کلید واژه ها: محبّت صادقانه منشا غیرت,اثر حلاوت حُبّ خدا در اولیاء خدا,غیرت عرفانی, تلاقی غیرت اخلاقی با غیرت عرفانی, نقش سازندگی حب حقیقی.
اسامی معصومین: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ، امام حسین علیه السلام ، امام سجاد علیه السلام ، امام صادق علیه السلام .
سخنران استاد آقامجتبی تهرانی
گفته شد حرکت و قیام امام حسین(علیه السلام) حرکتی هدفمند بود و بنابر همان نقلی که هست حضرت اصلاح امّت جدّ را مطرح کردند. لذا من عرض کردم این قیام و حرکت صحیفه ای بود و دارای درس هایی برای ابناء بشر در ابعاد گوناگون معرفتی، معنوی، فضیلتی انسانی، دنیوی، اخروی، فردی، اجتماعی و منشأ آن هم عبارت از غیرتی بود که حسین(علیه السلام) در دو رابطه داشت که جزء اصطلاحات است؛ غیرت بر دین که این از نظر ظاهر نمود داشت و یکی هم از نظر باطنی بود، یعنی سیر درونی، سیر إلی الله تعالی بود. ما در گذشته این ها را بحث کردیم. فعلاً ما وارد شدیم در این اصطلاحی که اهل معرفت راجع به غیرت معرفت دارند که آن ناشکیبایی است که از حُبّ مُحِبّ به محبوبش و حُبّ به متعلَّقات محبوبش نشأت گرفته است. این را هم عرض کردم که غیرت روی مُحبّ دو نقش اساسی دارد.
در اواخر جلسه گذشته عرض کردم که چون محورْ حُبّ به محبوب است، یعنی محبّْ حُبّ به محبوب دارد و این غیرت هم نشأت گرفته از اوست، حُبّ صادقانه، خالصانه و سراسری است؛ به طوری که جایی در دلِ مُحبّ برای غیرِ محبوب نباشد. روایت این بود که آخر جلسه گذشته که از پیغمبر اکرم داشت «قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلم): اَحِبُّوا اللهَ مِن کُلِّ قُلوبِکُم»[1]؛ حبّ شما به خداوند در دل شما سراسری باشد.
ما این معنا را در معارفمان داریم. حتی اولیاء خاصّ خدا یکی از درخواست هایشان از خداوند همین بوده است. در دعای زین العابدین(صلوات الله علیه) دارد: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَمْلَأَ قَلْبِي حُبّا لَكَ»[2]؛ یعنی درخواستش این است که سراسر دلش مملوّ از حبّ خدا باشد؛ « تَمْلَأَ قَلْبِي حُبّا لَكَ». اگر این معنا آمد، آن دو نقش اساسی که در باب غیرت به معنایی که اهل معرفت می گویند هم می آید، که عرض کردم یکی اش این بود که مُحبّ از نظر درونش یک حالت این چنینی پیدا می کند؛ یعنی نقش اوّل غیرت این است که تمام آمال و آرزوها را از مُحبّ می گیرد و او را از غیر محبوبش فارغ می سازد. وقتی این بیاید این هم همراهش هست. در اینجا یک نکته ای هست نسبت به اولیاء خاصّ خدا و آن این است که نگاه کنید زین العابدین(صلوات الله علیه) از خدا تقاضا می کند خدایا! سراسر دل من را پُر کن از محبّت خودت، که دیگر جایی برای غیر تو نباشد. وقتی پُر شد قهراً این طوری می شود که دیگر جایی برای غیر خدا باقی نمی ماند. یعنی آن نقش اوّل اساسی در ارتباط با آن معنایی که در باب غیرت در اصطلاح اهل معرفت هست، حاصل می شود و آن مسئله این است که او از تمام آمال و آرزوها همه، همه، همه روی گردان می شود؛ این ها از او گرفته می شود و بعد هم از غیر محبوبش فارغ می شود.
حالا آیا این از ناحیه خودش است؟ نه، این از ناحیه محبّت به محبوب حاصل می شود. این یک نکته است. آنگاه که محبوب عنایت کرد و حبّ سراسری را مرحمت کرد، اینجاست که این مسئله پیش می آید که از غیر محبوب فارغ و روی گردان می شود. من این ها را همه را مُستنداً می خوانم. حسین(علیه السلام) در دعای عرفه خطاب به خدا می گوید «أَنْتَ الَّذِي أَزَلْتَ الْأَغْيَارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِكَ حَتَّى لَمْ يُحِبُّوا سِوَاك»[3]؛ خدایا این کار تو بود؛ تو بودی که از دل دوستانت توجّه به اغیار را محو کردی تا غیر تو را دوست نداشته باشند. این تو بودی که همه آمال و آرزوهای غیر خودت را از من گرفتی. این همان نقش اوّل اساسی غیرت در محبت است. بیاییم برویم از دهان خود این ها بشنویم چه می گویند آخر! نمی شود که ما خودمان ببافیم! ببینیم این ها خودشان چه می گویند. من دانه دانه دارم الآن برای شما می گویم؛ آن دعای ابوحمزه بود، این هم دعای عرفه؛ نگاه کنید تکّه تکّه می آورم، این ها را بگذارید کنار هم ببینید چه چیزی از آن در می آید.
حالا که این آمد، اگر یادتان باشد من چون جلسه قبل آخر جلسه تُند آن روایت را از امام هفتم(علیه السلام) خواندم و رد شدم؛ و آن این است که وقتی این ها شیرینی این محبت را چشیدند و این اثر پیدا شد، آنجاست که ابناء دنیا می بینند یک کارهای نامعقولی از این ها سر می زند به تعبیر آن ها؛ مثل اینکه برای امام حسین هم همینجور تفسیر می کنند یک عدّه ای؛ حضرت هم جوابش را داد، گفت نه آقاجان! تو سَرِت نمی شود! این ها قاطی نکرده اند؛ این ها یک چیز دیگری در آن ها قاطی شده است و آن «حلاوت حُبّ به خدا» است که اینها را اینجوری کرده است.
حالا بیا از امام صادق(علیه السلام) گوش کن. دعای امام صادق(علیه السلام) است. این ها معارف ماست. «وَ اشْغَلْ قَلْبِي بِعَظِيمِ شَأْنِكَ وَ أَرْسِلْ مَحَبَّتَكَ إِلَيْهِ حَتَّى أَلْقَاكَ وَ أَوْدَاجِي تَشْخُبُ دَماً»[4]، دلم را به عظمت والای مقامت مشغول و سرگرم کن ؛ «وَ أَرْسِلْ مَحَبَّتَكَ إِلَيْهِ»، آن محبت سراسری ات را به قلب من بفرست ؛ خوب، در پی آن چه داشته باشد؟ «حَتَّى أَلْقَاكَ وَ أَوْدَاجِي تَشْخُبُ دَماً»؛ (یا تَشخَبُ، هر دو تای آن درست است) این محبت سراسری ات را بفرست تا من تو را ملاقات کنم، اما با چه حالی؟ با این حال که از این رگ های گردنم خون روان باشد. - ای بابا – اینها خودشان اینجور می خواهند. بروید معارفتان را ببینید. دعا از خودشان است، من دارم دعا را می خوانم. آن برای زین العابدین(صلوات الله علیه)، آن برای حسین(علیه السلام) و این برای امام صادق(علیه السلام). آقا بروید معارفتان را ببینید. من حرفهایم هدفمند است؛ و آن این است که نچشیدی؛ ما چون واقعاً نچشیدیم، از معارفمان ما بیگانه ایم.
من حالا یک مطلبی را می خواهم عرض کنم. این مباحث، همه مباحث ریشه داری است. یک وقتی به ذهن من این بود که «تلاقی بین دو غیرت در دو اصطلاح» را بحث کنم؛ حالا البته یک مقداری ممکن است حرف هایم سنگین بشود؛ اهل مباحث اخلاقی آمدند غیرت را آنجور معنا کردند و گفتند غیرت یعنی کوشش و سعی در حفظ آن امری و چیزی که عقلاً و شرعاً حفظش لازم است و بعد گفتند سرآمد او حفظ دین است. لذا من تعبیر کردم که حسین(علیه السلام) غیرت بر دین داشت. این بُعد ظاهری اش بود؛ لذا تعبیر کردم «مصلحٌ غیور»؛ این برای ظاهر بود. اما باطناً هم همین بود. باز هم غیور است.
می آییم سراغ اهل معرفت؛ می بینیم آن ها غیرت را که تعریف می کنند، می گویند غیرت، آن ناشکیبایی است که از ناحیه حُبّ به مُحبّ در سیر به سوی محبوبش دست می دهد و ناشکیایی اش هم در ارتباط با خود محبوب است و هم حُبّ به متعلَّقات محبوب. این اهل معرفت این را هم دارند. خوب، من اینجا حالا وارد می شوم و می خواهم این ها را با هم جُفت وجور کنم. اینها حُبّ به خداوند دارند؛ محبوب حقیقی آن ها خداست؛ حُبّ به الله تعالی است و سیر به سوی محبوب می کنند و در این سیر این ناشکیبایی دارند و موانع را یکی پس از دیگری از سر راه برمی دارند. حُبّ به متعلّقات هم می گویند هست. متعلّقات خدا چیست؟ محبوب آن ها خداست؛ متعلّقات خدا را ببینیم چیست؟ و آن این است که یکی از متعلّقات خدا کلام الله است دیگر؛ حرف خدا جزء متعلّقاتش نیست؟! ظاهراً مثل اینکه قابل انکار نیست؛ اوامر و نواهی او، خواسته های آن محبوب، این ها جزء متعلّقات او است. من رده اوّل آن را گرفتم. از خودش شروع کنیم.
در این جا می بینیم این دو اصطلاح (غیرت اخلاقی و غیرت عرفانی) اینجا دارند به هم نزدیک می شوند. یعنی اخلاقی می گوید کوشش و سعی در حفظ آن امری که عقلاً و شرعاً حفظش لازم است و بعد می گوید سرآمدش دین است؛ غیرت بر دین. دین ما را چه تشکیل می دهد؟ کلام الله تشکیل می دهد، رضای الهی، اوامر الهی، نواهی الهی، فرمان های الهی، درست است دیگر؟ دین ما را این ها تشکیل می دهد؛ غیر از این که نیست؛ ما می آییم، می بینیم این در همان تعریفی که اهل معرفت کردند هم هست، اما اهل معرفت با قضیه به صورت ریشه ای برخورد کرده اند؛ آن ها (علمای اخلاق) نه، همین ظاهر قضیه را گرفته اند. من گفتم که این دو تا اصطلاح با هم دیگر در اینجا تلاقی می کنند.
«السَّلامُ عَلَى الدُّعَاةِ إِلَى اللَّهِ وَ الْأَدِلاءِ عَلَى مَرْضَاةِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَقِرِّينَ [وَ الْمُسْتَوْفِرِينَ ] فِي أَمْرِ اللَّهِ وَ التَّامِّينَ فِي مَحَبَّةِ اللَّهِ وَ الْمُخْلِصِينَ فِي تَوْحِيدِ اللَّهِ وَ الْمُظْهِرِينَ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ وَ عِبَادِهِ الْمُكْرَمِينَ الَّذِينَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ»[5].
می آییم در معارف خودمان می بینیم بله، باز هم این ها مطرح است؛ در این ها هم یک حالت پیوستگی با هم را می بینیم. همه شما دیگر زیارت جامعه را خوانده اید؛ «السَّلامُ عَلَى الدُّعَاةِ إِلَى اللَّهِ السَّلامُ عَلَى الْمُسْتَقِرِّينَ فِي مَرْضَاةِ اللَّهِ»، درود بر شما که داعیان به سوی خدا هستید و راهنمایان طریق رضا و خشنودی حضرت احدیّتید؛ «وَ الْمُسْتَقِرِّينَ فِي أَمْرِ اللَّهِ»، ثابت قدم در اجرای فرمان خدا؛ ببینید چقدر زیبا! «وَ التَّامِّينَ فِي مَحَبَّةِ اللَّهِ»، کسانی هستید که در عشق به خدا کاملید؛ سراسر قلب شما را محبّت خدا دربرگرفته است؛ «وَ الْمُخْلِصِينَ فِي تَوْحِيدِ اللَّهِ»، صاحبان مقام اخلاص در توحید نسبت به حضرت احدیّت هستید. آن هم محبّت به تعبیری که من گفتم صادقانه، خالصانه، سراسر وجود شما را گرفته است. «وَ الْمُظْهِرِينَ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ»، شما غیرت در دین دارید؛ آشکار کننده امر و نهی خدا هستید. به تعبیر ما طلبه ها اینجا جنبه امر به معروف و نهی از منکرش را مطرح می کند. بعد می گوید چه؟ «وَ عِبَادِهِ الْمُكْرَمِينَ الَّذِينَ لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»؛ اینجا می رود سراغ پیاده کردن و اجرا؛ آنجا ابلاغی بود، اینجا اجرایی اش را می آورد.
تمام این ادعیّه ما که وارد شده است، من همه را مستند آوردم دیگر؛ این ها چیز هایی نبود که بخواهید در آن خدشه بکنید. هر چه هم آوردم قابل خدشه نیست. ما می بینیم اینجا هم همان است؛ هم غیرت به اصطلاح اهل معرفت را آورده و هم غیرت به اصطلاح اخلاقی و غیرت بر دین را آورده است؛ هر دو تای آن را آورده است و همه را مطرح می کند. ریشه غیرت بر دین از نظر ظاهری همان غیرتی است که اهل معرفت می گویند؛ که البته آن ها بالاتر می گویند. ریشه اش آنجاست. نسبت به آنچه در ارتباط با محبوب است غیور است؛ که یکی از چیزهایی که در ربط با محبوب است، دین است که می گوید این ها غیرت بر دین دارند. حسین(علیه السلام) غیرت بر دین داشت. ریشه این ظاهر، آن باطن بود؛ ریشه اش آن بود.
آن وقت حالا همینجور گام به گام جلو برویم. بله، این هم هست که این اولیاء خاصّ خدا در ارتباط با این غیرت که ما می گوییم که جاهایی می بینیم که تقاضا می کنند از خدا، باید گفت یک چیزهایی اش هم نسبت به آن ها جنبه های موهبتی دارد؛ موهبت است بر آن ها؛ که این یک بحث جداگانه است. وقتی این محبت سراسری آمد، ناشکیبایی کذایی هم همراهش می آورد، لذا حسین(علیه السلام) هم گفت «وَ أَنْتَ الَّذِي أَزَلْتَ الْأَغْيَارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِكَ حَتَّى لَمْ يُحِبُّوا سِوَاكَ»[6]. تو بودی که این کار را کردی، من کی هستم؟! این آنجاست که از خودش هم فارغ شده است که آن اثر دوم غیرت است؛ نقش اساسی دوم از غیرت در اصطلاح اهل معرفت را مطرح می کنند؛ خودش را کنار می گذارد؛ از خودش هم خلاص می شود. حالا در اینجا این غیرت است که می بینید که اینجور خالصانه و مخلصانه است و این نقش سازندگی برای ابناء بشر دارد. همین ها در سازندگی در ابعاد گوناگون نقش اساسی دارند. منشأش هم چه بود؟ حبّ به خدا، حبّ صادقانه و خالصانه و سراسری؛ صادقانه، خالصانه، سراسری؛ این حبّ، این ها را ساخت.
در اینجا آن وقت این مطرح می شود که اگر حبِّ صادقانه و خالصانه نسبت به متعلَّقات محبوب داشته باشد، این ها خودشان یکی از متعلَّقات محبوب می شوند. خودِ این ها می شوند از متعلّقات محبوب! چرا؟ چون خدا این ها را این جوری کرده است. به آن ها داده است؛ خدا این ها را ساخته است، پس این ها چه هستند؟ ساخته دست او هستند. یَدِ قدرت او هستند. جزء متعلّقات الله تعالی محسوب می شوند. این ها بر اثر حبّ به خدا به آن نحو این جور ساخته شده اند؛ حبّ به این ها هم نقش سازندگی دارد؛ حبِّ به حسین(علیه السلام) که از اولیاء خاصّ خداوند است، غیرت آفرین است و نقش اساسی دارد در اینکه انسان را سعادتمند کند. اما گفتم صادقانه، خالصانه؛ این نقش دارد و جنبه سرنوشتی برای انسان دارد. چون این ها از متعلّقات محبوب محسوب می شوند.
«السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْأَرْوَاحُ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَاءِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِهِ... وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَقَدْ شَارَكْنَاكُمْ فِيمَا دَخَلْتُمْ فِيهِ قَالَ عَطِيَّةُ فَقُلْتُ لِجَابِرٍ وَ كَيْفَ وَ لَمْ نَهْبِطْ وَادِياً وَ لَمْ نَعْلُ جَبَلًا وَ لَمْ نَضْرِبْ بِسَيْفٍ وَ الْقَوْمُ قَدْ فُرِّقَ بَيْنَ رُءُوسِهِمْ وَ أَبْدَانِهِمْ وَ أُوتِمَتْ أَوْلَادُهُمْ وَ أَرْمَلَتِ الْأَزْوَاجُ فَقَالَ لِي يَا عَطِيَّةُ سَمِعْتُ حَبِيبِي رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِكَ فِي عَمَلِهِمْ وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً إِنَّ نِيَّتِي وَ نِيَّةَ أَصْحَابِي عَلَى مَا مَضَى عَلَيْهِ الْحُسَيْنُ وَ أَصْحَابُهُ خُذُوا بِي نَحْوَ أَبْيَاتِ كُوفَانَ فَلَمَّا صِرْنَا فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ فَقَالَ لِي يَا عَطِيَّةُ هَلْ أُوصِيكَ وَ مَا أَظُنُّ أَنَّنِي بَعْدَ هَذِهِ السَّفْرَةِ مُلَاقِيكَ أَحِبَّ مُحِبَّ آلِ مُحَمَّدٍ مَا أَحَبَّهُمْ وَ أَبْغِضْ مُبْغِضَ آلِ مُحَمَّدٍ مَا أَبْغَضَهُمْ وَ إِنْ كَانَ صَوَّاماً قَوَّاماً وَ ارْفُقْ بِمُحِبِّ آلِ مُحَمَّدٍ فَإِنَّهُ إِنْ تَزِلَّ لَهُمْ قَدَمٌ بِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِمْ ثَبَتَتْ لَهُمْ أُخْرَى بِمَحَبَّتِهِمْ فَإِنَّ مُحِبَّهُمْ يَعُودُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مُبْغِضَهُمْ يَعُودُ إِلَى النَّار»[7].
حالا من به عنوان شاهد وارد می شوم. جابر وقتی آمد به زیارت قبر حسین(علیه السلام)، آن صحنه که تمام شد عطیه می گوید دیدم جابر شروع کرد زیارت خواندن، زیارت اربعین که یکی از زیارات این است. شروع کرد این جملات را گفتن که بعد هم این ها با هم بحثشان می شود؛ گفت: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْأَرْوَاحُ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَاءِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِهِ... وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَقَدْ شَارَكْنَاكُمْ فِيمَا دَخَلْتُمْ فِيه»؛ عطیه گوش کرد، دید چه دارد می گوید! قسم هم می خورد؛ می گوید قسم به آن موجودی که پیغمبر را به حق مبعوث کرد ما شرکت داشتیم در آن کاری که شماها وارد شدید؛ «قَالَ عَطِيَّةُ فَقُلْتُ يَا جَابِر». عطیه می گوید رو کردم به جابر گفتم « کَیفَ؟» چه چیزها می گویی تو! «وَ لَمْ نَهْبِطْ وَادِياً وَ لَمْ نَعْلُ جَبَلًا وَ لَمْ نَضْرِبْ بِسَيْف»؛ چه می گویی؟ ما راهی را در بیابان ها طی نکردیم، رنجی نکشیدیم، شمشیری نزدیم، چه می گویی که ما شرکت کردیم؟! «وَ الْقَوْمُ قَدْ فُرِّقَ بَيْنَ رُءُوسِهِمْ وَ أَبْدَانِهِم»، این ها که اینجا خوابید ه اند سرهایشان از بدن هایشان جدا شده و سرهایشان جای دیگر است و بدن هایشان اینجاست؛ «وَ أوتَمَتْ أولادُهُم وَ أَرْمَلَتْ أزوَاجُهُم»، چه می گویی تو؟! بچه های این ها یتیم شدند، همسرهایشان بیوه شدند. جابر، این هایی که تو می گویی چیست؟!
«فَقَالَ لِي يَا عَطِيَّة»، جابر رو کرد به من گفت ای عطیه «سَمِعْتُ حَبِيبِي رَسُولَ اللَّهِ يَقُولُ مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِكَ فِي عَمَلِهِم»، هر کسی دوست بدارد گروهی را با آن ها محشور می شود. نقش سازندگی حبّ حقیقی را دارد می گوید. هر کسی کار گروهی را دوست داشته باشد با آن ها شریک است. قسم به آن کسی که پیغمبر را به حق مبعوث کرد «إِنَّ نِيَّتِي وَ نِيَّةَ أَصْحَابِي عَلَى مَا مَضَى عَلَيْهِ الْحُسَيْنُ وَ أَصْحَابُه»، من، نیّتم این بود که اگر با اینها بودم، می زدم. بعد رو می کند به عطیه می گوید «خُذُونِي نَحْوَ أَبْيَاتِ كُوفَان»، دست من را بگیر به سمت کوفه ببر؛ می گوید در بین راه به من گفت «يَا عَطِيَّة هَلْ أُوصِيك؟» من یک سفارشی به تو بکنم؟ «وَ مَا أَظُنُّ أَنَّنِي بَعْدَ هَذِهِ السَّفْرَةِ مُلَاقِيك»، دیگر فکر نمی کنم بعد از این سفر من تو را ببینم؛ می خواهی یک سفارشی به تو بکنم؟ گفت «أَحْبِبْ مُحِبَّ آلِ مُحَمَّدٍ مَا أَحَبَّهُم»، این متعلّقات محبوب است، خوب دقّت کن؛ نقش سازندگی را می خواهد بگوید. «وَ أَبْغِضْ مُبْغِضَ آلِ مُحَمَّدٍ مَا أَبْغَضَهُمْ»، بعد می گوید: «فَإِنَّ مُحِبَّهُمْ يَعُودُ إِلَى الْجَنَّة»، این بهشتی ات می کند. اینکه اهل معرفت می گویند دقیقاً با معارف ما حساب شده است.
التماس دعا... من در تاریخ دیده ام که ظاهراً این را همه اتفاق دارند که در کربلا ملاقاتی بین جابر و خاندان حسین(علیه السلام) حاصل شده است. این را من دیده ام ظاهراً این را نتوانسته اند منکر شوند. من جاهای مختلف دیده ام اینهایی که تاریخ را نوشته اند اتفاق دارند که ملاقات حاصل شده است؛ سَنه اش را کاری ندارم. اینکه جابر روز اربعین به کربلا آمده این هم در تاریخ مُسلَّم است؛ من نمی خواهم بحث های تاریخی کنم؛ این هم مسلَّم است که خاندان حسین آمدند به کربلا. این را دارد که این ها وقتی که از شام حرکت کردند به منطقه عراق رسیدند به آن دلیل (راهنما) گفتند ما را از کربلا عبور بده؛ از آن طرف برو. او هم گوش کرد و آوردشان.
من یک چیزی دیدم عجیب بود این، این ها آمدند، سید(رضوان الله تعالی علیه) نقل می کند که این ها که آمدند جابر آنجا بود، عدّه ای از بنی هاشم آنجا بودند، آنجا مشغول سوگواری بودند؛ رسیدند. من این تعبیر را دیدم که من عین تعبیر را که در تاریخ دیدم این است که وقتی این ها رسیدند، این ها را بردند به آن محلی که حسین از مرکبش به زمین آمد. این تعبیر به «مَصرَع» که می کنند می دانید یعنی چه؟ یعنی آنها را می برند آنجایی که حسین از مرکب به زمین آمده بود که ما از آن تعبیر می کنیم به «قتلگاه»؛ بردند آنجا این ها را...فقط یک تکّه من عرض می کنم راجع به زینب (سلام الله علیها)؛ می نویسد «إِنَّ زِینَب لَمّا وَصَلَت إِلی قَبرِ أَخیهَا الحُسَین(علیه السلام)»، وقتی رسید به مزار حسین (علیه السلام) «رَمَت بِنَفسِها مِن عَلا ظَهرِ النّاقَه»، می دانید چه کار کرد؟ صبر نکرد کسی بیاید پیاده اش کند؛ از بالای مرکب خودش را روی قبر انداخت؛ «وَ هیَ تَصرُخ صُراخاً عَالیا»، ناله می زد زینب؛ «وَ أَهوَت إِلی جَیبِها فَشَقَّته» دست برد و گریبان چاک کرد؛ «فَنادَت وا حُسَیناه...».
[1] . پيام پيامبر/ بهاء الدين خرمشاهى- مسعود انصارى متن عربى/ 3 خطبته الثانية ص: ..... ص : 88
[2] . مفاتيح الجنان/ شیخ عباس قمی/چهارم دعاى ابو حمزه ثمالى ..... ص : 186
[3] . مفاتيح الجنان/ شیخ عباس قمی/ دعاء حضرت امام حسين عليه السلام در روز عرفه....ص: 273
[4] . بحارالأنوار/ مجلسی/ج94/ باب 2- الدعاء عند دخول شهر رمضان و .... ص:325
[5] . مفاتيح الجنان/ شیخ عباس قمی/ زيارت دوم جامعه كبيره ..... ص : 544
[6] . مفاتيح الجنان/ شیخ عباس قمی/ دعاء حضرت امام حسين عليه السلام در روز ع273رفه....ص:
[7] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار/ مجلسی/ج 65/ باب 18 الصفح عن الشيعة و شفاعة أئمتهم صلوات الله عليهم فيهم ..... ص : 98