کلید واژه ها: صلوات, شهادت موجودات, امر به معروف, نماز, روزی رسانی خدا, موسی علیه السلام .
اسامی معصومین: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم .
سخنران استاد فرحزاد
- مهر تو را به عالـم امـکان نمی دهم این گنج پربهاست من ارزان نمی دهم
- ای خاک کربلای تو مهر نماز من این مهر را به ملک سـلیـمان نمی دهم
- جـان می دهـم بـه شــوق لـقـای تـو تا بــر ســرم نـنـهـی جـان نـمی دهم
- یا رب دلم ازغم حسین محزون کن در سـیـنـه مــا محـبتـش افـزون کن
- جزمهر حسین هر آنچه باشد به دلم خون ساز وزراه دیده ام بـیـرون کن
صلوات فرستادن انسان را عاقبت بخیر می کند. چون صلوات دعاء بر پیامبر وآلش است. ترجمه صلوات این است که خدایا درود و رحمت و لطفت را دائم بر محمد و آلش نازل کن و این هم دعای مستجابی است یعنی اجابت می شود. قطعا پیامبر و آل او هم پاسخ خواهند داد. سلام کردن مستحب هست ولی جوابش واجب است. گاهی سئوال می شود که کدام مستحب است که ثوابش از واجبش بیشتراست؟ سلام کردن است که شصت ونه حسنه دارد ولی جواب واجبش یک حسنه دارد. مداحی می گفت: من در حرم امام رضا علیه السلام مشغول خواندن زیارت نامه بودم و حال خوبی داشتم یک نفر وسط زیارت نامه گفت: حاج آقا، گفتم: چیه؟ گفت: اگر من مشغول نماز باشم کسی وسط نماز سلام بکند باید چه کار بکنم؟ گفتم: همه رساله ها نوشتند باید وسط نماز جوابش را بدهی. گفت: حتی در نماز هم واجب است؟ گفتم: بله، گفت: پس ما این همه سلام به امام حسین وامام رضا و امام زمان می دهیم پس جواب دادنش واجب است. گفتم: بله، گفت: پس این ها خیلی به ما لطف دارند. حرف او من را زیر و رو کرد. سلام آن ها هم اجابت می شود. یک وهابی می گفت: من چندین سال امام جماعت مسجدالنبی بودم افتخار می کنم که یک بار هم به پیامبر سلام نکردم. تو قابلیت پاسخ پیامبر را نداری تو دشمن اهل بیتی، دشمن فاطمه زهرایی، لیاقت سلام کردن ازتو گرفته می شود که با جوابی که پیامبر می دهد به انسان عنایت می شود. پس اگر ما در خانه اهل بیت قدم خیری برداشتیم که کمترین قدم خیر سلام است جوابش واجب است پاسخ خواهند داد که یک پاسخش این است که انسان عاقبت بخیر می شود.
عربی سوسماری در آستینش مخفی کرده بود محضر پیامبر آمد و عرض کرد که اگر بگویی که در آستین من چه هست و اگر آنچه که در آستین من است به پیامبری شما شهادت بدهد من هم ایمان می آورم. حضرت فرمود: که در آستینت یک سوسماری مخفی کردی رهایش کن تا شهادت بدهد و سوسمار به عربی فصیح شهادتین را گفت. همه موجودات عالم شعور دارند درک دارند. در قرآن ما آیات فراوانی داریم که خدا می فرماید: موجودات عالم در حال تسبیح هستند عبادت می کنند «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها» (الزلزلة: 4). همین زمینی که داریم رویش راه می رویم به تمام کارهای ما شهادت می دهد. دوربین مخفی خدا در همه جا هست. اگر مومن با حقیقتی از یک زمینی رد می شود آن زمین بر دیگر زمین ها افتخار می کند. زمین هایی که در آن ها عزاداری می شود روضه برگزار می شود بر بقیه زمین ها افتخار می کنند. (روایت داریم اگر یک منافق پا روی زمینی می گذارد آن زمین ناراحت می شود می گوید که اگر یک روز دستم به تو برسد اذیتت می کنم، شکنجت می کنم. زمین به منافق غضب می کند.) خیلی خوب است که هر مومنی در منزلش برای اهل بیت مجلس روضه و عزا داری بگذارد. ما برای دکور منزلمان کلی خرج می کنیم ولی برای روضه که می رسد می گوییم که نداریم شما چرا غ امام حسین را روشن کن، کارها خود به خود می چرخد. افرادی هستند که آه در بساط ندارند ولی چندین سال است که در منزلشان روضه دارند. در خانه هایتان مجلس روضه بگیرید خانه ای که در آن روضه خوانده می شود بدی ها و شیاطین و ظلمت ها از آن خانه می رود. آن جا محل رفت و آمد ملائکه و ائمه می شود محل نظر ائمه می شود. نمی خواهی اهل بیت پایشان به خانه شما باز بشود.
مرحوم حاج ابو القاسم عطار رحمه الله یک موقع در مجلس روضیشان نگاه کردند دیدند که علماء آمدند، مداحان آمدند، هیئتی ها آمدند، ایشان دم در گریش می گیرد می گوید ای امام زمان چطور می شود که شما هم تشریف بیاورید شما هم نظر کنید. حضرت را خواب می بیند حضرت می فرماید: که ما هم هستیم مگر دوستان ما از ما جدا هستند آن ها هم جزء ما هستند. یعنی آن ها آمدند ما هم آمدیم فرقی نمی کند اصلا دوئیتی نیست. این زمین شهادت می دهد می گوید آمدند در این زمین روضه خواندند، عزاداری کردند. خانه اتان را با گناه آلوده نکنید.
یک آقای متدینی محضر حاج آقای بهاءالدینی آمده بود گفت: حاج آقا پسر من نماز نمی خواند من خیلی ناراحت هستم تصمیم گرفتم که از خانه بیرونش کنم. آقای بهاءالدینی فرمود: فکر کردی که اگر بیرونش کنی چه می شود می رود معتاد می شود، لات بی سر و پا می شود. ما می خواهیم ابرو را درست کنیم می زنیم چشم را درمی آوریم، با این کار اصل دینش را از بین می رود. حاج آقا فرمودند: این کار را نکن. گفت: پسر شما به شما علاقه دارند شما را دوست دارد؟ گفت: آره، من را دوست دارد. آقا گفت: همین بس است ولش کن او یک روزی نماز خوان می شود. دوستی به شما و ائمه اصل دین است این اصل را تقویت کن یک کاری کن عشقش به شما زیاد بشود وقتی که زیاد شد آن موقع به حرف شما گوش می دهد. پدری می گفت: دیدم بچه من چند مدت است که نماز نمی خواند من خیلی ناراحت شدم خواستم با او درگیر بشوم بعدا فهمیدم که نماز می خواند اما می رود در اتاقش مخفیانه نماز می خواند که ریاء نشود. نمی خواست که به خاطر خوشنودی من نماز بخواند می خواست به خاطر خوشنودی خدا نماز بخواند. من دیدم اگر درگیر می شدم از آن یک بچه ریاء کار به بار می آوردم. از نظر فقهی شما وظیفه دارید که احکام دین را به خانواده و بچه هایتان تبین کنید عمل کردن یا نکردن به گردن خودشان است. در قرآن است که «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً » (التحريم : 6). یعنی خودت را و خانواده ات را از آتش جهنم نگه دار. وقتی این آیه نازل شد آمدند گفتند یا رسول الله به داد ما برس. پیامبر فرمودند: چه شده؟ گفتند: ما نماز می خوانیم ولی بچه ما نماز نمی خواند. فرمود: شما به او امر به معروف کنید تبیین کنید اگر عمل کرد کرد و الا گردن خودش است. ما اکثرا می خواهیم فکر خودمان را تحمیل کنیم به بچه کوچک یا نوجوان یا جوان نمی شود چیزی را تحمیل کرد. هزار نکته باریک تر از مو این جاست. جوانی ازدواج کرده بود بعدا متوجه شده بود که خانمش نماز نمی خواند خیلی درگیر شده بود نزدیک بود به طلاق و جدا شدن برسد. مشورت کرده بود که من چه کار کنم، گفته بودند شما هیچ کاری نداشته باشید شما برو ببین که به چه چیزی علاقه دارد مثلا اگر به طلا علاقه دارد به او بگو اگر دو روز نماز بخوانی برایت دستبند طلا می خرم عیب ندارد خدا هم با بهشت و حور العین و نعمت های بهشتی می خواهد ما را راه بیندازد این نفس ما زیر زبانی می خواهد. گفت: برایش دست بند طلا گرفتم چند روزی نماز خواند باز نماز را ولش کرد بعد از یک ماه دوباره به او گفتم که اگر این بار یک ماه نماز بخوانی یک گردن بند خوب برایت می خرم. می گفت که بعد از یک ماه آن قدر نمازخوان خوبی شد که ما هم اگر نماز صبح خواب می ماندیم بیدارمان می کرد. یکی از راه های کاربردی مهم، تشویق است. گاهی انسان فشار بیاورد بدتر می شود به لجبازی می افتد.
مرحوم محدث قمی نقل کرده که در اسلام حرف بعضی چیزها را نزدند چون اگر حرفش را می زدند این ضمیر خفته جاهل می آمد شلوغ کاری می کرد. مثلا مثال زده اند که در روایات هیچ وقت نگفتند که پشکل شتر را باز نکنید اگر می گفتند همه می رفتند لایش را باز می کردند می گفتند شاید توش یک چیزی هست. یعنی وقتی به انسان می گویی یک چیزی را نکن مخصوصا می رود می کند ببیند چه خبر است. اگر به بچه بگویی که فلان کار را نکن، حتما می رود می کند ببیند که چه خبر است.
به آقای بهاءالدینی گفتند که آقا فلان فامیل نزدیک شما فلان کار را می کند چرا به او تذکر نمی دهید؟ حاج آقا فرمودند: آن که به من نزدیک است دوست من است یا دشمن من است اگر دوست من است خودش که می داند من چه دوست دارم من با تمام وجودم می گویم که چه را دوست دارم بعدا هم اگر بگویم گوش ندهد هم من سبک می شوم هم او از من زده می شود. اگر هم دشمن من است باز می داند که من چه می خواهم. آمدند به امام هشتم گفتند: که فلان فرد از بنی هاشم سرخود قیام می کند کاش این ها را نصیحت می کردی. حضرت فرمودند: نصیحت یک خرده خشونت دارد یعنی من دارم امر می کنم این کار را نکن. آن ها خودشان، خودشان را کسی می دانند همان ها امام را بیشتر نافرمانی کرده اند و هم خودشان صدمه دیدند و هم به امام ها صدمه زدند. می آمدند بر علیه امام هم توطئه می کردند.
مرحوم جهانگیر قشقایی از اطراف اصفهان آمده بود برای اصفهان که تارش را درست کند که خدا هدایتش می کند آیت الله بزرگ اصفهان می شود. مرحوم حاج آقا رحیم ارباب که شاگر ایشان بود پسر یک خان بزرگی بود علت تحولش این بود که یک روز برای تفریح بیرون شهر می رود، به زیر دستش می گوید که من از این نان هایی که عشایر روی سنگ می پزند دلم می خواهد. آتش درست می کنند سنگی را داغ می کنند خمیر درست می کنند روی سنگ می زنند می بینند که یک طرف نان پخته شده اما یک طرف نان خمیر است اصلا پخته نشده است. تعجب می کنند یک نان دیگر می اندازند می بینند که باز یک طرف پخت ولی یک طرفش خمیر ماند. نگاه می کنند می بینند که یک طرف سنگ داغ است ولی یک طرف سنگ خنک است تعجب می کنند (همه ذرات عالم با آدم حرف می زنند هدایت کننده اند. فقط باید اگرگیرنده امان قوی باشد.) می آیند به حاج آقا رحیم می گویند. ایشان می گویند: که شما باید سرش را پیدا کنید باید این سنگ را بشکافید. سنگ را می زنند می شکنند می بینند که در طرف خنک سنگ یک کرمی بوده خدا می خواسته که این کرم از بین نرود و رزق کرم را هم خدا در درون سنگ می رسانده است. حاج آقا رحیم از دیدن این صحنه منقلب می شود می گوید خدایی که لای سنگ کرمی را فراموش نمی کند پس من هم به راه خدا بروم. درونش انقلاب ایجاد می شود به حوزه اصفهان می آید و یک آیت الله بزرگ می شود.
حضرت موسی داشت در بیابان می رفت دید کسی کنارش می آید. گفت: چه کار داری؟ گفت: من ملک الموت هستم آمدم شما را قبض روح کنم. حضرت موسی به سجده افتاد گفت: خدایا تو این را فرستادی به او بگو که مهلت بدهد. به عزرائیل خطاب شد مهلت بده که با خانواده اش خداحافظی کند. خانواده اش را جمع کرد و گفت که آمدند من را ببرند. روایت داریم که کسی که مرگ را دوست نداشته باشد خدا هم او را دوست ندارد کسی که ملاقات خدا را دوست نداشته باشد خدا هم اورا دوست ندارد ما نباید بترسیم باید خودمان را آماده کنیم. حضرت موسی وقتی که به خانواده اش فهماند که وقت رفتن است خانواده اش شروع کردند به گریه کردن، حضرت آن ها را ساکت کرد اما یک دختر کوچولوی شیرین زبانی داشت یک طوری گریه کرد که حضرت موسی را منقلب کرد حضرت موسی گفت: خدایا این دختر را چه کار کنم بعد از من بی پدر می شود؟ جبرئیل نازل شد با شه پرش زد دریا را شکافت گفت: چه می بینی؟ گفت: سنگی را می بینم. زد سنگ را شکافت گفت: چه می بینی؟ گفت: یک کرمی در میان سنگ است که برگ سبزی را می خورد ذکرش هم این است که پاک و منزه است آن خدایی که من را در قعر دریا لای سنگ فراموش نکرده است و رزق وروزی می دهد. عزرائیل گفت: تو به بچه ات مهربانی یا خدا؟ تو چه کاره ای؟ حضرت موسی گفت: که من الآن آرام شدم.
امشب به شش ماه اباعبدالله الحسین علیه السلام توسل پیدا کنیم باب الحوائج است. دوتا شخصیت در کربلا باب الحوائج هستند یکی حضرت اباالفضل و یکی هم فرزند شش ماهه امام حسین علیه السلام این گل پرپر شده است. وقتی خبر شهادت این شش ماه را به شام آوردند یزید گفت: که چرا این بچه شش ماهه را کشتید دیگر نمی توانیم از این جنایت دفاع کنیم. بچه شش ماهه چه گناهی دارد؟ داغ طفل شش ماهه براباعبدالله علیه السلام و زینب کبری علیهاالسلام و مادرش و اهل بیت و امام سجاد علیه السلام خیلی سنگین بود. بعد از گذشت چند سال منهال می گوید وقتی مختار قیام کرد من به مدینه رفتم و خدمت امام سجاد علیه السلام رسیدم. به حضرت اخبار کوفه را گفتم که مختار قیام کرده و از دشمنان شما انتقام می گیرد. حضرت فرمود: که منهال آیا مختار حرمله را هم دستگیر کرده است؟ عرض کردم نه، هنوز حرمله را دستگیر نکرده است. انقلابی به حضرت دست داد به گریه افتاد. آقا فرمودند: که خدایا طعم آتش و آهن را به حرمله بچشان. این حرمله با دل اهل بیت چه کرده است؟ طفل شش ماه چه گناهی دارد؟ خیلی از بزرگان وقتی کارشان به بن بست می خورد نذر و توسل حضرت علی اصغر را می گیرند. با دست های کوچکش گره های بزرگی را باز می کند. این شهیدی که قبرش معلوم نیست شهیدی که نمی توانست از خودش دفاع کند. شهیدی که در آغوش و سینه پدر بزرگوارش اباعبدالله به شهادت رسید. وقتی که آقا اباعبدالله کنار خیمه آمد حیاء کردند خجالت کشیدند همسرشان رباب را صدا بزنند. فرمودند: خواهرم زینب گنداقه علی اصغر را بده من با او وداع کنم خداحافظی کنم. گنداقه را به دست مبارک اباعبدالله دادند آقا دیدند که این طفل دیگر نمی تواند سر نگه دارد. طفل را بردند در مقابل دشمن بلکه آبی به حلق خشکیده اش برسانند.
- این که بدین کودکی هیچ گناه نداردیا کـه سـر رزم این سـپاه ندارد
- بس که دل افـسـرده اسـت آه نـدارد راه دهـیـد آن کـه را پـنـاه نـدارد
- گاه بی جـان شـود به دامن خـواهر گـاه نـاخـون زنـد بـه سـینـه مـادر
- باری زمـا گـذشـتـه چـاره اصـغر یاببرش به همرهت به جانب مقتل
آقا صدا زدند اگر به من رحم نمی کنید به این طفل شش ماهه رحم کنید. مگر نمی بینید مثل ماهی که از آب بیرون افتاده مدام لب هایش را حرکت می دهد. ابوخلیل خبرنگار دشمن است وقتی مختار او را دستگیر کرد گفت: وقایع کربلا را برایم توضیح بده، اما مختار یک سئوال دیگری هم کرد پرسید: تو که دشمن بودی آیا جایی هم پیش آمد که گریه کنی؟ دلت به حال اباعبدالله بسوزد؟ گفت: چرا، یک جا بود که من هم جگرم کباب شد دلم آتش گرفت. وقتی که گنداقه شش ماهه روی دست آقا اباعبدالله بود آقا سه بار به طرف خیمه رفتند چشمشان به مادر علی اصغر رباب افتاد دوباره برگشتند روی رفتن به خیمه را نداشتند این جا دل من هم کباب شد. آقا به پشت خیمه رفتند یک قبر کوچکی برای شش ماه کندند اما یک وقت دیدند یکی صدا می زند صبر کن یک بار دیگر جمال علی را زیارت کنم.