تربیت عقلانی به عنوان جنبه ای مهم از جنبه های تربیت انسان به دنبال رشد و اصلاح قوه عاقله انسان است. یکی از اصول اساسی در این تربیت، استفاده از انتقاد در جداسازی بین افکار صحیح و باطل می باشد. انتقاد، فعالیتی پیچیده است که می تواند در مسیر تربیتی شخص بسیار مفید یا بسیار مضر باشد. در تاثیرگذاری صحیح انتقاد در تربیت متغییرهای بسیاری دخیل هستند؛ واژگان، جملات، بلندی صدا، حرکات بدن،زمان، مکان و موارد بسیاری جزء این متغیرها محسوب می شوند. مربی یا هر فرد دیگری که می خواهد از شخصی انتقاد کند، باید تمام این متغیرها را بررسی کند تا انتقادی مؤثر داشته باشد.
در این نوشتار سعی می کنیم که ملاک ها و متغییرهایی که در انتقاد از نظر دین مبین اسلام اهمیت دارد را بررسی نموده و راهکارهایی برای انجام انتقادی بی عیب و تاثیرگذار ارائه دهیم.
بررسی انتقاد در بین آیات و روایات شاید در دید نخست مشکل به نظر برسد؛ اما با دقت در آیات و روایاتی که در این زمینه وجود دارد، بحثی جذاب، علمی، کاربردی و تربیتی استخراج می شود که هر علاقه مندی به مسائل تربیتی را بر می انگیزد تا در آیات تربیتی قرآن با موضوع انتقاد تدبر و اندیشه کرده و از فهم و کشف ملاک های دینی انتقاد لذت ببرد.
ملاک های دقیق و بسیار موشکافانه ای که در مباحث انتقاد، اعتراض، امر به معروف،نهی از منکر، موعظه و ....در آموزه های دین مبین اسلام مطرح شده است،گرچه درباره مسائل دینی می باشد؛ اما می تواند رهنمودهائی بسیار مفید در زمینه انتقاد محسوب شود.
این رهنمودها با پیشرفته ترین آموزه های علم روز درباره انتقاد برابری می کند. اصولی که از طرف خداوند دانا به تمام زوایا و صفات روحی و جسمی انسان طرح ریزی شده، قطعا ریزترین مسائل تاثیرگذار در نقد را در نظر گرفته است. استخراج و ارائه این اصول می تواند امروزه تعجببسیاری از دانشمندان و متفکران حیطه انتقادرا بر انگیزد.
«انتقاد» از ماده «نقد» است که در باب افتعال به معنای جدا کردن باطل از صحیح می باشد. انتقاد در اصل برای جدا کردن سکه های درهم تقلبی به کار رفته است[1] و بعد به نسبت متعلقش برای جدا کردن هر باطلی از صحیح آن استفاد می شود.[2]
انتقاد در اصطلاحبه معنای قول یا عملی است که عامل آن با انجامش قصد هدایت و اصلاح دیگری را داشته باشد؛ از این رو انتقاد به همراه واژگانی مانند اعتراض، موعظه، نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر در یک خانواده معنائی قرار می گیرند؛ از این رو در بحث اصل انتقاد در تربیت عقلانی از منظر قرآن از آیات این مدخل ها نیز استفاده می شود.
برای کسب فهمی درست از اصطلاح «اصل انتقاد درتربیت عقلانی»باید نخست منظور از تربیت عقلانی را بشناسیم. تربيت در اصطلاح بر انگیختن و فراهم آوردن موجبات رشد و پرورش شکوفاییتمامی استعدادها، توانایی ها و قابلیت های انسان به منظور رسیدن به کمال و سعادتمطلوب است.[3] از این رو ترکیب تربیت عقلانی اشاره به روشی از تربیت دارد که در پی رشد و پرورش قوه عقل برای رسیدن به کمال و سعادت مطلوب می باشد.
برای تربیت و هدایت افکار و ذهن کسی که مورد تربیت است باید نخست گفتار رفتار و افکار ناصواب را از صواب آن جدا کرده و مشخص نماییم از این رو انتقاد در تربیت نقش موثری را ایفا می کند برای شکل دادن به افکار شخصی در جهتی مثبت جدا کردن افکار ناصواب از خیر و نیک یکی از ملزومات تربیت و جنبه های مختلف آن از جمله تربیت عقلانی می باشد.
انتقاد در جنبه های مختلف تربیت، به خصوص تربیت عقلانی جایگاه مهمی دارد که در علم و دین به اثبات رسیده است. اهمیتاین جایگاه به حدی ست که در موارد بسیاری اندیشمندان فراوانی به تفکر و نگارش در زمینه انتقاد روی آورده اند. در دین مبین اسلام نیز که دینی برای تربیت و هدایت انسان هاست و همچنین قرآن کریم به عنوان اصیل ترین کتاب آسمانی و هدایتگر بشریتبه اصل مهم انتقاد توجه ویژه شده است.
اهمیت انتقاد در دین مبین اسلام به قدری است که یکی از فروعات اسلام برای تربیت پیروان خود را امر به معروف و نهی از منکر قرار داده است امر به معروف و نهی از منکر از واجباتی است که در وجوب آن اجماع وجود دارد.[4]
وجوب اینگونه اعتراض و انتقاد به افعال دیگران علاوه بر اینکه دلائل نقلی بسیاری دارد و در آیات و روایات اسلامی شواهد بسیاری را برای آن می توان یافت،[5] به حکم عقل نیز کمک می شود در جایی که ضرر ناشی از گفتار یا رفتار یا افکار اشتباه فراتر از ضرر فردی باشد و تنها گریبان فاعل را نگیرد؛ بلکه کل جامعه را درگیر آسیب آن فعل کند، حکم عقل به وجوب چنین انتقادی است. این استدلال عقلی در روایات های زیبایی از پیامبر اکرم و ائمه اطهار نیز نقل شده است.[6]
قرآن به عنوان اولین منبع دریافت معارف اسلامی جایگاه خاصی برای اصل انتقاد قائل شده است.خداوند در قرآن کریم برای تربیت افراد از اصل انتقاد بسیار سود برده و در موارد بسیاری از انتقاد برای اصلاح رفتار، گفتار یا اعتقادات کسانی که متربی قرآن محسوب می شوند، استفاده کرده است. در این نوشتار سعی شده که با استفاده از این آیات مباحثی درباره انتقاد را که قرآن به آنها توجه دارد را استخراج کنیم.
انتقاد اصولی دارد که برای مؤثر بودن در تربیت باید رعایت شود.قرآن کریم نیز برای اصول انتقاد اهمیت قائل شده است. این اصول در عین اینکه پایه در مباحث و آموزه های قرآن کریم به عنوان اصیل ترین کتاب هدایت بشری دارند در جدیدترین یافته های علمی بشر نیز به اثبات رسیده اند. اصول مهمی مانند استقبال از انتقاد، بی تاثیر بودن انتقاد گفتاری زمانی که بدون پشتوانه عملی باشد، احتیاج به علم پیش از ایراد انتقاد و ... که بیش از هزار سال پیش توسط قرآن جزء اصول انتقاد قرار گرفته است، امروزه توسط دانشمندان و اندیشمندان این حیطه ابراز می گردد.[7]
در مرامی که دین اسلام برای مسلمان نمونه ترسیم می گردد و همچنین در روح حاکم بر رهنمودها و تعلیم های این کتاب آسمانی مسلمان احتیاج به انتقاد دارد و از این رو استقبال و طلب کردن موعظه و نصیحت در روایات متعددی از پیشوایان اسلام نقل شده است.[8]
قرآن کریم در موارد بسیاری به این نکته ظریف که همگان به موعظه و استفاده از انتقادهای سازنده محتاجند توجه خاص داشته است. اگر قرار است انتقاد در جامعه اسلامی تأثیرگذار باشد و فائده خود را نشان دهد، باید شخصی که مورد انتقاد قرار می گیرد، با صعه صدر انتقاد پذیری را برای خود یک ارزش بداند؛ چنانکه قرآن کریم نیز این خصوصیت را یک ارزش معرفی می کند:
وَإِذاقيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ[9]؛ وهنگامى كه به آنها گفته شود: «ازخدابترسيد!» (لجاجت آنان بيشتر مى شود)، ولجاجت و تعصب، آنها را به گناه مى كشاند. آتش دوزخ براى آنان كافى است و چه بدجايگاهى است!
این فراز از آیات قرآن کریم در سه آیه قبل با بحثی در رابطه با منافقان شروع می شود که در این آیه نیز ادامه پیدا می کند و خداوند در این آیه نیز صفاتی از منافقان را می شمارد.
برای منافق قول حق سنگین است؛ چون عیوب او را ظاهر می کند. منافق دوست دارد که نقائص و بدی هایش پوشیده بماند،او مشتاق مدح شنیدن درباره خودش است، حتی اگر دروغ باشد؛ اما کسی که مخلص و طیب باشد، نقد و انتقاد را قبول می کند؛ بلکه طالب انتقاد است و از آن خوشحال می شود چونکه هدفی جز حق و واقع ندارد و عملش برای خداوند است و نه برای مدح کردن و شهرت؛ از این رو استقبال از انتقاد یکی از صفات نیکو و پسندیده است.[10]
کسی که از رفتار یا گفتار یا افکار دیگری انتقاد می کند باید خود به آن انتقاد اعتقاد داشته باشد و آن رفتار یا گفتار یا افکار اشتباه را مرتکب نشود. این یکی از اصول اساسی انتقاد است که هر کس می خواهد دیگری را هدایت کند باید بیش از اینکه او را به وسیله سخن خود به سمت دلخواه هدایت کند با عمل خود در فرد مورد نظر تاثیر بگذارد.
هماهنگی بین آنچه که به زبان برای هدایت و جهت دهی کسی می آید با عمل گوینده باعث می شود که شنونده اطمینان حاصل کند که آنچه گوینده می گوید از اعتقاد او نشئت گرفته و صد در صد به آن ایمان دارد؛ از این رو به بهترین وجه در جان او اثر می گذارد.
این اصل اساسی در آموزه های دین اسلام نیز مورد توجه بوده و روایات بسیاری از پیشوایان درباره با اهمیت تر بودن هدایت و تبلیغ عملی نسبت به تبلیغ گفتاری وجود دارد.[11] در قرآن کریم نیز این اصل انتقاد مورد توجه قرار گرفته است: آيا مردم را به نيكى (و ايمان به پيامبرى كه صفات او آشكارا در تورات آمده) دعوت مى كنيد، اما خودتان را فراموش مى نماييد با اينكه شما كتاب (آسمانى) را مى خوانيد! آيا نمى انديشيد؟![12]
نکته:
- خطاب در این آیه به سوی اهل کتاب و یهودیان است؛ اما مفهوم آیه را می توان نسبت به تمام انسان ها سرایت داد؛زیرا که در استنادهای قرآنی توجه به عمومیت لفظ است نه به خصوصیت سببی که به خاطر آن نازل شده است.[13] از این رو گستره معنایی آیه از بنی اسرائیل که درباره آن نازل شده است، فراتر رفته و دیگران را نیز شامل می شود.[14]
- این آیه خود انتقاد و توبیخی آمیخته با بلاغت است که با توجه به نکته اول متوجه تمام کسانی می شود که به دیگران انتقاد می کنند و خود به آن عمل نمی نمایند.[15]
- یکی از آفات انتقاد این است که انسان به تذکرها و انتقادهای خود عمل نکنند.کسانی که در زمان انتقاد و تذکر دادن زیبا سخن می گویند؛ اما در هنگام عمل به گونه ای دیگر عمل می کنند، نه تنها کسی را که از آن انتقاد می نمایند، هدایت نکرده اند؛ بلکه او با دیدن عملی که بر خلاف انتقادهای ایراد شده است در عمل اشتباه خود مصمم تر می شود.[16]
- در پایان این آیه فراز أَفَلَاتَعْقِلُونَ وجود دارد که اشاره به عدم تعقل گروهی دارد که به دیگران انتقاد می کنند؛ اما خود به مفاد انتقاد خودشان عمل نمی کنند. قرار دادن این فراز در پایان آیه پیامی ظریف به همراه خود دارد و آن اینکهدعوت کنندگان به خیر با سخنشان قصد دارند مردم را به سوی خیر و نیکویی هدایت کننده اما وقتی به آنچه می گویند عمل نکنند در حقیقت با این کار خود مردم را به سوی شر و بدی فراخوانده اند. این افراد در حقیقت با رفتار خود گفتار خود را نقض می کنند و اعمالشان تناقضی دارد که لایق به افعال عقلاء نمی باشد.[17]
پیام:
کسی که می خواهد انتقاد کند باید توجه داشته باشد که برای لازمه یک انتقاد سازنده و تاثیرگذار در مرحله نخست داشتن علم و دانش در زمینه مبحث مورد انتقاد است. منتقد هر مسئله ای باید دانش خود را در زمینه آن مسئله تا حد قابل قبولی بالا ببرد و به آن مسئله به خوبی احاطه پیدا کند.
دو حیطه علم و عمل رابطه بسیار نزدیکی با یکدیگر دارند. کسی که در حیطه ای خاص علم و دانشی ندارد، نمی تواند وارد حیطه عملی آن شود یا اظهار نظر و انتقاد کند. حیطه عمل دائر مدار حیطه علم است. اگر در قضیه ای فرد از علمی ضعیف برخوردار باشد، نمی تواند در آن قضیه نظر یا عملی قوی ارائه دهد و همچنین اگر در قضیه ای علمی قوی داشته باشد، می تواند با قدرت وارد حیطه عملی آن قضیه شود و درباره آن اظهار نظر کرده و انتقاد نماید.[18]
اصل دانش و احاطه کافی انتقاد کننده به مبحث مورد انتقاد در مباحث و اصول انتقاد بسیار مورد توجه است. انتقادی که بدون در نظر گرفتن این اصل و بدون داشتن علم نسبت به مبحث مورد انتقاد ایراد شود، قطعا تاثیرگذار نخواهد بود و احتمال دارد که تاثیر معکوس بگذارد. از این رو برخی از دانشمندان در شرائط امر به معروف و نهی از منکر که از مصادیق انتقاد به شمار می آیند مهمترین شرط را داشتن علم مطرح می کنند.[19] در آیات قرآن کریم نیز به این اصل انتقاد اشاره شده است: چرادانشمندان نصارى و علماى يهود، آنها را از سخنان گناه آميز و خوردن مال حرام، نهى نمى كنند؟! چه زشت است عملى كه انجام مى دادند! [20]
كلمه«ربانى»ازماده «رب»به معنای دانشمندان راسخ در علم و دین یا کسی که به وسیله علم خود در صدد کسب رضای خداوند است، می باشد.[21]در این آیه منظوراز «ربانيون» علماى مسيحى و منظور از «احبار» علماى يهودى است.[22]
- این آیه مسئوليّت امربه معروف و نهى ازمنكر را در درجه اوّل متوجّه دانشمندان و متبحرین در علم و دین دانسته است.[23] توجه این آیه به دانشمندان شاید اشاره به این نکته باشد که دانشمندان با استفاده از علم و دانایی که کسب کرده اند،می توانند ذهن دیگران را متوجه راه صحیح کرده و آنان را از ضرر و زیان نجات دهند؛ بنابراین از دید قرآن کریم کسی که در حیطه ای دانشی کسب کرده است و از به اشتباه افتادن دیگران در این حیطه جلوگیری نمی کند، مانند انسانی که دیگران را آگاهانه به مسیر اشتباه می اندازد، لائق مذمت است.[24]
- در این آیه گناه عالمی که از کار اشتباه دیگران انتقاد نمی کند، از گناه مرتکب آن کار اشتباه بیشتر شمرده شده است. به کارگیری واژهیصنعون در انتهای آیه مورد بحث و واژه یعملون در انتهای آیه قبل اشاره به این معنا دارد. ماده عمل در جایی به کار می رود که انسان فعلی را انجام دهد و اشاره به دقت، تخصص و آگاهی در آن فعل را نمی رساند؛ برعکس ماده صنعدر معنای خودعلاوه بر انجام فعل، صفت های آگاهی، دقت و تخصص را نیز همراه دارد؛ از این رو گناه عالمان گناهی دانسته است؛ اما دیگران گناهی که انجام می دهند درباره او آگاهی دقیق و تخصص ندارند و قطعا گناه آگاهانه بدتر از گناهی ست که بدون توجه صورت می گیرد.[25]
قرآن کریم همان گونه که توجه به تربیت یافتن فردی که مورد انتقاد قرار می گیرد دارد؛ به تربیت منتقد نیز توجه دارد. از سویی در آموزه های قرآن کریم به دوش مومنان مسئولیتی نسبت به رفتار دیگران گذاشته می شود؛ به این شکل که فرد خود را در رفتار، گفتار و اعتقادات دیگران مسئول می داند؛ از سوی دیگر در برخی از موارد، تلاش های انسان برای اصلاح و درست کردن رفتار دیگران ثمر نمی دهد و تکراراین وضعیت، می تواند منتقد را خسته، ناامید و دل زده از انتقاد کند؛ از این رو خداوند برای رفع نگرانی کسانی که تذکر آنان تاثیر نمی گذارد و برای دل داری آنان می فرماید: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! مراقب خود باشيد! اگر شما هدايت يافته ايد، گمراهى كسانى كه گمراه شده اند، به شما زيانى نمى رساند. بازگشت همه شما به سوى خداست و شما را از آنچه عمل مى كرديد، آگاه مى سازد[26].
این آیه گرچه در نگاه اول به طور مطلق به همگان می گوید: شما در هدایت خود کوشا باشید و کاری به هدایت و گمراهی دیگران نداشته باشید؛ اما معنای آن مطلق نیست و حکایت از عدم وجوب امر به معروف و نهی از منکر ندارد؛ زیرا در کنار این آیه، آیات و روایات بسیاری وجود دارد که امر به معروف و نهی از منکر را واجب دانسته است؛بنابراین آیه مورد نظر اشاره به فضائی خاص دارد و ما با مراجعه به منابع تفسیر مانند روایات می فهمیم منظور جائی است که تذکر تاثیر نمی گذارد.[27]
این آیه برای رفع نگرانی کسانی است که تذکر آنها کارگر نمی شود و خداوند به منتقدان می گوید از ناحیه شما هیچ قصوری نبوده و شما نباید نگران چیزی باشید، گمراهی آنان به شما هیچ ضرری نمی رساند.[28] منتقد باید بداند که انتقاد همان قدر در تربیت و اصلاح افراد مهم و ضروری است، به همان میزان فعالیتی پیچیده و حساس می باشد و با تغییر متغیرهایی بسیار جزئی می تواند نتیجه آن طور کلی تغییر دهد؛ پس باید صبور باشد و با عدم تاثیر انتقادهایش بر تجربه های خود بیفزاید نه اینکه ناامید شود.
منتقدهایی که برایشان اصلاح رفتار دیگران اهمیت دارد،انتقاد را به هر قیمت انجام نمی دهند.انتقادی که به قیمت همراهی با خشونت رفتار فرد را اصلاح کند، برای مدتی محدود یا شرائطی خاصمؤثر باقی خواهد ماند؛ اما پس از گذشت زمان یا تغییر کردن شرائط نه تنها چیزی از اثر مثبت این انتقادهاباقی نمی ماند؛ بلکه اثر منفی آنها بیشتر نمایان می شود.
کسانی که مخالف عقیده ما عمل می کنند دشمنان ما نیستند که قرار باشد با آنها از در خشونت وارد شویم بلکه باید نخست احتمال دهیم که آنها حقیقت قضیه را درست درک نکرده اند و در قدم نخست باید در مسیر آگاه کردن آنها قدم برداریم و نوع تفکر او را تغییر دهیم. قرآن کریم نیز اشاره ای به این نکته دارد که باید اصلاح رفتار دیگران از تغییر و انقلاب در افکار فرد شروع شود: چرا دانشمندان نصارى و علماى يهود، آنها را از سخنان گناه آميز و خوردن مال حرام، نهى نمى كنند؟! چه زشت است عملى كه انجام مى دادند! [29]
در معنای تعبیر «قولهم الاثم» چند احتمال وجود دارد: اول اینکه دانشمندان علاوه بر اینکه درباره رفتار افراد دیگر اجتماع مسئولند، درباره گفتار اشتباه آنان نیز مسئولند. دوم اینکه قول به معنای عقیده و تفکر باشد به این شکل که دانشمندان برای اصلاح اجتماع باید از تغییر در عقیده و افکار شروع کنند.
طبق این معنا که قول در اینجا به معنای اعتقاد و افکار باشد، پیام آیه چنین می شود که عالمان و دانشمندان برای اصلاح رفتار دیگران باید افکار و اعتقادات آنها را تغییر دهند؛ بنابراین راه اصلاح یک جامعه فاسد استفاده از خشونت نیست؛ بلکه باید نخست در جامعه انقلابی فکری شروع شود که آن هم کار دانشمندان و آگاهان است.[30]
در انتقاد نباید زیاده روی کرد.زیاده روی در انتقاد موجب از دست رفتن فوائد انتقاد می شود، کسی که زیاد انتقاد شنیده باشد یا انتقادی غیر منصفانه شنیده باشد، در صدد عمل کردن به آن انتقاد بر نخواهد آمد.سرزنش های مداوم باعث می گردد انتقاد نتیجه معکوس دهد.همچنین اگر در هنگام انتقاد رفتار یا گفتار یا افکاری را که مورد انتقاد قرار می دهیم،بدتر یا بیشتر یا مهمتر از واقعیت نشان دهیم،انتقاد ما تاثیر خود را نمی گذارد.
قرآن کریمدر انتقادهای خود این قانون را رعایت کرده است و حتی در زمانی که می خواهد درباره حق ناشناسی کفار انتقاد کند، با وجود اینکه کافر به کسی اطلاق می شود که حق را پایمال کند، می فرماید بیشترشان (نه همه آنان) حق را نمی شنوند و درباره آن تعقل نمی کنند: آيا گمان مى برى بيشتر آنان مى شنوند يا مى فهمند؟! آنان فقط همچون چهار پايانند، بلكه گمراهترند! [31]
«کافر» اسم فاعل از ماده «کفر» است و کفر در لغت به معنای پوشاندن چیزی است و کافر برای انسان بی ایمان اطلاق می شود؛ چون حق را درباره وحدانیت خدا، شریعت اسلام یا نبوت پیامبر پوشانده و انکار می کند.[32]
خداود در این آیه در مقام انتقاد از کفار است و با توجه به معنای کافر اشکالی نداشت که تمام کفار مورد انتقاد قرار گیرند؛ اما خداوند به هنگام انتقاد از كلمه ى اكثر استفاده می کند تاحساب آن دسته را كه هدايت مى شوند از باقى جداكند.[33]
گذشت که در آیات قرآن کریم به مسئله انتقاد در تربیت توجه بسیار شده است و این اهمیت به حدی است که خداوند طبق آیات و روایات زیادی انتقاد درباره مسائل دینی (امر به معروف و نهی از منکر) را برای مسلمانان واجب کرده است.
اهمیت ویژه انتقاد در تربیت و تاکید بسیار قرآن کریم بر این مسئله، باعث نشده است که قرآن کریم انتقاد را به هر نحوی که امکان دارد بپذیرد؛ بلکه در کنار آیات مربوط به انتقاد قرآن آیاتی درباره عیبجویی دارد که در آنها مسلمانان را از عیبجویی و طعنه زدن به طور کلی نهی کرده است: واى برهرعيبجوى مسخره كننده اى! [34]
واژه های «همزه» و «لمزه» به یک معنا هستند و مفهومی وسیع دارند که تمام انواع عیبجویی و طعنه زدن را چه به صورت شوخی باشد و چه به صورت جدی، چه با زبان باشد و چه با دیگر اعضاء بدن، شامل می شود و تمام این موارد تحت نهی و توبیخی که در آیه وجود دارد، قرار می گیرند. [35]
این آیه به خوبی می رساند که آبرو و حیثیت اشخاص از نظر اسلام بسیار محترم است و در هیچ شرائطی نمی توان به شخصی طعنه زد یا از آن عیبجویی کرد. [36] با نگاهی جمعی به این دسته از آیات به همراه آیاتی که امر به معروف و نهی از منکر را واجب کرده است، روشن می شود که قرآن کریم انتقادی را اهمیت می دهد و بر روی آن در تربیت انسان ها تاکید دارد که از روی احترام و ادب باشد و انتقادی که همراه با عیبجویی و طعنه زدن باشد مورد تایید قرآن نیست و انتقاد بی تاثیر و شاید با تاثیری معکوس باشد.
از این رو مربی و انتقاد کننده باید همیشه در نظر داشته باشد که اگر می خواهد با انتقادی اصولی و صحیح قدمی مؤثر در تربیت افراد مورد نظر بردارد، باید تمام مراحل انتقاد چه حرکت ها و چه گفتارهای خود را مؤدبانه و دور از اهانت و طعنه انجام دهد.
روح الله رضایی
[1]. ابن منظور،محمدبن مكرم ؛ لسان العرب ، بیروت ، دارصادر، 1414 هـ ق ، چاپ سوم،ج 3،ص: 425.
[2]. مهیار،رضا؛ فرهنگ ابجدى عربى- فارسى ، بی تا، بی جا،ص: 141.
[3]. بهشتی، محمد؛ مبانی تربیت از دیدگاه قرآن،انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1378 هـ ش، چاپ: اول، ص: 35.
[4]. طوسى،محمدبن حسن؛ التبيان فى تفسيرالقرآن، داراحياءالتراث العربى، بيروت، بی تا،ج 2،ص: 549.
[5]. طبرسى، فضلبنحسن ؛مجمع البيان فى تفسيرالقرآن ، تهران ، انتشارات ناصرخسرو،1372 هـ ش ، چاپ: سوم ،ج 2،ص: 807.
[6]. مكارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه ، تهران ، دار الكتب الإسلامیة، 1374 هـ ش ، چاپ اول،ج 3،ص: 38.
[7]. وایزینگر هندری؛ تلخیص کتاب قدرت انتقاد سازنده،ترجمه: سید مهدی الولنی و همکاران، موسسه آموزشی و پژوهش مدیریت و برنامه ریزی، 1381 هـ ش، ص: 3-13.
[8]. مراغى،احمدبن مصطفى ؛ تفسیرالمراغى، بیروت، داراحیاءالتراث العربى، بی تا،ج 29،ص: 175.
[9]. البقرة/206.
[10]. مغنيه،محمدجواد؛ تفسيرالکاشف، تهران ، دارالكتب الإسلامية، 1424 هـ ق ، چاپ اول،ج 1،ص: 310.
[11]. تفسيرنمونه،ج 1،ص: 215.
[12]. بقره/44.
[13]. زحيلى،وهبةبن مصطفى؛ التفسيرالمنيرفى العقيدة والشريعة والمنهج، بيروت، دارالفكر المعاصر، 1418 هـ ق ، چاپ: دوم، ج 1، ص: 155.
[14]. تفسيرنمونه،ج 1،ص: 215.
[15]. سبزوارىنجفى،محمدبن حبيب الله؛ الجديدفى تفسيرالقرآن المجيد، بيروت، دارالتعارفللمطبوعات، 1406 هـ ق ، چاپ: اول،ج 1،ص: 72.
[16]. شاذلي، سيدبن قطب بن ابراهيم؛ فى ظلال القرآن، بيروت، دارالشروق، 1412هـق، چاپ هفدهم،ج 1،ص: 68.
[17]. فخرالدین رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1420 هـ ق ، چاپ سوم،ج 3،ص: 488.
[18]. طباطبايى، سيدمحمدحسين (علامه)؛ الميزان فى تفسيرالقرآن، قم ، دفترانتشارات اسلامى جامعه ى مدرسين حوزه علميه قم، 1417 هـ ق، چاپ: پنجم،ج 3،ص: 372.
[19]. تفسيرالمراغي،ج 4،ص: 23.
[20]. مائده/63.
[21]. لسان العرب،ج 1،ص: 404.
[22]. مجمع البيان في تفسيرالقرآن،ج 3،ص: 335.
[23]. قرائتی،محسن؛ تفسیرنور، تهران، مركزفرهنگی درس هایی ازقرآن ، 1383هـش،چاپیازدهم ،ج 3،ص: 121.
[24]. فضل الله،سيدمحمدحسين ؛ تفسيرمن وحى القرآن ، بيروت، دارالملاكل لطباعة والنشر، 1419 هـ ق ، چاپ: دوم،ج 8،ص: 245.
[25].مفاتيح الغيب،ج 12،ص: 393.
[26]. مائده/105.
[27]. تفسيرالمراغي،ج 7،ص: 47و مجمع البيان في تفسيرالقرآن،ج 3،ص: 392.
[28].تفسيرنمونه،ج 5،ص: 110.
[29]. مائده/63.
[30].تفسيرنمونه،ج 4،ص: 447.
[31]. فرقان/44.
[32]. فرهنگ أبجدي،ص: 716و راغب اصفهانی،حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن ،بیروت ، دارالعلم الدارالشامیة، 1412 هـ ق ، چاپ اول،ص: 714.
[33]. تفسيرنور،ج 8،ص: 259.
[34]. همزه/1.
[35]. مفاتيح الغيب،ج 32،ص: 284و تفسيرنمونه،ج 27،ص: 310.
[36]. تفسيرنمونه،ج 27،ص: 311.