بررسي لزوم و حدود حجاب در در فقه اهل تسنن

بررسي لزوم و حدود حجاب در در فقه اهل تسنن

بررسي لزوم و حدود حجاب در در فقه اهل تسنن

يكي از احكام ثابت اسلام كه همه مذاهب اسلامي بر آن اتفاق دارند. دستور رعايت حجاب براي بانوان است و از آن جا كه بخش قابل توجهي از جهان اسلام را اهل تسنن، تشكيل مي‌دهند، اين مسأله در تمام جهان اسلام مطرح است، در اين نوشتار ديدگاه يكي از احكام ثابت اسلام كه همه مذاهب اسلامي بر آن اتفاق دارند. دستور رعايت حجاب براي بانوان است و از آن جا كه بخش قابل توجهي از جهان اسلام را اهل تسنن، تشكيل مي‌دهند، اين مسأله در تمام جهان اسلام مطرح است، در اين نوشتار ديدگاه مفسران و فقهاي اهل تسنن در زمينه اصل لزوم پوشش و محدوده آن با توجه به آيات، روايات و استنباط‌هاي فقها مورد بررسي قرار گرفته و دلايل و مباني آن مطرح شده است و در ادامه به اين سؤال پاسخ داده شده كه از منظر فقهاي اهل تسنن آيا نظام اسلامي و حكومت مشروع ديني در زمينه حجاب و پديده بي‌حجابي مسئوليت دارد؟ دلايل و راهكارهايي كه بر بستر فقه در اين زمينه مي‌توان فرض نمود، نيز مورد بررسي قرار گرفته است، از دلايل مهم اين مسأله مي‌توان به «تعزير گناهكار»، «امر به معروف و نهي از منكر» و «حفظ شعائر مسلمان‌ها»، اشاره نمود.

پس از ظهور اسلام احكام و دستورهايي براي بشر نازل گشت كه بيشتر اين احكام بر اساس روايت «حلال محمد حلال ابداً الي يوم القيامه و حرامه حرام ابداً الي يوم القيامه لايكون غيره و لايجئ غيره» (كليني، ج 1، ص 58)، ثابت و جاودان مي‌باشند. ‌در ميان اين احكام برخي عمومي بوده و تمام انسان‌ها اعم از زن و مرد مكلّف به تبعيت از آن هستند و تعدادي مربوط به گروه‌هاي خاص اجتماعي مي‌باشد. يكي از دستورهاي عمومي، حكم پوشش براي مردان و زنان است، ولي آن‌چه كه در زمان‌هاي اخير حساسيت‌ها را برانگيخته و مسأله‌ساز شده، خصوص حجاب زنان و محدوده آن است. با ورود پديده تجدد و مباحث روشنفكري به جهان اسلام اعم از جهان عرب و غيرعرب، حجاب بانوان دچار چالشي فراگير شده و جالب توجه اين كه برخي با دفاع متجددانه از شريعت به مخالفت با شيوه مرسوم و رايج از حجاب پرداخته و با نگاهي متفاوت، آيات و روايات وارده را تفسير كرده‌اند.

با تحقق انقلاب اسلامي و درگير شدن برخي احكام اسلامي با روابط اجتماعي، حساسيت اين مسأله بيشتر شده است، به ويژه، در حال حاضر حجاب به نماد هويت‌ زنان مسلمان تبديل شده و در دهه‌هاي اخير مورد توجه خاص محافل فكري، فرهنگي و مطبوعاتي قرار گرفته است.

1) پوشش قبل از اسلام

در زمان جاهليت و حتي پس از هجرت پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به مدينه و زمان نزول آيات مربوط به حجاب، زنان همانند مردان چندان پوشش را رعايت نمي‌كردند. همه مفسرين و تاريخ‌دانان به اين مطلب تصريح كرده و آيه شريفه «ولا تبرجن تبرج الجاهلية الأولي» (احزاب، 33‌) را بدين معنا تفسير كرده‌اند. زمخشري مي‌نويسد: «در آن زمان جامه‌هاي زنان باز بوده به گونه‌اي كه گردن، سينه و اطراف آن پوشش نداشت»[1] (ر.ك. زمخشري، 1407ق: ج3، ص231؛ قرطبي، 1364: ج12، ص230؛ سمرقندي، بي‌تا: ص508؛ غرناطي، 1416ق: ج2، ص67). ديگري مي‌نويسد: «زنان آن دوره در امر پوشش بسيار سهل‌گير و اهل تسامح بودند، روسري‌هاي خود را از پشت سر رها كرده و حتي در هنگام شيردادن در منظر مردان هم پوشش را رعايت نمي‌كردند»[2] (ملاحويش، 1382: ج6، ص 129). برخي ديگر نقل كرده‌اند، همين مقدار پوشش در فصل گرما هم رعايت نمي‌شد، همچنين مردان و زنان عرب عادت داشتند، عريان طواف كنند و آن را فضيلت مي‌شمردند، در اين رابطه بيهقي از ابن عباس نقل مي‌كند، زنان در زمان جاهليت بدون لباس طواف مي‌كردند تا اين كه آيه «قل من حرم زينة الله» (اعراف، 32 ) نازل گشت[3] (بيهقي، بي‌تا: ج2، ص223). به اين ترتيب، چه قدر دور از واقعيت است، ادعاي برخي از متجددين دنياي عرب كه مي‌نويسند: «حجاب آموزه‌اي يهودي بوده كه به دنياي عرب و از آن جا به اسلام رخنه كرده است» (نيهوم، به نقل از شخصيت و حقوق زن در اسلام، 1382: ج3، ص366). يا ديگري كه مي‌گويد: «والحق ان الانتقاب و التبرقع ليسا من المشروعات الاسلاميه لاللتعبد و الادب بل هما من العادات القديمة السابقة علي الاسلام الباقية بعده» (محمد بن عبده به نقل از ابوزيد، 1995م: ص240). (نقاب و روبند از عادت‌هاي زنان قبل از اسلام بوده كه همچنان باقي مانده و از آورده‌هاي اسلام نيست(

در چنين محيطي آيات و تعاليم پيامبر گرامي اسلام (صلی الله علیه و آله) در مورد حجاب زنان صادر گشت. البته واژه حجاب هر چند در ميان مسلمانان، معروف و رايج شده ولي در قرآن كريم براي پوشش به كار نرفته است: «يا ايها‌ الذين آمنوا لاتدخلوا بيوت النبي الا ان‌ يؤذن لكم ... و اذا سألتموهن متاعاً فاسئلوهن من وراء حجاب» (احزاب، 53). اين آيه به حجاب معروف است (نيشابوري، بي‌تا: ج 4، ص 150). اما برخي از مفسرين اين آيه را مختص به زنان پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) دانسته و معتقدند نسبت به زنان ديگر عموميت ندارد (ر.ك. جصاص،1415ق: ج5، ص 243؛ زمخشري، 1407ق: ج3، ص556؛ رازي،1420ق: ج25، ص180). همچنين نوشته‌اند حدود حجاب در اين آيه معين نشده، بلكه با توجه به شأن نزول، آيه در مقام بيان عدم تماس بي‌واسطه با زنان پيامبر (صلی الله علیه و آله) است (بخاري، 1981م: ج6، ص149(

2)آيه‌هاي حجاب

در ميان آياتي كه لزوم حجاب را بيان نموده‌اند دو آيه صراحت بيشتري دارد كه ذيلاً اشاره مي‌شود:

1-2) سوره احزاب

خداوند در سوره احزاب، پس از ذكر نكاتي كه بعضي از آن‌ها مخصوص زنان پيامبر (صلی الله علیه و آله) است، مي‌فرمايد: «يا ايها النبي قل لازواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن ذلك ادني ان يعرفن فلايؤذين و كان الله غفوراً رحيماً» (احزاب،59)، (اي پيامبر به زنانت و دخترانت و زنان مؤمن بگو روسري‌هايشان را بر خود فرو پوشند اين نزديك‌تر است به آن كه شناخته شوند و آزار نبينند و خداوند آمرزنده مهربان است) (انصاري، 1377: ص426(

1-1-2) جلباب

در معناي اين واژه بين لغت ‌شناسان عرب، اختلاف است. بعضي آن را «جامه» (راغب اصفهاني، 1412ق: ص 93) و بعضي آن را «جامه‌اي بزرگتر از روسري» معنا نمـوده‌اند (ابن منظـور، 1363: ج1، ص273؛ فراهيدي، 1409ق: ج6، ص132). گروه ديگر نوشته‌اند: «جلباب پوششي است كه تا سر زانو مي‌آيد» (ابن‌اثير، 1364: ج1، ص283). برخي ديگر معتقدند: «جلباب، روپوشي است كه تمام بدن را فرا مي‌گيرد» (عبدالقادر، 1415ق: ص 64).

بنابراين معناي جلباب از نظر لغت ‌شناسان چندان روشن نيست، همين اختلاف به صاحب ‌نظران از جمله اندلسي سرايت كرده، وي مي‌نويسد: «برخي در معناي جلباب معتقدند: جامه‌ايي است كه از سر تا پا را مي‌پوشاند و ابن جبير آن را مقنعه معنا كرده و برخي ديگر روپوش گفته‌اند و گروه ديگر جلباب را لباسي مي‌دانند كه زنان روي لباس‌هاي خود مي‌پوشند. برخي نيز معتقدند كه جلباب هر لباسي است كه به وسيله آن پوشش حاصل شود و بالاخره عده‌اي جلباب را بزرگتر از خمار و روسري معنا كرده‌‌اند. عكرمه معتقد است يك طرف جلباب را بر طرف ديگر مي‌اندازند و هنگامي كه از ابوعبيده سلماني در مورد جلباب سؤال شد، وي پاسخ داد: زن مي‌بايست جامه خود را بر ابروان خود قرار داده و پس از پيچيدن آن بيني خود را بپوشاند» (اندلسي، 1420ق: ج8، ص504). ابن عربي در جمع‌بندي اين اقوال مي‌‌نويسد: قدر مشترك همه آنها، اين است كه جلباب، پوششي است كه بدن را فرا گرفته و دست كم سر، سينه و گردن تا نيمي از بدن را مي‌پوشاند (ابن عربي، بي‌تا: ج3؛ ر.ك. ابن عاشور، بي‌تا: ج21، ص328؛ خطيب، بي‌تا: ج11، ص752؛ سايس، بي‌تا: ص667(

2-1-2)يدنين

واژه «إدناء» از ماده «دنو» به معناي نزديك كردن و قرب است (سيّاح، 1378: ج1، ص584). در اين آيه آمده زنان جلباب‌ها را بر خود إدناء كنند. مفسرين در مقصود از تركيب اين واژه اختلاف نظر دارند. قرطبي مي‌‌نويسد: «واختلف الناس في صورة ارخائه فقال ابن عباس و عبيدة السلماني ذلك ان تلويه المرأة حتي لايظهر منها الاعين واحدة تبصر بها و قال ابن عباس ايضاً و قتادة ذلك ان تلويه فوق الجبين و تشده ثم تعطفه علي الانف و ان ظهرت عيناها لكنه يستر الظهر و معظم الوجه و قال الحسن تغطي نصف وجهها» (قرطبي، 1364: ج14، ص243). (در كيفيت پوشش جلباب اختلاف نظر وجود دارد. ابن‌عباس و عبيده سلماني معتقدند زن به گونه‌اي بايد جلباب را بر خود افكند كه بيش از يك چشم وي پيدا نباشد. قتاده و ابن‌عباس معتقدند به گونه‌اي بپوشد كه دوش و عمده صورت پوشيده بماند، هر چند كه چشمانش پيدا باشد و حسن مي‌گويد كه نيمي از چهره خود را بپوشاند(

3-1-2)محدوده پوشش

از مفهوم كلمه «جلباب» و «يدنين» لزوم پوشاندن سر، سينه و گردن با فرو افكندن روپوش بر خود براي زنان اثبات مي‌شود؛ بدين جهت فقهاء و مفسرين مـعتـقدند حـجاب از ضروريات اسلام است. در مورد چهره، بسياري از مفسرين اهل سنت تصريح مي‌كنـند كه از اين آيه لزوم پوشش صورت نـيز معلوم مي‌شود[5](ر.ك. حقي، بي‌تا: ج7، ص240؛ حجازي، 1413ق: ج3، ص116؛ زحيلي، تفسيرالمنير، 1418ق: ج22، ص 106؛ سايس، بي‌تا: ص667؛ نيشابوري، 1416ق: ج5، ص 475؛ نووي، 1417ق: ج 2، ص261؛ آلوسي، 1415ق: ج11، ص 264؛ ابن كثير، 1419ق: ج6، ص425؛ ميبدي،1371: ج8، ص89؛ ثعلبي، 1422ق: ج8، ص 64؛ قاسمي، 1418ق: ج8، ص112؛ جصاص، 1415ق: ج5، ص 245؛ رازي، 1420ق: ج25، ص183؛ سمرقندي، بي‌تا: ج3، ص 73؛ نسقي، 1367: ج2، ص802؛ اندلسي، 1420ق: ج4، ص 399). همچنين مودودي مي‌نويسد: «تا قرن هشتم هجري كسي در اين مطلب ترديد نكرده بود» (مودودي، بي‌تا: ص 302). اما از آنجا كه در آيه اسمي از پوشاندن چهره برده نشده، بايد ديد چرا و چگونه چنين ظهوري را برداشت كرده‌اند.

1-3-1-2)ادله لزوم پوشش چهره

يكي از معاني كه براي جلباب بيان شده، پوشش تمام بدن است و از اين رو برخي وجوب پوشش چهره را نيز استنباط كرده‌اند؛ آنان معتقدند از تركيب آيه و متعدي شدن كلمه «يدنين» با كلمه «علي»، وجوب پوشش چهره استظهار مي‌شود. به عنوان نمونـه زمخشري مي‌نويسد: «و معني يدنين عليهن من جلابيبهن يرخينها عليهن و يغطّين بها وجوههن و اعطافهن، يقال اذا زلّ الثوب عن وجه المرأة أدني ثوبك علي وجهك» (زمخشري، 1407ق: ج3، ص559). (آيه دستور مي‌دهد پوشش‌ها را به نحوي بر خود افكنند تا چهره و اطراف بدنشان را بپوشاند؛ چون در لغت هنگامي كه پارچه از صورت زن كنار رود مي‌گويند پارچه‌ات را بر صورتت قرار بده).

بعضي هم از كلمه «يعرفن» كه علت پوشش زنان است، استفاده نموده‌اند كه زنان آزاد بايد چهره خود را بپوشانند تا از زنان كنيز شناخته شـوند. زيرا كـنيزان در آن زمـان سـر و صورتشان باز بود و براي شـناسـايي زنان آزاده از آنها، اين دستور صادر شده بود (ر.ك. طبري، 1412ق: ج22، ص 34). علاوه بر آن چه گفته شد، براي اثبات اين مدعا به رواياتي نيز تمسك شده كه ذيلاً بيان مي‌شود:

- ابـن عـبـاس مي‌فرمايد: «امر الله نساء المؤمنين اذا خرجن من بيوتهن في حاجة ان‌يغطين وجوههن من فوق رؤسهن بالجلابيب و يبدين عيناً واحده» (زحيلي، تفسيرالمنير، 1418ق: ج22، ص 108). (خداوند به زنان امر كرده كه هنگام خروج از منزل براي انجام كار از بالاي سر خود، چهره را نيز بپوشانند و فقط يك چشم را باز گذارند(

- ابن سيرين مي‌گويد: «قال سألت عبيده عن هذه الآيه فرفع ملحفة كانت عليه فقنع بها وغطي رأسه كله حتي بلغ الحاجبين وغطي وجهه و اخرج عينه اليسري من شق وجهه و الايسر مما يلي العين» (ابن ابي حاتم، 1419ق: ج10، ص3155). از عبيده معناي آيه را پرسيدم، در جوابم رواندازي بر سر گذاشت و تمام چهره به جز چشم چپ خود را پوشاند(

- عن محمد بن كعب القرضي «قال كان رجل من المنافقين يتعرض لنساء المؤمنين يوذيهن فاذا قيل له قال كنت احسبها أمه فامرهن الله تعالي ان‌ ‌يخالفن زي الاماء و يدنين عليهن من جلابيبهن تخمر وجهها الا احدي عينيها» (سيوطي، 1404ق: ج5، ص 221). در روايت محمد بن كعب آمده خداوند به زنان مسلمان امر كرد روي خود را بپوشانند تا از كنيزان شناسايي شوند.

از اين‌ روايات معلوم مي‌شود فهم اصحاب پيامبر (صلی الله علیه و آله) نيز پوشش چهره بوده است.

4-1-2) نقد و بررسي

اصل لزوم پوشش سر و بدن مدلول قطعي آيه شريفه مي‌باشد، اما دلالت روشني براي وجوب پوشش چهره نيست و وجوه ذكر شده از چند جهت كه ذيلاً بيان مي‌شود، قابل نقد مي‌باشد:

1-4-1-2) با توجه به اختلاف نظرهايي كه در معناي كلمه جلباب وجود دارد، نمي‌توان پوشش چهره را از آن استنباط نمود، مگر در حد يك احتمال كه در مقام استدلال مفيد نيست.

2-4-1-2) از تركيب جملة «يدنين عليهن» فقط فرو افكندن و نزديك كردن معلوم مي‌شود، اما انداختن بر چه چيزي، از آيه استنباط نمي‌شود. همچنين ضرب‌المثلي كه زمخشري مطرح مي‌كند، ربطي به بحث ندارد و قياس مع‌الفارق است؛ زيرا در آن مثال تصريح مي‌كند پارچه را بر «صورت» خود افكن، اما در آيه كلمه «چهره» نيامده و از اين جهت مجمل است. لذا معناي نزديك به مقصود آيه چنين مي‌شود: اي زنان مؤمن جلباب‌هايتان را به خود نزديك كرده و آن را رها نكنيد.

3-4-1-2) كلمه «يُعرفن» دلالت مي‌كند، زنان آزاده به گونه‌اي بيرون آيند كه از زنان كنيز شناخته شوند و چون كنيزان، چهره، سر و گريبان خود را باز مي‌گذاشتند، لذا پوشش سر و سينه براي شناسايي زنان آزاده كافي بود و هيچ ضرورتي ندارد كه چهره خود را نيز بپوشانند.

4-4-1-2) رواياتي كه در شأن نزول آيه ذكر شد، اولاً هيچ كدام از جهت سند معتبر نمي‌باشد، زيرا علماي اهل سنت نيز معتقدند رواياتي حجت است كه قول، فعل يا تقرير پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) باشد، به عنوان نمونه سرخسي مي‌نويسد يكي از منابع، سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است كه از وي شنيده شده يا با تواتر و اجماع نقل شده باشد و ريشه همه اين‌ها، شنيدن از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است؛ چرا كه او وحي قرآني را براي ما تلاوت كرده است (ر.ك. سرخسي، 1414ق: ج2، ص5). لذا فهم ابن عباس، عبيده سلماني و محمدبن كعب، هر چند افراد عالم و در تفسير قرآن به عنوان مرجع شناخته شده‌اند؛ اما تا استنباط آنان با سند صحيح پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) مستند نشود يا حداقل شاهدي از لغت براي فهم خود ذكر نكنند، قابل استناد نمي‌باشد.

ثانياً در شأن نزول آيه، روايات ديگري نيز وارد شده كه اشاره‌اي به پوشش چهره نمي‌كنند، بلكه به نوعي معارض روايات، مي‌باشد از جمله عايشه نقل مي‌كند: «قالت خرجت سوده بعد ما ضرب الحجاب لحاجتها و كانت امراة جسيمة لاتخفي علي من يعرفها فرأها عمر فقال يا سوده انك والله ما تخفين علينا فانظري كيف تُخرجين فانكفات راجعة و رسول الله (صلی الله علیه و آله) في بيتي و انه ليتعشي و في يده عرق فدخلت و قالت يا رسول الله اني خرجت لبعض حاجتي فقال لي عمر كذا و كذا فاوحي اليه ثم رفع عنه و ان العرق في يده فقال انه قد اذن لكم ان تخرجن لحاجتكن» (سيوطي، 1404ق: ج5، ص221). سوده همسر پيامبر(صلی الله علیه و آله) كه اندامي درشت داشت، هرگاه بيرون از خانه تردّد مي‌كرد، شناخته مي‌شد، روزي عمر با او برخورد كرده و وي را ملامت نمود. وي به پيامبر (صلی الله علیه و آله) شكايت برد و اين آيه براي دفاع از خروج زنان با حفظ پوشش مناسب نازل گشت.

در روايت ديگر آمده: «كان نساء النبي (صلی الله علیه و آله) يخرجن بالليل لحاجتهن و كان ناس من المنافقين يتعرضون لهن فيؤذين فقيل ذلك للمنافقين فقالوا انما نفعله بالاماء فنزلت الآيه» (ر.ك. طبري، 1412ق: ج22، ص 34؛ سيوطي، 1404ق: ص221). چنين رواياتي كه داستان آزار زنان آزاده به دست جوانان مزاحم را به عنوان شأن نزول آيه مطرح مي‌كنند، اشاره‌اي به پوشاندن چهره ندارد و فقط پوشش در حدّ حفظ حرمت يك زن آزاده مورد تأكيد قرار گرفته است. اين روايت از راويان ديگر همچون ابوصالح، سدّي و جاهد نيز نقل شده است (همان). لذا معلوم مي‌شود محمدبن‌كعب در اين روايت كه پوشش چهره را آورده، برداشت خود را به روايت اضافه نموده كه با نقل‌هاي ديگر سازگاري ندارد.

همچنين از ام‌سلمه نقل شده: «لما نزلت هذه الآيه خرج نساء الانصار كان علي رؤسهن القربان من السكينه و عليهن اكسيه سود يلبسنها» (ابن كثير، 1419ق: ج 6، ص425). (پس از نزول اين آيه، زنان انصار به گونه‌اي با وقار و آرام از منزل خارج مي‌شدند و راه مي‌رفتند، گو اينكه ديگي بر سرشان گذارده و آن را حمل مي‌كردند و روپوش‌هايشان هم جامه‌اي به رنگ سياه بود). در نقل مشابه ديگري از ام‌سلمه آمده: زنان انصار با پوشش‌هاي سياهي كه بر سر مي‌گذاشتند مثل اين بود كه كلاغ بر سرشان نشسته است (ابن ابي‌ حاتم، 1419ق: ج10، ص3154). در اين دو روايت نيز به پوشش صورت اشاره نشده است، چرا كه پوشش سر غير از پوشش چهره است. عايشه مي‌گويد: «رحم الله نساء قريش لما نزلت يا ايها النبي ... شققن مروطهن و اعتجرن بها فصلين خلف رسول الله (صلی الله علیه و آله) كانما علي روسهن القربان» (همان). زنان انصار پس از نزول اين آيه جامه‌ها را شكافته و آن را بر سر خود مي‌پيچيدند و به پيامبر اقتدا مي‌كردند.

5-4-1-2) آن چه باعث تعجب است، اينكه برخي كه پوشش چهره را واجب مي‌دانند، در تفسير آيه سوره نور، تصريح مي‌كنند، پوشش دست‌ها و صورت لازم نيست (رازي، 1420ق: ج23، ص361؛ زمخشري، 1407ق: ج3، ص 231؛ ثعلبي، 1423ق: ج7، ص87؛ نووي، 1417ق: ج2، ص109). آنان علت عدم لزوم پوشش چهره و دست‌ها را مشقت و حرج غيرقابل تحمل مي‌دانند. لذا معتقدند خداوند ستر آن را واجب نكرده است.

به نظر ابن كثير نيز، مشهور فقهاء پوشش صورت را واجب نمي‌دانند (ابن كثير، 1419ق: ج6، ص42). اما با توجه به اين كه سوره نور پس از سوره احزاب بر پيامبر گرامي (صلی الله علیه و آله) نازل شده است، معنا ندارد، دستوري كه در ابتداي شريعت صادر شده، سخت‌گيرانه‌تر از دستور بعدي باشد. در حالي كه بر عكس آن معقول است، مانند حكم حرمت شرب خمر كه به تدريج بيان گرديد (ر.ك. سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، 1416ق: ج1، ص194؛ زركشي، 1376: ج1، ص193). همچنين كسي ادعاي نسخ آيه احزاب را به واسطه آيه نور مطرح نكرده، بنابراين حق با مفسّريني است كه در تفسير آيه، حدّ پوشش را از جهت ستر چهره مبهم گذارده و فقط به فرو افكندن و نزديك كردن روپوش بر سر اشاره نموده‌اند و اگر هم تعبير به همه بدن دارند، به قرينه آيه سوره نور و فتوايي است، كه در فقه آمده و مقصود غير از صورت و مچ دسـت‌ها ‌مي‌باشد (سيد قطب،1412ق: ج 5، ص2280؛ خطيب، بي‌تا: ج11، ص752؛ ابن عاشور، بي‌تا: ج21، ص 328؛ طنطاوي، بي‌تا: ج11، ص 245). حتي زحيلي در تفسير «الوسيط» از نظر خود در تفسير «المنير» برگشته و به صراحت اعلام مي‌دارد: پوشش چهره لازم نيست (زحيلي، 1422ق: ج3، ص2087). همچنين عكرمه يكي از مفـسرين صدر اسـلام معـتقد اسـت: «تغـطي ثغرة نحرها بجلبابها تدنيه عليها» (ابن كثير، 1419ق: ج6، ص 425) مقصود آيه، پوشـش گردن مي‌باشد.

2-2) سوره نور

«وقل للـمؤمنات يغضضن من ابصـارهن و يحفظن فروجهن و لايبدين زينتهن الا ما ظهرمنهـا وليضربن بخمرهن علي جيوبهن و لايبدين زينتهن الا لبعولتهن او ابائهن او... » (نور، 31) (اي محمد به زنان گرونده بگو تا ديده‌هاي خويش را از ديدن مردان بيگانه فرو بندند و فرج‌هاي خويش را نگاه دارند و جاي‌هاي آرايش خويش را بر بيگانه ننمايند؛ مگر آن‌چه ظاهر است، مانند: روي‌ها و كف‌ها همچنين كرانه‌هاي معجرهاي خويش بر جيب‌هاي خويش بيفكند، يعني بر سينه‌ها و برهاي خويش و جاي‌هاي زينت ظاهر و باطن خويش را نمايان نكنند، مگر بر شويان يا پدران يا پسران شويان يا برادران يا كنيزكان خويش يا خادمان خواجه كه ايشان را به هيچ زني رغبتي نيست يا طفلاني كه از عورت‌هاي زنان آگاهي ندارند و انديشه آن در دل نيارند و پاهاي خويش بر زمين نزنند تا خلخال‌شان آشكار نگردد و توبه كنيد و به خداي تعالي باز گرديد تا در دو جهان رستگار شويد (نسقي، 1367: ج 2، ص 666). مناسب است در ابتدا معناي لغوي و اصطلاحي برخي از واژه‌هاي آيه بيان شود:

1-2-2) زينت

«زينت» در لغت به معناي ابزاري است كه به وسيله آن تزيين و زيبايي حاصل شود (زبيدي، 1414ق: ج18 ص267؛ جوهري، 1368: ج4، ص2132). ابن عربي معتقد است: «الزينه علي قسمين خلقيه و كسبيه فالخلقيه وجهها فان اصل الزينة و جمال الخلقه و معني الحيوانية لما فيه من المنافع و طرق العلوم و حسن ترتيب محالها في الراس و وصفها واحداً مع آخر علي التدبير البديع و اما الزينة المكتسبه فهي ما تحاوله المراة في تحسين خلقها بالتصنع كالثياب و الحلي و الكحل و الخضاب و منه قوله تعالي خذوا زينتكم عند كل مسجد يعني الثياب» (ابن عربي، بي‌تا: ج3، ص1368). زينت به طبيعي و اكتسابي تقسيم مي‌شود؛ زينت طبيعي به خلقت انسان برمي‌گردد. مانند چهره زن كه اصل زينت و جمال خلقت است. زينت اكتسابي زينتي است كه زنان به‌گونه‌اي مصنوعي براي زيبايي خود تحصيل مي‌كنند. مانند: لباس‌، زيور آلات، سرمه، رنگ و ...

امّا اختلاف آن است كه منظور از زينت آشكار چيست؟ ابن جوزي به تفصيل اختلاف اقوال را گزارش كرده و هفت نظر را نقل مي‌كند[6] (ابن جوزي، 1422ق: ج3، ص290). در يك جمع‌بندي ابن عربي اين اقوال را در سه قول خلاصه كرده و مي‌نويسد: «اختلف في الزنية الظاهرة علي ثلاثة اقوال الاول انها الثياب يعني انها يظهر منها ثيابها خاصة قاله ابن مسعود، الثاني الكحل و الخاتم قاله ابن عباس و المسور الثالث انه الوجه و الكفان» (همان). اول، مقصود از زينت ظاهري همان لباس مي‌باشد و اين نظر كساني است كه تمام بدن را زينت مي‌دانند (ر.ك. ابن عاشور، بي‌تا: ج18، ص165). چرا كه در اين صورت بدن زن زينت باطني و لباس وي زينت ظاهري است. دوم، مراد از زينت آشكار سرمه و انگشتر است. سوم، مقصود از زينت ظاهري مچ دست‌ها و چهره است كه بيشتر فقهاي اهل سنت همين نظر را پذيرفته‌اند، هر چند برخي قدم‌هاي پا را نيز اضافه كرده‌اند.

1-1-2-2) مصاديق زينت

مطابق نظر اول معناي اين بخش از آيه اين است كه زنان نبايد، هيچ قسمتي از بدن خود را نشان دهند، مگر لباس‌هايي كه ظاهر است. طرفداران اين نظر، به رواياتي، استناد نموده‌اند، از جمله روايت عبدالله بن مسعود: «الزينة زينتان فزينة باطنه لايرها الا الزوج الخاتم و السوار و الظاهرة الثياب» (ابـن ابي حاتم، 1419ق: ج8، ص2573). وي انگشتر و دستبند را زينت باطني و لباس را زينت ظاهري مي‌داند. از ابن مسعود روايت ديگري به همين مضمون نقل شده، اما از لفظ «رداء» به جاي لباس استفاده نموده است (همان). از ابن عباس نيز روايت شده كه مراد از جمله «الا ما ظهر منها» لباس روئين مي‌باشد[7] (سمرقندي، بي‌تا: ج2، ص 508).

در روايت ديگري آمده: «روي عن ابن مسعود انه سُئل عن قوله تعالي الا ماظهر منها فتقنع عبدالله بن مسعود وغطي وجهه و ابدئ عن احدي عينيه» (همان). (از ابن مسعود در رابطه با زينت آشكار سؤال شد، ايشان پارچه‌اي بر سر نمود و همه چهره به استثناي يك چشم خود را پوشاند). در روايت ديگري از ابراهيم نخعي نقل شده: «الزينة الثياب» (طبري، 1412ق: ج 18، ص92). همين تعبير را از حسن بصري نيز نقل كرده‌اند (همان). از آنجا كه اين روايات از جهت سند به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) نمي‌رسد، حجيت ندارند و چون دليل ديگري غير از روايات مذكور براي اين استنباط ذكر نشده و احتمالات ديگري نيز در مورد زينت ظاهري وجود دارد كه لغت هم آنها را تاييد مي‌كند، انحصار زينت مُجاز در لباس روئين قابل توجيه نخواهد بود؛ زيرا لباس خود به خود آشكار بوده و نياز به تصريح ندارد، همچنين با بلاغت قرآن كريم نيز منافات دارد، چون در اين صورت معناي آيه اينگونه مي‌شود: «ظاهر نكنند مگر آن چه را كه آشكار است». به علاوه، لباس روئين را كه نمي‌توان مخفي نمود و اگر ستر آن واجب باشد و نياز به پوشش ديگري داشته باشد، آن پوشش را هم بايد پوشاند و اين مستلزم تسلسل است و عجب از نويسندگان معاصري چون «مودودي» كه اصرار دارد از اين آيه لزوم پوشش چهره را استنباط نمايد (مودودي، بي‌تا: ص290). دليل ايشان اين است كه ظاهر كردن چهره منشاء فتنه و باعث گناه جوانان خواهد شد. اما اين استدلال كامل نيست و نمي‌توان تصورات خود را بر قرآن كريم تحميل نمود. زيرا اگر پوشش چهره واجب ‌بود قرآن كريم، آن را به روشني بيان مي‌نمود، به ويژه آن كه روايات فراواني در برابر اين نظر، از اصحاب پيامبر (صلی الله علیه و آله) و مفسرين ديگر نقل شده است، مانند: رواياتي كه زينت ظاهر را دست و صورت مي‌دانند و رواياتي كه زينت‌هاي مصنوعي را دستبند، انگشتر، سرمه و حتي گردن‌بند معرفي مي‌كند. از جمله: ابن ابي حاتم از ابن عباس، نقل مي‌كند: «مقصود از زينت آشكار، گردي صورت و مچ دست مي‌باشد» (سيوطي، 1404ق: ج5، ص41). در روايت ديگر انگشتر و دستبند نيز به زينت ظاهر اضافه شده است (همان). از عايشه هم نقل شده: «إنها سئلت عن الزينة الظاهرة فقالت القلب و الفتخ و ضمت طرف كمها» (همان). از سعيد بن جبير، عطا، اوزاعي و ضحاك نيز همين تفسير براي زينت آشكار روايت شده است (همان). قتاده نيز در تفسير آيه و كلمه زينت مي‌نويسد: «المسكتان و الخاتم و الكحل قال قتاده و بلغني ان النبي (صلی الله علیه و آله) قال لايحل لامراة تؤمن بالله و اليوم الآخر ان تخرج يدها الا الي هنا و يقبض نصف الذراع» (همان). وي در اين روايت پس از آن كه موارد و مصاديق زينت آشكار را معين مي‌كند، از پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) نقل مي‌كند كه ايشان فرمود زني كه ايمان به خدا و قيامت دارد، جايز نيست، دستانش را بيش از نيمه سابق آشكار كند. مشابه همين روايت را عايشه نيز نقل مي‌كند، هنگامي كه يكي از بستگانش نزد وي آمده بود و پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) از ايشان روي برگردانيد، عايشه مي‌گويد: «خدمتشان عرض كردم او برادرزاده من است، حضرت فرمودند: زن اگر به سن بلوغ رسيد، بايد بدن خود را بپوشاند، مگر صورت و مچ دستانش را» (همان). اين مضمون در روايت ديگري نيز از عايشه در رابطه با اسماء دختر ابوبكر و برخورد وي با پيامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده است (همان).

در روايت «عكرمه» گردن و گلو نيز اضافه شده است (همان)، در روايات ديگري زيورآلات نيز نام برده شده و آنها را مصداق زينت ظاهري قرار داده است (همان). از آنجا كه مقصود از زيور آلات، وقتي است كه مورد استفاده قرار مي‌گيرد، معلوم مي‌شود كه آشكار شدن دست‌ها و صورت كه محل به كارگيري زيور آلات است، جايز مي‌باشد. لذا عمده مفسرين، زينت آشكار را صورت و دست‌ها معنا كرده‌اند. در اين راستا طبري پس از جمع‌بندي اقوال مي‌نويسد:

بهترين نظر، استثناء چهره و دست‌هاست و در نتيجه سرمه، انگشتر و دستبند نيز از پوشش مستثني مي‌شوند و دليل انتخاب اين نظر، اجماعي است كه از ناحيه فقهاء بر جواز كشف چهره و دست‌ها و لزوم پوشش بقيه قسمت‌هاي بدن هنگام نماز بيان شده است (طبري، 1412ق: ج18، ص94(

برخي نيز زينت آشـكار را به آن چه كه بدون اختيـار و اراده در هنگام راه رفتن و روابط متعارف اجتماعي، ظاهر مي‌گردد، معني كرده‌اند (مودودي، بي‌تا: ص 296). اما با توجه به روايات و قرائني كه مطرح شد، زمينه‌اي براي اين احتمال بدون مدرك باقي نمي‌ماند. به علاوه آن چه كه به شكل غير اختياري آشكار شود، حرمت يا جواز به آن تعلق نمي‌گيرد. بنابراين در بخش اول آيه شريفه مي‌توان مدعي شد، مقدار قطعي وجوب ستر و پوشش از بدنِ زنان، غير از چهره و دست‌ها است، البته در برخي اقوال نادر پاها را نيز اضافه كرده‌اند.

2-2-2)خمار

«خمار» از ريشه خَمْر به معناي پوشش است؛ در اصطلاح و عرف عرب «پارچه‌اي كه زنان سر خود را با آنان مي‌پوشانند و به تعبير معروف در زبان فارسي روسري يا چارقد است» (ر.ك. راغب اصفهاني، 1412ق: ص160؛ فيومي، بي‌تا: ص182؛ ابن‌اثير، 1364: ج2، ص78؛ زبيدي، 1414ق: ج6، ص 364). مفسرين نيز همين‌گونه معني كرده‌اند به عنوان نمونه در آيات الاحكام آمده: «الخمار هو ما تغطي به المرأة رأسها مأخوذة من الخمرلمعني الستر و التغطيه» (سايس، بي‌تا: ص587).

3-2-2)جَيب

«جيب» به معناي: «الجَيب ما ينفتح علي النحر» (فيومي، بي‌تا: ص 115). گريبان، يقه و شكاف جامه در قسمت گردن جَيب ناميده مي‌شود. مفسرين جَيب را كنايه از محل آن گرفته‌اند كه همان گردن و سينه باشد. البته در لغت نيز چنين كنايه‌اي آمده، مثلاً مي‌گويند: «فلان ناصح الجيب يعني ان صدر و قلبه واسعين» (ابن منظور، 1363: ج1، ص 288). (اگر گفتند فلاني گريبان پاك مي‌باشد مقصود اين است كه داراي قلبي پاك و گشاده سينه است). در روايتي نيز آمده: «علي جيوبهنّ اي علي صدورهن يعني علي مواضع جيوبهن» (قرطبي، 1364: ج13، ص230) و كلمة «يضربن» در عبارت «يضربن بخمرهنّ علي جيوبهنّ» چون با حرف «علي» متعدي شده به معناي قرار دادن مي‌باشد (حقي، بي‌تا: ج 6، ص42؛ ابن عاشور، بي‌تا: ج18، ص167). حرف «باء» در كلمه «بخمرهن» نيز براي تأكيد و محكم بستن خمار است (ر.ك. سيوطي، محلي، تفسير الجلالين، 1416ق: ص 356؛ بيضاوي، 1418ق: ج4، ص104). بنابراين با توجه به تركيب لغوي آيه، معلوم مي‌شود، زنان بايد روسري‌هاي خود را بر سينه و گردن قرار داده و محكم ببندند.

با توجه به روشن بودن معناي مفردات آيه، اين بخش از آيه مورد اختلاف مفسرين قرار نگرفته و روايات هم اين مطلب را تأييد مي‌كند. از ابن عباس نقل شده: «و كن النساء قبل هذه الآيه يبدين بخمرهن من ورائهن كما يصنع النبط فلما نزلت هذه الآيه سدلن الخمر علي الصدر و النحر» (سمرقندي، بي‌تا: ج2، ص508). زنان پس از نزول اين آيه، گردن و سينه خود را با روسري‌ مي‌پوشاندند، در حالي كه قبل از آن مانند نبطي‌ها، خمارها را از پشت مي‌بستند. همچنين از سعيد بن جبير نقل شده: «النحر و الصدر و لايري منه شي» (سيوطي، 1404ق: ج5، ص42). ايشان مقصود از آيه را، پوشش گردن و سينه مي‌داند به گونه‌اي كه چيزي از آن پيدا نباشد. بنابراين با توجه به اين آيه معلوم مي‌شود، سر، گردن و سينه‌ها بايد پوشيده شود، اما حكم صورت از اين آيه فهميده نمي‌شود ولي از آن جا كه آيه در مقام بيان حد پوشش است، اگر پوشاندن چهره لازم بود، بايد بيان مي‌نمود؛ پس مي‌توان از سكوت آيه نتيجه گرفت كه پوشاندن صورت واجب نيست، همان‌گونه كه از بخش اول آيه ـ البته با اختلاف نظرهايي ـ همين برداشت مي‌شود.

Powered by TayaCMS