میثاق بندگی و عبودیت حضرت فاطمه(س)

فراز اول با توجه به امتحان هایی است که صدیقة طاهره در مقام عبودیت و بندگی خدای متعال دادند. ای کسی که خدا تو را آزموده قبل از اینکه تو را در این عالم بیافریند قبل از ظهور در عالم دنیا تو را در مجموعة آن امتحان ها صابر یافت که در اقوال و افعال و احوال معصوم هیچ دگرگونی و تحول و تناقضی نیست«فَمَا تَنَاقَضَتْ أَفْعَالُكَ وَ لَا اخْتَلَفَتْ أَقْوَالُكَ وَ لَا تَقَلَّبَتْ أَحْوَالُكَ»[1]رشتة اتصال و هماهنگی همة این افعال نخ تسبیحی که همة این ها را به هم وصل می کند و هماهنگ می کند.

همان میثاق بندگی و عبودیتی است که با خدای متعال قبل از این دنیا بسته اند و بعد براساس دستور الهی در این دنیا به همان میثاق عمل مي کنند. همة تلاش آن ها در این دنیا وفای به عهدی است که با خدای متعال کرده اند. اگر کسی این نکته را یعنی تحملی که آن ها در این دنیا و در مسیر وفاء به خدای متعال داشتند، تلقی کند آمادگی پیدا مي کند. برای اینکه بتواند در همة افعال و احوال آن ها را تصدیق کند و در هیچ حال و فعلی نسبت به احوال و افعال آن ها شک و تردید و ریب و بدگمانی در او پیدا نشود و در واقع آماده می شود برای اینکه ولایت آن ها را بپذیرد. این هم فراز دوم هست «و زعمنا انا لک اولیاء و مصدقون».

تصدیق معصوم(ع)

اگر کسی معصوم را تصدیق کرد و تکذیب نکرد نقطة مقابل تصدیق شک کردن و به دنبالش ریب و بدگمانی می آید؛ بدنبال بدگمانی تکذیب می آید. اگر کسی ولیّ خدا و ولایت آن ها را تصدیق کرد اینجا در باب صدیقة طاهره(س) آمده کسی بتواند همة افعال ایشان را تصدیق کند و بداند که«أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكِ»[2] هر کاری و هر اقدامی که ایشان کرده بر اساس یک دلیل واضح و روشن و بیّن از سوی خدای متعال بوده؛

اگر کسی این گام را بردارد انسانی که این بلاء و محنت صدیقة طاهره را دیده و بعد هم حقانیت ایشان را تصدیق می کند و می داند همة این ها در راه خداست، تحمل این را پیدا می کند که پای امر نبوت و ولایت ایستادگی کند. «وَ صَابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ أَتَى بِهِ وَصِيُّه»[3] صبر و پایداری و تحمل در مقابل آنچه که نبی اکرم آورند به اقتضاء ولایت امیرالمؤمنین هست؛ بخصوص با این تعبیر «لکل ما عطانا به ابوک» یعنی تحمل مقام ولایت این چیزی نیست که به آسانی بدست بیاید کسی می تواند این معنا را به دست و کف بیاورد و کامل شود و تحمل کند که این دو قدم قبلی را از سر گذرانده باشد. کسی که نمی تواند ولیّ خدا را تصدیق کند چطور می تواند پای ولایت او بایستد و تحمل کند؟

تحمل مقام ولایت

امر آن ها امر صعب مستصعبی است که«إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ»[4] آنچه حمل کردنی نیست آنچه که حمل کردنی است کسانی حمل می کنند که«أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ»بنابراین صبر و استقامت در این امر و اینکه انسان بتواند بحدی ایستادگی کند که همة بار را بردارد برای کسی فراهم می شود که این دو گام قبلی را برداشته باشد. اگر کسی از بلاء صدیقة طاهره و عبودیت ایشان شروع کند و بعد ایشان پای چه امری ایستادند این همه تحمل و بندگی برای چیست؟ طبیعی است که آمادگی پیدا می کند که در پای این دین خدا بایستد.

یکی از نکاتی که بعضی بزرگان توضیح دادند این است که انسان وقتی به مصیبت اولیاء خدا توجه می کند، مثل مصیبت عاشورا؛ اول خاصیتی که دارد انسان می فهمد این راه آنقدر ارزشمند است که می ارزد آنقدر فداکاری کنید. آمادگی پیدا می کند برای فداکاری و ایستادن والا اگر کسی الگوهای عظیم را نبیند و متوجه آن ها نشود چشمش را به سوی این الگوهایی که خدا و این اسوه هایی که خدا بر سر راه قرار داده ببندد نمی تواند پای راه خدا بایستد ایستادگی پای راه خدا محتاج به آن دو مقدمه است.

الحاق به اولیای خدا

اگر کسی این قدم ها را برداشت و توانست با توجه به عبادت و وفاء به عهد و ابتلائاتی که صدیقه طاهره در این عالم داشتند به تصدیق ایشان و از آنجا به صبر و پایداری در امر ولایت و نبوت بایستد«فَإِنَّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْنَاكِ إِلَّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُمَا»[5] تقاضایی که انسان از صدیقة طاهره(س) دارد این است که اگر ما به مقام تصدیق شما رسیدیم شما ما را کمک کنید و ما را به ولیّ خدا امیرالمؤمنین(ع) و وجود مقدس نبی اکرم (ص) ملحق کنید که بایستی انسان به آن ها الحاق شود و با الحاق به آن هاست که انسان راه خدا را می تواند طی کند.

این راه راهی نیست که انسان خودش بتواند برود راه رفتنی برای ما نیست. لذا، همة آن هایی که می خواستند این مسیر را بدون ولیّ خدا بروند بدون انبیاء و اولیاء بخصوص بدون این انوار بروند زمین گیر می شوند. هزارها سال عبادتشان هبط شده این راه رفتنی نیست. نه اینکه راه رفتنی است و عده ای رفته اند، خدا آن ها را برگردانده به تعبیر بهتر راه نیست؛ نه اینکه راه هست و انسان می رود و قبول نمی کنند از او راهی نیست همانی است که در روایت اعراف آمده«اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَوْ شَاءَ عَرَّفَ النَّاسَ نَفْسَهُ حَتَّى يَعْرِفُوهُ وَ يَأْتُوهُ مِنْ بَابِهِ وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ بَابَهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ»[6]

خدای متعال اگر می خواست خودش را مستقیم معرفی می کرد و یا مشیّت خدای متعال این است ما را باب قرار داده ما را صراط و راه و سبیل قرار داده. بنابراین، اگر از این راه نیاید راهی نیست راه بسته است. پس راه رسیدن ما این است که به اولیاء خدا ملحق شویم.

بعضی تشبیه کردند ما الان در جاذبة کره زمین هستیم و همراه با آن داریم حرکت می کنیم این راه را باید اینگونه رفت اگر در جاذبة کره زمین و منظومه شمسی نباشیم نمی توانیم با این سرعت حرکت کنیم. وقتی اینجا هستیم همراه با این منظومه حرکت می کنیم با سرعت این منظومه داریم در عالم حرکت می کنیم این سرعت مال ما نیست برای منظومه است. بخاطر این است که در جاذبة کرة زمین واقع شدیم. در واقع کرة زمین و منظومة شمسی دارد حرکت می کند ما را هم با خود می برد اگر کسی از این میدان جاذبه بیرون آمد با پای خود که نمی تواند این سرعت را کم کند هر چه راه برود راه رفتنی نیست.

معنای شیعه

بنابراین، راه ما به سوی خدای متعال همراه با نبی اکرم و امیرالمؤمنین(ع) است و همه هم همین طورند؛ یعنی باید با ایشان این راه را طی کنند در واقع آن ها می روند و ما را با خود می برند. ما باید بدنبال آن ها حرکت کنیم ملحق به آن ها باشیم این الحاق است که برای ما راهگشاست. ما باید بجایی برسیم که شعاع وجودی آن ها بشویم. معنی شیعه هم همین است شیعه کسی است که شعاع وجودی ولیّ خداست؛ متصل به ولیّ خداست«وَ إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا»[7]

روح مؤمن اتصالش به روح الهی که همان ولیّ خداست همان چیزی است که در چهارده معصوم است نحن روح الله و کلمه فرمودند: ما روح الله هستیم. روح مؤمن اتصالش به روح الله از اتصال شعاع خورشید و نور خورشید به خورشید بیشتر است. انسان باید به جایی برسد که به این روح اتصال پیدا بکند. اگر اتصال پیدا کرد شعاع وجودی آن ها شد ادامة وجودی آن ها شد این راه را با آن ها طی می کند والا اگر ملحق نشد این راه رفتنی نیست و این راه طی کردنی نیست.

آن حقیقت نورانی که حلقة اتصال همة عوالم به نبوت کلی نبی اکرم و ولایت کلی امیرالمؤمنین(ع) و صدیقة طاهره(س) است. آن کسی که ما را متصل می کند این وجود مقدس است و کسانی مي توانند بوسیلة ایشان متصل شوند که خود ایشان را تصدیق کرده باشند.

هدف دستگاه ابلیس و سقیفه

اگر کسی به مقام تصدیق ایشان نرسیده و هنوز صدق ایشان را درک نکرده و مصدّق نسبت به ایشان نیست برخوردار از ولایت ایشان نیست، اگر کسی به مقام تصدیق ایشان رسید آن وقت نتیجه این است با تصدیق کردن ایشان به دست ایشان مي تواند به نبوت و ولایت و رسالت ملحق شود و نقشی که برای ایشان قرار داده شده یکی از مهم ترینش همین مأموریت ایشان در این عالم این بوده که همه را به رسول الله(ص) ملحق کنند. همین طوری که دستگاه سقیفه تلاششان این بوده که مردم را از رسول الله(ص) جدا کنند؛ یعنی خدای متعال یک چراغ روشن یک سراج منیری را فرستاده برای هدایت همه«وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً»[8] این هادی و راهنما را فرستاده که همة عالم را هدایت کند«وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً»[9] همه را هم کفایت می کند. این انسان را که خدا فرستاده مردم را دعوت به خدا و توحید می کند دعوت به نور می کند عالم را نورانی می کند دستگاه ابلیس و سقیفه که مهم ترین دشمنی شان با این شخص شخیص هست تمام تلاششان این است که بین مردم و حضرت فاصله بیاندازند، نگذارند مردم به حضرت ملحق شوند عالم را تاریک و ظلمانی کنند نگذارند نور نبی اکرم عالم را روشن کند و هدایت کند؛ این نقش آن هاست و خدای متعال به آن ها هم مهلت داده و این اقتضای ربوبیت خدای متعال است.«كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً»[10]

اقتضاء ربوبیت خدای متعال

ما هم اهل باطل را کمک می کنیم هم اهل حق را و این اقتضاء ربوبیت خدای متعال است. خدای متعال ولایتش مختص به مؤمنین است«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ»[11] یا در باب کفار می فرماید:«أَنَّ الْكافِرينَ لا مَوْلى لَهُم»[12] آن ها مولی ندارند شما مولی دارید مولی تان خداست. ولایت خدا هدایت خاص مال مؤمن است که«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»کافر از این ولایت برخوردار نیست، برعکس در باب کفار«وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ»در مقابل این ولایت ولایت اولیاء طاغوت است اما غیر از ولایت ربوبیت خدای متعال رب العالمین است، گیاه را هم پرورش می دهد خوب ها و بدها را هم پرورش می دهد. اگر ربوبیت خدا نباشد قدم از قدم در عالم نمی توانند بردارند. براساس حکمت کلی و مشیت بالغة الهی ربوبیتش کفار را هم امداد می کند و بر اساس این امداد آن ها هم در عالم به قدرت می رسند آن ها هم سیطره پیدا می کنند آن ها هم بر مسند خلافت رسول الله(ص) می نشینند.

در مقابل این دولت باطلی که در مقابل نبی اکرم قرار داده شده«وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً»[13]در مقابل این دشمن هایی که پیچیده عمل می کنند در مقابل انبیاء قرار گرفتند که برای پیامبر گرامی ما هم از جن و انس از این شیاطین قرار داده شده که شیاطین انسی همان اولی و دومی هستند که در روایات آمده در مقابل حضرت اند، ظرفیتشان هم چنین ظرفیت شیطنتی است؛ چون هماورد باید باشد شما با یک پهلوان یک کودک را داخل تشک کشتی قرار بدهید کشتی نمی شود که شوخی است. ظرفیت آن ها ظرفیتی است که واقعاً درگیر می شوند و شدند.

شدت در دنیا پرستی و استکبار، شدت در پرستش نفس دارند. همین طوری که حضرت در پرستش خدای متعال شدیدند و شدت عبادت ایشان هست که همة عالم را به سمت خدا می برد، شدت شیطنت آن هاست که دیگران را جرأت می دهند شیطنت بکنند. آن ها هستند که اولیاء طاغوت اند، طغیان را در عالم اقامه و سرپرستی می کنند. آن ها هم شدیدند.

رؤیای صادقه پیامبر(ص)

در مقابل این دشمن شدیدی که قرار داده شده، خدای متعال چه چیزی به نبی اکرم داده به آن ها دولت داده اجازه داده. در ذیل سورة قدر این روایت آمده: نبی خاتم(ص) در رؤیای صادقه ای دیدند که بنی امیه بر منبر حضرت بالا می روند یعنی منصب رسالت و خلافت حضرت را می گیرند و از همین منبر مردم را رو به عقب برمی گردانند؛ رویای صادقه هست معنای رویا این است که حضرت عالم را به طرف خدا می برند ارواح را متوجه خدای متعال کردند قلوب را از دنیا جدا کردند دارند سیر می دهند به طرف خدای متعال کارشان همین است دارند عالم را به نور الهی نورانی مي کنند. سراج منیر خدا هستند دارند حیات در عالم می دهند، عالم را زنده می کنند«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ»[14] آن ها حیات مي دمند نور می دمند سراج منیر است از لهو و لعب مردم را جدا می کنند«إِنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»[15] همش بازیگری است«وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ»[16] دار حیات آنجاست حضرت مردم را به دار حیات دعوت می کنند به توحید دعوت مي کنند به نور دعوت مي کنند به ایمان دعوت می کنند هدایت می کنند.

اما این ها برعکس بر منبر حضرت بالا می روند دوباره ارواح را برمی گردانند به طرف استکبار و دنیا به طرف خود نفس. حضرت روی انفس را از روی خودشان به طرف خدا برگرداندند ولی این ها دوباره روح ها را به طرف نفس انسانی برمي گردانند. خودش را انسان می بیند بجای اینکه خدا را ببیند. وقتی رویش را از خدا برگرداند در تاریکی فرو می رود.

مقام و منزلت شب قدر

بنابراین، حضرت چنین خوابی دیدند که بنی امیه دارند همة بساط توحید را برمی گردانند در روایتی که در ذیل شجرة ملعونه هست در سورة بنی اسرائیل اضافه بر این دارد در رؤیای این بود که بنی تیم و عدی یعنی اولی و دومی اصحاب سقیفه و بنی امیه بر منبر حضرت بالا می روند و مردم را به قهقرا برمي گردانند، حضرت غصه دار می شود؛ چون حضرت دلشان می خواست مردم هدایت شوند زحمت کشیدند دیدند مردم دوباره دارند به بت پرستی برمی گردند. جبرئیل نازل شد یا رسول الله چرا غصه دارید؟ فرمودند: من چنین رویایی دیدم، رویای حضرت هم صادق است. جبرئیل گفت: من از ماجرا مطلع نیستم رفت و برگشت سورة قدر را برای حضرت آورد. معنی این حرف این است که درست است ما به دولت بنی امیه مهلت دادیم هزار ماه می آیند روی منبر شما و می روند و از مصدر منبر شما مردم را گمراه می کنند ولی در مقابل این دولتی که به بنی امیه دادیم به شما شب قدر دادیم که خیر من الف شهر.

شب قدری که به تو دادیم از هزار ماهی که به بنی امیه دادیم از دولت آن ها بهتر است. این شب قدر نبی اکرم است در مقابل دولت باطل. آن دولت باطل کارش این است مردم را از نبی اکرم جدا کند مردم را از نور و حیاتی که حضرت در عالم می دمند جدا کند و این شب قدر نتیجه اش این است که عالم را دوباره نورانی می کند و به نور نبی اکرم ملحق می کند، به سمت توحید برمی گرداند. با این شب قدر ظلمت آن ها کارگشا نیست با این شب قدر موت و مردگی که آن ها در عالم می دمند کارگشا نیست این شب قدری که به جای دولت بنی امیه به نبی اکرم داده شده چیست؟

نزول قرآن در وجود فاطمه(س)

این شب قدر، شب نزول قرآن است. سورة قدر توصیف شب قدر است نه توصیف قرآن. «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَيْلَةِ الْقَدْرِ، وَ مَا أَدْرَئكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ، لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَير مِّنْ أَلْفِ شهرٍ، تَنزَّلُ الْمَلَئكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبهِّم مِّن كلُ ِّ أَمْر»[17] همش توصیف شب قدر است. این شب قدر براساس روایات متعددی که نقل شده وجود مقدس صدیقة طاهره(س) است که در بعضی روایات دارد قرآن در ظرف ایشان به نبی اکرم(ص) نازل شده است.

روح در وجود ایشان نازل شده می فرماید: قرآن در وجود ایشان نازل شده روح در وجود ایشان نازل شده معنی«وَ هِيَ رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ»[18] شاید همین باشد خدای متعال این شب قدر را می دهد؛ معنایش این است که ایشان حلقة اتصال عوالم است. اگر این وجود نبود، آن دولت آن ها را تمام می کرد؛ یعنی دولت بنی امیه می آمد و مردم را به قهقرا برمی گرداند و موحدی باقی نمی ماند. آن کسی که مردم را به دعوت نبی اکرم برگردانده و این دعوت را و این نور را نگه داشته و نگذاشته ظلمت جای او را پر کند، صدیقة طاهره (س) است.

آن ها دولتی پیدا کردند «وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ هِيَ دَوْلَةُ حَبْتَرٍ فَهِيَ تَسْرِي إِلَى قِيَامِ الْقَائِمِ(ع)»[19] که عالم را تاریک کرده «دَوْلَةُ حَبْتَرٍ فَهِيَ تَسْرِي إِلَى قِيَامِ الْقَائِمِ(ع)» دولت آن ها عالم را تاریک کرده مثل شب ظلمانی کرده، درست است مردگی را در عالم دمیدند و عالم را مرده کردند.

ولایت دنیوی و ولایت اخروی

ذیل این آیة شریفه فرمود:«بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ الاَخِرَةُ خَير وَ أَبْقَی»[20] شما حیات دنیا را انتخاب می کنید آخرت بهتر از حیات دنیاست«وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ»[21] دنیا همش بازیگری است دار حیات آخرت است دنیا دار مرگ است و بازیگری است. فرمود: حیات دنیا ولایت ائمه ماست. این مشکلات را حل می کند همة مذمّت های دنیا هم با این معنا می شود؛ طبیعت که مذمت ندارد طبیعت رحم است.

لذا، بعضی از بزرگان صلة رحم را وقتی می خواهند معنا کنند می گویند: رحم جایی است که بستر پرورش انسان است یک رحم مادر و دیگری رحم دنیا. یعنی حق این عالم را بدانید ضایع نکنید. دنیا که بد نیست دار طبیعت آن که بد است. در دنیا دو تا ولایت است؛ یکی، دنیا که همش مردگی است اگر لعب و لهو اگر دار موت است ولایت آن ها دار موت است بالاخره ولایت آن هاست، دار حیات ولایت آن هاست. کسی که به ولایت آن ها راه پیدا می کند به حیات راه پیدا می کند. «السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ»[22] سرچشمة حیات آن ها هستند حیات دارالولایه است دار آخرت. اگر دار حیات است دار ولایت آن هاست. کسی که در محیط ولایت آن هاست الان در آخرت است کسی که در محیط ولایت ابلیس است همیشه در دار موت است. آنچه که آن ها انجام دادند درست است بشریت را به سمت موت بردند بشریت را به سمت ظلمت بردند موفق شدند ولی«اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»[23] بدانید این مردگی حیاتی دارد.

عصر ظهور

خدا متعال زمین را بعد از مردن ـاین موتی بود که آن ها ایجاد کردندـ و دوباره زنده می کند. مقصود این آیه عصر ظهور است. روایت فرمود: «موت الارض موت اهلها والمیت کافر» موت زمین مرگ اهلش است مردم بمیرند زمین مرده است مردم زنده باشند زمین زنده است. حیات آن هاست که زمین را زنده می کند اگر مؤمن رو زمین باشد زمین زنده است اگر کافر رو زمین باشد زمین مرده است مجاز نیست.

حضرت می آید روح ایمان را می دمد عالم دوباره از نو می شود. درست است آن ها امدادی شدند عالم را تاریک و ظلمانی کردند، ظلمات درست است ولی یک والفجری هم هست که به ظهور حضرت بقیه الله تفسیر می شود. درست است آن ها عالم را تاریک کردند ولی نوری هم هست«وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»[24] زمین با نور پروردگارش نورانی می شود که روایات معنا می کنند، می فرماید:«وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ»ظاهر آیه راجع به قیامت است که در دورة ظهور حضرت به نور امام زمان زمین از نو روشن می شود.

به آن ها مهلتی داده شد در این مهلت تاریک کردند مردگی را در عالم دمیدند، فتنه کردند ولی نوری می آید این ظلمت را برمی دارد حیاتی می آید این موت را برمی دارد همة این ها بدست ائمه هدات معصومین و امام زمان(ع) است و این از نسل فاطمة زهرا(س) است.

فاطمه زهرا(س)، مقابل دولت باطل

این آیه نور در مقابل آن ظلمات ایستاد و این آیة نور حتماً غلبه کرد. و قطعاً پیروزی با ایشان است آن هایی که ایام الله را نمی بینند ظهور و رجعت و قیامت را نمی بینند خیال می کنند آن ها غالب شدند. کسی که این دوران گذرا را می بیند«قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقی»[25] می فهمد که پیروز شده است. پس در مقابل این دولت باطل، خدای متعال صدیقة طاهره(س) را و شب قدر را به نبی اکرم داده و ایشان حلقة اتصال نبی اکرم(ص) است.

شما اگر ایشان را بردارید احدی متصل به نبی اکرم نمی شود اگر صدیقة طاهره را بردارید احدی از نور ولایت امیرالمؤمنین بهره مند نمی شود با این ظلمتی که سقیفه ایجاد کرده با این موتی که ایجاد کردند حیاتی باقی نمی ماند. لذا،«وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ ع فَما لَهُ مِنْ نُورٍ إِمَامٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»[26] نمی فرماید: امامند «اما من ولد فاطمه». کسی که از نور امام برخوردار نشد تاریک است.

پس خدای متعال در مقابل آن ظلمت، صدیقة طاهره را قرار داده، در مقابل آن دستگاهی که کارش برگرداندن مردم به سوی نفس و دنیاست و به سوی بت پرستی و استکبار است، صدیقة طاهره را قرار داده که نور ایشان همه را به خدا و به ولایت نبی اکرم دعوت می کند. ایشان حلقة اتصال اند. از نظر ظاهری همین طور آن هایی که چشمشان را به روی صدیقة طاهره و نسل ایشان بستند در این دورة 95 روز کسانی که چشمشان را به این 95 روز فاطمة زهرا(س) بستند با همة عبادت هایشان زمین گیر می شوند. نتوانستند حق و باطل را بفهمند. تنها چراغ روشنی که راه را روشن کرده صدیقة طاهره است. آن هایی که این چراغ را دنبال کردند رسیدند و آن هایی که دنبال نکردند نرسیدند.

صدیقه طاهره(س)، مشکات راه

چه آدم های بزرگ و بنام و یال و کوپال دارهایی که بعضی ها دهانشان را پر و خالی می کنند به اسم بزرگ و عارف و نام ازشان می برند، واقعاً زمین گیرند. واقعاً نتوانستند راه را بروند. آنکه اتصال می دهد ایشان است راه اینکه انسان متصل شود اینکه از ایشان شروع کند. اگر انسان رو به این چراغ و مشکاة خدا آورد از طریق این مشکات به همه چی می رسد و الا اگر چشمش را به این چراغ بست چراغ دیگری نیست که راه را روشن کند و انسان را برساند. به تعبیری چراغی که در قلب نبی اکرم روشن شده که همة عالم را روشن کرده این چراغ است چراغ قلب نبی اکرم را شما بردارید دیگر چراغی در عالم نیست. همة اتصال بوسیلة ایشان است.

اگر بخواهیم متصل شویم باید با ایشان بشویم. لذا، در ذیل سورة قدر دارد که وجود مقدس رسول الله(ص) وقتی شنیدند که یکی از بنی اسرائیل هزار ماه در راه خدا شمشیر می زند فقط شمشیر می جنگیده تعجب کردند بعد عرض کردند: خدایا! در مقابل عمر آن ها چه به امت من دادی؟ سورة قدر نازل شد. این راه کوتاه شده مردم با شتر راه می رفتند در شش ماه الان همین راه را یک ساعت و دو ساعته مي روند. سوار هواپیما بودن موضوعیت ندارد بلکه راه کوتاه شده. وقتی نور نبی اکرم در عالم تنزل کرد راه رفتن به سوی خدا کوتاه شد. شب قدر یعنی این.

حقیقت شب قدر، درک پیامبر(ص)

لذا، حقیقت شب قدر، درک نبی اکرم است. این می شود شب قدر، اگر کسی به ایشان ملحق شد به سرعت می رود اگر نشد نه. انبیاء دیگر هم شعب نور نبی اکرم بودند منتها چون خود حضرت تنزل نکرده راه آن ها طولانی است. حقیقت شب قدر درک نبی اکرم است این واقع نمی شود جز با صدیقة طاهره؛«إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ اللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ»[27] یعنی از طریق معرفت ایشان می شود به نبی اکرم برسی. وقتی که به شب قدر رسیدی دیگر هزار سال برای چه در دنیا بمانی؟ غیر از این بود که در دنیا آمدید به معرفت برسید. اگر شناختی رسیدی. بنابراین، حلقة اتصال ما ایشان است.

اگر کسی بدست ایشان ملحق شد به این دو وجود یعنی به نبی اکرم و امیرالمؤمنین راه پیدا کرد، سبیلی و صراطی باز شد دستش رسید، آن وقت«لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوَلَايَتِك»[28] این می شود طهارت الهی. اصل نجاست مال شرک است. اصل طهارت، توحید است. همة نجاست ها به شرک برمی گردد همة پاکی ها هم به توحید همة خوبی ها در توحید است و همة بدی ها در شرک و بت پرستی. خدای متعال از هر چی نهی کرده از همان شرک و بت پرستی است. اگر می فرماید:«قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ»[29] خدا از فحشاء منع کرده و خراب کرده خدای متعال که چیزهای خوب را حرام نکرده خدای متعال ما را خلق کرده که از چیزهای خوب عالم استفاده کنیم.

نهی از آن نهی از فواحش است؛ فحشا همان شرک است. لذا، آن هایی که مطهرند کسانی هستند که ناب و خالص اند جز خدا در وجودشان نیست؛ طلای ناب اند. هیچ رگه ای از عدم خلوص در وجودشان نیست؛«إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»[30] یعنی «یطهرکم» اما سوی الله و غیر خدا در این ها نیست. در ذیل سورة «هل اتی» وقتی در باب ابرار خدا می فرماید: این نیکان و ابرار را خدا سقایت و سیرابشان می کند«وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً»[31] با یک شراب و نوشیدنی پاک کننده آن ها را سقایت می کند.

حضرت می فرماید:«أی يُطَهِّرُهُمْ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ سِوَى اللَّهِ»[32] از غیر خدا پاکشان می کند این شرابی که خدا به اولیائش می دهد؛ چون هر چیزی غیر از خداست ناپاکی است.

شرط توحید، ولایت ائمه معصومین(ع)

حقیقت توحید برای کسی حاصل می شود که به ولایت راه پیدا کند. در «اشهد ان علی ولی الله بشرطها و انا من شروطها» ولایت آن ها شرط توحید است. بگو: من بشری هستم وحی برای شما آورده ام شما به من محتاج هستید؛ چون به شما وحی نمی شود؛ چون وحی ندارید دنبال من باید بیایید وحی من این است«قُلْ إِنَّما يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ»[33] آنکه باید خضوع کنید در مقابلش یکی بیشتر نیست. می توانید از بت پرستی نجات پیدا کنید، شما را برای بت ها خلق نکردند شما را برای خودش خلق کرده است. از این بتکده ها بیرون بیایید، بتکده ها را بشکنید و ویران کنید تا به خدا برسید. مشغول به غیر خدا نشوید، فریب نخورید. خدای متعال شما را برای این بت ها خلق نکرده بلکه این ها کوچکتر از شما هستند.

اگر این را فهمیدید بت ها و بتکده ها را ویران کردید بت ها را شکستید به خدا می رسید به لقاء خدا می رسید. توحید طریق لقاء و راه یافتن به خداست. شما ظرفیت ملاقات خدا را دارید به ملاقات دنیا خوشحال و دلخوش نشوید، بالاتر از دنیا هم بدست آوردید دلخوش نشوید«فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»[34]

اگر فهمیدید که این دعوت من یعنی چی؟ یعنی شما می توانید به لقاء خدا برسید. چرا مشغول شدید -تو را ز کنگرة عرش می زنند سبیل-؟ چرا در این خاکدان مشغول بازی شدی؟ اگر این را انسان فهمید امید در دلش زنده می شود که می شود به لقاء خدا برسی می خواهد راه بیفتد امید مبدأ حرکت است؛ دو کار بکنید«فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»در عملتان، عمل صالح بیاورید و دوم اینکه شریک برای خدا قرار ندهید خالص باشید تا به لقاء خدا برسید.

عمل صالحی که شما را به لقاء خدا می رساند معرفت الامام است. فرمود:«وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً قَالَ لَا يَتَّخِذْ مَعَ وَلَايَةِ آلِ مُحَمَّدٍ غَيْرَهُم»[35] شریک در ولایت نیاورید؛ خلوص یعنی خلوص در ولایت. بعد حضرت فرمود: هر کسی شرک به خدا می ورزد شرک در ولایت است؛ همة ناپاکی ها شرک در ولایت است. کسی از شرک در ولایت خالص شد فقط آنی که خدا ولیّ قرار داده او را ولیّ خودش گرفت و حول محور او چرخید شعاع وجود او شد، قمر وجود او شد، خودش را با او تنظیم کرد، کسی که همة وجودش را با ولیّ خدا تنظیم می کند با آن کسی که خدا ولیّ قرار داده با امیرالمؤمنین تنظیم می کند ناب ناب خالص خالص مطهر و پاک می شود.

بنابراین، اگر ناپاکی شرک است نجات از شرک راهش ولایت است. آنکه ما را از شرک بیرون می برد ولایت آن هاست. آن ها آمدند همین کار را بکنند؛ ولایت آن ها برای این است که ما را از شرک بیرون می کنند با ولایت خدا آدم از شرک بیرون می رود. اگر ناپاکی ظلمت است انسان با ولایت خدا از ظلمت بیرون می رود. نجات از ظلمت و ناپاکی با ولایت خداست و ولایت خدا در تحققش از طریق ولایت آن ها جاری می شود«وَلَايَتُنَا وَلَايَةُ اللَّه»[36]

پس طریق طهارت ما ولایت است. اگر به کسی به ولایت آن ها راه پیدا کرد طاهر می شود، راه پیدا نکرد طاهر نمی شود«وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا...»[37] ما باید به طهارت برسیم تا از شرک خالی شویم، طریق این شرک ولایت آن هاست. چطوری انسان به طهارت می رسد؟ اگر ملحق به ولیّ خدا شد ملحق به رسول الله شد، ضمیمة وجود آن ها پاک شده چطوری ضمیمه و ملحق می شود؟ وقتی صدیقة طاهره را تصدیق کند وقتی تصدیق کردی این حلقة اتصال انسان را ملحق می کند. چطوری انسان می تواند تصدیق کند وقتی توجه به محنت ها و بلاء و عبودیت حضرت داشته باشد توجه به عبودیت ایشان مبدأ این سیر در انسان می شود. توجه به بلاء و مصیبت صدیقة طاهره و نور بندگی ایشان این مراحل سیر را در انسان ایجاد می کند.

ذکر مصیبت

«يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يَا سَيِّدَتَنَا وَ مَوْلاتَنَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكِ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكِ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِي لَنَا عِنْدَ اللَّهِ» [38]

  • دل گرفته ام امشب بهانة تو گرفتهبه رحم باد سحر به راه فتاده
  • بر آستانة تو سر نهاده گداییبیا به زمزمه در سجده گاه عشق که عالم
  • بیا به خاک بقیع و گلاب اشک بیفشانز لاله های بهاری نشانة تو گرفته
  • چراغ آل کهف راه خانة تو گرفتهکه هر چه خواسته زان آستانه گرفته
  • صفا ز زمزمة عاشقانة تو گرفتهکه خاک شوق به اشک شبانة تو گرفته

امشب می خوام دلم را معتکف بقیع کنم شاید مثل امشبی بود که امیرالمؤمنین بدن فاطمه اش را داخل بقیع تشییع کرد. شاید همین ساعت ها که همه خوابیده اند، امیرالمؤمنین می خواهد گلش را با دست خودش داخل قبر پنهان کند.

فاطمه جانم، شمع سوزانم، یار خاموشم، تو کفن پوش و من سیه پوشم. مانده تابوتت بر سر دوشم

تابوت را کنار قبر گذاشتند. امیرالمؤمنین می خواهد بدن را در قبر بگذارد؛ ای رسول خدا، به فریاد امیرالمؤمنین رسید آمد به کمک علی بدن فاطمه اش را تحویل گرفت. کی بند کفن را باز کرده و این صورت مجروح و کبود را روی خاک گذاشته. اگر امیرالمؤمنین این کار را کرده باشد ای وای

این بدنی که آب شده جز یک سایه و خیال ازش باقی نمانده. از قبر بیرون آمد چطوری با فاطمه اش خداحافظی کرد خدا مي داند. آخرین خداحافظی را کرد روی قبر را پوشانید وقتی کار را تمام کرد به وصیت فاطمه عمل کرد. وصیت فاطمه عملی شد. دستاشو از خاک قبر فاطمه تکان داد ای حاج به العمر، غصه به امیرالمؤمنین هجوم آورد.

  • در این خالک آرمیده همسر منکه بی او خاک عالم بر سر من
  • نَفْسِي عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحْبُوسَةٌيَا لَيْتَهَا خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَرَاتِ [39]
  • همه شب اختران آسمانیبرون آیند الا اختر من

دیگه هر چه امیرالمؤمنین به محراب فاطمش نگاه می کند ببیند دوباره انوار الهی از این محراب می درخشد دیگه فاطمشو تو محراب نمی بیند.

  • همین جا از کفن افتاد و گم شدسلیمانی نگین انگشتر من

خودم با دستام عزیزم تو خاک گذاشتم ولی هنوز باورم نمی آید بی فاطمه شده باشم.

  • تو ای پرپر به باد نوجوانیبنوش از آب کوثر گر چه بی تو
  • بخواب آرام در این ساحت قدسگل من یاس من نیلوفر من
  • پر از خون کرده ساقی ساغر منهمیشه در کنار مادر من

گویا امیرالمؤمنین دلش می خواهد برای همیشه در کنار این قبر بماند. نقل شده عباس عرض کرد: یا امیرالمؤمنین، طوری نشستی کنار قبر فاطمه که گویا دیگر قصد برخاستن نداری. زیربغل های امیرالمؤمنین را گرفت، امیرالمؤمنین را از کنار قبر فاطمه اش بلند کردند. آوردند منزل.

حسینش آمد کنار بدن جوانش علی نشست. می دانید کی آمد امام حسین را از کنار بدن علی برد؟ دیدند بانویی از خیمه بیرون دویده هی صدا می زند «وا اُخیا وابن اُخیا»

«اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک»

حجة الاسلام و المسلمین میرباقری