در کربلا دو شخصیت بودند که باب الحوائج هستند. یکی قمر منیر بنی هاشم و یکی هم علی اصغر(ع) هستند. هرچند این طفل شش ماهه بوده ولی پیش خدا خیلی آبرو دارد. سند مظلومیت قرص و محکمی برای شهدای کربلا است و تا ابد هیچ کسی در عالم نمی تواند این سند مظلومیت را نفی کند. این طفل شش ماهه چه گناهی داشت که او را کشتند. مرحوم میرزای قمی میگفت: هر وقت مشکلی برایم پیش می آمد توسل به شش ماهه آقا ابی عبدالله حضرت علی اصغر پیدا می کردم. چون این طفل ویژگی های مخصوصی دارد. آدم های بزرگ بدنشان قوی است اگر چند وقتی هم غذا به بدنشان نرسد می توانند تحمل بکنند، اما طفل شش ماهه هر چند ساعت باید آب و شیر بخورد. ضعفی حضرت علی صغر را گرفته بود که دیگر نمی توانست گردنش را نگه دارد.

حضرت علی اصغر تنها شهیدی است که در سینه و آغوش اباعبدالله به شهادت رسید. از ویژگی های دیگر این طفل شش ماهه این است که حضرت او را پشت خیمه ها دفن کردند و نماز خواندند. نماز خواندند و از خدا در تحمل این مصیبت کمک خواستند. یکی دیگر از ویژگی های این طفل این است که قبر او مخفی است. گفته اند پشت خیمه ها دفن شد ولی جایش معلوم نیست الآن جای معینی ندارد. هیچ مصیبتی شاید مثل این مصیبت دل اهل بیت را آزرده نکرده است. وقتی مختار قیام کرده بود، منهال به مدینه خدمت حضرت سجاد(ع) آمده بود. حضرت فرمودند: چه خبر؟ منهال گفت: آقا، مختار قیام کرده و دشمنان شما را می گیرد و قصاص می کند. حضرت منقلب شدند و فرمودند آیا حرمله را هم دستگیر کرده است. منهال گفتند: نه آقا، یک حالت انقلاب عجیبی در وجود حضرت ایجاد شد. دست بلند کردند و فرمودند: خدایا طعم آهن و آتش را بر حرمله بچشان. این نانجیب چه کرد وقتی آقا این طفل را مقابل دشمن آوردند و فرمودند حالا که به من رحم نمی کنید لااقل به این طفل شش ماهه رحم کنید. این که گناهی نکرده است. حرمله ی ملعون به عمربن سعد گفت: آیا پدر را نشانه بروم یا طفل را؟ چه کرد با دل اباعبدالله، یک وقت آقا دید طفل شش ماهه گوش تا گوشش بریده شد و در خون خودش دست و پا می زند مثل ماهی که از آب بیرون افتاده، مثل پرنده ای که سر از بدن جدا شده است. یک وقت هاتفی ندا داد «دعوه یا حسین» ای حسین این بچه را به ما واگذار کن.

«لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم»