تبلیغ در ماه رمضان
دوره آموزشی انتقال تجارب تبلیغی
متن کامل بیانات حجت الاسلام والمسلمین رفیعی
مخاطبشناسي است كه موضوع متناسب با آن مخاطب آماده ميشود چهقدر نسبت به مخاطب شناخت داريم و براي هر مخاطبي چه جور بايد صحبت بكنيم.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
لَاحَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ و الصلاة و السلام عَلَىسَيِّدِنَا و َنَبِيِّنَا أبي القاسم مصطفي محمّد صلي الله عليه و علي اهل بيته الطيّبين الطاهرين سيما بقية الله في الارضين و لعن علي اعدائهم اعداء الله اجمعين قال الله تبارك تعالي: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين»[۱]
يك جلسه خدمت شما بوديم اين جلسه را هم، نصف جلسه صحبت ميكنم و بقيهاش را به پرسشهاي كتبي يا شفاهي شما پاسخ ميدهم. و قاعدتاً جلسه را يك ربع به ۸ شب پايان ببريم كه به نماز هم لطمهاي وارد نشود.
عرض ميكنم در جلسه اول كه خدمت شما بوديم بنده تبليغ را چند عصر مهم عرض كردم كه دخيل است كه اين عناصر بايد رويش صحبت بشود.
عنصر اول: عنصر موضوع است كه در تبليغ موضوع چگونه آماده و ارائه بشود.
عنصر دوم: مخاطبشناسي است كه موضوع متناسب با آن مخاطب آماده ميشود چهقدر نسبت به مخاطب شناخت داريم و براي هر مخاطبي چه جور بايد صحبت بكنيم.
عنصر سوم: مطلب بسيار مهمي است كه قول هم داديم روي اين مطلب صحبت بكنيم بحث محتواسازي است چه جوري محتوا را بسازيم.
عنصر چهارم: ارائه محتوا چگونه محتوا را ارائه بكنيم.
البته تبليغ عناصر زيادي دارد: فضاي تبليغ ـ خود مبلّغ و ويژگيهاي مبلّغ اينها مورد بحث ما نيست ما بحثمان تجارب تبليغي است اينكه مبلّغ مخلص باشد چي، چي ... باشد اينها را در جاي خودش نوشتهاند و شما هم شنيدهايد اما بحث من امروز عمدتاً روي دو تا مطلب است يكي محتواسازي براي سخنراني دوم نحوه ارائه، چگونه ارائه بكنيم كه مخاطب جذب بشود و منابر جاذبة لازم را داشته باشد.
قبل از ورود به بحث به چند خصوصيت سخن اشاره ميكنم قرآن كريم براي سخن و گفتار ويژگيهايي ذكر كرده كه بنده ۱۰ الي ۱۵ تا را نوشتهام كه همهاش را نميگويم.
عنوان الآن بحثم ويژگيهاي سخن از منظر قرآن كريم است به طور خلاصه اين را ميگويم بعد وارد آن دو عنصر كه گفتم ميشود.
يك سخنران، خطيب، منبري براي اينكه بتواند در تبليغش موفق باشد ابتدا از قرآن بگويم كه سخنش چه ويژگي بايد داشته باشد:
۱. سخن، آگاهانه باشد
قرآن ميفرمايد: «لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ»[۲] چيزي كه علم، دانايي و آگاهي نداري از آن پيروي نكن چه برسد كه مردم را بخواهي به پيروي دعوت كني و بخواهي براي مردم بيان كني حديث هم داريم «لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ»[۳] چيزي را كه نميداني براي خودت حل نشده است دَرَش ورود پيدا نكن. چرا؟ «فَتُتَّهَمَ فِي إِخْبَارِكَ بِمَا تَعْلَمُ»[۴] آنها را هم كه بلدي زير سؤال ميرود متهم ميشوي.
من مشهد مقدس بودم پاي سخنراني يكي از عزيزان بودم آدم مشهوري است و جمعيت ميليوني هم بودند ايشان روضهاي را خواندند از زنان كه آمدند بدن امام رضا را به خاك سپردند و بعد هم الآن هم رسم است اين زنان ميآيند گل بر دست ميگيردند روز شهادت امام رضا(ع). آمدند پايين. گفتم: حاج آقا سند اين كجا است من در هيچ كتابي اين را پيدا نكردم تا حالا هم نخواندم كه زنان نوقان گفتند كه مَهرمان را ميبخشيم و ميآييم، حالا اگر دوستان جايي ديدهاند بفرمايند. (من روي صغراي مسئله كاري ندارم بحثم روي كبراي مسئله است) ايشان گفت ما يك رفيقي داشتيم ۴۰ سال بود منبر ميرفت. بارها و بارها اين را خوانده بود من از ايشان شنيدهام. اين نميشود سند و مدرك. همين بزرگوار در يك روز ديگري كه يك جمعيت بسيار زيادي در مشهد بود به نظرم روز شهادت امام رضا(ع) بود و تمام صحنها پُر بود. فرمودند: يك ميليون پانصد هزار نفر در تشيع جنازه موسي بن جعفر (ع) شركت كردند. وقتي آمدند من خدمتشان عرض كردم يك ميليون پانصد هزار نفر، خيلي آدم است. بغداد اينقدر جمعيت نداشته، شهر تازه تأسيس است اين شهر را منصور داونيقي ساخته يك ميليون پانصد هزار نفر، آخر در تشيع جنازه امام راحل ما از همه جا آمده بودند خود تهران يكي دو ميليون جمعيت ميشده يعني جمعيت كل قم. گفت من ديدم در يك جايي هزاران نفر اصلاً هزاران نفر، دهها هزار نفر حتي صدها هزار نفر آخر يك چيزي!!! همان وقت قصهاي هم گفتم كه ايشان ناراحت هم شد گفتم عبيدالله بن زبير خطيب بود در بصره، امام جمعه و فرماندار بود يك روز داشت داستان حضرت صالح پيغمبر را ميگفت. گفت: بلي. مردم از حضرت صالح خواستند شتري از كوه بيرون بياورد ايشان هم اجابت كرد و به اذن خداوند شتر از كوه بيرون آمد. هر چه هم سفارش كرد كارش نداشته باشيد معجزه و ناقةالله است خيلي هم قشنگ ميگفت داستان را. مردم، عوام توجه نكردند و ريختند اين شتر ۵۰۰ درهمي را كشتند بعد عذاب آمد و همه را عذاب گرفت «فعقروها فدم دم عليهم» آمد پايين گفتند چه كسي گفته اين شتر ۵۰۰ درهم بوده چه كسي؟ اصلاً آن زمان قيمت گذاشت همين يك كلمه از دهنش در رفت (۵۰۰ درهم) يكي از همان پايين منبرش داد زد (مُقَوَّمٌ ناقه؛ شتر قيمت گذار) آمد برود خانه يكي از پشت سرش گفت مقوم ناقه رفت به محل كارش ديد يك كاغذ روي ميزش گذاشتهاند و نوشتهاند مقوم ناقه توي شهر پيچيد بطوري كه بهش ميگفتند مقوم ناقه به پدرش نامه نوشت من را از اينجا بردار من ديگر نميتوانم اينجا خطبه جمعه بخوانم همةشهر من را مسخره ميكنند ميگويند مقوم ناقه يعني يك كلمه باعث شد از يك شهر خوب شما همين الآن بعضي از دوستان ما به خاطر يك بلوتوث محروم شدهاند از سخنرانيشان در سيما، صدا، در همة جا چرا هواست را جمع نمي كني چرا انسان دقت نكند وقتي آدم يك چيزي را نميداند مخصوصاً اين مهم است بعضي از عزيزان ميشناسم خود من گاهي وقتها جايي كه ميخواهم بروم صحبت بكنم به آن مسئول مربوطه مثلاً خانة جوان يا يك وقتي با آقاي ناظمي اردكاني رئيس ثبت احوال گفتم آمار طلاق چقدر است به من بگوييد در قم، در تهران، آمار اهل سنت، شيعه، زاد و ولد، انسان هوايي يك چيزي را بپراند.
لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ببينيد آقايان عزيز سروران معزم منبر عرصة علم و آگاهي و آگاهي دادن است عرصة اقرار به جهل نيست عرصة اين نيست كه افراد اصلاً گاهي مقايسه ميكنند ميگويند آقا مدرس و منبري است ميخواهند تحقيق بكنند ميگويند حرف منبري است اين نيست منبر؛ مرحوم فلسفي منبر ميرفتند آيتالله العظمي وحيد منبر ميرفتند بزرگان ما لذا يك منبري بايد آگاهي كامل داشته باشد اگر واقعاً قضا و قدر براي خودتان حل نشده واردش نشويد اگر كنه بحث علم امام را نميدانيد وارد نشويد.
اگر ميتوانيداثبات بكند شبههاي را كه در توسل است وارد نشويد رو به منابر اخلاقي بياوريد چرا كه منابر اخلاقي بارش كمتر است. منابر كلامي و اعتقادي سختتر است.
خدا رحمت كند آيت الله فاضل را به من ميگفت آقاي رفيعي براي منبر مطالعه نكن همةجوانب را مطالعه بكن، نگو، من ميخواهم براي ۵۰ نفر حرف بزنم يك آيه كافي است همة تفسيرها را ولو ۲۰ درصدش را براي مردم بگويي ببين اين آگاهانه سخن گفتن خيلي مهم است.
۲. مستدل سخن بگوييد
قرآن ميفرمايد مستدل سخن بگوييد « قولاً سديداً » سديد از سد ميآيد. علامه طباطبايي نوشته قول سديد قولي است كه پشتوانه دارد و محكم است. آنهم نه پشتوانه ضعيف و دم دستي يك آقاي بزرگواري كه مقتل نوشته و بنده برايش خيلي ارادت دارم به خودشان هم عرض كردم مؤمن، متدين، خوش قلم، دهها جلد كتاب دارند يك وقت در حرم شاه عبدالعظيم حسني ديدم اظهار محبت كردم گفتم اين مقتلي كه شما دادهايد بيرون خوب شذوذاتي تو اين داريد مثلاً نوشتهايد سر علياصغر(ع) را از بدن جدا كردند بالاي نيزه كردند خوب مردم گريه ميكنند ولي بيني و بين الله اين را كجا نوشته از كجا در ميآوري شما نوشتهايد وقتي به مداح ميگويم چرا ميخواني ميگويد كتاب فلان آيت الله فلان نوشته گفتند آخر اينها خيلي خبيث هستند از اين غلطها ميكنند. آخه اين كه نشد سند.
مداح محترم روضه خواند متأسفانه پخش هم ميشد و جمعيت زيادي هم بود من اين روضه را خودم پيش مقام معظم رهبري خواندهام منتها من اين طور نخواندم گفت كه در مجلس ابن زياد، رباب بلند شد سر علي اصغر(ع) را به سينه چسبانيد گريه كرد اشك ريخت من بعدش به مداح زنگ زدم گفتم قربان جدت اين روضه را خوشبختانه بعد از من هم خواندي ۲ شب قبل من در بيت رهبري خوانده بودم خوارزمي نقل كرده منابع معتبر ديگر نوشتهاند دانشنامه امام حسين(ع) آمده كه رباب در مجلس ابن زياد بلند شد سر ابي عبدالله(ع) را برداشت به سينه چسبانيد «يا قُرَّةُ عَيْنِي وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي» بعد هم رو كرد گفت نزن من نبودم ولي شنيدهام پيامبر اين لبها را ميبوسيده اين را پيش آقا خوانديم كتابها هم نوشته كجا نوشته سر علي اصغر(ع) تو از چي دو تا دروغ درست كردي اول بايد سر جدا شده باشد و بعد... اينها كه ميشود خوب بالاخره مردم هم امروز متوجه هستند مستدل به معناي مراجعه به منابع كهن و قابل اعتماد من امروز خدمت آقاي ري شهري عرض كردم گفتم مجموعه شما خيلي زحمت كشيده مرتب دارند حديثها را درست ميكند و چاپ ميكنند ولي يك كار را درش كوتاهي كرديم و شما هم بايد درش كوتاهي كرديم و شما هم بايد درش سرمايهگذاري بكنيد ايشان گفت كي جرأت ميكند اين كار را بكند گفتم يكي بايد اين جرأت را بكند بالاخره بدون ترديد منابع روايي ما مشتمل بر بعضي اخبار فاقد اعتبار است.
حالا در كافي تعدادش خيلي كم اما در منابع تفسيري مطالبي است منابع تاريخي خوب كسي بايد جرأت كند حداقل براي جمعهاي خصوصي به ايشان عرض كردم نميگويم الموضوعات[۵] بنويسيم مثل ابن جوزي، سلسلة احاديث ضعيفه[۶] ۲۰ جلد مثل الباني كه مال اهل سنت است.
ولي بالأخره مجلسي جرأت كرده در مرآت العقول[۷]، كافي را آنجايي كه لازم بوده نظراتش را گفته.
چرا ما اجازه ميدهيم هر كسي حديث را بخواند هر كسي آيه را بگويد هر كس بدون اطلاع از مباني كار بدون اطلاع از پيشينههاي كار. شوخي نيست منبر.
شما وقتي ميآييد روي منبر يك آيهاي را تأويلش را ميگوييد بدون اينكه با تفسيرش آشنا باشيد بدون اينكه مقدمات علم رجال، درايه، فقه الحديث ـ چرا در حوزههاي ما فقه الحديث كار نميشود ـ معلوم است ادبياتش را هم كه درست بخواني كه گاهي بعضي غلط ميخوانند تبيين حديث تبيين نادرست ميشود. نميشود به هر كتاب تاريخي اعتماد كرد.
كتاب تاريخي سلمان رشدي قصهاش را از كجا درآورد از تاريخ طبري درآورد سلمان رشدي مگر غير از قصة غرانيق يا قرانيق[۸] طبري اين قصه را ساخت.
۳ـ عادلانه سخن بگوييد
قرآن كريم ميفرمايد: « وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا؛[۹] سخن عادلانه باشد.
جبههگيري دَرَش نباشد اگر توي عرصة سياسي وارد ميشود توي عرصة مذهبي وارد ميشوي قرآن كريم راجب اهل كتاب آنجاهايي كه لازم است تأييد مي كند « قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ؛[۱۰] يك جاهايي ميگويد اين كار درست است، اين كار مثلاً فرض بفرماييد نقد ميكند. نميشود علي الاطلاق نقد بكنيم، كار وهابيت را، كار مذاهب ديگر و جناحهاي مخالفمان را اين ضرورت دارد كه سخت عادلانه باشد.
۴ـ نيكو سخن بگوييد.
قرآن كريم ميفرمايد: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً؛[۱۱] نيكو سخن بگوييد. بار ادبي قرآن را ببينيد چه قدر از الفاظ زيبا و از كلمات حساب شده استفاده ميكند براي تبيين مطالب همين تعبير در قرآن آمده « وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى صِراطِ الْحَميد؛[۱۲] پاكيزه. سخنان پاكيزه استفاده يشود اين بخش اول عرايضم تمام.
دوستان عزيزم قبل از اينكه سؤالات شما بيايد براي تهيه يك منبر خوب ببينيد ۲ جور ميشود محتوا آماده كرد:
۱. متن محور
۲. موضوع محور
اگر اين ۲ تا را اول آماده كرديم بعد شيوه آماده كردن محتوا را ميگويم من مثال ميزنم ديروز جلسهاي داشتيم با دوستان هيئت رزمندگان كه دعاي ندبه را صبحهاي جمعه پخش ميكنند احساس كردم برنامه يك كم اُفت كرده است. به جمكران هم اين را گفتم شب چهارشنبه من را دعوت ميكنند من هر چه بلدم را ميگويم هفتة ديگر هم يكي ديگه ميآيد همين را ميگويد هفته ديگر... .
تكرار در تكرارصبحهاي جمعه برنامه سياست تدوين شدهاي درش نيست شما به خطيب موضوع نميدهيد، فقط جمعيت برايتان مهم است بياييد موضوع بدهيم. گفتند بسم الله شما بدهيد گفتم: باشه. امسال ميگويم ۳۸ تا أين در دعاي ندبه است آدرس و كد است امام زمان (عج) براي چه ميآيد وقتي كسي آدرس بيمارستان را ميپرسد معلوم است ميخواهد برود دكتر. وقتي ميگويد نانوايي كجاست؟ نان ميخواهد. شما ميگوييد أَيْنَ مُبِيدُ أَهْلِ الْفُسُوقِ وَ الْعِصْيَانِ وَ الطُّغْيَانِ، أَيْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِيَاءِ وَ مُذِلُّ الْأَعْدَاءِ، أَيْنَ مُحْيِي مَعَالِمِ الدِّينِ، آقا بحث ما تبيين أينهاي دعاي ندبه است. ۳۸ تا است براي ۳۸ هفته بَسْ است.
يك هفته اين را بحث ميكنيم: أَيْنَ مُحْيِي مَعَالِمِ الدِّينِ، مَعَالِمِ الدِّينِ چيست؟ چه چيزي را امام زمان (عج) ميخواهد زنده بكند ما چه كنيم كمك به احياي معالم الدين وقتي در دعاي ندبه ميگويي أَيْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِيَاءِ، چه كنيم اولياي خدا عزيز شوند. مُذِلُّ الْأَعْدَاءِ، چه كنيم دشمن خوار شود. اين را ميگويند متن محور.
الآن ماه رمضان در پيش است شما خطبه متقين را ميخواهيد بحث بكنيد خيلي هم عالي است ۱۱۰ تا صفت امير المؤمنين(ع) در بارة متقين گفته: بسم الله الرحمن الرحيم. المتقون چنين چنان مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ،[۱۳] راجب ميانهروي صحبت ميكنيد. «وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ؛ راجب تواضع صحبت ميكنيد». «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ؛ متنوع و در عين حال متن محور.
مقام معظم رهبري به خود من فرمودند من منبرهاي متن محور را دوست دارم.
آقا مشخص است اين آقا اين ماه رمضان بحثش خطبة متقين، نامه ۳۱ نهج البلاغه است كه بيش از ۱۰۰ توصيه به امام حسن(ع) دارد تفسير سورة حجرات. من الآن نميگويم چگونه محتوا درست كنيد دارم موضوع ميگويم.
لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ؛[۱۴] يك روز بحث
لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً؛[۱۵] يك روز بحث
اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ؛[۱۶] يك روز بحث؛ اينها را ميگويم منبرهاي متن محور كم له من نظير سوره مباركه حديد هر سورهاي از قرآن متنهاي حديثي رساله حقوقي امام سجاد (ع) خودم يك ماه رمضان دعاي جوشن كبير را شرح كردم متن دعاهايي كه هست متن دعاي كميل.
دوم: موضوع محور
موضوع را دو جور برايش محتوا ميسازيم كوتاه و بلند ما بنا داريم امسال ماه رمضات راجب فرض بفرماييد رشد و ترقي صحيت بكنيد يا راههاي كسب آرامش كه در صدا و سيما شروع كرديم بحثش را و ۵۰ هفته قرار است ادامه داشته باشد.
مثال ميزنم: امسال ماه رمضان يك مقدمهاي، بسم الله الرحمن الرحيم يكي از نعمتهاي خداي آرامش و امنيت، اطمينان سكينه است مردم خيلي اظهار ناآرامي ميكنند با اينكه وضعشان هم خوب است. آسايش هم فراوان است افسردگي، اضطراب مراجعه به مشاروه چه كنيم آرام باشيم بيشترين فروش كتابها مربوط به همين موضوع آرامش موفقيت كاهش استرس. ما ميخواهيم از قرآن و روايات براي شما يك ماه راجب ايت موضوع صحبت بكنيم اين شد موضوع. موضوع شما شد آرامش.
حالا محتوايش را چگونه درست بكنم عرض ميكنم پس اولين نكتهاي كه بايد در تبليغ دقت بكنيم موضوع است.
بنده مثلاً آمدهام ويژگيهاي اصحاب اباعبدالله را يك دهه محرم بحث كردهام اين ميشود موضوع محور، متن محور نيست يك جا آمدهام خطبه شب عاشورا را بحث كردهام اين ميشود متن محور سال گذشته در مدرسه آيتالله العظمي گلپايگاني شرح دعاي امام زمان اللَّهُمَّ ارْزُقْنَا تَوْفِيقَ الطَّاعَةِ، يك روز ـ بُعْدَ الْمَعْصِيَةِ، يك روز ـ عِرْفَانَ الْحُرْمَةِ، يك روز اين ميشود متن محور. شرح سخنان پيغمبر به اباذر، عبدالله بن مسعود، شرح خطبة ۸۷ نهج البلاغه اينها را بنده گفتهام سوره لقمان و حجرات.
موضوع محور: سال گذشته بنده سبك زندگي امام حسين (ع) را گفتهام يك سال ويژگيهاي ياران امام حسين(ع).
امّا نحوة ساختن محتوا من خودم روش خودم را ميگويم شايد بعضيها اين روش را نپسندند (ما روي منبر مينشينم و هر چه يادمان آمد ميگوييم) شيوة من براي هر منبري وقتي موضوع مشخص شدن مثلاً آرامش است ميخواهم يك جلسه صحبت بكنم يا يك ماه من براي يك ماه برنامهريزي ميكنم امكان دارد چكيدهاش را يك شب، يك جلسه هم بگوي. اول ميروم، ميگردم واژههاي معادل آرامش در عربي چيست؟ يكي: سكينه، يكي: اطمينان، يكي: امنيت، بعد ميروم ببينم در قرآن راجب اينها چه چيزي آمده معجم، مفهرس را باز ميكنم أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها[۱۷] ازدواج باعث آرامش؛ شب: سَكَنَتْ (باعث آرامش) اطمينان: أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب[۱۸]؛ امنيت: أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ[۱۹] قريهاي كه آمن: مطمئنه أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ[۲۰] آياتش را نوشتيم برويم توي روايات شما يك سيدي جامعالاحاديث داشته باشيد يك جستجو بزنيد، ميآيد من الآن امشب در حرم ميخواهم تفسير سوره القارعه را بگويم بسم الله الرحمن الرحيم الْقارِعَةُ * مَا الْقارِعَةُ[۲۱] چند تا تفسير ديدهام الميزان، مجمع البيان، تبيان، نمونه بحثم را هم نوشتهام و آماده است. رسيدم به اينجا كه فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ * فَهُوَ في عيشَةٍ راضِيَةٍ[۲۲] من براي مردم بايد يك جوري صحبت بكنم كه مردم استفادة عمومي ببرند تفسير براي خواص گفتن كه كاري ندارد مردم سخت است فكر كردم گفتم چه چيزهايي پرونده ما را روز قيامت سنگين ميكند أَثْقَلُ شَيْءٍ فِي الْمِيزَانِ چيست؟ چه چيزهايي پرونده ما را سبك ميكند؟ «فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ * فَهُوَ في عيشَةٍ راضِيَةٍ * وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ * فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ»[۲۳] رفتم جامع الاحاديث فقط بحار الأنوار را ديدم زدم كلمة أثقل ۷ ـ ۸ تا روايت پيدا كردم نميخواهم بخوانم وقت نيست مثلاً روايت پيدا كردم «مَا فِي الْمِيزَانِ شَيْءٌ أَثْقَلَ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»[۲۴]؛ «مَا مِنْ شَيْءٍ أَثْقَلَ فِي الْمِيزَانِ مِنْ خُلُقٍ حَسَنٍ»[۲۵] يكي: درود بر پيامبر. يكي: خوش اخلاقي. خوب اين دستهبنديها را از روايت ميگردم و درست ميكنم مَنْ كَانَ ظَاهِرُهُ أَرْجَحَ مِنْ بَاطِنِهِ خَفَ مِيزَانُهُ وَ مَنْ كَانَ بَاطِنُهُ أَرْجَحَ مِنْ ظَاهِرِهِ ثَقُلَ مِيزَانُهُ[۲۶] عوامل خفت ميزان، عوامل ثقل ميزان را پيدا كردهام تنظيم كردهام امشب براي مردم ميخوانم. پس شما: ۱ـ آيات ۲ـ روايات را تنظيم ميكنيد برف انبار كردن آيات و روايات در منبر خوب نيست. من پشت سر هم آيه بخوانم آن براي تفسير آيتالله جوادي است و خوب هم هست بايد هم همينطور بگويد؛ ولي روي منبر مردم نميكشند آنقدر گوشت بريزيد توي اين قابلمه كه نپزد يك دو تا آيه يك آيه، يك روايت كافي است بيا بگرد براي اين تاريخ پيدا كن يعني محتواي منبر شما آيه روايت تاريخ حداكثر ۶۰ درصد ۴۰ درصد هم تبيين و بيان خودت كه چگونه اينها را با همديگر تنظيم و ارائه بدهي يك جلد تفسير بليغ ما زير چاپ خواهد رفت و قبل از ماه رمضان بيرون ميآيد كه اين تفسير بليغ با آقاي قرائتي هم عرض كردم و خيلي استقبال كرد با تمام تفاسير متفاوت است همين تفسيري كه محرم گفتيمجلد يك را نوشتيم نحوة استفادة نكات تبليغي از تفسير قرآن يعني ما گفتهايم چه جور ميشود از عَمَّ يتسائلون نكات تبليغي را گفت غير از تفسير نور است آقاي قرائتي در نور نكته، نكته، گفته رد شده؛ ولي من در اين تفسير داستان، حديث، نكات، يعني هر آيهاي آوردهام تفسير هم كرديم ولي بعد نكات تبليغياش را هم گفتهام كه تفسيرهاي ديگر ندارد.
ساخت محتوا
محتوايي كه ميسازيم اگر، چه متن محور و چه موضوع محور باشد شيوة ساختن، روش ريخت شناسي (به قول امروزيها در پاياننامه) اين است يك آقايي به من ميگفت منبرهاي شما مثلِ تدوين رساله است. گفتم: بلي. من اعتقادم اين است ممكن است همين سؤال را از آقاي زيد بپرسيد بگويد اين روش نه از آقاي ديگري بپرسيد بگويد: نه. من روش خودم را براي شما عرض ميكنم، روشي كه جواب داده است. نتيجه گرفتهايم جاهاي مختلفي هم فقط ليبل بحث را بالا پايين كرديم اگر بيت بوده يك مقدار فيتيلهاش را آورديم بالا اگر دانشگاه بوده علمي كرديم اگر در جمع معمولي بوده سطحش را آورديم پايين.
اين بحث بايد قابليت انبساط و انقباض داشته باشد اين روش محتواسازي است كه ابتدا موضوع را مي نويسيم يا متن را فرق نميكند ذيلش آيات و روايات و تفاسير البته اگر مبتدي هستيد و كار را سوار نيستيد يك مدتي خودتان آثار را ببينيد به عنوان مثال پاياننامههاي موضوعي در همين حوزه صدها پايان نامه دارد خاك ميخورد آقا پاياننامه گرفته توفيق در قرآن و روايت يك راهنما هم بالاي سرش بوده فصلبندي كرده عوامل توفيق، موانع توفيق اقسام توفيق اين پاياننامه را بگيريد موادش را بياوريد بيرون با تاريخ قاطيش كنيد ميشود منبر. «عمل صالح در قرآن و حديث» «تبيين خطبه فدك حضرت زهرا (س)» «تبيين معارف دعاي عرفه» يكي هم كتابهاي دستهبندي شده مثل آثار آيتالله مكارم «اخلاق در قرآن» «اخلاق در نهج البلاغه» و افرادي كه كتاب را با رويكردي قرآني و حديثي نوشتهاند البته تاريخ ندارد بايد خودتان بياميزيد اين شيوه ميشود كه ميشود يك منبر خوب را ارائه داد.
بخش سوم كه تاريخ گفتم اين خيلي مهم است در تاريخ تبحر ميخواهد بگردي تاريخ منطبق با اين موضوع را پيدا بكني يعني وقتي شما در اول ماه رمضان اين آيه را ميخوانيد بسم الله الرحمن الرحيم يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم[۲۷] ميخواهيد اين آيه را توضيح بدهيد اين آيه ميگويد از خدا و پيغمبر جلو نيفتيد گفتم آن ۴۰ درصد را خودتان قاطي كنيد اگر از خدا و پيغمبر جلو افتاديد خطر آفرين است. اگر از خدا و پيغمبر جلو افتاديد دچار اضمحلال ميشويد چه جوري آدم از پيغمبر و خدا جلو ميافتد ۳ جور:
۱ـ در رفتار: خدا و پيغمبر گفتند يك رفتاري را نكنيد من بگويم نه؛ انجام بدهيد. ميگويد بابا وسواس نورز، شما وسواس به خرج بده. ميگويد با ۷۵۰ گرم وضو بگير شما ميخواهيد با ۳ كيلوگرم وضو بگيريد.
۲ـ در احكام: يك حكمي از خودت ميگذاري كه خدا و پيغمبر بيان نكرده، سليقهاي از خودت ميگذاري.
۳ـ در اعتقادات و باورها
گاهي تقدم رفتاري، سليقهاي، اعتقادي است.
اين داستان ميخواهد بلافاصله رسول خدا رفت براي فتح مكه ماه رمضان بود چون مسافر بود روزهاش را باز كرد عدهاي گفتند ما اين كار را نميكنيم روزيمان حيف است فَسَمَّاهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (ص) الْعُصَاةَ[۲۸] به اينها گفت عُصَاةَ اينها از پيغمبر جلو افتادند لشكر اسامه را آماده كرد عدهاي نرفتند امير المؤمنين (ع)را جانشين كرد عدهاي نپذيرفتند اينها ميشود تقدم از خدا و پيغمبر يعني تا اين قصهها و داستانها نباشد بحث جا نميافتد و گشتن و يافتن داستان مطابق با موضوع هنر ميخواند بنده گاهي همه را آماده ميكنم ولي براي تاريخ ۲ ساعت معطل ميشوم نداريم كتابهايي كه موضوعي كار كردهاند آنقدر بايد بگردي تا يكي را پيدا بكني كه به بحث شما بخورد البته اگر وقت داشته باشيد تاريخ را در دفترهايتان بنويسيد و در زيرش محلهاي استفادهاش را هم ذكر بكنيد.
مثلاً يك داستان را بنويسيد و در ذيلش بنويسيد كه در ۴ جا ميشود استفاده كرد مثلاً به درد صبر، امانتداري و ... اگر اينچنين دفتري داشتيد وقتي موضوع آماده ميكنيد روزد مي توانيد منطبق بكنيد موضوع را با محتوا.
نكته ديگر: نحوة ارائه است
خيلي از دوستان مواد خوبي دارند و آش هم خوب ميپزند ولي در عين حال مخاطبشان جذب نميشود محتواسازي امورز سخت نيست چون كتاب، پاپاننامه منبرهاي مكتوب (گرچه من با مراجعه به منبرهاي مكتوب مخالف هستم) ما اين گفتار رفيع را كه نوشتهايم براي همين نوشتيم كه شيوه محتواسازي به دوستان ياد بدهيم ولي ۱۰ برابر اين مجموعه سخنرانيهاي ما را كه آقاي حسيني نوشته چاپ شده و فروش رفته يعني اين كتاب گفتار رفيع ۲ تا چاپ خورد ولي مجموعه سخنرانيها ۱۰ تا چاپ خورد معلوم ميشود كه منبر آماده را بيشتر دوستان دنبالش هستند.
من خدمت مقام معظم رهبر هم آن دو جلد گفتار را بردم و به ايشان عرض كردم كه به اين منظور نوشتهام كه طلبهها و دوستان كه منبر ميخواهند بروند شيوة ساختن منبر را بلد باشند نه منبر از اول تا آخر آماده را چون اگر آدم در منبر مقلد باشد فايده ندارد پيشرفت نميكند در جا ميزند.
نكته آخر
نكته آخر اين است كه ارائه محتوا را بايد با نگاه به مخاطب درست كني، ببيني مخاطب چقدر زمينه پذيرش درش است گاهي اصلاً خطبه نبايد خواند ۱۰ دقيقه وقت دادهاند در دانشگاه يا در دبيرسان جوانها ايستادهاند حوصله هم ندارند بسم الله الرحمن الرحيم (گاهي وقتها پيغمبر خدا اينطور ميكرد) ألا أخبركم بأشبهكم بي؟[۲۹] سؤالي شروع ميكرد. بگويم كي به من خيلي شباهت دارد؟ آقاي سيد حسين تقوي كتابي نوشته به نامه خطابههاي پيامبر كه هم از شيعه و هم از سني جمع كرده خطبة جمعهاش را ببينيد. خطبه مسجد خيف[۳۰] را ببينيد خطبه منا و عرفات، خطبه غدير را ببينيد. نگاه ميكرد در مسجد خيف خطبهاش ۴ خط است، در نماز جمعة اولش خطبهاش يك صفحه است در مجمعالبيان ذيل سوره جمعه آمده. خطبه غدير مفصل است. سخن پيغمبر به مخاطب گاهي ۵ ـ ۱۰ صفحه است عبدالله بن مسعود پيغمبر باهاش ۵ صفحه صحبت كرد اما گاهي فرموده احْفَظْ لِسَانَكَ[۳۱] همين لَا تَغْضَبْ[۳۲].
سيره تبليغي پيامبر از ما زير چاپ است اين را بنده ۵ ـ ۶ سال است كه مشغولم ولي امسال تمام شد. جامعة المصطفي چاپ ميكند. من در آنجا روش تبليغي پيامبر را آوردهام كه چي بود، چه توصيههايي ميكرد به مبلغينش ميفرمود كوتاه صبحت بكنيد (يَسِّر: آسان بگيريد) (لا تعسر: سخت نگيريد) (بَشِّر: بشارت بدهيد) (لا تنفر)[۳۳] همة اينها را من آوردهام در جلد ۱۶ بحار الأنوار مرحوم مجلسي آورده است. علامه طباطبايي در سنن النبي آورده است.
نگاه به مخاطبتان بكنيد گاهي بايد با يك شعر گاهي با يك آيه گاهي با يك تاريخ نحوة ارائه مطلب، بله، شب ۲۱ رمضان در مشهد مقدس جمعيت زيادي هم براي منبر آمده تكان هم نميخورد و ميخواهد تا ساعت ۲ نيمه شب هم اينجا باشد در اينجا بايد: بسم الله الرحمن الرحيم خطبه بخوان، آيه بخوان، مقدمه بگو، ترسيم موضع بكن اصلاً كار شما همين است ماه رمضان است و مسجد. جمعيت هم ظهر آمده، شب احياء هم هست مسجد اما يك وقت مدرسه، دانشگاه بين دو نماز است اين اشكال كار است كه خيليها توجه به اين نكته ندارند كه متن صحبت به گونهاي ارائه بشود ولو اينكه شما متن مفصلي تهيه كردهايد ولي به گونهاي ارائه بشود كه مخاطب را اغنا بكند ۲۰ روز پيش تهران جلسهاي دعوت كردند من متن سخنراني آماده كردم، رفتم بعد فهميدم جمع نانواهاي تهران است كارگران نانوايي. ديدم اين متن كه من تهيه كردهام به درد اينها نميخورد جواب نميدهد (يك ربع منبر بود) هي فكر كردم، فكر كردم يك مرتبه حديثي از رسول خدا يادم آمد گفتم شخصي آمد پيش پيغمبر خدا عرض كرد جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ عَلِّمْنِي عَمَلًا يُحِبُّنِي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ يُحِبُّنِي الْمَخْلُوقُونَ وَ يُثْرِي اللَّهُ مَالِي وَ يُصِحُّ بَدَنِي وَ يُطِيلُ عُمُرِي وَ يَحْشُرُنِي مَعَكَ[۳۴] يك كاري به من ياد بده كه ۶ تا اثر داشته باشد ۱ـ خدا دوستم داشته باشد. ۲ـ مردم دوستم داشته باشند. ۳ـ مالم زياد شود. ۴ـ عمرم طولاني شود. ۵ـ بدنم سالم باشد. ۶ـ بهشت هم با شما محشور شوم و با شما همسايه باشم. همة توجّها جلي شد كه (عجب آدم زرنگي بوده) گفتم از اينها بيشتر سراغ داريد هم خدا، مردم دوستتان دارند هم پول زياد شود هم عمرت زياد شود و هم بدن سالم و هم بهشت همسايه رسول الله باشيد گفتم رسول خدا از آن زرنگتر بود يك نگاهي كرد گفت نميشود يك عمل با ۶ اثر نميشود «هَذِهِ سِتُ خِصَالٍ تَحْتَاجُ إِلَى سِتِ خِصَالٍ» حضرت فرمودند: اينها ۶ تا احتياج است ۶ تا كار لازم دارد ۶ چيز ميخواهي ۶ تا كار بايد انجام بدهي.
من يك عملي سراغ ندارم كه بگويم انجام بدهي كه اين ۶ تا نتيجه را داشته باشد يك مقدار فكر كرد گفت آقا عيب ندارد قبول است. خوب، مخاطب خوب آمد در مُشت من. گفتم: حالا گوش بدهيد فرمود: « إِذَا أَرَدْتَ أَنْ يُحِبَّكَ اللَّهُ فَخَفْهُ وَ اتَّقِهِ» ميخواهي دوستت داشته باشد تقوا داشته باش. بابا، معلم كدام بچه، شاگرد را دوست دارد به حرفش گوش بدهد شما نانواها كدام كارگر را دوست داريت برايش بگويي ۶ صبح بيا، ۶ صبح ميآيد. ميگويي ۷ بيا، ميآيد. ميگويي نان خوب بپز، خوب ميپزد. اينها را ديگر بايد از خودت بيان بكني. خدا ميداند من اين منبر را قبلاً رويش فكر نكردهام حديثش را بلد بودم گفتم: « إِذَا أَرَدْتَ أَنْ يُحِبَّكَ الْمَخْلُوقُونَ فَأَحْسِنْ إِلَيْهِمْ وَ ارْفُضْ مَا فِي أَيْدِيهِمْ» فرمود ميخواهي مردم دوست داشته باشند دو تا كار بكن (حالا شما اين حديث را ۶ شب ميتواني منبر بروي عيب ندارد من در يك شب گفتم چون يك جلسه بود) به مردم احسان بكن، پشت سر مردم هم صفحه نگذار به خدا همة مردم دوستان دارند ميخواهد برود مسافرت اُوه! با اين برويم هم خوش اخلاق است، هم دست به جيب است و هم پشت سر ما حرف نميزند. اما بعضيها بگوييد برويم با خانواده ميگويد آه! اين هم بد اخلاق است و هم پول خرج نميكند هم بعداًپشت سر ما حرف ميزند، من با اين نميآيم. ببينيد اينها ملموس است به ذهن مردم.
ما را دعوت كردند براي پارك بانهاي قم صحبت بكنيم. مأمورهاي شهرداري كه كوچهها را جارو ميكنند ۲ ـ ۳ هزار نفر در ورزشگاه حيدريات ببينيد من نميتوانم مخاطبم را الآن با يك بحث فرض بفرماييد تئوري صرف اداره بكنم رفتم كتاب آيتالله جوادي را نگاه كردم (مفاتيح الحياة) رواياتي را كه در ثواب از سر راه مردم خار برداشتن گفتم رسول خدا (ص) فرمود: اگر كسي يك كلوخي را از سر راه مردم بردارد معادل قرائت ۴۰۰ تا آيه است گفتم امام سجاد (ع) سوار مركب بود پياده شد يك كلوخ سر راه مردم بود پياده شد برداشت به گوشهاي انداخت فرمود به همين ندازه شايد ما بهشتي بشويم گفتم، گفتم بعد هم شهردار زنگ زد از من گرفت گفت در شهر نصب بكنيم بعد هم مثال زدهم شماها توفيق داريد نصف شب كوچه جارو بزنيد خوب، ماه رجب هم كه هست وضو داشته باش همينطور كه جارو ميزي سوره توحيد را هم بخوان اگر شهردار اجازه ميدهد شهردار از لاي جمعيت گفت كه شرعاً من اجازه ميدهم به اندازه ۱۰ دقيقه در يك گوشه تميز نماز شبت را هم بخوان اگر اجازه نميدهد در همان حال جارو كردن نمازت را بخوان ببينيد براي پاركبان بايد اين را گفت در جمع آن نانواها آن را گفت پس اين خيلي مهم است كه ما مخاطب را در نظر بگيريم ما گاهي دعوت ميشويم دانشگاه، شريف، بهشتي، دو هفته، سه هفتهاي يك بار اصلاً پذيرش نيست ما را ميشناسند يك مقدار گوش ميدهند اگر آخوند ناشناس باشد هنوز بيايند پاي سخنرانيش خوب حال جمع شدند با آن استادهايي كه گاهاً بدبيني در ذهنها ايجاد كردهاند اينجا كاملاً فضاي بحث بايد علمي بشود يعني بداند كه اين آخوند هم ميتواند در اين فضا وارد بشود. علمي بحث بكند اينها نكاتي است كه بنده راجب تبليغ به ذهنم رسيد يك مبلغ خوب ۱ـ موضوع خوب دارد ۲ـ مخاطب شناس خوبي است ۳ـ محتواي خوب آماده ميكند ۴ـ محتواي خوب را خوب ارائه ميدهد. براي مقتل و روضه هم بحث مستقلي ميخواهد كه نميرسيم بنده به همين ميزان اكتفا ميكنم.
سؤالات
سؤال: آيا ميتوان گفت همة اموري كه شأن پيامبران و انبياء شأن و وظيفة مبلغين هم هست؟
پاسخ: دارند شئون پيامبر و مقامات پيامبر علي قسمين: شئون و مقامات پيامبر، انبياء و اولياء بعضي اختصاصي است مثل عصمت مثل مقام عظيم شفاعت اما يك شأني پيامبر و نبي در تبيين تبليغي براي مردم دارد بله آن شأن براي مبلغ هم است خوب سخن بگويد مردم را اغناء بكند يك جملهاي هم برايتان بگويم كه خلاصه انذار باشد من يك روايتي ديدم دقت بفرماييد پيامبر خدا (ص) به باذر فرمود: « يَا أَبَا ذَرٍّ، مَا مِنْ خَطِيبٍ إِلَّا عُرِضَتْ عَلَيْهِ خُطْبَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مَا أَرَادَ بِهَا»[۳۵] تمام خطبا متن سخنرانيشان را ميگذارند جلويشان حواسمان خيلي جمع باشد يك وقت به خاطر مردم جهنم نرويم. اين را قابل توجه گفتم كه يك آقايي ميگفت من بعضي از مطالب را روي منبر ميسازم و ميگويم خيلي بيانصافي است بالاخره دقت روي اين مطالب بشود.
سؤال: روش فيش برداري و پيدا كردن موضوعات از فيشهاي برداشته شده؟
يك آقايي من را توي ماشين ديد گفت من يك گوني فيش دارم يك منبر هم نميتوانم بروم شما چطور منبر ميرويد.
دست كردم جيبم گفتم ببين اين فيشهاي من است گفتم چه جوري گفتم يك كاغذ (آ۵) نصف (آ ۴) اينطوري تا ميزنم بالايش نوشتهام اين البته موضوعش دعاي امام زمان (عج) است سَدِّدْ أَلْسِنَتَنَا بِالصَّوَابِ[۳۶] مثلا بالايش نوشتهام آرامش كنارش نوشتم ۹۳ يعني سال ۹۳ تهيه شد آن وقت از همني بالا آيات و روايات را نوشته ام براي آرامش بنده ۱۰ تا فيش دارم آرامش ۱ الي آرامش ۱۰ امسال در مكه آقاي قاضي عسگر فرمودند منبر برويد در يكي از هتلها جمعيت هم خوب شد الحمدلله قبول كردم فكر هم نكرده بودم يك مرتبه گفتم از حسن عاقبت صحبت بكنم ۱۰ تا فيش آماده كردم بالاي هر كدام نوشتم حسن عاقبت ۱ الي ۱۰ سال ۹۳ امسال هر چه مينويسم بالايش مينويسم ۹۴ البته فيشهاي من دو جور است قبل از منبر (آ ۴) است يك چيزهايي ذهنم ميرسد كم و زيادش ميكنم ميآيم خانه وارد (آ ۵) ميكنم و قبلي را پاره ميكنم اينها حدود ۲۰ تا پوشه دكمه دار دارم مثلاً يك پوشه در رابطه با امام حسين (ع) است حالا اگر فيشهاي مربوط به امام حسين (ع) زياد شده ميآيم مينويسم امام حسين ۹۳ و ۹۴ تا ۹۱ و ۹۲ هم فرق بكند. يك پوشه پيامبر اسلام، يك پوشه نوشتهام امام صادق(ع) تا امام عسگري (ع) يك پوشه هم امام زمان (عج).
ائمه بعضيهايش كه مطالبش گسترده است يك پوشه مستقل مثل حضرت زهرا (س) موضوعات هم همينطور يك پوشه تفسير يك پوشه دارم متفرقه يعني در هيچ كدام اينها نميگنجد مثل همين مثالي كه برايتان زدم سخنراني در جمع نانواها و پاركبانها اينها را در همين پوشه متفرقه ميگذارم. من با اين فيشهاي بازاري موافق نيستم خودتان در كاغذهاي (آ ۵) يا (آ ۴) تهيه كنيد بعضيها هم واردتر هستند و اين فيشها را تبديل به نرم افزار ميكنند. اين روش من جواب داده و سالها است كه دارم كار ميكنم.
سؤال: استفاده از موبايل و تبليت در بالاي منبر چگونه است؟
پاسخ: ابداً بالاي منبر جاي تبليت نيست. منبر عرصة تخاطب است تأثير ميخواهد بگذارد درس كه نميخواهيم بگوييم. در منبر مخاطب من گاهي وقتها بايد با من اشك بريزد. نوشتهاند پيامبر اكرم داشت سخنراني ميكرد كأن علي مخاطب خودش را منطبق ميكرد ميخواهد اشك بريزد ميخواهد خنده بكند با شما همراه است. لذا خطيب كأنه جزئي از مخاطب است خودش را ميآورد ميان مخاطب و دارد صحبت ميكند. يادداشت عيبي ندارد منتهي نبايد تكيه بر يادداشت حرف زد فقط تيترها را بايد نوشت اين براي اين است كه در صورت عدم ياري حافظه نگاه به يادداشت بكنيم.
سؤال: در ماه رمضان چه زمانهايي براي سخنراني و منبر مناسب است؟
پاسخ: البته بستگي دارد به جايي كه شما را دعوت ميكند و معمولاً زمان را شما تعيين نميكنيد اما غالباً ظهر خوب جواب ميدهد با توجه به اينكه فصل تابستان است و مردم بيشتر تا سحر بيدار هستند آخر شب هم شايد خوب باشد اما صبح نگذاريد چرا كه بيشتر خواب آلود هستند. قبل و بعد از اذان ظهر قبل از نماز مغرب هم گاهي جواب ميدهد اگر مردم آمادگي دارند.
سؤال: جايگاه شعر در منبر چگونه است
پاسخ: خوب است. شعر خيلي خوب است من خيلي بلد نيستم. اما شعر نبايد اصل منبر باشد بلكه مكمل آيات و روايات باشد خوب است. شما بيا راجب اخلاص آيه و حديث را بخوان تاريخ را هم بگو بعد بگو:
يک صبح با خلاص بيا بر در دوست گر کام تو بر نيامد آنگه گله کن[۳۷]
شما راجب توكل حرفايت را بزن آيه، حديث و غيره را بخوان بعد بگو:
گر توکل میکنی در کار کن کشت کن تکیه بر جبار کن[۳۸]
اشعار حافظ خوب است. اشعار اخلاقي مولوي هم خوب است. سادهتر از اشعار حافظ است بار عرفاني اشعار حافظ زياد است. حداكثر ۵ يا ۱۰ درصد منبر شعر باشد.
[۱] . توبة: آيه ۱۱۹.
[۲] . اسراء، آيه ۳۶.
[۳] . عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص ۵۳۰.
[۴] . همان.
[۵] . لكتاب: الموضوعات المؤلف: جمال الدين عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي المتوفى: ۵۹۷هـ.
[۶] . عنوان الكتاب: سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة المؤلف: محمد ناصر الدين الألباني حالة الفهرسة: غير مفهرس الناشر: مكتب المعارف عدد المجلدات: ۱۴.
[۷] . عنوان : مرآت العقول = شرح کافی مولف : علامه مجلسی ، ملامحمدباقربن محمدتقی موضوع : اخبار زبان : عربی.
[۸] . افسانه غرانیق: http://zafari.parsiblog.com/Posts/91
یکی از شبهاتی که متاسفانه با نگارش و انتشار کتاب موهن آیات شیطانی توسط سلمان رشتی مرتد در سالهای اخیر بر زبان برخی افتاده همین سوال است که ما از آن به افسانه غرانیق تعبیر می کنیم. جالب اینجاست که همین مساله باعث شده که عده ای از خاور شناسان و مستشرقان به خیال خود به مقابله با اسلام برآیند، توجه به این نکته نیز ضروری است که ریشه این خرافه و افسانه نیز متاسفانه بر می گردد به چند کتاب از کتبی که اهل سنت نوشته اند ولی در میان علمای شیعه هیچ جایگاهی ندارد و علمای شیعه از ابتدا این داستان را ساختگی و افسانه و خرافه می دانستند. ما برای روشن شدن موضوع برای شما دوست عزیز در حد امکان به نقل جوابهایی که داده شده می پردازیم، امید است که شما با دقت کامل در این جواب شبهه تان حل شود انشاء الله.
افسانه غرانیق
هنوز چهار ماه از اقامت مهاجران در حبشه نگذشته بود که خیال بازگشت یافتند و یک دسته از آنها مراجعت کرده، در شوال سال پنجم بعثت، وارد مکه میشوند. این بازگشتِ نابهنگام برای چیست؟ وقتی دنباله تحقیق را گرفته و به جستجوی علّت و انگیزه بازگشت مهاجران برمیخیزیم، به افسانه شگفت آوری برمیخوریم به نام : «افسانه غرانیق»!
افسانه غرانیق را باید مفصّل نوشت و به دقّت بررسی کرد؛ چرا که در زندگی بعضی از صحابه (همان مهاجران به حبشه) تأثیرگذار بوده است. هیچ تاریخنگاری نمیتواند در نقل وقایع زندگی عثمان بن عفّان و بعضی از صحابه، به یکباره بنویسد: «عثمان، چهار ماه پس از هجرت به حبشه، به مکّه بازگشت و دوباره هجرت کرد و به دوستانش در حبشه پیوست». آیا به سادگی میتوان از کنار این واقعه گذشت؟ هر خواننده ای به فکر فرو میرود که علّت این مراجعت و بازگشت، چه بوده و چرا ذکر نشده است؟ و شاید افسانه غرانیق به گوشش خورده باشد و بپندارد که تاریخنگاران مسلمان، در پاسخ این پرسش، عاجز مانده اند! و شاید تصوّر کند که خرده گیریهای مستشرقان در اطراف داستان غرانیق، بجاست ! افسانه غرانیق چیست؟ افسانه غرانیق به طور خلاصه، این است که «پیغمبر خدا بتهای مشرکان را ستایش کرده است!» اکنون ناچاریم این افسانه را ابتدا چنانکه برخی از مورّخان سنی که ناقل این افسانه بودند (مانند طبری و ابن سعد) و معدودی از محدّثان آنان (چون ابن حجر عسقلانی در کتاب «الإصابة فی تمییز الصحابة» و صاحب کتاب «فتح الباری فی شرح صحیح البخاری») به قلم آورده اند، بنویسیم. آنگاه درباره اصل موضوع بحث کرده، با اسلوب صحیح و علمی، این «داستان» یا بهتر بگوییم این «افسانه!» را تجزیه و تحلیل میکنیم.
در آخر داستان، ملاحظه خواهید کرد که نتیجه بزرگی از ذکر این افسانه خواهیم گرفت و ملاحظه میکنید که دست پلید منفعت پرستان، چگونه اصول مسلّم دین را به نفع خود تغییر داده و در نتیجه، جامعه امروز ما پس از صدها سال، هنوز هم از عهده ادای کفاره لغزش یا گناهان این عده، بیرون نیامده است. (به نقل از: جنایات تاریخ، نوشته استاد دکتر سید جعفر شهیدی). اینک اصل ماجرا:
گفتار طبری درباره غرانیق:
وقتی پیغمبر دید خویشاوندانش از او روی گردانده، دوری میکنند، آرزو کرد که خدا آیه ای بفرستد; شاید به وسیله آن به خویشاوندانش نزدیک شود. و با محبتی که به فامیلش می ورزید، دوست داشت این خشونت و دشمنی به نرمی و آشتی مبدل شود. نتیجه این آرزو و تلقین به نفس، این شد که: وقتی سوره نجم بر او نازل گشت و آن را در مجمع قریش خواند، همین که به آیه أفرأیتُمُ اللاّتَ وَالعُزّی رسید، شیطان از خیال درونی که پیغمبر درباره نزدیکی به قومش داشت، سوء استفاده کرد و به زبان او گذاشت که در ستایش بتها بگوید: (تِلکَ الغَرانِیقُ العُلی وَاِنَّ شَفاعَتَهُنَّ تُرتَضی.) «اینان بتان بزرگانند; همانا میانجیگری آنها پذیرفته است!»
قریش که این گفته را شنیدند، از ستایش خدایان خود خرسند گشتند و پذیرفتند. مسلمانها هم بی اینکه پیغمبر خود را به لغزش یا خطا یا گمان بیهوده ای متهم کنند، او را تصدیق کردند. همین که پیغمبر به سجده رسید و سوره را پایان داد، مسلمانها برای اظهار پیروی و تصدیق پیغمبر خود، به سجده رفتند و از مشرکان قریش هم هر کس در مسجد حاضر بود سجده کرد. چه، به گوش خود ستایش بتها را از پیغمبر شنیده بودند تنها ولید بن مغیره که پیری سالخورده بود و توانایی سجده نداشت، مشتی خاک گرفت و به پیشانی خود رساند. آنگاه مردم پراکنده شدند. قریش هم وقتی دیدند پیغمبر خدایان آنها را ستود و گفت: «آنها بتان بزرگی هستند که شفاعتشان پذیرفته است!» بسیار خشنود شدند.
خبر سازش قریش با پیغمبر، به حبشه رسید و مهاجران شنیدند که قریش مسلمان شده اند. این بود که دسته ای از آنها برگشتند و دسته ای باقی ماندند. از آن سو، جبرئیل بر پیغمبر نازل شد و گفت: «چه کردی؟! آنچه خواندی من نیاوردم! سخنی گفتی که خدا نگفته بود!» پیغمبر سخت اندوهگین شد و از خدا بیمناک گردید. خدا که بسیار با وی مهربان بود برای این که خاطر او را آسوده سازد!! آیاتی بر وی فرستاد و به او فهماند که پیامبران پیش از او نیز با شیطان همین کشمکش را داشته اند! و شیطان در گفته های آنها مداخله و تصرف میکرده!! ولی خدا گفته شیطان را باطل و گفته های خود را استوار میساخته است! آیاتی هم که این تسلیت را در برداشت، نازل شد:
وما أرسلنا مِن قبلک مِن رسول وَلا نبیّ اِلاّ اذا تَمَنّی ألقی الشیطانُ فی أُمْنیَّتِهِ فیَنْسَخ الله ما یُلقی الشیطانُ ثُمَّ یُحْکِم اللهُ آیاتِهِ والله علیمٌ حکیمٌ؛ «پیش از تو پیغمبری نفرستادیم، جز این که هرگاه آرزویی میکرد، شیطان در آن راه مییافت; پس خدا آنچه را که شیطان القا میکرد، نسخ و آیات خود را محکم میسازد و خدا دانا و حکیم است.» (حج : ۵۱)
خدا با این تسلّی، گرفتگی خاطر پیغمبرش را برطرف ساخت و ترس وی را زایل کرد! و آنچه را که شیطان در ستایش بتها گفته بود : «تِلکَ الغرانیقُ العُلی وَاِنَّ شفاعتهُنَّ تُرتَضی» با آیات «ألَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الأُنثی، تلک اِذاً قِسمةٌ ضِیزی اِنْ هِیَ الاّ أسماءٌ سمَّیتُمُوها أنْتم وآباؤُکُم ... لِمَن یشاءُ ویَرْضی»؛ «آیا پسران از آنِ شما و دختران از آنِ اوست؟ این قسمتی است غیر عادلانه. این بتان چیزی جز نامها که شما و پدرانتان بر آنها داده اید، نیستند. خدا به آنها نیرویی نداده...» (نجم : ۲۷ ـ ۱۹) را باطل کرد» (ص ۱۱۹ و ۱۲۰، جزء ۱۷ تفسیر طبری، طبع مطبعه میمنیه و ص۱۱۹۲، جلد سوم، تاریخ طبری، تصحیح دخویه).
طبری این افسانه را با اختلاف جزئی از محمد بن کعب قرظی به تنهایی نقل میکند. نقل ابن سعد در «طبقات» نیز تقریبا به همین مضمون است که به علت طولانی نشدن بحث از ذکر آن خود داری می کنیم.( محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۳۹ ـ ۱۳۷)
همچنین طبری در تفسیرش از چند نفر دیگر هم این افسانه را نقل می کند.
از فهرست گفتارهای گذشته روشن شد که مدرک نهایی افسانه غرانیق، کتابهای تاریخ و تفسیر طبری و طبقات ابن سعد میباشد; یعنی این دو نفر، نخستین کسانی هستند که افسانه غرانیق را در کتاب خود ضبط کرده اند.
یعلی بن حجر عسقلانی میگوید: موسی بن عقبه این داستان را در «مغازی» از محمد بن شهاب زهری (و گمان دارم او از پسر عباس) نقل کرده و همچنین ابومعشر نیز آن را در «سیره» از محمد بن کعب قرظی و محمد بن قیس نقل کرده و طبری از او نقل میکند. هرگاه این دو مدرک را نیز اضافه کنیم،( ابن حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ص۳۰۶، ج۸، طبع مطبعه خیریه قاهره، ۱۳۲۵) «مغازی» ابن شهاب و «سیره» ابومعشر، مدرک نهایی افسانه است. آنگاه مطابق این مدارک، آخرین نفری که داستان غرانیق از او نقل میشود، این شش نفرند:
۱ـ محمد بن کعب قرظی ۲ ـ محمد ابن قیس ۳ ـ مطلب بن عبدالله بن حنطب ۴ ـ رفیع ابوالعالیه ریاحی ۵ـ سعید بن جبیر ۶ ـ عبدالله پسر عباس.
تجزیه و تحلیل افسانه غرانیق
یک واقعه تاریخی را که چندین سال از آن گذشته و ما در ضمن مطالعه کتاب به آن برمیخوریم، هرگاه بخواهیم درستی و نادرستی آن را بدانیم; یعنی بفهمیم این واقعه بدین کیفیت رخ داده یا نه، برای اثبات درستی آن، ابتدا باید یکی از دو موضوع محقق باشد:
الف: کسی که این واقعه را نقل میکند، خودش حاضر بوده یا از زبان کسی بگوید که او در محل حادثه حضور داشته است.
ب: فرض کنیم در کتابی به یک واقعه تاریخی برخورده ایم که گوینده آن را نمیشناسیم، یا نمیدانیم خود او در محل حادثه بوده یا نه; در این صورت باید آن واقعه را با کلیه حوادثی که از جهت زمان و مکان بدان مربوطند، سنجید. همچنین مقتضیات عصر و طبیعت اشخاصی را که این حادثه با آنها بستگی دارد در نظر گرفت و نیز قرائنی که ممکن است وجود این حادثه را تأیید یا تکذیب کند، در نظر داشت. آنگاه (در صورت اول) هرگاه خود گوینده حضور داشته باشد و (در صورت دوم) هرگاه قرائن موجود، وجود واقعه را تکذیب نکند، تازه ممکن است بگوییم آن واقعه رخ داده است. ولی اگر یکی از این دو مقدمه درست نباشد (چنانکه گوینده خود شاهد قضیه نبوده و یا قرینه ای که وجود واقعه را تأیید کند پیدا نشود) درستی مطلب مورد تردید واقع میشود و هرچه نشانه ای که وجود واقعه را تکذیب کند بیشتر شود، نادرستی موضوع روشنتر خواهد گشت; تا آنجا که بکلی فاقد ارزش میگردد.
پس از تذکر این مقدمه، ناچاریم در مورد افسانه غرانیق، هر دو راه را بپیماییم و این افسانه شگفت انگیز را که دست آویز چند نفر مغرض گشته است با اسلوب علمی تحلیل کنیم.
راه اوّل
ملاحظه فرمودید که افسانه غرانیق، از کتابهای: «طبقات» محمد بن سعد، «تاریخ الرسل والملوک» و «تفسیر» ابوجعفر محمد بن جریر طبری سرچشمه گرفته است و هرگاه مدارکی را که ابن حجر نوشته به شمار بیاوریم و بگوییم: طبری این افسانه را از کتاب «سیره» ابومعشر نقل کرده، در آن صورت مدرک نهایی، کتاب «مغازی» موسی بن عقبه و «سیره» ابومعشر میباشد که فعلا هیچ یک از این دو کتاب در دسترس نیست. ولی باز هم این دو نفر گوینده اصلی نیستند; بلکه آنها نیز از محمد بن کعب قرظی و محمد ابن قیس، روایت میکنند.
موسی بن عقبه (صاحب کتاب مغازی) که افسانه غرانیق را از محمد بن شهاب نقل میکند، در سال۱۴۱ هجری(ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۳۶۲ طبع حیدرآباد)یا در سال ۱۴۳ مرده است.
وفات محمد بن شهاب تابعی نیز در سال ۱۲۴(لغتنامه دهخدا، ج۱، ص۳۲۳) و تولد او، بین سالهای ۵۰ تا ۵۸ است.( ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج۹، ص۴۵۵ ـ ۴۵۱)
ابومعشر نیز که ابن حجر او را در شمار نویسندگان داستان غرانیق آورده،( فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج۱، ص۳۰۶) در سال ۱۷۰ هجری در بغداد مرده است. وی از محمد بن کعب قرظی حدیث میکند و این داستان را نیز از زبان او به قلم آورده است. بنابر این در فاصله قرن اول تا دوم هجری، افسانه غرانیق را فقط دو نفر از زبان سه تن نقل کرده اند:
یکی: ابومعشر از محمد بن کعب و محمد بن قیس; دیگری: موسی بن عقبه از ابن شهاب، که او نیز ـچنانکه گفتیم ـ در سال ۱۲۴ هجری مرده است.
نوبت به قرن دوم و سوم هجری میرسد، در این جا مشاهده میکنیم که ابن سعد (که در اواخر قرن دوم و اوائل قرن سوم میزیسته و در سال ۲۳۱ مرده)، این افسانه را نوشته و یک نفر دیگر به گویندگان اصلی آن افزوده و آن مطّلب پسر عبدالله حنطب میباشد،( طبقات الکبری، ج۱، ص۱۳۸ و۱۳۹) تا آن که نوبت به طبری میرسد.
طبری در نیمه اول قرن سوم; یعنی سال ۲۲۴ یا ۲۲۵ متولد و در اوائل قرن چهارم; یعنی ۳۱۰ هجری مرده است. این مورّخ بزرگ، همین افسانه را در کتاب تاریخ خود آورده ولی در تاریخ، فقط گوینده اصلی را محمد بن کعب قرظی میشناساند;( تاریخ طبری، تصحیح دخویه، ج۳، ص۱۱۹۲) لیکن با کمال تعجب در تفسیر طبری میبینیم که به تعداد گویندگان اصلی افسانه افزوده شده و نام این چند نفر نیز جزء آنها مشاهده میشود:
۱ ـ سعید بن جبیر ۲ ـ ابوالعالیه رفیع ریاحی ۳ ـ عبدالله پسر عباس. آنگاه هرچه از این دوره دورتر میشویم، عده گویندگانِ افسانه بیشتر میشود; چنانکه حفاظ قرن سوم و چهارم (مانند ابن مردویه و ابن ابی حاتم) آن را از چندین طریق نقل میکنند. اما خوشبختانه فقط بر گویندگان دست دوم اضافه شده و به گویندگان اصلی نیفزوده اند.( السیوطی، الدرّ المنثور، ج۴، ص۳۶۹ ـ ۳۶۶)
آنچه از فهرست این مطالب به دست می آید این است که:
الف ـ قدیمی ترین مدرک برای افسانه غرانیق از تاریخ مسلمین، طبقات ابن سعد و تاریخ طبری است.
ب ـ بر فرض که به گفته ابن حجر اطمینان کرده و کتابهای موسی بن عقبه و ابن شهاب را نیز جزء مدارک به شمار بیاوریم، به شهادت همین شخص(فتح الباری، ج۱۰، ص۳۰۶) طبری نیز از او نقل میکند.
ج ـ گویندگان اصلی افسانه (که همه اینها از زبان آنها مینویسند)، از آن شش نفر که نام بردیم، تجاوز نمیکنند.
حال چنانکه گفتیم برای آن که درستی و یا نادرستی این داستان معلوم شود، باید راه نخستین را پیمود; یعنی ببینیم آیا آنهایی که این داستان یا افسانه را نقل میکنند، خودشان در محل واقعه بوده اند یا نه؟
[۹] . انعام، آيه ۱۵۲.
[۱۰] . آل عمران، آيه ۶۴.
[۱۱] .بقره، آيه ۸۳.
[۱۲] . حج، آيه ۲۴.
[۱۳] . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص ۳۰۳.
[۱۴] . حجرات، آيه ۱.
[۱۵] . حجرات، آيه ۱۲.
[۱۶] . همان.
[۱۷] . روم، آيه ۲۱.
[۱۸] . رعد، آيه ۲۸.
[۱۹] . ابراهيم، آيه ۲۴.
[۲۰] . انعام، آيه ۸۲.
[۲۱] . قارعه، آيه ۱-۲.
[۲۲] . قارعه، آيه ۶-۷.
[۲۳] . قارعه، آيات ۶ -۹.
[۲۴] .كافي، ج ۲، ص ۴۹۴.
[۲۵] . بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ۶۸، ص ۳۸۳ .
[۲۶] . إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج ۱، ص ۱۸۸.
[۲۷] . حجرات، آيه ۱.
[۲۸] . بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ۹۳، ص ۳۲۵.
[۲۹] . روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة)، ج ۱۲، ص ۲۳.
[۳۰] . أصول الكافي، ترجمه مصطفوى، ج ۲، ص ۲۵۹.
[۳۱] . كافي (ط - الإسلامية)، ج ۲، ص ۱۱۵.
[۳۲] . بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ۹۳، ص ۱۵۰.
[۳۳] . مكاتيب الرسول صلى الله عليه و آله و سلم، ج ۲، ص ۵۸۹؛ «يسر و لا تعسر، و بشر و لا تنفر»
[۳۴] . بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ۸۲، ص ۱۶۴؛ قَالَ هَذِهِ سِتُ خِصَالٍ تَحْتَاجُ إِلَى سِتِ خِصَالٍ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ يُحِبَّكَ اللَّهُ فَخَفْهُ وَ اتَّقِهِ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ يُحِبَّكَ الْمَخْلُوقُونَ فَأَحْسِنْ إِلَيْهِمْ وَ ارْفُضْ مَا فِي أَيْدِيهِمْ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ يُثْرِيَ اللَّهُ مَالَكَ فَزَكِّهِ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ يُصِحَّ اللَّهُ بَدَنَكَ فَأَكْثِرْ مِنَ الصَّدَقَةِ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ يُطِيلَ اللَّهُ عُمُرَكَ فَصِلْ ذَوِي أَرْحَامِكَ وَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ يَحْشُرَكَ اللَّهُ مَعِي فَأَطِلِ السُّجُودَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ.
[۳۵] . الأمالي (للطوسي)، ص ۵۳۰.
[۳۶] . البلد الأمين و الدرع الحصين، ص ۳۴۹.
[۳۷] . ديوان ابوسعيد ابوالخير - رباعيات - قسمت پنجم.
[۳۸] . مولوي، عرفانيات.