سخنران استاد میرباقری

پشتوانه فرهنگ انتظار در اعتقادات شیعه

در جامعه شیعه اعتقاداتی وجود دارد که پشتوانه فرهنگ انتظار است. این اعتقادات ما را دعوت می کند به انتظار. تحقق انتظار هم بستگی به تحقق یک سری اصول دارد؛ مانند: دلدادگی نسبت به ولی خدا و هدف او، امیدواری نسبت به آینده تاریخ و تحقق این دولت کریمه، اقدام برای تحقق دولت کریمه و حلم و بردباری نسبت به سختی های راه و...

جامعه شیعه جامعه ایست امیدوار، دلداده، صبور، بردبار، حلیم، غیر مستأجل و در عین حال جامعه ایست که خودش را وقف آرمان ها و اهداف ولیش کرده و برای تحقق آن اهداف کار می کند.

تسلیم بودن به ولی خدا در نگاه شیعه

یکی دیگر از اصولی که باید در بین شیعیان محقق و در مورد آن فرهنگ سازی شود، مسأله تسلیم بودن به ولی خداست. درباره تسلیم بودن یک تفاوت اساسی بین نگاه شیعه با غیرشیعه وجود دارد. در نگاه شیعه، اساس عبادت خدا به تسلیم بودن به ولی خدا برمی گردد. به تعبیر دیگر تسلیم بودن به ولی خدا از ارکان اساسی توحید و موحد بودن است.

اگرچه علمای اخلاق و عرفان برای رسیدن به مقام لقاء و قرب راه هایی را تجویز و وادی هایی را ترسیم کرده اند، اما در فرهنگ شیعی برای رسیدن به مقام قرب و لقاء، انسان باید با تمام وجود، اراده خودش را در مقابل اراده الهی تسلیم کند. تسلیم شدن، خاشع شدن، خاضع شدن و خاکساری در مقابل خدای متعال، اساس عبادت و توحید است.

مقام رضا نتیجه تسلیم

البته این تسلیم بودن مراتبی دارد و ممکن است تا مرتبه رضا هم پیش برود؛ یعنی ابتدا تسلیم به اراده خدای متعال است و بعد هم راضی بودن به مقدرات او. این رضایت، هم در تکوین است و هم در تشریع؛ یعنی هم در مقابل دستوراتی که به او داده می شود و هم در مقابل مقدراتی که در عالم تکوین برایش رقم می خورد راضی است.

تسلیم به خدا، با تسلیم به ولی خدا

تسلیم بودن به خدای متعال و فرمان برداری از ذات اقدسش، در تسلیم بودن به ولی الله معنی پیدا می کند؛ زیرا ما به طور مستقیم به خدای متعال دسترسی نداریم. روایتی است که در بعضی از کتب - از جمله در کتاب «الحجة» کافی - نقل شده که می فرماید: اگر کسی فهمید ربی دارد که حکیم است و ما را برای هدفی آفریده و این رب رضا و سخطی دارد، بلافاصله این مسأله مطرح می شود که ما این رضا و سخط را از چه راهی باید به دست بیاوریم؟ طریق رسیدن به رضا و سخط خدای متعال، اولیاء الله هستند.

حرکت در مسیر خدا، با تبعیت از اولیای خدا

مسأله مهم تر این است که کار اولیای خدا فقط این نیست که رضا و سخط الهی را به ما نشان بدهند، بلکه حرکت ما در مسیر خدای متعال و رسیدن به او، منوط به تبعیت از ولایت اولیای خداست. آن ها صراط هستند: «انتم الصراط الاقوم».

اگر ما این فرهنگ را پیدا کردیم که مسیر ما به سمت خدای متعال از مسیر ولایت اولیاءالله عبور می کند، باید تسلیم باشیم تا آن ها ما را ببرند. در این نگاه، معنای عبادت و رسیدن به خدای متعال عوض می شود. به عبارت دیگر راه رسیدن به خدای متعال، به طور مستقل عبادت و تهذیب نفس نیست. این طور نیست که آدم باید خودش راه بیفتد و خودش را تهذیب کند و به خدا برسد.

تسلیم بودن، ریاضت اصلی شیعه

فرقه های زیادی حتی در دنیای اسلام هستند که راه هایی را به پیروانشان نشان می دهند که امکان رفتن در آن مسیرها نیست. ولی در فرهنگ اهل بیت علیه السلام راه به سوی خدای متعال، از تسلیم می گذرد. اگر انسان تسلیم شود، اولیاءالله او را خواهند برد. وقتی انسان خود را به آن ها بسپارد، با اراده و فرمان آن ها حرکت می کند. لذا کار و ریاضت اصلی شیعه، تسلیم بودن به ولی خدا و تصدیق اوست. کسانی که در مسیرهای دیگری ریاضت می کشند، راهشان طولانی و پرمخاطره می شود و به نتیجه هم نمی رسند.

طی کردن مسیر عبادت، بدون ولی خدا ممکن نیست

پس جامعه شیعه باید در جهت تسلیم بودن تلاش کند. پس از تسلیم شدن، ولی خدا، با اراده الهی اش جامعه را به پیش می برد و به نقطه موعود می رساند. در جامعه موعود، همه زندگی بشر آهنگ عبادت خدا را پیدا کند و این جریان عبادت در عالم، با ولایت ولی الله واقع می شود. انسان ها نمی توانند مسیر عبادت را مستقل از ولی خدا طی کنند. رکن اصلی تحقق عبادت در همه زندگی بشر - چه در حیات فردی و چه در حیات اجتماعی - ولایت ولی خداست.

توجه به نعمت ولایت، کانون اصلی مراقبات و ریاضت ها

اولین چیزی را که باید - هم در خودمان و هم در جامعه شیعه - نسبت به آن فرهنگ سازی کنیم، روش تسلیم بودن به ولی خداست. همه تلاش ما در تهذیب نفس باید بر محور تسلیم باشد. بعضی اوقات ما خیلی ریاضت و زحمت می کشیم و مراقبه می کنیم؛ ولی گاهی نقطه اصلی مراقبه را مراعات نمی کنیم. نقطه اصلی مراقبه این است که خدای متعال برای ما ولی فرستاده است و او ما را تا قرب و لقای خدا پیش می برد.

«بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتَّى مَنَّ عَلَینَا بِکمْ »؛[1] خداوند با دادن نعمت ولایت بر ما منت گذاشته است. «فَجَعَلَکمْ فِی بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یذْکرَ فِیهَا اسْمُه».[2] اگر خدای متعال شما را در این خانه ها قرار نمی داد و بدن هایتان را برای زندگی در این دنیا تنزل نمی داد، دست ما به شما - که اولیای خدا و انوار او هستید - نمی رسید.

چگونه صلوات باعث پاکی انسان می شود؟

«وجعل صلاتنا علیکم و ما خصنا به من ولایتکم طیبا لخلقنا و طهارة لانفسنا و تذکیة لنا و کفارة لذنوبنا ُ وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَیکمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایتِکمْ طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکیةً لَنَا وَ کفَّارَةً لِذُنُوبِنَا».[3] اگر بناست سرشت، اخلاق و نفوس انسان از شرک پاک و مطهر شوند، راه رسیدنش صلوات دائمی بر نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و آل پاکش است. در روایت دارد صلوات بر نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، یعنی مطهر دانستن حضرت از هر نقص و عیب؛ یعنی معرفت پیدا کند به این که آن بزرگواران، مطهر و از هرگونه نقصی پاک هستند. بفهمد که آن ها برای هوی و هوس به این دنیا نیامده اند. آن ها عهدی با خدای متعال بسته بودند که آمدنشان به این دنیا برای وفای به آن عهد است و آن عهد این است که دست ما را بگیرند و ببرند. نه برای قدرت آمده اند، نه - نعوذ بالله - برای جاه طلبی و لهو و لعب. این صلوات کم کم موجب پاکی انسان می شود.

پاک شدن عالم با نور ولایت

وقتی ولایت اولیای خدا دروجود انسان جاری شد، انسان مطهر می شود. حقیقت طهارت و پاکی به جریان نور خداست در وجود انسان؛ چه در حیات فردی و چه در حیات اجتماعی. تا نور الهی در وجود انسان جاری نشود، ظلماتی بر انسان غالب است که نتیجه اش توجه به خود و غیر خداست.

آن چیزی که در عصر ظهور محقق می شود، جاری شدن ولایت ولی الله و درنتیجه پاک شدن عالم است. شاید تفسیر این آیه قرآن که می فرماید: «وانزلنا من السماء ماء طهورا»[4] نیز ناظر به همین بحث باشد. یعنی منظور از آب در این آیه شریفه، همان حقیقت ولایت است که از عوالم بالا نازل شده و عالم را پاک می کند. هر کجا که انوار ولایت فرود آمده، پاک و هرکجا که فرود نیامده ناپاک است. تهذیب و تطهیر بدون انوار ولایت الهی ممکن نیست و مانند تنیدن پیله به دور خود است. کرم ابریشم به دور خودش پیله می تند و درنهایت خفه می شود. انسان هم در سلوک بدون ولایت خفه خواهد شد.

فروعات در سایه تسلیم بودن به ولی خدا مؤثر هستند

نماز، روزه، زکات، حج و ... در سایه تسلیم بودن به ولی خدا اثر دارند. البته این ها فروع اسلام و بسیار مهم هستند: «من ترک الصلاة متعمدا فقد کفر».[5] ولی مهم این است که بفهمیم فروع دین - مانند نماز - در صورتی که طریق تسلیم به ولایت باشند، باعث رشد انسان می شوند. در حدیثی از معصوم آمده: «نحن الصلوة ، نحن الزکاة ، نحن الحج».[6] اگر حج طریق تولی به ولایت آن ها باشد قرب می آورد. این ها راه های مختلفی هستند که باید ما را به آن صراط اصلی برسانند: «انتم الصراط الاول».

تمرکز بر جزئیات؛ مخرب تهذیب نفس

بنابراین دو نوع تهذیب وجود دارد؛ یک تهذیب آن است که انسان مراقبه و دقت می کند، اما تمام تلاشش را بر جزئیات متمرکز می کند و جهت گیری کلی را فراموش می کند. چنین تهذیبی انسان را به نتیجه نمی رساند.

شخصی تمام دغدغه اش روز عاشورا این بود که آیا شیرینی بخورد یا نه؟ آیا از خرما یا غذای گرمی که روز عاشورا در مجلس امام حسین علیه السلام می دهند بخورد یا نه؟ البته بهتر است که در روز عاشورا آدم غذای لذیذ نخورد. نه این که روزه بگیرد؛ چون این روز را به عنوان جشن، روزه می گیرند. گرفتن در این روز کار آل ابی سفیان است. اما این که تمام دغدغه انسان در این روز این باشد که آیا از آب، غذا یا خرمایی که به نام اباعبدالله علیه السلام می دهند بخورد یا نه، مراقبه درستی نیست؛ یا شاید بهتر باشد بگوییم مراقبه کاملی نیست. ضمن این که غذا و آبی هم که سر سفره امام حسین علیه السلام است با بقیه آب ها و غذاها فرق می کند.

جمادات و نباتات هم با نور ولایت پاک می شوند

هرچیزی که سر سفره امام حسین علیه السلام می آید با حساب و کتاب و مطهر است. فقط انسان ها نیستند که با انتساب به دستگاه سیدالشهداء علیه السلام طهارت پیدا می کنند. «جعل الشفاء فی تربته».[7] حتی خاکی که با امام حسین علیه السلام ارتباط برقرار می کند، با بقیه خاک ها فرق می کند. عالم جمادات و نباتات هم برای خودش حساب و کتاب دارد. اما همان طور که گفتیم این مراقبه که تمام فکر انسان به این مشغول باشد که در روز عاشورا غذای لذیذ نخورد یا آب گوارا ننوشد، مراقبه کاملی نیست.

حضور در عبادت و حضور در معبود

مرحوم علامه مطهری می فرمود: فلان عارف به من گفت: هنگام نماز فکرت کجاست؟ گفتم به مفاهیم و توجه به معانی نماز. آن عارف گفت: پس چه وقت متوجه خدا هستی؟ حضور در عبادت، غیر از حضور در معبود است. اگر همه حضور انسان در عبادت باشد، نمی تواند به حضور در معبود برسد. حضور در معبود هم درجاتی دارد.

مراقبه درست درباره عاشورا

مراقبه درست در روز عاشورا این نیست که انسان فقط حواسش به این باشد که چه بخورد یا چه نخورد. بلکه انسان باید حواسش به آن صحنه ملکوتی و آن عبادت عظیمی باشد که در این روز اتفاق افتاده است. ملائکه در این روز در حال رفت و آمد هستند. هتک بزرگی از ولی خدا شده که باید خون انسان را به جوش بیاورد. توجه به بلای ولی خدا و توجه به آن روح عظیم عبادت و از طرف دیگر توجه به شیطنت های ابلیس در این روز. انسان باید مراقب این مسائل باشد.

کسی که روز عاشورا غرق در امام حسین علیه السلام باشد، نمی تواند بخورد و بیاشامد: «فذکر عطش الحسین و رمی الماء علی الماء». اگر هم بخورد نیتش فرق می کند.

جهت گیری کلی در مراقبات

پس باید مراقب باشیم که تمرکز بر جزئیات، جهت گیری کلی را تحت الشعاع قرار ندهد. جهت گیری کلی این است که خدا ولیش را فرستاده است و ما باید تسلیم ولی خدا بشویم. تمرکز مراقبه ها باید روی این موضوع باشد. البته آدمی که می خواهد تسلیم ولی خدا بشود، باید به واجبات توجه داشته باشد و آن ها را به جا بیاورد. باید محرمات را ترک کند. باید مراقب باشد که حتی یک مکروه کوچک هم از او سر نزند. مستحبات را نباید ترک کند؛ چون این ها طریق ولایت هستند. در حدیثی از معصوم آمده: باطن محرمات، ولایت دشمنان ماست و باطن واجبات، مستحبات و محللات ولایت ماست.

مناسک، در مسیر تولی و تبری

پس مراقبه در مناسک نباید اصل بشود. مناسک باید در مسیر تولی و تبری باشند. مراقبه در مناسک با مراقبه نسبت به تسلیم بودن به ولایت ولی خدا، خیلی متفاوت است. به قول ارباب معرفت: مراقبه توحید غیر از مراقبه اعمال است. از سوی دیگر - همان طور که ذکر شد - چون طریق توحید ولایت است، اساس مراقبه و محاسبه باید بر تسلیم بودن به ولی خدا متمرکز باشد؛ و این همان چیزی است که جامعه شیعه باید نسبت به آن فرهنگ سازی کند.

فرق شیعه با غیر شیعه در این است که شیعه راه رسیدن به خدای متعال را از طریق ولایت می داند. انبیاء و اولیاء هم از این راه رفتند. هرکه بیشتر تسلیم باشد، مقرب تر است. همه محاسبه ها و مراقبه ها باید به تبع تسلیم بودن به ولی خدا باشند. اگر تسلیم نشویم، کار خودمان و کار عالم درست نمی شود.

تسلیم؛ ابزار درک عظمت کار امام زمان(عج)

حضرت می خواهند کارهای بزرگی در عالم انجام بدهند. امام صادق علیه السلام فرمود: گویا می بینم در مسجد کوفه وجود مقدس امام زمان بالای منبر نشسته و 313 نفر که پرچ مداران و فرماندهان حضرت به دورش حلقه زده اند. آن قدر مقتدر، توانا و پاک هستند و آن قدر آماده و منتظر هستند که صدای حضرت که از کنار کعبه بلند می شود، همه 313 نفر در دم حاضر می شوند. امام صادق علیه السلام در ادامه فرمود: گویا می بینم که حضرت بر منبر نشستند و دارند برای این ها صحبت می کنند. حضرت نامه ای ممهور به مهر رسول الله علیه السلام را باز می کنند و برای این ها می خوانند و برنامه را برایشان می گویند.

درک این مطلب که حضرت واقعا می خواهد در عالم چه کار کند خیلی سخت است. اگر آدم تسلیم نباشد واقعا کم می آورد. در روایات آمده که حضرت آن قدر سخت گیری می کنند که خواص هم شک می کنند. از ابتدای ظهور تا تحقق کامل دولت کریمه دوران سختی است.

آماده شدن برای دوران سخت ظهور

مفضل میگوید: درطواف بودیم؛ امام صادق علیه السلام فرمودند: چرا این قدر محزونید؟ عرض کردم: دولت بنی عباس همه قدرت در دست بنی عباس است؛ چه می شد اگر قدرت در دست شما بود؟ حضرت فرمود: دارید در عافیت به سر می برید. حضرت حجت که ظهور کنند مثل زمان امیرالمؤمنین علیه السلام شب ها به سیاست و برنامه ریزی و روزها به درگیری و کار می گذرد. باید لباس خشن پوشید و غذای سخت خورد.

روایاتی با این مضمون وارد شده که اگر می دانستید چه خبر است نمی گفتید حضرت بیاید! البته منظور این است که اول باید آماده شوید تا وقتی حضرت تشریف بیاورند توان انجام آن کارهای سخت را داشته باشید. بنابراین اولین کاری که شیعه باید بکند تسلیم است. هرچه حضرت می گویند بگوییم چشم. عنانیت نفس را باید برداریم.

تسلیم جمعی و مبارزه با بت دموکراسی

تسلیم بودن به ولی خدا هم باید جمعی باشد، نه فردی. حیات اجتماعی باید براساس تسلیم و پذیرش ولایت شکل بگیرد. این همان نطقه اصلی درگیری فرهنگ تشیع با فرهنگ دموکراسی است. باید بت دموکراسی - که همه را فریب داده - را بشکنیم. زمانی مردم در مقابل بت چوبی و سنگی سجده می کردند؛ الان هم در مقابل بت دموکراسی که شیطان آن را تراشیده سجده می کنند.

عبادت با دموکراسی محقق نمی شود. دموکراسی مربوط به تمدن سکولار و زمینی است. جامعه ای که می خواهد رو به بالا برود، نسبتی با دموکراسی ندارد. هیچ کس با تعارف و تملق نسبت به دیگری به جایی نمی رسد. اصل، خدا و اولیائش هستند و ما هم باید به در مسیر رسیدن به آن ها حرکت کنیم. همه دنیا بت کده ای است که اگر به آن دل بستیم، دیگر نمی توانیم تسلیم ولی خدا شویم.

ما باید طوری خودمان را آماده کنیم که در تمام جهات تسلیم حضرت باشیم. حضرت، دستورات خاصی در حوزه های مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... دارند.

ولی خدا؛ میزان حق و باطل

نکته مهم دیگر این است که نباید از قبل برای حضرت تعیین تکلیف کنیم. البته دورنمایی را طبق آیات و روایات می توان ترسیم کرد؛ اما این نباید باعث شود که برای ولی خدا تعیین تکلیف کنیم. اصل، حضرت است: «الْحَقُّ مَعَ عَلِی یدُورُ مَعَهُ حَیثُ مَا دَارَ».[8] در مقابل حضرت هیچ چیزی تعریف نکنیم. حضرت ترازو و صراط است. اگر ما در عرض ولی خدا صراطی قائل شدیم و مثلا گفتیم این راه مستقیمی است که حضرت ما را به سوی آن هدایت می کند، حتما یک جایی کم خواهیم آورد. ولی خدا میزان حق و باطل است؛ هرچه با ولایت او تناسب داشت حق و هر چه تناسب نداشت باطل است.

هضم کردن سخنان و کارهای امام زمان(عج) با تسلیم بودن

در روایت دارد وقتی حضرت می آیند انگار دین جدیدی می آورند. بدعت ها، تحریف ها و ضلالت ها، همه چیز را دگرگون کرده اند. اگر انسان به چیزی جز ولی خدا دلبستگی داشته باشد و ترازویی در عرض حضرت برای خود درنظر بگیرد، با خودش می گوید: چطور شد؟ این که در دین خدا نبود؟ می خواهد دین خدا را برای حضرت تفسیر کند. اشکال خوارج هم همین بود که می خواستند دین را برای امیرالمؤمنین علیه السلام تفسیر کنند. فراموش کرده بودند که «السَّلَامُ عَلَى صَاحِبِ الدِّینِ الْمَأْثُور».[9] امیرالمؤمنین علیه السلام قرآن ناطق و تفسیر دین است.

عصر ظهور؛ عصر تسلیم

عصر ظهور عصری است که همه چیز خلاصه می شود در این که شیعه واقعاً شیعه می شود و با تمام وجود ولی خدا را قبول می کند و تسلیم محض می شود. البته این تسلیم از روی بصیرت است و آدم را نورانی می کند. آدم باید رو به نور بیاورد تا نورانی شود. عبادت بدون تسلیم فایده ای ندارد. باید هم به صورت جمعی و هم به صورت فردی تسلیم باشیم.

تعجب نکردن در مقابل حضرت با تسلیم بودن

حضرت دستورات خاصی می دهند. در روایت هست که وقتی حضرت می آیند، به همراهانشان می فرمایند: آب و غذا برندارید؛ میدان جنگ است. عده ای می گویند: آقا می خواهد ما را از گرسنگی بکشد! این چه آدمی است؟! اینها دوستان حضرت هستند. به اولین منزلی که می رسند روایت دارد حضرت اشاره به این سنگ (سنگی که همراه حضرت موسی علیه السلام بود؛ چون حضرت بعضی از نشانه های انبیا را با خود دارند) می کنند و همه چیز برای خودشان، همراهانشان و مرکب هایشان فراهم می شود. غرض این است که وقتی حضرت تشریف می آورند روش خاصی دارند و ممکن است حرف هایی بزنند که از نظر ما عجیب باشد؛ پس باید تسلیم باشیم. همه رشد هم در همین کلمه تسلیم نهفته است. آدم اگر تسلیم شد، کم کم اخلاص هم پیدا می شود و انگیزه ها غیرخدایی نخواهند بود.

نورانیت را باید به انسان عطا کنند

عالم با نور ولایت حرکت می کند: «بِنَا عُبِدَ اللَّه».[10]گاهی اهل سلوک اشتباه می کنند و فکر می کنند که نورانیت را باید به دست بیاورند؛ در حالی که نورانیت را باید به آدم بدهند. حقیقت زهد و رضا نورانیت است. ما باید از این طرف اقدام کنیم تا از آن طرف به ما عطا شود.

فرهنگ تسلیم در مقابل فرهنگ دموکراسی

در جامعه شیعه باید فرهنگ تسلیم در مقابل فرهنگ دموکراسی ترویج شود. دموکراسی مربوط به بت پرستی مدرن است. البته ممکن است یک عناصر مثبتی در حرف های این ها پیدا شود؛ اما این عناصر مثبت را در ترکیب باطل قرار داده اند و از آن سم مهلکی درست کرده اند. بت دموکراسی باید در فرهنگ تشیع شکسته شود و الا شیعه نمی تواند عصر ظهور را درک کند. شیعه ای که بگوید: من هم در زندگی سیاسی و اجتماعی رأی دارم و می خواهم نحوه زندگی را خودم تعیین کنم؛ چنین شیعه ای نمی تواند همراه ولی خدا باشد و رشد هم نمی کند.

آفات فرهنگ و تمدن غرب

فرهنگ تمدن غرب فرهنگ سکولاریزم است. عرفی کردن و زمینی کردن زندگی بشر و قطع ارتباط زندگی اجتماعی با خدا، انبیاء، دین و مفاهیم مقدس، جامعه بشری را بیچاره کرده است. متأسفانه این آفت دارد به جامعه شیعه هم سرایت می کند. می گویند حوزه زندگی اجتماعی حوزه رأی، دموکراسی و آزادی است. در حالی که زندگی اجتماعی، حوزه عبودیت است.

بتی به نام آزادی

ما معتقدیم حقیقت آزادی معنوی و اجتماعی در سایه عبودیت محقق می شود؛ اما عبودیت اصل است. آن ها بتی به نام آزادی درست کرده اند و این آزادی یعنی آزادی از عبادت خدای متعال. این بت آزادی، مادر همه بت هاست. پرستش این بت، برای انسان بدبختی و بردگی می آورد. این یکی از حربه های ابلیس است: «وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ».[11] ابلیس (آدم و حوا را) قسمشان داد که من خیرخواه شما هستم؛ بخورید تا جاودانه شوید. خوردند و بدبخت شدند.

حقیقت آزادی

این جا هم همین طور است؛ می گوید آزادی؛ اما نمی گوید اساس همه بردگی تاریخی بشر به خاطر همین میل به آزادی مورد علاقه شماست. ما یک آزادی معنوی داریم که آزادی از اسارت نفس و دنیاست و مقدمه حرکت به سوی خدای متعال و عبودیت است. این آزادی در شعاع عبودیت پیدا می شود. آزادی اجتماعی از ستم به دیگران و استیصال و قربانی کردن دیگران که این آزادی هم در سایه عبودیت پیدا می شود. اگر زندگی بشر عبادت شد، نتیجه آن، فداکاری و آزادی است.

انقلاب اسلامی ایران؛ گامی مهم در مسیر تسلیم

زندگی اجتماعی ما خیلی با تسلیم فاصله دارد. شیعه در زندگی فردی اش رشد کرده و معنی تسلیم بودن را می فهمد. البته در زندگی اجتماعی هم یه گام مهم برداشته است و آن هم برپایی حکومت دینی با الگوی ولی فقیه است. این همان جریان عبادت خدا در زندگی اجتماعی است یعنی می خواهد عبادت، بشود موضوع زندگی اجتماعی و حاکمیت. این فرهنگ را باید در دنیای تشیع رشد داد.

استقلال طلبی، آزادی خواهی و معنویت خواهی

قدم بعدی و مهم تر، فرهنگ سازی در جهان است. در قرن های اخیر دو موج استقلال طلبی و آزادی خواهی در جوامع بشری تولید باعث شده که استعمار با شکل گذشته اش از بین برود. موج سومی که به نظر می رسد ایجاد شده، موج معنویت خواهی است که با جوشش از کانون تشیع و انقلاب اسلامی ایران آغاز شده. این موج جدید در جهان، دشمن را به هراس انداخته است. باید این موج را که نقطه مقابل جریان مادی است، جهانی کرد.

بسیاری از حرکت های استقلال طلبانه و آزادی خواهانه از درون تمدن مادی برآمدند. مثلا پرچم آزادی خواهی و عدالت خواهی به دست کمونیست ها بوده و سوسیالیزم و کمونیزم هم از دل همان تمدن مادی برآمده است. درست است که رقیب لیبرال دموکراسی بوده و آن ها را به استعمار و استبداد متهم می کرد؛ ولی خودش هم از دل همان تمدن بیرون آمده و بشر را به دنیا دعوت می کرد. پایان خودش هم بدتر از آن ها بود.

شیعه مروج معنویت خواهی در جهان

شیعه باید موج معنویت خواهی را در جهان زنده کند. البته این کار با حرف و حدیث درست نمی شد و احتیاج داشت که شیعه فداکاری کند و خون بدهد تا بیداری عمومی در جهان ایجاد شود. این کار هم انجام شده است و واقعا در دو سه دهه گذشته، شیعه برای اعتلای پرچم توحید و ترویج موج معنویت خواهی، بسیار فداکاری کرده است. تمام وحشت جبهه باطل هم از گسترش این موج معنویت خواهیست.

باید فرهنگ گرایش به معنویت و عدالت را در جهان همراه با اهداف عصر ظهور اشاعه بدهیم.

این از اصولی است که ما باید روی آن کار کنیم و نسبت به آن در مقیاس جهانی فرهنگ سازی کنیم تا مقدمات عصر ظهور فراهم بشود. چنین چیزی شدنی است و شروع هم شده. ما باید این موج را پرشتاب تر کنیم. البته شتاب دادن و سرعت دادن به این موج احتیاج به تدابیر بزرگ و کلان دارد؛ آن هم در مقیاس جهانی که البته بخش عمده و محوری آن در دست خود حضرت است.

ما باید واقعا به سمت این بیداری جهانی حرکت کنیم. باید در کنار تحکیم مبانی تشیع و رشد فرهنگ تشیع، در اعتقاد به ولایت ولی الله و در بصیرت نسبت به امر خلاف و ولایت کار کنیم. زیاد شدن توجه به ولی الله و تسلیم بودن نسبت به او، نشانه نزدیک بودن ظهور است. اگر شیعه این آمادگی را پیدا بکند و جامعه جهانی هم این بصیرت و بیداری را پیدا بکند، گامی اساسی به سمت عصر ظهور برداشته شده است.

فرهنگ عاشورا با سکولاریزم قابل جمع نیست

یکی از کانون های اصلی این موج در جامعه شیعه و در جهان، عاشوراست. یکی از مسائلی که سکولارها از هضم آن عاجزند همین مسأله عاشوراست. اخیرا مقالاتی نوشتند که چطور می شود عاشورا را طوری معنا کنیم که با سکولاریزم جمع شود. مبنای سکولاریزم دین حداقلی است. دینی که در مسائل اجتماعی حرفی ندارد. این با فرهنگ عاشورا قابل جمع نیست. فرهنگ عاشورا، فرهنگ حاکمیت اسلام و فرهنگ دین حداکثری است.

می گویند سکولاریزم یک واقعیت است و عاشورا هم یک واقعیت است و ما باید این ها را با هم جمع کنیم. باید فرهنگ عاشورا را به نفع سکولاریزم تفسیر کنیم. اما متوجه نیستند که فرهنگ عاشورا محور هجوم به فرهنگ سکولاریزم است.

عاشورا در دنیاپرستی هضم نمی شود. فرهنگ عاشورا جهان را به سمت پذیرش عبادت و بندگی خدای متعال پیش می برد. شما نمی توانید این عبادت عظیم سیدالشهداء علیه السلام و این بندگی اعظم را به نفع دنیاپرستی تفسیر کنید. شیطان هم از روز اول می خواست این کار را بکن و راه های مختلفی را هم امتحان کرد. اما این موج، موجی نیست که بتوان با آن روبه رو شد؛ زیرا خدا آن را حمایت می کند: «السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره»؛[12] این خونی است که خدا آن را حمایت می کند و به هدف می رساند.

ذکر مصیبت: حضرت علی اکبر علیه السلام

السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و اللنهار و لا جعل الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.[13]

از پدرها ومادرهای شهدا معذرت می خواهم

  • ای جوان من پدر پیر تو هستمپدر پیر و زمین گیر تو هستم
  • سخنی گوی و دلم را خوش کنتو که آتش زده ای خامش کن
  • ای جکر گوشه من لب وا کنشاد و خرسند دل بابا کن

ای وای؛ از امام حسین علیه السلام اجازه گرفت و رفت به طرف میدان؛ ولی «نظر الیه نظر آیس منه». این بیان خود سیدالشهداست: گویا دارد رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم به میدان می رود. ببین با دل امام حسین علیه السلام چه کرده.

نقل می کنند وقتی یوسف می خواست از یعقوب جدا بشود، با این که یعقوب می دانست یوسف زنده می ماند، ولی چون می دانست بلا برای یوسف تقدیر شده، گریه کرد. یوسف را بردند؛ دوید دنبالش و دوباره او را در آغوش کشید و گریه کرد. نمی توانست دل از یوسف بکند. یوسف هم همینطور بود؛ نوشته اند تا در زندان بود گریه می کرد از فراق یعقوب.

حالا شما ببیند چه به امام حسین علیه السلام گذشته؟ یوسف کجا، «أَشْبَهَ النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّه»[14] کجا؟ برادران یوسف کجا، این گرگ های درنده لشگر یزید کجا؟ یعقوب کجا، امام حسین علیه السلام کجا؟

همه دل ها از ازل مجذوب امام حسین علیه السلام بودند. روز عاشورا امام حسین علیه السلام آن قدر خواستنی شده بود که همه می خواستند قربان حضرت شوند. در لحظه وداعش، هر دستی که به گردنش حمایل می شد، دیگر نمی شد آن دست را از امام حسین علیه السلام جدا کرد.

سیدالشهداء علیه السلام به علی اکبر علیه السلام اجازه داد؛ اما دلش پیش این شبیه پیغمبر خداست. علی اکبر علیه السلام به میدان رفته؛ ولی دلش پیش امام حسین علیه السلام است. نمی دانم کدامیک دیگری را جذب کردند؟ آیا علی اکبر علیه السلام آب را بهانه کرده بود یا امام حسین علیه السلام بود راضی نشده بود؟ به هر تقدیر علی اکبر علیه السلام آمد تا دوباره با پدر وداع کند و اجازه بگیرد.

ای وای ای وای؛ رفت؛ اما این بار صدایش از میدان بلند شد: «ابتا علیک منی السلام». سیدالشهداء علیه السلام کنار خیمه منتظر بودت که ناگهان دیدند حال حضرت تغییر کرد. به سرعت به طرف میدان آمد. مقاتل نوشتند با زانو به طرف علی اکبر علیه السلام حرکت می کرد. «فجلس علی التراب و بکا بکاء عالیا». مقابل لشگر بلند بلند گریه کرد. سر فرزند را به دامن گرفت، خون را از دهانش پاک کرد و از ته دل صدا زد: «ولدی علی ولدی علی». ولی افسوس جوابی نشنید تا دل پدر خنک شود. وقتی رسیده بود که «قطعوه بأسیافهم اربا اربا».

مقاتل نوشته اند حضرت خم شد و صورت مبارکش را روی صورت جوانش گذاشت: «علی علی علی الدنیا بعدک العفا لقد استرحت من هم الدنیا و همها و بقی ابوک وحیدا وحیدا».


[1] - من لا یحضره الفقیه /شیخ طوسی /2/613/ زیاره جامعه لجمیع الائمه ع ...ص:609

[2] - همان

[3] - همان

[4] - فرقان: 48.

[5] - بحار الانوار /علامه مجلسی / 30/674/ الثامن ...ص:665

[6] - بحار الانوار /علامه مجلسی /24/303/ باب 66- انهم الصلاه و الزکاه و الحج و الصیام وسائر الطاعات واعدائهم الفواحش و المعاصی فی بطن القران وفیه بعض الغرائب و تاویلها ...ص:286

[7] - وسائل الشیعه /شیخ حر عاملی /14/573/ 76- باب استحباب الاکتار من الدعاء وطلب الحوائج عندقبر الحسین ع...ص:537

[8] - بحار الانوار /علامه مجلسی /28/368/ تنبیه ...ص:360

[9] - بحار الانوار /علامه مجلسی /99/101/ باب7- زیاره الامام المستتر عن الابصار الحاضر فی قلوب الاخیار المنتظر فی اللیل والنهار الحجه بن الحسن صلوات الله علیهما فی السرداب وغیره ...ص:81

[10] - الکافی /ثقه الاسلام کلینی /1/145/ باب النوادر ...ص:143

[11] - اعراف: 21.

[12] - مصباح المتجهد /شیخ طوسی / 774/ شرح زیاره ابی عبدالله ع فی یوم عشوراء من قرب او بعد ...ص:772

[13] - همان

[14] - بحار الانوار /علامه مجلسی /24/316/ باب 67-جوامع تاویل ما انزل فیهم علیهم السلام ونوادرها ...ص:305