سخنران استاد فرحزاد
اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايند:
خِيارُ خِصالِ النِّساءِ شِرارُ خِصالِ الرِّجالِ:الزَّهْوُ وَ الْجُبْنُ وَ البُخْلُ فِاذا كانَتْ الْمَرْأَةُ مَزَهُوَّةً لَمْ تُمَكَّنْ مِنْ نَفْسِها وَ اِذا كانَتْ بَخيلَةً حَفِظَتْ مالَها وَ مالَ بَعْلِها وَ اِذا كانَتْ جَبانَةً فَرَقَتْ مِنْ كُلِّ شَىْ ءٍ يُعْرَضُ لَها؛[1] خصلت هاى نيك زنان، خصلت هاى بد مردان
است (اين خصلت ها عبارت اند از): تكبر، ترس و بخل. هر گاه زنى متكبر باشد، بيگانه را به خود راه نمى دهد؛ و اگر بخيل باشد، مال خود و همسرش را حفظ مى كند؛ و اگر ترسو باشد، از هر چيزى كه به آبروى او صدمه بزند، مى ترسد و فاصله مى گيرد.
زن بايد در برابر مرد بيگانه و نامحرم حالت تكبر داشته باشد. هر چند تكبر خصلت بسيار بدى است و از خصلت هاى مهم شيطان است كه از او تعبير به امام المستكبرين شده است، اما اين خصلت براى زن در برابر نامحرمان خوب است؛ چون براى او مصونيت مى آورد. زن بايد در برابر بيگانه و نامحرم جدى برخورد كند و به او راه ندهد. بايد سنگين برخورد كند. اما در برابر شوهر خود بايد نهايت ملايمت و ملاطفت و تواضع را به كار بندد.
از ديگر خصلت هاى ناپسندى كه براى زنان پسنديده است، بخل است. بخل چيز بدى است. حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند:
الْبُخْلُ جامِعٌ لِمَساوِى الْعُيُوبِ وَ هُوَ زِمامٌ يُقادُ بِهِ اِلى كُلِّ سوءٍ؛[2] بخل جامع همه عيب هاست و اين افسارى است كه انسان را به سوى هر بدى مى كشاند.
بخل اين قدر بد و ناپسند است! در روايت عجيب و تكان دهنده اى آمده است:
امام صادق عليه السلام را ديدم كه از اول شب تا به صبح دور خانه خدا طواف مى كرد و مى گفت: اَللّهُمَّ قِنى شُحَّ نَفْسى؛ خدايا، مرا از بخل نفسم
محفوظ بدار!» به آن حضرت عرض كردم: فدايت شوم، به جز اين دعا، دعاى ديگر از شما نشنيدم! فرمود: «وَ اَىُّ شَىْ ءٍ اَشَدُّ مِنْ شُحِّ النَّفْسِ اِنَّ اللّه َ يَقُولُ: "وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ"؛ چه چيز بدتر از بخل نفس است. خداوند مى فرمايد: و كسانى كه از بخل نفس مصون بمانند، رستگاران اند.»[3]
انسان اگر از مال و علم و آبرويش بخل بورزد، گناه بزرگى مرتكب شده است. بخل منشأ همه گناهان بزرگ است. پيامبر خدا فرمودند:
ما مَحَقَ الاْءِيمانَ مَحْقَ الشُّحِّ شَىْ ءٌ؛[4] چيزى همانند بخل ايمان را نابود نمى سازد.
قوم لوط را همين بخل به اينجا كشاند و آن ها را به عمل شنيع لواط مبتلا كرد. چون آن ها ساكن قريه اى بودند كه مهمان زياد مى آمد و سفره دارى مى كردند و براى آن ها خيرات و بركات فراوانى داشت. بعد به خاطر اين كه سفره دارى نكنند و ميهمان نيايد، اين عمل زشت را انجام مى دادند.[5]
اين بخل با تمام زشتى ها و بدى هايى كه دارد، براى خانم ها خوب است. ضرب المثل خوبى است كه مى گويند: مرد بايد بريزد و زن بايد جمع كند. اگر مرد و زن هر دو بريزند و ببخشند، هر چه در خانه است از دست مى رود. ما گاهى در كارهايمان گرفتار افراط و تفريط مى شويم.
خانمى پيش من شكايت مى كرد كه از بس در راديو و تلويزيون گفتند
اين زلزله زده ها پتو ندارند، ما دو تا پتو داشتيم، شوهرم هر دو را براى زلزله زده ها فرستاد و بچه ام شب سرما خورد، چون پتو نداشتيم روى بچه بيندازيم.
انفاق و بخشش هم، بجا خوب است. اگر مرد و زن هر دو دهنده باشند و زن جلويش را نگيرد، هر چه در خانه هست مى رود. زن بايد يك مقدار بخل داشته باشد تا مال همسرش را حفظ كند. اگر خانم ها مانع انفاق شما مى شوند، خيلى ناراحت نشويد. اين مطابق روايات است.
خصلت ديگرى كه فرمودند در مردها بد است، اما در خانم ها خوب است، جُبْن و ترس است. بنابراين اگر خانم ها يك قدرى مى ترسند آن ها را ملامت نكنيد. اگر در زن ترس نبود، ممكن بود شب و نصف شب از خانه بيرون بزند و گرفتارى هاى ديگر پيش بيايد.
خداوند در و تخته را به هم جفت و جور كرده است. زن مظهر جمال خداست، خداوند در او كشش و جذابيت قرار داده است. به او روح لطيف و حساس داده است. مهم اين است كه مرد خانمش را درك كند. يكى از مشكلات بزرگ ما در خانواده اين است كه زن و مرد روحيات همديگر را درك نمى كنند. اگر اين درك وجود داشته باشد، بسيارى از توقعات كم مى شود و مشكلات رفع مى گردد. مثلاً بيشتر ما بچه ها را درك نمى كنيم.
بچه روحيه اى دارد كه دلش مى خواهد بازى كند، شلوغ كند و به همه چيز كار داشته باشد. خود ما هم كه بچه بوديم، همين طور بوديم. الآن بزرگ شده ايم و يادمان رفته است. لذا مرتب به بچه مى گوييم، بازى نكن، شلوغ نكن، يك جا بنشين.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خودشان با بچه ها بازى مى كردند. كسى كه جبرئيل برايش پر مى ريخت، كسى كه انبيا و اولياى الهى آرزوى يك لحظه ديدارش را داشتند و خدا مشتاق جمال و ملاقات با او بود، مى نشست و با بچه ها بازى مى كرد. بايد بچه ها را درك كرد. بايد احساس و عواطف خانم ها را درك كرد. خانم ها هم بايد مردها را درك كنند. روحيات آنان را حس كنند.
زن تشنه محبت همسر خويش است. اظهار محبت به او اميد و نشاط زندگى مى دهد. نامه هاى امام راحل رحمه الله به همسرشان را مطالعه كنيد، ببينيد امام چگونه به همسرشان اظهار محبت مى كرده و قربان صدقه مى رفته اند. اگر محبت هم ضعيف و كم باشد، يك مرتبه مى بينى با همان اظهار محبت، محبت هم مى آيد.
لباسى را كه خداوند براى شما بريده است، بايد با قلبتان امضا كنيد. اگر امضا نكنى، هم در دنيا مشكل دارى و هم در آخرت.
خداوند حاج آقا دولابى را رحمت كند! مى فرمود: در ميان ميلياردها انسان خدا همسرى را نصيب تو كرده است. بايد بدانى كه او مناسب ترين همسر براى توست. هيچ گاه گلايه نكنيد؛ چون در واقع از خدا ايراد گرفته ايد.
امام صادق عليه السلام فرمودند: پيامبر صلى الله عليه و آله كارى را كه شده بود، نمى گفت، اى كاش نمى شد و كارى را كه نشده بود، نمى گفت اى كاش مى شد.[6] يك بار نشد كه بگويند: ما اشتباه كرديم كه با اين خانم ازدواج كرديم؛ يعنى آن را داده خدا مى دانستند و با او مدارا مى كردند؛ چه خوبش و چه بدش. با مشيت خدا نمى توان دست و پنجه نرم كرد، يا چون و چرا كرد.
- عنان كار نه در دست مصلحت بين استعنان به دست قضا ده كه مصلحت اين است
اصلاً ايمان كامل همين است. اميرالمؤمنين عليه السلام بر فراز منبر فرمودند:
لا يَجِدُ اَحَدُ [ كُم] طَعْمَ الاْءِيمانِ حَتّى يَعْلَمَ اَنَّ ما اَصابَهُ لَمْ يَكُنْ لِيُخْطِئَهُ وَ ما اَخْطَأَهُ لَمْ يَكُنْ لِيُصيبَهُ؛[7] هيچ يك از شما مزه ايمان را نچشد تا آن كه بداند آنچه به او رسيده است، ممكن نبود كه از او بگذرد و به او نرسد. و آنچه از او گذشته است، ممكن نبود كه به او برسد.
يعنى هر چه نصيب شده و به انسان رسيده است، خوبى يا بدى، خوشى يا ناخوشى، بايد بدانى كه خطا نشده است. و چيزى هم كه به شما نرسيده است، قسمت شما نبوده است. مثلاً اگر براى يك مورد رفتيد و دلتان خيلى مى خواست و همه مقدمات هم مهيا شد، ولى به هم خورد، هيچ وقت پكر نشويد. ازدواج يك امر آسمانى است. «يا اَللّهُ اَنْتَ الْمَحْمُودُ فى كُلِّ فِعالِه؛[8] اى خدا، تو در همه كارهايت ستوده اى!»
من معتقدم كسانى كه تصميم به ازدواج مى گيرند، از جاهايى كه جداً بايد بر خدا توكل كنند اينجاست. خانه و ماشين و وسائل خانه را راحت مى توان عوض كرد، ولى اين چيزى نيست كه به راحتى بتوان عوض كرد. خيلى مهم است.
من خودم نوزده سال داشتم كه ازدواج كردم، البته پشيمان هستم كه چرا دير ازدواج كردم. جوان ها هر چه زودتر به اين سكونت برسند بهتر است. بنده وقتى تصميم جدى به ازدواج گرفتم، به جمكران رفتم و به امام زمان عليه السلام متوسل شدم و از حضرت خواستم كه همسر خوبى نصيبم كند. در ازدواج هم مقيد به استخاره بودم. البته توصيه نمى كنم كه در هر صورت استخاره كنيد، بلكه اگر موردى بود كه مشكلى ندارد، استخاره نمى خواهد. اگر ترديد داريد يا از آينده اش نگران هستيد، استخاره مانعى ندارد. در ميان استخاره ها هم استخاره ذات الرقاع خيلى معتبر است كه در حاشيه مفاتيح آمده است. من خودم در مواردى استخاره كردم، نشد، ولى اين مورد كه استخاره كردم سه تا «افعل» آمد و الحمدللّه خدا هم لطف كرد و مورد خوبى نصيب ما شد.
از جاهايى كه خيلى دعا و توسل و توكل مى طلبد، انتخاب همسر است. چون همسر نقش خيلى اساسى در زندگى دارد. بچه ها ده يا پانزده سال مهمان ما هستند. بعد به دانشگاه مى روند و ازدواج مى كنند، ولى همسر شما تا لب گور در كنار شماست. لباس زير شما و چسبيده به شماست و عامل مهمى در رشد شماست. بايد كار خودمان را بكنيم. تمام تحقيق ها را انجام دهيم و با احتياط پيش برويم تا عملمان باعث نشود كه كار خلاف كرده باشيم. ولى بايد بدانيم كه با همه احتياط ها آن كه خدا بريده است، نصيب ما مى شود. انعقاد آسمانى است. اگر نشد پكر نشو و تسليم باش. آنچه خدا بريده است، عطاى خداست. با او مدارا كن و بساز و محبت داشته باش.
كسى كه توكلش قوى باشد، مشكلى ندارد. هر موردى كه به او رسيد، با قلبش امضاى كامل مى كند. يكى از دوستان ما آن قدر اعتماد و توسل و توكلش محكم بود كه مى گفت: به پدر و مادرم گفتم: برويد هر موردى را كه پسنديديد عقدش را بخوانيد. من به شما وكالت تام مى دهم. چون خاطرم جمع است. به خاطر همين توسل و توكل هم مورد نابى برايش پيدا شد.
- تكيه بر تقوا و دانش در طريقت كافرى استراهرو گر صد هنر دارد توكل بايدش<
[1] نهج البلاغة، حكمت 324.
[2] نهج البلاغة، حكمت 378؛ مشكاة الانوار، ص 232.
[3] سوره تغابن، آيه 16. تفسير قمى، ج 2، ص 372؛ بحارالأنوار، ج 70، ص 301، ح 7.
[4] خصال، ج 1، ص 46، ح 93 ؛ سفينة البحار، ج 1، ص 232 .
[5] رجوع كنيد به: بحارالأنوار، ج 12، ص 147.
[6] عن ابى عبداللّه عليه السلام ، قال: لَمْ يَكُنْ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقُولُ لِشَىْ ءٍ قَدْ مَضى لَوْ كانَ غَيْرُهُ، الكافى ج 2، ص 63؛ بحار الانوار، ج 68 ، ص 157، ح 75.
[7] الكافى، ج 2، ص 58 ، ح 4؛ بحارالأنوار، ج 67 ، ص 147، ح 9.
[8] جمال الاسبوع، ص 353 ؛ بحارالأنوار، ج 92، ص 168 .