اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم،
والحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنۀ الله علی اعدائهم اجمعین.
رُویَ عن الصادقعلیه السلام) قال: "لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ".(1)
بحث ما راجع به حیاء بود و گفته شد یکی از بزرگترین مشکلات جامعه ما ترویج بیحیایی است. ما در جلسات گذشته حیاء را تقسیمبندی کردیم. یک تقسیم بندی نسبت به شاهدانی بود که اعمال انسان را شهود میکنند و گفتیم ما "حیامن الخلق" داریم "حیاء من النفس" داریم، "حیاء من الملائکه" داریم، "حیاء من اولیاءالله" و بالأخره "حیاء من الله". من در جلسه گذشته "حیاء من الله" را عرض کردم و روایات متعدّدی را هم در این رابطه خواندم.
امّا ما در روایات میبینیم که یک قید نسبت به "حیاء من الله" مطرح شده است وآن هم مسأله "حق حیاء" است. این قید مخصوص به حیاء از خدا است و در مورد اقسام دیگر حیاء ذکر نشده است. نه درباره "حیاء من الخلق" نه "حیاء من النفس" نه "حیاء من الملائکه" و نه "حیاء من اولیاء الله". من همه اینها را بحث کردم، ولی ما در باب "حیاء من الله" میبینیم که در روایات یک جمله اضافی وجود دارد و آن هم "حیاء من الله حق الحیاء" است.
حالا من دو روایت را میخوانم که قبلاً هم اینها را خواندم ولی نکته دارد. در روایتی دارد "رُویَ عن رسول الله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) قال:اسْتَحْیُوا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ"(2) این یک روایت، روایتی دیگری از پیغمبر اکرم هست "رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اسْتَحْیَا مِنْ رَبِّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ"(3) در اوّلی حیاء از "الله" مطرح شده و در دومی حیاء از "ربّ" آمده است.
من در جلسه گذشته به طور مفصّل در ارتباط با "حیاء من الله" صحبت کردم که علّت این حیاء چیست. مطالبی پیرامون این گفته شد که یک دلیل حیاء به خاطر عظمت ناظر یعنی الله تعالی است، دلیل دیگر قُرب و نزدیکی او است که او نزدیک ترین موجودات به انسان است و حتی این را هم در روایات داشتیم که حیاء به خاطر این باشد که او آگاهترین موجودات نسبت به افعال انسان است. من همه این روایات را خواندم و توضیح دادم.
اما در اینجا، در روایت اوّل حضرت فرموده بودند: "استحیوا من الله حق الحیاء" حیاء از الله تعالی مطرح شده است. شرم کنید از خدا آنطور که سزاوار است حیاء از خدا است! در اینجا چون "من الله" دارد، چه بسا اشاره به مسأله احاطه علمیّه خداوند نسبت به انسان و اعمال او است. احاطه علمیّه، یعنی اینکه او همه چیز را میداند. در آن آیه شریفه داشت: " أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری؟!"(4)البته من در جلسه گذشته به این آیه اشاره کردم. شاید این روایت بخواهد که به این آیه توجه داشته باشد.
دومی کلمه "ربّ" دارد؛ "رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اسْتَحْیَا مِنْ رَبِّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ" رب از نظر لغت یعنی "پرورش دهنده". انسان مربّیای که دارد که او را مانند طفلی پرورش میدهد. چون فرد در دامان مربی اش پرورش پیدا میکند، مربّی هم تمام اعمالش را بررسی میکند و تمام حرکاتش را زیر نظر دارد. اصلاً مربّی اینطور است که تمام حرکات کسی را که دارد تربیّت میکند، زیر نظر دارد. لذا در این روایت حضرت تعبیر به "ربّ" کرده است، یعنی خداوند مربّی انسان است و انسان کأنّه دارد در دامان این مربّی، تربیّت می شود، لذا تمام حرکات و اعمالش زیر نظر مربّی است. پس ای انسان از این مربّی خجالت بکش که کار زشت کنی! این حق حیاء است. این یک توضیح مختصر درباره تعبیری که در این روایت آمده بود.
امّا ما دو روایت داریم که حضرات معصومین در آنها "حق حیاء" را برای متوسطین از مؤمنین، تبیین فرموده اند. چون بحث من بحث معرفتی نیست و من بحث حیاء را در منازل سلوک الی الله تعالی انجام داده ام وارد آن مباحث عالی نمی شوم. اینجا بحثمان تربیتی است. من این دو روایت را میخوانم بعد میگویم که حق حیاء و اینکه سزاوار انسان مؤمن متوسط، از خدا شرم کند آنطور که سزاوار شرم کردن از خدا است، یعنی چه.
روایت اوّل از پیغمبرگرامی اسلام است؛ "رُویَ عن رسول الله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) قال: اسْتَحْیُوا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ" این جمله در روایات قبل هم بود. حیاء کنید از خدا آنطور که سزاوار حیاء کردن است. "فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ!" کسی به پیغمبر عرض کرد: ای رسول خدا! "وَ مَنْ یَسْتَحْیِی مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ؟" چه کسی از خدا آنطور شرم می کند که سزاوار شرم کردن از او است؟ "فَقَالَ:" حضرت فرمود: "مَنِ اسْتَحْیَا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ" کسی که از خدا آنطور که سزاوار است شرم می کند، باید اینگونه باشد: "فَلْیَکْتُبْ أَجَلَهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا وَ یَحْفَظُ الرَّأْسَ وَ مَا حَوَی وَ الْبَطْنَ وَ مَا طَوَی وَ لَا یَنْسَی الْمَقَابِرَ وَ الْبِلَی"(5) حضرت شروع کرد خصوصیّات آن آدم را گفتن. چنین آدمی باید همیشه مرگ جلوی چشمانش باشد، باید از دنیا و زیبایی هایش دوری کند، سر و آنچه در آن است، همچنین شکم و خوراکش را حفاظت نماید.
روایت دوم را هم میخوانم بعد مجموع دو روایت را باز می کنم. تعبیر اینها با هم یکی است و چه بسا روایت دوم، از روایت اوّل گرفته شده باشد. روایت از امام هفتمعلیه السلام) است. "قال(علیهالسلام): رَحِمَ اللَّهُ مَنِ اسْتَحْیَا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ" رحمت خدا بر کسی که از خدا آنطورکه سزاوار است، شرم می کند. "فَحَفِظَ الرَّأْسَ وَ مَا حَوَی وَ الْبَطْنَ وَ مَا وَعَی وَ ذَکَرَ الْمَوْتَ وَ الْبِلَی وَ عَلِمَ أَنَّ الْجَنَّهَ مَحْفُوفَهٌ بِالْمَکَارِهِ وَ النَّارَ مَحْفُوفَهٌ بِالشَّهَوَاتِ"(6) این جملات همان عباراتی است که در روایت قبل بود.خدا رحمت کند کسی که حق حیاء را به جا آورده، پس سر و آنچه در آن است، همچنین شکم و آنچه در آن جمع می شود را مراقبت می نماید، مرگ و سختی های پس از آن را یاد می کند، می داند که خوشی بهشت در سختی ها پیچیده شده و آتش جهنّم مغز لذّت ها و گناهان است.
این دو روایت حق حیاء را تفسیر میکند. حالا من به مقداری که بتوانم اینها را توضیح می دهم. بحث حیاء در ارتباط با اعمال است، شرم کردن نسبت به عمل قبیح، زشت است. ما نسبت به اعمالمان، یک سنخ اعمال بیرونی و جوارحی داریم که در روایت، اوّل به آنها اشاره شده است. حضرت در ابتدا می فرماید: سر خود را حفظ کند "وَ یَحْفَظُ الرَّأْسَ وَ مَا حَوَی" هوی یعنی آنچه که سر در بر دارد. حالا بگویید ببینم، سرهایتان چه در بر دارد؟ مغز و فکر منظور نیست ها! اشتباه نکنید! چون تفکر که اعمال جوارحی نیست! منظور آن چیزی است که عمل از او سر می زند وآن چشم، گوش، زبان و شکل تو است.
اگر یادتان باشد من گفتم که حیاء در سه رابطه دیداری، گفتاری و رفتاری بحث میشود. لذا سرت را حفظ کن، یعنی شکل صورتت را حفظ کن! چشمت را حفظ کن! گوشت و زبانت را حفظ کن! اگر بخواهیم مطلب را باز کنیم خیلی زیاد می شود ولی مطلب کاملاً روشن است.
حفظ چشم، یعنی اینکه بر چیزی که حرام است یعنی از نظر شرع قبیح است، نگاه نکن! هم بحث قبح را گفته ام و هم بحث شرعی را.
حفظ گوش یعنی، به آهنگی که محرّم است گوش مده! حالا هرچه می خواهد باشد؛ خیال نکن من فقط موسیقی را میگویم، شنیدن غیبت هم حرام است، شنیدن تهمت هم قبیح است، ناسزا و... برو تا آخر؛ گوشت را از اینها نگاه دار! همه اینها از طریق گوش است. از راه گوش داری یک عمل زشت انجام میدهی. این عمل زشت و قبیح است. قُبح شرعی دارد.
حفظ زبان یعنی، زبانت را برای گفتار زشت، هر چه باشد، غیبت کردن، تهمت زدن، و همه کارهایی که محرّم است، و چه بسا بسیاری از اینها قبح عقلی دارد و حتی در محیط متشرعه هم قبح دارد، به کار نبر! من در جلسات گذشته گفتم که ما سه نوع قُبح داریم: قبح شرعی، عقلی و عرف متشرّعه یعنی قبحی که در میان متدیّنین و متشرّعه مطرح است. "وَ یَحْفَظُ الرَّأْسَ وَ مَا حَوَی" سر و اعضای سر را حفظ کند.
ببین چه شکل و قیافه ای درست میکنی و با آن مرتکب حرام الهی میشوی! حرام قبیح است، این قیافه حرام است، پس زیبا هم نیست و زشت است. چه مسأله گوش، چه مسأله چشم، چه زبان و چه خود قیافه ات را مراقب باش که از اینها اعمال زشت و قبیح سر میزند. از اینها محافظت کن که قبیح از آنها صادر نشود.
اینکه حضرت در ابتدا و اوّل این مسأله را پیش میکشد و محرماتی که به وسیله سر انسان انجام میشود را مطرح می فرماید، معلوم می شود که چقدر حفاظت از اینها مؤثّر است. بسیاری از محرمات و قبائح از همین ناحیه نشأت میگیرد و جامعه نیز از همین ناحیه به فساد میرسد. این که من میگویم از مشکلات بزرگ جامعهمان همین است برای این است که بسیاری از گناهان از همین راه انجام می شود؛ چه گناه شکلی، چه حرفی و چه چشمی و چه گوشی. از خدا خجالت بکشید! حالا فهمیدید حق حیاء یعنی چه؟
در ادامه روایت دارد: "وَ الْبَطْنَ وَ مَا وَعَی" انسان با حیاء که حق حیاء را به جا می آورد، شکم و آنچه در شکم جمع میشود را نیز حفظ می کند. اینجا مسأله حرامخواری و مال مردم خواری مطرح است. از خدا حیاء کن! به هر دری نزن که مال به دست بیاوری و بخوری! لعنت به شکمی که اینطور است! اصلاً خجالت نمیکشی؟! حالا محرّم تنها حرامخوری نیست، خوردن خمر هم مثل خوردن مال مردم است و هر دو از این جهت حرام هستند. مال مردم خواری هم شرعاً قبیح است، هم قبح عقلی دارد و حتی قبح عرفی هم دارد. مجموعه قبائح این طور هستند که قبح دارند. حضرت دارند سه بُعدی حرف میزنند.
بعد در این دو روایت نکات دیگری هم هست. مسأله این که "فَلْیَکْتُبْ أَجَلَهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا" حضرت در این فراز بر روی یک نقطه حسّاس دست میگذارد. البته من نمیرسم بحث را زیاد باز کنم. به طور مجمل بگویم که این مطالب مربوط به کسانی است که معتقد به مبدأ و معاد هستند. کسانی که میگویند ما مسلمان و مؤمنیم. ما داریم راجع به اینها صحبت می کنیم و الّا بحث راجع به کمونیستها و ملحدین که نیست! لذا وقتی می گوییم: قبائح عملی، عمل زشت، چه عقلی و چه شرعی، مورد نظر است. کاری که انسان مرتکب می شود، بعد خودش یا دیگری که دارد آن عمل را میبیند، شرمنده می گردد، عمل قبیح است. مسلمانان از دیدن گناه شرم می کنند. این یعنی گناه زشت است. حالا دیگران ممکن است که فرشتگان باشند یا اولیای خدا، یا خود خدای متعال.
ما یک بحث در باب همه اعمال داریم که اعمال به یک معنا، از بین رفتنی نیست. هیچ عملی که انسان انجام می دهد، از بین نمیرود. اینها یک صورت ملکوتی دارند که ما آن را نمیبینیم. نه این که فقط صورت دارد، حتی بوی تعفّن هم دارد. ما چون شامّه درونیمان به کار نیفتاده است، بویش را نمیشنویم، والّا بعضی اعمال بوی بسیار بدی دارد. ادکلنی که یک نفر به خودش میزند که پیش نامحرم بوی خوش بدهد، اگر بدانی چقدر بوی تعفن دارد! وقتی که مُردی بوی گندش در میآید. من فقط یک مثال زدم.
اعمال صورت ملکوتی دارد. ما یک بحث شهود داریم و یک بحث صورت عمل. شهود، یعنی بینندگان عمل. بینندگان عمل یک وقت مخلوقات هستند و گاهی این طور نیست، خود خدا است. چه بسا من _ نعوذ بالله_ در یک جای مخفی بروم و خطایی کنم که هیچکس آنجا نباشد، بعد هم خیال کنم که اینجا بینندهای نیست که مرا ببیند. بدان که بینندگانی هستند که تو آنها را نمیبینی ولی آنها تو را میبینند. از طرفی دیگر این اعمال پنهانی زشت تو، در جایی ظاهر خواهد شد. صورت عمل زشتی که در مرئی و منظر شاهدان مرکتب شده ای، ظاهر خواهد شد.
انسان کجا عملش را میبیند؟ همین که خیال کردم آن کار دیگر تمام شده، رفته و گذشته، آیا واقعاً تمام شده است؟! موقعی خواهد رسید که تو شاهدان مخفی اعمال زشتت را خواهی دید؛ چه عمل زشتی که از سر قوه شهوتت انجام دادی، یا به خاطر غضبت بوده و یا از سر وهم این کار را مرتکب شده ای! هم عملت را خواهی دید و هم شاهدان عملت را. چه موقعی خواهی دید که این کارهایت در مرئی و منظر آنها انجام داده ای و دیگر پشیمانی سودی ندارد؟! دیگر آنجا جای شرمندگی و واخجالتا است.
در آیه شریفه دارد "فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ"(7) میدانی چه موقع تیزبین میشوی؟ آن موقعی که حجاب مادّیّت کنار میرود، " فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ" و پرده از چشمانت می افتد، آن روز چشمت تیزبین میشود. "فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ" هم تیزبین می شوی و هم ریزبین. تمام اعمالت مجسّم میشود و همه شاهدان را میبینی که دارند عمل تو را میبینند! وای به حالت! آیا تو مسلمانی؟
این که در روایت داشت که چه کسی از خداوند، حقاً حیاء میکند؟ روایت اوّل فرمود: "فَلْیَکْتُبْ أَجَلَهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا" یادت نرود که می میری، جلوی چشمت بنویس که من میمیرم! روایت دوم داشت "وَ ذَکَرَ الْمَوْتَ وَ الْبِلَی" این دو تا مثل هم است، موتش که همان بود، معنایش هم همان است.
این ابزاری که به کار گرفتی و با آنها این زشتیها را انجام دادی، بدان که تا ابد در اختیار تو نیست. یادت نرود که از این نشئه به نشئه برزخ میروی. قبر نشئه برزخ است، بلا هم پوسیدگی است. تمام این ابزار پوسیده میشود، امّا آیا عملت هم پوسیده میشود؟ نه تازه عمل در آنجا جلوه میکند. در آنجا تو هستی و روحت، اعمالت و گواهان اعمالت! آنجا چه خواهی کرد؟!
آنجا فضیحتش هم بیشتر است. چه بسا بسیاری بودند که از قبائح من مطّلع نبودند ولی در نشئه دیگر بر قبائح من مطّلع شدند. آنجا است که انسان میگوید: " یا لَیْتَ بَیْنی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ"(8) این آیه است که انسان در آنجا می گوید: ای کاش میان من و عملم آنقدر فاصله بود که آبروریزی نمی شد!
معنای حق حیاء این است که یادت نرود میمیری، از این نشئه میروی و اعمال همراه روحت خواهد بود. بدان که این بدن و هیکلت که از نظر دیداری، خوشگل است ولی تو با آنها کار زشت انجام می دهی، با گوش، چشم و زبانت، این قبائح را مرتکب می شوی، پوسیده میشود. اینها ابزار است که می رود، امّا عمل هست. هم عمل را خوب میبینی، تیزبین و ریزبین، و هم گواهان و شاهدان را می بینی، دیدارکنندگان عملت را میبینی. آنجا است که وافضیحتا است. حق حیاء به این معنا است. از خدا خجالت بکش! آنطور که سزاوار است از او شرم کن!
البته در ادامه مطلبی دارد که جهت ارتکاب قبائح را می فرماید: "وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا" این منشأ همه زشتی ها است. چه شد که به این وادی کشیده شدی و اینقدر بیشرمی کردی؟ چرا این کارها را کردی؟ میدانی منشأش چیست؟ علاقه و دلبستگی به دنیا و زینت و زیورهای دنیا، برای همین است که حیا را کنار گذاشتی و به سراغ کارهای زشت رفتی.
"وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا" آن کسی که از خدا آنطور که سزاوار است، خجالت میکشد، دل به دنیا و زینت های دنیا نمیبندد. او شعور دارد و از این چیزها دست میکشد. هر کسی این چیزها را میگذارد و میرود. وقتی رفت، قبائح را همراه خودش میبرد. آنجا است که اینها بروز و ظهور میکند و در مرئی و منظر دیگران قرار میگیرد. شرمندگی آنجا غیر از شرمندگی دنیا است. آن کسی که اهل خجالت از خدا است به دنیا و زینت های آن دل نمی بندد. "وَ لْیَزْهَدْ فِی الدُّنْیَا وَ زِینَتِهَا" اشاره به ریشه کار است.
بله در روایت بعدی هم دارد که این آدم میداند که "أَنَّ الْجَنَّهَ مَحْفُوفَهٌ بِالْمَکَارِهِ" اگر بخواهی بهشت بروی، باید سختی بکشی! چون بهشت محفوف و پیچیده به چیزهایی است که شهوت، غضب و وهم آن را نمیخواهد، نفس از آن کراهت دارد و متنفّر است. هم شهوت متنفر است، هم هوای نفس از این عمل بیزار است. بهشت محفوف به این چیزها است. جهنّم درست برعکسش محفوف به شهوات است. یعنی آن چیزهایی که دلت میخواهد، چیزهایی که شهوتت و غضبت میخواهد.
خلاصه اینکه حضرت تمام خصوصیّاتی را که در باب مسأله ارتکاب گناه و افعال قبیح، به خصوص اعمال جوارحی، نقش اساسی دارند را مطرح کرده و ریشهیابی میکند. در آخر هم تذکر میدهد که چنین آدمهایی که به این نکات توجّه دارند، مرتکب گناه نشده و این قبایح از آنها صادر نمیشود. کسانی که میدانند همه چیز را باید بگذارند و بروند، کسانی که میدانند این بدن پوسیده میشود، کسانی که می دانند انسان از این نشئه به نشئه دیگر میرود، عمل میماند و وافضیحتای بعد از آن، عمل می ماند و رسواییهای سنگین قبر و قیامت و در آخر کار هم جهنم در پیش است، این افراد از خدا حیاء می کنند، همان طور که سزاوار حیاء کردن از او است.
آیا خیال کرده ای که در دنیا کیف کردی و لذّت بردی؟ بدان که جهنم محفوف است به همین شهوات و همین کیفها! یعنی همین عملهای قبیحهای که انسان در دنیا انجام میدهد، باعث افتادن به جهنّم است.
منبع: www.mojtabatehrani.ir