سخنران استاد میرباقری

امام زمان(عج)آگاه بر اعمال

اگر انسان در محضر امام زمان(عج) فلان گناه را انجام دهد، آن چنان متعفن مي شود که اهل جهنم هم در عذابند. ولي در اين دنيا، جز خواص اين ادراکات را ندارند. بعضي از خواص اين گونه اند و چشم ديگري دارند. يعني حساب آنها جداست. سخن اين است که وقتي ملک اينجور بر باطن آدم محيط است، امام عصر که پيداست غيبتي ندارد و سر و نهان انسان بر او آشکار است.

مومن هميشه خود را در محضر امام زمان(عج) مي بيند

اگر انسان امام زمان را اين گونه شناخت اين معرفت نسبت به امام زمان موجب مي شود در همه احوال، خودش را در محضر ايشان ببيند. چنين انساني اين فاصله بين غيبت و حضور را برداشته و در همه احوال در محضر معصوم است. او غيبتي براي معصوم نمي بيند. پيداست که اين انسان همواره بهره مند است.

پاسخ پيامبر(ص) درمورد يک شبهه

از رسول گرامي اسلام نقل شده که گروهي خدمت رسول گرامي اسلام مي آمدند و عرض مي کردند: حالتي در ماست که مي ترسيم نفاق باشد. وقتي در محضر شما هستيم، حال خوشي داريم و متوجه ايم از خدا غافل نيستيم، ولي از محضر شما که بيرون مي رويم و با خانواده رو به رو مي شويم اين حالت ها از دستمان مي رود آيا اين نفاق نيست؟ حضرت فرمودند: نه اين نفاق نيست. ولي هشداري دادند و فرمودند: ذَلِكَ مِنْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ، [1] صداي پاي شيطان به گوش مي رسد.

درک محضر معصوم و همنشيني با ملائکه

بعد حضرت جمله اي فرمودند: اگر مي توانستيد حالت قلبي خودتان را هميشه يکسان نگه داريد، چه در محضر ما چه جداي از ما، ملائکه با شما مصافحه مي کردند؛ يعني آنها را لمس مي کرديد و حضور آنها را احساس مي کرديد.

اگر انسان علي الدوام درک محضر معصوم را داشته باشد و خود را در محضر او ببيند، حالتش يکسان است. اگر انسان در مجلس سيدالشهداء حضور پيدا مي کند، همنشين با ملائکه است، ملائکه بالشان را زير پاي او پهن مي کنند مادامي که در مجلس سيدالشهداست. متوجه است، ولي همين که بيرون رفت حالش تغيير مي کند.

منتظر واقعي، تفاوتي بين غيبت و حضور نمي بيند

انساني به معرفت مي رسد که غيبت براي او عين حضور است کسي که به اين منزلت مي رسد براي او غيبت و حضور فاصله اي ندارد. هر چه بايد در زمان حضور انجام بدهد، در زمان غيبت هم انجام مي دهد.

بنابراين، شايد يکي از معاني اين روايت شريف اين باشد که اهل زمان غيبت، سرآمد مردمند چرا؟ بخاطر اينکه به معرفتي دست يافته اند که براي آنها غيبت مانند مشاهده است و تفاوتي بين غيبت و حضور نيست. درست مثل زمان حضور که سرباز است، در دوره غيبت هم سرباز است. اگر انسان در دوره غيبت هم مانند حضور رفتار کرد، وظيفه اش را انجام داده است.

اگر ما در کنار سيدالشهداء بوديم چه مي کرديم؟ الان هم که در کنار امام زمان هستيم، همان رسالت ها را داريم. آيا معني دارد که انسان در زمان سيدالشهداء باشد سيد الشهداء را تنها بگذارد؟ در عصر غيبت که ادامه عاشوراست چه فرقي بين امام زمان و سيدالشهداء هست؟ چه فرقي است بين غيبت و حضور؟

توجهات دنيوي، موجب تنهايي امام زمان مي شود

تمام سرمايه انسان بايد خرج امام زمان بشود. اگر انسان همّ و غمش امام زمان و ولي خدا نبود و اهداف ديگري داشت، امام زمان تنها مي شود. مگر سيدالشهداء چگونه تنها شد؟ علت تنهايي سيدالشهداء همين بود که همه در فکر کار خودشان بودند؛ يکي در فکر عبادتش بود، يکي در فکر محراب و مسجدش بود، ديگري در فکر زن و بچه اش بود و... اين توجه ها و اشتغال ها موجب شده بود که امام حسين تنها بماند.

با سواد شدن، مجتهد شدن، پزشک شدن، زندگي خوب داشتن، اگر اينها ذهن ما را به خودش مشغول کرد، موجب تنها شدن امام زمان مي شود. سبب مي شود تا ياوري نباشد و امام زمان تنها بماند.

چرا مردم زمان غيبت، سرآمد همه مردم هستند؟

امام سجاد فرموده اند: مردم عصر غيبت، يعني کساني که در دوران غيبت امام زمان زندگي مي کنند سرآمد مردم همه دوران ها هستند. بعد صفتي را براي آنها ذکر مي کنند که از اين صفت معلوم مي شود هر کس داراي اين صفت باشد سرآمد همه مردم است. از اين کلام نوراني مي توان فهميد که به دست آوردن اين صفت، فضيلتش از درک امام زمان(ع) و مصاحبت با آن حضرت بدون داشتن اين صفت، بيشتر است.

حضرت فرمودند: مردم زمان غيبت سرآمد همه مردمند؛ چرا؟ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ وَ جَعَلَهُمْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِينَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ بِالسَّيْفِ أُولَئِكَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِيعَتُنَا صِدْقاً وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِ اللَّهِ سِرّاً وَ جَهْراً[2]چون خداي متعال به آنها «عقل»، «فهم» و «معرفت»ي داده که در سايه اين سه چيز، غيبت براي آنها مثل مشاهده است.

اگر معرفت انسان نسبت به امام طوري باشد که در همه احوال او را ناظر ببيند، در بهره بردن از امام هم خود را به زمان و مکان خاصي مقيد نمي بيند و در همه حالات، امکان ارتباط با امام و بهره مندي از ايشان برايش وجود دارد. اين افضل از حضور جسماني در نزد امام است. در محضر معصوم بودن و خود را دائم در آن مقام ديدن افضل از حضور جسماني است.

عده اي فقط در حضور امام زمان، او را درک مي کنند

انسان بايد به معرفتي برسد که براي او غائب بودن امام يا حاضر بودن امام تفاوت نکند. اين معرفت يعني چه؟ معرفت انسان نسبت به امام متفاوت است گاهي انسان ادراکش از امام به گونه اي است که اگر در محضر او باشد و در کنار امام نشسته باشد، از او بهره مند مي شود و او را حاضر مي بيند. خودش را در محضر او مي بيند و مراعات امام را مي کند. ولي همين که از نظر ظاهري از محضر امام غائب شد و در مجلس حضرت نبود، ديگر خود را کنار حضرت نمي بيند. پس بهره او از امام، فقط زماني است که در کنار امام نشسته. همين که غائب مي شود، همه چيز را فراموش مي کند.

خداوند، همه جا حضور دارد

همه عالم در نزد خداي متعال هستند. هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ[3] هر کجا که باشيد خدا با شماست فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ [4] به هر کجا که رو کنيد چهره خداست. خدا غيبتي ندارد. در دعاي عرفه مي خوانيم: لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ [5] آيا غير از تو ظهوري دارد تجلي دارد که تو نداري؟ تا او بخواهد تو را به ما نشان بدهد و پرده از تو بردارد؟ هر که هر ظهوري دارد از توست: مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ[6] تو کي پنهان بوده اي که محتاج به دليل و راهنمايي باشي؟ تو غايب نيستي. به تعبير قرآن هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ [7] او اول است؛ او آخر است؛ او ظاهر است؛ او باطن است. ولي آيا همه کس اين را مي فهمند. وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ، يعني خدا در همه احوال با انسان است. نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ[8] او از رگ گردن به انسان نزديک تر است.

علاقه انسان نسبت به خودش، از الطاف خداوندست

أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ [9] ايمان، محبت، عشق، همه اينها براي قلب است. انسان اگر خودش را دوست دارد، قلبش به خودش گره خورده، خداست که بين او و قلبش حائل است. اگر انسان به خودش مهرباني مي کند، اين مهرباني از خود انسان نيست، بلکه حاصل لطف خداي متعال است که بين انسان و قلب خودش گره زده و او را با خودش مهربان کرده.

خدا نزديک و انسان دور است

بنابراين، خدا به انسان نزديک است و از خود انسان هم به انسان نزديکتر. ولي آيا انسان هم به خدا نزديک است؟ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ[10] روز قيامت از آن دورها صدايشان مي زنند. خدا نزديک است و انسان دور است. الرَّاحِلَ إِلَيْكَ يَا رَبِّ قَرِيبُ الْمَسَافَةِ مِنْكَ [11]، خدا دور نيست کسي که به سوي خدا برود، مسافتش بسيار نزديک است. انسان گاهي پشت به خورشيد مي رود. نور از انسان دور نيست.

اعمال انسان، حجاب بين خدا و انسان

وَ أَنْتَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ السَّيِّئَةُ دُونَكَ [12] تو از مخلوقات خودت حجابي نداري الا اينکه عمل انسان بين خودش و تو حائل مي شود. خدا که حجاب ندارد.

مرحوم شيخ عباس قمي هم به نقل از امام رضا (ع) مي گويند: وَ عَيْنِكَ النَّاظِرَةِ بِإِذْنِكَ وَ شَاهِدِكَ عَلَى عِبَادِكَ[13] ديده ناظر و نگران توست. ديده خدا که حجاب ندارد و شاهد بر همه بندگان توست، امام زمان که غيبت ندارد، معصوم که غيبت ندارد.

امام زمان، آگاه به پنهان و آشکار انسان ها

دوستي مي گفت: در کلاسي ارشدي داشت حاضر و غايب مي کرد. هر کي حاضر بود غايب مي زد هر کي غايب بود حاضر مي زد. حساب کتاب ما هم تو محاسبه همين جور شده. وقتي حاضر غايب مي کنيم، مي گوييم امام زمان غايب است، ما حاضريم. امام زمان از همه آن حب و غوغاها باخبر است. از آن چهره هاي پنهاني عمل ما آگاه است. از سر و اخفاي ما آگاه است.

بوي تعفن گناه

در کتاب شريف کافي، روايتيست که در آن روايت مي فرمايد: دو ملک موکل با انسان هستند. يکي اعمال خير را ثبت مي کند و يکي اعمال بد. آنکه موکل اعمال خير است نسبت به ديگري حالت فرماندهي دارد. اگر بنده اي نيت خير کند، بلافاصله ملکي که موکل هست مي نويسد. اگر نيت بد کرد، اين ملک به او مي گويد دست نگه دار؛ ننويس؛ شايد انجام ندهد. اگر انجام هم داد، باز مي گويد تا ساعت ها ننويس شايد توبه کند.

از امام کاظم (ع) پرسيدند: آقا مگر ملائکه از نيت انسان هم با خبرند. حضرت فرمودند: در کنيف را که باز مي کنيد، آيا بوي او به مشام شما نمي رسد؟ ملک اين گونه است. نيت گناه که مي کني، متعفن مي شود. يعني عفونتي در انسان هست که اين لجنزار ريشه طغيان است. عفونتش ملائکه را ناراحت مي کند.

ذکر مصيبت وداع سيدالشهدا(ع) با اهل حرم

روز جمعه و روز زيارت امام حسين(ع). در زيارت ناحيه آمده: اگر روزگار من را به تأخير انداخت و محروم شدم از اينکه در کنار شما باشم و از شما حمايت بکنم فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً[14]هر صبح و شام براي شما گريه و ندبه مي کنم. ندبه گريه معمولي نيست وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً [15] بجاي اشک براي شما خون مي گريم. اين خون جگر من است که از ديده هاي من جاري است نه اشک.

در بين مصيبت هاي سيدالشهدا که همه مصيبت هاي بزرگي است بعضي واقعا سنگين است. از سنگين ترين آن مصيبت ها که از حضرت نقل شده، صحنه وداع سيدالشهداء با اهل بيتش است. لذا از خيمه ها بيرون ريختند، باورشان نمي آمد. جمله اي را به سيدالشهداء عرض کردند اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ [16] آيا واقعا شما مي خواهيد بميريد؟ شما هم تسليم مرگ شديد؟ واقعا مي خواهيد ما را تنها بگذاريد؟ پس ما را به که مي سپاري؟ فرمود: عزيزانم شما را به خدا مي سپارم. بابا! ما را به حرم جدمان برگردان، بعد برو. فرمود: لو ترک القتال الانام؛ اجازه نمي دهند من اين کار را انجام بدهم.

نقل کردند که وقتي به ميدان مي رفت دختر سيدالشهداء گفته: بابا! مي ري برو، ولي بدان که من تشنه ام. حضرت اطفال و زن و بچه اش را تنها گذاشت و به ميدان رفت. صداي العطش آنها بلند بود، دور سيدالشهداء را گرفته بودند. آنقدر اين چهره زيبا و نوراني شده بود، آنقدر اين چهره خواستني شده بود که نگاهشان را نمي توانستند از سيد الشهداء بردارند. هر دستي که بر گردن سيدالشهداء مي افتاد، ديگر جدا شدني نبود، ولي مگر دشمن به سيدالشهداء مهلت مي داد؟ مگر به حضرت اجازه مي داد که خداحافظي کند؟ دشمن يک طرف است و اهل و عيال هم يک طرف. نه اينها دست برمي دارند و نه آنها مهلت مي دهند. سيدالشهداء چه کند بين اين دو؟ خيمه هايش در معرض تهديد دشمن است. حتي مرحوم موسوي مي نويسد: به او مهلت ندادند. دستور داد تيرباران کردند. براي امنيت خيامش هم که بود هر چه زودتر از خيمه ها فاصله گرفت.

شايد صحنه وداع اين گونه بوده؛ فرمود: زينب! مرا کمک نمي کني؟ بغلش را باز کرد. وقتي آدم مي خواهد مسافرتي برود، جايي برود، بچه ها مي آيند و اصرار مي کنند، انسان فرصتش هم کوتاه است. کسي که آدم را کمک مي کند، مادر است. آغوشش را باز مي کند، بچه ها را بغل مي کند. بچه ها اجازه بدهيد بابا برود. زينب، بچه ها را در بغل گرفت. عزيزانم! اجازه بدهيد بابا برود.

سيدالشهداء از خيمه ها فاصله گرفت. به عزيزانش فرمود: عزيزانم برويد و پرده را هم بياندازيد. ديگر محرمي براي شما باقي نمانده. ولي همين که فاصله گرفت، صداي مظلومانه اي پر آه و سوز پشت سرش به گوش مي رسيد: مهلًا مهلا، يا ابن الزّهرا [17] توقف کرد. کيست؟ زينب کبري (س) است. خواهرم! زينب گفت: برادر! مادر سفارشي کرد. مادرم سفارش کرد در آخرين لحظاتي که مي رفت آخرين وداعش که ديگر برنمي گردد، به جاي او زير گلويت را ببوسم. سيدالشهداء پياده شد.

بين خواهر و برادر وداع سنگيني اتفاق افتاد. چه بر زينب کبري گذشت. ديگر سيدالشهداء را نديد تا آن وقتي که آمد بالاي بلندي که اي کاش نمي آمد وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِكَ وَ مُولِغٌ سَيْفَهُ عَلَى نَحْرِكَ قَابِضٌ عَلَى شَيْبَتِكَ بِيَدِهِ ذَابِحٌ لَكَ بِمُهَنَّدِهِ [18]

السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ [19]

  • خواهرا بازآ که من قربان عشقم مي روماين وداع آخرم ميزان عشقم مي روم
  • غم مخور گر لشکرت در پيش اين دشمن کم استزينبت را همت عالي و صبر محکم است
  • چون تو شاهنشاه را اين بي سپاهي عار نيستآه مظلومان سپاه و زلف زينب پرچمست

نمي دانم اين وداع چه وداعي بود. وقتي زينب به مدينه هم برگشته بود، با هيچ کس حرف نمي زند. مي نشست با خودش حرف مي زد. مثل اينکه جلوي چشمش مجسم بود: حسين با لب تشنه؛ چه رفتني بود؟

  • بگذار تا بگريم چون ابر در بهارانکز سنگ ناله خيزد وقت وداع ياران

در مدينه پس از برگشت اسرا، روزي عبدالله جعفر وارد خانه شد. ديد زينب راه مي رود، ولي دست به ديوار گذاشته. زينب چرا دست به ديوار مي گيري؟ گفت عبدالله چرا در نزدي؟ من به هيچ کس نگفتم. بعد از حسين چشمانم نمي بيند. نمي توانم راه بروم.

  • خودم ديدم عدو آبش ندادندخودم ديدم عدويش سنگ مي زد
  • برادر دعا کن که زينب بميردنـمانـد ز بـعد تو مـاتم بگيرد

کوچک بودم. وارد محضر مادرم شدم. ديدم مادرم پيراهني در دست گرفته مي گويد: حسين حسين. گفتم مادر اين پيراهن کيست. گفت اين پيراهن حسين من است.

  • مهدي نالد ز غمت يا جدابا ياد تو و محرمت يا جدا
  • گر خشک شود چشمه چشمم از غمخون گريه کنم به ماتمت يا جدا

خدايا مي شود صبح جمعه اي هم آقا امام زمان دست عاشقان را بگيرد و در حرم جدش ابي عبدالله بگرداند.

  • مهدي جون اگر خوبم يا که بدماز پس اين پرده مهنت در بيا
  • ما که خون شد دلمون بيا ما روباز دوباره جمعه شد و من اومدم
  • بيا امروز توي مجلس دعايه شب جمعه ببر کرب و بلا

اشاره فرمودند به آن لحظه اي که اسب بي صاحبش برگشت به سوي خيام. خدا نکند خانواده اي منتظر پدر باشد. اما خبر مرگ پدر را بياورند. در کربلا کسي نبود براي آل عصمت خبر بياورد. وقتي صداي اسب بابا رو شنيدند بيرون آمدند، وقتي آن منظره دلخراش را ديدند، دويدند پيش عمه. عمه جان! گويا ما بابا نداريم. همه دور ذوالجناح حلقه زدند. هر کسي سراغ محبوب دلش را مي گيرد. اما نقل شده اين حيوان با وفا سرش را به زير انداخت. اشک چشمانش روي زمين ريخت. مي خواست با زبان بي زباني بگويد: شرمنده ام.

  • نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشتنه شاه تشنه دگر بر جدال طاقت داشت
  • بلند مرتبه شاهي ز صدر بر زمين افتاداگر غلط نکنم عرش بر زمين افتاد

بچه ها دنبالش مي دوند. زينب کبري دوان دوان مي آيد. وقتي رسيدند بالاي تل وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِكَ [20] کدام خواهري اين منظره را ببيند و تحمل کند؟ بي بي زينب دويد به سوي لشکر. دشمن صدا زد! عمر سعد ايستاده اي. حسينم را مي کشند. آن ملعون رويش را از بي بي برگرداند. آيا يک نفر مسلمان ميان شما نيست؟ هيچ جوابي نيامد. يه وقت دختر علي دست ها را بر سر گذاشت وا محمّداه، وا علياه، وا حسناه، وا حسيناه [21] ابي عبدالله براي يه لحظه چشمش را باز کرد. اشاره کرد زينبم، بچه ها را ببر. زينب رفت، ولي وقتي خيمه را بالا زد، ديد سر حسينش بالاي نيزه است.


[1] . الكافي/شيخ کليني/7/441/باب ما لا يلزم من الأيمان و النذور ...ص:439

[2] . الإحتجاج على أهل اللجاج/احمدبن علي طبرسي/ج 2/318/ احتجاجه ع في أشياء شتى من علوم الدين و ذكر طرف من مواعظه البليغة ..... ص : 312

[3] . الحديد : 4

[4] . البقرة : 115

[5] . بحارالأنوار/مجلسي/64/142/تفسير ..... ص : 130

[6] .همان

[7] . الحديد : 3

[8] . ق : 16

[9] . الأنفال : 24

[10] . فصلت : 44

[11] . بحارالأنوار/مجلسي/91/276/باب 44- الأحراز المروية عن الصادق ص:270

[12] . بحارالأنوار/مجلسي/91/276/باب 44- الأحراز المروية عن الصادق ص:270

[13] . مفاتيح الجنان/شيخ عباس قمي/1/541/ امر چهارم دعاء براى امام زمان ..... ص : 541

[14] . بحارالأنوار/مجلسي/98/237/باب 18- زياراته صلوات الله عليه ...ص:148

[15] .همان

[16] . بحارالأنوار/مجلسي/45/47/بقية الباب 37- سائر ما جرى عليه بعد...ص:1

[17] . فرهنگ عاشورا/جمعي ازنويسندگان/176/3. رجزها و شعارها ..... ص : 175

[18] . بحارالأنوار/مجلسي/98/322/باب 24- كيفية زيارته صلوات الله علي..ص:290

[19] . مفاتيح الجنان/شيخ عباس قمي/1/458/ أول زيارت عاشوراء معروفه است ..... ص : 458

[20] . بحارالأنوار/مجلسي/98/322/باب 24- كيفية زيارته صلوات الله علي..ص:290

[21] . اسيران و جانبازان كربلا/ :محمد مظفرى سعيد /101/11 - 2 - فرياد زينب در روز عاشورا هنگام مشاهده صحنه دلخراش ..... ص : 100