«السلام عليك يا ابا عبدالله»؛

اي خدا چقدر بد است گناه. يك نفر ميگويد: من اطراف كعبه داشتم طواف مي كردم ديدم كه يك نفر داره دعا مي كند و ميگويد: خدايا! مرا ببخش اگر چه مي دانم نخواهي بخشيد. دستش را گرفتم كشيدم كنار گفتم: مگر نااميدي گناه نيست گناهان كبيره است. چه حرفي بود زدي. گفت: من حسابم از همه گناهكاران جداست. آخه چطور هر گناهي هم كرده باشي حق نااميد شدن نداري. گفت: آقا من داستان دارم معمولي نيست سرگذشت دارم گفت: بگو حالا. گفت: من از كساني بودم كه در كربلا در صفوف يزيد حاضر بودم.

خلاصه شب يازدهم ما عده اي بوديم اين سر نازنين را به طرف كوفه و شام ببريم. همين طور كه ميرفتيم من از بالاي سرم احساس كردم كه يك موجودي ميخواست آتش بزند به من. فرياد كشيدم يك صداي آمد به آن موجودي كه ميخواست آتش بر سر من بزنه گفت: با اين كار نداشتم خدا اين را نخواهد بخشيد. خلاصه مي گوید بعد از طي طريق طولاني رسيديم به انتهاي سيرمان بعد از چندين روز و شب افتاد به شب ديديم يزيد پليد به خواب رفته است. رفقاي من همه خسته بودند خوابيده بودند ولي من اين منظره را ديده بودم نخوابيده بودم وحشت زده بودم سر مبارك را در يك اتاق كوچكي گذاشتيم روي يك نيزه اي. يك وقت صدايي شنيدم ديدم كه كسي را نمي بينم اما با علامت و حساب صداي نازنين خاتم انبياء آمده ديدم به ديگر پيامبران خطاب مي كند مي گويد: ببينيد با عزيز من چه كرده اند با ميوه دل من چه رفتاري كرده اند!

«الا لعنه الله علی الظالمین و سیعلموا الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.»

حجه الاسلام و المسلمین فاطمی نیا