وادی دائر و وادی بائر

وادی دائر و وادی بائر

وادی دائر و وادی بائر

بذر دین فطری از درون و تابش رحمت الهی از بیرون

تعریف دین الهی

تبدیل اعمال خیر به جنت

وادی دائر و وادی بائر

ریشه بت پرستی و محبت به غیر خدا

ریشه بت پرستی شیطان است یا چوب و سنگ؟

شریک قرار دادن برای خدا

وادی دائر و وادی بائر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، و صل الله علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین.

"بسم الله الرحمن الرحیم، الر کتابٌ أحکمت آیاتُهُ، ثُمَّ فصّلت من لدن حکیم خبیر(1) اَلّا تعبدوا الّا الله إننی لکم منه نذیر و بشیر(2) وَ أن استَغفروا ربکم ثم توبوا الیه، یمتّعکم متاعاً حسنا الی اجلٍ مسمّی وَ یُوتِ کُلَّ ذی فضلٍ فضلَه وَ اِن تولَّوا فَإِنّی أَخاف علیکم عذابَ یومٍ کبیر(3) إِلیَ اللَّهِ مَرْجِعُکمُ وَ هُوَ عَلیَ کلُ شیَ ءٍ قَدِیرٌ(4)"

بذر دین فطری از درون و تابش رحمت الهی از بیرون

مرتبه احکام قرآن که بعد تفصیل داده می شود، شاید دعوت به توحید است که نماز و روزه و جهاد و مابقی همه دعوت به توحید هستند، حتی همه اصول دین هم به توحید برمی گردد. در توضیح دین فطری در قرآن این طور آمده است: " فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها"(روم/30) این دینی که ما شما را به آن دعوت کردیم و انبیاء را فرستادیم، همان است که در فطرت شما گذاشتیم. یعنی از یک طرف انبیاء آمدند و مثل خورشید بر ما می تابند. که اگر انبیاء نبودند کسی راه توحید و راه خدا را نمی فهمید. آن چراغ هدایتی که خداوند روشن کرده است و نور هدایت خود را در وجود آنها قرار داده است، انبیاء الهی هستند. لذا در قرآن وقتی صحبت از نور الهی است مقصود از نور الهی، نبی اکرم(ص)، اهل بیت(ع) و به تبع آن انبیاءالهی هستند. از طرفی اگر خداوند در درون ما یک قابلیت و یک روح توحیدی قرار نمی داد، فقط چراغی که از بیرون بر ما بتابد، کفایت نمی کرد. درست مانند روئیدن بذر که هم باید خورشید بتابد و باران ببارد و هم اینکه استعداد رشد کردن در آن بذر وجود داشته باشد.

خداوند هم در باطن ما دین خودش را قرار داده است و به ما فرموده حنیف باشید، "فَأَقم وجهک للدین حنیفاً". یعنی دائم مسیرتان به طرف دین الهی باشد، و بعد فرموده است این دین را در فطرتتان قرار دادم و بعد انبیاء را فرستادم که شما را به این توحید دعوت کنند تا بذر وجودی شما شکوفا شود. یعنی از یک طرف تابش نور انبیاء و بارش باران رحمت الهی است که همان ولایت امیرالمومنین(ع) است، اینها از بیرون هست، از درون هم یک رشته توحید در فطرتان قرار دادم. و این توحید تا جایی است که دستوری در بیرون نیست که انبیاء گفته باشند و در فطرت ما نباشد. همانطور که قرآن یک مرتبه احکام دارد و بعد تفصیل پیدا می کند، در فطرت ما هم یک اجمالی است، بعد همان اجمال، تفصیل پیدا می کند. لذا در فطرت ما میل به همه دین و شریعت گذاشته شده است. هر چیزی که در بیرون دستور به انجام آن دادند، در درون ما هم هست. گیاهی که سبز می شود، همه خصوصیات آن، در بذر هم هست. گندمی که سبز می شود، اگر بذرش آفت زده باشد، خوشه اش هم آفت زده می شود. ولی اگر مرغوب باشد، خوشه اش هم مرغوب است. دین در وجود ما هست، حال اگر با انبیاء همراه شدیم، دینی که در وجود ما هست شکوفا می شود، در غیر این صورت شکوفا نمی شود.

بطور کلی در عالم دو محیط است، یکی محیط نورانیت انبیاء و هدایت انبیاء الهی است و دیگری محیط ظلمت و ولایت دشمنان امیرالمومنین(ع) است. اگر وارد محیط نور شویم، فطرت ما باز می شود و بذر وجود ما زیر چتر ولایت امیرالمومنین(ع) به گلستان توحید تبدیل می شود. خود مومن می شود یک درخت توحید. به هر کدام از افعالش که نگاه می کنی، خدای متعال وجود دارد. خود این مومن دائما میوه می دهد، شجره اش پر بار است، دیگران هم از او استفاده می کنند. همین است که در روایت داریم مومن راه رفتنش در بین مردم مفید است. مؤمن اگر بین مردم نفس بکشد، مردم بهره مند می شوند.

تعریف دین الهی

در روایت آمده که دین سه کلمه است : أشهد أن لا اله الله و أشهد أنّ محمداً رسول الله(ص) و أشهد أنّ علیاً ولی الله(ع). خدای متعال در فطرت ما میل به پرستش خدای متعال، میل به حرکت در مسیر رسالت نبی اکرم(ص) و میل در حرکت در پرتوی ولایت امیرالمومنین(ع) را قرار داده است. ما طالب همین مسیر هستیم. از درون متمایل به حرکت در این مسیر هستیم، و از برون هم هدایت و راه قرار داده شده است. اگر در این راه افتادیم، این دو هماهنگ می شوند. انسان هر یک قدم که جلو می رود، شکوفا می شود. انسان مومن خودش می شود یک شجره پاک. و اگر از این مسیر بیرون رفتیم، تمام این مطالبات فطری ما و آنچه که خداوند در وجود ما گذاشته است و ما طالب آن هستیم، همه خاموش می شود. اگر خدای متعال در انسان میل به بهشت را نمی گذاشت، نفرت از جهنم را قرار نمی داد، دیگر نه کسی از بهشت خوشش می آمد و نه از جهنم نفرت داشت. اینست که خدای متعال اینقدر به ما هشدار می دهد که این طرف بهشت و آنطرف جهنم است. و در درون ما هم میل به بهشت و نفرت از جهنم را قرار داده است. بهشت همان وادی توحید است. بهشت همان بیوت است که شرحش در سوره نور آمده است. جهنم هم محیط ولایت دشمنان امیرالمومنین(ع) است و آنجا تفصیل پیدا می کند.

تبدیل اعمال خیر به جنت

هر کار خیری انسان انجام می دهد، بذری است در محیط امیرالمومنین(ع). ایشان متکفل این بذر هستند. عالم ملائکه در اختیار حضرت است. فرمود ذکر سبحان الله که می گویید، این ذکر به شجره های بهشتی تبدیل می شود. هر ذکری که می گویید برایتان درختی می کارند و در وادی امیرالمومنین(ع) این یک ذکر تبدیل می شود به جنت، باغستان. "أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ"(ابراهیم/24) فرع این درخت پاک و این درخت توحید که منظور امیرالمومنین(ع) هستند، در آسمان است. بهشت، فرع امیرالمومنین(ع) است. همه اعمال مومنین در این بهشت واقع می شود، آنوقت سبز می شود. حضرت کار می کنند. شاید یک معنایش این باشد: "تُوتی أُکُلَها کُلُّ حینٍ بِإِذنِ رَبَها"، این درخت دائم میوه می دهد. اگر بذری در ولایت امیرالمومنین(ع) افتاد، گم نمی شود بلکه به درخت تبدیل می شود.

وادی دائر و وادی بائر

" أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوار"(ابراهیم/28) پیغمبر ما، شما که می بینی که اینها چگونه نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند. و مردمشان را وارد دار البوار کردند. امیرالمومنین(ع) فرمود: "نحن النعمه"(1) و منظور از کفر، رقبای امیرالمومنین(ع) می باشد، آنها کفر و فسوق و عصیان هستند. سرزمین بائر کجاست؟ محیط ولایت دیگران. یعنی سرزمینی که هیچ چیز در آن سبز نمی شود. و هرچه در آن بکاری می سوزد. این سرزمین بائر کجاست؟ وقتی امیرالمومنین(ع) می رود و دیگران می آیند، این فضا دیگر فضای دار البوار است، جهنم است. یعنی از همین الان مردم را در جهنم بردند. وقتی انسان به جهنم رفت، هیچ چیز در آن سبز نمی شود. به عکس، سرزمین ولایت امیرالمومنین(ع) سرزمین دائر است. بهشت است. حضرت رسول(ص) در معراج دیدند ملائکه مشغول کار هستند و خانه می سازند، یک خشت از طلا، یک خشت از نقره. گاهی مشغولند، گاهی دست برمی دارند. حضرت از جبرئیل سوال کردند که اینها چه می کنند؟ چرا اینگونه کار می کنند؟ جبرئیل پاسخ داد: وقتی از دنیا مصالح بیاید، اینها مشغول می شوند. فرمود مصالح چیست؟ جبرئیل گفت: "سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر" وقتی آنها مشغول به ذکر توحید باشند، مصالح می رسد.

کسی که وارد وادی ولایت می شود، وقتی زبانش به ذکر خدا مشغول می شود، در این وادی به خانه ای از طلا و نقره تبدیل می شود. گفتند: آقا پس ما خیلی بهشتمان آباد است؟ فرمودند: به شرطیکه آتش نفرستید. پس وادی ولایت امیرالمومنین(ع) می شود دار رویش فطرت انسان. خداوند در وجود انسان فطرت را گذاشته است. این فطرت مانند دانه گندم سربسته است. این خوشه ای که می بینید، همه نقش و نگارش در گندم هست. اگر این گندم در سرزمین بائر افتاد، می سوزد. اگر در سرزمین دائر افتاد، سبز می شود و به خوشه گندم تبدیل می شود. "أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُون"(واقعه/63) آیا شما زارعید؟ ما هستیم که این دانه را به یک خوشه تبدیل می کنیم.

خداوند به وسیله جنودش، فطرت ما را که یک بذر است، در این عالم خلق می کند. حال اگر این بذر وجود انسان در یک سرزمین خوبی افتاد، هرچه سرزمین خوبتر باشد، این بذر بهتر بار می دهد. بهتر به آن باران می بارد. این سرزمین وجود مقدس امیرالمومنین(ع) است.

مقابل این آیه، آیه ای است که در بالا ذکر شد. یعنی وقتی امیرالمومنین(ع) می رود و دیگری می آید، این فضا دیگر فضای دار البوار است. این دار البوار، جهنم است. از همین جا شدند جهنم. این جهنمی که آنها را از الان وارد کردند، در روز قیامت، "یَصلَونَها"، آشکار می شود. در روز قیامت آنها را به جهنم می برند و می گویند شما محیطتان همین است، جهنمی هستید.

لذا اگر بخواهیم آیه "لا تعبدوا الّا الله" را معنی کنیم، یعنی به غیر از حرف نبی اکرم(ص)، به حرف دیگری گوش نکنید. از محیط ولایت امیرالمومنین(ع) بیرون نیایید. اینجا محیط بهشت است. وادی دائر است. لذا کلمه توحید وجود مقدس رسول الله(ص) و امیرالمومنین(ع) است. این طور نیست که بهشت اصل باشد، و امیرالمومنین(ع) فرع. بلکه بهشت فرع بر امیرالمومنین(ع) است. وادی توحید یعنی این، بهشت هم چیزی غیر از این نیست. دائما هم این توحید شکوفاتر می شود.

مومن می خورد موحدتر می شود، می خوابد موحدتر می شود، ازدواج می کند موحدتر می شود. حتی عمل نکاح که اینقدر به نظر ما پست می آید، اگر در محیط ولایت امیرالمومنین(ع) باشد، هر قطره غسلش تبدیل می شود به ملائکه. برای همین لذت، چون در محیط ولایت امیرالمومنین(ع) بوده و باعث غفلت نشده است، در روز قیامت می بیند که چه باغستانی برایش درست کرده اند. و یا در مورد نوشیدن آب، در روایات داریم آب را سه جرعه کنید، با بسم الله و حمد و جرعه سوم را سه قسمت کنید با سه بسم الله و سه حمد. که در این صورت بهشت بر این شخص واجب می شود.

این معنی کلمه توحید است. این معنی "لا تعبدوا الا الله" است. می خورد بهشت می برند، نکاح می کند بهشت می برند و ... . یعنی هرچه ما در دنیا انجام می دهیم، لذت می بریم، خوش هستیم، نورانی تر می شویم. مثل بهشت. این خاصیت محیط ولایت امیرالمومنین(ع) است. " مَثَلُ الْجَنَّهِ الَّتی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّهٍ لِلشَّارِبین"(محمد/15) یک طرف عسل مصفی و ... است و یک طرف آب جوشان و ... اگر کسی وارد محیط نعمه الله شد، یعنی محیط ولایت امیرالمومنین(ع) از الان در بهشت است. در دار دائر است. لذا باطن همه نعمت ها به ولایت تفسیر شده است. بزرگان در خواب یک جرعه از دست امیرالمومنین(ع) می گیرند، می شوند یک عالم، یک مرجع و ... و به مقام بندگی و مقام شب زنده داری می رسند.

بنابراین، این طرف بذر وجود مومن است، آنطرف هم سرزمین ولایت امیرالمومنین(ع) است. این دو که با هم همراه می شوند خود مومن می شود یک بهشتی. "فمن یَعمَل مِثقالَ ذَرهٍ خَیراً یَرَه"(زلزال/7) در این آیه منظور از خیر عملی است که در محیط ولایت امیرالمومنین(ع) انجام می شود. عاقبتش هم می شود بهشت. نقطه مقابلش جهنم و آتش است. النار: ولایه عدو آل محمد(ص). دار البوار است، آب جوشان است: " وَ سُقُوا ماءً حَمیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ". این قصه هم از همین دنیا آغاز می شود. "ان لا تعبدوا الا الله، اننی لکم منه نذیر و بشیر"، غیر خدا را عبادت نکنید که اگر عبادت کردید انذارتان می کنم و اگر خدا را عبادت کردید، بشارت می دهم.

ریشه بت پرستی و محبت به غیر خدا

در آیه "ففّروا الی الله"، این آلهه چه کسانی هستند که ما باید از آنها به سوی خدا فرار کنیم؟ ظاهر آلهه چیست؟ این آلهه به ظاهر چوب و بت و سنگ است، کمی جلوتر که می روی فرش و خانه و شغل و محبت به غیر و ... . اینها می شوند آلهه. ولی آیا این سنگ و چوب و فرش و زمین، بت هستند؟ آن الهی که بت پرستهای قوم حضرت ابراهیم می پرستیدند، نمرود بود یا چوب و سنگ؟ ته خط، آنها اسیر نمرود بودند یا اسیر چوب و سنگ؟ واقعیت این است که آنها اسیر نمرود بودند. بتشان آنجا بود. و تا آن نمرود هست، این بتکده هم هست. و یا مردمی که گوساله سامری را می پرستیدند، آیا آنها گوساله را می پرستیدند یا سامری را؟ (در بعضی روایات اولی به گوساله تعبیر شده و دومی به سامری)

ریشه بت پرستی شیطان است یا چوب و سنگ؟

مثل دستگاه تمدن مادی، بت پرستی مدرن که همه را در جعبه دنیا محصور کرده است. انتهای دعوتش چیست؟ خوشگذرانی در دنیا. اسمش را هم "توسعه" می گذارند و به ما هم می گویند "عقب مانده". خوب اینها که توسعه یافته هستند، چه دارند؟ 200 رقم ماست، 2000 مدل ماشین، زنانشان سالی 25 جفت کفش می پوشند و... . آیا چیزی غیر از این هم دارند؟ آیا یک بار از دهانشان دعوت به خدا شنیده اید؟ با صدای بلند می گویند جای خدا پرستی در خانه و محیط خلوت است. زندگی اجتماعی جای خدا نیست. شوخی هم ندارند. اساس این تمدن همین است. ریشه تمدن غرب که الان همه ما را مشغول کرده است و متاسفانه دوستان امیرالمومنین(ع) هم کم و بیش ذائقه شان به آن مشغول شده است، ریشه این تمدن بت پرستی است. که همه رنجها هم به خاطر همین است. این بت می شکند، بت دیگری می گذارند.

طبق این آیه: " أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبین * وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیم"(یس/60) یک طرف شیطان است و یک طرف الله. انتهای جهنم، ولایت شیطان است. جهنمی یعنی بذر وجودیت را در سرزمین بائر می ریزی و الان می شود جهنم. خشک می شود. ولی اگر بذرت را در سرزمین دائر بریزی، الان شروع به سبز شدن می کند و در بهشت تحویلت می دهند. همین خورشید، بذری را که در سرزمین کویر افتاده، می سوزاند و بذری که در سرزمین آباد افتاده است را به درخت تبدیل می کند. پس آیا انتهای آلهه ما نفس و دنیا و فرش و میز است؟ خیر در واقع انتهای بت پرستی، ولایت شیطان است. اوست که فرش را برای من می کند خدا و زینت می دهد. دوست داشتن اینها، عبادت شیطان است. اوست که دنیا را جلوه می دهد، دعوت می کند، صدا می زند، خیال انگیزی می کند. شیطان فقط شیطان جنی است، یا شیطان انسی؟

" وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْض"(انعام/112) برای هر پیغمبری دشمنی قرار دادیم از شیاطین انسی و جنی. اینها حرفهای ظاهر فریب و پر زرق و برق به هم می گویند. مثل حرفهای امروز پرچم داران کفر: توسعه، پیشرفت، آزادی، عدالت. ته خطش هم جز بت پرستی چیز دیگری نیست. و کسی هم که آنجا می رود، ته خطش می شود یک آدم دنیا پرست تمام عیار. همه وجودش می شود در حد دهن و دامن و کیف کردن.

به طور کلی همه لذتهای حرام از ولایت شیطان است. ریشه لذتها صفات رذیله هستند. انسان بخیل از مال نگاه داشتن کیف می کند و انسان جواد وقتی می بخشد کیف می کند. جود مال امیرالمومنین(ع) و بخل مربوط به دشمن است. ریشه همه بت پرستی ها پرستش دشمن امیرالمومنین(ع) است.

"ففروا الی الله"، یعنی کجا برویم؟ به محیط ولایت امیرالمومنین(ع). از چه چیزی فرار کنیم؟ از آلهه. ته نگاه ما باید این باشد که کسی که این آلهه را ساخته، دشمن امیرالمومنین(ع) است. بت اصلی اوست و بتکده را هم آنها به پا کرده اند. در وادی ولایت، هر مومنی می شود شجره طیبه، در آن وادی هم هر کافری یک شجره زقوم است. در همین دنیا هم اینگونه است. مومن تلخی اش هم شیرینی است. با آدم دعوا هم می کند، انتهایش را که نگاه می کنی عسل است. کافر وقتی لبخند به آدم می زند، انتهایش را نگاه می کنی زقوم است. کسی که دنبال دنیا پرستی است وقتی به انسان دست می دهد و یا سلام می کند، لا مذهب انتهای این محبتش از جهنم هم تلخ تر است. خود این زقوم است. همه جهنمی ها زقوم هستند. و همه بهشتی ها الان شجره طوبی هستند. شاخ و برگش هستند. لذا "ففروا الی الله"، یعنی از این بت ها فرار کنید، منظور سقیفه و ادامه سقیفه است. اینها بت اصلی هستند.

شریک قرار دادن برای خدا

می فرماید: " وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّه"(بقره/165) عده ای از مردم برای خدا شریک قرار می دهند و مثل خدا آنها را دوست می دارند. خوب این بتها چه کسانی هستند که اینها را شریک خدا قرار می دهند؟ چوب و سنگ است؟ فرمود: اولیاء فلان و فلان. یعنی ته بت پرستی اینجاست. همه بت پرستهای عالم از اول تا آخر زیر چتر همین بت هستند. کما اینکه همه موحدین عالم از ابتدا تا انتها زیر چتر ولایت امیرالمومنین(ع) و نبی اکرم(ص) هستند. بت پرستی یعنی این. پرستش آنها، به حرف آنها گوش دادن بت پرستی است. فراعنه تاریخ شاخ و برگ اینها هستند. پس "لا تعبدوا الّا الله" یعنی شیطان را نپرستید، یعنی اینها را نپرستید. اینست که حضرت فرمود: "ولایتُنا قطب القرآن"(2) همه قرآن برمی گردد به بحث توحید و امیرالمومنین(ع). "کلمه لا اله الّا الله حصنی..." و "ولایه علی بن ابیطالب(ع) حصنی..."

پاورقی

  1. الکافی (ط - الإسلامیه)، ج 1، ص: 217
  2. تفسیر العیاشی، ج 1، ص: 5 منبع: mirbaqeri.ir

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

No image

آفرينش اهل بيت (ع) در نهج البلاغه

يكى از پژوهش گران سنّى، نيكو و دادگرانه سخن گفته، آن جا كه گويد:هر كس يكى از اصحاب پيامبر را بر ديگر اصحاب برترى دهد، منظور او به يقين برترى دادن بر على نيست؛ زيرا على از اهل بيت پيامبر است.پس برترين آفريدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله خاندان او هستند، و اين، همان واقعيّت و حقيقت است؛ زيرا آنان مانند پيامبر بر تمامى پيامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفريدگان در آفرينش، اخلاق و كمالات هستند.
 نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

نگاهی به مسأله حساس امامت در نهج البلاغه

احتمالا بتوان از این سخن دردمندانه این نکته را به دست آورد که اهمیت امامت فقط در مدیریت جامعه نیست بلکه در مقام فهم دین نیز بسیار حائز اهمیت است که البته طبق دلایل بسیار متقن ائمه اهل بیت (علیهم السلام) از علمی خدایی بهره مند هستند کما اینکه این مساله را می توان از این سخن حضرت نیز به دست آورد ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلیهم بامر الله فیه سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

امامت به مفهوم حجت در نهج البلاغه

اين جمله ها هر چند نامى ولو به طور اشاره از اهل بيت برده نشده است، اما با توجه به جمله هاى مشابهى که در نهج البلاغه درباره اهل بيت آمده است، يقين پيدا مى شود که مقصود، ائمه اهل بيت مى باشند. از مجموع آنچه در اين گفتار از نهج البلاغه نقل کرديم معلوم شد که در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسى، مساله امامت به مفهوم خاصى که شيعه تحت عنوان " حجت " قائل است عنوان شده و به نحو بليغ و رسائى بيان شده است.

پر بازدیدترین ها

 اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

اهل بیت علیهم السلام در نهج البلاغه

نهج البلاغه فرهنگ نامه ای است بی مانند که متونش با یک دیگر همگون و همخوان اندو این مساله نشان از جریانات علمی، دانش های دینی و دنیایی این کتاب بزرگ دارد. مهم تر آن که چهره حقیقی، جایگاه و منزلت اهل بیت علیهم السلام را آن گونه که خدا و رسول خواسته است، می نمایاند و با بیش از ده ها عبارت، با صراحت و دلالتی روشن، موقعیت تاریخی امت و نقش آنان را در آینده نشان می دهد.
 رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

رهبرى صالح از ديدگاه نهج البلاغه

از موضوعات اساسى و مباحث حياتى نهج البلاغه - كه جملگى از مسائل اساسى جامعه انسانى محسوب مى گردد - مساله امامت و رهبرى است . على (ع) در سخنان و رهنمودهاى ارزنده خويش در نهج البلاغه به بيان ابعاد مختلف اين مساله پرداخته اند:اولا: ضرورت آن را در اجتماع بشرى مطرح فرموده اند؛ثانيا: در ارتباط با همين لزوم و ضرورت رهبرى، به امامت و پيشوايى صالح و حق، و نيز به رهبرى ناشايسته و ناحق پرداخته اند.
 امامت از ديدگاه نهج البلاغه

امامت از ديدگاه نهج البلاغه

اختلاف مذهبي بين مسلمين سه ريشه اصلي دارد. نخستين اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اسلام، مسلمانان را به دو دسته شيعه و سني تقسيم کرد.دومين اختلاف مسلمين در اصول دين و مسائل اعتقادي است که سبب پيدايش مکاتب مختلف کلامي گرديد که مهمترين آن ها اشاعره، معتزله، مرجئه و شيعه است. سومين اختلاف در احکام و فروغ دين است که در نتيجه آن مذاهب مختلف فقهي مانند شافعي، حنبلي، مالکي، حنفي و جعفري پديدار شد.
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʃ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(3)

اویس کریم؛ در کتاب المعجم الموضوعی لنهج البلاغه، با انتقاد از باب بندی های گذشته و ناقص دانستن آنها، مباحث نهج البلاغه را در 22 باب تقسیم نموده و هر یک چندین فصل دارد و هر فصلی دارای موضوعاتی است که مجموعاً 604 موضوع می شود. عناوین باب های آن چنین است: 1) العقل و العلم؛ 2) الاسلام و الایمان و الیقین و الشرک و الشک؛
 نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایتʆ)

نهج البلاغه، بزرگ ترین سند ماندگاری امامت و ولایت(6)

به مالک اشتر می نویسد:« و ایاک و الاستثمار بما الناس فیه اسوه» (نهج البلاغه، نامه ی 53)؛ مبادا هرگز در آن چه که با مردم مساوی هستی امتیاز خواهی! از اموری که بر همه روشن است غفلت کنی.
Powered by TayaCMS