الأرض (زمين)

الأرض (زمين)

میزان الحکمه ، جلد 1 ، صفحه 147 - 153

الأرض

زمين

و لمزيد الاطّلاع راجع :

وسائل الشيعة : ١١/١١٩ باب ٧٢ ، بحار الأنوار : ١٠٠/٥٨ باب ٩ «أحكام الأرضين». بحار الأنوار : ١٠٤/٢٥٣ باب ٢ ، وسائل الشيعة : ١٧/٣٢٦ «إحياء الموات». كنز العمّال : ٣/٨٩٠ ، ٩٠٥ «إحياء الموات». كنز العمّال : ٣/٩١٣ «فيما يتعلّق بالإقطاعات».

انظر: عنوان ١٥٠ «الخلقة». الخالق : باب ١٠٩٨ ، الشركة : باب ١٩٧٩.

٨٦  - الأرضُ

زمين

وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاهَا * أَخْرَجَ مِنْهَا مَآءَهَا وَ مَرْعَاهَا » . [1]«و بعد از آن زمين را گستراند . از آن آب و چراگاه بيرون آورد» .

اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عِلْمَا » . [2]«خداوند ، كسى است كه هفت آسمان را آفريده است و از زمين نيز همانند آن را ، فرمان او از ميان آنها نازل مى گردد تا بدانيد كه خداوند بر هر كارى توانا است ، و اينكه خداوند بر هر چيز احاطه علمى دارد» .

أَلْقَى فِى الْأَرْضِ رَوَاسِىَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ » [3] . [4]«در زمين كوهها بيفكند تا شما را نجنباند».

٤٩٤- الإمامُ عليٌّ عليه السلام ـ مِن خُطبِةٍ يَصِفُ فيها قُدرَةَ اللّه ِ جلّ وَ عَلا ـ : أنشَأ الأرضَ فَأمسَكَها مِن غَيرِ اشْتِغالٍ، وَ أرسَاها علَى غَيرِ قَرَارٍ، وَ أقَامَها بغيرِ قَوَائِمَ، وَ رَفعَها بِغَيرِ دَعائِمَ، وَ حَصّنَها مِن الأوَدِ و الإعْوِجاجِ، وَ مَنَعها مِن التَّهافُتِ و الإنفِراجِ، أرسَى أوْتادَها، وَ ضَرَبَ أسْدَادَها ، و اسْتَفَاضَ عُيونَها ، و خَدَّ أوْدِيتَها، فَلم يَهِن ما بَنَاهُ، و لا ضَعُفَ ما قَوَّاهُ . [5]امام على عليه السلام ـ در خطبه اى كه قدرت خداوند را توصيف نموده ـ فرمود : زمين را ايجاد كرد ، و آن را بدون درد سر نگاه داشت و آن را بر جايى بدون آرامش استوار كرد ، و بدون پايه برپا داشت ، و بى هيچ ستونى آن را برافراشت ، و آن را از كجى نگاه داشت ، و آن را از افتادن و شكافته شدن باز داشت . ميخهاى آن را محكم و سدّهايش را نصب كرد و چشمه هايش را جارى ساخت و رودبارهايش را شكافت . پس آنچه ساخت ، سست نشد و آنچه را نيرومند كرد ، ضعيف نگشت .

٨٧ - تَأهيلُ الأرضِ لِلمَعيشَةِ

آماده سازى زمين براى زندگى

الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا» . [6]«آنكه زمين را [همچون] زير انداز شما كرد» .

٤٩٥- الإمامُ عليٌّ عليه السلام : اللَّهُمَّ رَبَّ السّقْفِ المَرفُوعِ... وَ رَبَّ هذِهِ الأرْضِ الَّتي جَعَلْتَها قَراراً لِلأنامِ، و مَدْرَجَاً لِلهَوامِّ و الأنعَامِ و ما لا يُحصى مِمّا يُرى و ما لا يُرى . [7]امام على عليه السلام : اى خداى آسمان برافراشته ... و اى پروردگار اين زمينى كه آن را جايگاه آرامش مردمان و محلّ رفت و آمد حشرات و چارپايان و آنچه در شمار نمى آيد از آنها كه ديده مى شوند و از آنها كه ديده نمى شوند قرار دادى !

٤٩٦- الإمامُ زينُ العابدينَ عليه السلام ـ في قول اللّه عزّ و جلّ:    «الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا »    ـ : جَعَلَها مُلائِمَةً لِطبَائِعكُم مُوافِقةً لِأَجسادِكُم، لَمْ يَجعلْها شَدِيدَةَ الحَمْي و الحَرَارةِ فَتُحرِقَكم، و لا شَديدَةَ البرُودَةِ فتُجمدَكم، و لا شَديدةَ طِيْبِ الريْحِ فَتُصدِعَ هاماتِكُم، و لا شَديدَةَ النّتَنِ فَتُعطِبَكُم، و لا شَدِيدَةَ اللَّينِ كَالمَاءِ فتُغرِقَكُم، و لا شَدِيدَةَ الصّلابَةِ فَتمتَنِعَ عَلِيكُم فِي دُورِكُم و أبنيَتِكُم وَ قُبورِ مَوتَاكُم، و لكِنَّهُ عزّ و جلّ جَعَلَ فِيهَا مِنَ المَتَانَةِ ما تَنتَفِعُونَ بِهِ و تَتَماسَكُونَ وَ تَتماسَكُ عليها أبدانُكُم و بُنيانُكم، و جَعَلَ فيها ما تَنقادُ بِهِ لِدورِكُم وَ قُبورِكُم و كَثِيرٌ مِن مَنافِعكُم، فَلِذلِكَ جَعَلَ الأرْضَ فِرَاشاً لَكُم . [8]امام زين العابدين عليه السلام ـ درباره گفته خداوند عزّ و جلّ : «آنكه زمين را [همچون ]زير انداز شما كرد» ـ فرمود : آن را ملايم طبع شما و موافق با پيكرهايتان قرار داد ، نه آن اندازه گرم و سوزان كه شما را بسوزاند و نه آن قدر سرد كه منجمدتان كند ، نه بوى تندى دارد كه سر درد بگيريد و نه آن قدر بدبو كه هلاكتان گرداند ، نه آن قدر نرم است كه چون آب شما را غرق سازد و نه آن اندازه سخت است كه نتوانيد در آن خانه و ساختمان بسازيد و مرده هايتان را جاى دهيد ؛ بلكه خداوند عزّ و جلّ آن را به اندازه اى محكم ساخت كه از آن سود مى بريد و خود و ساختمان هايتان را نگه مى داريد و آن را به گونه اى قرار داد كه براى خانه ها و قبرهايتان و بسيارى از ديگر منافع در اختيار شماست ، پس از اين روست كه زمين را بستر شما قرار داد .

٨٨ - مِن أحكامِ الأرضِ

يكي از احكام زمين

٤٩٧- الإمامُ الباقرُ عليه السلام : وجَدْنا في كتابِ عليٍّ عليه السلام :    «إنّ الأرضَ للّه يُورِثها مَن يشاءُ مِن عِبادِه و العاقبةُ للمتّقين»    ، و أنا و أهلُ بيتي الّذينَ أورَثَنا (اللّه ُ) الأرضَ ، و نحن المُتّقونَ ، و الأرضُ كلُّها لنا ، فمَن أحيا أرضا مِن المسلمينَ فعَمَّرَها فلْيُؤدِّ خَراجَها إلى الإمامِ مِن أهلِ بيتي، و له ما أكَلَ مِنها . [9]امام باقر عليه السلام : در كتاب على عليه السلام يافته ايم كه: «همانا زمين از آنِ خداوند است و آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد به ارث مى دهد و فرجام از آنِ پرهيزگاران است» و من و خاندانم همانان هستيم كه [ خداوند ]زمين را به ما به ارث داده و ماييم پرهيزگاران. همه زمين از آنِ ماست. پس، هر كس قطعه اى از زمين هاى مسلمانان را احيا و آباد كند، بايد خراج آن را به امامى كه از خاندان من است، بپردازد و آنچه از آن زمين مى خورد، متعلّق به اوست.

٤٩٨- الإمامُ الصّادقُ عليه السلام ـ في قولِه سبحانه:    «إنّ الأرضَ للّه يُورِثها مَن يشاءُ من عِبادِه»   [10]ـ : فما كانَ للّه ِ فهو لرسولهِ، و ما كانَ لرسولِ اللّه ِ فهو للإمامِ بعدَ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله . [11]امام صادق عليه السلام ـ در تفسير آيه «همانا زمين از آنِ خداوند است و آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد به ارث مى دهد» ـ فرمود: آنچه از آنِ خداست، متعلّق به پيامبرش مى باشد و آنچه از آنِ پيامبر خداست براى امام بعد از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى باشد.

٨٩ - مَن أحيا أرضا فَهِيَ لَهُ

هر كس زمينى را احيا كند از آنِ اوست

٤٩٩- رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : مَن أحْيا أرضا مَيتةً فهِيَ لَهُ ، و ليس لعِرْقِ ظالِمٍ حقٌّ . [12]پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر كه زمين مرده اى را زنده كند آن زمين از آن اوست و براى ريشه [يا: نهالِ ]غاصب [13] حقّى نيست.

 ٥٠٠- عنه صلى الله عليه و آله : الأرضُ أرضُ اللّه ِ ، و العِبادُ عبادُ اللّه ، مَن أحْيا مَواتا فهِيَ لَهُ . [14]پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : زمين، زمين خداست و بندگان، بندگان خدايند ؛ هر كه زمينِ مواتى را احيا كند، آن زمين از آن اوست.

٥٠١- عنه صلى الله عليه و آله : العِبادُ عبادُ اللّه ِ، و البلادُ بلادُ اللّه ِ، فَمن أحيا مِن مَواتِ الأرضِ شيئا فهو له، و ليس لِعرْقِ ظالِمٍ حقٌّ .[15] پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : بندگان، بنده خدايند و سرزمينها از آن خداست؛ پس هر كس چيزى از اراضى موات را احيا كند، متعلّق به خود اوست و براى نهال غاصب حقّى نيست.

٥٠٢- عنه صلى الله عليه و آله : مَوَتانُ الأرضِ للّه ِ و لرسولِه ، فمَن أحيا منها شيئا فهُوَ لَه .[16] پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : اراضى موات ، از آن خدا و پيامبر اوست؛ پس، هر كه زمين مرده اى را زنده كند آن زمين متعلّق به اوست.

٥٠٣- عنه صلى الله عليه و آله : مَن عَمّر أرضا ليست لأحدٍ فهو أحقُّ بها . [17]پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر كه زمين بى صاحبى را آباد كند، نسبت به آن اولويّت دارد.

٥٠٤- عنه صلى الله عليه و آله : مَن سَبَقَ إلى ما لم يَسْبِقْ إليهِ مسلمٌ فهو له . [18]پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر كه به چيزى برسد كه مسلمانى پيش از او به آن نرسيده، آن چيز از آنِ اوست.

٥٠٥- عنه صلى الله عليه و آله : ما أحَطْتُم علَيه و اعتَمَلْتُموه فهو لَكُم، و ما لَم يُحَطْ علَيْه فهُوَ للّه ِ و لرسولِهِ . [19]پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : زمينى كه پيرامونش ديوار كشيده و در آن كار كرده ايد، از آن شماست. اما آنچه را كه ديوار نكرده ايد مال خدا و پيامبرش مى باشد.

(انظر) عنوان ٢٠٢ «الزراعة» ، ٢٥٩ «الشجر».

٩٠ - إماتَةُ الأحياءِ

نابود كردن زمين هاى آباد

٥٠٦- رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : ما مِن نَبْتٍ يَنبُتُ إلاّ و يَحُفُّه ملَكٌ مُوكَّلٌ به حتّى يَحْصِدَهُ ، فأيُّما امرئٍ وطئَ ذلك النّبْتَ يلعَنُهُ ذلكَ الملَكُ . [20]پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هيچ گياهى نمى رويد مگر اين كه فرشته اى گماشته بر آن، از آن حراست مى كند تا آن را درو كند. پس، هر كس آن گياه را لگدكوب كند آن فرشته او را لعنت مى كند.

٥٠٧- عنه صلى الله عليه و آله : اخرُجْ يا عليُّ فقُلْ عن اللّه ِ لا عَن رسولِ اللّه صلى الله عليه و آله : لَعَن اللّه ُ مَن يَقطَعُ السِّدْرَ . [21]پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : اى على! برو و از قول خدا، نه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، بگو: لعنت خدا بر كسى كه درخت سدر را قطع كند.

٥٠٨- الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : أيُّما رجُلٍ أتى خَرِبةً بائرةً فاستَخْرَجَها و كَـرى أنهارَهـا و عمَّرها فإنّ عليه فيها الصّدَقةَ ، و إن كانتْ أرضٌ لرجُلٍ قَبْلَهُ فغابَ عنها و تَرَكها فأخْرَبها ، ثمّ جاء بعدُ يَطْلُبها فإنّ الأرضَ للّه ِ و لمَنْ عَمَّرها . [22]امام صادق عليه السلام : هر كس سراغ زمين ويرانه و بايرى برود و از آن بهره بردارى كند و نهرهايش را جارى سازد و آبادش نمايد، بايد زكات آن را بپردازد. و اگر آن زمين پيشتر صاحب داشته، ولى آن را رها كرده و رفته و در نتيجه، تبديل به ويرانه شده است، سپس بيايد و آن زمين را مطالبه كند، زمين از آنِ خدا و كسى است كه آن را آباد كرده است.

(انظر) الشجر : باب ١٩٤٠. وسائل الشيعة : ١٧/٣٢٨ باب ٣.

 

 

 

 

ميزان الحكمه ، جلد 1 ،‌صفحه 153 - 157

الأسير

اسير

انظر : عنوان ١٠٢ «الحرب» ، ٩٥ «الحبس» ، ١٠٣ «المحارب». القتل : باب ٣٢٢٥ ، الجهاد الأصغر : باب ٥٩١ ، الباغي : باب ٣٨١.

٩١ - لا يَجوزُ الاستِسلامُ لِلأسرِ

تن به اسارت دادن روا نيست

٥٠٩- الإمامُ عليٌّ عليه السلام : مَن اسْتُؤْسرَ مِن غيرِ جِراحةٍ مُثقِلةٍ فلا يُفْدى مِن بيتِ المالِ ، و لكنْ يُفْدى مِن مالهِ إن أحبَّ أهلُهُ . [23]امام على عليه السلام : هر كس، بدون جراحت شديد، تن به اسارت دهد، نبايد براى آزادى او از بيت المال سَربها داد؛ بلكه در صورت رضايت خانواده اش، سربهاى او بايد از مال خودش پرداخت شود.

٥١٠- الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : لمّا بَعثَ رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله بِبراءةٍ معَ عليٍّ عليه السلام بَعثَ مَعهُ اُناسا ، و قالَ رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله : مَنِ اسْتُؤْسرَ مِنْ غيرِ جِراحةٍ مُثْقِلةٍ فليسَ مِنّا .[24] امام صادق عليه السلام : زمانى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را براى اعلام برائت فرستاد، عده اى را نيز به همراه او گسيل داشت و فرمود: هر كس، تن به اسارت دهد، بى آنكه زخم كارى برداشته باشد، از ما نيست.

٩٢ - الإحسانُ إلَى الأسيرِ

خوشرفتارى با اسير

وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِينا وَ يَتِيما وَ أَسِيرا» .[25] «و طعام را در حالى كه خود دوستش دارند به مسكين و يتيم و اسير مى خورانند».

يا أَيُّها النَّبيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرى إِنْ يَعْلَمِ اللّه ُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرا يُؤْتِكُمْ خَيْرا مِمّا أُخِـذَ مِنْكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُـمْ وَ اللّه ُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» .[26] «اى پيامبر! به اسيرانى كه در دست شما هستند بگو: اگر خدا در دلهايتان نشان ايمان ببيند بهتر از آنچه از شما گرفته اند ارزانى تان خواهد داشت و شما را مى آمرزد كه خدا آمرزنده و مهربان است».

٥١١- رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : اِسْتَوصُوا بالأُسارَى خَيْرا . [27]پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : به سفارشم درباره نيكى با اسيران عمل كنيد .

٥١٢- الإمامُ عليٌّ عليه السلام : إطعامُ الأسيرِ و الإحسانُ إليهِ حقٌّ واجبٌ ، و إنْ قَتَلْتَه مِن الغدِ . [28]امام على عليه السلام : غذا دادن به اسير و خوشرفتارى با او حقّى است واجب، هر چند [بخواهى ]فردا او را بكشى.

٥١٣- عنه عليه السلام ـ لاِبنَيهِ عليهما السلام لمّا ضَرَبه ابنُ مُلْجَم ـ : احبِسُوا هذا الأسيرَ ، و أطعِمُوهُ ، و اسْقُوهُ ، و أحْسِنوا إسارَهُ .[29] امام على عليه السلام ـ پس از آن كه ابن ملجم بر او ضربت زد، به حسن و حسين عليهما السلام ـ فرمود : اين اسير را زندانى كنيد و به او غذا و آب دهيد و در اسارت با وى خوشرفتار باشيد.

٥١٤- الإمامُ الباقرُ عليه السلام : عليٌّ عليه السلام قالَ : يا رَسولَ اللّه ، أيُّ الصَدَقةِ أفضَلُ؟ قالَ : الأسِيرُ المُخْضَرَّتا عَيناهُ .[30] امام باقر عليه السلام : على عليه السلام [ از رسول خدا صلى الله عليه و آله ]پرسيد : اى پيامبر خدا ! كدام صدقه ، برتر است؟ فرمود : به اسيرى كه چشمانش [از ضعف] تيره و تار شده است .

٥١٥- الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : إنّ عليّا عليه السلام كان يُطعِمُ مَن خُلِّدَ في السِّجْنِ مِن بيتِ مالِ المسلمينَ . [31]امام صادق عليه السلام : على عليه السلام كسى را كه زندانى مى شد، از بيت المال مسلمانان غذا مى داد.

٥١٦- عنه عليه السلام : إطعامُ الأسيرِ حقٌّ على مَن أسَرَهُ و إن كان يُرادُ مِن الغدِ قَتْلُهُ ، فإنّه يَنبغي أن يُطعَمَ و يُسْقى و يُظَلّ و يُرفَقَ بهِ ، كافرا كان أو غَيْرَهُ .[32] امام صادق عليه السلام : غذا دادن به اسير حقّى است به گردن كسى كه او را به اسارت گرفته است، هر چند بنا باشد فردا كشته شود. بايد به اسير، آب و خوراك و جاى مناسب داد و با او مدارا كرد، كافر باشد يا غير كافر.

٩٣ - قَتلُ الأسيرِ

كشتن اسير

٥١٧- تهذيب الأحكام : اُتِيَ عَليٌّ عليه السلام بِأسِيرٍ يَومَ صِفّين فَبَايَعُهُ، فقالَ عليٌّ : لا أقتُلَكَ إنّي أخَافُ اللّه َ رَبَّ العَالِمين ، فَخَلّى سَبِيلَهُ و أُعْطِيَ سَلَبهُ الّذي جاءَ بِهِ . [33]تهذيب الأحكام : در جنگ صفّين ، اسيرى را نزد امام على عليه السلام آوردند . او با على عليه السلام بيعت كرد و امام به او فرمود : تو را نمى كشم ، من از خداى جهانيان بيم دارم . سپس او را آزاد گذاشت و لباس و وسايلش را به او بازگرداند .

٥١٨- الكافي عن الزُّهرِيِّ عَن زَينِ العَابِدين عليه السلام : إذا أَخَذْتَ أسِيرا فَعَجِزَ عَنِ المشي و ليس مَعَكَ مَحمَلٌ ، فَأرسِلْهُ و لا تَقتُلْهُ ، فَإنّكَ لا تَدرِي مَا حُكْمُ الإمَامِ فيهِ . قالَ : و قال : الأسِيرُ إذا أسلَمَ فَقَدْ حَقَنَ دَمَهُ وَ صارَ فَيئا . [34]الكافى ـ به نقل از زهرى ـ : امام زين العابدين عليه السلام فرمود : چون اسيرى گرفتى كه از راه رفتن عاجز بود و وسيله سوارى نداشتى ، او را رها كن و مكش ، زيرا نمى دانى كه حكم رهبر درباره او چيست . و امام فرمود : اسير چون مسلمان شود ، خونش محترم و محفوظ شده و جزو غنائم گشته است .

 

[1] . النازعات: ٢٧ ـ ٣١.

[2] . الطلاق: ١٢.

[3] . أي ألقى فيها جبالاً شامخة لئلاّ تضطرب بكم. و فيه إشعار بأنّ بين الجبال و الزلازل رابطة مستقيمة (الميزان في تفسير القرآن : ١٦/٢١١).

[4] . لقمان: ١٠.

[5] . نهج البلاغة : الخطبة ١٨٦ .

[6] . البقرة: ٢٢.

[7] . نهج البلاغة : الخطبة ١٧١.

[8] . التوحيد : ٤٠٤/١١.

[9] . تفسير العيّاشي : ٢/٢٥/٦٦.

[10] . الأعراف : ١٢٨ .

[11] . تفسير العيّاشي : ٢/٢٥/٦٥.

[12] . بحار الأنوار : ١٠٤/٢٥٥/١٣.

[13] . «عِرق ظالم» به اين معناست كه كسى بيايد و در زمينى كه شخص ديگرى احيا كرده است نهالى بكارد يا زراعت كند يا اقدام ديگرى به عمل آورد تا با اين كار مالك و مستوجب حقّى در زمين بشود. چنين عملى موجب حق نمى شود. عِرْق به معناى ريشه درخت، يا نهال و يا مكان غرس نهال است (لسان العرب: مادّه عرق ) ـ م .

[14] . كنز العمّال : ٩٠٤٤.

[15] . كنز العمّال : ٩٠٤٦.

[16] . كنز العمّال : ٩٠٤٩.

[17] . كنز العمّال : ٩٠٥٣.

[18] . كنز العمّال : ٩٠٦٢.

[19] . كنز العمّال : ٩٠٨٦.

[20] . كنز العمّال : ٩١٢٢.

[21] . كنز العمّال : ٩١١٩.

[22] . الكافي : ٥/٢٧٩/٢.

[23] . الكافي : ٥/٣٤/ ٣ .

[24] . الكافي : ٥/٣٤/٢ .

[25] . الإنسان : ٨ .

[26] . الأنفال : ٧٠ .

[27] . المعجم الكبير : ٢٢/٣٩٣/٩٧٧ .

[28] . وسائل الشيعة : ١١/٦٩/٣ .

[29] . قرب الإسناد : ١٤٣/٥١٥ .

[30] . الجعفريات : ٥٥ .

[31] . وسائل الشيعة : ١١/٦٩/٢.

[32] . الكافي : ٥/٣٥/٢.

[33]. تهذيب الأحكام : ٦/١٥٣/٢٦٩ .

[34] . الكافي : ٥/٣٥/١ .

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

کتاب شریف نهج البلاغه با 239 خطبه، 79 نامه و 472 حکمت و موعظه پس از قرآن مجید و در کنار احادیث شریف، کتاب دنیا و آخرت است؛ کتابی است که به شؤونات مختلف دنیوی و اخروی انسانها از جمله مبحث: «حکومت اسلامی، آیین زمامداری، رهبری، و ویژگی های حاکم اسلامی » نیک پرداخته است که امید است مجموعه مقالات این شماره برای علاقه مندان به این مبحث مهم، قابل توجه و سودمند باشد .
 نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت ʂ)

نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت (2)

هر یک از این دو امتیاز به تنهایی کافی است که به کلمات علی (ع) ارزش فراوان بدهد، ولی توأم شدن این دو با یکدیگر، یعنی این که سخنی در مسیرها و میدان های مختلف و احیاناً متضاد رفته و در عین حال کمال فصاحت و بلاغت را در همه ی آنها حفظ کرده باشد، سخن علی(ع) را قریب به حد اعجاز قرار داده است و به همین جهت سخن علی (ع) در حد وسط کلام مخلوق و کلام خالق قرار گرفته است
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʄ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(4)

هان ای فیلسوفان و حکمت آموزان، بیایید و در جملات خطبه ی اول این کتاب به تحقیق بنشینند و افکار بلند پایه ی خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را برای درک واقعی آن ارضا کنند به شرط آن که بیاناتی که در این میدان تاخت و تار شده است آنان را فریب ندهد.
 اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

نهج البلاغه فرهنگ نامه ای است بی مانند که متونش با یک دیگر همگون و همخوان اندو این مساله نشان از جریانات علمی، دانش های دینی و دنیایی این کتاب بزرگ دارد. مهم تر آن که چهره حقیقی، جایگاه و منزلت اهل بیت علیهم السلام را آن گونه که خدا و رسول خواسته است، می نمایاند و با بیش از ده ها عبارت، با صراحت و دلالتی روشن، موقعیت تاریخی امت و نقش آنان را در آینده نشان می دهد.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.
Powered by TayaCMS