تهران حسینیهٔ همدانی ها - رمضان 1396 سخنرانی دوازدهم

تهران حسینیهٔ همدانی ها - رمضان 1396 سخنرانی دوازدهم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین»

 

کلام خدا و انبیاء الهی و ائمه طاهرین نور است به عقل که بتابد عقل را رشد می دهد و بارور می کند، این کلام عقل را وادار به تفکر و اندیشه می کند، چه در همه کارهایی که انسان می خواهد انجام دهد و هم نسبت به آینده خودش وادار به اندیشه می نماید، ما در قرآن در سوره حشر این آیه رامی خوانیم و التنظر نفس ما قدمت لغد، تنظر در اینجا به معنی دقت وتدبر و اندیشه است و به معنای نگاه با چشم نیست، آیه می فرماید بر هر کسی لازم است نسبت به آینده اش که قیامت است اندیشه کند که چه برای آینده آماده کرده است با چشم که نمی شود آینده را دید، اما با عقل می توان آینده را دید.

 

پس این کلام یعنی این نور یا به قول امروزی ها این انرژی عقل را تقویت می کند و رشد می دهد، و وقتی وارد قلب شود قلب طبق روایاتمان که همین دیروز می دیدم حدود پنجاه روایت درباره عرش نقل شده که یک روایت آن می گوید قلب المومن عرش الرحمان، دل مومن عرش خداوند مهربان است، عرش به چه معناست؟ عرش در قرآن مجید در موارد متعددی به کار گرفته شده است که باید در آیات قرآن دقت کرد که این عرش در این آیه به کدام یک از معانی اش استعمال شده است. مثلا در سوره نمل سلیمان وقتی از هدهد اوصاف تخت پادشاه صبا را شنید رو به بارگاه نشینان کرد و گفت ایکم یاتینی بعرشها، کدام هایتان می توانید تخت پادشاه صبا را در این بارگاه  من حاضر کنید اینجا عرش به معنی تخت حکومت است یک چیزی که چهار تا پایه دارد و رویش می نشینند و بر یک مملکتی حکمرانی می کنند اما در آیه ای که می فرماید وسع کرسیه السماوات و الارض یا می گوید ذوالعرش خودش را می گوید رفیع الدرجات ذو العرش، اینجا عرش به چه معناست؟ اینجا به معنی تخت نیست، این یک معنای الهی دارد و معنی تخت ندارد.

 

این روایات دو معنا برای عرش ذکر کردند، خیلی جالب است یک معنی فرمودند عرش یعنی علم پروردگار که فراگیر به همه آفرینش و خلقت است، یک علم بی نهایتی است که کل ظاهر و باطن هستی را در خودش دارد. این یک معنای آن است، یک معنا نیز می گویند عرش نسبت به پروردگار به معنای مقام فرمانروایی حضرت حق و تدبیر او نسبت به کل هستی می باشد، و این که می گوید قلب المومن عرش الرحمان همین معنی را می دهد یعنی دل مومن می گوید مومن دیگر مومن یعنی کسی که قلبش مملو از ایمان است و این ایمان است که فرماندهی چشم و گوش و دست و زبان و شکم و شهوت مومن را در اختیار دارد. این ایمان قلب المومن عرش الرحمان ایمان نور الهی در قلب است، یعنی تمام دستورات به باطن و ظاهر مومن از این ایمانش صادر می شود فرمانروا در این میان ایمان اوست.

 

این کلام الله و کلام انبیاء و کلام ائمه به قلب که بتابد قلب و قلب سلیم، می شود و قلب مومن، می شود درباره عرش الرحمان، یک روایت جالبی هم که به نظرم می آید اصول کافی را که داشتم ترجمه می کردم آن را در اصول کافی دیدم.امام ششم می فرماید القلب یا قلب المومن حرم الله، دل مومن حرم خداست، فلا تسکن فیه حرم الله غیرالله، در این حرم غیر از صاحب حرم کسی را ننشانید، غریبه رادر این حرم راه ندهید چون غریبه که در این حرم بیاید بت می شود مثل کعبه، که وقتی از دست اهل ایمان گرفته شد چند صد سال بتکده بود تا زمان بعثت پیغمبر(ص) که تعداد بت ها سیصد و شصت شدند یعنی هر بیگانه ای را آدم در قلب خود راه بدهد به او تعلق پیدا می کند، یک وقت من با همه امور مادی در ارتباط هستم مغازه و کارخانه و کشاورزی و صنعت دارم، اینها را برای درون خودم حال ابزار به شان دادم حال ابزار به چه معناست؟فردی به پیغمبر اکرم گفت ما پول درمی آوریم آیا در قیامت ما را به عنوان یک مادی گر و یک آدم پولی گرفتار می کنند؟پیغمبر اکرم فرمودند پول درمی آوری پول را برای چه می خواهی از او سوال کرد او جواب داد یا رسول الله معیشت زن و بچه ام را تامین کند، حج بروم، زکات بدهم، و بعد اینها اگر اضافه داشتم مشکلات دیگران چه اقوامم و چه دیگران را حل کنم، فرمود شما را به عنوان آدم آخرتی در قیامت می آورند ، اما یک کسی که پول درمی آورد و پول را راکد می گذارد و بر روی هم می گذارد با توجه به اینکه همیشه سفره کار خیر پهن است در آیه صد و هشتاد سوره آل عمران می گوید قیامت می آورند و به وزن تمام ثروتی که در دنیا جمع کرده یک گردنبند از فلز گداخته درست می کنند و به گردنش می اندازند می گویند این ثروتی که عاشقش بودی اینجا هم برای خودت این گونه مانده است. وقتی این نور به عقل من بتابد خوب می توانم خودم را ارزیابی کنم چون خود آن نور کل هدایت است من راحت خودم را ارزیابی می کنم بخیل یا سخی و کریم و رقیق و لطیف و حق یا باطل هستم در گروه قارونیان هستم و یا در گروه فرعونیان است، در گروه بلعم باعوراییها هستم اینها را خیلی راحت ارزیابی می کنم چون خود این کلام تمام اش میزان و معیار است، وارد عقل که شود عقل می شود عقل پخته تمیز دهنده، واردقلب که شود قلب می شود محب ا لله عاشق خدا، مومن به خدا، مومن به قیامت مومن به حلال و حرام، مومن به انبیا، مومن به ائمه چگونه باید اینها را وارد در قلب و یا عقل کنم زمانی که پیغمبران و ائمه در دنیا بودند آدم های زرنگ این کلام موسی ابن جعفر است، که مومن کیص است یعنی خیلی باهوش است، با فراصت و زرنگ است، خدمت انبیا و ائمه می رفتند، گوششان را کلام الهی و کلام نبی و کلام ولی می دادند، قبول می کردند و می پذیرفتند، باور می کردند نور این کلام ها در وجودشان جا می گرفت و ثابت هم می شد و از درون دائما با عقل و با قلبشان کار می کرد، زرنگ بودند، رشد می کردند، خب آنها وقتی نباشند من می توانم چند سالی درس بخوانم این نوع کلمات را بفهمم.« أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»﴿محمد، 24﴾ من درباره تدبر در روز بیست و یکم در امیرآباد یک بحث زنده نو و جدیدی را راجع به امیرالمومنین دارم اگر زنده بمانم در سایه همین  افلا یتدبرون القرآن آنجا باید باز کنم که چه می خواهم بگویم.

 

اگر بتواند خودش درس بخواند مایه علمی که پیدا کرد تدبر می کند نور به طرف عقل و قلب حرکت می نماید، و اگر نتوانست که اکثر مردم فرصت خواندن معارف الهیه را ندارند قرآن می گوید «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»﴿النحل ، 43﴾اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی روات احادیثنا و بعد ائمه می گویند سراغ عالمی بروید که نه فقط راوی حدیث شود که برود در یک کتاب یک حدیث فارسی عربی ببیند بیاید برایتان بگوید آن به درد شما نمی خورد بلکه به سراغ یک عالم فهمیده ربانی بروید که به مراتب فرهنگ ما آشنایی دارد، عرف منازلنا ما را فهمیده، درجات ما رامتوجه شده است ، حرفهای ما را فهمیده، از طریق آنها نور را از راهش که گوش است وارد عقل و قلب کنید دو نمونه را برایتان بگویم خیلی عالی است.

 

یکی از سوره مائده، آیات را می خوانم سه آیه است بعد خودتان در اوائل سوره مائده می توانید ببینید مائده یعنی سفره، یعنی سفره الهی «أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ»﴿المائدة، 114﴾ آیه در همین سوره است

 

«تَكُونُلَنٰاعِيداًلِأَوَّلِنٰاوَآخِرِنٰا» نمی دانم عددشان چند تاست مختلف نوشتند فکر کنید ده نفرند، ده تا مسیحی مقیم مدینه یا اطراف مدینه باشند پروردگار عالم در سه آیه پی در پی در تعریف اینها و ارزش گذاری به این هفت هشت ده تا مسیحی غوغا کرده است پروردگار، اینها آمدند پیش پیغمبر هر ده تایشان، به ریاست یکیشان، همه هم با هم وحدت فکری داشتند، وحدت قلبی داشتند با همدیگر صحبت کردند که برویم پیش پیغمبر ببینیم چه می گوید چه هدفی دارد. ما باید در مسیحیت مان بمانیم یا نه تغییر فکر و اعتقاد بدهیم برویم سراغ این دینی که او آورده، آمدند در جلسه اول دلباخته قرآن شدند در جلسه اول، این یک نتیجه رقت قلب است من وقتی سنگدل باشم هم با زن و بچه ام بسیار بد معامله می کنم هم با پدر و مادرم هم با مردم از همه بدتر با خودم وقتی سنگدل باشم رقم جهنم رفتن خودم را خودم امضا می کنم، یعنی به خودم هم رحم ندارم، اما وقتی دل نرمی داشته باشم، بس است در یک جلسه به آنجایی که باید برسم می رسم در یک جلسه، حالا نگاه پروردگار مهربان عالم را به این چند تا مسیحی ببینید از ابتدای ملاقات با پیغمبر تا کجا؟ تا بهشت، این مطلبی که می گویم طرح آیه است، سه تا آیه نگاه خدا را از جلسه اول با پیغمبر ببینید درباره این ده تا مسیحی، آیه دست شما را می گیرد شما را بدرقه می کند که تا کجا اینها را در جنات ببینید.

 

باید به خودمان بگوئیم مبادا در قیامت این ده تن مسیحی را به رخت بکشند بگویند که همه عمرت یک روز این ده تا نبود بدبخت بیچاره، یک وقت اینها را مقابل چشم شما علم نکنند، این شرمندگی قیامت که این مسیحی ببین با این کلام نور به کجا رسید و تو مسلمان هفتاد سال در هوای نفس و لجن شهوات دست و پا زدی، فکر این نوع برخورد قیامت هم همیشه پیشمان باشد، سخت است یا الله من فقط یک دلخوشی به قیامتم دارم یک دانه دلخوشی، خودش هم می داند، هیچ وقت خودم را ارزیابی نکردم نماز و روزه ام هم ارزیابی نکردم و بنای ارزیابی کردن هم ندارم چون در مقابل عظمت خدا که بی نهایت است مگر چهار رکعت نماز ما یا گرسنگی ظهر چه هست که قابل حرف باشد، اما یک دلخوشی شدید دارم سرد نمی شوم این دلخوشی آن است که خدا ستار العیوب می باشد همین، بالاخره اگر پرده به روی هیچکس نکشد پس ستار العیوبی چه می شود معطل و بیکار است، خدا را می شود گفت معطل کفر است در روایات ما آمده معطله کافرند یعنی آنهایی که اوصاف خدا را معطل می دانند کلام برای امام باقر(ع) یا برای زین العابدین است نمی دانم برای کدام هایشان است همین پریروز دیدم که راوی به حضرت می گوید وضع قیامتم چه می شود، فرمود شیطان گولت نزند که قیامت هیچ چیزی نداری، نگاه به تو نمی کنند این شیطانی است گولت نزنند، وقتی پروردگار عالم بهشتی هایی که شایسته بهشت بودند به بهشت برد، فاین اطقاء الله من النار، پس آنهایی که باید از جهنم با غفاریت، با ستار العیوبی آزاد بشوند کجا هستند؟ همین یک عده ای را در بهشت می برد و بقیه را هم می گوید سرتان را بیندازید پایین چشمتان کور بروید جهنم فکر بد، گولت نزند همین امید من فقط همین است.

 

ای امید ناامیدان ای کریم، ای دوای دردمندان ای رحیم، اینها در خدا که معطل نمی ماند، کار می کند، حالا بیایید از شروع جلسه با پیغمبر(ص) با کمک قرآن دنبال این چند تا مسیحی برویم ببینیم تا کجا اینها را خدا می برد، اذا سمعوا ما انزل الی الرسول، هنگامی که آنچه بر پیغمبر(ص) نازل شده قرآن این را می‌شنوند یعنی نور را می‌دهند به گوش نور وقتی وارد گوش می‌شود حبس نمی‌شود چون گوش زندان نیست نور را رد می کند طرف دل، طرف قلب، نور را که وارد گوش می کنند

 

«وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ»( المائدة، 83﴾ حالا بعد از شنیدن تکان خوردن دل را ببینید، به پیغمبر(ص) می گوید تری یعنی می بینی-شان «تری اعینهم تفیض من الدمع» مثل دو تا چشمه آب با شنیدن قرآن از چشمشان اشک می ریزد، فیضان اشک، فوران اشک، چقدر دل رقیق بوده در این ده تا چقدر، دل رقیق، دل رقیق عرش رحمان است، بیت الله و حرم الله است، «تری اعینهم تفیض من الدمع» گاهی قرآن را با ترجمه های خوب مثل ائمه بخوانید، اینهایی که در مدینه سقا بودند برای خانه ها آب می بردند بعضی ها مسیرشان از در خانه زین العابدین بود گاهی می آمدند صدای قرآن خواندنش را از پنجره رو به بیرون می شنیدند آیات عذاب را که می خواند مانند مادر بچه مرده گریه می کند. این سقاها مشک ها را می گذاشتند زمین آنها هم می نشستند به گریه کردن، اگر قرآن را آدم بشنود اثر رویش نگذارد چه فایده دارد این شبها دیگر وقت این نوع آیات است. «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ»شماهایی که خیلی گناه کردید کم هم نه اسراف در گناه کردید، طبیعی نبوده گناهانتان، «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ُ»﴿الزمر، 53﴾

 

وقتی شان آیات را که می شنوند دو چشمشان اشک می ریزد، چرا؟ مما عرفوا من الحق، چون از طریق این آیات قرآن حق را شناختند، حق را شناختند خدا حق است و قیامت حق است، نبوت و امامت حق است، ولایت و مرگ و زنده شدن بعد از مرگ حق است مما عرفوا من الحق، شناختند.

 

یک پرانتز خیلی زیبا کنار این مما عرفوا من الحق باز کنم، اول ازتان بپرسم حسین حق است یا باطل است، جوابتان چیست؟ معلوم است همه وجود حسین حق است. «تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا»که هنوز به ابی عبدالله برنخورده بودند ولی آیه بعد از زمان پیغمبر (ص)به این شکل می آید سراغ ما مما عرفوا من الحق می بینی اشکشان می ریزد به خاطر حقی که شناختند درست شد؟ خوش شد دلتان؟ امیرالمومنین هر وقت در خانه بیرون، مسجد هر جا ابی عبدالله را می دید می گفت یا ابرة کل مومن، حسین من تو گریه هر مومنی را درمی آوری، پس ما هم جزو این آیه هستیم حتما که هستیم چرا نباشیم حسین حق است، ما با شنیدن اسمش گریه می کنیم، یقولون اینها با همه وجود می گویند رَبَّنٰاآمَنّٰا ما به این آیاتی که شنیدیم و به محتویات این آیات به کل ایمان آوردیم «مَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ»﴿المائدة، 83﴾خدایا ما ده تا مسیحی را که ایمان آوردیم قرآن را فهمیدیم حق را فهمیدیم در زمره کسانی که شهادت به حقانیت این کتاب دادند بنویس. که قیامت آن شاهدها بیایند در دادگاه بگویند این ده تا مسیحی قرآن را باور کردند فاکتبنا مع الشاهدین.حالا اگر برویم بیرون مسیحی های دیگر ما را ببینند، زن و بچه مان ما را ببینند بگویند برای چی رفتید به قران مومن شدید نبوت پیغمبر(ص) را قبول کردید ما جواب می دهیم وَمٰالَنٰ ؟ سراغ چه کسی بروم؟ به چه دلیل سراغ خدا نرویم؟ وَمٰاجٰاءَنٰامِنَاَلْحَقِّبه چه دلیل سراغ قرآنی که خدا برای ما فرستاده نرویم، ونَطْمَعُ أَن يُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ (مائده84)به چه دلیل به خدا دل نبندیم که قیامت ما را کنار انبیا قرار بدهد، چرا دل نبندیم؟ فَأَثٰابَهُمُاَللّٰهُبِمٰاقٰالُوابا این اقرارشان با این اعترافشان، حبیب من برایشان پاداش حتمی کردم. چه هست؟

 

«جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ وَذَٰلِكَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِينَ»﴿المائدة، 85﴾ تمام بهشت ها را برایشان رقم زدم هر بهشتی که دلشان می خواهد بروند بگردند بهشت اول دوم ششم هشتم، جنات تجری من تحتها الانهار قرآن این ده تا را بدرقه می کند تا هشت بهشت ذلک جزاء المحسنین این هشت بهشت پاداش نیکوکاران است، نیکوکار یعنی چی؟ یعنی آنی که مومن به قرآن است، مومن به توحید است، مومن به پیغمبر است، محسن است، یعنی آمده در زمره انبیاء و در زمره ائمه و زمره اولیاء، ذلک جزاء المحسنین.

 

یک کلمه هم ما به خدا بگوییم، من از لا تقنطوا تشویش دارم، به من امید بده گنه از برگ و باران بیش دارم، چو فردا نامه خوانان نامه خوانند، مو در کف نامه سر در پیش دارم، از حالا تا قیامت ازت خجالت زده هستم، اما امام حسین(ع) که از تو بالاتر نیست، امام حسین مخلوق تو بود و به بدترین گنهکار گفت ارفع راسک، تو می گذاری من سرم پیش تو پایین باشد؟ نه، نمی گذاری.

 

 

 

 

 

منبع : پایگاه عرفان

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

نهج البلاغه فرهنگ نامه ای است بی مانند که متونش با یک دیگر همگون و همخوان اندو این مساله نشان از جریانات علمی، دانش های دینی و دنیایی این کتاب بزرگ دارد. مهم تر آن که چهره حقیقی، جایگاه و منزلت اهل بیت علیهم السلام را آن گونه که خدا و رسول خواسته است، می نمایاند و با بیش از ده ها عبارت، با صراحت و دلالتی روشن، موقعیت تاریخی امت و نقش آنان را در آینده نشان می دهد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʃ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(3)

اویس کریم؛ در کتاب المعجم الموضوعی لنهج البلاغه، با انتقاد از باب بندی های گذشته و ناقص دانستن آنها، مباحث نهج البلاغه را در 22 باب تقسیم نموده و هر یک چندین فصل دارد و هر فصلی دارای موضوعاتی است که مجموعاً 604 موضوع می شود. عناوین باب های آن چنین است: 1) العقل و العلم؛ 2) الاسلام و الایمان و الیقین و الشرک و الشک؛
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʆ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(6)

به مالک اشتر می نویسد:« و ایاک و الاستثمار بما الناس فیه اسوه» (نهج البلاغه، نامه ی 53)؛ مبادا هرگز در آن چه که با مردم مساوی هستی امتیاز خواهی! از اموری که بر همه روشن است غفلت کنی.
Powered by TayaCMS