سخنران استاد فرحزاد

  • وقتی دل شیـدای می رفـت به بـستـان ها بی خویشتنش کـردی بـوی گل وریـحان ها
  • گه ناله زدی بلبل گه جامـه دریـدی گل با یـاد تــو افـتــادم از یـاد بـرفـت آن هـا
  • ای ذکر تو بر لب ها وی یاد تودردل ها وی شـورتودرسرها وی سره تودرجان ها
  • تاخـار غـم عـشـقـت آویـخته در دامـم کـوتـه نظری بـاشد رفـتـن بـه گلسـتان ها
  • آن راکه چنین خاری کا ازپا دراندازد باید که فروشوید دست ازهمه درمـان ها

برکات ذکرصلوات

امیرالمومنین علیه السلام درباره محبت و سلام و صلوات بر پیامبرخدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: درود و صلوات بر پیامبرخدا تاثیرش برای از بین بردن گناهان از تاثیرآب بر آتش قوی تراست.

غلبه داشتن رحمت و بهشت الهی بر غضب و جهنمش

هر کدام از مخلوقات عالم مظهر یک یا چند اسم خدا هستند.آتش مظهر غضب خداست وآب مظهر رحمت خداست. کوه ها مظهر جلال و جبروت، انسان هم می تواند مظهر همه اسماء خدا باشد فلذا خداوند در خلقت انسان فرمود: «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ» (المؤمنون: 14). درجای دیگر فرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويمٍ» (التين : 4). ولی موجودات فقط مظهر یک یا چند صف هستند محدودند.

رحمت خدا بر غضبش غالب است مساوی نیست یعنی اگر مساوی بود خیلی کارمان مشکل بود اگر غضب خدا غالب بود کارمان خیلی مشکل بود. انبیاء با دشمنانشان از جهت نیرو مساوی نبودند بلکه قوی تر بودند. امیرالمومنین علیه السلام با دشمنانش نعوذبالله اگر هم تراز بودند یا دشمن قوی تر بود همه امان افتاده بودیم و جهنم پر می شد و بهشت خیلی خالی می ماند. بهشت بر جهنم غالب است بهشتی ها بر جهنمی ها غالبند. بهشت به مراتب از جهنم بزرگ تر است اگر جهنم بزرگ تر بود وخدای متعال هم قسم خورده که جهنم را پر کنم کارمان خیلی مشکل بود جهنم خیلی کوچک تر از بهشت است. «سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» (الحديد: 21). به بهشت سبقت بگیرید که اندازه اش به اندازه آسمان ها و زمین است. چه کسی می تواند آسمان ها و زمین را اندازه گیری کند؟ جهنم زندان خداست بهشت هم مهمانخانه خداست. مهمانخانه خدا خیلی بزرگ تراست. در روایت داریم که یک مومن در بهشت می تواند همه افراد روی زمین را در بهشتش پذیرایی کند مهمان کند. آن خانه های بهشت که در بهشت به مومنین می دهند از همین دنیا درست می شود درروایت داریم که خدای متعال برای انسان ها هم در بهشت وهم در جهنم خانه گذاشته است. در آیه هم خدای متعال می فرماید: «أُوْلَئكَ هُمُ الْوَارِثُونَ، الَّذينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فيها خالِدُونَ» (المؤمنون: 10،11). مومنین بهشت را ارث می برند. سئوال کردند چه طور خانه دیگران را ارث می برند؟ فرمود: به خاطر این که تمام انسان ها هم در بهشت وهم در جهنم خانه دارند به دنیا که آمدند باید خودشان را نشان بدهند که کدام خانه را احیاء می کنند. اگر خانه جهنمی را احیاء کردند خانه های بهشتی را به اهل بهشت ارث می دهد وآن هایی که به جهنم نمی روند جایگاهشان را به جهنمی ها می دهند. آیة الله بهاءالدینی; می فرمودند: که بعضی ها وقتی می خوهند صحبت کنند کوره آتش از دهانشان بیرون می آید با قلمش همه اش فتنه می کند. شما ببینید در این مسائل انرژی هسته ای چند نفر مسائل ایران را لو دادند؟ چه مشکلات معظمی برای کل مملکت درست کردند؟ در روایت است که فتنه از کشتن بدتر است. در موقع کشتن انسان راحت می شود ولی در موقع فتنه می بینی طرف مقابل هفتاد سال زجرکش می شود و هر روز تقاضای مرگ می کند. همه انسان ها در دنیا معلوم است که آتش جهنم یا بوی گل و ریحان بیرون می زند. دل ها را به هم نزدیک می کند صلح ایجاد می کند حلال خیر است خیر رسان است. آقایی می فرمودند: در منزل مرحوم آقای حداد نشسته بودیم یک آدم خیلی شری هم آن جا بود شروع کرد از خود تعریف کردن، که من چی چی هستم. مرحوم حداد یک نگاهی به من کردند فرمودند: «وَ إِذَا الْجَحيمُ سُعِّرَتْ» (التكوير : 12). آتش جهنم شعله هایش بالا می زند این ها را نفوس مشتعل می کنند.

شناخت نفس مساوی است با شناخت خدا

آیة الله بهاءالدینی رحمه الله می فرمودند: که آتش شرق وغرب، آتش نفس است. خودپرستی ها می آید این همه لشکر کشی می کند آدم می کشد و ظلم می کند. آقای انصاری همدانی رحمه الله فرموده بودند که از کاملین عالم یعنی آن هایی که مومن کامل می شوند باز بالای نود درصدشان هم از نفس نگذشتند. یعنی منیتشان کاملا از بین نرفته است. آیة الله بهاءالدینی رحمه الله فرمودند: حاج آقای دولابی می فرمودند که مرحوم آیت الله کوهستانی شخصیت فوق العاده ای بود از نجف که برگشت درروستای کوهستان امام جماعت و موعظه گرشد. یعنی اگر به قم می آمد در حد مرجع تقلید بود همه هم قبولش داشتند شبیه آیة الله بحجت بود. ولی ایشان به همان محل تولدش برگشت و حوزه ای تشکیل داد خانواده اش و خودش برای طلبه ها غذا درست می کردند. مهمان هم که می رسید پذیرایی می کردند. خیلی آدم وارسته ای بود. مرحوم دولابی می فرمودند: که به دیدن ایشان رفتیم در جلسه خصوصی که نشسته بودیم یکی از علمای قم از آقای کوهستانی سئوال خیلی قشنگی کرد که آقا این نفس چه است که پیامبر و امیر المومنین فرموده اند کسی که خودش را شناخت مساوی است با شناخت خدا؟ ایشان با همان لحجه شمالی فرمودند: نفس کسی سی سال همه اش خدا را صدا می زد همه اش می گفت: یاالله، یالله فکرمی کرد که خدا را صدا می زند بعد از سی سال خدای متعال به او فهماند که تو من را صدا نمی زدی تو نفست راصدا می زدی. نفسمان دو قسمت شده یک قسمت خدا و یک قسمت هم عبد، ما همه ا مان خدای خیالی داریم. توحیدی که واقعا امام های ما بیان کردند عالم شیعه باید افتخار بکند که از هر شرک و الحاد و انحرافی که امام ها بیان کردند مبرا است. امام ششم علیه السلام می فرماید: «كلما ميزتموه بأوهامكم في أدق معانيه مخلوق مصنوع مثلكم مردود إليكم» (مجلسی/بحارالأنوار/66/ص:254). یعنی شما در دقیق ترین توهمات وتصورات خیلی تمیز کنی دقیق ترین معانی را برای خدا درست کنی باز هم او خدا نیست بلکه مخلوق تو است و به خودت بر می گردد. خدای متعال از هر وهمی، تصوری، تمایزی بالاتر است. بیشتر ذکرهای نماز و اقامه و اذان یا سبحان الله ویا الله اکبر است یعنی اینی که من دارم خیال می کنم نیست پاک و منزه است از هر عیب و وهم و خیالی که من می کنم. و الله اکبر در روایات تعبیر شده یعنی خدا بزرگ تر است یعنی از هر وصف و خیالی بالاتر و برتر است.

شکستن و پا گذاشتن روی نفس راه عاشق شدن و رسیدن به خدا

مولنا می فرماید: اگر کسی دنبال معراج واقعی است باید از خودش بیرون بیاید. انصاری همدانی رحمه الله همراه شاگردش آقا سید هاشم رضوی بار سفر بستند مدتی پاکستان رفتند. خیلی از شاگردانش تعجب می کردند که آقای انصاری در پاکستان چه کار دارد. بعد معلوم شد که می خواستند آن جا یک مرد الهی را زیارت کنند. بزرگان اگر سیر می کردند هدف اصلیشان دیدن کوه و دشت و درختان و طبیعت ها نبود. البته این ها هم آیات الهی است ولی بزرگترین آیات الهی اولیای خدا هستند آن ها مظهر الهی هستند وبوی خدا را می دهند. «كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ» (الفرقان : 45). مولانا می گوید:

  • هر که خواهد هم نشینی با خدا گو نشیند در حضور اولیاء

خدا در قلب عارف تجلی می کند بوی خدا آن جا استشمام می شود می توانی یک رد پایی آن جا پیدا کنی مظهر صفات خدایند. چرا گفتند: اگر کسی می خواهد خدا را ببیند در خانه اهل بیت برود «من اراد الله بدء بكم» (آیة الله گیلانی/ شرح مناجات شعبانيه /1/ص : 46). حالا آن ها مصداق کامل و تام هستند و شیعیانشان مصداق پایین ترند. امروز هم اگر کسی برود می خواهد خدا را ببیند زیارت بکند در خانه اولیاء واقعی خدا برود. آن هایی که از خود نمیگویند از او می گویند. یکی از شاگردهای ابوسعیدابوالخیر به خیلی ازشهرها مسافرت کرده بود که یک مرد الهی را پیدا کند که یک نفس با او بزند و منقلب بشود. خلاصه آمد رسید به ابو سعید گفت: من پانزده سال است که خانه بدوشم سفرهای زیادی، رنج های زیادی کشیدم تا به آن گمشده ام برسم. ایشان فرمودند: فلانی در این سفرهای بیابانی که رفتی چرا از خود سفر نکردی تا خود بیاسایی و دیگران هم در جوار تو بیاسایند. یعنی سفر فقط بدنی نیست سفر معنوی و معراج واقعی این است که آدم از خودش، منیتش بیرون بیاید وسفر کند. اگر از خودمان بیرون بیاییم از همه گردنه ها رد شدیم. یک شاگر دیگری مدت ها مسافرت بود ده، پانزده سال نتوانست خدمت ابوسعید برسد. گفت: آقا من ده، پانزده سال از خدمت شما محروم بودم از موعظه های شما عقب ماندم حالا چه کار کنم؟ فرمودند: من همه موعظه ها را خلاصه می کنم که اگر قلمت کوچک باشد روی ناخونت هم می توانی بنویسی. یعنی همه حرف ها در یک حرف است اگر شما آن مطلب را بگیری کارتمام است. فرمود: همه موعظه ها، همه حرف انبیاء و حق تعالی همین یک جمله است که به تو می گویم. فرمود: اگر توانستی از خودت بیرون بیایی ونفست را ذبح بکنی یعنی اگر توانستی خودت را، منت را کنار بگذاری شما به همه چیزها رسیدی والا همه اش دور خودت می چرخی هر کاری که می کنی فایده ندارد یک قدم هم جلو نمی روی. به حاجی ها هم که می گویند قربانی را سر ببر یعنی نفست را قربانی کن. سرت را بتراش یعنی من عبد شما هستم. آن هایی که پز دارند، قیافه دارند وخیلی از این ها که از خارج آمدند که مسائل زیبایی خیلی برایشان مهم است می گویند حاج آقا کاری کن که ما سرمان را نتراشیم تیغ نزنیم. این خیمه ای که در منی وقتی می روی نور افکن ها که می زند دوباره از سر این حاجی ها برق می زند می درخشد دوباره همه جا روشن می شود. خیلی ها می گویند حاضریم که ده تا قربانی کنیم ولی این سر را نتراشیم. یعنی این ذلت بندگی شکستن، خود شکستن، زیبایی خیالی شکستن برای این است که از خودت بیرون بیایی. جلوه ها مال اوست نور دیگری در قلبت جلا می دهد روشن می کند. روایت داریم یکی از انیباء به خدای متعال عرض کرد خدایا چه کار کنم که به تو برسم؟ خدا خیلی نزدیک است اما چه طور پیوندمان محکم بشود؟ ما هر عبادتی که می کنیم قربة الی الله می گوییم این نزدیکی، نزدیکی مادی نیست که معنوی است. خداوند فرمود: خودت را کنار بگذار. از خود گذشتن واقعا لطف خدا و عنایت اهل بیت می خواهد. پا روی من بگذار یک گام بیشتر نیست آن هم قدم رو خود گذاشتن است. وحدت کرمانشاهی می گوید:

  • خیز و رو آور به معراج یقین بی براق و رف رف و روح الامین
  • نیستی معراج مردان خداست نیست مـعـراج حـقیـقت غـیر از این
  • دیده خودبین خدابین کی شود گفتـمت رمـزی بـرو خـود را مـبین

ما همه اش دنبال این هستیم که پزوعنوان های دنیایی برای خودمان درست بکنیم. مولانا حرف قشنگی می زند می گوید: کسی عاشق کسی بود مثلا مجنون عاشق لیلی بود. مدت ها از فراق لیلی می سوخت. خلاصه یک روز رفت به ملاقا ت لیلی ودر زد. لیلی گفت: کیه؟ گفت: منم، لیلی گفت: برو برو تو خیلی خامی، تو می گویی منم مجنونم، تو هنوز عاشق نیستی. رفت وسوخت و ذوب شد بعداز مدتی آمد ودر زد. لیلی گفت: کیه؟ گفت: لیلی است. گفت: حالا در را باز کن بیا تو، گفت: تو هستی من نیستم. هر وقت آدم وصل شد دیگر یکی شده است. فلذا غیر نمی تواند اسرار را بفهمد بعد از این که کسی خودی شد می تواند بفهمد خودی است دیگر غیری در کار نیست. خدای متعال عنایت کند که از این خودیت بیرون بیاییم کسی که از خودش بیرون بیاید همه کارهایش درست می شود. خدا همه اش او را نشان می دهد راحت می شود به آسایش می رسد.

بزرگی می خواست کربلا برود به مدرسه طلبه ها وارد شده بود حجره ای دیده بود که خیلی نورانیست وجذابیت و کشش خاصی دارد رفته بود در این حجره یک حال خوشی، یک معنویت خاصی احساس کرده بود. گفت: این حجره چرا برکت و اثری معنوی خاصی دارد؟ گفته بودند مدت ها مرحوم وحدت کرمانشاهی در این حجره زندگی کرده بود. وحدت کرمانشاهی خیلی اشعار زیبایی دارد. می گوید:

  • خیز و روی به معراج یقینکالـبـد منـیـت هـا قـفـس دنـیـا
  • ما زبیجاییم و بیجا می رویمما از این جا و آن جا می رویم

ما زدریاییم و دریا می رویم

اظهار عجز راه رسیدن به توحید

می گویند یکی از علماء که به مرحوم فردوسی خیلی خوش بین نبود ایشان را در خواب دید. خواب دید که وضعش خوب است حالش خوب است. گفت: معلوم می شود که نجات پیدا کردی؟ گفت: آره، من یک بیتی درباره خدا گفتم حقش ادا شده به خاطر این بیت من را آمرزیدند.

  • خدایی بلندی و پستی تویی ندانم که کیی هر چه هستی تویی

ما که نمی توانیم اظهارعجز بکنیم راه رسیدن به توحید اظهار عجز است. کاملا از شناختش درمانده بشوی تا او خودش را معرفی کند. تو و من کنار برویم فقط او بیاید. «وَ لَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَرِيقاً إِلَى مَعْرِفَتِكَ إِلَّا بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِكَ» (مجلسی/بحارالأنوار /91/ص: 9). خدایا راهی برای معرفتت قرار ندادی مگر عجزرا یعنی اگر کسی لنگ شد بگوید من نمی دانم نمی فهمم امید است که جلوه ها و جذبه های نور الهی به اندازه خودش به قلبش برسد بشناسد. فردوسی گفت: خدای متعال به خاطر این بیت من را آمرزید. ما واقعا خدای واقعی را حاضر و ناظر می دانیم؟ من قسم می خورم که نمی دانیم. اگر بچه ای ما را ببیند یا جلو دوربین فیلم برداری باشیم واقعا جرات می کنیم کار خلاف بکنیم. جایی ورود ممنوع باشد پلیس هم ایستاده، قبض جریمه هم دستش است ماشین جرثقیل هم برای بردن ماشین آماده است. اگر مردی بیا این جا خلاف کن. ما از یک سرباز می ترسیم آیا به اندازه سرباز از خدا می ترسیم؟ نمی ترسیم، یعنی حضور خدا را حس نمی کنیم. «وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الهْوَى فَإِنَّ الجْنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى» (سورة النازعات:40،41). یعنی ما خدا را غایب می بینیم بله اگر روزی گیر بکنیم مضطر بشویم، مثلا هواپیمایمان در هوا خراب بشود یا کشتیمان در دریا غرق بشود و راه نجاتی نباشد چرا آدم آن جا از خودش بیرون می آید. بحث ما هم همیین است که جذبه الهی بیاید ما را از منیتمان جدا کند.

ذکرمصیبت امام حسن مجتبی علیه السلام

در خانه اهل بیت برویم. بین اهل بیت امام دوم، امام حسن مجتبی علیه السلام خیلی مظلوم است. من که در عمرم ندیدم کسی ده شب برای امام حسن علیه السلام مجلس بگیرد. امام حسن کریم اهل بیت است و سائلین را از درش رد نمی کند. مرد شامی آمد به خود آقا و به پدر بزرگوارش فحاشی کرد بی ادبی کرد. اما آقا فرمود: خانه نداری خانه به تو بدهم، مرکب نداری مرکب به تو بدهم، قرض داری قرضت را ادا کنم، غذا نداری غذا به تو بدهم. کسی که به دشمن این طوری مهربان باشد و محبت کند با دوستانش چه کار می کند؟ آقای سازگار معجزه ای درباره امام حسن علیه السلام نقل کردند که برای خودشان اتفاق افتاده است فرمودند: که یک موقعی سینه ام گرفت اصلا صدام در نمی آمد نمی توانستم بخوانم. مداح هم اگر نتواند بخواند دیگر تمام است. یک روز از آقا اباعبدالله علیه السلام گلایه کردم که ما یک عمری نوکر شما بودیم چرا نفسم در نمی آید؟ چرا نمی توانم بخوانم؟ چرا این نوکری را از ما گرفتی؟ بعد به خودم گفتم: که گلایه های بیجاست مگر نوکری اهل بیت فقط مداحی کردن است می روم کفش های مجالس اهل بیت را جفت می کنم، جارو می کنم، چایی می ریزم. عذر خواهی کردم که من بی ادبی کردم. می گفت: خانم بنده بیش از بنده ارادت به اهل بیت دارد. گفت: آقای سازگار ناراحت نباش من خیلی ارادت به امام حسن مجتبی علیه السلام دارم سفره سبزی می اندازیم که هم سفره وهم غذاهایش سبزاست. بنا بر آن روایتی که جبرئیل دوتا قصر را به پیامبر نشان دادند که یکی قرمز بود و یکی هم از زبرجد سبزبود. سئوال کردند که این قصرها از آن کی است؟ جبرائیل عرض کرد: که قصر سبز از آن فرزندتان حسن است وآن قصر قرمز هم از آن فرزندتان حسین است. پیامبر سوال کردند چرا قصر امام حسن سبز است؟ عرض کرد: چون او را با سم به شهادت می رسانند. پیامبر سوال کردند چرا قصر امام حسین قرمز است؟ عرض کرد چون او را با شمشیر شهید می کنند. آغوشته به خونش خواهد شد. خانمم گفت: نذر امام حسن می کنم انشاءالله درست می شود. گفت: آن روزی که قرار بود سفره بیندازند من عازم مشهد بودم حاج آقای انصاریان سخنرانش وما هم مداحش بودیم. آن روزی که سفره انداختند شاید یک ساعت بعدش ما می خواستیم برویم مداحی کنیم. تا پای بلند گو که رفتیم صدام کیپ بسته بود اما پای بلندگو که رفتم بسم الله که گفتم با نام امام حسن علیه السلام صدام یک دفعه باز شد. زنگ زدم تهران، خانمم گفت: بله یک ساعت قبل سفره انداختیم و روضه امام حسن علیه السلام برگزار شد. خانمم گفت: عجیب این است که یکی از مداحان تهران آمد در خانه ما گفت: من می خواهم امروز روضه توسل به امام حسن بخوانم. گفت: من این مداح را دیدم گفتم: که شما چه طور به خانه ما آمدید ما که شما را دعوت نکرده بودیم؟ گفت: خواب دیدم که به من گفتند برو خانه آقای سازگار، سفره امام حسن مجتبی راه انداختند اشعار خودش در توسل به امام حسن را بخوان. ای که ماهی دریا برایت گریه کرده، یعنی امام حسن مجتبی مظلوم بودند. امام حسین علیه السلام فرمودند: که ماهی های دریا ووحوش در فلوات و بیابان ها برای برادرم امام حسن گریه کردند.

  • ای مـاهی دریـا بـرایـت گریـه کردهپیامبر و زهـرا برایت گریه کرده
  • عالم محیط غربتت زائرنداردتربتت مظلوم حسن جان مظلوم حسن جان

اگر چشم دلت را باز کنی با قدم دل مدینه بروی مهمان کریم اهل بیت می شوی. امشب گرفتاری را از در خانه اش رد نمی کند. تمام شهر مدینه غرق نور است اما این قبرستان بقیع تاریک است. قبر چهار امام بی چراغ و بی بارگاه است. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: آن چشمی که برای حسنم اشک بریزد کور وارد صحرای محشر نمی شود. آن قدم هایی که برای زیارت حسنم برود آن قدم ها بر پل صراط نمی لرزد. اول امام و معصومی بود که تشیع جنازه اش در مدینه بود بدن امام حسن مجتبی بود. بدن پیامبر در میان حجره اش دفن شده، بدن امیرالمومنین و حضرت زهراء نیمه های شب غریبانه برداشته شد. مردم مدینه را خبر کردند، بنی هاشم آمدند، برادرها و عزیزان آمدند امام حسن را کنار قبر رسول الله دفن کنند. اما آن دشمنان و نانجیبان آمدند نه تنها ممانعت کردند بلکه بدن امام حسن را تیر باران هم کردند. چه حالی داشتند امام حسین و قمربنی هاشم، حضرت اباالفضل، چون مامور به صبر بودند حق دفاع نداشتند. امام مجتبی فرمودند: که حاضر نیستم در تشییع جنازه ام خونی ریخته بشود اگر نگذاشتن ببرید کنار قبر رسول الله دفنم کنید در قبرستان بقیع دفنم کنید. در خانه هم غریب زندگی کرد. میان اصحاب هم غریب بود. نمی دانم اباعبدالله چه حالی داشت وقتی این چوب های تیر را از تابوت می کشید. آیا این جا بیشتر به اباعبدالله سخت گذشت یا کنار نهرالقمه وقتی دید برادر دست در بدن ندارد تیر در چشم دارد. صدا زد الان پشت من شکست امیدم نا امید شد. «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» (شیخ کلینی/الكافي/1/ص:230).