32- از خطبه هاى آن حضرت (ع) است
هنگام بيرون آمدن براى جنگ با مردم بصره ايراد فرمود.
ابن عباس در زمينه صدور اين خطبه فرموده است در محلى به نام «ذى قار» بر آن حضرت وارد شدم در حالى كه كفشش را وصله مى زد، از من پرسيد ارزش اين كفش چقدر است عرض كردم هيچ، فرمود به خدا سوگند ارزش اين كفش براى من از خلافت و فرماندهى بر شما بيشتر است مگر اين كه در سايه خلافت حقى را به صاحب حق برسانم و يا باطلى را از ميان بردارم. پس، از خيمه بيرون آمد و اين خطبه را ايراد فرمود: إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً ص- وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتَاباً وَ لَا يَدَّعِي نُبُوَّةً- فَسَاقَ النَّاسَ حَتَّى بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ- وَ بَلَّغَهُمْ مَنْجَاتَهُمْ- فَاسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ وَ اطْمَأَنَّتْ صَفَاتُهُمْ
لغات
ذوقار: محلى است در نزديكى شهر بصره، همان جا كه عربهاى مسلمان بر ايرانيها پيروز شدند.
يخصف نعله: كفشش را وصله مى زد.
بوّأهم: آرامش بخشيد، جايگزين ساخت مخلّة: منزلت، مقام و مرتبه منجاة: محل رستگارى قناة: نيزه، ستون پشت كه فقرات را نظم مى بخشد.
صفاة: سنگ نرم و پهن
ترجمه
«خداوند محمّد (ص) را كه رحمت حق بر او و آل او باد هنگامى به رسالت برانگيخت كه در ميان عرب خواننده كتابى و مدّعى نبوّتى نبود پيامبر به وسيله قرآن كريم و روش نيكوى خود، مردم را با خداوند آشنا كرد و آنها را به مرتبه و مقام انسانى كه شايسته آن بودند رساند. نظام اجتماعى و تشكيل دولت را برايشان مسلّم گردانيد و تزلزل و اضطراب را از دلهاى آنان زدود.
شرح
حضرت براى ايراد مطلب مقدمه اى را كه بيان فضيلت و توصيف حضرت رسول (ص) پيرامون بعثت و چگونگى ارشاد مردم به دين حق است بيان كرده تا بر اين پايه برترى خود را استوار سازد و از اين مقدمه سرزنش آنان را كه از قريش طلحه و زبير عليه آن بزرگوار دست به شورش زده اند، نتيجه بگيرد. بدين منظور فرموده است: «خداوند پيامبر را برانگيخت...» در آغاز خطبه، به فضيلت پيامبر اشاره دارد و سپس شرح حال عرب پيش از بعثت كه ديانتى نداشته و كتابى نمى خوانده و مدّعى نبوّت نبوده اند ذكر شده است. حرف «واو» كه بر اوّل فعل «كيس» و «لاى نفى» آمده براى بيان حالت و چگونگى وضع زندگى مردم جزيرة العرب است.
اگر سؤال شود در خطبه حضرت، ادّعا شده كه در آن زمان عرب، كتابى نمى خوانده در حالى كه يهوديان، تورات و مسيحيان انجيل را مى خوانده اند.
جواب مى دهيم كتابى را كه يهوديان ادعا داشته، و نامش را تورات گذاشته بودند، كتابى نبود كه بر حضرت موسى (ع) نازل شده بود. آنان تورات را چنان تحريف كرده و تغيير داده بودند كه گويا كتاب ديگرى شده بود، در اين باره خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْ ءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ از تعبير اين آيه شريفه چنين استفاده مى شود، از آن جهت كه تورات تبديل يافته و تحريف شده بود، دقيقا كتابى نبود كه بر حضرت موسى (ع) نازل شده بود.
امّا كتابى كه مسيحيان در دست داشته و ادّعا مى كردند كه انجيل است، به دليل وجود مطالب غير صحيح در آن، مورد اعتماد نيست و تثليثى كه در انجيل نقل شده نوعى كفر محسوب مى شود، و آنها هم كه تلثيث را قبول ندارند، تعدادشان بسيار اندك است و سخنشان مورد قبول مسيحيان نيست، بنا بر اين ادّعاى اين كه آنچه در دست آنهاست انجيل حضرت عيسى (ع) باشد قابل قبول نيست. با توضيح بالا روشن مى شود كه نمى توان اقرار و ادّعا كرد كه به هنگام بعثت رسول گرامى اسلام حضرت محمد (ص) كتابى از جانب خداوند در دست مردم بوده است. اگر بپذيريم كه در نزد يهوديان و مسيحيان كتاب آسمانى بوده است، امّا بيشتر مردم عربستان دين و كتابى نداشته اند، احتمالا منظور حضرت از عرب همين اكثريت است، هر چند اندكى از مردم عرب به پاره اى از دستورات و آثار شريعت حضرت اسماعيل (ع) عمل مى كرده اند و گروهى هم به سنّتهاى بر جاى مانده از دوران آن حضرت پايبند بوده اند.
قوله عليه السلام: فساق النّاس حتّى بوّاهم محلّتهم
اشاره دارد به پيش برد عقلى آنها در انديشه و درك از طريق معجزاتى كه در اثبات نبوّت به وسيله نزول آيات كريمه قرآن، و صدور سنّت پيامبر انجام شد، تا او را تصديق كردند و در نتيجه در راه خدا به شناخت حقيقى دست يافتند.
پيامبر، نيكوكاران را به پيمودن راه حق ترغيب مى كرد و بدكاران را از كجروى برحذر مى داشت، بدين سان همگان، بزودى منزلت و مقام انسانى خود را باز يافتند و بدرجات و مراتب شايسته خويش رسيدند آرى مقام و منزلتى، كه از ازل در به وجود آوردن انسانها مورد توجّه و عنايت خداوند متعال بوده است و معنى آهنگ و قصد حركت به سوى خدا، كه اسلام و دين و ايمان ناميده مى شود، چيزى غير از اين نيست. نجات و خلاصيى كه محقّقا هيچ ترسى به همراه ندارد و بر پوينده آن باكى نباشد و در عوض براى منحرفان از اين طريق رهايى متصور نيست، مضمون عبارت: و بلّغهم منجاتهم امام (ع) مى باشد سپس در برشمارى نعمتهاى مسلمانان در بركت بعثت مى فرمايند: و استقامت قناتهم مقصود از «قناة» در مجاز نيرومندى، پيروزى و دولتى است كه براى مسلمانها حاصل گرديد به كار گرفتن اين نوع مجاز از باب اطلاق نام سبب بر مسبب است، بدين توضيح كه نيزه و ستون فقرات سبب نيرومندى و قدرت است، نسبت دادن استوارى و پايدارى به نيزه يا ستون فقرات مسلمانان به معنى نظام يافتن قدرتمندى و شكل گيرى حكومت آنها است قوله: و اطمأنت صغاتهم با برانگيخته شدن رسول خدا صغات اعراب آرامش يافت امام (ع) لفظ صغات را از حال تزلزل آميز عرب در زمان جاهلى استعاره آورده است. جهت مشابهت اين است كه اعراب قبل از اسلام در زندگى و معيشت خود آرامشى نداشتند. هر گروه، گروهى ديگر را مورد تجاوز و ستم قرار مى داد. همواره سرگرم چپاول و غارت يكديگر و در حال كوچ بودند، همچون كسى كه بر سنگ صاف و لغزنده اى به حال تزلزل و دلهره و اضطراب بايستد. ولى با آمدن پيامبر آرامش يافتند و در محلهاى خود استقرار يافتند. تمام اين امتيازها به بركت بعثت رسول خدا حضرت محمد (ص) نصيب اعراب شد.
|