عبرت

عبرت

یا لطیف

سخنران: حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد

موضوع: عبرت

مکان: تخت جمشید- میلاد پیامبر

عبرت

یکی در گذشته ،یکی در حال و یکی هم در آینده :

یعنی اینکه خداوند تبارک و تعالی از ما توقع دارد که ما در سه نقطه از زمان،با دیده گذرا و دیده ای که عقل پشتش خوابیده نگاه کنیم .

یکی به گذشته دوست دارد ما نگاه کنیم،یکی به حال دوست دارد ما نگاه کنیم و یکی هم به آینده

به گذشته ای که باید نگاه کنیم بیشتر برای اینست که تجربیاتی که گذشتگان ما در زندگیشون و مسیرشون در این دنیا داشتند را ببینیم و از آن تجربیات استفاده کنیم و الان خوب زندگی کنیم

امیرالمومنین می فرمایند :

تجربه از گذشته ها،زندگی الانت را بیمه می کند و این زندگی خوب می شود.لذا وقتی که ما به گذشتگان نگاه می کنیم یک سری مسائل را در گذشته گذشتگان می بینیم که این مسائل برای امروز ما به درد می خورد

دوم اینکه به حالتان نگاه کنید

همین حال هم با دیده عبرت باشد.همین الان هم که داری مردم را می بینی با یک دید عبرت آمیزی به مردم نگاه کنی.همین الان هم که شما داری به زندگی نگاه می کنی به زندگی خودت هم به دید عبرت نگاه کن.انسانی که چشمانش را ببندد و اصلا خبر نداشته باشد چه جوری زندگیش می گذرد این انسان،هیچوقت انسان پیروزی در زندگیش نیست.(اصلا ما حرفی از آخرت هنوز نزدیم و بنا هم نداریم بزنیم)هیچ نشانه ای از اینکه انسانی بدون عبرت زندگی می کند موفق است در طول تاریخ ،ما ندیدیم و متاسفانه اغلب انسانهای ما عادت کردند که خودشون در یک مسیری جلو بروند و خودشان عبرت بگیرند از خودشان و از گذشته خودشان نه از گذشته بقیه .می بینیم که پیرهای ما،مسن های ما و با تجربه های ما باید روی سرشون بریزند و ازشون سوال کنند که بابا چی شد؟ما چکار کنیم و چکار نکنیم؟اما می بینیم از اینها هیچ گونه استفاده ای نمی شود.چرا؟؟چون عادت نکردیم که از تجربیات استفاده کنیم

بابا این مسیر دنیایی که من و تو داریم در سال 82 می رویم ممکنه یک چیزاییش با اون کسانی که در دهه 50-60 رفته اند فرق داشته باشد.اما یک کلیات و اصولی دارد که این اصول را خداوند روز اول خلقت وضع کرده.بر طبق این اصول اگر ما جلو رفتیم موفقیم و اگر نرفتیم هیچ فایده ای ندارد

یه دو دو تا چهار تایی در زندگی ماها حاکمه که اینها را بزرگان ما می دونند و متاسفانه ما عادت کردیم به اونها نگاه نکنیم و به خودمون نگاه کنیم

و اما عبرت از آینده:

از آینده ما چه جوری عبرت بگیریم؟مگه میشه از آینده عبرت بگیریم؟عبرت از آینده،یک جور عبرت گرفتن از حال است.به این معنا که در آینده ما یک اتفاقاتی ممکن است بیفتد که این اتفاقات آینده، برای حال ما عبرت است.مثلا اینکه انسان فکر کند که در آینده از این جمالش برایش چیزی نمی ماند.میگن آقا جیک جیک مستونت که بود فکر زمستونت نبود؟

اگر ما مدام بخواهیم در جیک جیک مستون به سر ببریم و فکر زمستان نکنیم و فکر این نباشیم که در آینده مثلا از جمال ما چیزی نمی ماند با مشکل روبرو خواهیم گشت

آقای انجوی که داری الان صحبت می کنی ممکنه در آینده زبونت بگیره.می خوای دو تا کلام حرف بزنی نتونی صحبت کنی.اونوقت می خوای چکار کنی؟

آقا،تویی که الان داری گول هیکلت رو می خوری ممکنه فردا یک اتفاقی بیفتد،یک تصادفی خدایی نکرده بکنی و یک قسمتی از نخاعت صدمه بییند یکدفعه بشوی پوست و استخوان.اونوقت با چی می خوای نون بخوری؟

تویی که الان داری نون علمت رو می خوری ممکنه یک حواس پرتی بهت دست بده که این علم رو از دست بدهی.اونوقت می خوای چکار کنی؟

و سوم عبرت از آینده

یعنی اینکه در نظر بگیریم که در آینده چه اتفاقاتی ممکن است برای ما بیفتد.و با امروزتون جیک جیک مستون نداشته باشیم.این میشه عبرت از آینده

انسانی که امروزش را می گذراند چون حالا امروزه و فردا هم میگه خدا بزرگه این انسان، عبرت از آینده نمی گیره

بنابراین عبرت،یک کلمه خیلی مهمیه.حتی به آینده هم باید نگاه کنیم با دید عقلانیت

عوامل عبرت گیرنده:

از کلام آقا امیرالمومنین این عوامل را بگیریم

1- روزگار

همه ما توی همین لخته های دلمون می نویسیم که آی روزگار،آی فلان و...!هر جا می ری می بینی دارن از روزگار بدو بیراه میگن که آی روزگار،آی دنیا،آی بی وفا،آی فلان!همیشه کاسه چه کنم چه کنممون از دست روزگار رو به آسمان بلنده که آی این دنیا بی وفاست اله کرد و بِلِه کرد

بنابراین عبرتی که ما از روزگار باید بگیریم اینه:

خوب دقت کنید که روزگار همانی را که ما بر سر روزگار در می آوریم همان را سرمان در می آورد

روزی شخصی جلوی امام معصوم گفت:اُف بر این دنیا.آقا فرمود:هر کسی که گفت اُف بر این دنیا.دنیا 3 بار بهش میگه اُف بر خودت.من که کاری نمی کنم.تو داری بازتاب عکس العمل ها و بازتاب عمل خودت رو می بینی .

چرا میگی اُف بر دنیا؟دنیا که کاریت نداره.مگه دنیا اراده داره؟این دنیایی که ما داریم دنیای بازتاب ها،دنیای عمل ها و دنیای عکس العمل هاست.دنیا یعنی از هر دست دادن از همان دست گرفتن.دنیا،قواعد بازی در روزگار را اگر بخواهد بشناسد این برایش عبرت دارد.قواعد بازی در این دنیا را اگر انسان یاد نگیرد در این دنیا می بازد .

خداوند تبارک و تعالی فرمود:ما وقتی که دنیا را خلق کردیم بهش چند تا دستور دادیم .

گفتیم دنیا.گفت:بفرمایید.آقا من خلقت کردم درسته؟بله درسته.بنابراین این دستورهایی که میگم باید اجرا کنی....چشم.دستوراتتون چیه؟

الف:یادت باشه هر که دنبالت دوید ازش فرار کن.این قاعده بازی در دنیاست.اونی که از 4 صبح تا 12 شب،دنبال تو دوید،ساعت 12:5 دقیقه برای او تصادفی بیاور،که هر چه از 4 صبح تا حالا جمع کرده همه اش دور ریخته شود

قاعده بازی در دنیا به ما ربطی نداره،خدا میگه من اینطوریر خلقش کردم.و هر کس از تو فرار کرد دنبالش بدو .اونی که دنبال پول تو دوید بیچارش کن.اونی که دنبال شهرت در تو دوید بیچارش کن،ذلیلش کن.اونی که دنبال محبت در تو دوید بدبختش کن.واونی که از تو فرار کرد اونوقت تو بدو دنبالش.اونی که آمد و در تو امکانات وسیعی فراهم کرد مطمئن باش که باید برایش تنگ بگیری

چرا؟چون من با این بنده هام قبل از اینکه می خواستم خلقشون کنم اتمام حجت کردم در حالی که اینها یادشان رفته.به این بنده هام گفتم :ببخشید توی این دنیا،من برای شما بعضی چیزها را قرار ندادم

هیچ کسی را ،من در دنیا،برایش راحتی کامل قرار ندادم.تو دنیا هر چیزی که برایت قرار دادم یک ناراحتی هم درش هست.مطمئن باش.بهترین ماشینی که بهت میدم یک هول و هراسی هم برای دزدیدنش بهت میدم.بهترین خونه ای رو که بهت میدم یک ناراحتی هم توش می ذارم ،چون من زیاد خوشم نمیاد که مردم تو دنیا همچین خوش خوش خوش باشند.بنابراین قاعده بازی با دنیا اینه.باز نیاین به من گیر بدین که آقا چرا شما دنیارو اینطوری معرفی می کنین!؟به من چه ربطی داره .

قواعد خلقت در دنیا،یکیش اینه.ممکنه حالا مثلا 4 روز جوونه بگه می گذرونم چی میگی بابا!؟اصلا معلوم نیست چه خبر بشه.حالا بگذار وقت زیاده.اینقدر ماشالله دنیا باحال و باصبره

2- عبرت از گذشتگان

آقا امیرالمومنین می فرماید :

به دنیا و ملل پیشین به دیده عبرت نگاه کن .

الان شما در جایی قرار دارید که کم جایی نیست.در دنیای فعلی ما یکی از مهمترین جاهای تاریخ همین تخت جمشید است.ببنید چه اتفاقاتی اینجا افتاده،چه بنایی ،چه چیز عجیبی

مثلا شما این پله ها رو دیدین که چقدر کوچولو کوچولوست،بعد با خودم گفتم این یعنی اینکه اینجا،باید قدمهایت را آرام و با تواضع برداری.اینجا بارگاه سلطنت است

میگه در سالن انتظار تخت جمشید ما،برخی از اقوام و ملل نماینده ای می فرستادن که برخی از اینها تا 2 ماه،3 ماه در لیست انتظار بودن که برسند خدمت آن شاه بزرگ.برای یک لحظه خودت رو بگذار جای آن شاه.میگه اینها ،اینجا سه ماه نشستن به انتظار.خودت رو بگذار جای اونها ببین چه کیفی داره.از همه جهان بیان بشینن منتظر ما،خیلی کیف و حال میده ها

الان اگر یک نفر بیاد به ما بگه آقای فلانی، کیف می کنیم باد می کنیم.یکی بیاد بگه خیلی شما کارت بیسته تا آسمونها پرواز می کنیم.ما نون حالمون رو می خوریم

چقدر خیام زیبا میگه:

در گارگه کوزه گری رفتم دوش

دیدم 2000 کوزه،گویا و خموش

زان یکی بانک برآورد و خروش

کوکوزه گرو کوزه خرو کوزه فروش

حالا مثلا ما بشیم بزرگترین شاه جهان،همه بیان جلومون صف بکشن بعدش چی؟؟؟

وقتی میگیم عبرت از آینده یعنی همین.بعدش چی؟؟؟؟

اگر الان من بشینم تا پس فردا صبح از عظمت این شاهنشاهان بگم و تا 10 روز دیگه ازشان بگوییم الان چه سودی برای اینها دارد؟واگر ما از همین جا،یه دو کیلومتر پایین بریم و بریم به گلزار شهدایی که شاید هیچ بازدید کننده ای نداشته باشد،آیا بازدید نکردن از آنها چه ضرری به آنها می رساند؟؟

آنهایی بُرد کردند که قواعد بازی با دنیا را دانستند

مهمترین قاعده بازی با دنیا اینست که:

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

مرغ باغ ملکوت،باید طوری برنامه ریزی کنه که برای ملکوت به دردش بخوره.تو این دنیا که آب و دونه رو میدن.هیشکی غصه نخوره،اگه تو خونت هم باشی خدا یه جوری این آب و دونه رو بهت میده

اما قاعده بازی با دنیا رو میگه از دنیا پیدا کنین.چه فخرها و افتخاراتی!میگه بنده فرزند فلان بن فلان صاحب چی چی هستم.حالا کوشی؟کجایی؟نمی بینمت.ریز می بینمت

ماها سرمون کلاه نمیره.این تخت ها رو داریم می بینیم و به این تخت ها دل خوش نمی کنیم.آرام بخوابید،نمی خواهد سربلند کنید و بگویید مردم

پبغمبر فرمودند:که اگر می شنیدید که اینها به شما چه می گویند مو به تنتان راست می شد

اینهایی که جهان زیر نگینشون بوده نیستند ماها اینارو می بینیم بعد به عظمت خدا نگاه می کنیم میگیم اُه اُه اُه

و واقعا اینهایی که اینطوری بزرگ بودن و این کارارو کردن خدا دیگه کیه؟

بنابراین عبرت از پیشینیان و گذشتگان

عبرت از عمر:

عمری که داره سریع می گذره

امیرالمومنین در مورد آثار کسری که اومدن دیدن این شعر رو گفتن

وقتی بادها می وزد،سنگ ها و تخت ها و استوانه هایی که کاخها را بر آن بنا کرده بودند یکی یکی بادها با فرسایش می شوره و اینها یکی یکی فرو می ریزد،

گویا اینها دارن می بینند که بابا چهل،پنجاه،شصت سال تو دنیا عمر داشتم و،وااااااااااااای درست کردم برای سال 82 ،که مردم بیایند و بازدید کنند و توضیح بدهند و کیف کنند.اما خود بدبختم چی!؟

من الان چکار کنم؟می خوام که مردم بازدید نکنندچی به من می رسه؟مگه قرار نیست ما اول و آخرِ خودخواه عالم باشیم؟ما که نمی توانیم برای عالم و آدم زندگی کنیم.کی می خواد جواب مارو بده؟ و این چیزی است که ما باید عبرت بگیریم

و اما :

بادها بر بقایای خانه هایشان وزید.گویا آنها بر سر میعادگاهها و وعده گاهها بودند و می دیدند،کشتزارهایی را که آنها زحمت کشیده بودند مردم می خوردند و چیزی به آنها نمی رسید.کاخهایی را که آنها ساخته بودند مردم با آنها به عیش و نوش می پردازند و چیزی بهشان نمی رسد.بناهایی که آنها بلند کرده بودند مردم می آیند و لذت می برند باز چیزی به آنها نمی رسد و آنگاه دست بر دست می کوبند،لب به حسرت می گزند واااااااااااااای.این چیزی است که ما باید از آن عبرت بگیریم

و بعد نکته اخلاقی :

عبرت از سختیها و شادیها

ببینید ،سختیها و شادیها می گذرد و آن چیزی که سختی را،برای ما سختی می کند اون حالت روانی است که ما،در مقابل با سختی در خودمون می بینیم و می گیریم.طرفی که می خواهد برود و آمپول بزند بیشترین ناراحتی که از آمپول زدن می کشد آن توقعی است که قبل،در خودش ایجاد می کند.آقا این آمپوله ترس داره؟آقای دکتر درد نداره؟نمیشه اولش یه بی حسی بزنی؟ببخشید آقای دکتر چقدر طول می کشه؟میگما این روغنیه روغنی یا غلیظ غلیظ نیست؟

بابا بخواب بزنه برو دیگه.تموم

زیاد سخت نگیر!اون حالت روانی و پیش فرض هایی که ما برای خودمون ایجاد می کنیم،اونهاست که برای ما،سختی رو سختی جلوه میده و شادی رو برای ما،اونهاست که شادی جلوه میده

آقا امشب بریم صفاست،عشقه،امشب همه کارا درسته،می بینی این تمام شادیش رو قبل از اینکه به مجلس بره انجام داده.برخی از جاها هست که اینقدر کار روانی می کنند که شما حتی،به اون نعمت نرسیده،لذتت رو بردی.برسی هم،زیاد برایت مهم نیست.اینقدر برات میگه که فلان غذا خوشمزه است،اینقدر برات میگه که فلان چیز،اینجوریه،که هر چی جلوت بذاره خوشمزه میاد

اینقدر تبلیغات می کنه که باورت نمیشه چیزی که داری می خوری خوب نباشه.میگه فلان پیتزا اینقدر قطرشه،کولاااااااک.این شخص ،قبل از اینکه بخوره کیفش رو کرده.میگه خیلی خوشمزه است،میگن تو که هنوز نخوردی!میگه،نه دیگه آقاجون;خوشمزه است دیگه!به این میگن روانی سازی

سختی هم،همینه.یعنی حالت روانی که در خودت ایجاد می کنی،این حالت هست که سختی رو برایت سختی جلوه میده

لذا،عبرت بگیرید

 

جدیدترین ها در این موضوع

 توحيد و خداشناسى در نهج البلاغه

توحيد و خداشناسى در نهج البلاغه

اوست خدايي كه با همه وسعتي كه رحمتش دارد كيفرش بر دشمنان سخت است و با سختگيري كه دارد رحمتش همه دوستان را فراگرفته است هركس كه با او به مبارزه برخيزد بر او غلبه مي كند هركس دشمني ورزد هلاكش مي سازد هركس با او كينه و دشمني ورزد تيره روزش كند و بر دشمنانش پيروز است هركس به او توكل نمايد او را كفايت كند .
 فرازی از خطبه های نهج البلاغه در باب توحید

فرازی از خطبه های نهج البلاغه در باب توحید

هر چه به ذات شناخته باشد ساخته است و هرچه به خود بر پا نباشد ديگرى اش پرداخته. سازنده است نه با به كار بردن افزار. هر چيز را به اندازه پديد آرد، نه با انديشيدن در كيفيت و مقدار. بى نياز است بى آنكه از چيزى سود برد. با زمان ها همراه نيست و دست افزارها او را يارى ندهد.
 خداشناسی در نهج البلاغه

خداشناسی در نهج البلاغه

پیشوایان دینی، همواره ما را از اندیشیدن در ذات خداوند بزرگ منع کرده اند؛ چرا که عظمت بی پایان حضرت حق، فراتر از آن است که عقل محدود و نارسای بشری به درک و شناخت او دست یابد. در بخشی از کلام امام علی علیه السلام آمده است: «اگر وهم و خیال انسان ها، بخواهد برای درک اندازه قدرت خدا تلاش کند و افکار بلند و دور از وسوسه های دانشمندان، بخواهد ژرفای غیب ملکوتش را در نوردد و قلب های سراسر عشق عاشقان، برای درک کیفیّت صفات او کوشش نماید .
 بررسی توحيد در نهج البلاغه

بررسی توحيد در نهج البلاغه

بدان كه استواران در علم آن كسانى هستند كه اقرار به مجموع آن چه در پس ‍ پرده غيبت است و تفسيرش را نمى دانند، آنان را از اين كه بخواهند به زور از درهايى كه جلو عوالم غيب زده شده است وارد شوند بى نياز كرده است. پس خداوند بزرگ اعتراف آنان را به ناتوانى از رسيدن به آن چه در حيطه دانششان نيست ستود و خود دارى آنان را از غور كردن در آن چه به بحث و جستجو از كنه آن مكلف نشده اند استوارى در علم ناميده
 براهین وجودشناختی و جهان شناختی در نهج البلاغه

براهین وجودشناختی و جهان شناختی در نهج البلاغه

گویی اندیشمندان شرق و غرب، در این راه به مسابقه پرداخته اند، تا دقیق ترین و صحیح ترین و استوارترین برهان وجود شناختی را عرضه کنند. غربی ها در این راه به اعتراف خودشان شکست خورده و علی الظاهر به بن بست رسیده اند.

پر بازدیدترین ها

 خداشناسی در نهج البلاغه

خداشناسی در نهج البلاغه

پیشوایان دینی، همواره ما را از اندیشیدن در ذات خداوند بزرگ منع کرده اند؛ چرا که عظمت بی پایان حضرت حق، فراتر از آن است که عقل محدود و نارسای بشری به درک و شناخت او دست یابد. در بخشی از کلام امام علی علیه السلام آمده است: «اگر وهم و خیال انسان ها، بخواهد برای درک اندازه قدرت خدا تلاش کند و افکار بلند و دور از وسوسه های دانشمندان، بخواهد ژرفای غیب ملکوتش را در نوردد و قلب های سراسر عشق عاشقان، برای درک کیفیّت صفات او کوشش نماید .
 توحید در نگاه امام علی (علیه السلام)

توحید در نگاه امام علی (علیه السلام)

بعضی متفکران بر این باورند که در قرآن بر اثبات وجود آفریدگار آیـاتـی ذکـر شده است که روشن ترین آن ها را آیه ذیل است: (افی الـلـه شک فاطر السموات والارض5؛ مگر درباره خدای متعال که خالق آسمان ها و زمین است، شکی هست؟
 بررسی توحيد در نهج البلاغه

بررسی توحيد در نهج البلاغه

بدان كه استواران در علم آن كسانى هستند كه اقرار به مجموع آن چه در پس ‍ پرده غيبت است و تفسيرش را نمى دانند، آنان را از اين كه بخواهند به زور از درهايى كه جلو عوالم غيب زده شده است وارد شوند بى نياز كرده است. پس خداوند بزرگ اعتراف آنان را به ناتوانى از رسيدن به آن چه در حيطه دانششان نيست ستود و خود دارى آنان را از غور كردن در آن چه به بحث و جستجو از كنه آن مكلف نشده اند استوارى در علم ناميده
 توحيد و خداشناسى در نهج البلاغه

توحيد و خداشناسى در نهج البلاغه

اوست خدايي كه با همه وسعتي كه رحمتش دارد كيفرش بر دشمنان سخت است و با سختگيري كه دارد رحمتش همه دوستان را فراگرفته است هركس كه با او به مبارزه برخيزد بر او غلبه مي كند هركس دشمني ورزد هلاكش مي سازد هركس با او كينه و دشمني ورزد تيره روزش كند و بر دشمنانش پيروز است هركس به او توكل نمايد او را كفايت كند .
 توحید و خداگرایی‏ در نهج البلاغه

توحید و خداگرایی‏ در نهج البلاغه

البته این‏گونه نیست که خداوند با وجود امکان اشراف انسان بر صفاتش او را بازداشته، بلکه روشن است که شناخت جامع موجود نامحدود از سوى یک موجودِ محدود محال است. قدرت او بر اشراف‏بخشیدن به‏انسان در شناخت خود، به این امرِ محال تعلق نمى‏گیرد؛ زیرا غیرخدا همه‏چیز محدودیت دارد و نامحدودکردن محدود ذاتاً محال است.
Powered by TayaCMS