«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ [1]، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللَّهِ أَبَدا مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ [لِزِيَارَتِكَ ] السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ [وَ عَلَى أَوْلادِ الْحُسَيْنِ ] وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ».[2]

دست شیطان به روح بلند شهدای کربلا نمی رسید؛ ولی تا جایی که مي توانست، از آن ها انتقام گرفت. لذا همه یاران امام مورد هجوم قرار گرفتند. در عین حال، این شهدا هم متفاوت اند؛ بعضی مجروح شدند، برخی حتی سر از بدن شان جدا شد. نوبت که به بنی هاشم رسید، کار سخت تر شد. «فقطعوه بأسيافهم ارباً ارباً».[3]

وقتی امام حسین(ع) بالای سر جوانش آمد، دید بدن قطعه قطعه شده است. اینکه کودک شیرخواره را روی دست پدر هدف تیر قرار مي دهند، اینکه دستان قمر بنی هاشم را قطع و او را تیرباران کردند و به چشم مبارکش تیر و عمود آهنین به فرقش زدند و بعد هم او را قطعه قطعه کردند، نهایت دشمنی است.

حتی به گونه ای بدن نوجوان امام مجتبی(ع) را زیر سم اسب لگدکوب کردند که امام حسین(ع) وقتی کنار این بدن رسید، در حالی که قاسم داشت جان می داد، فرمود: «عزّ- واللّه- على عمُّك أن تدعوه فلا يجيبك، أو يجيبك فلا ينفعك».[4] ای یتیم برادر من، برایم سخت است که چیزی از من بخواهی و مرا صدا بزنی و من اجابت نکنم. وقتی او را در آغوش گرفت تا به طرف خیمه ببرد، پاهای این نوجوان روی زمین کشیده می شد. این گونه بدن را هدف قرار داده بودند. با وجود این، همه دشمنی ها برای امام حسین(ع) مانده بود.

یزید در نامه ای به عمر سعد نوشت که باید سر از بدن حسین(ع) جدا کنی، سپس اسب بر این بدن بتازی. می دانم اسب تاختن بعد از قتل فایده ای ندارد، ولی این تصمیم را گرفتم.

  • لباس کهنه چه حاجت که زیر سم ستورتنی نماند که جامه بپوشند یا کفن
  • مگر به کربلا کفن به غیر بوریا نبودمگر حسین تشنه لب عزیز مصطفا نبود

حجةالاسلام و المسلمین میرباقری