بررسی آیات حجاب

بررسی آیات حجاب


قرآن کریم طی چند آیه حجاب وپوشش زنان را مورد بررسی قرار می دهد. ابتدا درسوره مبارکه نور که از آیه 27 تا31 در این باب مورد بحث واقع می شود. دراین آیات ابتدا بحث از اجازه گرفتن هنگام ورود به خانه دیگران واستیناس مطرح می شود که این امر نیزبه حجاب و پوشش اهل خانه مربوط می باشد. آیه 30 و 31 مومنان را به سبک کردن چشم هنگام نگاه به نامحرم وچشم چرانی نکردن دعوت می نمایدو در ادامه به حفظ فرج اشاره می نماید که منظور حفظ آن از نگاه نامحرم می باشد. آیه 31 زنان مومن را از آشکار کردن زینت مگر برای افرادی که محرم هستند، برحذر می دارد. همچنین استفاده از خمار، لباسی که با آن سر وگردن پوشیده می شود، به زنان توصیه شده است. آیه 59 این سوره پیرامون اجازه گرفتن اطفال از بزرگتر ها هنگام ورود برآن ها در مواقع خاص بحث می نماید. آیه 60نیز عدم داشتن حجاب را برای پیرزنانی که دیگر قادر به ازدواج نیستند اجازه می دهد.خداوند متعال در سوره مبارکه احزاب نیز پیرامون مسئله حجاب بحث می نماید ودر آیه 33 این سوره با خطاب به زنان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، زنان را از تبرج نهی می نمایدوآنان را به تبعیت از خدا وپیامبرش فرا می خواند. آیه 53 این سوره به مومنان گوشزد می نماید که ازورای پرده با زنان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفتگو کنند. در آیه 59 زنان به استفاده از جلباب که جامه ای سرتاسری است، امر می شوند تابه واسطه آن معلوم شود که زنان مومن اهل عفت وصلاح بوده و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند.

حجاب زنان مسلمان از جمله مقولاتی است که همواره مورد بحث وگفتگو بین همه مردم، مسلمان وغیرمسلمان واقع شده است. هرچند حجاب یک حکم وتکلیف شرعی است اما نگاهی به زندگی بشر در طول تاریخ فطری بودن این امر را نشان می دهد. قرآن کریم درآیه "فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَآنَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ" (اعراف 22) اشاره به این مطلب دارد وبیان می کند که پس از نمایان شدن زشتی آدم وحوا در پی استفاده از میوه ممنوعه،آنان سعی بر پوشاندن خود داشتند. ممکن است سختی ومشقت ظاهری حجاب که در اثر تبلیغات وسیع سخت تر نیز به نظر می آید، موجب موضع گیری عده ای از زنان برضد حجاب شود، اما آرامشی که زنان در پوشش وحجاب پیدا می کنند قابل انکار نیست. به علاوه ، وقار وابهت حاصل از حجاب مانع از آزار واذیت بیماردلان خواهد بود.لازم به ذکر است کاربرد کلمه حجاب در معنای متداول امروزی شاید کمتر از 100 سال قدمت داشته باشد، ومنظور از آیه حجاب در متون قدیمی تر آیه 53 سوره احزاب است که به مومنان امر می کند که از ورای پرده وحجاب با زنان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفتگو کنند. حجاب در این آیه مختص زنان پیامبر است. آنچه مسلم است حجاب امری الهی وتکلیفی شرعی است که خداوند متعال طی چند آیه در سوره های مبارکه نور واحزاب به بیان آن می پردازد.در ذیل آیات شریفه نظرات مفسرین مورد توجه قرار خواهد گرفت.

آیات 31- 27 سوره مبارکه نور

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى‌ أَهْلِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (27) فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَ إِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكى‌ لَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (28) لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيها مَتاعٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ (29) قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى‌ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ (30) وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‌ جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى‌ عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (31)

ترجمه:

شما كه ايمان داريد به خانه هيچ كس غير از خانه‌ هاى خود داخل نشويد تا آنكه آشنايى دهيد و بر اهلش سلام كنيد اين براى شما بهتر است اميد است كه پند گيريد (27).و اگر كسى را در خانه نيافتيد داخل نشويد تا شما را اجازه دهند، و اگر گفتند برگرديد برگرديد كه اين براى شما پاكيزه‌تر است و خدا به اعمالى كه مى‌كنيد دانا است (28).و اما در خانه‌هاى غير مسكونى براى شما گناهى نيست كه به خاطر كالايى كه در آن داريد داخل شويد و خدا آنچه را كه آشكار و يا پنهان كنيد مى‌داند (29).به مردان مؤمن بگو ديدگان خويش را از نگاه به زنان اجنبى باز گيرند و فرجهاى خويش را نگهدارند اين براى ايشان پاكيزه‌تر است كه خدا از كارهايى كه مى‌كنيد آگاه است (30).و به زنان با ايمان بگو چشم از نگاه به مردان اجنبى فرو بندند و فرجهاى خويش را حفظ كنند و زينت خويش را جز آنچه آشكار است آشكار نسازند و بايد كه روپوش‌هايشان را به گريبان‌ها كنند و زينت خويش را نمايان نكنند مگر براى شوهرانشان، يا پدران و يا پدر شوهران يا پسران و يا پسر شوهران و يا برادران و يا خواهرزادگان و يا برادرزادگان و يا زنان و يا آنچه مالك آن شده‌ اند يا افراد سفيه كه تمايلى به زن ندارند و يا كودكانى كه از اسرار زنان خبر ندارند، و مبادا پاى خويش را به زمين بكوبند تا آنچه از زينتشان كه پنهان است ظاهر شود اى گروه مؤمنان همگى به سوى خدا توبه بريد شايد رستگار شويد (31)." يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى‌ أَهْلِها ..." انس به هر چيز و به سوى هر چيز" به معناى الفت گرفتن به آن و آرامش يافتن قلب به آن است، و كلمه" استيناس" به معناى عملى است كه به اين منظور انجام شود، مانند:استيناس براى داخل شدن خانه به وسيله نام خدا بردن، و يا، يا اللَّه گفتن، يا تنحنح كردن و امثال آن، تا صاحب خانه بفهمد كه شخصى مى‌خواهد وارد شود، و خود را براى ورود او آماده كند، چه بسا مى‌شود كه صاحب خانه در حالى قرار دارد كه نمى‌خواهد كسى او را به آن حال ببيند، و يا از وضعى كه دارد با خبر شود.از اينجا معلوم مى‌شود كه مصلحت اين حكم پوشاندن عورات مردم، و حفظ احترام ايمان است، پس وقتى شخص داخل شونده هنگام دخولش به خانه غير، استيناس كند، و صاحب خانه را به استيناس خود آگاه سازد، و بعد داخل شده و سلام كند، در حقيقت او را در پوشاندن آنچه بايد بپوشاند كمك كرده، و نسبت به خود ايمنى‌ اش داده.و معلوم است كه استمرار اين شيوه پسنديده، مايه استحكام اخوت و الفت و تعاون عمومى بر اظهار جميل و ستر قبيح است و جمله" ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ" هم اشاره به همين فوايد است‌.( علامه طباطبایی،1374،15/153)شهید مطهری فلسفه حکم استیناس را در دوچیز می داند؛

1- موضوع ناموس یعنی پوشیده بودن زن واز همین جهت این دستور با آیات پوشش یک جا ذکر شده است.

2- این که هر کسی درمحل سکونت خود اسراری دارد ومایل نیست دیگران بفهمند. (مطهری،1376، ص130)

ذکر چند روایت پیرامون استیناس (علامه طباطبایی،1374،15/159)

در تفسير قمى به سند خود از عبد الرحمن بن ابى عبد اللَّه از امام صادق (علیه السّلام) روايت كرده كه در ذيل آيه 27 سوره نور:" لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى‌ أَهْلِها" فرموده:" استيناس" عبارت است از صداى پا و سلام كردن.و در مجمع البيان از ابى ايوب انصارى روايت كرده كه گفت: به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)عرض كردم: كه استيناس به چه نحو صورت مى‌ گيرد؟ فرمود به اينكه آدمى تسبيح و حمد و تكبير گويد و تنحنح كند تا اهل خانه بفهمند.و از سهل بن سعد روايت شده كه گفت مردى سر زده وارد يكى از اطاقهاى رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شد، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)داشت سر خود را شانه مى‌ زد، و فرمود: اگر من بدانم كه تو نگاه مى‌ كردى همان شانه را به دو چشمت مى‌ كوبيدم، اينطور استيذان كردن همان نگاه كردن و حرام است.و روايت شده كه مردى از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پرسيد آيا از مادرم هم اذن دخول بخواهم؟ فرمود: آرى، گفت: آخر او غير از من خادمى ندارد، باز هر وقت بر او وارد مى‌شوم استيذان كنم؟ فرمود آيا دوست دارى او را برهنه ببينى؟ آن مرد گفت نه فرمود: پس استيذان كن.و نيز

روايت شده كه مردى مى‌خواست به خانه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آيد تنحنح كرد، حضرت از داخل خانه به زنى به نام روضه فرمود: بر خيز به اين مرد ياد بده كه به جاى تنحنح بگويد السلام عليكم آيا داخل شوم؟ آن مرد شنيد و همين طور گفت. پس فرمود: داخل شو. و در آیه دیگر" فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ ..."يعنى اگر دانستيد كه احدى در خانه نيست- البته كسى كه اختيار دار اجازه دخول است- پس داخل نشويد تا از ناحيه مالك اذن، به شما اجازه داده شود. و منظور اين نيست كه سر به داخل خانه مردم كند، اگر كسى را نديد داخل نشود، چون سياق آيات شاهد بر اين است كه همه اين جلوگيريها براى اين است كه كسى به عورات و اسرار داخلى مردم نظر نيندازد.اين آيه شريفه حكم داخل شدن در خانه غير را در صورتى كه كسى كه اجازه دهد در آن نباشد بيان كرده، و آيه قبلى حكم آن فرضى را بيان مى‌ كرد كه اجازه دهنده ‌اى در خانه باشد و اما حكم اين صورت كه كسى در خانه باشد ولى اجازه ندهد، بلكه از دخول منع كند آيه" وَ إِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكى‌ لَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ" آن را بيان كرده است.(المیزان15/154)" لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيها مَتاعٌ لَكُمْ ..."(سوره نور /29) ظاهر سياق اين است كه جمله" فِيها مَتاعٌ لَكُمْ" صفت بعد از صفت براى كلمه" بيوتا" است، نه اينكه جمله‌ اى نو و ابتدايى باشد، و جمله" لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ" را تعليل كند و ظاهرا كلمه" متاع" به معناى استمتاع و بهره‌گيرى باشد.بنا بر اين آيه مورد بحث تجويز مى‌كند داخل شدن در خانه‌هايى را كه براى استمتاع بنا شده و كسى در آن سكونت طبيعى ندارد، مانند كاروانسراها و حمامها و آسيابها و امثال آن، زيرا همين كه براى عموم ساخته شده است خود اذن عام براى داخل شدن است. (علامه طباطبایی،1374،15/154)" قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى‌ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ"( سوره نور /30)

شأن نزول

در كافى به سند خود از سعد الاسكاف از ابى جعفر (علیه السّلام) روايت كرده كه فرمود: جوانى از انصار در كوچه ‌هاى مدينه به زنى برخورد كه مى‌ آمد- و در آن ايام زنان مقنعه خود را پشت گوش مى‌ انداختند- وقتى زن از او گذشت او را تعقيب كرد، و از پشت او را مى‌ نگريست، تا داخل كوچه تنگى كه امام آن را زقه بنى فلان ناميد، شد، و در آنجا استخوان و يا شيشه ‌اى كه در ديوار بود به صورت مرد گير كرده آن را بشكافت، همين كه زن از نظرش غايب شد متوجه گرديد كه خون به سينه و لباسش مى‌ ريزد، با خود گفت: به خدا سوگند نزد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)مى ‌شوم و جريان را به او خبر مى‌ دهم.سپس فرمود: جوان نزد آن جناب شد و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)چون او را بديد پرسيد چه شده؟ جوان جريان را گفت پس جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد.( علامه طباطبایی،1374،15/160)كلمه" غض" به معناى روى هم نهادن پلك‌هاى چشم است، و كلمه" ابصار"جمع بصر است كه همان عضو بيننده باشد و از اينجا معلوم مى‌شود كه كلمه" من" در جمله" مِنْ أَبْصارِهِمْ" براى ابتداى غايت است، و يا براى بيان جنس، و يا تبعيض باشد كه هر يك را مفسرى گفته، و معنايش اين است كه مؤمنين چشم‌پوشى را از خود چشم شروع كنند.پس در جمله" قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ" از آنجايى كه كلمه" يغضوا" مترتب بر" قل- بگو" مى‌باشد نظير ترتبى كه جواب شرط بر شرط دارد قهرا دلالت مى‌كند بر اينكه قول در اينجا به معناى امر است، و معناى جمله اين است كه به مؤمنين امر كن كه چشم خود را بپوشند، و تقدير آن اين است كه:" ايشان را امر به غض و چشم‌پوشى كن كه اگر امر بكنى چشم خود را مى‌پوشند"، و اين آيه به جاى اينكه نهى از چشم‌چرانى كند، امر به پوشيدن چشم كرده و فرقى ندارد، آن امر اين نهى را هم افاده مى‌كند و چون مطلق است نگاه به زن اجنبى را بر مردان، و نگاه به مرد اجنبى را بر زنان تحريم فرموده.و جمله" وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ" نيز به معناى اين است كه به ايشان امر كن تا فرج خود را حفظ كنند و كلمه" فرجه" و" فرج" به معناى شكاف در ميان دو چيز است كه با آن از عورت كنايه آورده‌اند، و در قرآن كريم هم كه سرشار از اخلاق و ادب است هميشه اين كنايه را استعمال كرده، به طورى كه راغب گفته در عرف هم به خاطر كثرت استعمال مانند نص و اسم صريح براى عورت شده است. و مقابله‌اى كه ميان جمله" يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ " با جمله" يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ" افتاده، اين معنا را مى‌رساند كه مراد از" حفظ فروج" پوشاندن آن از نظر نامحرمان است، نه حفظ آن از زنا و لواط كه بعضى پنداشته‌اند، در روايت هم از امام صادق (علیه السّلام) رسيده كه فرمود: تمامى آياتى كه در قرآن درباره حفظ فروج هست به معناى حفظ از زنا است، به غير اين آيه كه منظور در آن حفظ از نظر است. و بنا بر اين ممكن است جمله اولى از اين دو جمله را با جمله دومى تقييد كرده، و گفت مدلول آيه تنها نهى از نظر كردن به عورت، و امر به پوشاندن آن است.آن گاه به مصلحت اين حكم اشاره نموده، و با بيان آن مردم را تحريك مى‌كند كه مراقب اين حكم باشند و آن اشاره اين است كه مى‌فرمايد:" اين بهتر شما را پاك مى‌كند، علاوه بر اين خدا به آنچه مى‌كنيد با خبر است".( علامه طباطبایی،1374،15/155)شهید مطهری(ره) با اشاره به تفاوت معنایی میان "بصر" و "عین" می فرماید: "غمض" به معنای برهم گذاردن پلکها است.می گویند: "غمض عین کن" ،کنایه از اینکه صرف نظر کن.چنانکه ملاحظه می کنید این لغت با "عین" همراه می شود نه با کلمه "بصر". ولی در مورد کلمه "غضَ" می گویند "غضَ بصر" یا "غضَ نظر" ویا "غضَ طرف". "غضَ" به معنای کاهش دادن و"غضَ بصر" یعنی کاهش دادن نگاه. (مطهری،1376، ص 136-138)ایشان در ادامه مطلب بیان می دارد؛معنای یغضوا من ابصارهم این است که نگاه را کاهش بدهند یعنی خیره نگاه نکنند وبه اصطلاح علماء اصول نظرشان آلی باشد نه استقلالی.توضیح اینکه یک وقت نگاه انسان به یک شخص است،مانند اینکه بخواهد وضع لباس وکیفیت آرایش اورا مورد مطالعه قرار دهد،مثلا ببینید کرواتش را چگونه بسته است وموی سرش را چگونه آرایش کرده است. ولی یک وقت دیگر نگاه کردن به شخصی که با او روبرو است برای این است که با او حرف بزندوچون لازمه مکالمه نگاه کردن است به این نگاه می کند. این نوع از نگاه کردن که به عنوان مقدمه ووسیله مخاطبه است،نظر آلی است، ولی نوع اول نظر استقلالی است.پس معنی جمله این است: به مومنین بگو به زنان خیره نشوند وچشم چرانی نکنند. (مطهری،1376، ص 140)ایشان با توجه به آیه بعد منظور از "غضَ بصر" را ترک نظر به عورت نمی دانند، زیرا نگاه به غیر چهره وشاید دو دست تامچ حتی بدون غضَ بصر نیز جایز نیست. (مطهری،1376، ص 141)پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)فرمود: «النظر سهم مسموم من سهام ابليس فمن تركها خوفا من الله اعطاه الله ايمانا يجد حلاوة فى قلبه» (بحارالانوار،ج101،ص38)) نگاه بد تيرى از تيرهاى مسموم شيطان است كه هر كس از ترس خدا چشم خود را فرو بندد خداوند به او ايمانى مى‌دهد كه از درون خويش شيرينى و مزه‌ى آن را احساس مى‌كند."وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ....."استاد مطهری(ره) ذیل این آیه می فرماید: عینا همان دو تکلیف؛ترک نظروپاک دامنی(پوشاندن عورت) را که برای مردان بیان کرد، برای زنان هم ذکر فرموده است. از اینجا به خوبی روشن می شودکه هدف از این دستورات رعایت مصالح بشر است خواه زن یا مرد. قوانین اسلام برپایه تبعیض وتفاوت میان زن ومرد بنا نشده است والا می باید همه تکالیف را برای زن قائل شود وبرای مرد هیچ وظیفه ای مقرر ندارد. (مطهری،1376، ص144)

چرا پوشش مختص زنان است؟

اگر می بینیم که وظیفه پوشش به زن اختصاص یافته است از این جهت است که ملاک آن مخصوص زن است. زن مظهر جمال ومرد مظهر شیفتگی است. قهرا به زن باید بگویند خود را در معرض نمایش قرار ندهد،نه به مرد. لهذا با اینکه دستور پوشیدن برای مردان مقرر نشده است،عملا مردان پوشیده تر از زنان از منزل بیرون می روند، زیرا تمایل مرد به نگاه کردن وچشم چرانی است نه به خود نمایی. وبرعکس تمایل زن بیشتر به خود نمایی است نه به چشم چرانی.تمایل مرد به چشم چرانی بیشتر زن را تحریک به خود نمایی می کند وتمایل به چشم چرانی کمتر در زنان وجود دارد.لهذا مردان کمتر تمایل به خود نمایی دارند وبه همین جهت "تبرج" از مختصات زنان است. (مطهری،1376، ص 144-145)" وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها" كلمه" ابداء" به معناى اظهار است و مراد از" زينت زنان"، مواضع زينت است، زيرا اظهار خود زينت از قبيل گوشواره و دست بند حرام نيست، پس مراد از اظهار زينت، اظهار محل آنها است. (علامه طباطبایی،1374،15/156)کلمه "زینت" در عربی اعم از "زیور" در فارسی است. زیرا زیور به زینتهایی گفته می شود که از بدن جدا می باشد مانند طلا آلات وجواهرات،ولی کلمه زینت هم به این دسته گفته می شودو هم به آرایشهایی که به بدن متصل است نظیرسرمه وخضاب. (مطهری،1376، ص 145)زينت بر دو قسم است: آشكار و پنهان. زينت آشكار لازم نيست پوشيده شود و مى‌توان به آن نظر افكند. در باره زينت آشكار و پنهان سه قول است:

1- زينت آشكار لباس و زينت پنهان خلخال و گوشواره و دستبند است.

2- زينت آشكار سرمه و انگشترى و خضاب كف است.

3- زينت آشكار صورت و كف دستهاست. در تفسير على بن ابراهيم مى‌گويد:كف دستها و انگشتان است.(طبرسی، 1360،17/127)در كتاب كافى به سند خود از مروك بن عبيد، از بعضى از اصحاب اماميه از امام صادق(علیه السلام) روايت كرده كه گفت: به وى عرض كردم: زنى كه به انسان محرم نيست چه مقدار نگاه به او حلال است؟ فرمود: صورت و كف دو دست، و دو قدمها. (علامه طباطبایی،1374،15/161)در قرب الاسناد حميرى از على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر(علیه السّلام) نقل كرده كه به آن جناب عرضه داشتم: براى مرد چه مقدار جايز است كه به زن غير محرم نگاه كند؟ فرمود: صورت و كف دست و محل سوار (دستبند). (علامه طباطبایی،1374،15/161)

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

دیدگاه نهج البلاغه درباره «حکومت و حکومت داری و رهبری »

کتاب شریف نهج البلاغه با 239 خطبه، 79 نامه و 472 حکمت و موعظه پس از قرآن مجید و در کنار احادیث شریف، کتاب دنیا و آخرت است؛ کتابی است که به شؤونات مختلف دنیوی و اخروی انسانها از جمله مبحث: «حکومت اسلامی، آیین زمامداری، رهبری، و ویژگی های حاکم اسلامی » نیک پرداخته است که امید است مجموعه مقالات این شماره برای علاقه مندان به این مبحث مهم، قابل توجه و سودمند باشد .
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʄ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(4)

هان ای فیلسوفان و حکمت آموزان، بیایید و در جملات خطبه ی اول این کتاب به تحقیق بنشینند و افکار بلند پایه ی خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را برای درک واقعی آن ارضا کنند به شرط آن که بیاناتی که در این میدان تاخت و تار شده است آنان را فریب ندهد.
 نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت ʂ)

نهج البلاغه بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت (2)

هر یک از این دو امتیاز به تنهایی کافی است که به کلمات علی (ع) ارزش فراوان بدهد، ولی توأم شدن این دو با یکدیگر، یعنی این که سخنی در مسیرها و میدان های مختلف و احیاناً متضاد رفته و در عین حال کمال فصاحت و بلاغت را در همه ی آنها حفظ کرده باشد، سخن علی(ع) را قریب به حد اعجاز قرار داده است و به همین جهت سخن علی (ع) در حد وسط کلام مخلوق و کلام خالق قرار گرفته است
 اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

نهج البلاغه فرهنگ نامه ای است بی مانند که متونش با یک دیگر همگون و همخوان اندو این مساله نشان از جریانات علمی، دانش های دینی و دنیایی این کتاب بزرگ دارد. مهم تر آن که چهره حقیقی، جایگاه و منزلت اهل بیت علیهم السلام را آن گونه که خدا و رسول خواسته است، می نمایاند و با بیش از ده ها عبارت، با صراحت و دلالتی روشن، موقعیت تاریخی امت و نقش آنان را در آینده نشان می دهد.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.
Powered by TayaCMS