى لظلمه و عدم رادع له عن ذلك فيزداد فيه شيئا فشيئا و حينا فحينا.

بيان ذلك أنّ المقتضى لظلم الظالم هو نفسه الأمارة بالسّوء، فلو كانت في زمان العدل تكون مقهورة تحت حكم الحاكم العادل غير متمكّنة من القيام و الاقدام على الظلم و الجور، و لما لم يتمكّن عليه السّلام في زمانه من قمع الباطل حقّ التّمكن، لا جرم ازداد الظالم فيه على ظلمه و بلغ الغاية في استكباره و عتوّه باقتضاء دواعي نفسه.

و الثالث انّه (لا ننتفع بما علمنا) و الاتيان بصيغة المتكلّم من قبيل ايّاك أعنى و اسمعي يا جارة، و المقصود به توبيخ العالمين لتقصيرهم عن القيام بوظايف العلم إذ الانتفاع بالعلم إنّما يكون إذا وافقه العمل، لأنّ العلم و العمل كالرّوح و الجسد يتصاحبان و يتكاملان معا و كلّ مرتبة من العلم يقتضي عملا معينا بحسبه و كلّ عمل يتهيأ به لضرب من العلم.

و إلى ذلك أشار في رواية الكافي عن اسماعيل بن جابر عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: العلم مقرون إلى العمل فمن علم عمل، و من عمل علم، و العلم يهتف بالعمل فان أجابه و الّا ارتحل عنه: فان المراد بهتفه للعمل هو اقتضاؤه العمل و استدعاؤه له و من ارتحاله عدم الانتفاع به أو زواله بالمرّة.

و فيه عن عليّ بن هاشم بن البريد عن أبيه قال: جاء رجل إلى عليّ بن الحسين عليه السّلام فسأله عن مسائل فأجاب ثم عاد ليسأل عن مثلها فقال عليّ بن الحسين عليه السّلام: مكتوب في الانجيل لا تطلبوا علم ما لا تعلمون و لما تعملوا بما علمتم، فانّ العلم إذا لم يعمل به لم يزدد صاحبه إلّا كفرا، و لم يزدد من اللّه إلّا بعدا.

(و) الرابع انّه (لا نسأل عمّا جهلنا) و هو توبيخ للجاهلين المقصّرين في طلب العلم و سؤال العلماء لعدم معرفتهم فضل العلم و عدم رغبتهم في العمل و لذلك قال الصادق عليه السّلام لحمران بن أعين في شي ء سأله إنّما هلك النّاس لأنّهم لا يسألون رواه في الكافي.

و فيه أيضا عن عليّ بن إبراهيم عن محمّد بن عيسى عن يونس عمّن ذكره عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: افّ لرجل لا يفرغ نفسه في كلّ جمعة لأمر دينه فيتعاهده و يسأل عن دينه.

و عن الحسين بن محمّد عن عليّ بن محمّد بن سعد رفعه عن أبى حمزة عن عليّ ابن الحسين عليهما السّلام قال: لو يعلم النّاس ما في طلب العلم لطلبوه و لو بسفك المهج و خوض اللّجج إنّ اللّه تعالى أوحى إلى دانيال انّ أمقت عبيدى إلىّ الجاهل المستخفّ بحقّ أهل العلم التّارك للاقتداء بهم، و انّ أحبّ عبيدي إلىّ التّقىّ الطالب للثواب الجزيل اللّازم للعلماء التّابع للحكماء القايل عن الحكماء.

(و) الخامس انّه (لا نتخوف قارعة) و داهية (حتّى تحلّ بنا) و هو توبيخ للغافلين و المشغولين بلذايذ الدّنيا الحاضرة الغير الملتفتين إلى البليات و الدّواهي النّازلة.

شرح لاهیجی

الخطبة 33

و من خطبة له (- ع- ) يعنى از خطبه امير المؤمنين عليه السّلام ايّها النّاس انّا قد اصبحنا فى دهر عنود و زمن كنود يعنى اى مردمان ما صبح كرديم در روزگار جوركننده مستعدّ جور جائر و ظلم ظالم و زمان كفران نعمت كننده مستعدّ از براى كفران نعمت يعدّ فيه المحسن مسيئا يعنى شمرده مى شود در ان روزگار نيكوكار را بدكردار از جهة بد بودن عدل عادل در كيش جائر و زشت بودن شكر شاكر در پيش كافر و يزداد الظّالم فيه عتوّا يعنى و زياد ميكند ظالم در آن زمان كبر و بزرگى و نخوت را بتقريب عدم رواج ظلم در آن زمان لا تنتفع بما علمنا يعنى منتفع نمى شويم ما كه اهل آن زمانيم بعلم خودمان بتقريب خالى بودن از عمل و لا نسئل عمّا جهلنا يعنى سؤال نمى كنيم از چيزى كه نمى دانيم يعنى نيستند علماء آن زمان عامل بعلم و جهّال طالب علم و لا نتخوّف قارعة حتّى تحلّ بنا يعنى نمى ترسيم حادثه و نازله مكروهه را تا وقتى كه حلول و نزول كند بر ما يعنى غافل از خوف و بيم او باشيم بتقريب جهل و كبر و نخوت و اسناد اين خصال بصيغه تكلّم دون خطاب از قبيل ايّاك اعنى و اسمعى يا جار باشد

شرح ابن ابی الحدید

32 و من خطبة له ع

أَيُّهَا النَّاسُ- إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِي دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ شَدِيدٍ- يُعَدُّ فِيهِ الْمُحْسِنُ مُسِيئاً- وَ يَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً- لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا- وَ لَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا- دهر عنود جائر- عند عن الطريق يعند بالضم أي عدل و جار- و يمكن أن يكون من عند يعند بالكسر- أي خالف و رد الحق و هو يعرفه- إلا أن اسم الفاعل المشهور في ذلك عاند و عنيد- و أما عنود فهو اسم فاعل- من عند يعند بالضم- . قوله و زمن شديد أي بخيل- و منه قوله تعالى وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ- أي و إنه لبخيل لأجل حب الخير- و الخير المال- و قد روي و زمن كنود و هو الكفور- قال تعالى إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ- . و القارعة الخطب الذي يقرع أي يصيب- .

شرح نهج البلاغه منظوم

(32) و من خطبة لّه عليه السّلام

ايّها النّاس انّا قد اصبحنا فى دهر عنود، وّ زمن كنود، يعدّ فيه المحسن مسيئا، و يزداد الظّالم فيه عتوّا، لا ننتفع بما علمنا، و لا نسأل عمّا جهلنا، و لا نتخوّف قارعة حتّى تحلّ بنا،

ترجمه

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (كه از اهل زمان خود شكايت كرده فرمايد اى گروه مردمان (بدانيد) ما صبح كرديم در روزگارى ستمكار و كفران نعمت كننده (طبع مردم آن براى جور و ستم و كفران نعم خداوندى آماده است) نيكوكار در آن بد كار شمرده مى شود و ظالم بجور و سركشى مى افزايد نه از آنچه دانسته ايم بهره برميگيريم و نه از آنچه ندانسته ايم پرسش مى كنيم از كارهاى خطرناك انديشه نمى نمائيم تا اين كه بر ما وارد شود (از گناهان دورى نمى جوئيم تا آنكه نتيجه سوء آن عايدمان گردد)

نظم

  • بدان كاين خطبه از سلطان ابرابود ز ايّاك اعنى و اسمعى جار
  • خداوند بحقّ شاه ولايتچنين ز اهل زمان دارد شكايت
  • كه ما در روزگارى صبح كرديمكه از بيداد اهلش بس بدرديم
  • باهل حق زمان بيمهر و ضدّ استبراى جور طبعش مستعدّ است
  • بجاى شكر نعمتهاى يزداندر آن بسيار باشد كفر و طغيان
  • شود محسوب نيكوكار بدكاربظلم و نخوت افزايد ستمكار
  • نگردد منتفع از علم عالمبراه حق كسى نبود ملازم
  • نپرسيم آنچه را هستيم جاهلبعلم دين نمى گرديم عامل
  • ز مكروهات بى خوفيم و غافلكه ناگاهان شود چون برق نازل
  • غوائل را نمى باشيم دافعمگر وقتى كه بر ما گشت واقع

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

خطبه 236 نهج البلاغه : ياد مشكلات هجرت

خطبه 236 نهج البلاغه موضوع "ياد مشكلات هجرت" را مطرح می کند.
No image

خطبه 237 نهج البلاغه : سفارش به نيكوكارى

خطبه 237 نهج البلاغه موضوع "سفارش به نيكوكارى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 : وصف شاميان

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "وصف شاميان" را مطرح می کند.
No image

خطبه 240 نهج البلاغه : نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان

خطبه 240 نهج البلاغه موضوع "نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان" را بررسی می کند.
No image

خطبه 241 نهج البلاغه : تشويق براى جهاد

خطبه 241 نهج البلاغه به موضوع "تشويق براى جهاد" می پردازد.

پر بازدیدترین ها

No image

خطبه 109 نهج البلاغه بخش 6 : وصف رستاخيز و زنده شدن دوباره

خطبه 109 نهج البلاغه بخش 6 موضوع "وصف رستاخيز و زنده شدن دوباره" را بیان می کند.
No image

خطبه 108 نهج البلاغه بخش 2 : وصف پيامبر اسلام (صلى‏ الله ‏عليه ‏وآله ‏وسلم)

خطبه 108 نهج البلاغه بخش 2 موضوع "وصف پيامبر اسلام (صلى‏ الله ‏عليه ‏وآله ‏وسلم)" را بیان می کند.
Powered by TayaCMS